۱- بازخوانی ادبیات کلاسیک؛ گزیدهی غزلیات شمس؛ تصحیح دکتر شفیعی کدکنی؛ قسمت هفتاد و هفتم
این غزلها که به انتخاب استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی برگزیده شدهاند معدودی از غزلیات شمس هستند و ایشان از بین 3339 غزل دیوان شمس (بر اساس نسخهی شادروان استاد فروزانفر) تنها 466 غزل را انتخاب کردهاند. جناب کدکنی در برخی از غزلها، تنها به نقل ابیات برگزیده اکتفا کردهاند اما با اینحال سعی کردهاند گزیدهی جامعی از غزلیات شمس را داشته باشند به نحوی که نمونههای مختلف غزلهای جناب مولانا را در بر بگیرد. با توجه به وقت اندک جلسه و اینکه از دو ساعت زمان هر جلسه تنها میشود نیم ساعت را به ادبیات کلاسیک اختصاص داد، مجبور بودیم از گزیدهی غزلیات استفاده کنیم که در غیر اینصورت حدود 13 سال طول میکشید تا تمام غزلها خوانده شود. نتیجه این شد که گزیدهی حاضر را انتخاب کردیم و در هر جلسه 5 غزل از این کتاب را با قرائت شاعران حاضر در جلسه میشنویم و استاد نجفزاده و استاد موسوی در مواردی که لازم است توضیحاتی را ارائه میفرمایند.
غزل شماره سیصد و هشتاد و یک (2373 نسخهی فروزانفر)
مشنو حیلتِ خواجه، هله، ای دزدِ شبانه
به شَلولم به شَلولم مجه از روزنِ خانه
سوی صحرای عدم رو، به سوی باغِ اِرَم رو
میِ بیدُرد نیابی تو در این دورِ زمانه
بخورم، گر نخورم من، بنهد در دهنِ من
بروم، گر نروم من، کُنَدَم گوشکشانه
ز چه افروخت خیالش رُخِ خورشیدصفت را؟
ز که آموخت، خدایا، عجب این فعل و بهانه؟
چو تو را حُسنْ فزون شد، خِرَدَم صیدِ جنون شد
چو مرا دردْ فزون شد، بده آن دُردِ مُغانه
چو تو جمعیّتِ جمعی، تو در این جمع چو شمعی
چو در این حلقه نگینی، مجه، ای جانِ زمانه
تو اگر نوش حدیثی ز حدیثانِ خوشِ او
تو مگو، تا که بگوید لبِ آن قندفسانه
غزل شماره سیصد و هشتاد و دو (2374 نسخهی فروزانفر)
صنما از آنچه خوردی، بِهِل، اندکی به ما ده
غمِ توبه تویِ ما را تو به جرعهای صفا ده
که غمِ تو خوردْ ما را، چه خراب کرد ما را!
به شرابِ شادیافزا غم و غصّه را سَزا ده
ز شرابِ آسمانی - که خدا دهد نهانی -
بِنَهان ز دستِ خصمان تو به دستِ آشنا ده
بنشان تو جنگها، را بنواز چنگها را
ز عراق و از سپاهان تو به چنگِ ما نوا ده
سرِ خُم چو برگشایی، دو هزار مست تشنه
قدح و کدو بیارند که «مرا ده و مرا ده»
صنما، ببین خزان را، بنگر برهنگان را
ز شرابِ همچو اطلس به برهنگان قبا ده
به نظارهی جوانان بنشستهاند پیران
به میِ جوانِ تازه دو سه پیر را عصا ده
غزل شماره سیصد و هشتاد و سه (2377 نسخهی فروزانفر)
ای خداوند، یکی یارِ جفاکارش ده
دلبرِ عشوهدهِ سرکشِ خونخوارش ده
تا بداند که شبِ ما به چهسان میگذرد
غمِ عشقش ده و، عشقش ده و، بسیارش ده
چند روزی جهتِ تجربه بیمارش کن
با طبیبی دغلی پیشه سر و کارش ده
ببَرَش سوی بیابان و کُن او را تشنه
یک سقایی حجریسینه سبکسارش ده
گمرهش کن که رهِ راست نداند سوی شهر
پس قلاووزِ کژِ بیهُدهرفتارش ده
عالم از سرکشیِ آن مَه سرگشته شدند
مدّتی گردشِ این گنبدِ دوّارش ده
کو صَیادی که همیکرد دلِ ما را پار
زو ببر سنگدلی و دلِ پیرارش ده
منکرِ پار شدهست او که «مرا یاد نماند»
ببَر انکار از او و دَمِ اقرارش ده
بس کن، ای ساقی، و کس را چو رهی مست مکن
ور کنی مست، بدین حد رهِ هموارش ده
غزل شماره سیصد و هشتاد و چهار (2379 نسخهی فروزانفر)
بده آن بادهی جانی که چنانیم همه
که می از جام و، سر از پای ندانیم همه
همه سرسبزتر از سوسن و از شاخِ گلیم
روحِ مطلق شده و تابشِ جانیم همه
همه دربندِ هوااند و هوا بندهی ماست
که بُرون رفته از این دورِ زمانیم همه
مُصحَف آریم و، به ساقی همه سوگند خوریم
که جز از دست و کفت می نستانیم همه
هر که جان دارد، از گلشنِ جانْ بوی برد
هر که آن دارد، دریافت که آنیم همه
دلِ ما چون دلِ مرغ است ز اندیشه برون
که سبکدل شده زان رطلِ گرانیم همه
جانِ ما را به صفِ اوّل پیکار طلب
زانکه در پیشروی تیر و سنانیم همه
در پسِ پردهی ظلماتِ بشر ننشینیم
زانکه چون نورِ سحر پردهدرانیم همه
شام بودیم، ز خورشیدِ جهان صبح شدیم
گرگ بودیم، کنون شهرهشُبانیم همه
شمس تبریز چو بنمود رُخِ جانآرای
سوی او با دل و جان همچو روانیم همه
غزل شماره سیصد و هشتاد و پنج (2387 نسخهی فروزانفر)
پیغامْ زاهدان را کآمد بلای توبه
با آن جمال و خوبی آخر چه جای توبه؟
هم زهد برشکسته، هم توبه توبه کرده
چون هست عاشقان را کاری ورای توبه
چون از جهان رمیدی، در نورِ جان رسیدی
چون شمع سر بریدی، بشکن تو پای توبه
در صیدْ چون درآید بس جان که او رُباید!
یک تیرِ غمزهی او صد خونبهای توبه
چون هر سحر خیالش بر عاشقان بتازد
گَردِ غبارِ اسبش صد توتیای توبه
از بادهی لبِ او مخمور گشته جانها
و آن چشمِ پُرخمارش داده سزای توبه
تا باغِ عاشقان را سرسبز و تازه کردی
حُسنت خراب کرده بام و سرای توبه
ای توبه برگشاده بیشمسِ حقِّ تبریز
روزی که ره نماید، ای وای، وایِ توبه!
***
مطلع غزلهای هفتهی آینده:
غزل شماره سیصد و هشتاد و شش (2388 نسخهی فروزانفر)
این جا کسی است پنهان، دامانِ من گرفته
خود را سپس کشیده، پیشانِ من گرفته
غزل شماره سیصد و هشتاد و هفت (2391 نسخهی فروزانفر)
بازآمد آن مغنّی با چنگِ سازکرده
دروازهی بلا را بر عشق باز کرده
غزل شماره سیصد و هشتاد و هشت (2393 نسخهی فروزانفر)
برجه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده
جویان و پایکوبان از آسمان رسیده
غزل شماره سیصد و هشتاد و نه (2395 نسخهی فروزانفر)
دیدم نگارِ خود را میگشت گِردِ خانه
برداشته ربابی میزد یکی ترانه
غزل شماره سیصد و نود (2400 نسخهی فروزانفر)
گُل را نگر ز لطفْ سوی خار آمده
دل ناز و باز کرده و دلدار آمده
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 1044 به تاریخ 930130, بازخوانی ادبیات کلاسیک, گزیدهی غزلیات شمس