سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

گزارش انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۳/۰۳/۱۹ به قلم شاعر همشهری خانم ناهید زبردست

اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
به ملاقات می‌روم. به ملاقات خوب‌صورتان و نیک‌سیرتان شهرم. به ملاقات وارستگانی مهربان که کلام‌شان مهر است و آن‌چه می‌گویند عجیب به دل می‌نشیند. به ملاقات می‌روم، ملاقاتِ مردان و زنانی از جنش شعر و شعور و شور و من به این ملاقات سرسپرده‌ام. راستی تو هم به این ملاقات دعوتی فقط کافی‌ست دلت برای ادبیات پر بکشد همین.

خانم بهنام با نام خالق زیبایی‌ها جلسه را شروع می‌کند و با تشویق حضار پدر خنده‌روی انجمن در جایگاه می‌نشینند و استادانه غزل ۴۴۰ حافظ را برای‌مان می‌خوانند. صدای استاد در گوشم طنین می‌اندازد: «سحر با باد می‌گویم حدیث آرزومندی/ خطاب آمد که واصل شو به الطاف خداوندی»

استاد صباغ‌زاده غزل دیگری از حافظ را توضیح می‌دهند که به گفته‌ی ایشان حافظ از زبان عربی، زبان فارسی و لهجه‌ی شیرازی در این غزل استفاده کرده است. مطلع شعر این است «سبت سلمی بصدغیها فوادی/ و روح کل یوم لی ینادی» با کمند گیسوانش دلم را اسیر کرد اما روحم باز او را طلب می‌کند.

امروز حضور بچه‌هایی که شعر می‌خوانند در انجمن پررنگ نیست. ساجده غلام‌زاده شعری می‌خواند از حافظ: «یوسف گم‌گشته باز آید به کنعان غم مخور» مصرع اول را می‌نویسم و بعد به جستجوی لباس برای حسام‌الدین می‌روم. هر چند اصرار می‌کند که لباس دخترانه نمی‌پوشد😂 و همه چیز پیدا می‌کنم الا لباس، و با دست خالی برمی‌گردم. در این حال ساجده‌ی عزیزم بیت آخر شعر را می‌خواند.

خانم محمودی از حسّ آزادی شعری زیبا می‌خوانند، از فشنگ‌ها و تفنگ‌ها و سربازان و من همیشه در ذهنم مرور می‌کنم که همه هزینه‌ی جنگ برای سربازهاست و حاکمان برنده‌ی بازی. ایشان شعر خودشان را این‌گونه می‌خوانند: «روز اول که دیدمت گفتم/ چقدر تو شبیه رویامی/ تو همونی که قراره بیای/ به دلم دلخوشیتو بسپاری»

خانم بهنام به رئیس اداره ارشاد جناب لایقیان خیر مقدم می‌گویند و از کوثر عباسیان دعوت به شعرخوانی می کنند. کوثر جان هم شعر جشنواره ابریشم که دیروز برگزار شده را می‌خوانند و نظرات استاد موسوی را به گوش جان می‌شنود. تهمینه کرمانی بسیار کوتاه از سعید نفیسی سخن می‌گوید.

نوبت به جناب صیدمحمدخانی می‌رسد، شعر لهجه‌ای ایشان درباره‌ی قهر عروس است و آن‌طور که من برداشت می‌کنم ترس از قهر نیست که ترس از طلب مهریه است که با سکه‌ی قیمت ۱۹ خرداد، چهل میلیون و ششصد تومان واقعا تب کردن هم دارد. البته این را هم بگویم که آن‌که بخواهد مهریه بگیرد، می‌گيرد. آقای صیدمحمدخانی و با یک سور سرش کلاه نمی‌رود. نقد شعر ایشان با جناب موسوی است که برای من بسیار آموزنده است. برای روایت کردن یک رویداد باید فال‌گوش ایستاد و به صحبت‌های بین افراد دقت کرد.

جناب اعتقادی شعر زیبایی دارند خطاب به جوانان که از انحرافات روزگار دوری کنند، نصیحتی پدرانه و مشفقانه. در همین حال و هوایم که نسیم ملایمی می‌وزد نگاهم به درخت‌های سپیدار می‌افتد و چتری که درخت توت روی جایگاه شعرخوانی زده است. آفتاب برگ‌ها و شاخه‌ها را طلایی کرده و چه طبیعت زیبایی است در این گوشه‌ی دنج شهر. انگار در تهمینه همه‌چیز سر جای خودش است. آسمان، درخت، پرنده‌ها و آرامش که پاشیده می‌شود از در و دیوار...

خانم بهنام مرا صدا می‌زند. شعرم را که می‌خوانم استاد موسوی با ظرافت به نقد می‌پردازند و من با گوش جان می‌شنوم و پند می‌گیرم. خانم آرین نژاد که به جایگاه می‌روند می‌دانم شعرهایی عالی می‌شنوم و ایشان مثل همیشه گوش‌نواز و حرفه‌ای شعرخوانی می‌کنند. مجری دوباره به خانم صبری تبریک میگویند بابت برنده شدن کوثر جان و بابت شیرینی‌ای که تدارک دیده‌اند تشکر می‌کنند.

جناب معین جلالی باسواد و باانگیزه توضیحات بسیار تخصصی و عالی می‌دهد درباره‌ی انتخاب نام «ایران» در سازمان ملل و فقط همین قصیده از خاقانی را برای اثبات گفته‌هایش کافی می‌داند. قصیده‌ای با این مطلع: «گردون نقاب صبح به عمدا برافکند/ راز دل زمانه به صحرا برافکند» و از خدمات فرهنگی فراوان سعید نفیسی در تصحیح متون سخن می‌گوید و کتاب «سنت تصحیح متون در ایران پس از اسلام» نوشته‌ی دکتر مجرد را معرفی می‌کنند. ایشان شعر خود را در وزن کامل سالم از بحور عربی می‌خوانند و کتاب «بررسی‌ منشا وزن شعر فارسی» از تقی وحیدیان کامیار را معرفی می‌کنند.

خانم مهدوی که دوباره به انجمن آمده‌اند شعر ابریشمی خود را که بر پایه‌ی تحقیقات میدانی‌شان از مراحل پیله‌کشی است می‌خوانند و در ادامه پسر وروجک‌شان حسام‌الدین با لباسهای جدیدش شعرخوانی می‌کند. شعر حسام هم از زبان پیله ابریشم است که دلش برای دوستانش که حالا نخ ابریشم شده‌اند تنگ شده.

نمی‌دانم لازم است بگویم یا باهوش‌های گزارش‌خوان فهمیدند که حسام‌الدین در حین بازی افتاد داخل حوض آب 😱😂. بارفتن حسام‌الدین به دنبال بازی خانم رفیع برای شعرخوانی دعوت می‌شوند ایشان از هنرشان که بافتن تابلوفرش است می‌گویند و از آرزویشان که کتاب فروشی‌ست و این‌که از فروش کتاب‌هایشان سهمی به بچه‌های بهزیستی تعلق می‌گیرد. شعرشان با حال و هوای روستا است که مورد تشویق قرار می‌گيرد.

جناب احمد حسن زاده هم شعر زیبای ابریشمی‌شان را می‌خوانند. ایشان هم از برنده‌های جشنواره‌ی دیروز هستند. استاد علمداران گفتگوی عقاب و زاغ را از زبان پرویز ناتل خانلری برای‌مان به تصویر می‌کشند و من از غرور عقاب لذت می‌برم. هرچند مغرور بودن پسندیده نیست اما غرور گاهی قشنگ‌ترین پاسخ است برای آن‌ها که تو را نادیده می‌گیرند.

در همین حال و هوا استاد صباغ‌زاده از بچه‌ها عکس یادگاری می‌گيرند، به یاد جناب محسن‌زاده می‌افتم که غیبت خودشان و دختران هنرمندشان حسابی به چشم می‌آید. خانم حامدی‌فر می‌گویند برای آمدن به جلسه امروز دودل بوده‌اند و تفالی به دیوان حافظ می‌زنند که تکلیف چیست و حافظ و حافظ و حافظ چه رندانه و زیبا پاسخ می‌دهد: «بزمگاهی دل نشان چون قصر فردوس برین/ گلشنی پیرامُنش چون روضه‌ی دارالسلام» متن ایشان خاطره‌ای است از روز کنکورشان. من و خانم آرین‌نژاد که کنار هم نشسته‌ایم از ته دل می‌خندیم و از خواهرشوهربازی خانم حامدی‌فر تعجب می‌کنیم چون اصلا در مرامشان نیست و در آخر هم اعتراف می‌کنند که زن داداش‌شان را دوست دارند.

آخرین نفر جناب صباغ‌زاده هستند که یک غزل عاشقانه به قول خودشان قدیمی می‌خوانند و غزل جدیدشان را می‌گذراند برای نقد در فرصتی دیگر. خانم بهنام پایان جلسه را اعلام می‌کند و خانم رفيع طبق قولی که داده‌اند کتاب‌ها را می‌چینند و اعلام می‌کنند هر کتاب ۵۰ هزار تومان تخفیف دارد. کلا تخفیف آدم را مجاب می‌کند به خریدن انگار برنده شدنی است نامرئی.

رومینا را صدا می‌کنم. دوستان خوبم را به خدا می‌سپارم و از تهمینه بیرون می‌زنم. هلال ماه نو چون داسی نقره‌ای آسمان شب را زینت می‌بخشد سعدی در گوشم زمزمه می‌کند: «از رشک آفتاب جمالت بر آسمان/ هر ماه، ماه دیدم چون ابروان توست»

۱۹ خرداد ۰۳ ناهید زبردست

ناهید زبردست
ناهید زبردست

#انجمن_قطب
#ناهید_زبردست
#گزارش

کانال تلگرامی

https://t.me/anjomanghotb


برچسب‌ها: ناهید زبردست, گزارش, انجمن شعر قطب
+ نوشته شده در  شنبه ۱۷ آبان ۱۴۰۴ساعت 12:3  توسط زینب ناصری  |