5- شاعر همشهری؛ شکسته؛ (1260 - 1323)؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده
این هفته قصد دارم یکی دیگر ازشاعران خانوادهی بزرگ قهرمان را معرفی کنم. اولین بار در نوشتن زندگینامهی یزدانبخش قهرمان با نام این شاعر آشنا شدم و میدانستم از بزرگان خانوادهی قهرمان میباشد. هفتهی گذشته در کتاب سخنوران زاوه نوشتهی محمود فیروزی مقدم به این رباعی برخوردم که توجه مرا بسیار به خود جلب کرد: "ایران یک انقلاب میخواهد و بس / خونریزی بیحساب میخواهد و بس / بی چون و چرا درخت آزادی مُلک / از خون من و تو آب میخواهد و بس". این رباعی زیبا سبب شد تا این هفته حاج مرتضی میرزا قهرمان را معرفی کنم. برای معرفی شعر ایشان، تنها اشعاری که در دست بود همان بود که در صد سال شعر خراسان آمده است و دیگر نویسندگان هم از آن استفاده کرده بودند که شامل چند غزل و رباعی و چند قطعهی مناسبتی بود. دوستان خواننده توجه کنند که اگر به اطلاعات اشتباهی در این زندگینامهها برخوردند و یا اطلاعات تکمیلی در این خصوص دارند، لطف کنند به آدرس ایمیل siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغزاده؛ بفرستند تا اصلاحات لازم انجام شود. اگر از ایشان غزلی در دست دارید و برایم بفرستید خیلی ممنون خواهم شد.
مرتضی میرزا فرزند حاج محمد میرزا قهرمان در سال 1260هجری شمسی (1298 هجری قمری) در روستای ازغند تربت حیدریه که روستاهای باستانی تربت حیدریه میباشد به دنیا آمد. پدرش حاج محمد میرزا از حکام خراسان و از شاهزادههای بانفوذ قاجار بود. همانطور که قبلا در شرح حال یزدانبخش قهرمان در بخش شاعر همشهری جلسهی 948 گفته شد. خانوادهی قهرمان از خانوادههای بزرگ و سرشناس تربت حیدریه میباشند. جدّ بزرگ قهرمانها، قهرمان میرزا فرزند حسنعلی میرزا ملقب به شجاع السلطنه پسر فتحعلیشاه قاجار بوده است و شعر در خانوادهی بزرگ قهرمان موروثی است.
مرتضی میرزا تحصیلات خود را در مشهد گذراند و از محضر استاد فرزانه ادیب نیشابوری کسب فیض کرد. مانند اکثر قهرمانها طبع شعر داشت به مناسبت اینکه جد بزرگش حسنعلی میرزا ملقب به شجاع السلطنه پسر فتحعلیشاه قاجار شکسته تخلص میکرده و دیوانی اندک هم داشته، تخلص شکسته را تجدید کرده و در شعر شکسته تخلص کرده است.
گلشن آزادی در کتاب ارزشمند صدسال شعر خراسان دربارهی او مینویسد: "شکسته در نقد شعر ذوقی سرشار داشت... وی در تمام عمر مردی پاکدامن، در اظهار عقیده صریح و شجاع و مهذب و بدون قید و تکلف زیست، در کلیه مشاغل دولتی و ملی که داشت بر خلاف روش معمول عصر قدمی از منهج شرف و درستی بیرون نگذاشت... و چون او از وطن پرستان و آزادی خواهان و احرار افراطی بود ثروت موروث را در راه عقیدهی خویش نهاد. به فرهنگِ وطن خدمتها کرد، مدارس دخترانه در مشهد به همت وی در وقتی که کفیل ایالت خراسان بودتاسیس گردید. شکسته صحیح فکر میکرد و صریح حرف میزد و چیز می نوشت. مجامله و خوشآمدگویی در نهادش نبود، از اندک اشعاری که از وی میبینیم مردی و آزادگی میتراود..."
