5- شاعر همشهری؛ سید علی اکبر ضیایی (1317)
از زمانی که نوشتن راجع به شاعران تربت حیدریه را شروع کردهام، سعی کردهام تا جایی که میتوانم اطلاعات صحیح جمعآوری کنم و شاعران همشهری را هر چه کاملتر معرفی کنم. در چند ماه اخیر نوبت به معاصرین رسیده است و خوشبختانه به دلیل نزدیکی زمانی، از اغلب این شاعران اطلاعات بیشتری در دسترس است. خوانندگان عزیز بسیار لطف خواهند کرد اگر اطلاعات تکمیلی خود را برای من از طریق آدرس siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغ زاده ارسال کنند. دوستان شاعر همشهری (ولایت زاوه، شامل: زاوه، تربت، رشتخوار، مهولات) هم میتوانند زندگینامه و آثار خود را از طریق همین آدرس برای بنده ارسال کنند. اگر نمیدانید از کجا شروع کنید، من چند سوال در بخش فراخوان نوشتهام که با جواب دادن به آنها و ارسال جوابها به من، خواهم توانست زندگینامهی شما را بنویسم. امیدوارم این وبلاگ در آینده به منبع قابل اعتمادی راجع به شعر تربت حیدریه و شاعران این خطه تبدیل شود تا راه برای محققانی که در آینده راجع به این موضوعها تحقیق خواهند کرد، هموارتر شود.
استاد ضیایی را از همان هفتههای آغازین حضورم در جلسات شعر تربت میشناسم. ایشان که در شعر "ضیا" تخلص میکنند، در کنار استاد نجفزاده و استاد رشید و استاد موسوی و دیگر اساتید در سالهای گذشته همواره در جلسات شنبهها حضور مییافتند و به راهنمایی و ارشاد شاعران جوانتر میپرداختند. ایشان چند سال پیش در مشهد ساکن شدند و در جلسات شعر تربت حیدریه شرکت نمیکنند و ما از دیدارشان مدتی است که محروم شدهایم. دوست داشتم زندگینامهی مفصلی از ایشان بنویسم و دلیلی که تا به امروز زندگینامهی ایشان را ننوشتهام و در وبلاگ نگذاشتهام همین است. اما از طرفی به دلیل جایگاه پیشکسوتی ایشان در شعر تربت حیدریه خیلی پیشتر از اینها باید به زندگینامه و شعر این شاعر همشهری میپرداختم و حیفم آمد این مهم را بیشتر از این به آینده موکول کنم، از اینرو تصمیم گرفتم شرح حال مختصری از ایشان را در گزارش این هفته بیاورم و امیدوار باشم که بهزودی فرصتی دست دهد و خدمت ایشان برسم و مصاحبهی مفصلی با ایشان داشته باشم و بتوانم شرححال و گزیدهی اشعاری شایسته از ایشان را در وبلاگ قرار دهم.
سید علی اکبر ضیایی در سال 1317 در تربت حیدریه به دنیا آمده است. پدرش مرحوم سید محمد ضیایی از بزرگان حُسنی بود. تحصیلات استاد تا مقطع اول دبیرستان است. از جست و جوی در علوم قدیمه، تجوید قران و مطالعهی فراوان کتابهای دینی و ادبی خوشههای معنی بسیار برگرفته و خرمن اندیشهاش پُر از دانههای معرفت است. مطالعه در کتابهای پیشینیان سبب شده است تا روح و جان ایشان با وجود خدمت 31 ساله در ارتش روحی لطیف و حساس باقی بماند. این لطافت سبب شده است تا ایشان از سال 1350 تا به امروز در کار سودن شعر باشند. حاصل این تلاش چهل ساله چاپ چهار مجموعهی شعر است به نامهای آوای دل (1373، سیمرغ خیال (1380)، نالهی زنجیر (1383) و در بیکران عشق (1385). این چهار مجموعه بیش از هزار شعر در قالبهای مختلف غزل، قصیده، ترکیببند، مثنوی، رباعی، دوبیتی، قطعه و مستزاد سروده شدهاند که قالب غزل بیش از قالبهای دیگر مورد استفاده قرار گرفته است. موضوع اشعار ایشان حمد و ستایش خداوند، عشق و عرفان و اخلاق، شکوه از ناپایداری جهان و ناملایمات اجتماعی است. اما مهمترین عنصر موضوعی شعر ایشان بیان فضایل بزرگان دینی اسلام از جمله پیامبر اعظم (ص) و امامان معصوم و بهویژه حادثهی عظیم عاشورا است، همچنین تعهد به انقلاب اسلامی و گرامی داشتن یاد و خاطرهی امام راحل (ره)، شهدای انقلاب اسلامی و جانبازان، جایگاه خاصی در شعر ایشان دارد. تعداد اشعاری که اختصاص به موضوعات یاد شده دارد حدود 150 شعر است.
***
در ادامه نمونههایی از اشعار استاد سید علی اکبر ضیایی را با هم میخوانیم:
غزل
خماریام ز سبوی لبان یار شکست
طلسم غصه به حِرْزِ رخِ نگار شکست
دمید از افق عشق آفتاب امید
به آب رودِ اَمَل، سدّ انتظار شکست
گشوده شد در توفیق با کرشمهی دوست
به یُمن او، کمر ِچرخ ِکجمدار شکست
چنان فتاد گشایش به کار بستهی من
که قلب اهرمن از لطف کردگار شکست
به عهد خویش وفا کن، که در زیان افتاد
هر آنکه خورد شراب و ایاغ یار شکست
نهال عشق تناور به آب احسان کن
که نخل بیثمر از باد فتنهبار شکست
منه به دوش کسی بار خود "ضیا" بیمزد
که ای بسا کمر و شانه زیر بار شکست
***
غزل
بیکران دلم از جور زمان طوفانی است
آسمان شب دلتنگی من بارانی است
کاخ آمال و امیدی که به من جان میداد
چون خرابات مغان در خطر ویرانی است
بندی قالب تن را مگر این درد کم است
که به کنج قفس رهگذران زندانی است
من چو خار و خس افتاده به چنگ یارم
که دوان در ره سرگشتگی و حیرانی است
باید امروز به همدردی دل برخیزم
که جز این هر چه کنم در خط نافرمانی است
شاید این درد من از خواهش دل باشد، چون
که دل سلطنت و منصب من دربانی است
بیرضای دل اگر دست به کاری بزنم
سر و کارم به کجاندیشی و بیبرهانی است
گل لبخند به لب گر که نمیبندد نقش
سببش حملهی نیروی غم پنهانی است
کار دنیا بهجز از ماتم و غم نیست ضیا!
فکر زاد سفری کن که رهش طولانی است
***
غزل
چو شبهای دگر امشب نمیسوزد چراغ من
نمیگیرد همای بخت ولگردم سراغ من
مرا زیر شعاع نور خود گرمی نمیبخشد
چو شبهای دگر امشب سر پیری چراغ من
گمانم بر مدار نامرادی چرخ میگردد
که امشب بیدلیل انگار میسوزد دماغ من
نمیگردد مشامم پر ز عطر روی او کامشب
نمیبیند به خود دیگر صفایی باغ و راغ من
شده از سردی فصل شتا هم سردتر گویی
درون کلبهی پر شور و عشق و گرم و داغ من
به تنگ آمد دلم زین تنگنای ناامیدیها
نشینم تا به کی کاید ز ره صبح فراق من
در میخانه را بگشا که افتادم ز پا ساقی
که هم من میکشم درد خماری، هم ایاق من
خدایا زین کن از روی کرم اسب مرادم را
نگردیده سر پیری مگر وقت فراق من؟
***
غزل گویشی
یارُب خَبو که بَختْ به مُو واز رو کِنَه
تیرِ مُرادْ سینَهمِرْ از نُو نِشو کِنَه؟
یارُب خَبو که زَخمِ دِل ریشْریشِمِرْ
حُکمِ قَلیچَه کهنَه بُدوزَه، رُفو کِنَه؟
یارُب خَبو که با قِدَحِ شِربَتِ لُوِش
یَگ شو زِ مِهرْ تَر از مُو گُلو کِنَه؟
دَرُم امید ای دِلِ پیر و خِرِفتِمِرْ
با اَفتُوِ جِمالِ رِشیدِش جِوو کِنَه
کِی بَشَه که زِ اِیْنِهیِ روش وَردَرَه نِقاب
تیرِ عدالَتِرْ یِلَه او از کِمو کِنَه؟
کِی بَشَه که بهدَر بِکِشَه خِنجَر از غِلاف
دِ سینِهيِ سِتِمگَر و ظالم فرو کِنَه؟
کِی بَشَه پِردَه از روی اسرار وَردَرَه
دستِ خیانَتِرْ سَرِ بازار رو کِنَه؟
بِشکینَه بَرق و اُوِ کَریزِ صداقَتِر
ای میرِ اُو بِگِردَنَه دِ مینِ جو کِنَه
وَرْچینَه او مَگِر که بِساطِ سِتِمگِریرْ
خَلقِرْ دِری زِمَنَه به هَم مِهرِوو کِنَه
امیّدِ مُو ایَه که ز سینِهیْ وِفا، ضیا
ای طِلْفِ طبعِ مُور بِتَه شیر و کُلو کِنَه
***
غزل گویشی
خدا کِنَه زِ دِلِش مِهْرِمِرْ به در نِکِنَه
اُوِش زِ قِلْمِنِهيِ بِددِلی گِذَر نِکِنَه
دِلِش بُسوزَه بِرَم حُگمِ مرغِ پِرکِندَه
مُور ای اَتیشپَرَه از غصّه تیت و پَر نِکِنَه
اگر مَیَه که بیَه خده کو (؟) کِنَه اِقذِر
نِجیزِّنَم به اَتیش بَرق و جو بهسَر نِکِنَه
مُو تیرِمِرْ زِ کِمو مِندِزُم، مِتِرقَه دِلُم
اَگِر کِمونَه کِنَه وِر دِلِش اثر نِکِنَه
زِ چُختِ خَنِهیِ دل غَمِ او دِلِنگویَه
به ای رضایُم اَگِر ظلمْ بیشتر نِکِنَه
شُوُندَهروز سرِ راهِ او مُو وِرلِکُّمْ
مِمیرُمِگْ اَگِر از دل به مُو نِظَر نِکِنَه
بویُم همیشَه مُو گوش وِر خُجُو که او از بِخ
درختِ اَرِزومِرْ قطعْ با تِوَر نِکِنَه
مُو راستِکی ز تَهِ دل همیشَه گپ مِزِنُم
چِکا کُنُم اَگِر ای بِدگِمو بَوَر نِکِنَه؟
خُمارِ جومِ اَتیشرنگِشُم، اَزی تِرسُم
گُلوی خوشکِمِرْ از ای پیَلَه تر نِکِنَه
به رویِ چَشمِ مُو پا بِگذِرَه، بیَه از راه
مُورْ اَوَرَه به بیاوو و کو کِمَر نِکِنَه
گِلیمِ دارِ امیدِ مُور اَنجی اَنجی هی
چو لِتِّه کهنَه به مِقراضِ پیلهور نِکِنه
به کِنَّکُم رِسیَه جو، خدا به او وَرْگو
بیَه و وِر اِلَه عمرِرْ، ضیا، هدر نِکِنَه
***
منابع:
کتاب شعر دربی؛ استاد سید علی موسوی؛ صغحهی 128 تا 131
سیمرغ خیال (مجموعهی شعر) ؛ سید علی اکبر ضیایی
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 1006 به تاریخ 920415, شاعر همشهری, زندگینامه سید علی اکبر ضیایی