5- شاعر همشهری؛ احمد حسین پور سرکاریزکی (1343)
از زمانی که نوشتن راجع به شاعران تربت حیدریه را شروع کردهام، سعی کردهام تا جایی که میتوانم اطلاعات صحیح جمعآوری کنم و شاعران همشهری را هر چه کاملتر معرفی کنم. در چند ماه اخیر نوبت به معاصرین رسیده است و خوشبختانه به دلیل نزدیکی زمانی، از اغلب این شاعران اطلاعات بیشتری در دسترس است. خوانندگان عزیز بسیار لطف خواهند کرد اگر اطلاعات تکمیلی خود را برای من از طریق آدرس siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغ زاده ارسال کنند. دوستان شاعر همشهری (ولایت زاوه، شامل: زاوه، تربت، رشتخوار، مهولات) هم میتوانند زندگینامه و آثار خود را از طریق همین آدرس برای بنده ارسال کنند. اگر نمیدانید از کجا شروع کنید، من چند سوال در بخش فراخوان نوشتهام که با جواب دادن به آنها و ارسال جوابها به من، خواهم توانست زندگینامهی شما را بنویسم. امیدوارم این وبلاگ در آینده به منبع قابل اعتمادی راجع به شعر تربت حیدریه و شاعران این خطه تبدیل شود تا راه برای محققانی که در آینده راجع به این موضوعها تحقیق خواهند کرد، هموارتر شود.
آقای حسین پور سرکاریزکی متخلص به مسکین در سال 1343 در روستای سرکاریز تربت حیدریه به دنیا آمده است. ایشان در شرح حال خود چنین نوشته است: این جانب احمد حسین پور سرکاریزکی فرزند مختار و متخلص به مسکین در سال 1343 در روستای سرکاریز تربت حیدریه چشم به جهان گشودم. در سن چهار سالگی پدر خود را که بهترین سرمایهی زندگیام بود از دست دادم و در ظل حمایت مادر بزرگوارم رشد نمودم. دوران کودکی را در زادگاه خود سپری کرده و پس از اتمام کلاس چهارم ابتدایی به شهرستان تربت حیدریه آمده و به تحصیلات خود ادامه دادم. پس از پایان تحصیلات شغل کارمندی را انتخاب نموده و اکنون کارمند میباشم (این نوشته مربوط به سال 1376 است). تا کنون که سال 1376 میباشد 33 بهار از عمر خود را پشت سر گذاشتهام. سرودن شعر را از سال 1370 شروع نموده و بیشتر در قالب غزل شعر میسرایم. به شعر عشق میورزم و آن را وسیلهای برای بیان احساسات و عواطف درونی خود میدانم. در محفل ادبی قطب شهرستان تربت حیدریه همکاری مداوم دارم؛ اخیرا هم به انجمن ادبی فرخ واقع در مشهد مقدس راه یافته و از محضر سخنوران نامی معاصر خراسان همچون استاد احمد کمال پور (کمال)، ذبیح الله صاحبکار (سهی) و علی باقرزاده (بقا) کسب فیض میکنم.
به عنوان نمونه دو غزل از ایشان را با هم میخوانیم:
غزل
میخورم افسوس بر احوال زار خویشتن
شرمسارم از گناه بیشمار خویشتن
هر چه کِشتم در بهار زندگی بذر امید
حاصلم جز غم نبود از کشت و کار خویشتن
از سر غفلت نمودم بس جفا در حق خویش
زین سبب هستم بسی من شرمسار خویشتن
خویشتن را کردهام اکنون اسیر عشق خویش
تا دمی یابم رهایی از حصار خویشتن
پاک کردم دامن آلوده را وقت سحر
با زلال آب چشم اشکبار خویشتن
جلوهی رخسار او افتد اگر بر کنج دل
میکنم امضا ز عشقش حکم دار خویشتن
فاش کردم سرّ دل را پیش هر بیگانهای
بس پشیمان گشتهام اکنون ز کار خویشتن
زیر بار نامرادی شانهی مسکین شکست
جز جفا چیزی ندید از روزگار خویشتن
***
غزل
دردی ز درد عشق بهتر در عالم نیست
آبی گواراتر از آب زمزم نیست
رنجم فزون گردید، دل شطّ خون گردید
ساقی دهد جامم اما دمادم نیست
از چهرهی زردم جور خزان پیداست
بر سینهی ریشم جز غصه مرهم نیست
در مشرق ساغر پنهان بُوَد خورشید
در مسلخ سینه حرفی به جز غم نیست
دل نیست چون سفره، مگشا به هر جایی
خاموش باش ای دوست، در خانه محرم نیست
دانی چه میگوید این گردش ایام؟
پیوسته میگوید: آدم به جز دم نیست
گر ماه رخسارت در جام دل افتد
مسکین دلخسته محتاج مرهم نیست
***
منبع: سخنوران زاوه، شاعران منتقهی تربت حیدریه و خواف
محمود فیروزی مقدم
صفحهی 118 و 119
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 1026 به تاریخ 920909, شاعر همشهری, زندگینامه احمد حسین پور سرکاریزکی