سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

۱- بازخوانی ادبیات کلاسیک؛ گزیده‌ی غزلیات شمس؛ تصحیح دکتر شفیعی کدکنی؛ قسمت هشتاد و دوم

این غزل‌ها که به انتخاب استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی برگزیده شده‌اند معدودی از غزلیات شمس هستند و ایشان از بین 3339 غزل دیوان شمس (بر اساس نسخه‌ی شادروان استاد فروزانفر) تنها 466 غزل را انتخاب کرده‌اند. جناب کدکنی در برخی از غزل‌ها، تنها به نقل ابیات برگزیده اکتفا کرده‌اند اما با این‌حال سعی کرده‌اند گزیده‌ی جامعی از غزلیات شمس را داشته باشند به نحوی که نمونه‌های مختلف غزل‌های جناب مولانا را در بر بگیرد. با توجه به وقت اندک جلسه و این‌که از دو ساعت زمان هر جلسه تنها می‌شود نیم ساعت را به ادبیات کلاسیک اختصاص داد، مجبور بودیم از گزیده‌ی غزلیات استفاده کنیم که در غیر این‌صورت حدود 13 سال طول می‌کشید تا تمام غزل‌ها خوانده شود. نتیجه این شد که گزیده‌ی حاضر را انتخاب کردیم و در هر جلسه 5 غزل از این کتاب را با قرائت شاعران حاضر در جلسه می‌شنویم و استاد نجف‌زاده و استاد موسوی در مواردی که لازم است توضیحاتی را ارائه می‌فرمایند.

 

غزل شماره چهارصد و شش (2475 نسخه‌ی فروزانفر)

باز تُرُش شدی، مگر یارِ دگر گُزیده‌ای

دستِ جفا گشاده‌ای، پای وفا کشیده‌ای

دوش، ز دردِ دل، مِها! تا به سحر نخفته‌ام

ز آن‌که تو مکرِ دشمنان در حقِ من شنیده‌ای

ای دَمِ آتشینِ من، خیز، تویی گواهِ دل

ای شبِ دوشِ من، بیا، راست بگو، چه دیده‌ای؟

آینه‌ای خریده‌ای، می‌نگری به روی خود

در پسِ پرده رفته‌ای، پرده‌ی من دریده‌ای

عقل کجا که من کنون چاره‌ی کار خود کنم؟

عقل برفت، یاوه شد، تا تو به من رسیده‌ای

لعبتِ صورتِ مرا دوخته‌ای به جادوی

سوزن‌های بوالعجب در دلِ من خلیده‌ای

بر در و بامِ دل نگر، جمله نشانِ پای توست

بر در و بامِ مردمان دوش چرا دویده‌ای؟

هر که حدیث می‌کند بر لبِ او نظر کنم

از هوسِ دهانِ تو، تا لبِ که گَزیده‌ای

تهمت دزد برنهم، هر که دهد نشان تو

کاین ز کجا گرفته‌ای؟ وین ز کجا خریده‌ای؟

 

غزل شماره چهارصد و هفت (2483 نسخه‌ی فروزانفر)

تلخ کُنی دهانِ من، قند به دیگران دهی

نم ندهی به کشتِ من، آب به این و آن دهی

جانِ منی و یارِ من، دولتِ پایدارِ من

باغ من و بهار من! باغ مرا خزان دهی؟

یا جهتِ ستیزِ من، یا جهتِ گریزِ من

وقتِ نبات‌ریزِ من وعده و امتحان دهی

عود که جود می‌کند بهرِ تو دود می‌کند

شیر سجود می‌کند چون به سگ استخوان دهی

برگذرم ز نه فلک، گر گذری به کوی من

پای نهم بر آسمان، گر به سرم امان دهی

عقل و خرد فقیرِ تو، پرورشش ز شیرِ تو

چون نشود ز تیرِ تو آن‌که بدو کمان دهی؟

در دو جهان بننگرد آن‌که بدو تو بنگری

خسروِ خسروان شود گر به گدا تو نان دهی

جمله‌ی تن شکر شود هر که بدو شکر دهی

لقمه کند دو کون را آن‌که تواش دهان دهی

گه بکُشی، گران دهی، گه همه رایگان دهی

یک نفسی چنین دهی، یک نفسی چنان دهی

مفخرِ مِهر و مشتری در تبریز شمس دین

زنده شود دلِ قمر گر به قمر قِران دهی

 

غزل شماره چهارصد و هشت (2499 نسخه‌ی فروزانفر)

مسلمانان، مسلمانان، مرا تُرکی است یغمایی

که او صف‌های شیران را بدرّاند به تنهایی

کمان را چون بجنباند بلرزد آسمان را دل

فروافتد ز بیم او مَه و زُهره ز بالایی

به پیشِ خلق، نامش عشق و پیشِ من بلای جان

بلا و محنتی شیرین که جز با وی نیاسایی

چو او رخسار بنماید، نماند کفر و تاریکی

چو جَعدِ خویش بگشاید، نه دین ماند نه ترسایی

مرا غیرت همی‌گوید: خموش ار جانت می‌باید

ز جانِ خویش بیزارم اگر دارد شکیبایی

ندارد چاره دیوانه بجز زنجیر خاییدن

حلالستت، حلالستت، اگر زنجیر می‌خایی

بگو اسرار، ای مجنون، ز هشیاران چه می‌ترسی؟

قبا بشکاف، ای گردون، قیامت را چه می‌پایی؟

وگر پروازِ عشقِ تو در این عالم نمی‌گُنجد

به سوی قافِ قربت پَر، که سیمرغی و عنقایی

اگر خواهی که حق گویم، به من دِه ساغرِ مردی

وگر خواهی که ره بینم، درآ، ای چشم و بینایی

در آتش بایدت بودن همه تن همچو خورشیدی

اگر خواهی که عالم را ضیا و نور افزایی

گدازان بایدت بودن چو قرص ماه، اگر خواهی

که از خورشیدِ خورشیدان تو را باشد پذیرایی

اگر دلگیر شد خانه، نه پاگیر است، برجه، رو

وگر نازک‌دلی، منشین برِ گیجان سودایی

گهی سودای فاسد بین، زمانی فاسدِ سودا

گهی گُم شو از این هر دو، اگر همخرقه‌ی مایی

به ترک ترک اولیتر سیه رویان هندو را

که ترکان راست جانبازی و هندو راست لالایی

منم باری - بحمدالله - غلامِ تُرکِ همچون مَه

که مه رویانِ گردونی از او دارند زیبایی

دهانِ عشق می‌خندد که نامش تُرک گفتم من

خود این او می‌دَمَد در ما که ما ناییم و او نایی

چه نالد نای بیچاره جز آن‌که دردمد نایی؟

ببین نی‌های اِشکسته، به گورستان چو می‌آیی

بمانده از دَمِ نایی، نه جان مانده نه گویایی

زبان حالشان گوید که رفت از ما من و مایی

هلا، بس کن، هلا، بس کن، منه هیزم بر این آتش

که می‌ترسم که این آتش بگیرد راهِ بالایی

 

غزل شماره چهارصد و نه (2525 نسخه‌ی فروزانفر)

اگر گُل‌های رخسارش از آن گلشن بخندیدی

بهار جان شدی تازه، نهالِ تن بخندیدی

وگر آن جانِ جانِ جان، به تن‌ها روی بنمودی

تنم از لطفِ جان گشتی و جان من بخندیدی

دریدی پرده‌ها از عشق و آشوبی درافتادی

شدندی فاشْ مستوران گر او مُعلَن بخندیدی

گر آن سلطانِ خوبی از گریبان سر برآوردی

همه درّاعه‌های حُسن تا دامن بخندیدی

ور آن ماهِ دو صد گردون به ناگه خرمنی کردی

طرب چون خوشه‌ها کردی و چون خرمن بخندیدی

ور آن قهّارِ عاشق‌کُش به مِهر آمیزشی کردی

کُهِ خارا بدادی شیر و تا آهن بخندیدی

هر آن جانی که دستِ شمسِ تبریزی ببوسیدی

حیاتش جاودان گشتی و بر مُردن بخندیدی

 

غزل شماره چهارصد و ده (2558 نسخه‌ی فروزانفر)

الا ای نقشِ روحانی، چرا از ما گریزانی؟

تو خود از خانه‌ی، آخر، ز حال بنده می دانی

به حقِّ اشکِ گرمِ من، به حقِّ رویِ زردِ من

به پیوندی که با تُستم ورای طوِر انسانی

اگر عالم بُوَد خندان، مرا بی‌تو بُوَد زندان

بس است، آخر، بکُن رحمی بر این محرومِ زندانی

اگر با جمله خویشانم، چو تو دوری پریشانم

مبادا، ای خدا، کس را بدین غایت پریشانی!

بر آن پایِ گریزانت چه بربندم که نگریزی؟

به جان بی‌وفا مانی، چو یارِ ما گریزانی

ور از نُهْ چرخ برتازی، بسوزی هفت دریا را

بدرّم چرخ و دریا را به عشق و صبر و پیشانی

وگر چو آفتابی هم رَوی بر طارمِ چارم

چو سایه در رکاب تو همی‌آیم به پنهانی

 

مطلع غزل‌های هفته‌ی آینده:

غزل شماره چهارصد و یازده (2564 نسخه‌ی فروزانفر)

گر عشق بزد راهم، ور عقل شد از مستی

ای دولت و اقبالم، آخر نه توام هستی؟

غزل شماره چهارصد و دوازده (2568 نسخه‌ی فروزانفر)

یک حمله و یک حمله، کآمد شب و تاریکی

چُستی کن و تُرکی کن، نی نرمی و تاجیکی

غزل شماره چهارصد و سیزده (2569 نسخه‌ی فروزانفر)

آن زلفِ مسلسل را گر دام کنی، حالی

در عشقْ جهانی را بدنام کنی حالی

غزل شماره چهارصد و چهارده (2577 نسخه‌ی فروزانفر)

همرنگِ جماعت شو تا لذّتِ جان بینی

در کوی خرابات آ تا دُردکشان بینی

غزل شماره چهارصد و پانزده (2578 نسخه‌ی فروزانفر)

ای بودِ تو از کی نی، وی مُلکِ تو تا کی نی

عشقِ تو و جانِ من جز آتش و جز نی نی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1049 به تاریخ 930303, بازخوانی ادبیات کلاسیک, گزیده‌ی غزلیات شمس
+ نوشته شده در  یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳ساعت 20:2  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |