سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

بلا از دیدگاه و نظرگاه مولانا؛ بهمن صباغ زاده؛ قسمت اول

دوستانی که در جلسات مثنوی‌خوانی شرکت می‌کنند به یاد دارند که هفته‌ی گذشته پس از خواندن تمثیل نخود و کدبانو به مسأله‌ی بلا و ابتلا پرداختیم و در زمان کمی که به پایان جلسه داشتیم دوستان حاضر در جلسه کمی راجع به این موضوع سخن گفتند. برای دوستانی که هفته‌ی گذشته تشریف نداشتند یا مسأله را از خاطر بُرده‌اند باید عرض کنم که در داستان وکیل صدر جهان در دفتر سوم داستانی دیگر مطرح شد با عنوان داستان مسجد مهمان‌کش و در این داستان هنگامی که شخصی بلاجو می‌خواهد وارد مسجد شود و شب را در آن‌جا بماند دیگران او را منع می‌کنند. مولانا از زبان این شخص، تمثیل نخود و کدبانو را می‌آورد تا بگوید بلا هم در جای خود ضرورت دارد. در این تمثیل مولانا می‌گوید کدبانویی مشغول آشپزی است و نخودها را در آب جوش انداخته است تا پخته شوند. در این میان از زبان نخود خطاب به کدبانو می‌گوید که من در بوستانی سبز و خوش زندگی می‌کردم. تو آمدی مرا از آن‌جا جدا کردی و به میان آب و آتش آوردی، این چه دشمنی است؟ و از زبان کدبانو خطاب به نخود می‌گوید. خیر تو در این جوشیدن و حرارت دیدن است و اگر بدانی که به واسطه‌ی این جوشیدن از خامی به پختگی خواهی رسید و انسانی تو را خواهد خورد و با خورده شدن از زندگی نباتی خواهی مرد و در زندگی انسانی متولد خواهی شد به خاطر این کار از من تشکر خواهی کرد. اصلا به قول مولانا آن سبزی و آن خوشی که در باغ داشته‌ای برای رسیدن به همین مرحله بوده است.

بعد از آن شنبه‌شب و آن جلسه‌ی مثنوی خوانی این مسأله یعنی «بلا و ابتلا» همچنان ذهن مرا مشغول داشت و آثار بزرگان را در این زمینه تورق کردم و از موتوهای جستجوی اینترنت کمک گرفتم تا این مسأله را لااقل برای خودم کمی روشن کنم. این تحقیق شکل خلاصه شده و تغییر یافته‌ی مقاله‌ای است که در سایت دایرة المعارف ظهور یافتم. با خواندن آن مقاله به این نتیجه رسیدم با توجه که جلسه‌ی ما جلسه‌ی مثنوی‌خوانی است و در کلاس درس مولانا می‌نشینیم چرا از خود مولانا جواب نخواهیم که مولانا به حد کافی به این مساله پرداخته است.

دوستان بهتر از من می‌دانند که در سال‌های اخیر هم آثار مولانا از پُرفروش‌ترین کتاب‌های دنیا هستند و حتی غربیان که با مسائل عرفانی چندان مأنوس نیستند به اهمیت کلام مولانا پی برده‌اند. در این مجال نیز قصد آن داریم تا با غور در مثنوی شریف مولانا جلال الدین به بیان دیدگاه عارف بزرگ ایران زمین در رابطه با بلا بپردازیم و از درخت پُربار فکر و اندیشه وی خوشه‌چینی نماییم. بلا در ظاهر کلام، با لغاتی چون: سختی، مشقت و محنت مترادف است. اما این معنی، لایه ظاهری واژه را مد نظر دارد، زیرا در بلا و درد، رحمت‌ها و نعمت‌هایی نهفته است که برای تشخیص آن، باید از دیده‌ای تیزبین برخوردار بود.

دوستان می‌دانند که مثنوی معنوی علیرغم وحدت موضوع آن که به قول دکتر سروش می‌توان آن را عشق‌نامه نامید در ظاهر پراکنده است و مولانا هرگز بابی را به بلا و ابتلا اختصاص نداده است که در آن باب به طور مجزا به تشریح این مطلب بپردازد بلکه به فراخور حال در جای جای مثنوی به این موضوع اشاره کرده است و اتفاقا این موضوع یکی از موضوع‌های محوری مثنوی محسوب می‌شود. یکی از دانشمندان هم‌عصر ما به نام آقای کریم زمانی که شرح مبسوط ایشان بر شش جلد مثنوی معنوی و همچنین شرح ایشان بر کتاب شریف فیه ما فیه مُعرّف حضور علاقه‌مندان به سخن مولانا هست بر عاشقان مولانا لطف کرده‌اند و کتابی تحت عنوان تفسیر موضوعی مثنوی تالیف کرده‌اند و در آن کتاب مثنوی معنوی را از دید موضوع‌های مختلف طبقه‌بندی کرده‌اند و انصافا با تسلطی که بر مثنوی داشته‌اند کتاب ارزشمندی را به عاشقان مولانا هدیه کرده‌اند. اولین نکته‌ای که مولانا در این مطلب بیان می‌کند این است که بلا حاصل اختیار انسان است و اگر انسان مختار نبود بلا معنی‌ای نداشت.

کامتحان را شرط باشد اختیار

اختیاری نبودت بی اقتدار

بلا تمییز سره از ناسره

در ادامه جناب مولانا مقوله‌ی بلا و ابتلا از دیدگاه‌های مختلف در جای‌جای مثنوی مورد بحث قرار می‌دهد از جمله در دفتر اول در حکایت زرگر و کنیزک در انتهای داستان هنگامی که سخن از این می‌گوید که کشتن و زهر دادن زرگر به اشارت حق بود به این نکته اشارت می‌کند که بلا مانند محک است و سره را از ناسره جدا می‌کند.

بهر آن است این ریاضت وین جفا

تا برآرد کوره از نقره‌، جفا

بهر آن است امتحان نیک و بد

تا بجوشد، بر سر آرد زر ز بد

در جای دیگر نقش محک را به شیطان هم می‌دهد آن‌جا که در دفتر دوم در خلال داستان معاویه و شیطان مولانا جلال‌الدین از قول شیطان نقل می‌کند هر موجودی در دستگاه آفرینش نقشی دارد و من در این دستگاه نقش محک را دارم. (میناگر عشق، ص 405)

گفت ابلیسش گشاد این عقد را

من مَحَکّم قلب را و نقد را

امتحان شیر و کلبم کرد حق

امتحان نقد و قلبم کرد حق

وی معتقد است که گوهر اصلی انسان در امتحانات هویدا می شود و امتحانات مختلف، با اشیاء گوناگون، برای تمییز حق از باطل است. (تفسیر و تحلیل مثنوی جلال الدین محمد بلخی، ج 5، ص 351) و در جای دیگر یعنی در دفتر ششم بعد از داستان ترک و خیاط می‌گوید: بلا و امتحان از رحمت حق تعالی است

رحمتی دان امتحان تلخ را

نقمتی دان مُلک مرو و بلخ را

بلا و ابتلا سنتی دائمی

دیگر این که از نظر مولانا، جهان، جهان ابتلاست و دائم گرفتار کسر و انکسار و ترمیم و تعمیر است. بشر نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست و چون گویی در خم چوگان تقدیر به راست و چپ روان است. هر لحظه گرفتار ابتلایی است و هر آن، اسیر دام و دانه‌ای است. پس امتحان های الهی دائمی است. چنانچه در دفتر اول گفته است:

پس به هر دوری ولی‌ای قائم است

تا قیامت آزمایش، دائم است

اما در برابر این بلاها که سنت الهی است طبق نظر جناب مولانا چاره‌ای جز پناه بردن به درگاه حضرت باری وجود ندارد و انسان نیک‌بخت به واسطه‌ی این بلاها به خداوند نزدیک‌تر می‌شود. از آن جمله در دفتر چهارم در تفسیر آیه‌ی و ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما الا بالحق می‌فرماید:

نیست تخصیصی خدا کس را به کار

مانع طوع و مراد و اختیار

لیک چون رنجی دهد بدبخت را

او گریزاند به کفران رخت را

نیکبختی را چو حق رنجی دهد

رخت را نزدیکتر وا می‌نهد

بددلان از بیم جان در کارزار

کرده اسباب هزیمت اختیار

پُردلان در جنگ هم از بیم ِ جان

حمله کرده سوی صفِّ دشمنان

رستمان را ترس و غم وابیش برد

هم ز ترس آن بُزدل اندر خویش مُرد

چون محک آمد بلا و بیم جان

زان پدید آمد شجاع از هر جبان

حاصل آن کز وسوسه هر سو گریخت

از قضا هم در قضا باید گریخت

علامه جعفری در تفسیر این ابیات می‌فرمایند: خداوند به هیچ کس اختصاص معینی نداده و از اراده و اختیار هیچ کس هم جلوگیری نمی‌کند، بلکه تفاوت از آنجا ناشی می‌شود که خداوند برای بخشیدن توفیق، رنج‌ها و ناملایماتی را برای انسان‌ها پیش می‌آورد. کسی که کاری جز لذت‌پرستی ندارد، از پذیرش آن رنج‌ها و ناملایمات به جهت کفران نعمت فرار می‌کند. (تفسیر مثنوی مولوی، ج 10، ص 542. ) به عقیده‌ی مولوی انسان‌های فاقد کمالات معنوی زمان ابتلا، بی‌صبری کرده و راه کفران و ناسپاسی پیشه‌ی خود می‌سازند. ولی انسان نیکبخت و آماده‌ی تکامل آن رنج‌ها را با آغوش باز استقبال می‌کند. او بساط خود را جمع می‌کند و به سوی درگاه الهی نزدیک‌تر می‌آورد. انسان‌های به کمال رسیده در کوران مصائب و ابتلائات به خدا نزدیک‌تر می‌شوند. وی می‌افزاید: از آن رو که ابتلا و ترس از جان به مثابه سنگ محک است، بر اثر آن دلاور از ترسو شناخته می‌شود.

بسط وجود انسان در سایه‌ی بلا و ابتلا

مولانا حتی عطای الهی را منوط به ابتلا می‌داند و از دید او ابتلا زمینه‌ای است برای کسب قابلیت. در دفتر ششم در داستان صوفی و قاضی مولانا مناظره‌ای بین صوفی و قاضی مطرح می‌کند، صوفی می‌پرسد: این‌همه کیفیت‌ها و حرکات و سکون و اضداد چگونه از خداوندی که از همه جهت واحد است صادر شده است؟ قاضی جواب می‌دهد:

مرتو را هر زخم کآید زآسمان

منتظر می‌باش خلعت بعد از آن

کو نه آن شاه است کِت سیلی زند

پس نبخشد تاج و تخت مْستند

جمله دنیا را پَر ِ پشه، بها

سیلی‌ای را رشوت بی‌منتها

گردنت زین طوق زرّین جهان

چُست دردُزد و ز حق سیلی ستان

آن قضاها کانبیا برداشتند

زان بلا سرهای خود افراشتند

مولوی از زبان قاضی می‌گوید: این حقیقت را بدان: برای تو هر زخمی که از آسمان برسد، منتظر خلعتی باش که در دنبال آن زخم، نصیبت خواهد گشت. خدای ما آن خدا نیست که اگر سیلی به روی تو بنوازد، تاج و تختی از روی کرامت به تو عنایت نکند. گردنت را در معرض سیلی خداوندی قرار بده به واسطه همان بلاها که بر پیامبران می‌گمارد سرهای آن‌ها را به عالم علیین بلند می‌کند. (تفسیر مثنوی مولوی، ج 13، ص 569)

... ادامه دارد


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13930915, کنفرانس ادبی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۳ساعت 10:5  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |