سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

خوشا نزهت باغ در نوبهار

جوان گشته هم روز و هم روزگار

 بیست و یکم اسفندماه روز بزرگداشت حکیم نظامی گنجوی است و بوی نوروز ۱۴۰۱ نیز با نسیم خوش‌نفس می‌آید. می‌خواهیم وقت را غنیمت بدانیم و به استقبال بهار برویم. شعرخوانی، داستان‌خوانی، مثنوی‌خوانی، اجرای موسیقی و بحث ادبی از بخش‌های این جشن نوروزی-ادبی است. اگر به ادبیات علاقه‌مندید جای شما در جمع ماست، بدون شما صفا ندارد.

 

🌸 شنبه ۱۴۰۰/۱۲/۲۱ ساعت ۱۷:۰۰

🌸 باغملی تربت حیدریه، تالار اندیشه

 

#جشن_نوروزی

#نظامی

#انجمن_نویسندگان_اوسنه

#انجمن_قطب 

#انجمن_مثنوی_خوانی 

#اطلاعیه

 

https://t.me/bahman_sabaghzade

 

پی‌نوشت‌:

بیت آغازین از اسکندرنامه‌ی نظامی است.

حافظ گفته است: «وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی/ حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی»


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب, تالار اندیشه
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ساعت 19:57  توسط زینب ناصری  | 

گزارش نشست مشترک انجمن شعر و ادب قطب و انجمن مثنوی‌خوانی شنبه ۱۴۰۰/۰۶/۲۷ به قلم شاعر همشهری خانم سیده مهناز مهدوی 

 

امروز تهمینه‌ی رنگین، سیاه‌پوش بود! تهمینه‌ی قشنگ ما میزبان دوستداران و داغداران استاد آخوندزاد‌ی عزیز بود.

 

تا پایم را توی حیاط تهمینه گذاشتم، اولین چیزی که نظرم را جلب کرد رنگ مشکی بود که غالب شده بود به تمام رنگ‌های دیگر، از میزی که در وسط حیاط قرار گرفته بود و رویش با شال مشکی پوشانده شده بود، شمع‌های بزرگ سیاهی که در دو طرف عکس استاد عزیزمان قرار گرفته بودند، روبان‌های مشکی روی دیس‌های حلوا و خرما... تا لباس‌های مشکی خانواده‌ی مرحوم و عزیزان حاضر در جمع.

 

امروز به یاد ادیب و شارح ابیات مثنوی مرحوم محمود آخوندزاده‌ی عزیز جلسه‌ای مشترک با انجمن مثنوی‌خوانی داشتیم. بهمن صباغ زاده سکان اجرا را به دست گرفت. استاد نجف زاده‌ی جان برای‌مان غزل خواندند. دکتر نجاتیان با بیانی خوش در باب زیست عارفانه سخن گفتند. آقای عباسی با شعر طنزشان حال و هوایی متفاوت به جلسه دادند. 

احسان انوریان سنتوری دلنشین نواخت و دیگر دوستان چند خطی شعر خواندند. نه نقد داشتیم و نه مثل همیشه شعرخوانی. محوریت جلسه یادبود بزرگ‌مردی بود که سینه‌اش گنجینه‌ی ابیات مثنوی بود و به گفته‌ی بزرگترهای انجمن، زحمات زیادی برای ادبیات شهرمان کشیده بود. راهش پر رهرو و نامش جاویدان🖤

 

#انجمن_قطب 

#گزارش

#سیده_مهناز_مهدوی

https://t.me/anjomanghotb#سیدعلی_موسوی#احسان_نجف_زاده #زهرا_کرمانی #نرگس_رنجبری#زینب_ناصری #فرزانه_علمداران#سیده_مهناز_مهدوی#احمد_نجف_زاده #جعفر_علمداران#علی_اکبر_عباسی#رباط_تهمینه

#پروین_جهانشیریhttps://t.me/anjomanghotb#علی_نشاط#معین_جلالی#یاسر_فتحعلی_زاده #رضا_نجاتیان #علی_اکبر_عباسی


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, مثنوی خوانی, مشترک
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰ساعت 0:16  توسط زینب ناصری  | 

جلسه‌ی انجمن مثنوی‌خوانی تربت حیدریه در تاریخ ۱۳۹۹/۰۳/۱۰ در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار شد و شامل بخش‌های متنوعی بود:

بخش 1
مثنوی‌خوانی. بازتاب اعمال در مثنوی مولانا به روایت دکتر رضا نجاتیان

بخش 2
پرسش و پاسخ

بخش 3
اجرای برنامه‎ی موسیقی، موسیقی پاپ توسط هنرمندان همشهری آقایان معین اعتقادی، میلاد صفرزاده، امین فضلی و محمدرضا محمدپور اجرا شد.

بخش 4
شعرخوانی هنرمند نوجوان هانیه صفوی زاده

بخش 5
رابطه‎ی ادبیات و تصویرگری (نگارگری) توسط استاد حسین دوپیکر استاد دانشگاه و هنرمند هنرهای تجسمی

بخش 6
تقدیر از همدلان انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه؛ در این بخش از یاران و همدلان انجمن مثنوی‌خوانی آقایان احسان انوریان، علی اکبر عباسی، صادق امامی، رضا قاسم زاده و مهرداد شوریان با اهدای تندیس تقدیر شد.

بخش 7
خوانش صد بیت چهارم سمندرخان سالار توسط دوست عزیزم علی اکبر عباسی

 

اجرای این جلسه را خانم زینب نجفی به عهده داشتند. ایشان برای اولین برای اولین بار اجرای جلسه‌ی مثنوی‌خوانی را بر عهده داشتند و اجرای روان و صمیمی‌شان خستگی را از جان شنودگان می‌شست.

فایل‌های صوتی جلسه‌ی مثنوی‌خوانی تربت حیدریه به تاریخ ۱۳۹۹/۰۳/۱۰

https://t.me/bahman_sabaghzade/8708

https://t.me/bahman_sabaghzade/8709

https://t.me/bahman_sabaghzade/8710

https://t.me/bahman_sabaghzade/8711

https://t.me/bahman_sabaghzade/8712

https://t.me/bahman_sabaghzade/8713

https://t.me/bahman_sabaghzade/8714

 

فایل‌های تصویری جلسه‌ی مثنوی‌خوانی تربت حیدریه به تاریخ ۱۳۹۹/۰۳/۱۰

https://t.me/bahman_sabaghzade/8716

https://t.me/bahman_sabaghzade/8717

https://t.me/bahman_sabaghzade/8718

https://t.me/bahman_sabaghzade/8719

https://t.me/bahman_sabaghzade/8720

https://t.me/bahman_sabaghzade/8721

https://t.me/bahman_sabaghzade/8722

https://t.me/bahman_sabaghzade/8723

https://t.me/bahman_sabaghzade/8724

https://t.me/bahman_sabaghzade/8725

 

انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه

 

انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه هانیه صفوی زاده

 

انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه زینب نجفی

 

انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه معین اعتقادی امین فضلی میلاد صفری زاده محمدرضا محمدپور

 

انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه حسین دوپیکر

 

انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه رضا نجاتیان

 

انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه علی اکبر عباسی

 

تصاویر جلسه‌ی خردادماه انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه

 

انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موسسه فرهنگی هنری اندیشه و عرفان تربت حیدریه


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, تربت حیدریه, حسینیه‌ی صفارشرق, رضا نجاتیان
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۹ساعت 18:41  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

انجمنی با طعم اندیشه و بوی عرفان؛ گزارشی مختصر پیرامون انجمن مثنوی خوانی تربت؛ بهمن صباغ زاده

انجمن مثنوی خوانی تربت حاصل سعی گروهی کوچک از علاقه‌مندان به مثنوی و مولانا است که ده سال است به صورت عمومی در شهرستان تربت حیدریه برگزار می‌شود. هسته و پایه‌ی انجمن مثنوی کسی نیست جز دکتر رضا نجاتیان که از زمان دانشجویی در جلسات شرح مثنوی که به همّت دکتر سیدمهدی هومان بهشتی در دانشگاه علوم پزشکی بیرجند برگزار می‌شد شرکت می‌کرد و بعد از فارغ‌التحصیلی جلسات مثنوی‌خوانی را به تربت حیدریه کشاند و با گروهی از دوستان هم‌دل از جمله احسان انوریان، مهدی فرهوش، آوات سیف، عباس‌علی مؤذن زاده٬ غلامرضا قاضی٬ علیرضا رضایی، محمدرضا مجتهدی، دکتر رضا ناصری، مهندس زهید زارعی و جمعی از بانوان فرهیخته شهرستان این جلسات را به صورت هفتگی و هر بار در خانه‌ی یکی از دوستان ادامه داد.
بعد از مدتی به اعتبار مولانا هر هفته بر جمع دوستان همدل افزوده شد و در سال 1387 به پیشنهاد جناب آقای جمشید اقبال نیا جلسه به حسینیه‌ی باقری در خیابان امام حسین انتقال یافت و فضایی فراهم شد تا عموم علاقه‌مندان همشهری بتوانند در جلسات شرکت کنند. هر سه‌شنبه‌شب دوستان دور هم جمع می‌شدند و دکتر نجاتیان داستانی از داستان‌های مثنوی را که از پیش انتخاب کرده بود برای دوستان می‌خواند و در مورد لغات دشوار و معانی کلمات توضیحاتی ارائه می‌کرد. در پایان، دوستان حاضر در جلسه به بحث و گفتگو می‌نشستند و راجع به داستان و مفاهیمی که در آن مطرح شده بود سخن می‌گفتند.
جلسه آهسته و پیوسته پیش می‌رفت و هر هفته یکی دو عضو تازه به دوستان علاقه‌مند به مثنوی اضافه می‌شدند. با افزایش تعداد شرکت‌کنندگان نیاز بود جلسات در جایی بزرگ‌تر و در مرکز شهر ادامه پیدا کند. به پیشنهاد دوست همراه‌مان آقای جلیل حداد از سال 1390 جلسات به حسینیه‌ی صفار شرق منتقل شد.
در مثنوی تعداد زیادی از آیات قرآن شرح شده است و هر از گاهی جلسه به شرح آيات قرآن اختصاص می‌یافت. همین مایه سبب شد اردیبهشت سال 1392 تعدادی از دوستانی که در انجمن مثنوی خوانی جمع می‌شدند پیشنهادی برای برگزاری جلسه‌ی تفسیر قرآن بدهند. یکی از برکات انجمن مثنوی‌خوانی تشکیل جلسات تفسیر گروهی قرآن بود که با برگزاری آن، جلسه‌ی مثنوی به شنبه‌شب‌ها منتقل شد.
از سال 1395 جلسات از هفتگی به ماهیانه تغییر پیدا کرد و بنا شد اولین شنبه‌شب هر ماه دکتر رضا نجاتیان با خواندن داستانی از داستان‌های مثنوی اوقات‌مان را خوش کند.
با ماهانه شدن جلسات انجمن مثنوی خوانی در روش جلسه هم تغییراتی حاصل شد و آن این بود که جلسات به سمت تفسیر موضوعی رفت و هر ماه موضوعی خاص در نظر گرفته می‌شد و دکتر نجاتیان داستان‌ها و ابیاتی را با محوریت موضوع مورد بحث انتخاب می‌کرد و به جلسه می‌آورد.
در سال‌های اخیر به لطف دوستان شرکت‌کننده جلسه در سطح شهرستان بیشتر معرفی شد. از دیگر سخنرانان و مثنوی‌پژوهان همشهری همچنین از دوستان شاعر و اهالی موسیقی کمک گرفتیم و جلساتی به مناسبت‌های مختلف از جمله نوروز، تولد پیامبر، عید مبعث و بزرگداشت مولانا برگزار شد. جلسات مورد اقبال علاقه‌مندان قرار گرفت و دلگرمی‌ای شد برای برگزارکنندگان انجمن مثنوی خوانی تربت.
در سال اخیر موفق شدیم انجمن مثنوی خوانی را تحت عنوان موسسه‌ی فرهنگی و هنری اندیشه و عرفان تربت حیدریه با مجوز اداره‌ی کل فرهنگ و ارشاد به ثبت برسانیم و اگر خدا بخواهد از سال آینده با دعوت از چهره‌های شاخص مولاناپژوه کشور برنامه‌های فرهنگی بیشتری برای همشریان فرهنگ دوست تدارک خواهیم دید.

 


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, انجمن مثنوی خوانی تربت, اندیشه و عرفان تربت حیدریه, موسسه‌ی فرهنگی هنری اندیشه و عرفان تربت حیدریه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۸ساعت 10:50  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

گزارش جلسه‌ی مثنوی خوانی به تاریخ 13971225 به مناسبت رونمایی از موسسه‌ی اندیشه و عرفان تربت حیدریه و جشن نوروزی در ده سالگی انجمن مثنوی خوانی تربت

درود دوستان عزیز. جلسه‌ی نوروزی انجمن مثنوی خوانی در آستانه‌ی نوروز 1398 با تمام نقاط قوت و ضعفش برگزار شد. یک کار گروهی با شرکت دوستانی اهل دل و بامرام که هر لحظه‌اش برای برگزارکنندگان لذت‌بخش بود. در این جلسه حاصل ده سال برگزاری عمومی جلسات مثنوی خوانی در تربت حیدریه را دیدیم و استقبال جمعیت طوری بود که شرمنده‌ی لطف دوستان مهربان‌مان شدیم و در نیم ساعت اول اجرای برنامه صندلی‌های سالن پر شد.
در سال جاری برنامه‌هایی در ماه رمضان، محرم، تولد مولانا، تولد پیامبر، لیلۀ‌العُرس و ... برگزار کرده بودیم که در برخی موارد از جمله جلسه‌ی مقارن با شب چله که در رباط علیا برگزار شد تعداد دوستان از ظرفیت مکان برگزاری بیشتر بود و رئیس محترم اداره‌ی فرهنگ و ارشاد اسلامی تربت حیدریه جناب آقای حسن زاده پیشنهاد دادند که این جلسه در تالار اندیشه که ظرفیت بیشتری دارد برگزار کنیم و در این زمینه نهایت همکاری را هم داشتند.
زحمات اجرایی مراسم را دوست خوبم مهندس مهدی یعقوبی کشیده بود. روی سن دکور زیبایی که سرکار خانم بهشتی چیده بودند خودنمایی می‌کرد با سفره‌ی هفت‌سین زیبایی که نویدبخش بهار بود. قرآن و آینه و شمع و ماهی و مجموعه‌ای از کتاب‌های حضرت مولانا جمع شده بودند تا این شب را به‌یادماندنی کنند. مجری مراسم دوست شاعرم جناب آقای محسن اسلامی بود. آقامرتضی یار همیشگی انجمن مثنوی در ورودی تالار بساط چای را فراهم کرده بود و قُل قُل سماور برقی بزرگ اداره‌ی ارشاد به راه بود.

ساعت 19:30 دوستانی که در سالن نشسته بودند فایل‌های پاورپوینت ابتدای برنامه را می‌دیدند و غزل‌هایی از دیوان شمس را با صدای زنده‌یاد احمد شاملو می‌شنیدند. دوستان مجری هم همراه با مسئول سالن جناب آهسته مشغول تنظیم نور و صوت سالن بودند و مجری‌ها نور و صوت را تا جایی که امکانات اجازه می‌داد به دلخواه نزدیک می‌کردند. پیشنهاد چند تن از دوستان شرکت‌کننده نیز تغییراتی در دکور برنامه را به دنبال داشت.

ساعت 19:55 برنامه با قرائت آیه‌ی 186 سوره‌ی بقره آغاز شد. صوت دلنشین عبدالباسط فضای سالن را پر کرد. وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ ۖ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ...
این آیه یکی از شیرین‌ترین آیات کتاب آسمانی ما قرآن است که خداوند به پیامبر می‌گوید: و هنگامى که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، من نزديکم! نمی‌گوید بگو من نزدیکم بلکه این نزدیکی باعث می‌شود بدون واسطه‌ی پیغمبر روی سخن را به بندگان کند و بگوید من نزدیکم.

برنامه با غزلی از مولانا شروع شد با اجرای محسن اسلامی. این غزل سلام مولانا بود به جمع انجمن مثنوی خوانی:

ایا هوای تو در جان‌ها سلام علیک
غلام می‌خری ارزان بها سلام علیک

ایا کسی که هزاران هزار جان و روان
همی‌کشند ز هر سو تو را سلام علیک

به وقت خواندن آن نامه‌های خون آلود
بخوان ز جانب این آشنا سلام علیک

تو می‌خرامی و خورشید و ماه در پی تو
همی‌دوند که‌ای خوش لقا سلام علیک

به خاک پای تو هر دم همی‌کنند پیغام
هزار چشم که ای توتیا سلام علیک

تو تیزگوش تری از همه که هر نفست
ز غیب می‌رسد از انبیا سلام علیک

سلام خشک نباشد خصوص از شاهان
هزار خلعت و هدیه‌ست با سلام علیک

چنان که کرد خداوند در شب معراج
به نور مطلق بر مصطفی سلام علیک

زهی سلام که دارد ز نور دنب دراز
چنین بود چو کند کبریا سلام علیک

گذشت این همه ای دوست ماجرا بشنو
ولیک پیشتر از ماجرا سلام علیک

#مولانا

اولین برنامه بعد از پخش قرآن شعرخوانی جناب رضا قاسم زاده از دوستان اهل دل انجمن مثنوی بود که غزلی نوروزی از پیرایه یغمایی را برای قرائت انتخاب کرده بودند.

نوروز بمانید که ایّام شمایید!
آغاز شمایید و سرانجام شمایید!
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می‌آورد از چلچله پیغام، شمایید!
آن دشت طراوت‌زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده‌ی آرام شمایید!
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،
خورشید شما، عشق شما، بام شمایید!
نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟
اسطوره‌ی جمشید و جم و جام شمایید!
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل‌اندام شمایید!
هم آینه‌ی مهر و هم آتشکده‌ی عشق،
هم صاعقه‌ی خشم ِ بهنگام شمایید!
امروز اگر می‌چمد ابلیس، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله‌ی دام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه‌ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!

#پیرایه_یغمایی

اولین سخنران برنامه استاد محمدجواد اسماعیل‌زاده بودند که عنوان سخنرانی ایشان پیام مولانا برای انسان امروز بود.
ایشان در این بخش از برنامه ابیاتی از مثنوی و دیوان شمس را قرائت کردند نکته‌هایی از اشعار مولانا در خصوص موضوع بحث بیان کردند.

اجرای ابیاتی از مثنوی با صدای نی جناب آقای مهدی اسکندری و صدای آواز جناب آقای محمود اسماعیلیان برنامه‌ی بعدی بود. صدای صاف و زلال اسماعیلیان در کنار نی شورانگیز اسکندری غوغا کرد و فضایی عرفانی در جمع به وجود آورد.

بشنو این نی چون شکایت می‌کند
وز جدایی‌ها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
از نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بد حالان و خوشحالان شدم

هر کسی از ظنّ خود شد یار من
از درون من نجُست اسرار من

سرِّ من از نالۀ من دور نیست
لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن زجان و جان زتن مستور نیست
لیک کس را دیدجان دستور نیست

آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشق است کاندر نی فتاد
جوشش عشق است کاندر می فتاد

نی حریف هر که از یاری برید
پرده هایش پرده های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی که دید؟
همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

نی حدیث راه پرخون می‌کند
قصه های عشق مجنون می‌کند

#مولانا

نوجوان همشهری سرکار خانم نسترن عربشاهی نفر بعد بود که به جایگاه دعوت شد تا دکله‌ای را که برای این جلسه آماده کرده بود بخواند. او در این دکلمه‌ی زیبا چراخ امید را در دل برگزار کنندگان جلسه‌ی مثنوی روشن کرد و به آن‌ها یادآور شد که نوجوانان همشهری هم قدر این جلسه را می‌دانند و نمی‌گذارند در نسل‌های بعدی این چراغ در شهر دوست‌داشتنی‌مان خاموش شود.

استاد سید علی موسوی سخنران دوم جلسه بودند که سخنرانی‌ای با موضوع مولانا در آیینه‌ی تاریخ در نظر گرفته بودند. ایشان در این سخنرانی به منابع دست اولی که به زندگی مولانا پرداخته‌اند اشاره کرد و برخی از آن‌ها را برشمرد و در خلال صحبت به این نکته  اشاره کرد که شخصیت‌های واقعی و نه افسانه‌ای بد و خوبی درهم‌آمیخته دارند که باید با میعار نقد صحیح و متون تاریخی بیخته شود.

بخش بسیار شیرین و دوست‌داشتنی برنامه شعرخوانی جناب عباسی خالق منظومه‌ی سمندرخان بود. ایشان شعری طنز با تضمین مصرعی مشهور از مولانا برای دوستان خواندند که خنده را مهمان لب و دل شنوندگان کرد. دوستان حاضر در سالن به ذوق آمده بودند و به دعوت شاعر مصرع ترجیع شعر را همه همصدا با وی می‌خواندند.

داشتم از مال دنیا یک خر و آن خر برفت
ریسمان را پاره کرد و از طویله در برفت
در پی کاه و علف و یونجه‌ی بهتر برفت
رو به سوی مشهد و از جاده‌ی مَنظَر برفت
عاقبت همراه یک قصاب حیله‌گر برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

#علی_اکبر_عباسی

در بخش بعدی ویدئو کلیپی 10 دقیقه‌ای از دوستان انجمن مثنوی در گذر ده سال اخیر پخش شد همراه با صدای محمد معتمدی و همایون شجریان در اپرای عروسکی مولانا. همزمان دوستانی که زحمت تدارکات جلسه را به عهده داشتند از میهمانان پذیرایی کردند.

بخش بعدی رونمایی از موسسه‌ی فرهنگی و هنری اندیشه و عرفان تربت حیدریه بود و از استاد آخوندزاده (که به علت کسالت نتوانسته بودند در جلسه حاضر شوند و فرزندان برومندشان به نیابت در جلسه حاضر بودند)، استاد سیدکاظم بهشتی، جناب آقای جلیل حداد، مهندس مهدی یعقوبی و دکتر نجاتیان دعوت شد روی سن بروند و از لگوی موسسه رونمایی کنند.
این موسسه به همت برگزارکنندگان جلسات انجمن مثنوی به ثبت رسیده است و امیدوارم با کمک شما بتوانیم اتفاق‌های مبارکی در حوزه‌ی فرهنگ شهرمان رقم بزنیم.

برنامه‌ی بعد اهدای تندیس‌های یادبود همراه با هدیه و لوح تقدیر به دعوت شدگان روی سن بود. جناب استاد نجف زاده استاد شعر و ادبیات تندیس جناب بهشتی را تقدیم کردند. جناب محمدی رئیس میراث فرهنگی تندیس استاد آخوندزاده را٬ تندیس جناب حداد عزیز توسط استاد محمد رشید تقدیم‌شان شد؛ تندیس مهندس یعقوبی عزیز را سرکار خانم اقبال‌نیا ریاست محترم اداره‌ی بهزیستی تقدیم کردند و در نهایت سرکار خانم روزپیکر معاون اداره‌ی فرهنگ و ارشاد به دکتر نجاتیان تندیس اهدا کردند.
دکتر نجاتیان در این بخش سخنانی در مورد جلسه بیان کردند.

تک‌نوازی سنتور هنرمند گرامی جناب آقای احسان انوریان بخش بعدی برنامه بود. احسان انوریان عزیز خالق آلبوم پیدای پنهان است که در سال 97 با صدای سالار عقیلی منتشر شد و در زمینه‌ی آهنگسازی، نوازندگی و تهیه‌ی آلبوم موسیقی فعال است. ایشان در این بخش دو قطعه‌ی موسیقی گوش‌نواز و زیبا اجرا کردند.

در این قسمت متنی طنز به سبک تذکرۀالاولیای شیخ عطار با عنوان فی مقامات شیخنا توسط بهمن صباغ زاده قرائت شد.

سخنرانی دکتر نجاتیان سومین و آخرین سخنرانی مراسم بود که ایشان در سخرانی خود با عنوان هفت جرعه از دریای مثنوی به چند درس مهم که از مثنوی گرفته‌اند اشاره کردند. دکتر نجاتیان با بیاناتی شیوا و به اختصار اشاره به مفاهمی کردند که در مثنوی آمده است و با در نظر داشتن آن‌ها در زندگی انسان می‌تواند زیست و سلوک بهتری در هستی داشته باشد.

آخرین بخش برنامه ساز و آواز سه تار با اجرای دوست هنرمندمان مهندس مهدی فرهوش بود که تصنیف باد نوبهاری از کارهای محسن نامجو را اجرا کردند. این تصنیف ملودی خلاقانه ای دارد روی یکی از غزل‌های بسیار روان سعدی که کام مهمانان را خوش کرد و استقبالی زیبا از بهار پیش رو بود.

چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری

ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری

یا خلوتی برآور یا بُرقعی فرو هل
ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری

هر ساعت از لطیفی رویت عرق برآرد
چون بر شکوفه آید باران نوبهاری

عود است زیر دامن یا گل در آستینت
یا مُشک در گریبان بنمای تا چه داری

گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری

وقتی کمند زلفت دیگر کمان ابرو
این می‌کشد به زورم وآن می‌کشد به زاری

ور قید می‌گشایی وحشی نمی‌گریزد
در بند خوبرویان خوشتر که رستگاری

زاول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری

عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری

ترسم نماز صوفی با صحبت خیالت
باطل بود که صورت بر قبله می‌نگاری

هر درد را که بینی درمان و چاره‌ای هست
درمان درد #سعدی با دوست سازگاری

 

بهمن صباغ زاده

27/12/1397

تربت حیدریه

 

برای دیدن عکس‌ها و فیلم‌ها به کانال تلگرامی مثنوی خوانی https://t.me/masnavikhani مراجعه کنید.

https://t.me/bahman_sabaghzade/3791


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, انجمن مثنوی خوانی تربت, اندیشه و عرفان تربت حیدریه, موسسه‌ی فرهنگی هنری اندیشه و عرفان تربت حیدریه
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۸ساعت 14:55  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

تحقیقی در مورد مثنوی از دوست عزیز و گردانده‌ی جلسات مثنوی خوانی در تربت دکتر رضا نجاتیان
توضیح: مواد این تحقیق ابتدا در چند نوبت در جلسات مثنوی خوانی تربت ارائه شده است و دوستانی که در جلسات شرکت می‌کنند با این مباحث به خوبی آشنا هستند.

 

به نام آفریدگار مرگ و زندگی

بازتاب مرگ‌اندیشی در آیینه‌ی قرآن و مثنوی مولانا؛ رضا نجاتیان

 

چکیده:

مرگ به عنوان موضوعی مهم در زندگی بشر همواره ذهن انسان را به خود مشغول کرده است. این مسئله در کتب آسمانی از جمله قرآن مجید هم از مسائل مهم و پربسامد است و به تبع آن متکلّمین، عرفا و فلاسفه‌ی مسلمان هم بسیار به این موضوع پرداخته‌اند. مولانا به عنوان یکی از مهم‌ترین عارفان و متکلّمین اسلامی نیز بسیار به موضوع مرگ و مرگ‌اندیشی توجّه داشته است و در کتاب ارزشمند خویش مثنوی با الهام از قرآن داستان‌ها و ابیات بسیاری را به این موضوع اختصاص داده است.

مرگ در نگاه مولانا یکی از مراحل رشد انسان است و انسان مانند دانه‌ای در زمین پنهان می‌شود و در بهار قیامت سر از خاک برمی‌آورد و به رشد خود ادامه می‌دهد. مولانا مرگ را آیینه‌ی زندگی می‌داند و سعی می‌کند انسان را با مرگ آشتی دهد و اندکی از ابهام این راز بزرگ سر به مُهر بکاهد.

 

کلمات کلیدی:

مرگ. مرگ‌اندیشی. موت. قرآن. آیات. احادیث. مولانا. مولوی. مثنوی. موتوا قبل ان تموتوا

 

مقدّمه:

مرگ از دیرباز از اصلی‌ترین و پیچیده‌ترین موضوعاتی است که ذهن بشر را به خود مشغول کرده است و بی‌وجه نیست اگر بگوییم مهم‌ترین مسئله‌ی بشر همواره این بوده که دریابد سرنوشتش چه خواهد بود و مرگ او چه کیفیتی خواهد داشت. انسان به تجربه درک می‌کند که از مرگ گریزی نیست ولی تسلیم این حقیقت شدن بحثی دیگر است هم‌چنان که حضرت علی (ع) می‌فرماید «من ندیدم یقینی مشکوک‌تر از مرگ» یعنی همه‌ی آ‌دمیان درک می‌کنند که روزی خواهند مُرد و جان خواهند سپرد ولی زیستِ انسان‌ها به گونه‌ای است که انگار اصلاً و ابداً متوجّه مرگ نیستند.

تفکّر و توجّه خودآگاهانه در اطراف پدیده‌ی مرگ مختصّ آدمیان است که از آن به مرگ‌اندیشی تعبیر می‌شود و در طول تاریخ افراد مختلف با طرز فکر‌های مختلف در باب مرگ و مرگ‌اندیشی سخن گفته‌اند. با بررسی اندیشه‌ی متفکّران در این باب تا حدّی می‌توان خط سیر این تفکّر را در زمان دنبال کرد. فلاسفه بیشترین توجّه را نسبت به مرگ داشته‌اند و هر کدام سعی کرده‌اند اندکی این راز را بگشایند.با ظهور پیامبران بشر با درکی جدید از مرگ و زندگی پس از مرگ آشنا شدو به تعبیر مولانا «مرغ مرگ‌اندیش» شد. امروز هم نمی‌توان بدون در نظر گرفتن سخن پیامبران راجع به مرگ سخن گفت و درک ما از مرگ و جهان بعد از مرگ تا حدّ زیادی وابسته به سخن ایشان است.

سیر تاریخی اندیشه در باب مرگ:

برای این‌که بفهمیم انسان‌ها در طول تاریخ راجع به مرگ چگونه می‌اندیشیده‌اند ناگزیریم به چند اندیشه‌ی اصلی و مهم در این باب اشاره کنیم.

برای این که اهمیّت موضوع مرگ در نگاه فلاسفه را دریابیم بد نیست اشاره‌ای داشته باشیم به معلم بزرگ فلسفه سقراط که در آخرین روز زندگی‌اش که با نوشیدن جام شوکران به پایان رسید به شاگردان خود این درس را داد که فیلسوفان راستین در کار چگونه مردن‌اند.

مرگ‌گریزی در اندیشه‌ی اپیکور:

یکی از شخصیت‌های مهم که در باب مرگ اظهار نظر کرده «اپیکور» است.اپیکور در بین متفکّرین نماد دَم‌غنیمتی و در «حال» زیستن است. او باغی بزرگ ساخته و پرداخته و دوستان را فراهم آ‌ورده بود و به تنعّم و خوشگذرانی و گفت و شنود مشغول بود.

جان کلام اپیکور این بود که می‌گفت مرگ یعنی نیستی (در مقابل هستی) و چون مرگ بیاید هستی‌ای باقی نمی‌مانَد، اندیشه‌ای باقی نمی‌ماند و به تعبیر ساده‌تر تا ما هستیم، مرگ نیست و چون مرگ بیاید، ما نیستیم. پس بیهوده است اندیشیدن راجع به چیزی که کوچکترین ربطی با ما ندارد. نتیجه این که نباید به مرگ اندیشید. چرا انسان باید عیش و خوشی این جهان را با یک اندیشه‌ی موهوم تباه کند؟ این اندیشه در بسیاری از متفکّرین در طول تاریخ نفوذ داشته است، چه متأثر از اپیکور و اپیکوریان و چه کسانی که خود به این نتیجه رسیده‌اند.

در فرهنگ ایرانی اسلامیِ ما، خیام رگه‌هایی از این تفکّر را دارد چنان‌که در رباعی‌ای گفت است: خیّام اگر ز باده مستی خوش باش/ با ماه‌رُخی اگر نشستی خوش باش/ چون عاقبت کار جهان نیستی است/ انگار که نیستی چون هستی خوش باش.

اندیشه‌های دیگری نیز با محوریت دَم‌غنیمتی و لذّت‌جویی وجود دارد که اندکی با اندیشه‌ی اپیکور متفاوت است. جمله‌ی مشهوری‌ست به نقل از لئوناردو داوینچی که می‌گوید: کسی که یک روز بسیار شاد و فرح‌بخش را سپری کند شب هم بر او همچنان می‌گذرد و خوابی شیرین خواهد داشت. زیستن هم چنان است اگر کسی در زندگی، خوب و خوش زندگی کند مرگ شیرینی هم خواهد داشت مانند کسی که روزی خوش را گذرانده و خوابی خوش او را درخواهد ربود.

بودا و مواجه با مرگ:

از دیگر بزرگانی که در این باب سخن گفته‌اند می‌توان به «بودا» یا «سیدارتا» اشاره کرد. او شاهزاده‌ای بود که پدرش بسیار به او علاقه‌ داشت و دوست نداشت گرد تألمی بر خاطر وی بنشیند. او پسرش را از سختی‌های دنیا دور نگه داشته بود و در قصری تمام لذّت‌ها را برای او فراهم کرده بود و رابطه‌ی سیدارتا را با دنیای پُر از درد و رنج بیرون قطع کرده بود. روایت کرده‌اند که روزی سیدارتا با چند نفر از نزدیکانش از قصر بیرون رفت و در دنیای بیرون از قصر چیزهایی دید که او را به تفکّر واداشت و انگیزه‌ی تحوّل و سلوک او شد.

اوّلین چیزی که بیرون از قصر نظر بودا را به خود جلب کرد بیماری بود. افرادی را دید که به بیماری دچارند، کسانی را دید که ناقص الخلقه هستند. دوّمین تلنگر در ذهن بودا، دیدن افراد سالخورده و درک واقعیت پیری بود و سومین نکته نیز مرگ بود.

مرگ آدمیان بودا را به فکر فرو برد و راه بودا از زندگی سابقش جدا کرد. بودا بعد از سیر و سلوک فراوان به این نتیجه رسید که اگر انسان بخواهد با مرگ کنار بیاید و این رنج عظیم را بر خود هموار کند باید تمام تعلّقات خود را با دنیا قطع کند. این‌گونه انسان می‌تواند از چرخه‌ی این زندگی رنج‌آمیز برهد.

ترس از مرگ در نگاه ابن سینا:

فیلسوف بزرگ جهان اسلام ابن سینا در رساله‌ی «الشفاء من خوف الموت[1]» بحثی دارد در باب این‌که چرا انسان از مرگ می‌هراسد. ابن سینا در این مقاله به شش مبحث بسیار جالب در این باب اشاره می‌کند.

اوّلین نکته از نظر ابن سینا ابهامِ مرگ است، او می‌گوید ماهیت مرگ از مبهم‌ترین موضوعات است. حضرت علی (ع) هم در همین معنی در نهج البلاغه فرموده است «کَمْ أَطْرَدْتُ اَلْأَیَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَکْنُونِ هَذَا اَلْأَمْر فَأَبَى اَللَّهُ إِلاَّ إِخْفَاءَهُ هَیْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ» چقدر روزهایی که من صرف کردم تا از مکنون و باطن و حقیقت مرگ آگاه شوم ولی خدا نخواست، این علم در خزانه‌ی علم الهی است.

دوّمین نکته از نظر ابن سینا این است که هر کدام از انسان‌ها تعلّقات و وابستگی‌هایی دارند و مرگ می‌خواهد ایشان را از آن تعلّقات جدا کند. در این معنی نیز سخنی از پیامبر اکرم (ع) قابل ذکر است که می‌فرماید «اذکرواهادم اللذات و مفرّق الجماعات» یعنی یاد کنید از منهدم‌کننده‌ی لذت‌ها و پراکنده کننده‌ی جمع‌ها.

سوّمین عامل از نگاه ابوعلی سینا به جهان بعد از مرگ و ابهامِ سرنوشت ما آن اشاره دارد. ما نمی‌دانیم که پس از مرگ چه خواهد شد و به کجا خواهیم رفت. در همین زندگی مادّی وقتی می‌خواهیم به جایی سفر کنیم هر چقدر آن محیط دورتر و نامأنوس‌تر باشد بیشتر دچار اضطراب خواهیم شد.

عامل چهارم انفرادی بودن تجربه‌ی مرگ است. قرآن نیز بدین معنی اشارت دارد و این کتاب شریف آمده است که انسان‌ها فرد فرد مبعوث خواهند شد.[2] باز به همین سفر در عالم مادّی اشاره کنیم که اگر قرار باشد به جایی برویم اما با جمعی از دوستان و همراهان باشیم اضطراب ما کمتر خواهد شد.

پنجمین نکته این که زمان مرگ بر ما روشن نیست. هر لحظه ممکن است مرگ ناگهان ما را دریابد و این زندگی به اتمام برسد.

و در نهایت ششمین موضوعی که ابن سینا به آن اشاره می‌کند این است که مرگ رشته‌ی انسان و آرزوهایش را قطع می‌کند. آدم خیالاتی برای آینده دارد و آمالی دور و دراز؛ و مرگ می‌آید و این رشته‌ها را پاره می‌کند. این عوامل ششگانه در دیدگاه ابن سینا باعث می‌شود آدمی همواره ترس از مرگ داشته باشد.

روانشناسی مرگ:

در دنیا جدید هم که روان‌شناسان بر جای فیلسوفان، علما و حکمای گذشته تکیه زده‌اند موضوع مرگ و مرگ‌اندیشی پرداختی جدید یافته است. در دهه‌های میانی قرن بیستم در غرب رشته‌ای به نام روانشناسی مرگ پدید آمد و کسانی مثل ارنست بکر و خانم الیزابت کوبلر راس در این حوزه تحقیقات و تفحّص‌های بسیار عمیقی انجام دادند.

خانم کوبلر راس بیست سال راجع به کسانی که به بیماری‌های صعب‌العلاج دچار شده و پزشکان از زندگی ایشان قطع امید کرده و به نوعی منتظر مرگ بودند تحقیق کرد. ماحصل تحقیقات خانم کوبلر راس این‌گونه بود که انسان‌هایی که مواجه‌ی مستقیم با مرگ پیدا می‌کنند از پنج مرحله عبور می‌کنند. فرد بیمار در عمر کوتاهی که دارد یا از این پنج مرحله می‌گذرد و یا در یکی از مراحل مرگ او را درمی‌یابد و از دنیا می‌رود.

مرحله‌ی اوّل از این مراحل پنجگانه مرحله‌ی انکار است. شخص می‌خواهد از این واقعیت بگریزد و خود را به غفلت بزند. شخص با خود می‌گوید پزشک لابد اشتباه کرده است و بهتر است به این موضوع فکر نکنم. مرحله‌ی بعد خشم است. انسان به ناچار مشکل را قبول می‌کند اما با خود می‌گوید چرا من؟ چرا این اتفاق باید برای من بیفتد؟ مگر من چه کرده بودم؟ پس عدالت خدا کجاست؟ اصلا خدایی هست؟ اگر خدا هست چه خدای بیرحم و سنگدلی است. چقدر این دنیا ناجوانمردانه با آدم‌ها برخورد می‌کند. آدم در این مرحله با زمین و زمان بر سر خشم است. از انسان‌های دیگر بیزار است. این مرحله هم سپری می‌شود و انسان در مرحله‌ی سوم به چانه‌زنی می‌رسد. به هر چه می‌تواند چنگ می‌زند به معتقدات داشته و نداشته‌اش رو می‌کند. نذر و نیازهای متعدد را امتحان می‌کند و امیدوار است جواب بگیرد. وقتی انسان به هر دری زد و جواب نگرفت افسردگی و یاس پیش می‌آید. مرحله‌ی چهارم یاس است و ناامیدی. انسان منزوی و گوشه‌گیر می‌شود و با خود و دیگران قهر می‌کند. در نهایت اندکی هم این مرحله را می‌گذرانند و به رضا و تسلیم می‌رسند یعنی درک می‌کنند که هیچ گریزی نیست و سرنوشت محتوم را باید قبول کرد و با آن کنار آمد. به تعبیر مولانا: «در کف شیر نر خونخواره‌ای/ جز که تسلیم و رضا کو چاره‌ای؟» این افراد دیگر با هستی به صلح می‌رسند به زندگی برمی‌گردند حتی اگر شده برای یک روز زیستن. این‌ها نگاهی عمیق‌تر از مردم عادی به زندگی دارند و فیلسوفانه در جهان مي‌نگرند. خانم کوبلر راس معتقد بود روانشناسی باید به فرد کمک کند تا عبور از این پنج مرحله را سرعت ببخشد و دست فرد را بگیرد و به مرحله‌ی پنجم برساند.[3]

اریک فروم در کتاب دل آدمی می‌گوید انسان خوب و شایسته هرگز در فکر مرگ نیست و در این کتاب شخصیت «زنده‌گرا» که عاشق زیستن و حیات است را در برابر شخصیت «مرده‌گرا» که شیفته‌ی مرگ است قرار می‌دهد.

ویکتور فرانکل از روان‌پزشکان معتبر دنیا بود که در جنگ جهانی دوم به چنگ نازی‌ها افتاد و او را به آشوویست فرستادند. بسیاری از نزدیکان و افراد خانواده‌اش در اردوگاه‌ها و کوره‌های آدم‌سوزی از دست داد و رنج فراوان کشید اما چون دانشمند بود و اهل تحقیق در همان حال هم در رفتار دیگر زندانیان دقت می‌کرد و مشاهده می‌کرد برخی زندانی‌ها به سرعت در اثر تحقیر و توهین و شکنجه‌ی اسارت شخصیت خود را از دست می‌دهند و به نوعی دچار فروپاشی شخصیتی می‌شوند. می‌دید که غالب اسرا دچار یاس و پوچی می‌شوند، گاهی خیانت می‌کردند و حاضر می‌شدند برای لقمه‌ای خود را و دوستان خود را بفروشند و پاره‌ای هم خودکشی می‌کردند. زندانیانی که شخصیت‌شان فرو می‌پاشید غالبا بعد از مدتی بیمار می‌شدند و از بین می‌رفتند. اما اندکی هم چنین نبودند دوران اسارت را می‌گذراندند و سعی می‌کردند شخصیت خود را حفظ کنند.

فرانکل بعد از جنگ به سراغ این زندانیان باقی مانده رفت و تحقیق گسترده‌ای را شروع کرد. چند سوال پیش روی فرانکل بود این که چه شد که برخی چنان شدند و برخی چنین. چه چیزی باعث شد افرادی بتوانند شخصیت خود را حفظ کنند. اولین نتیجه این بود که کسانی که شخصیت خود را حفظ کردند برای زندگی خود معنایی داشتند یعنی غایتی برای این زندگی متصور بودند. به قول نیچه هر کس که در زندگی خود چرایی دارد با هر چگونه‌ای خواهد ساخت. مثلا کسانی که در زندگی خود عشق دارند بهتر می‌توانند سختی‌ها و شداید زندگی را تحمل را کنند. دیگر نتیجه‌ی این تحقیق امید بود. کسانی که امید به آزادی و امید به روزگار بهتر داشتند راحت‌تر سال‌های اسارت را تحمل می‌کردند. فرانکل مکتبی پایه گذاشت به نام معنا درمانی یعنی انسان در مواجهه با درد و رنج دنیا باید معنایی در زندگی داشته باشد و انسان معناگرا مرگش هم بی معنی نیست و برای مرگ خود هم معنایی قائل است.

دیگر روانشناسی که در زمینه‌ی مرگ کار کرد ارنست بکر بود او در یک بررسی تطبیقی بین دنیای جدید و قرون وسطی به این نتیجه رسید که ترس از مرگ در دنیای جدید بسیار بیشتر از قرون وسطی است. بکر راز این را در آن می‌دانست که انسان در عصر جدید لذّت‌جو است و سعی می‌کند با دور کردن مرگ از زندگی مرگ را به دست فراموشی بسپارد.

مرگ در فلسفه‌ی هایدگر:

از دیگر کسانی که در زمینه‌ی مرگ تأملات عمیقی دارند می‌توان به مارتین هایدگر اشاره کرد. وی از بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین فلاسفه‌ی غرب است که در این موضوع نظرات قابل توجهی دارد. هایدگر گفته است: چون اطلاع از فناپذیری و میرایی در زندگی انسان‌ها حضوری دائمی دارد، هستی انسان را باید هستی به سوی مرگ نامید. مشخصه‌ی هستی انسان همان متناهی بودن و محدود بودنش است و آن عده‌ای از انسان‌ها که به این امر توجهی ندارند در تکاپویی بیهوده خود را گرفتار می‌کنند و در تلاشند تا از امری محتوم بگریزند. نمی‌شود مرگ را آن‌گونه که از گفته‌های اپیکور برمی‌آید بی‌ارتباط با زندگی دانست بلکه برعکس فقط زمانی می‌توانیم وجود و هستی آن را به طور کامل بفهمیم که به متناهی بودنش پی برده باشیم و بدانیم زندگی حرکتی همیشگی و مداوم به سوی مرگ است و ما بایستی برخوردی اصیل با حقیقت مرگ داشته باشیم و از فریب دادن خود در باب آن بپرهیزیم.

مرگ در آيینه‌ي قرآن:

مهم‌ترین کتاب در فرهنگ ما قرآن است که بحث مرگ در آن از پُررنگ‌ترین و تاثیرگذارترین مباحث است. در قرآن اشارات بسیار به مرگ و معاد و حشر و نشر و جزا و بهشت و جهنم شده است. این تعدّد اشارات به موضوع مرگ وقتی معنی پیدا می‌کند که قرآن را با کتب آسمانی دیگر مقایسه کنیم. پژوهش‌هایی در باب مقایسه‌ی قرآن با عهد عتیق (تورات) صورت گرفته است که در آن به این نکته اشاره شده است که در تورات بسیار محدود و انگشت‌شمارسخن از زندگی پس از مرگ رفته است امّا در قرآن این اشارات بسیار است و به تعبیری قرآن مرگ را از حاشیه به متن زندگی مسلمین آورده است، مرگی که حیات بخش است.

از مشهورترین مضامینی که در قرآن در باب مرگ گفته شده است عمومیّت مرگ است. به عنوان مثال در قرآن آمده است «کل نفس ذائقه الموت» و «کل من علیها فان» یعنی انسان بلاشک خواهد مرد و مرگ را درک خواهد کرد یا در جای دیگر آمده است هر کجا که باشید مرگ را درک خواهید کرد[4].قرآن می‌گوید اگر در برجی محکم باشید مرگ شما را خواهد یافت. مرگ در دیدگاه قرآن مفهومی وجودی دارد. قرآن به این نکته اشاره دارد و می‌گوید: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ»یعنی خداوند مرگ و زندگی را خلق کرد.

از دیگر نکات مندرج در قرآن بحث حتمی بودن و قطعیت مرگ است. در این کتاب آسمان آمده است: قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا[5] یعنی اگر از مرگ يا كشته شدن فرار كنيد، اين فرار هرگز براى شما سودى ندارد و (بر فرض كه سودتان دهد) در آن صورت جز بهره اندكى نخواهيد برد و همچنین در همین مضمون آمده است: قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‌ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ[6]یعنی همانا مرگى را كه از آن فرار مى‌كنيد قطعاً ملاقات كننده‌ی شما است، سرانجام به نزد آن كه به غيب و شهود آگاه است، برگردانده مى‌شويد، پس او شما را به آنچه انجام داده‌ايد خبر خواهد داد. موارد و شواهدی دیگری را متناسب با همین مضمون می‌توان در قرآن یافت که به عنوان مثال تنها به این آیه بسنده می‌کنیم: وَلَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا ۚ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ[7]یعنی هرگز خداوند مرگ كسى را كه اجلش فرارسيده، به تأخير نمى‌اندازد و خداوند به آنچه عمل مى‌كنيد آگاه است.

دیگر موضوعی که در باب مرگ در قرآن به آن تصریح شده است رفع حجاب از دیدگان آدمی به هنگام مرگ است[8]یعنی با مرگ چشم انسان باز خواهد شد و پرده‌ها از پیش چشم انسان کنار خواهد رفت.

در دسته‌ای دیگر از آیات خداوند خطاب به قوم یهود که خود را دوستدار خداوند می‌دانند می‌گوید اگر شما در ادعای دوستی خود صادق هستید و گمان می‌کنید که سرای آخرت نزد خداوند ویژه‌ی شماست پس تمنای موت کنید.[9] همین مضمون در آیات 6 و 7 سوره‌ی جمعه نیز خطاب به یهودیان در راستای ادعای ایشان مبنی بر ولایت و دوستی خداوند آمده است: أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ یعنی اگر گمان مى‌كنيد كه تنها شما اولياى خدا هستيد نه ساير مردم، اگر  راست مى‌گوييد، آرزوى مرگ كنيد ولى آنان به خاطر آنچه پيش از اين انجام داده‌اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند كرد و خداوند به ستمگران به خوبى آگاه است.

یکی از دُرر آیات قرآن که محل استشهاد بسیار است آیه‌ی شریفه‌ی إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ است که مرگ را رجعت و بازگشتی به سوی مبدأ می‌شمارد. در آیاتی دیگر از قرآن مجید مرگ به عنوان محک عمل و مایه‌ی ابتلاء انسان شمرده شده است[10]و به صراحت گفته شده است که پس از مرگ این جهانی مرگی دیگر برای نفس آدمی متصوّر نیست.[11]

در پاره‌ای دیگر از آیات قرآن نیز به چگونگی رخداد مرگ و حالت کافران و مؤمنان در حین مرگ اشاره شده است.[12]

 

 

مولانا، مرغ مرگ‌اندیش:

این اشارات متعدّد به مرگ و موضوعات مرتبط با آن به متفکّرین اسلامی هم رسیده است و بسیاری از بزرگان جهان اسلام در این باب سخن گفته‌اند که در مقدّمه‌ی بحث به نظرات ابن سینا اشاراتی شد.

مولاناجلال الدین بلخی عارف نامی قرن هفتم هجری قمری به عنوان یکی از ستارگان پُرفروغ فرهنگ ایرانی-اسلامی بسیار شیرین و شیوا به مرگ پرداخته است و نظراتی بسیار جالب و عمیق در این باب دارد. مرگ‌آگاهی از مفاهیم پُربسامد مثنوی است که مولانا در جای جای مثنوی بر آن انگشت تاکید می‌نهد.

سال‌ها این مرگ طبلک می‌زند

گوش تو بی‌گاه جنبش می‌کند

گوید اندر نزع از جان آه مرگ

این زمان کردت ز خود آگاه مرگ

این گلوی مرگ از نعره گرفت

طبل او بشکافت از ضرب شگفت

کتاب ارزشمند مثنوی پُر است از تعبیرها و تشبیه‌های مولانا در خصوص مرگ که در ادامه سعی خواهیم کرد قطره‌ای از آن بحر عمیق و بی‌پایان را بیان کنیم.

مرگ، آیینه‌ی زندگی:

مولانا در پاسخ به این سوال که چرا انسان از مرگ می‌ترسد و می‌گریزد، خیلی مختصر و مفید می‌گوید علّت این است که انسان از خود می‌ترسد و از خود می‌گریزد. مواجهه با مرگ در حقیقت مواجهه با «خود»ِ انسان است.

مرگِ هر کس ای پسر همرنگِ اوست

پیش دشمن، دشمن و با دوست، دوست

پیش ترک آیینه هم خوش‌رنگی است

پیش زنگی آینه هم زنگی است

ای که می‌ترسی ز مرگ اندر فرار

هان ز خود می‌ترسی ای جان هوش دار

ما در زندگی به مراتبی با خویشتن خویش مواجه می‌شویم یعنی در زندگی لحظات و حالاتی است که ما را با خودِ حقیقی‌مان روبه‌رو می‌کند امّا بسیاری از ما از این لحظات و حالات روی‌گردانیم و خود را در اشتغالات به نحوی غرق می‌کنیم که دیگر چیزی از خودمان باقی نمی‌ماند یا به تعبیر دیگر با خود غریبه و از خویش بیگانه می‌شویم همان که در فرهنگ مغرب‌زمین مشهور است به «الیناسیون و در بین ما به آن مسخ یا از خود بیگانگی گفته می‌شود.

می‌گریزند از خودی در بی‌خودی

یا به بنگ و یا به شغل ای مهتدی

در قرآن هم به همین اشاره شده است:«وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولاَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[13]» یعنی همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا نيز آنان را به خودفراموشى گرفتار كرد. آنان همان فاسقانند.

ما اگر بخواهیم با مرگ کنار بیاییم در قدم اول باید با خود کنار بیاییم. هر کدام از ما در این دنیا به مراتبی از مواجه با خود دست می‌یابیم مثلاًیکی از مراتب مواجهه‌ی ما با خویشتنِ خویش سکوت است. در سکوت ما با خود روبرو می‌شویم. سکوت در خلوت شکل می‌گیرد و مقدّمه‌ی آن عزلت و دوری گزیدن از جمع است.

در فضای دینی ما، انسان به سحرخیزی توصیه شده است. فضایی آرام در دل شب که دیگران در خوابند و سکوت همه جا را فرا گرفته است. تاریکی شب پرده‌ای بر جلوه‌های دنیا انداخته است و در این فضا است که انسان می‌تواند اندکی از خویش را ببیند. این سکوت و خلوت از گمشده‌های بزرگ انسان معاصر است که در عصر جدید شب‌ها از روز رنگین‌تر‌ و روشن‌تر است و با حجم داده‌هایی که از هر سو به سمت ما می‌آید حتّی خلوت ذهن هم دیگر جای آرامی نیست. از همین روست که خداوند پیغمبر خود را به شب‌خیزی دعوت می‌کند.

خواب، برادر مرگ:

باز به اعتقاد مولانا یکی دیگر از مراتب مواجهه‌ی انسان با خویش، خواب است. در روایات هم خواب برادر مرگ دانسته شده است: «النوم أخو الموت» مولانا می‌گوید گمان نکن در خواب دیگران را می‌بینی بلکه آن‌چه و آن‌که در خواب می‌بینی تماماً خودت هستی لذا انسان باید به خواب‌هایش توجّه کند و با درک خواب‌هایش به درکی از خویشتن برسد.

 

همچو آن وقتی که خواب اندر روی

تو ز پیش خود به پیش خود شوی

بشنوی از خویش و پنداری فلان

با تو اندر خواب گفته‌ست آن نهان

تو یکی تو نیستی ای خوش‌رفیق

بلکه گردونی ودریای عمیق

آنِ تو زفت است که آن نهصد تو است

قلزم است و غرقه‌گاه صد تو است

دردها پیغمبران مرگ:

دیگر چیزی که در دیدگاه مولانا انسان را متوجّه به خود می‌کند درد و رنج است. درد، مصیبت و بلا یک توجّه درونی و انفکاک از غیر برای انسان ایجاد می‌کند، انسان متوجّه فردیت خود می‌شود و درک می‌کند که با دیگران فاصله‌ای دارد. مولانا در یک تعبیر بسیار عمیق و چه بسا حاصل شهود، درد و رنج را پیغمبر مرگ می‌داند و می‌گوید مرگ سفیرانی دارد که از پیش برای ما می‌فرستد و کسی که با این سفیران آشنا شود و انس بگیرد با مرگ هم کنار خواهد آمد.

دان که هر رنجی ز مُردن پاره‌ای‌ست

جزو مرگ از خود بران گر چاره‌ای‌ست

چون ز جزوِ مرگ نتوانی گریخت

دان که کلّش بر سرت خواهند ریخت

جزوِ مرگ ار گشت شیرین مر تو را

دان که شیرین می‌کند کل را خدا

دردها از مرگ می‌آید رسول

از رسولش رو مگردان ای فضول

هر که شیرین می‌زید او تلخ مُرد

هر که او تن را پرستد جان نبرد

گوسفندان را ز صحرا می‌کشند

آن‌که فربه‌تر مر آن را می‌کشند

مرگ، پله‌ای از پله‌های تکامل:

نکته‌ی دیگری که مولانا در باب مرگ می‌گوید این است که مرگ پلکان ترقی و تکامل بشر است.انسان در یک مسیر تکاملی است و گام به گام در این رو به پیشرفت است. سیر این مراحل در این ابیات از مثنوی به زیبایی ترسیم شده است.

از جمادی مردم و نامی شدم

وز نما مردم به حیوان برزدم

مُردم از حیوانی و آدم شدم

پس چه ترسم کی ز مُردن کم شدم

حمله‌ی دیگر بمیرم از بشر

تا برآرم از ملایک بال و پر

وز ملک هم بایدم جستن ز جو

کل شیء هالک الا وجهه

بار دیگر از ملک قربان شوم

آنچه اندر وهم ناید آن شوم

پس عدم گردم عدم چون ارغنون

گویدم که انا الیه راجعون

مرگ دان آنک اتفّاق امت است

کآب حیوانی نهان در ظلمت است

همچو نیلوفر برو زین طرف جو

همچو مستسقی حریص و مرگ‌جو

مرگ او آبست و او جویای آب

می‌خورد والله اعلم بالصواب

مرگ، سنگ محکّ است:

نکته‌ی دیگر در بحث مرگ از دیدگاه مولانا سنگ محکّ بودن مرگ است. همان‌طور که پیش از این به این آیه اشاره شد: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» یعنی خداوند مرگ و زندگی را خلق کرد تا سنگ محکّ عمل باشد. اگر محکّ نباشد سکّه‌ی قلب و سکّه‌ی خالص چه فرقی با هم دارند؟ مرگ است که حقیقت را آشکار می‌کند. باز به تعبیر مولانا ما مانند گردوهای دربسته‌ایم که وقتی بشکنیم معلوم می‌شود چه در درون داشته‌ایم، مغزی از ما می‌ماند و یا تنها یک بانگ از شکستن ما برخواهد خاست؟

قلب می‌گوید ز نخوت هر دمم

ای زر خالص من از تو کی کمم؟

زر همی گوید: بلی ای خواجه‌تاش

لیک می‌آید محکّ آماده باش

آن‌چه شیرین است آن شد ناردانگ

وانِ پوسیده نباشد غیر بانگ

مرگِ تن هدیه‌ست بر اصحاب راز

زر خالص را چه نقصان است گاز

*

جوزها بشکست وان کان مغز داشت

بعدِ کشتن روح پاک نغز داشت

کُشتن و مُردن که بر نقش تن است

چون انار و سیب را بشکستن است

مرگ، رها شدن از تنگنای زندگی:

نکته‌ی دیگری که مولانا مطرح می‌کند تشبیه مرگ به زایش و تولد است. او زندگی مادی را به زندگی جنینی تشبیه می‌کند. دنیا زندان مؤمن است و این هستی برای مؤمن تنگنا محسوب می‌شود. بعد از مرگ است که روح رها می‌شود و از این تنگنا خلاص می‌شود و البته این به ما بستگی دارد که در زندگیِ این جهانی چه کرده‌ایم.

 

تن چو مادر طفل جان را حامله

مرگ دردِ زادن است و زلزله

جمله جان‌های گذشته منتظر

تا چگونه زاید آن جان بطر

زنگیان گویند خود از ماست او

رومیان گویند بس زیباست او

چون بزاید در جهانِ جان و جود

پس نماند اختلاف بیض و سود

گر بُوَد زنگی برندش زنگیان

روم را رومی بَرَد هم از میان

مولانا در دفتر سوم مثنوی داستانی در همین معنی می‌آورد و می‌گوید بلال مؤذن رسول الله مریض شد و در حال احتضار بود. همسرش به او گفت وای!عجب حال سختی یا به تعبیر مولانا «وا حَرَب».امّا بلال می‌گوید نه اتفاقا بسیار حال خوشی است «وا طَرَب» و من تا امروز که زنده بودم در سختی بودم و از این به بعد وقت خوشی و شادمانی است.

چون بلال از ضعف شد همچون هلال

رنگ مرگ افتاد بر روی بلال

جفتِ او دیدش بگفتا وا حرب

پس بلالش گفت نه نه وا طرب

تا کنون اندر حرب بودم ز زیست

تو چه دانی مرگ چون عیش است و چیست

این همی گفت و رُخَش در عینِ گفت

نرگس و گلبرگ و لاله می‌شکفت

تابِ رو و چشم پُر انوار او

می گواهی داد بر گفتار او

هر سیه‌دل می سیه دیدی ورا

مردم دیده سیاه آمد چرا

مردم نادیده باشد رو سیاه

مردم دیده بود مرآت ماه

خود کی بیند مردم دیده‌ی تو را

در جهان جز مردم دیده‌فزا

چون به غیر مردم دیده‌ش ندید

پس به غیر او کی در رنگش رسید

پس جز او جمله مقلّد آمدند

در صفات مردم دیده بلند

گفت جفتش الفراق ای خوش‌خصال

گفت نه نه الوصال است الوصال

گفت جفت امشب غریبی می‌روی

از تبار و خویش غایب می‌شوی

گفت نه نه بلکه امشب جان من

می‌رسد خود از غریبی در وطن

گفت رویت را کجا بینیم ما

گفت اندر حلقه‌ی خاص خدا

حلقه‌ی خاصش به تو پیوسته است

گر نظر بالا کنی نه سوی پست

اندر آن حلقه ز رب العالمین

نور می‌تابد چو در حلقه نگین

گفت ویران گشت این خانه دریغ

گفت اندر مه نگر منگر به میغ

کرد ویران تا کُند معمورتر

قومم انبُه بود و خانه مختصر

مرگ، هدفِ زندگی:

مولانا از مرگ به عنوان معنا و هدف غاییِ زندگی هم یاد می‌کند که اگر مرگ نباشد انسان در چرخه‌ی زندگیِ پست می‌ماند و مرگ است که به زندگی انسان معنا می‌دهد و آن را ارزشمند می‌کند. مولانا در مثنوی این معنی را ضمن مکالمه‌ای فرضی بین حضرت موسی و خداوند می‌آورد. موسی از خدا سوال می‌کند که فلسفه‌ی مرگ چیست؟ چرا انسان‌ها را به دنیا می‌آوری و مدتی بعد از دنیا می‌بری؟ خداوند به حضرت موسی فرمود مشتی بذر بردار و در زمینی بکار و از آن به دقت پاسداری کن. موسی چنین کرد و پس از رنج فراوان بذرها تبدیل به گندم‌هایی رسیده و خوشه خوشه شدند. موسی هم داسی برداشت و مشغول درو محصول شد. خداوند گفت چه می‌کنی؟ چرا حاصل رنجت را از قطع می‌کنی. موسی گفت باید چنین کنم وگرنه این گندم هدر خواهد رفت. و خداوند خطاب به موسی گفت راز مرگ هم چنین است.

