شاعر همشهری؛ زینب مؤمنی (1367)
از زمانی که نوشتن راجع به شاعران تربت حیدریه را شروع کردهام، سعی کردهام تا جایی که میتوانم اطلاعات صحیح جمعآوری کنم و شاعران همشهری را هر چه کاملتر معرفی کنم. در چند ماه اخیر نوبت به معاصرین رسیده است و خوشبختانه به دلیل نزدیکی زمانی، از اغلب این شاعران اطلاعات بیشتری در دسترس است. خوانندگان عزیز بسیار لطف خواهند کرد اگر اطلاعات تکمیلی خود را برای من از طریق آدرس siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغ زاده ارسال کنند. دوستان شاعر همشهری (ولایت زاوه، شامل: زاوه، تربت، رشتخوار، مهولات) هم میتوانند زندگینامه و آثار خود را از طریق همین آدرس برای بنده ارسال کنند. اگر نمیدانید از کجا شروع کنید، من چند سوال در بخش فراخوان نوشتهام که با جواب دادن به آنها و ارسال جوابها به من، خواهم توانست زندگینامهی شما را بنویسم. امیدوارم این وبلاگ در آینده به منبع قابل اعتمادی راجع به شعر تربت حیدریه و شاعران این خطه تبدیل شود تا راه برای محققانی که در آینده راجع به این موضوعها تحقیق خواهند کرد، هموارتر شود.
زینب مؤمنی متولد بیستم بهمنماه سال 1367 تربت حیدریه است. تحصیلاتش را تا پایان دورهی پیشدانشگاهی در تربت حیدریه ادامه داده است و اکنون دانشجوی رشتهی مهندسی کشاورزی است (این نوشتهها مربوط به سال 1390 یعنی سال انتشار کتاب شعر دربی میباشد) و احساس میکند طبیعت و کشاورزی حس سرودن را در او پرورش میدهد.
او از دوازده سالگی با حضور در کلاسهای ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تربت حیدریه (که در گذشته یعنی در سالهای حضور وی به سرپرستی استاد سید علی موسوی علی آبادی اداره میشد) با دنیای شعر آشنا شد و با حضور چندین ساله در این کلاسها احساس سرودن را در خود تقویت کرد. علاوه بر این تشویقهای مادرش نیز در این راه او را کمک کردند.
او معتقد است شعر درمان دردهای روحی انسان امروزی است. به ویژه خواندن شعر شاعران بزرگ ایرانی میتواند انسان گرفتار اندوه را از قید و بند اندوههای زندگی دنیایی رهایی بخشد و سبب تعالی و آرامش روح او شود.
در زیر نمونههایی از شعر خانم زینب مؤمنی را با هم میخوانیم:
با دست سبزت عشق را آغاز کردی
آغوش گرمت را برایم باز کردی
تا صبح، تا چشمان خورشیدم درخشید
تو بیصدا اسم خدا را ناز کردی
ای هر نگاهت سادهتر از مهربانی
تو با نگاهت مِهر خود ابراز کردی
تو شعر فرداهای روشن را سرودی
در حنجره شعر مرا آواز کردی
ای از تبار غنچههای بیهیاهو
نشکفته با بال دعا پرواز کردی
دیگر مجالی نیست باید رفت تا صبح
تو در میان شعر من اعجاز کردی
***
با چشمهایت آسمان امشب چه زیبا میشود
خورشید هم از چشم تو با صبح پیدا میشود
فرهاد را در بیستون عشق تو شیرین میکند
مجنون من از روی تو فارغ ز لیلا میشود
موج نگاهت خسته را تا ساحل جان میبرد
در آبی چشمان تو مرداب، دریا میشود
آدم برای دیدنت جنت به دنیا میدهد
دنیا برای بودنش مدیون حوّا میشود
تعبیر بودن با تو را در خواب فهمیدم، ولی
از چهرهی چون ماه تو یوسف زلیخا میشود
اینجا تمام شعر من عطر وصالت را گرفت
گویی غزل از هجر تو تنهای تنها میشود
***
منبع:
شعر دربی (گزیدهی شعر شاعران ولایت زاوه)؛
سید علی موسوی علی آبادی؛
انتشارات نامهی پارس؛
1390؛
صفحهی 185 تا 187
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 1013 به تاریخ 920609, شاعر همشهری, زندگینامه زینب مؤمنی