مرتضی میرزا قهرمان چند سال روزنامهی سیاسی خورشید را در مشهد منتشر میکرد که به مناسبت ذوق شعری که داشت، این روزنامه از جراید ادبی آن روزگار در کشور بود. وی چندین بار شهردار مشهد و فرماندار اطراف و دو نوبت رئیس کمیسیون تقسیم آبهای سر حدی ایران و روس شده و در 1305 شمسی مؤسس اداره ثبت احوال خراسان بوده است. در سال 1307 "شکسته" ادارهی آمار را در خراسان تشکیل داد و سال بعد که ظهیر الملک رئیس استانداری خراسان بود نامهای به "شکسته" نوشت که چون شما متهم به اختلاس شدهاید بنا به فرمان آقای ادیب السلطنه وزیر کشور از خدمت معافید. شاهزاده فیالبداهه این منظومه را سروده و به وسیله محمد هاشم میرزا افسر به تهران مخابره کرد:
افسرا برگوی از من با وزیر داخله
با تشکر در جواب تلگراف واصله
خاتمه دادم به خدمت گر چه با حکم وزیر
لیک من را از ادیب السلطنه نبود گله
مختلس خوانده است من را دیگری، وین مضحک است
گر چنو بودم چرا وا ماندهام از قافله؟
هر که باشد مختلس پیدا بُوَد از هیکلش
بس نشانیها که دارد چون زنان حامله
خوانده بس بر خوان نعمت این وزارت میهمان
ابتدا الحمد باید گفت و آخر بسمله
افترا بهر چه گویم فاش غیر از اهل ری
هر که دارد خدمتی باید کند آن را یله
کاشکی بودم مجرد تا از این جزئی حقوق
دست میشستم ولیکن چون کنم با عائله
به نقل از استاد محمد قهرمان، هنگامی که شجاع السلطان (با شجاع السلطنه که جد بزرگ ایشان است اشتباه نشود) برادر حاج مرتضی میرزا در مشهد رئیس نظمیه شد دستور داد میخانهها را تعطیل کنند و شاعری مشهدی به نام سرائی که خود را پور سعدی میخواند و اصلیتش از جهرم فارس بود، رباعیای سرود با این مضمون:
از بس که بود ساده شجاع السلطان
بشکست خُم ِباده شجاع السلطان
فرداست که بهر ِمعذرت، خواهی دید
در پای خُم افتاده شجاع السلطان
و مرتضی میرزا قهرمان (شکسته) جواب داد:
شهزادهی من، برادر و سرور من!
ای مجری ِشرع ِپاکِ پیغمبر من!
مشکن به میان کوچه، خُمهای شراب
در خانهی من آر و شکن بر سر من
حاج مرتضی میرزا قهرمان متخلص به شکسته، سالهای آخر عمر را در تهران گذراند و دچار سرطان ریه شد و پس از مدتی دست و پنجه نرم کردن با این بیماری بالاخره در 22 شهریور 1323 در تهران درگذشت. شهاب فردوسی در مرثیهاش سرود:
چنانکه زیست باید، آنچنان زیست
چنانکه رفت باید، آنچنان رفت
اشعار زیر از اوست:
ایران یک انقلاب میخواهد و بس
خونریزی بیحساب میخواهد و بس
بی چون و چرا درخت آزادی مُلک
از خون من و تو آب میخواهد و بس
***
کنجی و حریفی دو سه با هم بودن
و اسباب فراغتی فراهم بودن
بهتر ز بهشتی است که در وی باید
با زاهد خشکمغز همدم بودن
***
گر زندگی این چنین بود، مُردن بهْ
جان دادنت از این همه غمخوردن بهْ
جان دادن و مردانه گذشتن از جانْ
از ماندن و با زنان بهسر بردن بهْ
***
بر ایران افسوس میخورد و خطاب به نادرشاه افشار میگوید:
نادر ز جای خیز و بیا درد ما ببین
گلگون سرشک ما بهرخ زرد ما ببین
بهر ِوطن، بهرزم چو مردان، زنان ِتُرک
در خوابمانده ملت ِخونسردِ ما ببین
بیدار گشت ملتِ افغان و گرم ِکار
در خوابِ ناز مانده زن و مردِ ما ببین
ویران "کبود گنبد" و آباد دست روس
ای پادشه، "نسا" و "ابیورد" ما ببین
***
زلفت چو کمان و تیر گیرد
هر گوشه بسی اسیر گیرد
باد ار گذرد به چین زلفت
عالم همه در عبیر گیرد
چشمت به یکی کرشمه، صد دل
از دست جوان و پیر گیرد
هر لحظه ز بهر صید دلها
ترکانه کمان و تیر گیرد
زان بر سر راهِ او نشستم
تا دستِ من ِفقیر گیرد
نبود عجب از گدا، "شکسته"!
گر منزلت امیر گیرد
***
ای خوش آن روزها که بادل شاد
یک دم از کار باز ننشستم
تا دمیدی سپیدهدم هر شب
شاد و خرم ز جای میجستم
بودم اندیشه آنکه در گیتی
کار دارد بلند یا پستم
شوق کار ار نبود در بر من
دل به این زندگانی نمیبستم
مرگ تلخ است از این که چو آید
هیچ کاری نیاید از دستم
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 953 به تاریخ 910306, شاعر همشهری, زندگینامه شکسته