سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

۱- بازخوانی ادبیات کلاسیک؛ گزیده‌ی غزلیات شمس؛ تصحیح دکتر شفیعی کدکنی؛ قسمت هشتاد و چهارم

این غزل‌ها که به انتخاب استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی برگزیده شده‌اند معدودی از غزلیات شمس هستند و ایشان از بین 3339 غزل دیوان شمس (بر اساس نسخه‌ی شادروان استاد فروزانفر) تنها 466 غزل را انتخاب کرده‌اند. جناب کدکنی در برخی از غزل‌ها، تنها به نقل ابیات برگزیده اکتفا کرده‌اند اما با این‌حال سعی کرده‌اند گزیده‌ی جامعی از غزلیات شمس را داشته باشند به نحوی که نمونه‌های مختلف غزل‌های جناب مولانا را در بر بگیرد. با توجه به وقت اندک جلسه و این‌که از دو ساعت زمان هر جلسه تنها می‌شود نیم ساعت را به ادبیات کلاسیک اختصاص داد، مجبور بودیم از گزیده‌ی غزلیات استفاده کنیم که در غیر این‌صورت حدود 13 سال طول می‌کشید تا تمام غزل‌ها خوانده شود. نتیجه این شد که گزیده‌ی حاضر را انتخاب کردیم و در هر جلسه 5 غزل از این کتاب را با قرائت شاعران حاضر در جلسه می‌شنویم و استاد نجف‌زاده و استاد موسوی در مواردی که لازم است توضیحاتی را ارائه می‌فرمایند.

 

غزل شماره چهارصد و شانزده (2583 نسخه‌ی فروزانفر)

آمد مَهِ ما مستی، دستی، فلکا، دستی

من نیست شدم باری، در هستِ یکی هستی

از یک قدح و از صد، دل مست نمی‌گردد

گر باده اثر کردی در دل، تن از او رستی

بارِ دگر آوردی زان می که سحر خوردی

پُر می‌دهی‌ام گر نی این شیشه بنَشکستی

بر جامِ من از مستی سنگی زدی، اِشکستی

از جز تو گر اِشکستی بودی که نپیوستی

زین باده چشید آدم، کز خویش بُرون آمد

گر مُرده از این خوردی از گور بُرون جَستی

گر سیر نه‌ای از سر، هین خوار و زبون منگر

در ماه، که از بالا آید به چَهِ پستی

ای بُرده نمازم را از وقت، چه بی‌باکی

گر رَشک نبُردی دل، تن عشق پرستستی

آن مست در آن مستی گر آمدی اندر صف

هم قبله از او گشتی، هم کعبه رُخَش خستی

 

غزل شماره چهارصد و هفده (2584 نسخه‌ی فروزانفر)

ماییم در این گوشه، پنهان شده از مستی

ای دوست، حریفان بین یک جان شده از مستی

از جان و جهان رَسته، چون پسته دهان بسته

دَم‌ها زده آهسته، زان راز که گفتستی

ماییم در این خلوت غرقه شده در رحمت

دستی، صنما، دستی می‌زن، که از این دستی

عاشق شده بر پَستی، بر فقر و فرودستی

ای جمله بلندی‌ها خاکِ درِ این پستی

جز خویش نمی‌دیدی، در خویش بپیچیدی

شیخا! چه تُرَنجیدی، بی‌خویش شو و رَستی

بربند درِ خانه، منمای به بیگانه

آن چهره که بگشادی، وآن زلف که بربستی

امروز مکُن جانا آن شیوه که دی کردی

ما را غلطی دادی، از خانه بُرون جَستی

صورت چه که بِربودی، در سِر برِ ما بودی

برخاستی از دیده، در دلکده بنشستی

شد صافیِ بی‌دُردی، عقلی که تواَش بُردی

شد دارویِ هر خسته، آن را که تواَش خَستی

ای دل، برِ آن ماهی، زین گفت چه می‌خواهی

در قعر رو ای ماهی، گر دشمنِ این شستی

 

غزل شماره چهارصد و هژده (2590 نسخه‌ی فروزانفر)

ای پرده‌ی در پرده، بنگر که چه‌ها کردی

دل بُردی و جان بُردی، این جا چه رها کردی؟

ای بُرده هوس‌ها را، بشکسته قفس‌ها را

مرغِ دلِ ما خَستی، پس قصدِ هوا کردی

گر قصدِ هوا کردی، ور عزمِ جفا کردی

کو زَهره که تا گویم: ای دوست چرا کردی؟

آن شمع که می‌سوزد، گویم ز چه می‌گرید؟

- زیرا که ز شیرینش در قهر جدا کردی

آن چنگ که می‌زارد، گویم ز چه می‌زارد؟

- کز هجرِ تو پشتِ او چون بنده دوتا کردی

این جمله جفا کردی، اما چو نمودی رو

زهرم چو شکر کردی، وز درد دوا کردی

هر برگ ز بی‌برگی کف‌ها به دعا برداشت

از بس که کَرَم کردی، حاجات روا کردی

 

غزل شماره چهارصد و نوزده (2599 نسخه‌ی فروزانفر)

ای برِ سرِ بازارت صد خرقه به زُنّاری

وز رویِ تو در عالم هر روی به دیواری

هر ذرّه ز خورشیدت گویایِ اناالحقی

هر گوشه چو منصوری آویخته بر داری

این طُرفه که از یک خُم هر یک ز می‌ای مستند

این طُرفه که از یک گُل در هر قدمی خاری

هر شاخ همی‌گوید: من مست شدم، دستی

هر عقل همی‌گوید: من خیره شدم، باری

گُل از سرِ مشتاقی بدریده گریبانی

عشق از سرِ بی‌خویشی انداخته دستاری

از عقلْ گروهی مست، بی‌عقلْ گروهی مست

جز عاقل و لایَعقَل قومی دگرند، آری

ماییم چو می جوشان در خُمِّ خراباتی

گر چه سرِ خُم بسته است از کَه‌گِلِ پنداری

از جوششِ می کَه‌گِل شد بر سرِ خُم رقصان

والله که از این خوش‌تر نبْوَد به جهان کاری

 

غزل شماره چهارصد و بیست (2602 نسخه‌ی فروزانفر)

ای دشمنِ عقلِ من، وی دارویِ بی‌هوشی

من خابیه، تو در من چون باده همی‌جوشی

اوّل تو و آخِر تو، بیرون تو و در سِر تو

هم شاهی و سلطانی، هم حاجب و چاووشی

خوش‌خویی و بدخویی، دلسوزی و دلجویی

هم یوسفِ مَه‌رویی، هم مانع و روپوشی

بس تازه و بس سبزی، بس شاهد و بس نغزی

چون عقل در این مغزی، چون حلقه در این گوشی

هم دوری و هم خویشی، هم پیشی و هم بیشی

هم یارِ بداندیشی، هم نیشی و هم نوشی

ای رهزنِ بی‌خویشان، ای مخزنِ درویشان

یا رب، چه خوش‌اند ایشان آن دَم که در آغوشی

آن روز که هشیارم من عربده‌ها دارم

و آن روز که خمّارم چه صبر و چه خاموشی؟

 

مطلع غزل‌های هفته‌ی آینده:

غزل شماره چهارصد و بیست و یک (2632 نسخه‌ی فروزانفر)

ای جانِ گذرکرده از این گنبدِ ناری

در سلطنتِ فقر و فنا، کار تو داری

غزل شماره چهارصد و بیست و دو (2653 نسخه‌ی فروزانفر)

گر این سلطانِ ما را بنده باشی

همه گریند و، تو در خنده باشی

غزل شماره چهارصد و بیست و سه (2670 نسخه‌ی فروزانفر)

خوشی آخر؟ بگو، ای یار، چونی؟

از این ایامِّ ناهموار چونی؟

غزل شماره چهارصد و بیست و چهار (2703 نسخه‌ی فروزانفر)

ز مهجوران نمی‌جویی نشانی

کجا رفت آن وفا و مهربانی؟

غزل شماره چهارصد و بیست و پنج (2703 نسخه‌ی فروزانفر)

کجایید ای شهیدانِ خدایی؟

بلاجویان دشتِ کربلایی!

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1051 به تاریخ 930317, بازخوانی ادبیات کلاسیک, گزیده‌ی غزلیات شمس
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳ساعت 18:50  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |