سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

4- فريادهای تربتی - گردآوری از استاد قهرمان

به مناسبت شب يلدا

 جِوانان بشكِنُم شرم شما را / بگيرُم مِجلِسِ گرم شما را / مُو كه در خوندَنُم باكِ نِدارُم / خجالت مي‌كشُم پيشِ صدايُم. فرياد كردن معمولا با اين‌چنين فريادي شروع مي‌شده. درصد بالايي از مردم اين ناحيه شاعرند و فريادهاي محلي تربتي ساخته و پرداخته ذهن مردم و دل‌هاي عاشق جوانان اين ناحيه است. به‌راستي بعضي از اين فريادها از هر شعري شعرتر است. در شعر سنتي سه عنصر هم‌واره با هم بوده‌اند و سخن مي‌بايست موزون، مقفي و مخيل باشد تا به آن شعر اطلاق شود. در فريادها، وزن اصلي همان وزن دوبيتي و گاه رباعي است و قافيه هم معمولا همان مصرع اول و دوم و چهارم است كه البته اين‌ها هيچ‌گاه ثابت نيست. مقايسه‌ي فرياد با شعر شايد درست نباشد. اصلا فرياد، فرياد است. شعر را از دل خوش مي‌خوانند و فرياد را از سر درد. مردم معمولا در شبهاي بلند زمستان در چراغان‌هايشان دور هم جمع مي‌شدند و اصطلاحا، صدا به صدا (صدا وِر صدا) مي‌انداخته‌اند و به محض خوانده شدن مصرع چهارم يك فرياد، نفر بعد مصرع اول فريادش را به آن وصل مي‌كرده و اغلب در همان موضوع فريادي مي‌خوانده. آنها كه طبعي داشته‌اند هم بر اساس شرايط زمان و مكان فريادي مي‌ساخته‌اند. بله، برادر جان! خراسان است اين‌جا.

1

قَتِ سُورِت اَلِف با لام و ميمَه

دو زُلفونِت صِراطُ الْمُستِقيمَه

دُو اَبروي كِمونِ يارِ جاني

چو بِسمِ اللهِ رحمانِ رحيمَه

***

2

مُسلمانون علي اَكبر جِوان بود

دَمِ مُردن به فكر اُمَّتان بود

بزن نِي را كه قاسم كِدخدا بود

دَمِ مُردن عروسيِّش عزا بود

***

3

دَرو خانه كه يارُم چِكَّه مي‌زد

مرا مي‌ديد و هر دم ديكَّه مي‌زد

به قربونِ سَرِ دختر بِگِردُم

تِمومِ دختِرا را شِتَّه مي‌زد

***

4

قَتِت را چوبِ زِردآلو كُنُم مُو

مرا با تو نِمي‌دَن چو كُنُم مُو؟

مرا با تو نِمي‌دَن قُوم‌هايُم

نِشينُم گِريِه‌يِ مِجنو كُنُم مُو

***

5

سياهي سُرمَه در چَشم چَپِت يار

شكر مي‌ريزَه از دورِ لَبِت يار

اِلاهي خِير نِبينَه مادرِت يار

كه مُفروشَه به ما مثقال مثقال

***

6

بِرَك بورَك، بِرَكِت در بَرِ مُو

تو كه رفتي هَوايِت با سَرِ مو

تو كه رفتي كه يارِ نُو بِگيري

خود و يارِت به قربونِ سَرِ مُو

***

7

ميونِ باغ رفتُم، جايْ تو خالي

به گُل مشتاق رفتُم، جايْ تو خالي

ميونِ هَم‌سَرونِت دوش وِر دوش

ميونِ هَمسَرا جايِ تو خالي

***

8

هَلا دختر به دستِت تاس داري

به چَشمِت سُرمِه‌يِ الماس داري

چِنُو كه مي‌رَوي وِر زينَه بالا

بُزُرگي‌رْ از پِدَر ميراث داري

***

9

مُرادُم را بده كه نامُرادُم

چو پرِّ كاه در فِرمونِ بادُم

مُرادُم را بده پيرِ زيارت

به پابوسِ تو گُسْپَندِ ميارُم

***

10

بيا از در درآ كه بِندَه مي‌شُم

به قربونِ لُوِ پورخِندَه مي‌شُم

اگِر مُو مرده‌ي صد سالَه باشُم

كه تا رويِت بِبينُم زِندَه مي‌شُم

***

1-قَتِ سُورت: قد سروت

2- اُمَّتان: دو امت، شيعه و سني / كِدخدا: داماد، مقابل كدبانو

3- دَرو: درآن / چِكّه: نواختن نوعي آهنگ رقص با دايره / ديكّه: توقف كردن، براي لحظه‌اي از كار باز ماندن / شتّه: هيبت و نهيب، تنه زدن

4- با: به / چو: چه‌كار

5- مُفروشه: مي‌فروشد

6- بِرَك: پارچه‌اي كه از پشم شتر ساخته مي‌شد / بورك: بور، به رنگ بور / در بَرِ مو: در تنِ من

7- همسرونت: هم‌رديف‌ها، هم سن و سال‌ها

8- تاس: كاسه / چِنو: چنان / زينَه: پله، به آن رِزينَه هم گفته مي‌شود

9- زيارت: نام دهي در نزديك خُرق / گُسپَند: گوسفند

10- مي‌شُم: مي‌شوم / پور: پر

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 935 به تاریخ 901003, شعر محلی تربت, فریادهای محلی تربت
+ نوشته شده در  یکشنبه ۴ دی ۱۳۹۰ساعت 12:6  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |