🌺🌺🌱🌱🌺🌺🌱🌱🌺🌺
بیان هنرمندانهی درد، نگاهی به زندگی و شعر محمود اکبرزاده به قلم بهمن صباغ زاده (بخش اول)



سالهاست شعر سپید تربت حیدریه با نام محمود اکبرزاده گره خورده است. در این شماره میخواهم از شاعری بگویم که موسیقی نهفته در جان کلمات را میشنود. من و محمود بستگیهای مشترک زیادی داریم. هر دو شاعریم و حدود بیست سال است در شهر کوچک تربت حیدریه با هم رفاقت داریم. زیاد پیش میآید که با هم بنشینیم و یک دل سیر صحبت کنیم. پیوند دیگر ما وجود دو دختر خردسال است به نام غزل و آیلین. در یکی از شبهای گرم تابستان ۱۴۰۰ با محمود قرار مصاحبه گذاشتم. قرار مصاحبه را در باغملی و کنار محل بازی کودکان گذاشتم تا غزل و آیلین هم که همیشه همراه من و محمود میآیند فرصت بازی داشته باشند. این مصاحبه لابهلای صدای فریادهای کودکانه ضبط شد. امیدوارم از خواندن آن و آشنایی با یکی دیگر از شاعران تربت حیدریه لذت ببرید.
محمود اکبرزاده در بیستم فروردین ۱۳۵۸ در محلهی حیدرآباد تربت حیدریه در خانهی علی اکبر و عصمت به دنیا آمد. محلهی حیدرآباد یکی از محلههای حاشیهی شهر تربت حیدریه است که بیشتر ساکنان آن کارگران دائم و فصلی کارخانهی قند تربت حیدریه هستند. پدر محمود کارگر فصلی کارخانهی قند تربت حیدریه بود و در عین حال در اطراف روستای اسفیوخ تربت حیدریه آب و زمین داشت و به کشاورزی هم مشغول بود. کودکی محمود بیشتر در کار کشاورزی و دامداری میگذشت تا محلهی حیدرآباد. فضای باز و زیبای روستا باعث میشد محمود سختی کارهای آنجا را به جان بخرد. او در کودکی از هر فرصتی استفاده میکرد تا پیش مادربزرگ برود. در حیدرآباد مدرسهی مستقلی وجود نداشت و برای تحصیل کارکنان کارخانهی قند تربت حیدریه در کنار خانههای سازمانی دبستان سعدی و مدرسهی راهنمایی شهدا تاسیس شده بود. این دو مدرسهی کنار هم محل تحصیل محمود اکبرزاده در سالهای دبستان و راهنمایی بود. آخر هفتهها، تعطیلات عید و تعطیلات تابستان نگه داشتن محمود در حیدرآباد کار سختی بود و معمولا پدر و مادر موافقت میکردند که به روستا برود. باقی اوقات هم یا به تکالیف مدرسه میگذشت یا بازی در کوچههای خاکی حیدرآباد با همسالان و همکلاسها.
دورهی متوسطه را با دبیرستان امیرکبیر شروع کرد. در آن دوران در سال اول متوسطه دروس عمومی ارائه میشد و دانشآموز میتوانست به انتخاب خودش در یک هنرستان یا دبیرستان دروس عمومی را بخواند و سوال بعد انتخاب رشته کند. محمود اکبرزاده برای سال دوم، رشتهی علوم تجربی را انتخاب کرد و به دبیرستان چمران تربت حیدریه وارد شد. سال ۱۳۷۶ توانست از دبیرستان چمران دیپلم علوم تجربی بگیرد و بعد از پیشدانشگاهی بلافاصله راهی سربازی شد. بعد از سربازی مدتی در حیدرآباد مغازهی بازیهای کامپیوتری باز کرد و بعد از چند سال در شهرداری تربت حیدریه مشغول به کار ادامه دارد و اکنون در سمت کارگزاری امور اداری مشغول به کار است.
اولین جرقههای شعر در زندگی محمود اکبرزاده به دوران تحصیل او در مدرسهی ابتدایی سعدی برمیگردد. محمود میگوید: «یادم است یک انشاء به ما گفتند با موضوع اینکه میخواهید چکاره شوید؟ من خیلی فکر کردم که میخواهم چکاره شوم، چند روزی در فکر بودم و بعد به این نتیجه رسیدم که دوست دارم چوپان باشم. نشستم تمام دلایلم را برای این انتخاب لیست کردم و از خاطرات دورهی کودکیام و دامداری و کشاورزی نوشتم. خلاصه انشاء دلچسبی شد و بین دانشآموزان و معلمان پیچید که بین این همه عاشقِ سینهچاکِ دکتر شدن و مهندس شدن یکی هم پیدا شده که دوست دارد چوپان شود. آن انشاء علاوه بر محتوای عجیبش در فرم هم بد نبود و تشویق معلم فارسی را به همراه داشت.»
در مدرسه راهنمایی شهدا هم یک مسابقهی شعر دانشآموزی برگزار شد که محمود جزو برندگان آن مسابقه بود و آقای سعیدی معلم درس فارسی او را رها نکرد و دائم به نوشتن و سرودن تشویقش میکرد.
در دورهی دبیرستان نوشتنهای محمود ادامه پیدا کرد و همیشه برای دوستان و همکلاسیهایش شعرهای جدیدش را میخواند. در دورهی خدمت آموزشی، او با یکی از دیگر شاعران جوان تربت حیدریه همخدمتی شد. رضا جعفری و محمود اکبرزاده عصرهای خستهی پادگانِ سهرابآبادِ خاش را به شعر خواندن و سخن گفتن راجع به شعر میگذراندند.
یکی دیگر از مقاطع تحصیلی محمود اکبرزاده تحصیل او در دانشگاه علمی و کاربردی تربت حیدریه در رشتهی حقوق بود که البته این دوره را ناتمام گذاشت و پس از چند ترم از تحصیل انصراف داد.
🌺🌺🌱🌱🌺🌺🌱🌱🌺🌺
بیان هنرمندانهی درد، نگاهی به زندگی و شعر محمود اکبرزاده به قلم بهمن صباغ زاده (بخش دوم)
سال ۱۳۷۹ بعد از خدمت سربازی، روزی از عصرهای دلانگیز در باغملی قدم میزد که دید در تالار اندیشه، شبِ شعری در حال برگزاری است. سوال کرد و متوجه شد ورود برای همهی علاقهمندان آزاد است. محمودِ جوان آرام وارد شد و در گوشهای نشست و به شعرخوانی شاعران تربت حیدریه گوش داد. در آن جلسه آقای امینی از کارمندان ادارهی فرهنگ و ارشاد مجری بود. بعد از جلسه محمود اکبرزاده از آقای امینی در خصوص کم و کیف شب شعرها در تربت حیدریه سوال کرد و با انجمن شعر و ادب قطب آشنا شد.
اولین حضور محمود اکبرزاده در انجمن قطب، اولین مواجههی او با جمع شاعران بود. او در اولین جلسه در حضور استاد نجف زاده، استاد محمد رشید، سید علی اکبر ضیایی، محمود خیبری، اسفندیار جهانشیری، احمد حسینپور سرکاریزی و دیگر شاعران تربت حیدریه شعر خواند. در این دوره محمود اکبرزاده به سرودن شعر موزون و نوشتن متن گرایش داشت. دوستی با جوانان انجمن شعر قطب، پای اکبرزاده را به محافل شعر تربت حیدریه باز کرد و هر شنبهشب دوستان جوانش را جلسهی شعر استاد احمد نجف زاده میدید و شعرهای جدیدش را در معرض نقد و نظر شاعران انجمن قرار میداد.
کمکم متننویسیها و شعرسرودنها در هم ادغام شدند و جوانهی شعر سپید در دل این شاعر جوان تربت حیدریه روییدن گرفت. اکبرزاده در سالهای ابتدایی دههی هشتاد در تربت حیدریه تنها شاعری بود که شعر سپید میگفت و دیگر شاعران شهرستان بیشتر به غزل، مثنوی و قصیده گرایش داشتند. او در این خصوص میگوید: «در آن سالها شعر سپید در تربت حیدریه جدی گرفته نمیشد و معمولا هر جلسه وقتی شعر میخواندم بحث به موضوع شعریت شعر سپید میرسید.» اما محمود راهش را انتخاب کرده بود و علیرغم تنها بودن، آهسته و پیوسته پیش میرفت. سال ۱۳۸۳ همراه دیگر شاعران تربت حیدریه در جشنوارهی شعر رضوی شرکت کرد و یکی از برگزیدگان شهرستان تربت حیدریه بود که به جشنوارهی استانی که در شهر نیشابور برگزار میشد راه یافت. جشنوارهی استانی رضوی فرصتی بود برای محمود تا با شاعران استان و مخصوصا سپیدسرایان خراسان آشنا شود. در آن جشنواره از بین ۱۲۰ شاعر مرحلهی استانی بنا بود ۱۶ شاعر برگزیده و نامشان اعلام شود.
مراسم اختتامیهی جشنواره به بخش شعر آزاد که رسید، مجری نام محمود اکبرزاده را به عنوان نفر اول شعر سپید اعلام کرد و او برای دریافت جایزهاش روی سن رفت. آن سال شعر او، تنها شعری بود که از تربت حیدریه در جشنوارهی استانی برگزیده شد و باعث شد محمود اکبرزاده به خودباوری بیشتری برسد و در راهی که پیش گرفته است استوارتر شود.
از آقای اکبرزاده در خصوص کسانی که در راه شعر و شاعری مشوقش بودهاند میپرسم. او در ابتدا به معلم دورهی راهنمایی آقای سعیدی اشاره میکند. بعد میگوید: «در همان جشنوارهی استانی، خدابخش صفادل از شاعران نیشابوری مرا به مطالعهی بیشتر شعر سپید تشویق کرد و در شبی که با شاعران استان دور هم جمع بودیم راجع به فرم و محتوا در شعر سخن گفت. از اینها گذشته، شاعران جوان همشهری با اینکه بیشتر غزلسرا بودند همیشه همراهم بودند و تشویقم میکردند» اما باید محمود اکبرزاده را شاعری خودساخته دانست. میتوان گفت او به پای خود جادهی شعر را پیش آمده است و در جمع شاعران سنتی تربت حیدریه توانست راه خود را باز کند و پیش برود.
از اکبرزاده راجع به شاعران مورد علاقهاش میپرسم و اینطور جواب میشنوم «در ابتدا خیلی روی شاملو و فروغ تمرکز داشتم و آثار این دو شاعر را خیلی میخواندم اما الان بیشتر مطالعهام روی شعر سپید معاصر است. سعی میکنم کتابهای تازه چاپ شده را در حوزهی شعر سپید بخوانم.»
مثل تمام مصاحبهها نظر شاعر را در مورد تعریف شعر میپرسم. به نظر محمود اکبرزاده شعر درد است و رسالت شاعر درک و بیان هنرمندانهی دردهای جامعه است. شعر باید تلنگر باشد و شاعر با زبان هنرمندانه، انسان را با دردهای خود و جامعهاش مواجه میکند.
از محمود راجع به شعر امروز سوال میکنم. او معتقد است شعر امروز در بند است یعنی دستورالعملها، بخشنامههای اداری، ممیزی کتابها، حمایتهای دولتی، سلیقهی ناشران و مخاطبان شعر سعی میکنند شاعر را در مسیری از پیش تعیین شده هدایت کنند. او میگوید «خیلی از این تاثیرها ناخودآگاه است. یعنی منِ شاعر در خلوت خودم نشستهام و دارم شعرم را میگویم اما ناخودآگاه تحت تاثیر جو حاکم هستم و کلمات را به شکلی که مورد پسند است بر قلم جاری میکنم.»
🌺🌺🌱🌱🌺🌺🌱🌱🌺🌺
بیان هنرمندانهی درد، نگاهی به زندگی و شعر محمود اکبرزاده به قلم بهمن صباغ زاده (بخش سوم)
میپرسم شعر در زندگی آدم امروز چه نقشی دارد؟ آیا در کنار این همه رسانهی قدرتمند سمعی و بصری هنوز شعر میتواند روی آدمها تاثیر بگذارد؟ میگوید: «بله. شعرِ خوب میتواند. شعر بر همان رسانههای قدرتمند هم تاثیر دارد. شاعر شعرش را میگوید و بعد ممکن است همین شعر در قاب تصویر یک عکاس یا در سکانسی از یک فیلم سینمایی بازگو شود.»
در تمام سالهایی که محمود اکبرزاده را میشناسم همیشه دل در گرو ادبیات داشته و دارد. سعی میکند همیشه بهروز و با جریانهای ادبی روز در شعر سپید همراه باشد. او شاعری پرکار است و شعرهایش خوانندهی خود را دارد اما هنوز به صورت رسمی مجموعهی شعری منتشر نکرده است. «این مجموعه مخاطبی نخواهد داشت» نام مجموعه شعر منتشرنشدهی محمود اکبرزاده است که امیدوارم به زودی در یک انتشارات خوب چاپ شود.
یکی دیگر از فعالیتهای خوب آقای محمود اکبرزاده در زمینهی شعر تشکیل انجمن همنشینی شاعرانه در منزل شخصیاش است که ماهی یکبار برگزار میشود و هر سهشنبهشب آخر ماه شاعران تربت حیدریه را در جمعی صمیمی و دوستانه دور هم جمع میکند.
اکبرزاده در سال ۱۳۸۴ ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دختر کوچولوی نازنینی به نام آیلین است که همیشه در جلسات همنشینی شاعرانه میتوانیم او را ببینیم. همسر او خانم رضوی هم شریک زندگی و همراه محمود در راه پر پیچ و خم ادبیات است. نیمی از شاعرانگی در شعرهای زیبای محمود را باید از همسر ایشان بدانیم.
تا جایی که من میدانم جلسهی همنشینی شاعرانه با سه چهار نفر از شاعرانِ تربت پا گرفت از جمله محمود اکبرزاده، محمد امیری، محسن اسلامی و جواد بلندی. این عزیزان از سال ۱۳۹۳ ماهی یک بار دور هم جمع میشدند و راجع به ادبیات سخن میگفتند و هر کس نکتهای، نقدی، شعری، مطلبی در ذهن داشت بر زبان میآورد و ساعتی را از ادبیات لذت میبُردند و میرفتند. کمکم ماجرا به سمت نقد شعر کشیده شد. هر ماه شعری را از پیش تعیین میکردند و در ساعتی که با هم بودند، در کنار شعرخوانی، راجع به آن شعر هم سخن میگفتند. بعد از مدتی نیز جلسات نقد به سمتِ شاعران تربت حیدریه کشیده شد و دوستانمان تصمیم گرفتند برای نقدِ شعر گاهی هم شعر شاعران همشهری را انتخاب کنند. اواخر سال ۱۳۹۴ محمود اکبرزادهی عزیز که به تازگی خانهای در ابتدای جادهی دیزقند ساخته بود، به دوستانش پیشنهاد میدهد که جلسه را به طور ثابت در خانهی او برگزار کنند و بقیه هم قبول میکنند. بعد از آن یعنی از اواخر سال ۱۳۹۴ جلسات همنشینی شاعرانه به طور منظم در خانهی محمود اکبرزاده برگزار میشود. کم کم دوستان دیگری هم به این جلسه دعوت شدند و من هم یکی از علاقهمندان و شرکتکنندگان این جلسه هستم. این جلسه با اجرای دوست شاعر همشهری آقای محمد امیری و زحمات سرکار خانم سیده زهره رضوی برگزار میشود که هر سهشنبهشب آخر ماه با لبخند و مهربانی پذیرای شاعران همشهری هستند.
در پایان چند شعر از اشعار آقای محمود اکبرزاده را با هم میخوانیم:
گاهی روزنهها آنقدر کوچکند
که نه نوری
مجال جستجو پیدا میکند
نه واژهای توان فریاد
منطقها
چه راه بروند
چه بنشینند
در اتاقهای در بسته سیمانی
ورقنخورده باقی خواهند ماند
جاده
هرطور میخواهد برود
برود
آسمان
هر طور میخواهد تصمیم بگیرد
بگیرد
من و تو راهمان را میرویم
تصمیممان را میگیریم
راه رفتنِ کفشدوزک
روی شال سپید
چقدر به طبیعت میآید
از خانه گفتیم
از کوچه، پیادهرو
خیابان
شهر را به هزار زبان توصیف کردیم
عابر اما، پشت هر پنجره
معنای تازهای دارد
سرت را روی شانهام میگذاری و
آرزوهایت را
یکی
یکی
مرور میکنی
من اما دوست دارم
کسی موهایم را شانه کند
روپوشم را بپوشد
مرا به مدرسه بفرستد
آرزوهای بزرگ همیشه دستنیافتنی بودهاند
در پایان برای دوست قدیمی و شاعر خوب همشهریام آقای محمود اکبرزاده بهترینها را آرزو میکنم و امیدوارم حضور این شاعر خوب سپیدسرا در تربت حیدریه فرصتی باشد برای جوانهایی که به شعر سپید علاقه دارند تا راحتتر راهشان را در دنیای زیبای ادبیات پیدا کنند.
بهمن صباغ زاده
بهمن ۱۴۰۰ تربت حیدریه
منبع این نوشتهها مصاحبه با شاعر در تیرماه ۱۴۰۰ است.


هوای تازه
حمیدرضا عبدالله زاده
شهید اندازه!
گیس ناموافق!
گوشوارهی فرو رفته در گوشت!
گلوله در نگاه!
تنفس در رعشه!
ای من
و من!
بِکن از خود
نام را
بریز
رقص رها شده!
باد در درخت
بوق در بزرگراه
آواز بر لب
جان از حس حضورت پر
به دیدار دستهای موزون
تن معطر کردهاند
ای معطل پوست!
تقاطع زمین!
ایستادهی کم نشده!
ای زن و ای من
#حمیدرضا_عبدالله_زاده
#هوای_تازه
#پیام_ولایت
https://t.me/bahman_sabaghzade
پینوشتها:
حمیدرضا عبدالله زاده از شاعران تربت حیدریه است که سالها در انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه حضور داشت و در حال حاضر در مشهد زندگی میکند. او در سال ۱۳۹۷ با کتاب «مردی که از ذهن پنجره رفت» در بخش بهترین کتاب سال شعر نو، برندهی جایزهی ادبی قیصر امین پور شد.
#محمود_اکبرزاده
#حمیدرضا_عبدالله_زاده
#بهمن_صباغ_زاده
#شاعران_همشهری
#تربت_حیدریه
https://t.me/bahman_sabaghzade
برچسبها:
زینب ناصری,
بهمن صباغ زاده,
انجمن قطب,
پیام ولایت