سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

۶- شعر طنز؛ همسر بنده؛ شوهر بنده؛ محمود یاوری زاوه؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

 

همسر بنده؛ محمود یاوری زاوه

آقای یاوری شاعر طنزپرداز همشهری در این دو شعر که در این هفته خواهید خواند ابتدا شکایتی شوهری از دست زنش و در ادامه جواب زن و شکایت او از دست شوهرش را به شعر درآورده است. نکته‌ی جالب این است که به قول خراسانی‌ها دیوار را از یک طرف گل نکرده است و حرف دل هر دو طرف را زده است. ابتدا می‌خواستم هر کدام از این شعرها را در یک هفته در وبلاگ بگذارم اما با خود گفتم حیف است دو روی این سکه را از هم جدا کنم.

شبیخون می‌زند هر شب به جیبم همسر بنده

درآورده‌ست بابای مرا این دلبر بنده

شبی، نیمه‌شبی، گاهی بگیرم گر مچ او را

بَرَد از رو مرا با ناز و گردد چاکر بنده

اگر گویم خلاف است و خیانت، می‌زند قه‌قه

بدین معنا که با من کرده شوخی یاور بنده

بجز این‌که همه شب دست او می‌باشد و جیبم

بود مسؤول این چرخ ِ همیشه پنچر ِ بنده

صفات دیگری هم دارد این بانو که یک مورد

به عنوان نمونه ثبت شد در دفتر بنده

اگر از بستگان من به رسم میهمان آید

عمو یا عمه، یا دائی و حتی مادر بنده

به اخم و تَخم خود نزد کسانم می‌کند خوارم

دگر این را مپرس از من چه آرد بر سر بنده

ولی این میهمان باشد اگر از بستگان وی

پذیرایی کند او را و گردد نوکر بنده

حسابی تا خرم سازد کند تعریف و هی گوید

اگر شوهر به عالم هست باشد شوهر بنده

برای مادرش گر هفته‌ای یک نامه ننویسم

نمی‌آید دگر یک هفته توی بستر بنده

چنین دانم ندیده در کلاه مخلصت پشمی

به پیش او دگر رنگی ندارد جوهر بنده

نشان باطنم را خود بگیر از ظاهر خاتون

که دائم می‌خورد حسرت به جسم لاغر بنده

غرض ای‌کاش تنها تیغ همسر بود بر جانم

پُر از زالوی خون‌خوار است این‌ور آن‌ور بنده

بهمن 1349 - روزنامه‌خراسان

***

 

شوهر بنده (از قول همسر بنده)؛ محمود یاوری زاوه

ز بس‌که قول بی‌جا داد هر جا شوهر بنده

دلم چشم امیدش را گرفت از یاور بنده

برایش اول و آخر ندارد بُرج، حیرانم

چه هر گه پول گفتم، گفت: ما کو! شوهر بنده

کنار او تو گویی نقش بسم‌الله را دارم

که بی‌پول است دایم کیسه‌ی جن‌پرور بنده

به وقت خواستگاری آن‌قدر سنگین به چشم آمد

که گفتم یافتم او را، که باشد سنگر بنده

نشانم داد باغ سبز و سرخ آن روز، باور کن

از اول با کلک آمد جلو نان‌آور بنده

برای دیدن ما گر بیاید مادرم روزی

کند جاری به اخم و تَخم اشک مادر بنده

ولی گر مادرش یک ماه باشد میهمان ما

تمام ماه آقا می‌شود خود نوکر بنده

بدون وقفه باشد واحد تولید حرف مفت

فراهم کرده با پُرچانگی دردسر بنده

سکوتش نیز نوعی مردم‌آزاری‌ست، گه‌گاهی

بدین شیوه بلرزاند به سختی پیکر بنده

به حالم زار خواهی زد، بدانی گر که احوالم

به سیلی سرخ باشد صورت چون اخگر بنده

بجز تن‌پروری مبنای کارش چیز دیگر نیست

اگر چه نیست گویا جسم شوی لاغر بنده

مرا این فربهی از خوان رنگین پدر باشد

ولی بی‌خود، به پای خود نوشته همسر بنده

نمی‌دانم به چه می‌نازد این دیلاق بی‌مصرف

که می‌خواند خودش را بی‌تعارف سرور بنده

یقینم گشته بیمار است مالیخولیا دارد

نبودم گر پرستارش، نمی‌شد باور بنده

از آن ساعت که صحبت شد سهم نفت بیکار است

ز خامی کرد وی خامُش چراغ معبر بنده

فراوان دسته‌گل داده به آب از بی‌مبالاتی

ز شیرین‌کاشتن‌هایش بود پُر دفتر بنده

دلم از زندگی تنها به شاعر بودنش خوش بود

بلانسبت در این ره مانده پادرگِل خر بنده

لجوج و کلّه‌شق و بی‌خیال و خودسر و خیره است

چرا ترشیده توی خانه 9 تا دختر بنده

شکیلا و شهین و شوکت و شهناز و شیرین‌دخت

شکوه و شعله و شمس‌الملوک و شهپر بنده

ندارد جوهر یکرنگی و یاری، لذا در روی

نکرده هیچ تاثیر درستی جوهر بنده

اگر سر کرده‌ام عمر خود را با چنین مردی

دلیلش بازمی‌گردد به ذات بهتر بنده

از اول جای خنده اخم می‌کردم اگر قدری

نبود آمخته این‌سان با شراب ساغر بنده

نمی‌بردم اگر دل را به پای منبر شوخش

کجا اکنون شما بودید پای منبر بنده

عجب طنزی، همین شوهر تمام کشور دل را

مسخر کرده است از باختر تا خاور بنده

اردیبهشت 1370

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1044 به تاریخ 930130, شعر طنز, شعر طنز یاوری
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۳ساعت 18:44  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |