سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

5- شاعر همشهری؛ جلال رفیع  (1333)

از زمانی که نوشتن راجع به شاعران تربت حیدریه را شروع کرده‌ام، سعی‌ کرده‌ام تا جایی که می‌توانم اطلاعات صحیح جمع‌آوری کنم و شاعران همشهری را هر چه کامل‌تر معرفی کنم. در چند ماه اخیر نوبت به معاصرین رسیده است و خوشبختانه به دلیل نزدیکی زمانی، از اغلب این شاعران اطلاعات بیشتری در دسترس است. خوانندگان عزیز بسیار لطف خواهند کرد اگر اطلاعات تکمیلی خود را برای من از طریق آدرس siyah_mast@yahoo.com بهمن صباغ زاده ارسال کنند. دوستان شاعر همشهری (ولایت زاوه، شامل: زاوه، تربت، رشتخوار، مه‌ولات) هم می‌توانند زندگی‌نامه و آثار خود را از طریق همین آدرس برای بنده ارسال کنند. اگر نمی‌دانید از کجا شروع کنید، من چند سوال در بخش فراخوان نوشته‌ام که با جواب دادن به آنها و ارسال جواب‌ها به من، خواهم توانست زندگی‌نامه‌ی شما را بنویسم. امیدوارم این وبلاگ در آینده به منبع قابل اعتمادی راجع به شعر تربت حیدریه و شاعران این خطه تبدیل شود تا راه برای محققانی که در آینده راجع به این موضوع‌ها تحقیق خواهند کرد، هموارتر شود.

 

جلال رفیع، روزنامه‌نگار و طنزنویس در سال 1333 در تربت حیدریه متولد شد. تحصیلات را تا دیپلم در همین شهرستان ادامه داد و در سال 1352 وارد دانشگاه تهران شده و رشته‌ی حقوق خواند. سال‌های دانشجویی او مصادف شد با انقلاب اسلامی ایران و جنبش‌های دانشجویی و او هم در این جنبش‌ها شرکت داشت. در همان زمان مقاله‌ای نوشت تحت عنوان "نماز تسلیم انسانی عصیانگر" که بسیار هم مورد توجه قرار دانشجویان و احزاب قرار گرفت. به دنبال فعالیت‌های انقلابی‌اش بازداشت شد و مدت هفت ماه را در بازداشتگاه کمیته‌ی مشترک تحت شکنجه قرار داشت. در نهایت با مدرک لیسانس از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و وکیل پایه یک دادگستری شد. ولی دنبال کار وکالت نرفت.

سال 58 وارد روزنامه‌ی کیهان شد و مدتی عضو شورای سردبیری آن بود. سال 59 تا حوالی سال 66 و 67 عضو شورای سردبیری روزنامه اطلاعات هم بود. مانند بسیاری دیگر، افرادی برای درگیرکردنش با کار روزنامه‌نگاری دخیل بودند. دعایی و دکتر ممکن در روزنامه اطلاعات و اسدالله نوری و دکتر هادی نجف آبادی هم در روزنامه‌ی کیهان از جمله مشوقان و دعوت‌کنندگان از او برای کار در روزنامه بودند. آن سال‌ها روزنامه‌ی کیهان نیروی جدید می‌خواست. بنابراین رفیع واسطه‌‌ای شد برای آمدن دوستان دیگرش که آن‌ها هم حقوق خوانده بودند. او می‌گوید: «از آنجایی که سابقه‌ی نوشتن مقاله و نویسندگی را از قبل ِ انقلاب داشتم، گفتند که سرمقاله بنویسم. کتاب‌های اجتماعی سیاسی و مذهبی ِ من در داخل و خارج دانشگاه به چاپ رسیده بود. به همان واسطه سرمقاله‌نویسی را قبول کردم. دکتر هادی نجف آبادی خواست تا در شورای سردبیری با او همکاری کنم. بعد از مدتی که او از کیهان رفت، ما همان کار را با همکاران قدیم و جدید ادامه دادیم. سال 59 امام خمینی، دکتر ابراهیم یزدی را به عنوان نماینده‌ی خود در موسسه‌ی کیهان منصوب کردند. چون ابراهیم یزدی از دوستان بود و مسئول موسسه‌ی جدید کیهان شده بود؛ مدت کوتاهی با او کار کردم ولی به خاطر اختلاف سلیقه‌ها خداحافظی کرده و از کیهان رفتم. به دوستانم گفتم که هر کسی می‌خواهد بماند و هر کسی که نمی‌خواهد با من بیرون بیاید. محمود شمس که به ماشاالله شمس الواعظین معروف است در تاریخ سال 58 و 59 در صفحه‌ی مقالات با من همکاری داشت. او و سیدعباس معارف با من از کیهان بیرون آمدند. برخی دیگر هم مثل جهانبخش ناصر در کیهان ماندند.»

خروج از روزنامه‌ی کیهان، دعوت دعایی را به روزنامه اطلاعات در پی داشت. رفیع در این روزنامه هم سرمقاله می‌نوشت و به دنبال آن عضو شورای سردبیری هم شد. او با این‌که سمت عضو شورای سردبیری داشته، اما به قول امروزی‌ها آچار فرانسه هم بوده است. خودش می‌گوید: «روزنامه‌نگاری بعد از انقلاب در شرایطی شکل گرفت که موسساتی مثل کیهان و اطلاعات دچار مشکلات درونی و بیرونی شده و برخی یا بازنشسته و یا استعفا داده بودند. بنابراین نیاز به نیرو داشتند. از طرفی اوضاع کشور در آن شرایط بحرانی اوضاع ویژه‌ای بود و کسی که در آن تاریخ سرمقاله می‌نوشت، باید همه کار می‌کرد. یعنی گاهی خبرنگار می‌شد، گاهی دبیر سرویس بود و گاهی ... چون نهادهای زیادی از هم پاشیده شده بود و از اول در حال شکل گیری بودند.» جلال رفیع ادامه می‌دهد: « قبل از انقلاب برادرم در روستایی نزدیک بابل معلم بود. یک بار همراه دوستانی از جمله علی معلم دامغانی به برادرم که در آن روستا بود سری زدیم. به برادرم گفتم که چه کاره‌ای گفت: وزیر آموزش و پرورش هستم و فراش مدرسه! منظورش این بود که تمام مراتب و مراحل بین این دو مقام را یکسره انجام می‌دهم. می‌خواهم بگویم که سردبیری و مقاله نویسی سال 58 و 59 و 60 در روزنامه‌هایی مثل کیهان و اطلاعات که از نو رویش کرده بودند؛ شبیه سمت برادرم در روستا بود. پس برخی فکر نکنند که از راه رسیدیم و بر تخت و تاج سردبیری نشستیم! ما در اوضاع پرمسئله و بی‌امکانات آن روزها در سمت سردبیری و مقاله‌نویسی همه کار می‌کردیم.»

جلال رفیع جدا از کار روزنامه نگاری، از 65 چندسالی عضو شورای فرهنگ عمومی زیرمجموعه‌ی شورای عالی انقلاب فرهنگی هم بود. در سال 70 و 71 هم  عضو هیات منصفه دادگاه مطبوعات شد. بعد از آن با چند نفر دیگر از دادگاه استعفا دادند. وی زمانی نیز عضو هیت موسس انجمن موسیقی ایران هم بود. وی در این مورد می‌گوید: «در سال 63 من و تعدادی از دوستانم از جمله احمد ستاری؛ عبدالعلی رضایی و احمد سام و منصور آسیم "نشر نی" را تاسیس کردیم. که چند سال بعد به دلیل کمی وقت به همراه سام از هیات مدیره نشر نی استعفا دادیم.» داوری جشنواره فیلم فجر در سال 64  که برای اولین بار به جای یک فیلم، چهار فیلم برگزیده، انتخاب شد. عضویت در هیات داوران تئاتر فجر در سال 70 و عضو هیات داوران جشنواره مطبوعات در چندین نوبت طی در دهه های 70 تا 76 هم از دیگر فعالیت‌های او بوده است.

در سال‌های 66 و 67 برای ادامه تحصیل در رشته‌ی حقوق به هلند رفت با بیماری سختی مواجه و مجبور به برگشت شد. بعد از آن در نیمه‌ی دوم سال 67 تا اویل 68 ستون طنزی با عنوان "با اجازه" و با امضای "آقا جمال" در روزنامه کیهان راه انداخت که بعد از رحلت امام خمینی این ستون را تعطیل کرد. در مجلات گل آقا و به تقاضای او در هفته‌نامه و ماهنامه و سالنامه‌ی آن، گاهی طنزهایی به شعر و نثر نوشت. رفیع درباره ارتباطش با مرحوم کیومرث صابری می‌گوید: «مرحوم صابری در مصاحبه‌ای به نقش من هم در شهرتش اشاره کرد. او گفته بود که سه نفر از جمله مقام رهبری، دعایی و جلال رفیع در گل آقا شدن من موثر بوده‌‌اند. چون من مسئول شورای سردبیری بودم و از آن زمان که طنز می‌نوشت می‌شناختمش. پس اصرار داشتم ستون طنزی را در اطلاعات راه بیاندازد. اما او می‌گفت اوضاع جامعه به دلیل ترورها و جنگ و فضایی که تروریست‌ها راه انداخته بودند برای طنزنویسی مساعد نیست. بالاخره قبول کرد و آن ستون راه افتاد. من آن زمان مسئول مقاله‌نویسی و شورای سردبیری بودم و همان دو کار کلی از وقت من را می‌گرفت بنابراین نمی‌توانستم طنز هم بنویسم.» 

سال 76 وقتی صد روز از ریاست جمهوری خاتمی گذشته بود، جلال رفیع با او مصاحبه تلویزیونی کرد و آن مصاحبه هم جنجالی به پا کرد. در آن تاریخ هنوز مشاور فرهنگی و رسانه‌ای خاتمی نشده بود. 

با این همه جلال رفیع مولف کتاب‌هایی از جمله "ارتجاع مدرن" است. این کتاب را انتشارات بعثت چاپ کرد. کتاب ارتجاع مدرن سال 53 به صورت دست‌نوشته در میان دانشجویان و کتابخانه‌های دانشگاه تهران توزیع می‌شد تا این‌که در سال 55 دوستانش آن را به شکل کتاب چاپ کردند. "پژوهشی درباره صبر در قرآن" که در دو جلد منتشر شد جلد اول به نام صبر انسان قرآن جلد دوم صبر بصیر که به شکل دست‌نوشته برای دانشجویان تهران نوشته بودم که دست‌نوشته‌ی تکثیرشده‌اش در کتابخانه‌های دانشجویی بدون اسم موجود بود. از ترس ساواک اسمی برای دست‌نوشته‌هایمان نمی‌زدیم. بعدها دوستانی که می‌دانستند نویسنده‌ی آن کیست، در دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر کردند. "نماز، تسلیم انسانی عصیان گر"، عنوان کتاب دیگر جلال رفیع است. «این هم دست نوشته برای دانشجویان دانشگاه تهران بود. افرادی به اشتباه به نام دکتر شریعتی این کتاب را چاپ کردند و من بارها و بارها این نوشته را با عکس و نام دکتر شریعتی دیدم که با آرم حسینیه ارشاد فروخته می‌شد. اما این دست‌نوشته را تکمیل کردم و به نامم در سال 57 منتشر کردم. کتاب دیگری در سال 56 و 57 برای بعضی از دانشجویان دانشگاه تهران نوشته بودم. این که می‌گویم دانشجویان دانشگاه تهران به این خاطر است که دانشجویان مذهبی و مبارز به دنبال این کتاب‌ها بودند.» دست‌نوشته‌ی دیگری هم که به صورت کتاب درآمد. اصول حاکم بر روابط اقتصادی در اسلام نام داشت. این کتاب هم توسط انتشارات میلاد در حد فاصل سال های 56 و 57 چاپ شد. بعد از انقلاب هم مقدمه و توضیحات کتاب اعترافات ژنرال که توسط نشر نی منتشر شد. مقدمه و توضیحات کتاب مثل برف آب خواهیم شد که نشر نی منتشر کرد. مقدمه و توضیحات کتاب خاطرات علم السلطان که در سال 65چاپ شد، اما وزارت ارشاد آن را منتشر نکرد. کتاب در بهشت شداد (خاطرات سفر به آمریکا) و فرهنگ مهاجم؛ فرهنگ مولد، مجموعه مقالات ناتمام رفیع بود که توسط انتشارات اطلاعات منتشر شدند. دیباچه و توضیحات و نام گذاری کتاب فضیلت‌های فراموش شده نام دیگری کتاب جلال رفیع است. متن اصلی کتاب توسط دانشمند بزرگ و استاد فلسفه دوره دکترای دانشگاه تهران مرحوم حسینعلی راشد بود که ایشان نتوانسته بود و یا نمی‌خواست منتشر کند اما رفیع آن را با اجازه خانواده‌اش منتشر کرد. این کتاب هم فروش خوبی داشت. 

او همچنین مقدمه‌ی طنز آمیز بر کتاب شعر طنز پا تنوری عباس خوش‌عمل شاعر و طنزپرداز را نوشت. مقاله‌ی پژوهشی مفصلی هم درباره طنز دینی در سالنامه گل آقا در اوایل دهه 70 منتشر کرد. آیا استفاده طنز آمیز از آیات و روایات دینی جایز است؟ نام این مقاله بود. کتاب دیگر جلال رفیع مقدمه و توضیحات کتاب ترجمه شده محمد در اروپا نوشته مینو صمیمی ترجمه عباس مهر پویاست. «سه ساله در صفحه 3 روزنامه اطلاعات ستونی را به اسم دریچه می‌نویسم که موضوع آن اجتماعی و فرهنگی و ادبی است. در دهه 70 و 80 در روزنامه اطلاعات بین‌المللی هم همکاری کردم.» 

روزنامه اطلاعات بین‌المللی اولین و تنهاترین {ن و: تنها} روزنامه برای ایرانیان مقیم خارج از کشور از سال 72 هر روز در آمریکا و اروپا منتشر می‌شود. یک صفحه انگلیسی و 7 صفحه فارسی دارد. تمام صفحه‌بندی‌ها و تیترها و مطالب در داخل کشور انجام می‌شود و با استفاده سیستم‌های پیشرفته به آمریکا و اروپا مخابره می‌شود. در آنجا طبق قراردادهایی، چاپ و تکثیر می‌شود. این روزنامه نمی‌تواند با حجم انبوه روزنامه‌ها مقابله کند. اما برای آشنایی فرزندان ایرانیان خارج از کشور با زبان  و فرهنگ و ادب فارسی چاپ می شود. زمانی که این روزنامه راه افتاده بود هنوز سایت‌های اینترنتی مثل امروز وجود نداشت.  

او می‌خواهد که بنویسیم: «برخی از روزنامه‌نگارانی که بعد از انقلاب در روزنامه‌های مختلف مشغول به کار شدند در تحریریه‌های کیهان و اطلاعات، سهمی در کمک به آنها داشتم. ادعا ندارم من آنها را روزنامه‌نگار کردم. اما به هر حال سهم کمی در روزنامه نگار شدن بعضی از آنها داشتم. نیروهای جدید بعد از انقلاب و برخی از روزنامه‌نگاران کیهان و اطلاعات قبل از انقلاب هم با ما ماندند و همکاری کردند و از آنها تشکر می‌کنم که با نیروهای جدید، منصفانه و مهربانانه همکاری کردند. 

در روزنامه کیهان آقایان مهدی فرقانی که قبلا دبیر سرویس گزارش بود و فریدون صدیقی که دبیر سرویس هنری بود و غلامرضا موسوی الان تهیه کننده فیلم‌های سینمایی هست و آن زمان دبیر سرویس سیاسی بود و محمد دهقانی، دبیر سرویس شهرستانها و مرحوم کوروس بابایی، دبیر سابق سرویس حوادث بود و در روزنامه اطلاعات آقای بیژن نفیسی که سمت‌های مختلفی داشت و هنوز هم در اطلاعات فعالیت می‌کند به همراه مرحوم احمدرضا دریایی و علی اصغر شیرزادی و صالحی آرام که بسیار با هم دوست بودیم. غیر از این افراد تعدادی دیگر هم در تحریریه‌های کیهان و اطلاعات فعال بودند و بعد از انقلاب همکاری با نیروهای جدید الورود انقلابی، را ادامه دادند.

رفیع در پایان یاد آور شد که در سال‌های 54 و 55 با زندانیان سیاسی از قبیل آیت‌الله طالقانی هم بند بود. کتاب "از دانشگاه تا شکنجه گاه" که حاصل گفتگو با اوست، شرحی از خاطرات آن ایام است.

آقای جلال رفیع وبلاگی دارد با عنوان دریچه http://jalalrafie.blogfa.com که در آن برخی از نوشته‌هایش را بازنشر می‌دهد و مطالبی را در موضوعات مختلف به خوانندگانش ارائه می‌دهد.

در ادامه شعر طنزی از جلال رفیع که در ستون دریچه‌ی روزنامه‌ی اطلاعات به چاپ رسیده بود با نام "طنز و نقد" را با هم می‌خوانیم. این شعر در پی استیضاح دکتر فاضل وزیر بهداشت دولت اول هاشمی رفسنجانی سروده شده است:

 

ای دریغا باز هم سطح تخصص نازل است

کار دکتر فاضل است!

وین معمّا، یا به قول خارجی‌ها پازل است

کار دکتر فاضل است!

 

گرچه با یک رای، دکتر فاضل از کابینه رفت

گرچه او بی‌کینه رفت

مرکب دارو و درمان بازهم پا در گل است

کار دکتر فاضل است!

 

هر کجا دیدی مریضی را مچل یا در هچل

کور یا کر یا کچل

هر زمان بیمار را دیدی به مرگش مایل است

کار دکتر فاضل است!

 

ای دریغا چیزی از (حصبه)، (تراخم) کم نشد

بعدِ فاضل هم نشد

گر علاج این همه ویروس و میکرب مشکل است

کار دکتر فاضل است!

 

گرچه با دفترچه، آن بیمار مسکین بیمه شد

هم حقوقش نیمه شد

دکتر و دفترچه‌ی بیمه چو جنّ و بسمل است

کار دکتر فاضل است!

 

بهر آموکسی سیلین یا شربت آمپی سیلین

یا اریترومایسین

در دواخانه به صف صد مسیو و مادموازل است

کار دکتر فاضل است!

 

گر به جای آن کز استیضاح، به بهتر شود

پاک خر تو خر شود

کار استیضاح ما حقّ است امّا باطل است

کار دکتر فاضل است!

 

گر پدر در آتش بیماری فرزند سوخت

کلیه‌یْ خود را فروخت

ور غنی از فقر مستضعف همیشه غافل است

کار دکتر فاضل است!

 

هرچه بیماری است در اینجا و آنجا یا مرض

هرچه باشد، الغرض

گر در اینجا دیفتری یا آن‌که در آنجا سل است

کار دکتر فاضل است!

 

بهر جرّاحی اگر شد آن مریض محتضر

نوبتش سال دگر

کار ما دائم دعا بهر شفای عاجل است

کار دکتر فاضل است!

 

گفت با من آنکه در دارو فروشی پادو است

توی (ناصر خسرو) است!

غیر از اینجا جای دیگر جستجو بی حاصل است

کار دکتر فاضل است!

 

هر که می‌خواهد ز کلیه عکس‌برداری کند

پرتوانگاری(!) کند

گر ندارد اسکناس آن کلیه عاطل باطل است

کار دکتر فاضل است!

 

از پی پرتونگاری گرمیسّر آمپول

نیست بی تزریق پول

غم مخور آمپول کلیه قیمتش ناقابل است

کار دکتر فاضل است!

 

بهر عکس کلیه گر پرتونگاری لازم است

پول داری لازم است

پرتو پول ار نباشد کار دنیا کنسل است

کار دکتر فاضل است!

 

"پرتو نیکان نگیرد هرکه بنیادش بد است"

مفلس است و تنگ دست

هر که بی پول است، بی بنیاد، بی جان، بی دل است

کار دکتر فاضل است!

 

آی، دانشجوی مفلس، عازم خارج مشو

طالب کالج مشو

بگذر از خیر فرنگستان که (مانی) ( لیتل) است

کار دکتر فاضل است!

 

هم به (هاسپیتال) معروف ( کرامْوِل) دل مبند

ای مریض مستمند

از کرامول آنچه می‌ماند برای ما (وِل) است

کار دکتر فاضل است!

 

گفتی آن بیمار را منزل به منزل می‌برند

تا کرامول می‌برند

گرچه سنّش بیشتر، از شصت و پنجاه و چل است

کار دکتر فاضل است!

 

آن مریض از نسل آدم نیست، می‌باشد ملک

رفته تا اوج فلک

یا ز اهل البیت زر یا اهل علم الکامل است

کار دکتر فاضل است!

 

گر نداری پول، زائو را بگو ای مستطاب!

در خیابان رو بخواب

زایمان رایگان کار زنان عاقل است

(ایضاً!) کار زنان عاقل است!

 

زن مرید مرد باشد ای عیال پاک‌بُن

ناقص‌العقلی مکن!

یک مرید خر به از صد روستا در بابِل است

(ایضاً= ایزن) در بابِل است!

 

چون نباشد تخت، وضع حمل کن در تاکسی

یا دکان واکسی!

بین تخت و تاکسی، فقر تو تنها حائل است

کار دکتر فاضل است!

 

تا تو را در شهر مستشفی به مستشفی برم

زایمان کن در برم

تاکسی در حکم مستشفی ست، مثل منزل است

کار دکتر فاضل است!

 

زوجه محتاج چک دکتر، چکاب قابله است؟

هشت ماهه حامله ست؟

چاره‌ساز او صدور چک به وجه حامل است

کار دکتر فاضل است!

***

 

منابع: ویکی پدیا

سایت همیشه رو آن‌لاین

وبلاگ وب‌خند

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1036 به تاریخ 921119, شاعر همشهری, زندگی‌نامه جلال رفیع
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۲ساعت 19:19  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |