شعر محلی تربت؛ قصیده؛ بهار؛ نوروز کمو کشید ور چله؛ محمد قهرمان؛ قسمت پنجم
اگر شعر را در وبلاگ میخوانید همانطور که میبینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اِعرابِ شعر به درستی درک نمیشود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی میتوانید شعر را به رایانهی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانهی خود ندارید میتوانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینهی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جملهای را میبینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمهی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
برای اینکه بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرقشناسان وضع کردهاند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده میکنیم. الفبای متداول بین شرقشناسان (البته به شکلی سادهتر) به شرح زیر است.
صامتها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).
مصوتهای کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوتهای بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوتهای کوتاهی که کشیده تلفظ میشوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).
سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژههای تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوهی ساکن ــَـْـ نشانهی فتحهی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوهی ساکن ــِْـ نشانهی کسرهی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوهی ساکن ــُـْـ نشانهی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوهی ساکن و کسره نشانهی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)
نکتهی قابل توجه اینکه اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ میشود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمهی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانهی مصوت مرکب است، اما در کلمهی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانهی ضمه و واوِ ساکن است.
نوروز از دیرباز مورد توجه شاعران بوده و شعر محلی که بیانگر نابترین عواطف و احساسات انسانی است نیز بستر بسیار مناسبی برای پرداختن به نوروز است. قصیدهی «بهار» سرودهی استاد جاودانیاد محمد قهرمان نمونهی بارزی از تجلّی نوروز در شعر محلی است. قصیدهی «بهار» را استاد قهرمان در سیزدهم نوروز سال 1343 خورشیدی و در سن 35 سالگی در روستای امیرآبادِ تربت حیدریه سروده است. این قصیده که با تصویرهایی زیبا بهار را در فضای روستا به تصویر میکشد 49 بیت دارد. این قصیده در کتاب «خِدِیْ خدای خودُم» که شامل اشعار گویشی استاد قهرمان است آمده که عینا نقل میشود؛ و برگردان و توضیح ابیات حاصل سعی بهمن صباغ زاده است. شما را به خواندن پنجمین و آخرین قسمت این قصيدهي زیبا دعوت میکنم:
5
...
بیمار بِرَه اَگِر بِچِهیْ خوردِش
پَرپَر زِنَه از گُلُوْشو و اُوْلَه،
40- مریض بشود اگر بچهی کوچکش / پرپر بزند از سرخک و آبله (اگر بچهی کوچک دهقان بیمار شود و مثلا از سرخک یا آبله پرپر بزند ... . «خورد» به معنی خُرد و کوچک است. «پَرپَر زیَن» یا پرپر زدن کنایه دارد به بیطاقت شدن شخص در اثر درد و مرضی که بر او عارض شده است. مثلا میگویند «وِر پَرپَر اُفتی» یا «پَرپَر زَه» یعنی حالش خیلی خراب شد. بیماری سرخک را در گویش عامیانه «گُلُوْشو» (qolowšu) میگویند. شاید نام این بیماری از ریشهی «گلافشان» باشد که به خاطر دانههای سرخرنگی که بر پوست ایجاد میشود به این نام خوانده شده است. «اُوْله» تلفظ گویشی بیماری آبله است.)
خَـْلِهزِنِکا حکیمِشَن حُکمَن
از بیبکُلو و عَمَّه و خَـْلَه
41- خالهزنکها دکترش هستند حتما / از مادربزرگ و عمه و خاله. (. این بیت ادامهی بیت قبل است به این معنی اگر فرزند خردسال دهقان به سختی مریض شود دسترسی به پزشک ممکن نیست و زنهای فامیل جای پزشک به درمانگری مشغول میشوند. «حَکیم» (hakim) در ادب کهن در معنی دانا و فرزانه است و غالباً به کسی اطلاق میشده که به جمیع علوم زمان آگاهی داشته است. چون یکی از علوم قدیم طب بوده است حکما از علم طب هم سررشته داشتهاند و رفته رفته حکیم در معنی طبیب و پزشک به کار رفته است. حتی گاه در تربت شنیدهام که مَطَبِ دکتر را «مَحکِمَه» (mahkema) میگویند. «بیبکُلو» (bibkolu) یا «بیبیکُلو» (bibi kolu) تلفظ گویشی «بیبیکَلان» یعنی مادربزرگ است.)
قَـْلی دِمِبافَه دختر و بوزِش
کُرباس و کِجی، قِدیفَه و حُوْلَه
42- قالی میبافد و دختر و زنش / کرباس و کجی و قدیفه و حوله. (برای کمکخرج دهقان زن و دخترانش به ناچار قالیبافی یا پارچهبافی میکنند. «قَـْلی» (gāli) تلفظ گویشی قالی است. «بوز» (buz) به معنی بز است اما گاه به کنایه زوجه را نیز بز میگفتهاند که ریشهي اصطلاحاتی از این دست را باید در فرهنگ مردسالار و تعصبهای رایج در گذشته جستجو کرد. «کُرباس» یا کرباس پارچهای ارزان قیمت است که در گذشته پارچهی اصلی لباس روستاییان بوده است. «کِجی» (keji) عبارت است از پارچهای که از ابریشمِ غیر کارخانهای ببافند. قَطیفِه که در گویش عامه «قِدیفَه» (gedifa) تلفظ میشود پارچهی پُرزدار بزرگی بوده که با آن بعد از استحمام بدن را خشک میکردهاند.)
اَمبا چه ثِمَر، که خرج بسیارَه
رِنگ و نخ و قِند و چایْ از جُملَه
43- اما چه فایده، که خرج زیاد است / از جمله: رنگ و نخ و قند و چای (این بیت ادامهی بیت قبل است یعنی علیرغم اینکه اعضای خانواده نیز کمکخرج دهقان هستند اما باز هم درآمد او کفافِ مخارج را نمیدهد. جالب است که در زمان گذشته روستاییها تمام مایحتاجشان را خود تهیه میکردهاند و آنچه شاعر در مصرع دوم این بیت آورده است مهمترین چیزهایی است که یک روستایی از دکان روستا تهیه میکرده است. هم «رنگ» و هم «قند» در گویش تربتی به فتح حرف اول تلفظ میشود اما وقتی به کلمهی دیگری معطوف میشوند فتحهی حرف اول تبدیل به کسره میشود چنان که در این بیت شده است. برای بیشتر روشن شدن مطلب مثلا در گویش تربتی گفته میشود: «دَستُم دَرد مِنَه» یعنی دستم درد میکند، اما اگر قرار باشد دست را معطوف به پا کنند خواهند گفت: «دِست و پام دَرد مِنَه» یعنی دست و پایَم درد میکند.)
هر چه مُدُوَه، دِ جایِش اِستیدَه
بیتَر نیَه کار و بارِش از فَعلَه
44- هر چه میدود سر جایش ایستاده است / کار و بارش از کارگر روزمُزد بهتر نیست. («دُویَن» یا «دُویدَن» در اینجا به معنی تلاش کردن است. تربتیها بهتر را «بیتَر» (bitar) تلفظ میکنند. «فَعلَه» یا «فَـْلَه» (fāla) به معنی کارگر روزمزد است و غالبا به کارگرانی اطلاق میشود که سر گذر میایستند.)
چیزِ نِمِگیرَه دستِ بیچَـْرَهرْ
از پُمبَه و باغْتِرَّه و غِلَّه
45- چیزی دست بیچاره را نمیگیرد / از پنبه و باغتره و غلّه. (از کاشت پنبه و صیفیجات و غلات چیزی نصیب دهقان بیچاره نمیشود. «باختِرَّه» یا «باغتِرَّه» به معنی زمینی است که صیفیجات نظیر خیار و گوجه و ... در آن کاشتهاند.)
روزِ خَئَمَه که حُکمِ سالِ جنگ
وِر سر کِشَه چایِشِر خِدِی گِلَّه
46- روزی خواهد آمد که مانند سال جنگ / چایش را با کشمش سر بکشد (به زودی کار دهقان به جایی خواهد رسید که مانند سالهای قحطی حتی قند در خانهاش یافت نشود. «گِلَّه» (qella) عبارت است از نوعی کشمش بیکیفیت و ارزان. «وِر سَر کشیَن» (ver sar kešiyan) به معنی نوشیدنِ لاجرعه و به یکباره است.)
از گوشنِگی اُفتیَه دِلِش وِر غَش
سِر خُوردَه و پور، مالِکِ دِلَّه
47- از گرسنگی دلش به غش افتاده است / سیر خورده و پُر، مالکِ حریص. (با اینکه وضع دهقان مناسب نیست و گرسنه است اما در مقابل ارباب حریص سیر و پُر خورده است. در گویش تربتی «غَش کِردَنِ دل»، «وِر غَش اُفتیَن دِل» یا «ضِعیفی کِردَنِ دل» غایت اشتها داشتن به خوراک را نشان میدهد. مثلا وقتی بخواهند بگویند خیلی احساس گرسنگی میکنند خواهند گفت: «دلُم غَش کِرد»، «دلُم وِر غَش اُفتی» یا «دلُم ضِعیفی مِنَه». در گویش تربتی «دِلَّه» (della) به دو معنی شکمو و حریص؛ و دیگر بوالهوس و هوسباز میآید روشن است که در این بیت مراد شاعر از «دِلَّه»، شکمو و حریص است.)
او کِردَه به دایَه و نِدایَه شُکر
ای کِردَه هزار نِعمَتِر نِفلَه
48- او (دهقان) به داده و نداده شکر کرده است / این (ارباب) هزار نعمت را نفله کرده است.
بِستِن که خدا زِ مُردُمِ قُچّاق
بِستَـْنَه، بِتَه به مُردُمِ زِلَّه!
49- بایستید که خدا از مردم تنومند / بستاند، بدهد به مردم لاغر و ضعیف. (منتظر باشید که خداوند روزی از مردم ثروتمند بگیرد و به مردم فقیر بدهد. «قُچاّق» (goččâg) در گویش تربتی هم به معنی فربه و تنومند و هم به معنی قدرتمند و قُلدُر است. . در تداول تربتیها «زِلَّه» (zella) به معنی لاغر و نحیف است و در این بیت به کنایه به فقیر اطلاق شده است.)
***
برچسبها: شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, قصیده بهار