7- شعر طنز؛ مثنوى مُلانا! حکایت آن مرد که تأسى از دولت کرد در رجوع به حکایت خاتون و کنیز؛ ابوالفضل زرویی نصرآباد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی
این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را میخوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی میشود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتابها و آثار منتشر شدهی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هست آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم میتوانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهتدرج در این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم میتوانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.
ابوالفضل زرویی نصرآباد در ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۸ در تهران به دنیا آمد. وی شاعر و پژوهشگر در زمینهی طنز است که در نشریات و روزنامهها به عنوان نویسنده و شاعر طنز قلم میزند. او با اسمهای مستعار ملانصرالدین، چغندر میرزا، ننه قمر، کلثوم ننه، آمیز ممتقی، میرزا یحیی، عبدل در نشریاتی مانند نشریات موسسه گل آقا، همشهری، جام جم، ایرانیان، انتخاب، زن، مهر، کیهان ورزشی، بانو، جستجو، عروس، تماشاگران طنز نوشته و مینویسد. از کتابهای وی میشود به تذکرةالمقامات، افسانههای امروزی، وقایعنامهی طنز ایران (همکاری با فریبا فرشادمهر)، بامعرفتهای عالم (کتاب گویای طنز)، رفوزهها (مجموعه شعر طنز)، حدیث قند (مجموعه مقالات طنزپژوهی)، علاغه به خونهش نرسید (مجموعه افسانههای طنزآمیز)، «ماه به روایت آه» رمانی براساس زندگی ابوالفضل عباس، خاطرات سر پروفسور حسنعلی خان مستوفی، کتاب مستطاب خر پژوهی اشاره کرد. وی سایتی دارد با عنوان «از طنز» که در این آدرس قابل مشاهده است http://aztanz.ir
مثنوى ملانا! حکایت آن مرد که تأسى از دولت کرد در رجوع به حکایت خاتون و کنیز
گوش بگشا اى حسامالدین حسن!
تا بگویم قصّهی آن پیرزن
بگذر از آن پیرزن تا زین سَبَق
قصهاى دیگر بیارم بر ورق
تا نپندارى که خالى بستهام
باز یک مضمون عالى بستهام
بود دکاندارى اندر شهر «رى»
کسب و کارى مىنمود آن نیکپى
کاسبى مىکرد از راه حلال
خود ندید او جز زیان و جز ملال
دید با این زحمت و این دردسر
کاسبى چیزى ندارد جز ضرر
دلخور از برنامهی بازار شد
کار و بار او به کلى زار شد
چون «گران کردن» ز دولت دیده بود
وان حکایاتِ دگر نشنیده بود،
جنسهاى خویش را اندر نهان
کرد با تقلید از دولت، «گران»
شب مصمم تا که در این راه شد
صبح فردا، محتسب آگاه شد
دستبندش زد که: «نفرین بر تو باد
این چه جرم است و چه ظلم است و فساد
باعث این کفرورزى کیست، کیست؟
هین بگو تا این گرانى چیست، چیست؟»
خواست تا لب واکند آن بینوا
گفت: «خاموش اى پلید بى حیا!
تا مصمم گشتى اندر راه کج
اقتصادِ مُلک را کردى فلج
باعث این نابسامانى تویى
بَد تویى، قاتل تویى، جانى تویى
هست عمرى زیر چنگال توییم
سیزده سال است، دنبال توییم»
مرد و زن گشتند گِردِ آن دو جمع
همچنان پروانه، گِرداگِردِ شمع
کوسِ رسوایى در آفاقَش زدند
خُفت و تا مى خورد، شلاقش زدند
شرح آن شلاق و آن خوف و خطر
«این زمان بگذار تا وقتى دگر»
زان عتابش عقدهاى در سینه شد
لنگ لنگان بر درِ کابینه شد
گفت یکسر با وزیرانِ وَدود
آنچه در آن روز با او رفته بود
کاى شما اندر گرانى اوستاد
«مر مرا تقلیدتان بر باد داد!»
از شما تقلید کردم، یک نفس
زان سبب افتاد کارم با عسس
رونق کار شما در چیست، چیست؟
این گرانی هاى اصلى، کارِ کیست؟
گفت یک تن زان میانه، کاى عمو
هست رمزِ کار دولت در کدو
«خلق را تقلیدشان بر باد داد
اى دو صد لعنت بر این تقلید باد»
آن که عاقل بود، فهمید این کلام
بیش از این عرضى ندارم، والسلام
ابوالفضل زرویی نصرآباد
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 1094 به تاریخ 940219, شعر طنز, شعر طنز زرویی نصرآباد