کنفرانس ادبی؛ اژدها در شاهنامهی فردوسی؛ حمید ایاز و دکتر احمد طهان؛ قسمت دوم
از شهریورماه 1393 در جلسه شروع به شاهنامهخوانی کردیم. خواندن شاهنامه بخشی از یک برنامهی بزرگتر بود و در ادامهی گلستان سعدی و گزیدهی غزلیات شمس خوانده شد. قبل از سال 1390 (اگر اشتباه نکنم سال 1388 بود) وقتی ابتدای جلسه منتظر رسیدن دوستان شاعر بودیم من که مشغول خواندن گلستان بودم چند اشکالی که داشتم را از استاد نجف زاده پرسیدم. جلسهی بعد هم همینطور و جلسات بعد. بعد از استاد خواهش کردم که در ابتدای جلسه من از گلستان روخوانی کنم و استاد اشکالات را تذکر دهد و توضیحاتی اضافه کند. استاد قبول کردند و این شد که باب گلستانخوانی در جلسهی شنبهها باز شد. به غزلیات شمس که رسیدیم دیگر دوستان شاعر هم غزلها را در جلسه روخوانی میکردند. و بعد از این دو نوبت به شاهنامه رسید. از شهریور 1393 تا مهر 1394 شاهنامهخوانی ادامه داشت. مهرماه کلاسهای من شروع شد و روز شنبه روز پرکاری برایم بود. جلسهی مثنویخوانی هم شنبهها برگزار میشود. شرکت در جلسهی شنبهها را که کنار گذاشتم گویا دیگر دوستان هم چند جلسهای شاهنامهخوانی را ادامه دادند و بعد کمکم فراموش شد.
حالا تصمیم گرفتم از همانجا که شاهنامهخوانی را رها کردم شروع کنم و هفتهای صد بیت را مانند گذشته بخوانم. میدانم که بعضی دوستان شاعرم تمایلی به خواندن متون کلاسیک ندارند و بهتر است دیگر پیشنهاد بازخوانی متون کلاسیک را در جلسه مطرح نکنم. اشکالات که در خواندن و درک متن خواهم داشت را نیز با کمک اساتید و سایتهای مختلف تا حد ممکن رفع خواهم کرد. صد بیت مرور شده در هر هفته را هم مانند قبل در وبلاگ منتشر خواهم کرد.
ادامه از قسمت اول...
3- ریشهیابی اسطورهای نبرد پهلوانان با اژدها
حال یک سوال مطرح است: کدام الگو پهلوانان را به رزم با این هیولای عظیم میکشاند؟ به عبارت دیگر هدف از کُشتن چیست؟ کزازی در کتاب جستارهایی چند در فرهنگ ایران بر این عقیده است که: «در اساتیر هند و ایرانی، آیندرا خدای جنگاور و برکت بخشنده، اژدهایی به نام ورترا که آورندهی خشکیست، میکُشد، در پی این الگوی نخستین، شاهان و پهلوانان هم همین کار را تکرار میکنند؛ گرشاسب، رستم و اکثر پادشاهان حتی اردشیر بابکان که کرم هفتواد را میکشد، باید اژدهاکُشی کنند تا در جو ازلی قرار گیرند که ایندرا ایجاد کرده و جهان را پُر برکت و مردم را سعادتمند گردانیده است.» (بهرامی، 1385)
در اساطیر هند و ایرانی، اژدها با دیو مظهر آشفتگی و پدیدآورندهی خشکیست و خیر و برکت و حاصلخیزی را از زمین میگیرد؛ پهلوانان برای این که این آشفتگی را از بین ببرند و سعادت و برکت را به وجود آورند، به نبرد با اژدها و سرانجام از بین بردن آن همّت میگمارند. (بهرامی- 1385)
اژدها نیز هم چون شیران و فیلان دارای نیرویی بس عظیم بودهاند و قدرتی مثالزدنی داشتهاند و همین عامل در کنار عوامل دیگری چون مخرّب بودن و اهریمنی بودن این هیولای عظیم باعث شده است که پهلوانان اسطورهای که دارای قوای قوی بشری بودهاند، برای اثبات عظمت خود اقدام به مبارزه با این موجود اهریمنی کنند و اژدها را که عالمی را زبون خود می ساختهاند از پای در آورند و نام خود را در ردیف اژدهاکُشان ثبت نمایند و بدین گونه در تاریخ اسطوره جاودان بمانند.
یاحقی در تحلیل جنگ میان پهلوانان و اژدها میگوید: «نبرد میان قهرمان و اژدها در واقع تعبیر [ی] ... است از کشمکش انسان ابتدایی برای نیل به خودآگاهی» (یا حقی، 1385)
جدول زیر پهلوانانی را نشان میدهد که به مبارزه با اژدها و نابود ساختن آن پرداختهاند؛ مبارزههای پهلوانان اهورایی و آرمانی ایران با این جانور خود دلیلی واضح بر اهریمنی بودن این موجود در اندیشهی ایرانی میباشد.
اژدهاکشان و به بندکشان اژدها در شاهنامه
دورهی اساطیری
1- فریدون: ماردوش شاهنامه یا اژیدهاک اوستا
2- گرشاب: اژدهای شاخدار
3- گرشاسب: اژدهای گندرو
4- سام: اژدهای کشف رود
5- گشتاسب: اژدهایی در سرزمین روم
6- رستم: اژدهای هفت خوان
7- اسفندیار: اژدهای هفت خوان
دورهی تاریخی
8- اردشیر بابکان: کرم پیلپیکر هفتواد
9- بهرام چوبینه: شیر اژدر کپی
10- آذربرزین (پسر فرامرز): اژدهای خورندهی بهمن
برای اینکه با عظمت کار پهلوانان در مبارزه با اژدها، این هیولای عظیمجثه آشنا شویم و به دنبال آن به دلیری و عظمت پهلوانان این مرز و بوم پی ببریم، نمونههایی از این مبارزات را بیان میکنیم:
3-1-1 سام و کشتن اژدها و گرفتن لقب یک زخم
بر اساس روایت شاهنامه اژدهایی از رود «کشف» بیرون میآید که متصف به این صفات است: بسیار بزرگ و بلند، مایهی هراس مردمان، پرندهخوار، نابودکنندهی درندگان، دارندهی دم آتشین و سوزندهی پَر کرکس در هوا، نهنگخوار، مردم او بار و به طور کلی از هجوم او:
زمین گشت بی مردم و چارپای
جهانی مر او را سپردند جای
هیچ پهلوانی را یارای ایستادگی در برابر او نیست؛ سام گُرز گاوپیکر برمیدارد، بر سمند خود مینشیند. هم چون نهنگی تیزچنگال، به سوی او میتازد، مانند شیر بر او میخروشد؛ تیری الماس پیکان در کمان میگذارد؛ آن چنان بر دهاناش میزند که زباناش با فاصلهی دور از او میافتد، تیر دوم نیز بر دهاناش میکوبد و سومین را همینطور؛ چنان که خون از جگر اژدها سرازیر میشود؛ به او نزدیک میشود؛ با گرز گاوپیکر خود سرش را میکوبد و نابودش میسازد و بدین گونه ملقب به سام یکزخم میشود. (فردوسی، ج 1، 1385 )
دکتر سرکاراتی در تحلیل مبارزهی پهلوانان با اژدها گوید: «بدین ترتیب، اسطورهی رویارویی پهلوان و اژدها میتواند تعبیری از تقابل و رویارویی هزاران واقعیت متضاد زندگی و گیتی و ذهن آدمی باشد؛ تقابل روشنی و تاریکی، سیری و گرسنگی، جوانی و پیری، داد و بیداد، مردمی و ددمنشی، آزادی و بندگی و بالاخره، شکوهمندترین پهلوان پهلوانها و مخوفترین اژدهایان، یعنی زندگی و مرگ.» (سلطانی گرد فرامرزی. 1386)
اسطورهی رویارویی پهلوان و اژدها میتواند تعبیری از تقابل و رویارویی هزاران واقعیت متضاد زندگی و گیتی و ذهن آدمی باشد؛
3-1-2- خوان سوم رستم و مبارزه با اژدها.
بر اساس روایت شاهنامه، رستم در خوان سوم خود با اژدهایی رو به رو میشود، خشمگین و آتشیندَم. شب است و رستم در خواب شیرین؛ اژدها این موجود اهریمنی، که با شب و تاریکی و ظلمت ارتباطی تنگاتنگ دارد، به خوابگاه رستم نزدیک میشود؛ رخش متوجه او میگردد و با زدن سُم بر زمین رستم را میآگاهاند؛ رستم بلند میشود؛ نگاهی به اطراف میکند و چیزی نمیبیند؛ باز به خواب میرود؛ بار دوم اژدها میآید و باز اسب به طرف رستم میآید و او را بیدار میکند؛ رستم دوباره به اطراف مینگرد و چیزی جز تاریکی را حس نمیکند. رخش را مورد عتاب قرار میدهد که چرا مدام مرا بیدار میکنی؟ و باز سر بر بالین میگذارد؛ اژدها برای بار سوم ظاهر میشود؛ رخش از یک سو میترسد که رستم را بیدار کند و از سوی دیگر نگران جانِ اوست، ولی چارهای ندارد. به همین سبب آن چنان سُم بر زمین می کوبد که رستم بیدار میشود و ناگهان در آن تاریکی آن اژدهای مهیب را میبیند. از نام و نشاناش می پرسد.
چنین گفت دژخیم نر اژدها
که: از جنگ من کس نباید رها
رستم ضمن معرفی خود، با او رو به رو میشود؛ شمشیر میزند و سر از تن او جدا میکند؛ به طوری که خون او بر زمین جاری میشود. (فردوسی، ج 2، 1385)
اینجاست که عظمت رستم نموده میشود؛ چرا که هیولایی که وی به نبرد با آن می پردازد، همهی ویژگیهای یک موجود اهریمنی را در خود دارد؛ آتشیندَم، دارای اندامی مهیب و همچون دیوان توانا در مخفی کردن خود.
4- صفات اژدها در شاهنامه
آتشیندَم:
ز نقشش همی پرِّ کرگس بسوخت
زمین زیر زهرش همی بر فروخت
فردوسی، ج 1، 1385
بلعنده:
بزد یک دَم آن اژدهای پلید
تنی چند از ایشان به دَم در کشید
فردوسی، 1379
بلندموی:
رسیدمْش دیدم چو کوه بلند
کشان موی سر بر زمین چون کمند
فردوسی، ج 1 1385
خونینچشم:
چو دو آبگیرش پُر از خون دو چشم
مرا دید و غرّید و آمد به خشم
همان: 136
فردوسی در بیت اخیر چشمان اژدهایی را که به دست سام کشته میشود، هم چون حوضی پُر از خون توصیف میکند؛ وی در بیتی دیگر چشمان اژدهایی را که اسفندیار در هفتخوان به مبارزه با آن پرداخت، هم چون دو چشمهای تابان میداند:
دو چشمش چو دو چشم تابان ز خون
همی آتش آمد ز کامش برون
همان، ج 6، 1384
دارای زبانی دراز و سیاه:
زبانش به شان درختی سیاه
زفر باز کرده فکنده به راه
همان، ج 1، 1385
سخن گو:
برخی از اژدرهای شاهنامه سخنگو معرفی شدهاند. اژدهایی که رستم در خوان سوم به مبارزه با آن میپردازد، این ویژگی دارد؛ به طوری که وقتی رستم او را مورد خطاب قرار میدهد و از هویتش میپرسد:
چنین گفت دژخیم نر اژدها
که: از چنگ من، کس نباید رها
همان، ج 2، 1385
و به دنبال اژدها از رستم میپرسد:
بگفت این و پس گفت: نام تو چیست؟
که زاینده را بر تو باید گریست
(همان)
آیا صفاتی چون آتشیندم بودن، بلعندهی آدمیان و جانوران بودن و خونینچشم بودن برای نشان دادن پلیدی اژدها کافی نیست؟ و آیا پیکرگردانی او در هیات یک آدمی و همچون آدمیان سخن گفتن، دیوسیرتی او را بهتر نشان نمیدهد؟
5- پیکر گردانی فریدون در هیات اژدها
به روایت شاهنامه، فریدون از دختران شاه یمن برای پسرانش خواستگاری کرده بود؛ پسران وی بنا به درخواست شاه یمن به آن دیار رهسپار میشوند که مورد آزمایش قرار گیرند و شاه میزان آگاهی و توانایی آنان را بسنجد این ملاقات انجام می پذیرد.
در مسیر بازگشت، فریدون که تا این زمان، نامی برای فرزندان خود انتخاب نکرده است، در پیکر اژدهایی که از دهانش آتش بیرون میآید، بر آنان ظاهر میشود تا با توجه به میزان جرات و جسارت آنان نامی برایشان برگزیند؛ ابتدا به طرف پسر بزرگش میآید؛ ولی او میترسد و خرد، وی را از مبارزه با این اژدهای رمان {ن و: شاید هم دَمان) باز میدارد؛ به سوی پسر میانی میرود، وی نیز ابتدا آمادهی رزم میشود؛ ولی در نهایت میترسد؛ سرانجام پسر کوچکتر به سوی اژدها روی می آورد و:
بدو گفت: کز پیش ما باز شو
نهنگی تو، بر راه شیران مرو
ما فرزندان فریدون هستیم. اگر از سر راه ما کنار نروی، روزگارت را سیاه میکنیم. ناگهان فریدون اژدها پیکر ناپدید میشود و در نهایت متناسب با ویژگیهای آنان نامی برایشان بر میگزیند. (همان، ج1، 1385) اگر بخواهیم دلیلی بر این که چرا فریدون خود را در هیات یک اژدها ظاهر میکند؟ بیان کنیم، بیگمان باید بگوییم وی میخواهد خود را هر چه کریهتر و مهیبتر به پسرانش بنمایاند تا بدینگونه آنها را بهتر بشناسد و به تواناییهای درونی و بیرونی آنها پی ببرد.
برچسبها: کنفرانس ادبی, تحقیق بهمن صباغ زاده