4- شعر محلی تربت؛ اوسنهی شغال دم لکه؛ قسمت هشتم؛ زندهیاد استاد محمد قهرمان
برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده میگیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خطها (فونتها) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
در خراسان داستانهای عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه میگویند. این افسانهها ساختهی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبهی سرگرمی داشته و در شبهای بلند زمستان در شبچراغانها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع میشدهاند و دور کرسی مینشستهاند برای کودکان تعریف میکردهاند. منبع این افسانهها کتابهای امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانههای ارتباط جمعی این افسانهها رو به فراموشی و خاموشی میروند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانههایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام دادهاند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ. امیدوارم از این افسانهی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصهی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما میتواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصههای کودکان نزدیک شوم.
...
8
جیرِهیِ چَن مَهِهیِ مُو اَزینْجیَه
خُوردَنُم حِسابْ دَرَه
بیحَسابی خُب نیَه
خُودْتار نِجیسُم نِمدَنِن
هر چِرْ رِسی پوز مِزِنِن
خوشِههارْ نیمخُور مِنِن، غُژمَه مِنِن
بس که هی از دَمِ دَرْ تا پیشْنِهیِ باغ دُویِنْ
پاکْ دِ مینِ او ریِن!
اِی اِلاهُم که شما چِهکار بِرِن!
وِر خَرِ مُردُم نِمِگَن، نیمْبَر بَییس سِوار بِرِن؟
رِفِقِمِن، قُبولَه
صَحِبِ ای باغ که نیِن
اَگِر چه که ما و شما نِدَرِم
اَنگورْ خَدایُم به شما به یَگ شَرط
هَمَه گُفتَن که چیَه؟
گُف خیلِ سَخ نیَه
وَختِ ای ساخ مِزِنِن بِرِی شِگَم تِغ و تِوَر
باغِمِر دِ نیصفِ روز خُراب مِنِن
شرطِ مُور - اَگِر قُبول مِنِن - ایَه:
دُمبِ شُمارْ گِرِه بُتُم به تاکا
تا که سَرِ خود نِدُوِن دِ مینِ باغ
وِر اِلَه اِقذِر خِرَبی نِکِنِن
قِسمَتِشِر هَر کِه خُورد و سِر نِرَف، جِغُم کِنَه
تا بیَیُم واش کُنُم جای دِگَه دِبَندُمِش
شَرمِتا نَئْیَه اَگِر صَد کِرَتُم صدا زِنِن
هَمَه گُفتَن که قُبول!
شِغال دُملِکَّه مِرَه
دُمبِ هَمَهرْ گِرِه مِتَه
انگورِ سِرِ مُخُورَه
وَختِ مِبینَه هَمَه گرمِ خورْدَنَن
اَرُمَک از میونِشا به دَر مِرَه
وِر بُومبِ باغْبو مُدُوَه
باغْبو دِ خَنَهشْ دِ خُوَه
از پوشتِ بوم بِلَن بِلَن جِغ مِکِشَه:
باغِبو! باغِت خُرابْ!
میوِهیِ باغِت شِرابْ!
باغِبو اَجیر مِرَه، به دَر میَه
تا بِبینَه که چیَه
چیزِ قابِل نیَه
زِرِ هر تاکِ شِغالِ اِستیه!
...
خوراک چند ماههی من از همین باغه/ آخه خوردن هم حسابی داره/ بیحسابی که خوب نیست/ خودتون رو نجس هم نمیدونین/ به هر چی رسید دهن میزنین/ خوشههای انگور رو نیمهخور میکنین، مُچاله میکنین/ بس که هی از در باغ تا آخر باغ دویدین/ توی باغ ما ریدین/ ای خدایا، بگم که شما چه کار بشین/ نمیگن: به خر مردم باید نیمبر سوار بشین؟/ رفیقم هستین، قبوله/ صاحب این باغ که نیستین/ اگه چه که ما و شمایی نداریم/ انگور میدم به همهتون به یک شرط/ همه گفتن: به چه شرطی؟/ شغال دُمبریده گفت: خیلی هم سخت نیست/ وقتی که اینقدر برای شکمتون این طرف و اون طرف میدوین/ باغم رو تو نصف روز خراب میکنین/ شرط منو - اگه قبول میکنین - اینه:/ دُم شما رو گره بدم به تاکها/ تا که سرِ خود ندوین توی باغ/ بیخودی اینقد خرابی نکنین/ هر کس سهمشو خورد و سیر نشد صدام کنه/ تا بیام بازش کنم جای دیگه ببندمش/ خجالت نکشین اگه صد بار هم صدام کنین/ همه گفتن که قبول/ شغال دمبریده میره/ دُم همهرو گره میده/ بعدش یک شکم سیر انگور میخوره/ وقتی میبینه همه سرگرم خوردن هستن/ آروم آروم از بین شغالها بیرون میره/ میدوه روی بوم خونهي باغبون/ باغبون توی خونهش خواب خوابه/ از روی پشت بوم بلند بلند داد میزنه: باغبون باغت خراب!/ میوهي باغت شراب!/ باغبون بیدار میشه، بیرون میاد/ تا ببینه که چه خبره/ خبر مهمی نیست/ فقط زیر هر تاک شغالی ایستاده/ ...
... ادامه دارد
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 1007 به تاریخ 920422, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه