سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

۶- شعر طنز؛ او را دوباره با پدرش آشنا کنید؛ محمود یاوری زاوه؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

آقای محمود یاوری زاوه در 19 مردادماه 1321 خورشیدی در تربت حیدریه به دنیا آمده است. سال‌هاست در مشهد زندگی می‌کند و بیشتر او را با شعرهای طنز روان، صمیمی، و صریحش می‌شناسند. او سال‌های سال در مطبوعات فعال بوده است و اکنون دوران بازنشستگی را در شهر مشهد سپری می‌کند. آقای یاوری تا کنون مجموعه‌ای از اشعار خود منتشر نکرده اما شعرهای ایشان چند دهه است که در مجلات و نشریات مختلف چاپ می‌شود.

آقای یاوری در مقدمه‌ی این شعر نوشته‌اند: «به رئیس قوه‌ی قضاییه جمهوری اسلامی ایران برای ثبت در تاریخ دوران ریاست و زعامت و فقاهت آقای آیت‌الله یزدی بر این قوه در دهم مرادماه هزار و سیصد و هفتاد و پنج» قابل ذکر است که آقای یاوری در این شعر را در تاریخ 22/5/1392 از طریق پست سفارشی به قوه‌ی قضاییه فرستاده‌اند. این قصیده دو بار تجدید مطلع شده است که و با این تجدید مطلع‌ها به سه‌قسمت تقسیم شده است. ضمن آرزوی سلامتی برای آقای یاوری عزیز شما را به خواندن این قصیده دعوت می‌کنم.

 

1

احزاب باد بادکنک را هوا کنید

شاید به این بهانه نگه بر خداد کنید

ای سر، به سرفرازی اگر می‌روی، برو

ای ابروان ِ تیغ سرش را جدا کنید

ای پنجه‌های سرخ هجوم جهنمی

یا ول کنید، یا خفه! کاری بجا کنید

ای چشم‌های شور چرا بسته مانده‌اید

چشم‌انتظار یک نگهم، پلک وا کنید

دیدید اگر به شستن بغضی گریست ابر

ای دیده‌های تنگ مرا هم صدا کنید

لب‌ها نشسته گرم سخن زیر آن سبیل

تیری ز توپ‌خانه‌ی مژگان رها کنید

خشک و فسرده دامنه‌ی گونه‌های عشق

ای اشک‌ها به همت خود "سبزنا" کنید

ای گام‌های مرگ شتابی نفس برید

ای دست‌های ادعیه امشب دعا کنید

اینجا دگر به عاطفه عطفی نمی‌شود

پیرو بزن که عاطفه را "ایستا" کنید

ای داغ‌های ننگ به پیشانی نماز

ایمان چرا به سجده‌ی دونان هبا کنید

در سنگر سکوت پس ِ گوش‌های کر

بر سرخری ستاده نماز قضا کنید

ای یادهای مصلحتی! یادتان دهم

یاد خدا همیشه برای خدا کنید

هان! ای زبان توبه بپرس از کسان خود

جنگِ چنان و صلح ِ چنینی چرا کنید؟

در این حصار زنده - بلا، مُرده - بی‌بلا

ای زنده‌ها به فاتحه‌ای اکتفا کنید

جِر خورده است حنجره‌ام در مسیر جار

ای مرده‌ها حکایت خود برملا کنید

از هر دو سر، کلاه ز سرها گرفته‌اند

از هر دو، سر گرفته و در زیر پا کنید

موی دماغ شعر مشو خان ِ قافیه

از چانه‌ی زمانه‌ی کوسه حیا کنید

افسوس! با سلف شده بیگانه این خلف

او را دوباره با پدرش آشنا کنید

 

2

ای قوم من ز صدق نگاهی به ما کنید

روزی رسد که باز به ما التجا کنید

شکّر به کام و جامه ز دیبا؛ مروتی

از آن نمد به قدر کلاهی عطا کنید

این دیگ بخت دائما این‌گونه جوش نیست

اندیشه بهر توشه‌ی وقتِ جزا کنید

راضی نمی‌شود دل‌تان چون علی شوید

ای پیروان ِدل حذر از اقتفا کنید

در پشت پرده خط و نشان نیست مسلمی

مردانه رو کنید چرا در خفا کنید

من می‌کنم خطر که شما بی‌خطر شوید

تفسیر دوستی مرا بد، شما کنید

ابراز این علاقه خطا هست یا که نه

زین کمترین شنیده و کمتر خطا کنید

هر جا حقوق خلق به مسلخ کشیده شد

حتی در آسیا ز لعن ز"سیا" کنید

هر چند لعنتی است خدا نگذرد از او

لعنت بر آن دنی همه صبح و مسا کنید

اما هر آن‌چه می‌رود از ما به ما - چرا

نسبت به این و آن بدهید و ریا کنید

از عدل‌تان چه مانده به‌جز عین و دال و لام

فکری برای حرمت این واژه‌ها کنید

فکری برای التفات ندارد به‌طور عام

ختمش گرفته، ختم همه ماجرا کنید

عدلی که نقش لوله شد و ثبت دفتری

روح عمل نداشت ز مولا سوا کنید

عدلی که شیر بی‌دُم و بی‌یال و اِشکم است

با احترام و تجزیه آن را "هجا" کنید

"عین"ش برای عینک و "دال"ش برای دود

"لام"ش به راه لعنت شیطان فدا کنید

با عدل پشت دولت دین را کنید راست

با عدل پشت دشمن دین را دوتا کنید

آقای یزدی ار که شلوغ است یزدتان

با استخاره روی به مشکل‌گشا کنید

 

3

در دادگستری به علی اقتدا کنید

خود را رها ز وسوسه‌ی اقتضا کنید

نهج‌البلاغه را به عمل ارتقا دهید

وز آن‌چه منع کرده، شما هم ابا کنید

سائل اگر به عدل توانگر نمی‌شود؟

از روی عدل مردم خود را گدا کنید

امروزه جان و مال همه در ید شماست

حفظ حقوق خلق به حسبِ سزا کنید

دنیا گذشتنی‌ست شما را به این امام

هر کار می‌کنید خدا را رضا کنید

عدلیه را به عدل علی ارتقا دهید

دور از وجود عدل، قضا و بلا کنید

ای ناجیان حرکت پیروز مردمی

منجی شوید و چاره‌ی این ارتشا کنید

ای بانیان آتش بر حق انقلاب

آتش به جان بانی قحط و غلا کنید

ای هیزم‌آوران ستم‌سوزی و جفا

کبریت را به هیمه‌ی ظلمت‌سرا کنید

حالا شریک درد جماعت نمی‌شوید

حداقل به درد کسان اعتنا کنید

ما دین خویش را به شما کرده‌ایم ادا

دینی به گردن است شما را، ادا کنید

حق را علم کنید و قلم را به حق زنید

عمری به جان، خرید دعا و ثنا کنید

مرد خدا همیشه به حق فکر می‌کند

در مرز کینه نیز به حق اقتفا کنید

سرمشق دوستان علی جز علی مباد

اعلا شوید و جای به عرش علا کنید

من سنگ خود به سینه‌ی قرآن نمی‌زنم

اصلا مرا مقایسه با اشقیا کنید

این گفته‌های مردم بازار و کوچه است

عرضم تمام، تا چه به این بی‌نوا کنید

حسن ختام طیبت و طنز و تخلصی

هرچند ممکن است که انکار ما کنید

قربان یاوری بروم با صراحتش

با پول نفت ما بروید و صفا کنید

محمود یاوری زاوه

مشهد 10/5/75

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1033 به تاریخ 921028, شعر طنز, شعر طنز یاوری
+ نوشته شده در  دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۲ساعت 12:25  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |