شعر محلی تربت؛ شعر شمارهی 43 کتاب خدی خدای خودم، قصیده؛ از قول کفترای پیر؛ ای جوجه کفترا که مرن بال وا کنن؛ استاد محمد قهرمان
درود دوستان عزیز. این قصیده که مرحوم قهرمان آن را با عنوان «از قولِ کُفتِرای پیر» (az qowle kofteraye pir) و به عنوان چهل و سومین شعر کتاب «خِدِی خُدای خُودُم» آورده است یکی از معروفترین شعرهای تربتی استاد قهرمان است که در 54 سالگی شاعر سروده شده است. قهرمان در این شعر، جوانان و شاید شاعران جوان را مخاطب قرار میدهد و خود را جای کبوتر کهنسالی میگذارد و با زبان او از جوجهکبوترها گله میکند. وی این شعر را در اسفندماه سال 1362 گفته است. در کتاب خدی خدای خودم 18 شعر تربتی آمده است که همه در اسفندماه 1362 سروده شده است. در حالی که گاه فاصلهی دو شعر این کتاب به چهار پنج سال میرسد. علی اکبر عباسی از دیگر محلیسرایان بنام تربت در سال 1389 با توجه به این شعر اخوانیهای سرود در قالب ترکیببند که آنهم به نظر من یکی از شاهکارهای شعر تربت است. مطلع آن ترکیببند این است: «ما جوجِهموجَهیِم و حُقابِ کُلو تویی/ او قِرقیِ دِ قِرقِرِهیِ آسِمو تویی» (این ترکیببند در آرشیو وبلاگ موجود است) وی این شعر را در مراسم بزرگداشت قهرمان در تربت به او تقدیم کرد. لازم به توضیح است که در اولین ویرایش این قصیدهی استاد قهرمان، شعر با «ای جوجِهموجِهها...» شروع میشد که بعداً استاد قهرمان آنرا به «ای جوجهکُفتِرا...» تغییر داد. این قصیده در کتاب دیگر اشعار تربتی استاد قهرمان با عنوان «دَمِ دِربَندِ عشق» که در سال 1387 چاپ شد آمده است. کتاب «دَمِ دِربَندِ عشق» یک CD صوتی به ضمیمه دارد و خوشبختانه این قصیده با صدای استاد قهرمان موجود است.
43
از قول کفترای پیر
ای جوجِهکُفتِرا که مِرِن بال وا کِنِن
از خاک وَختِ کِندَه مِرِن یادِ ما کِنِن
پِرواز یادِتا نِمِدایِم اَگِر که ما
از پیشِ خود بِلَد نِمِرَفتِن هَوا کِنِن
حالا خُدارْ بِندَه نیِن، ما دِگَه بَدِم
از بال و پَرِّ تیت و پَرِ ما حَیا کِنِن
رَف عُمرِ ما تِموم به بیگَـْریِ شما
وِر ما به مِهرِوَْنی گاهِ نِگا کِنِن
از ما خِبَر بگیرِن ما پیر و پودَهیِم
اِمروز وَختِشَه، نِه که وَعدِهی صبا کنن
رَفتِن کُلو که چینَه گِریفتِن ز چینگِ ما
مارْ وَختِ چینَه یافتَه بَـْشِن صِدا کِنِن
ما اُوْ بِرِیْ شماها کِردِم دِ بُکِّما
از جوی هَمچِنو بِرَما اُو دِ جا کِنِن
دل قَچِّ درد بو که شما سیخچِهپَر بِرِن
یَگ دَردِشِر اَگِر که مِتَـْنِن دِوا کِنِن
تا پِرِّزاد رِفتَنِتا بالِ ما شِگَست
از ما دِگَه گِذشت، بِرِی ما دعا کِنِن
بال و پَرِ شِگِستَه مِچِقَّه دِ چَشمِ ما
هِیهاتَه موم و مِلهَمِ وِر بالِ ما کِنِن
سَنگِ فِلَک هنوز نِخُوردَه به بالِتا
تا پَرِّتا دُرُستَه اَزینجِه هَوا کِنِن
آغالَه تَنگ رِفتَه و جادادِ او کَمَه
تولَه مِتِن که مارْ به زِمی کِلِّهپا کِنِن
بویِم جِوو، دِ پای شما پیر رِفتَهیِم
ای مُزدِ دستِ ما که مِرِن مارْ فِنا کِنِن
خُوردِم به جایِ چینَه و اُوْ چینگ از شما
ما سَنگِما دِ خِندَق، شرم از خدا کِنِن
ما عاشقِ شما و شما دشمنایِ ما
عشقِ به زور و مِهرِ به چُمبَهر نِگا کِنِن
گاوَختِ یادِ ما بِکِنِن تا نِفَستِ هَس
ای جوجِه موجِهها که مِرِن بال وا کِنِن
20/12/1362
توضیح شعر از بهمن صباغ زاده
ای جوجِهکُفتِرا که مِرِن بال وا کِنِن
از خاک وَختِ کِندَه مِرِن یادِ ما کِنِن
1- ای جوجهکبوترها که میروید بال باز کنید/ از خاک وقتی کنده میشوید یاد ما کنید (ای جوجههایی که شروع به پرواز میکنید وقتِ پریدن از ما نیز یاد کنید. «کِندِه رِفتَن» (kende reftan) تلفّظ گویشی کَنده شدن و جدا شدن است. از خاک کنده شدن به معنی شروع به پرواز کردن و از زمین بلند شدن است.)
پِرواز یادِتا نِمِدایِم اَگِر که ما
از پیشِ خود بِلَد نِمِرَفتِن هَوا کِنِن
2- پرواز یادتان نمیدادیم اگر که ما/ از پیش خود یاد نمیگرفتید پرواز کنید (اگر به شما پرواز کردن یاد نمیدادیم به خودیِ خود پرواز کردن را یاد نمیگرفتید. «نِمِدایِم» (nemedâyem) از مصدر «دایَن» تلفّظ گویشی «نمیدادیم» است. «از پیشِ خود» در گویش تربتی در معنی به خودیِ خود، بدون فراگیری است؛ گاهی هم به معنی خودسرانه و بدون هماهنگی است مثلاً میگوید «از پیشِ خود نِری بِذونجِه» یعنی بدون هماهنگی به آنجا نروی. «بِلَد رِفتَن» (belad reftan) به معنی یادگرفتن است مثلاً میپرسند: «بِلَد رَفتی؟» یعنی آیا یاد گرفتی. در تربت «هوا کِردَن» (havâ kerdan) به معنی بالا رفتن و بلند شدن است مثلاً گفته میشود: «کَـْغَذباد هَوا کِردَه» یعنی بادبادک را از زمین بلند کرده، مشغول بادبادکبازی است یا «زَعفِرو خُب هَوا کِردَه» یعنی قیمت زعفران بالا رفته است یا این مصرع از منظومهی سمندرخان علی اکبر عباسی «دوبَـْره پِلِّهی کُرسیرْ هَوا دا» یعنی یک گوشهی لحاف روی کرسی را بلند کرد. در این بیتِ استاد قهرمان «هوا کِردَن» توسّعاً در معنی پرواز کردن به کار رفته است. نکتهی قابل ذکر دیگر این که در گویش تربت به بلند کردن، «هَوا دایَن» (havâ dâyan) میگویند. حتّی همانگونه که در گویش معیار بلند کردن در معنی دزدی هم استفاده میشود در گویش تربتی نیز دزدیدن را گاه «هَوا دایَن» میگویند.)
حالا خُدارْ بِندَه نیِن، ما دِگَه بَدِم
از بال و پَرِّ تیت و پَرِ ما حَیا کِنِن
3- حالا خدا را بنده نیستید، ما دیگر بد هستیم/ از بال و پر پارهپارهی ما حیا کنید. («خُدارْ بِندَه نِبویَن» به معنی نهایت تفاخر و خودبرتربینی است. «تیت و پَر» (titopar) به معنی لَت و پار و دَرب و داغان است. بیشتر در مورد جنگیدن پرندگان با یکدیگر و کَندن پر و بال هم به پنجه و منقار به کار میرود، مثلاً خود قهرمان در جایی که میخواهد دلش را به کبوتر و غم را به شاهین تشبیه کند میگوید: «مو کِفتَر چَـْهی، غَم جِغنِهی تِزبال/ سِر وِر رَدِ مُو داش تا تیت و پَرُم کِرد». توضیح ضروری دیگر اینکه در تربت در مورد تکّه و پاره کردن چیزهای پارچهای مثلاً بیرون آوردن پَر یا نخ یا تکّهپارچه از درون بالش و پراکنده کردن آن نیز اصطلاح «تیت و پَر کِردَن» یا «تیتتیت کِردَن» را به کار میبرند.)
رَف عُمرِ ما تِموم به بیگَـْریِ شما
وِر ما به مِهرِوَْنی گاهِ نِگا کِنِن
4- رفت عمر ما تمام به بیگاری شما/ به ما به مهربانی گاهی نگاه کنید. (تمام عمر ما در خدمت به شما صرف شد پس گاهی به چشم مهربانی به ما نگاه کنید. «بیگَـْری» یا همان بیگاری به معنی کار بدون مزد و مواجب است. قهرمان در جایی دیگر گفته است: «مُور به بیگَـْری بُبُر ای عشق و بیکارُم مکُ»)
از ما خِبَر بگیرِن ما پیر و پودَهیِم
اِمروز وَختِشَه، نِه که وَعدِهی صبا کنن
5- از ما خبر بگیرید، ما پیر و فرسوده هستیم/ امروز وقتش است، نه این که وعدهی فردا بکنید. («خِبَر گِریفتَن» به معنی به ملاقات رفتن و به احوالپُرسی رفتن است. شاعر میگوید ما پیر و فرسوده هستیم و احوالپُرسی از ما را تأخیر میاندازند.)
رَفتِن کُلو که چینَه گِریفتِن ز چینگِ ما
مارْ وَختِ چینَه یافتَه بَـْشِن صِدا کِنِن
6- شُدید بزرگ که دانه گرفتید از نوکِ ما/ ما را وقتی دانه یافته باشید صدا کنید. (شما با دانه گرفتن از منقار ما بزرگ شدید، بنابراین وقتی دانه پیدا کردید ما را هم خبر کنید. «کُلو رِفتَن» (kolu reftan) به معنی بزرگ شدن است. «کُلو» تلفّظِ گویشیِ «کَلان» به معنی بزرگ است. «چینَه» (čina) در گویش تربتی به معنی دانه است. در لغت به معنی آن چیزی است که از زمین برمیچینند. دهخدا در این مورد آورده است: «آنچه از دانه و جز آن که مرغ به منقار از زمین چیند» عطار گفته است: «مرغ است جان عاشق و چندانْش حوصله/ کز هر دو کون لایقِ او نیست چینهای». در گویش تربتی نوک و منقار را «چینگ» (čing) میگویند. این واژه در ادب کلاسیک به صورت «چِنگ» (čeng) آمده است از جمله در این بیت خاقانی: «چِنگ مرغی چه لشکر انگیزد؟/ صفّ موری چه کاراز کند؟» «صدا کِردَن» در گویش تربتی به معنی خبر کردن و فراخواندن به کار میرود البته در جای دیگر «صِدا کِردَن» ممکن است در معنی درآمدن صدا از کسی باشد مثلاً بگویند: «اَجّاش صِدا نِکِرد» یعنی اصلا صدایش درنیامد.)
ما اُوْ بِرِیْ شماها کِردِم دِ بُکِّما
از جوی هَمچِنو بِرَما اُو دِ جا کِنِن
7- ما آب برای شماها کردیم در لُپّمان/ از جوی همچنان برایمان آب جا کنید. (ما برای شما آب را در دهان کردیم و برای شما آوردیم، شما هم برای ما همینطور از جوی آب بیاورید. در خراسان آب را «اُوْ» (ow) میگویند که باید با مصوّت مرکّب تلفّظ شود مانند آنچه در بخش اول کلمهی «دولت» میآید. «بُک» (bokk) در گویش تربتی به معنی فضای داخلی دهان است که مشهدیها به آن «بُق» (boqq) میگویند. در ادب کلاسیک معادلی برای آن نیافتم و به ناچار در ترجمه از «لُپ» استفاده کردم البته با توضیح این نکته که «بُق» یا «بُک» قسمت درونی دهان و «لُپ» بخش بیرونی آن است. «همچِنو» تلفّظِ گویشی همچنان است. «جا کِردَن» (jâ kerdan) به معنی در ظرف کردن و گنجاندن در ظرف است. مثلاً هنگام ریختنِ پلو در بشقاب هم میگویند «بِرَت جا کُنُم؟» یعنی برنج در بشقابت بریزم؟ در این بیت نیز قهرمان میگوید «بِرَما اُوْ دِ جا کِنِن» یعنی آب را ظرفی بریزید و برای ما بیاورید.)
دل قَچِّ درد بو که شما سیخْچِهپَر بِرِن
یَگ دَردِشِر اَگِر که مِتَـْنِن دِوا کِنِن
8- دل غرقِ درد بود که شما سیخپر شوید/ یک دردش را اگر که میتوانید دوا کنید. («قَچِّ» (qačče) به صورت اضافه میآید مثلاً اگر بگویند «رِختام قَچِّ خو رَف» یعنی لباسهایم غرق خون شد، خونآلود شد. «سیخچِهپَر» (sixčepar) حالتی از رشد جوجهی پرندگان است وقتی که پرهایی سُست از بدنِ آنها میروید ولی هنوز آنقدر پَر بر بدنشان نیست که بتواند پرواز کند؛ دیگر اینکه پرها باز نشده است و به صورت میلهای شکل رشد میکند.)
تا پِرِّزاد رِفتَنِتا بالِ ما شِگَست
از ما دِگَه گِذشت، بِرِی ما دعا کِنِن
9- تا پریدنتان بال من شکست/ از ما گذشت، برای ما دعا کنید. («پِرِّزاد رِفتَن» (perrezâd reftan) به معنی آمادهی پریدن شدن است. وقتی جوجهی پرنده تازه به دنیا میآید موهای نازکی بر بدنش میروید که بعد میریزد که تربتیها به آن «گِندَه» (genda) میگویند در این حالت جوجه را «گِندِهموی» (gendemuy) میگویند. مرحلهی بعد «سیخچِهپَر» (sixčepar) است که در بیت 8 همین شعر توضیح داده شد. و مرحلهی بعد «پِرِّرزاد رِفتَن» (perrezâd reftan) است. در این حالت پرهای جوجه به قدری قوی شده است که جوجهی پرنده میتواند پرواز کند و آشیانه را ترک کند. البته این اصطلاح را در توسّعاً در مورد دختران و پسران دَمِ بخت هم به کار میبرند.)
بال و پَرِ شِگِستَه مِچِقَّه دِ چَشمِ ما
هِیهاتَه موم و مِلهَمِ وِر بالِ ما کِنِن
10- بال و پر شکسته میخورد به چشممان/ بعید است موم و مرهمی به بال ما ببندید. (بال و پر شکستهی ما چشممان را آزار میدهد، بد نیست اگر بیایید و بال و پَرِ شکستهی ما را درمان کنید. «چِقّیَن» (čeqqiyan) که تنها دیدهام با چشم بیاید به معنی اصابت کردن و باعث آزار و اذیت و درد شدن است؛ مثلاً میگویند «روز دِ چَشمُم مِچِقَّه» یعنی نور خورشید چشمم را اذیت میکند یا میگویند «چَشمُم مِچِقَّه» به این معنی که چشمم درد دارد. «هِیهاتَه» (heyhâta) یعنی بعید است یا مُستَعبَد است؛ وقتی کاری از کسی انتظار ندارند یا انتظار دارند ولی وی کار را انجام نمیدهند میگویند «هِیْهاتَه چِنی کارِ کِنی». در گویش تربتی به دوا و درمانی که به صورت موضعی استفاده میکنند را «موم و مِلهَم» (mumo melham) میگویند که لابد همان موم و مَرهَم است. در گویش تربتی تبدیل حرف «ر» به حرف «لام» بسیار دیده میشود مانند واژههای «دیفال» به جای دیوار، «بَلک» به جای برگ، «فِلار» به جای فرار و غیره. موم یا «موملَـْیی» به معنی داروی شکستگی است، از نظر ظاهر کمی رقیقتر از قیر است که در قدیم استفاده میشده و مرهم هم به معنی چیزی است که به قصد درمان بر زخم گذارند. از طرفی در تربت وقتی میگویند «فُلان دِوا موم و مِلهَمَه» یعنی آن دارو خیلی زود اثر میکند. در این بیت قهرمان از قول کبوترهای پیر به جوان میگوید ما از شما توقع داریم که در درمان بال و پر شکستهی ما بکوشید.)
سَنگِ فِلَک هنوز نِخُوردَه به بالِتا
تا پَرِّتا دُرُستَه اَزینجِه هَوا کِنِن
11- سنگ فلک هنوز نخورده است به بالتان/ تا پرهایتان سالم است از این جا پرواز کنید. («پَرِّتا دُرُستَه» (parretâ dorosta) یعنی بال و پری سالم دارید. «هَوا کِردَن» (havâ kerdan) به معنی از هوا بلند شدن و پریدن است.)
آغالَه تَنگ رِفتَه و جادادِ او کَمَه
تولَه مِتِن که مارْ به زِمی کِلِّهپا کِنِن
12- آغُل تنگ شده است و ظرفیتِ او (اشاره به آغُل) کم است/ هُل ميدهید که ما را به زمین سرنگون کنید. («آغالَه» (âqâla) به معنیِ آن آغال است یعنی همان آغال مَعرفه. «جاداد» به معنی گنجایش و ظرفیت است. «تولَه دایَن» (tula dâyan) در گویش تربتی به معنی هُل دادن است یعنی به کسی فشار وارد کردن و او را به جلو راندن یا سرنگون کردن وی. «کِلِّهپا» (kellepâ) به معنی سرنگون است که از دو جزو کَلّه و پا تشکیل شده است.
بویِم جِوو، دِ پایِ شما پیر رِفتَهیِم
ای مُزدِ دستِ ما که مِرِن مارْ فِنا کِنِن
13- بودیم جوان، در پای شما پیر شدهایم/ این مُزد دست ما است که میروید ما را فنا میکنید. (ما که خود را به پای شما پیر کردهایم منصفانه نیست که میخواهید ما را از بین ببرید. «رِفتَهیِم» (reftayem) به معنی رفتهایم است که به جای شدهایم به کار میرود)
خُوردِم به جایِ چینَه و اُوْ چینگ از شما
ما سَنگِما دِ خِندَق، شرم از خدا کِنِن
14- خوردیم به جای دانه و آب، نوک از شما/ ما به کنار، شرم از خدا کنید (ما به جای دانه و آب از شما نوک خوردیم، از ما شرم نمیکنید از خدا شرم کنید. «چینگ زیَن» (čing ziyan) به معنی ضربه زدن با نوک است، کاری که پرندگان برای حمله یا دفاع انجام میدهند و سعی میکنند با ضربههای نوک دشمن را عقب برانند. «چینگ خُوردَن» مقابلِ «چینگ زیَن» است یعنی کسی که ضربههای نوک حوالهی او شده است و به او اصابت کرده است. «سنگِ ما دِ خِندَق» یا سنگِ ما در خندق از اصطلاحات تربتی است به این معنی که از ما گذشته، از ما که بگذرید، ما به کنار و ... مثلاً پدرِ پیری به پسرش که اهل کار نیست میگوید «سنگِ ما دِ خِندَق؛ به فکرِ خودِت باش» یعنی اینکه باید امروز کمکدستِ من باشی به کنار و از من هم که بگذری به فکر آیندهی خود باش.)
ما عاشقِ شما و شما دشمنایِ ما
عشقِ به زور و مِهرِ به چُمبَهر نِگا کِنِن
15- ما عاشق شما و شما دشمنان ما/ عشق به زور و محبت به چُمبِه را نگاه کنید («عشقِ به زور و مِهر به چُمبَه» از اصطلاحات تربتی است در این معنی که به زور نمیشود کسی را گفت که دیگری را دوست داشته باش و اصولا کار دل به اجبار نیست. «چُمبَه» (čomba) در گویش خراسانی به چوبی ضخیم و ستبر گفته میشود که مانند چماق است. در درست کردن شُله یا حلیم سرِ «چُمبَه» را تختهای مثلثیشکل وصل میکنند و با آن حلیم یا شله را هَم میزنند که در گویش خراسانی به این کار «چُمبِه زِدَن» (čombe zedan) گفته میشود. مصرع دوم این بیت اشاره به ضربالمثلی تربتی دارد که میگویند «عشقِ به زور و مِهرِ به چُمبَه» یعنی ایجاد رابطه باید به لطف باشد و با جبر ممکن نیست.)
گاوَختِ یادِ ما بِکِنِن تا نِفَستِ هَس
ای جوجِه موجِهها که مِرِن بال وا کِنِن
16- گاهوقتی یاد ما بکنید تا نفسی هست/ ای جوجه موجهها که میروید بال باز کنید. (تا زمانی که زنده هستیم گاهی یاد بکنید از جوجههایی که برای پرواز آماده میشوید. «نِفَست» (nefast) تلفّظِ تربتی نفس هست. کلمات مشابه نیز در گویش تربتی به همین شکل تلفظ میشود مانند قفس که «قِفَست» (qefast)، هوس که «هَوَست» (havast) تلفظ میشود. «موجِه» از اتباع است و به تبعِ جوجه به صورت «جوجِه موجِه» میآید. البته «موجَه» هم در گویش تربتی کاربرد دارد که به معنی مُژه است و با این تفاوت دارد.)
بهمن صباغ زاده
27/11/1396
***
برچسبها:
شعر محلی تربت,
شعر محلی قهرمان,
استاد محمد قهرمان