مولانا در این داستان هدف دیگری هم برای مرگ برمی‌شمرد که خوش‌تر آن باشد که در ضمن حکایت گفته شود.

چون‌که موسی کشت و شد کِشتش تمام

خوشه‌هایش یافت خوبی و نظام

داس بگرفت و مر آن را می‌برید

پس ندا از غیب در گوشش رسید

که چرا کِشتی کُنی و پروری

چون کمالی یافت آن را می‌بری

گفت یا رب زان کنم ویران و پست

که درینجا دانه هست و کاه هست

دانه لایق نیست درانبار کاه

کاه در انبار گندم هم تباه

نیست حکمت این دو را آمیختن

فرق واجب می‌کند در بیختن

گفت این دانش تو از کی یافتی

که به دانش بیدری بر ساختی

گفت تمییزم تو دادی ای خدا

گفت پس تمییز چون نبْود مرا

در خلایق روح‌های پاک هست

روح‌های تیره‌ی گلناک هست

این صدف‌ها نیست در یک مرتبه

در یکی دُر است و در دیگر شبه

واجب است اظهار این نیک و تباه

هم‌چنانکه اظهار گندم‌ها ز کاه

بهر اظهار است این خلق جهان

تا نماند گنج حکمت‌ها نهان

ترس از مرگ، ترس از نداشته‌ها:

نکته‌ای دیگر که مولانا در مثنوی به آن اشاره کرده است ترس از مرگ و علت آن است. به نظر مولانا اصلی‌ترین دلیل ترس از مرگ، بی‌برگی و دست خالی بودن انسان است همین معنی در قرآن مجید هم به نحوی دیگر آمده است.[14] مرگ برای انسان با حسرت توأم خواهد بود چراکه ظرفیت و توانایی انسان همواره بیش از کاری‌ست که انجام داده است.

هیچ مرده نیست پُر حسرت ز مرگ

حسرتش آن است کِش کم بود برگ

ور نه از چاهی به صحرا اوفتاد

در میان دولت و عیش و گشاد

مولانا یک نگاه عمیق‌تر هم در باب مرگ دارد و آن این‌که ما همواره بین مرگ و زندگی رفت و آمد می‌کنیم. خداوند لحظه به لحظه به هستی افاضه‌ی فیض می‌کند تا هستی بر جای بماند. یعنی خداوند لحظه لحظه در کار آفرینش است، همان گونه که در کلام‌الله آمده است: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»

پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی‌ست

مصطفی فرمود دنیا ساعتی‌ست

موتوا قبل ان تموتوا نزد مولانا:

یکی دیگر از تعابیری که در مثنوی به شدّت پررنگ است مرگ پیش از مرگ است. این سخن برگرفته از حدیث نبوی مشهوری است که می‌گوید «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا» یعنی بمیرید پیش از آن‌که بمیرید.  این حدیث در تصوّف بسیار رنگ و جلوه پیدا می‌کند و مولانا هم مکرّر به آن پرداخته است.

مرگ پیش از مرگ امن است ای فتی

این‌چنین فرمود ما را مصطفی

گفت موتوا کلکم من قبل عن

یاتی الموت التموتوا بالفتن

یعنی قبل از این که به فتنه‌ای مانند حوادث از دنیا بروید خود مرگ را اختیار کنید. مولانا مرگ اختیاری را همیشه با این حدیث همراه کرده و در جای‌جای مثنوی از آن یاد کرده است. مولانا در داستانی می‌گوید امیری بود اهل بخشش و کسی می‌خواست چیزی از او بگیرد. مردم به او گفتند خُلق و خوی امیر چنان است که اگر اظهار حاجت کنی به تو کمک نخواهد کرد و بایست به نزد او بروی منتظر، تا خود به تو کمک کند. مرد سائل پیش امیر رفت و هر چه زاری و التماس کرد امیر چیزی به او نداد. او بارها و بارها در لباس‌های مختلف به نزد امیر می‌رفت و دست خالی برمي‌گشت. روزی حیله‌ای به ذهنش رسید و با کفن‌فروشی تبانی کرد که او را در کفن کند و در راهِ امیر بیندازد تا دل امیر بر او بسوزد و چیزی انفاق کند. کفن‌فروش او را کفن پوشاند و در راه انداخت. امیر گذشت و سکّه‌ای انفاق کرد. او هم دست بیرون آورد و سکه را گرفت و خطاب به امیر گفت بالاخره گرفتم! امیر هم گفت: بله؛ گرفتی، امّا تا نمردی نگرفتی. مولانا در این‌جا وارد می‌شود و این داستان را با این ابیات بلند ادامه می‌دهد.

سر موتوا قبل موت این بود

کز پس مُردن غنیمت‌ها رسد

غیر مردن هیچ فرهنگ دگر

درنگیرد با خدای چاره‌گر

در فیه مافیه غریب به این مضمون چنین آمده است که کسی از مولانا پرسید راه چیست؟ مولانا گفت: راهِ ما مُردن است و نقد خود به آسمان بردن است، تا نمیری نرسی.

یک عنایت به ز صد گون اجتهاد

جهد را خوف است از صد گون فساد

وان عنایت هست موقوفِ ممات

تجربت کردند این ره را ثقات

جان بسی کندی و اندر پرده‌ای

زان که مُردن اصل بد ناورده‌ای

انسانی که به مرگ اختیاری بمیرد به مراتب بالاتر دست پیدا می‌کند. مولانا در توصیف کیفیت چنین مرگی در مثنوی بسیار سخن گفته است که این تجربه از مقوله‌ی وجودی است و درک آن تنها با تجربه‌ی شخصی ممکن است نظیر اتّفاقی که در دیدار شمس و مولانا رخ داد.

نی چنان مرگی که در گوری روی

مرگ تبدیلی که در نوری روی

مرد بالغ گشت آن بچگی بمرد

رومی‌ای شد صبغت زندگی سترد

می‌رود چون زندگان بر خاکدان

مرده و جانش شده بر آسمان

زان که پیش از مرگ او کرده‌ست نقل

این به مردن فهم آید نه به عقل

در این دیدار مولانا به جذبه‌ی شمس تعلقات و تعینات خود را کنار گذاشت به نحوی مرگ پیش از مرگ را تجربه کرد. همین مضمون در مثنوی در داستان‌های مختلف بسیار شیوا و شیرین آمده است از جمله روشن‌ترین آن را می‌توان در داستان طوطی و بازرگان در ابتدای مثنوی خواند. در بخشی از داستان طوطیان هند با مرگ خود به طوطی در قفس پند می‌دهند که اگر می‌خواهی رها شوی چاره مردن است و جلوه‌ها و تعلقات را کنار گذاشتن.

گفت طوطی کو به فعلم پند داد

که رها کن لطف آواز و وداد

زان‌که آوازت تو را در بند کرد

خویشتن مرده پیِ این پند کرد

یعنی ای مطرب شده با عام و خاص

مُرده شو چون من که تا یابی خلاص

دانه باشی مرغکانت برچِنند

غنچه باشی کودکانت برکَنند

دانه پنهان کن به کلی دام شو

غنچه پنهان کن گیاه بام شو

نتیجه‌گیری:

ما در دنیای جدید  در ازدحام داده‌ها، جلوه‌های دنیای مدرن، تکنولوژی و معلوماتی که هر لحظه ذهن ما را به خود مشغول می‌کند از خویشتنِ خویش غافل مانده‌ایم و بسیارند مردم هم‌روزگار ما، که علیرغم برخورداری از انواع امکانات مادی از زندگی خویش لذّت نمی‌برند. برخی ناامید از زندگی به خودکشی روی می‌آورند و برخی از ترس مرگ زندگی را بر خود زهر می‌کنند.

در این آشفته‌بازار بی‌شک نگریستن در کتب آسمانی از جمله قرآن کریم و نگاه به اندیشه‌های بزرگانی چون مولانا عطش سیری‌ناپذیر انسان مدرن را فرو می‌نشاند و با درافکندن طرحی نو و نگاهی عمیق به مسأله‌ی مهمی چون مرگ انسان را با خویشتن خویش آشتی می‌دهد.

این توجّه به مرگ انسان را از نو متولّد خواهد کرد و زندگی ارزشمندی را برای انسان رقم خواهد زد همان‌طور که عیسی (ع) فرمود: به ملکوت آسمان نمی‌رسد کسی که دو بار به دنیا نیامده باشد.

زاده‌ي ثانی‌ست احمد در جهان

صد قیامت بود او اندر عیان.

منابع و مآخذ:

القرآن المجید؛ تفسیر نور؛ محسن قرائتی. (استفاده از ترجمه‌ی آیات)

آشتی با مرگ؛ الیزابت کوبلر؛ مهدی قراچه‌داغی

آیین بودا؛ بردلی هوکینز؛ محمدرضا بدیعی

اندیشه‌های اریک فروم؛ اریک فروم؛ نگین ناطق

انسان در جستجوی معنا؛ ویکتور فرانکل؛ نهضت صالحیان

تاریخ فلسفه یونان؛ دبلیو. کی. سی. گاتری؛ مهدی قوام صفری

تفسیر المیزان؛ علامه طباطبایی؛ ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی

تولّد مرگ معنا؛ ارنست بکر؛ سید مهدی ثریا

فیه ما فیه؛ تصحیح کریم زمانی

مثنوی معنوی؛ تصحیح نیکلسون

مرگ آخرین مرحله‌ی رشد؛ الیزابت کوبلر؛ پروین قائمی

نهج البلاغه؛ تصحیح سید جعفر شهیدی.

هایدگر به زبان ساده (یادداشتی بر مارتین هایدگر)؛ راینر روفینگ؛طالب جابری

 

 

رضا نجاتیان

تیرماه 1397

 

 



[1]- اقتباسی از کلام ابن‌ سینا از رساله‌ی «الشفاء من‌ خوف‌ الموت‌»، رسائل‌، قم‌، ۱۴۰۰ق‌.

[2]- وَ كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْداً. سوره‌ی مریم/ آیه‌ی 95

[3]- مرگ آخرین مرحله‌ی رشد؛ الیزابت کوبلر؛ پروین قائمی

[4]- أَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ. سوره‌ی نساء/ آیه‌ی 78

[5]- سوره‌ی احزاب. آیه‌ی 16

[6]- سوره‌ی جمعه. آیه‌ی 8

[7]- سوره‌ی منافقون. آیه‌ی 11

[8]- لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ/ سوره‌ی ق. آیه‌ی 22

[9]- قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ. سوره‌ی بقره. آیه‌ی 94‌

[10]- كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ. سوره‌ی انبیاء/ آیه‌ی 35

[11]- أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى‌ وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ. سوره‌ی صافات. آیه‌ی 58 و 59

[12]- وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا وَالنَّاشِطَاتِ نَشْطًا. سوره‌ی نازعات. آیات 1 و 2

[13]- سوره‌ی حشر آیه‌ی 19

[14]- وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ. سوره‌ی جمعه. آیه‌ی 7

 


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, رضا نجاتیان, تحقیق رضا نجاتیان
+ نوشته شده در  شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۷ساعت 17:26  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. اولین جلسه‌ی مثنوی خوانی امسال در تاریخ 2/2/1396 برگزار شد و جلسه‌ی خردادماه به دلیل تقارن با ماه رمضان برگزار نشد. این هفته باز دوستان علاقه‌مند به کلام مولانا در حسینیه‌ی صفارشرق دور هم جمع شدیم تا دل بسپاریم به ابیات پر معنی مثنوی مولانا. دکتر نجاتیان عزیز برای این جلسه بحث «عقل در دیدگاه مولانا» را انتخاب کرده بودند و متناسب با این داستان چند داستان را به اختصار برای دوستان قرائت کردند و ابیاتی هم از خلال دیگر داستان‌ها در این راستا در جلسه خواندند.

مانند همیشه و طبق سنت حسنه‌ای که در جلسه داریم بعد از شنیدن داستان‌ها و ابیات مولانا دوستان حاضر در جلسه به اظهار نظر در خصوص موضوعات مطرح شده پرداختند و در ذیل موضوع عقل و انواع عقل از دیدگاه عرفا از جمله مولانا سخن گفتند.

بخش معرفی کتاب هم مانند همیشه در انتهای جلسه قرار داشت. کتابی که برای این جلسه در نظر گرفته بودم کتاب «در ستایش ناستوده‌ها» تالیف دکتر عبدالعظیم کریمی بود که بی ارتباط با بحث «عقل از دیدگاه مولانا» نبود. اطلاعاتی در خصوص این کتاب را می‌توانید در ادامه‌ی گزارش بخوانید.

جلسه‌ی آینده انشاالله در اولین شنبه‌ی مرداد برگزار حواهد شد، به امید دیدار همه‌ی دوستان عزیز در آن جلسه. اطلاع‌رسانی مانند همیشه از طریق کانال و گروه مثنوی خوانی تربت در تلگرام انجام خواهد شد. دوستانی که به تلگرام دسترسی دارند می‌توانند @masnavikhani را در یکی از صفحات تلگرام تایپ کنند تا لینک کانال انجمن مثنوی‌خوانی برای‌شان قابل دسترس شود و در کانال عضو شوند.

 

جلسه در ساعت 9:20 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

عقل در دیدگاه مولانا

 

ابیات خوانده شده در این جلسه از جاهای مختلف مثنوی انتخاب شده بود. از کتاب‌های خوب در زمینه انتخاب‌های موضوعی مثنوی یکی کتاب لب لباب ملا محسن فیض کاشانی است و دیگری کتاب شرح موضوعی مثنوی از کریم زمانی که دوستان علاقه‌مند می‌توانند به این دو کتاب ارزشمند مراجعه کنند. در ادامه‌ی گزارش یکی از مقالات خوب نوشته شده در این باب را با هم می‌خوانیم.


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13960417
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶ساعت 18:16  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

درود دوستان عزیز. کتاب این هفته کتابی بود از آقای عبدالعظیم کریمی با نام «در ستایش ناستوده‌ها» عبدالعظیم کریمی، متولد ۱۳۳۵ و دارای مدرک دکترا در رشته روان‌شناسی است. وی عضو هیات علمی پژوهشگاه تعلیم و تربیت و استادیار دانشگاه است. او در زمینهٔ روان‌شناسی و تعلیم و تربیت فعالیت می‌کند و تاکنون بیش از ۳۰ عنوان کتاب و ۱۵۰ عنوان مقاله از او منتشر شده است.

این مجموعه، مشتمل است بر گفتارهایی با موضوعاتی به ظاهر ناستوده، ناپسند و نامتعارف نظیر رنج و بلا، بیماری، خودخواهی، شكست، بی‌نظمی، و سادگی كه برای طرح هر موضوع، ابتدا، در اغلب آن‌ها مصرعی از اشعار مولانا به عنوان مطلع گفتار آورده شده، پس از آن حكایت و حكمتی از متون ادبی و عرفانی در ارتباط با موضوع عرضه شده و سرانجام، در پایان توضیحات و تفسیرهای ادبی و عرفانی با گرایش و تاكید بر جنبه‌های تربیتی ذكر گردیده است.

دوستان می‌توانند کلیه‌ی کتاب‌های معرفی شده در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی تا امروز در آرشیو وبلاگ با برچسب معرفی کتاب مشاهده کنند.

 

نام کتاب: در ستایش ناستوده‌ها

نویسنده: عبدالعظیم کریمی

انتشارات: تربیت؛ چاپ اول؛ پاییز 1378

معرفی کننده: بهمن صباغ زاده

 

آن‌چه در ادامه خواهید خواند اطلاعاتی است در مورد کتاب این جلسه که سعی کرده‌ام به اختصار بیان کنم. در پایان هم لینک‌هایی مرتبط با این کتاب قرار داده‌ام که دوستان علاقه‌مند بتوانند اطلاعت بیشتری راجع به کتاب به دست بیاورند.


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13960417, معرفی کتاب, در ستایش ناستوده‌ها
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶ساعت 18:12  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

جلسه با حضور آقایان و خانم‌ها: مهدی یعقوبی، رضا وفاپور، سعید نجاتیان، ابوالفضل صفارشرق، سیدکاظم بهشتی، علی اکبر عباسی، علی محمودی، صادق امامی، بهمن صباغ زاده، رضا نجاتیان، محمد علی نجاتیان، خانم نجاتیان، خانم حسن نیا، خانم صفاری، خانم کاشفی، خانم زنگنه، جلیل واعظی، مجتبی صادقی، ابوالفضل حیدرزاده، وحید جاویدیان، سیدمجید سیدی، حسین‌علی ایل بیگی، علی حسن نیا، محمدعلی مدرس زاده، جلیل حداد، مرتضی غلامپور و ... مطابق معمول در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار شد و ساعت 11:05 شب به پایان رسید. (از آقایان و خانم‌هایی که نام‌شان در این بخش نیامد عذرخواهی می‌کنم. این قصور به علت این است که متاسفانه تمام شرکت‌کنندگان در جلسه را نمی‌شناسم.)


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13960417, حضار
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲ مرداد ۱۳۹۶ساعت 18:11  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. چندماهی است که جلسات مثنوی به صورت ماهیانه برگزار می‌شود. جلسه‌ی اسفندماه را به جای این‌که در اولین شنبه‌ی اسفند برگزار کنیم در آخرین شنبه‌ی بهمن‌ماه برگزار کردیم تا بتوانیم در اواخر اسفندماه یک جلسه‌ی نوروزی هم داشته باشیم. قسمت این شد که جلسه‌ی عیدانه‌ی انجمن مثنوی‌خوانی در چهارشنبه‌شب بیست و پنجم اسفندماه هزار سیصد و نود و پنج برگزار شود. از حدود دو هفته قبل شروع کردیم به اطلاع‌رسانی و از دوستان خواستیم در آخرین جلسه‌ی امسال انجمن همه با هم شرکت کنند.

برای این جلسه‌ی انجمن که هم جلسه‌ی نوروزی بود و هم هفتمین سالگشت جلسات انجمن محسوب می‌شد، دوست عزیزم دکتر نجاتیان موضوع «مولانای طناز» را انتخاب کرده بود که اختصاص به گونه‌های مختلف طنز در مثنوی مولوی داشت. من هم برای بخش معرفی کتاب «کلیات عبید زاکانی» تصحیح دکتر محجوب را برگزیده بودم. در بخش اول جلسه در خدمت دکتر نجاتیان عزیز بودیم. ایشان از شش دفتر مثنوی حدود ده داستان که مایه‌های طنز در آن‌ها قوی بود را یک به یک برای دوستان خواند و شرح و بسط داد. از جمله: کبودی زدن قزوینی، مست و محتسب، روستایی و شهری، شغال در خم رنگرزی، چرب کردن سبیل با دنبه، اشتباه گفتن دعای استنشاق و استنجا در هنگام وضو، سگ تشنه و اعرابی، موذن بدآواز در کافرستان، حکایت کر و عیادت از همسایه، و دیگر داستان‌هایی که اغلب‌شان در طول این سال‌ها در جلسه خوانده شده است. چون داستان‌ها متنوع بود و هر کدام از جایی از مثنوی انتخاب شده بود برای بخش اصلی متن یکی از این داستان‌ها را می‌آورم.

بعد از بخش اصلی رسیدیم به بخش معرفی کتاب که در بخش مجزایی به آن خواهم پرداخت.

دوست شاعرم آقای علی اکبر عباسی هم در این جلسه شعری طنز خواندند که بسیار مورد توجه قرار گرفت. ایشان در این شعر یکی از مصرع‌های طنز معروف مولانا را تضمین کرده‌اند. مولانا در داستانی که در ذم تقلید می‌گوید مصرعی دارد که «خر برفت و خر برفت و خر برفت» و آقای عباسی هم همین مصرع را با یک رکن اضافه به زیبایی تضمین کردند و شعری مسمط‌گونه سروده‌اند.

از دیگر قسمت‌های این جلسه تک‌نوازی سنتور دوست هنرمندم آقای احسان انوریان بود که در پایان جلسه اوقات دوستان حاضر در جلسه را بسیار خوش کرد. در پایان جلسه همه‌ی دوستان با سفره‌ی هفت‌سین عکس یادگاری گرفتیم. جای همه‌ی دوستانی که نبودند حسابی خالی بود. امیدوارم سال آینده هم جلسه‌ی مثنوی‌خوانی تربت پر شکوه و پر حس و حال برگزار شود. از دکتر نجاتیان عزیز تشکر می‌کنم که یک سال دیگر کلام شیرین مولانا را در گوش جان ما زمزمه کرد.

جلسه‌ی آینده انشاالله در پایان فروردین برگزار حواهد شد، به امید دیدار همه‌ی دوستان عزیز در آن جلسه. اطلاع‌رسانی مانند همیشه از طریق کانال و گروه مثنوی خوانی تربت در تلگرام انجام خواهد شد. دوستانی که به تلگرام دسترسی دارند می‌توانند @masnavikhani را در یکی از صفحات تلگرام تایپ کنند تا لینک کانال انجمن مثنوی‌خوانی برای‌شان قابل دسترس شود و در کانال عضو شوند.

 

خلاصه‌ی داستان منتخب (شغال در خم رنگرزی):‌

شغالی در خم رنگرزی افتاد و بدنش رنگارنگ شد. وقتی آفتاب به او می‌تابید رنگ‌ها می‌درخشید و شغال از دیدن خود لذت می‌برد. شغال به میان دیگر شغالان رفت. همه دورش جمع شدند و او را تحسین می‌کردند. شغالان از شغال رنگارنگ پرسیدند که: تو را چه بنامیم؟ گفت: من طاووس هستم. گفتند: آیا صدایت هم مانند طاووس‌ها است؟ گفت: نه. شغالان از دورش پراکنده شدند و گفتند: با این حساب تو طاووس نیستی. طاووس بودن که تنها به رنگ نیست. طاووس را خداوند زیبا می‌آفریند.

 

جلسه در ساعت 8:35 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

مولانای طناز

 

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۹ - افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاوسی کردن میان شغالان

آن شغالی رفت اندر خُمّ رنگ

اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ

...


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951225
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶ساعت 0:20  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

درود دوستان عزیز. برای این جلسه با توجه به موضوع اصلی جلسه که بررسی گونه‌های طنز در مثنوی معنوی بود، من هم معرفی دیوان طنازترین شاعر تاریخ ادبیات فارسی را انتخاب کرده بودم. کتاب این جلسه کلیات عبید زاکانی به تصحیح دکتر محمدجعفر محجوب بود. دوستان می‌توانند کلیه‌ی کتاب‌های معرفی شده در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی تا امروز در آرشیو وبلاگ با برچسب معرفی کتاب مشاهده کنند.

 

نام کتاب: کلیات عبید زاکانی

تصحیح: محمدجعفر محجوب

معرفی کننده: بهمن صباغ زاده

 

عبید هم مثل هر شاعر دیگری شعر جدی هم دارد اما شهرت وی به خاطر اشعار طنز و هزل و هجوش است. در هجو و هزل هم شهرت اصلی‌اش را مدیون رساله‌هایی‌ست که مکتوب کرده. من در این جلسه مختصری از زندگی عبید گفتم و بعد یکی از غزل‌های وی را خواندم. در ادامه هم پنج رساله‌ی اصلی عبید زاکانی یعنی «اخلاق اشراف»، «رساله‌ی دلگشا»، «ده فصل»، «رساله‌ی صدپند» و «ریش‌نامه» را خدمت دوستان معرفی کردم و از هم کدام چند خطی برای دوستان خواندم. در ادامه‌ی مطلب سعی خواهم کرد این شاعر و شعرهایش را به اجمال خدمت دوستان عزیز معرفی کنم.


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951225, معرفی کتاب, کلیات عبید زاکانی
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶ساعت 0:18  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

شعرخوانی دوست خوبم آقای علی‌اکبر عباسی در این جلسه شعری طنز با عنوان «خر برفت» خواندند که تضمین یکی از مصرع‌های مشهور مولانا است. قالب این اثر چیزی بین مسمط و ترجیع بند است. در حقیقت ترجیع در این شعر بجای یک بیت تنها یک مصرع است. این شعر طنز بسیار جالب را در ادامه با هم می‌خوانیم. این را هم باید اضافه کنم که تا امروز چند نسخه‌ی مختلف از این شعر شنیده‌ام و در وبلاگ آورده‌ام. این آخرین نسخه‌ی این شعر است که چند بند به آن اضافه شده است و از روی فایل صوتی جلسه تایپ کرده‌ام.

داشتم از مال دنیا یک خر و آن خر برفت

ریسمان را پاره کرد و از طویله در برفت

در پی کاه و علف و یونجه‌ی بهتر برفت

رو به سوی مشهد و از جاده‌ی مَنظَر برفت

عاقبت همراه یک قصاب حیله‌گر برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

خرشناسان در میان دشت عرعر می‌کنند

هر خری را با زبان عرعری خر می‌کنند

شعر عشقولانه از خود پیش او در می‌کنند

«چون به خلوت می‌روند آن کار ِ دیگر می‌کنند»

یک خری با چشم بسته پای یک منبر برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

مرد پالان‌دوز گفتا من که گشتم ناامید

سال پیش از من خری قسطی دو تا پالان خرید

قسط‌هایش را نداد و گشت ناگه ناپدید

هر زمان آن بی‌پدر ما را میان کوچه دید

راه خود را کج نمود و از ره دیگر برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

من خری دیدم خر ِ خرهای دیگر گشته بود

در اصول پاچه‌خواری بر همه سر گشته بود

صاحب نعل و جُل و پالان بهتر گشته بود

بر فراز نردبان قدرت آخر گشته بود

ناگهان آن نردبان از زیر پایش دربرفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

یک خری در بین خرهای دگر سالار بود

عربده‌ها می‌کشید از زور عرعر می‌نمود

ناگهانی آمد خری دلبر، دل وی را ربود

مزدوج شد، ریسمان بر گردنش افتاد زود

آن همه جاه و جلال و هیبتش یک‌سَر برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

خر همیشه بوده حتی پیش از عصر حجر

خر همان خر هست لیکن هست پالانش دگر

ابتدا خر بود حیوانی نجیب و بی‌خطر

از همان روزی که شد بازیچه‌ی نوعی بشر

رو به سوی آخور کاه و علف با سر برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

یک خری عاقل شد و شد صاحبِ علم و هنر

کرد سرپیچی ز دستورات ارباب قَدَر

گفت اربابش که تنبیهش کنم با چوبِ تر

«تا نباشد چوب تر فرمان نیارد گاو و خر»

پس فرار مغز کرد آن خر وز آن کشور برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

گفت اربابی به خر این قدر دست و پا مزن

حرفی از کاه و علف و یونجه‌ی اعلا مزن

هی دم از حق و حقوق حقه‌ی خرها مزن

تو سرت در آخورت باشد، ازین حرفا مزن

آن خرک نشنید این حرف و به سوی شر برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

عده ای خر در طویله رفته شورا کرده‌اند

شکوه از ارباب و ظلم وی در آنجا کرده‌اند

یک وکیل خرتری از خویش پیدا کرده‌اند

بعد او را راهی میدان خرها کرده‌اند

آن خرک چون شد وکیل از آن طویله دربرفت

خر برفت و خربرفت و خر برفت و خر برفت

 

خوش به حال آن خری کز جمله‌ی خرها سر است

بی‌شعور و صاحب زور و ثقیل‌الباور است

سر به زیر و سر به راه و سرخود و کله‌خر است

از نگاه حضرت ارباب این خر محشر است

خوش به حال آن‌که گاو آمد به دنیا، خر برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

 

در خبر آمد: خری بر دیگران سرور شده

گفته‌اند از مقدمش وضع خران بهتر شده

عده‌ای نادان به وی ناگاه حمله‌ور شده

زین سبب وضع طویله پاک خرتوخر شده

یک خر از این در چو آمد یک خر از آن در برفت

خر برفت و خر برفت و خر برفت و خر برفت

***


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951225, شعرخوانی, شعر طنز عباسی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶ساعت 0:16  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

جلسه با حضور آقایان و خانم‌ها: مهدی یعقوبی، رضا وفاپور، سعید نجاتیان، ابوالفضل صفارشرق، سیدکاظم بهشتی، محمود آخوندزاده، علی اکبر عباسی، حسین زنگنه، علی محمودی، هادی عابدی، آرش عابدی، احمد آزمون، حسین قویدل، محمدمهدی اسماعیل زاده، احمد ذباح، احمد مشهدی، احسان انوریان، صادق امامی، بهمن صباغ زاده، رضا نجاتیان، محمد علی نجاتیان، خانم نجاتیان، خانم حسن نیا، خانم صفاری، خانم کاشفی، خانم زنگنه، جلیل واعظی، مجتبی صادقی، رضا قاسم‌زاده، آرش آقابیگی، محمدجواد اسماعیل زاده، احسان عباسی، ابوالفضل حیدرزاده، وحید جاویدیان، سیدمجید سیدی، حسین‌علی ایل بیگی، علی حسن نیا، رضا محمدی، محمدعلی مدرس زاده، جلیل حداد، مرتضی غلامپور و ... مطابق معمول در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار شد و ساعت 11:00 شب به پایان رسید. (از آقایان و خانم‌هایی که نام‌شان در این بخش نیامد عذرخواهی می‌کنم. این قصور به علت این است که متاسفانه تمام شرکت‌کنندگان در جلسه را نمی‌شناسم.)


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951225, حضار
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱ فروردین ۱۳۹۶ساعت 0:15  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. بهمن‌ماه امسال دو جلسه برگزار شد یکی در شنبه دوم بهمن و یکی در شنبه سی‌ام بهمن. می‌خواستیم حتما یک جلسه هم قبل از تعطیلات عید داشته باشیم و از این رو بود که جلسه‌ی را یک هفته زودتر برگزار کردیم.

برای این هفته دوست عزیزم دکتر نجاتیان چند داستان از دفتر اول مثنوی را انتخاب کرده بود. این داستان‌ها با چند محور مختلف از جمله منیّت، مفهوم استدراج و حقیقت توحید انتخاب شده بود. ابیات داستان‌های این جلسه خوانده شد و بیت به بیت شرح شد. پس از خوانده شدن داستان‌ها نوبت به بحث گروهی رسید. بعد از شنیدن نظرات چند تن از دوستان شنونده‌ی سخنان استاد بهشتی در باب فنا و عقل و جنون بودیم.

بخش بعدی برنامه معرفی کتاب بود که من کتاب «جای خالی سلوچ» اثر محمود دولت‌آبادی را معرفی کردم. معرفی کتاب را در بخش جداگانه‌ای در ادامه‌ی گزارش خواهم آورد. در پایان جلسه نیز شعرخوانی شاعر خوب همشهری جناب آقای عباسی را داشتیم که ایشان شعری طنز با گویش تربتی برای دوستان خواندند.

دوستانی که به تلگرام دسترسی دارند می‌توانند @masnavikhani را در یکی از صفحات تلگرام تایپ کنند تا لینک کانال انجمن مثنوی‌خوانی برای‌شان قابل دسترس شود و در کانال عضو شوند.

 

خلاصه‌ی داستان اول (کبودی زدن قزوینی):‌

داستان اول خالکوبی کردن قزوینی بود که می‌خواست نقش شیر را بر شانه‌اش خالکوبی کند و دلاک نیشتر که بر کتفش می‌زد دادش به آسمان می‌رفت که الان کجایش را می‌زنی؟ هر عضوی که دلاک می‌گفت، قزوینی می‌گفت از آن عضو بگذر؛ تا در نهایت به شیر بی یال و دم و اِشکم رسید.

 

خلاصه‌ی داستان دوم (شیر و گرگ و روباه):

داستانی بود مأخوذ از کتاب «نثر‌الدّر» از «ابوسعد آبی» و آن قسمت‌گری گرگ بود که وقتی شیری و گرگی و روباهی با هم به شکار رفتند و گاوی و بزی و خرگوشی صید کردند. شیر از گرگ خواست که شکارها را تقسیم کند. گرگ پیش رفت و گفت: گاو برای شیر، بز برای من و خرگوش هم برای روباه باشد. شیر پنجه‌ای زد و او را درید. پس رو به روباه کرد و گفت قسمت کن: روباه گفت: گاو صبحانه‌ی جناب شیر باشد، بز برای نهار و خرگوش هم. شیر شاد شد و گفت این عدالت از که آموختی؟ روباه گفت: از سرانجام گرگ.

 

خلاصه‌ی داستان سوم (نشاندن پادشاهان صوفیان را روبروی خود):

ماخذ داستان سوم حکایتی است که «جاحظ» در کتاب «الحیوان» آورده است و در مصیبت‌نامه‌ی عطار هم آمده. عاشقی بر در معشوق رفت و در زد. معشوق گفت: کیستی؟ گفت: منم. معشوق گفت: برو، که هنوز خامی. عاشق رفت و بعد از سالی هجران و افسوس برگشت و باز در زد. گفت: کیستی؟ عاشق که از «من» دست شُسته بود، گفت: بیرون ِدر نیز تو هستی. معشوق در گشود و گفت: اکنون درون خانه آ که در یک سرا، دو «من» نمی‌گنجد.

 

به امید خدا جلسه‌ی آینده در تاریخ 21 اسفند 1395 در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار خواهد شد. مانند دیگر جلسه‌های سال نو سعی خواهیم کرد جلسه حال و هوای نوروزی داشته باشد و در پایان جلسه با دوستان این‌که چه داستانی در آن جلسه خوانده شود هنوز مشخص نشد، به محض این‌که داستان مشخص شود در گروه و کانال تلگرامی انجمن اطلاع‌رسانی خواهم کرد.

 

جلسه در ساعت 8:42 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

دفتر اول؛ بیت 2981

منیّت

 

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانه‌گاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن

این حکایت بشنو از صاحب بیان

در طریق و عادت قزوینیان

...


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951130
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۵ساعت 19:32  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

درود دوستان عزیز. جلسه‌ی گذشته فرصت به معرفی کتاب نرسید و معرفی کتاب «جای خالی سلوچ» به این جلسه موکول شد. «جای خالی سلوچ» یکی از بهترین رمان‌های محمود دولت‌آبادی است. در ادامه‌ی مطلب توضیحاتی راجع به رمان «جای خالی سلوچ» خواهید خواند. دوستان می‌توانند کلیه‌ی کتاب‌های معرفی شده در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی تا امروز در آرشیو وبلاگ با برچسب معرفی کتاب مشاهده کنند.

ماجرای خواندن این رمان این‌گونه بود که وقتی رفته بودم به یک کتاب‌فروشی و دوست داشتم کتابی بخرم. هر چه گشتم کتاب جالبی در زمینه‌ی ادبیات نیافتم. به ناچار کتابی از کتب دانشگاهی یافتم به نام «سخن شیرین پارسی». در بخش سوم این کتاب در درس تمرین نوشتن بخشی از داستان که صحنه‌ی نبرد بین شتربان و شتر مست است آمده و از دانشجو خواسته شده جمله‌های ادبی را مشخص کند. وقتی این چند صفحه را خواندم صحنه‌ی نبرد را چنان واضح می‌دیدم که گمان نمی‌کنم با چشم سر به این خوبی می‌توانستم ببینم. یک روز گذشت اما نتوانستم این صحنه را فراموش کنم و رفتم کتاب را از کتابخانه گرفتم و خواندم. دو بار بدون فاصله. سحر کلام دولت‌آبادی در این رمان کم‌نظیر است.

 

نام کتاب: جای خالی سلوچ

مولف: محمود دولت آبادی

معرفی کننده: بهمن صباغ زاده

 

من برای جلسه دو بخش از رمان را انتخاب کرده بودم و خلاصه‌نویسی کردم منتها به دلیل کمبود وقت نتوانستم بخش‌های خلاصه‌شده‌ی متن کتاب را روخوانی کنم و در این بخش به آن خواهم پرداخت. در ادامه‌ی مطلب سعی خواهم کرد کتاب «جای خالی سلوچ» را به اختصار خدمت دوستان معرفی کنم.


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951130, معرفی کتاب, جای خالی سلوچ
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۵ساعت 19:29  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

شعرخوانی دوست خوبم آقای علی‌اکبر عباسی آخرین بخش این جلسه‌ی مثنوی‌خوانی بود. ایشان شعری طنز به گویش تربتی خواندند. این شعر در کتاب «سمندرخان سالار» نیز آمده است. کتاب سمندرخان سالار را در تربت می‌توانید از کتابفروشی خطیبی و کتابفروشی دائیان از خیابان فردوسی جنوبی سرای امین تهیه کنید.

شعر طنز آقای عباسی با نام «پیشگویی» را در ادامه می‌خوانیم:

غَم مَخور که بعد از ای دِنیا به کامِ ما ِرَه

اِی فِقیرا!  حالِ ما بِهتَرتَر از حالا مِرَه

چیکلَه چیکلَه جَم بِرَه وختِ حُقُقِ دولِتی

کِم‌کِمَک سِیْلِ مِرَه و سِرتَنِ دِریا مِرَه

رِفتَه بویُم پیشِ یَگ رَمّالِ که دیشُوْ مُگُف

بعد از ای تحریم‌ها یارانِه‌ها بالا مِرَه

او فِقیرایِ که تا حالا نِمُردَن گوش بِتَن

جایِ دارا و نَدار امسال جابه‌جا مِرَه

کِلبِ اِبرِیم خَرِ ول کِردَه، سِوارِ بنزَه و

تاجرِ تحریم  رو وِر دِهْ خِدِیْ چَروا مِرَه

حِرفَه و شغلِ گِدَ ْیی وِرمیُفتَه کِم‌کِمَک

او گُدایِ کوچَه  از یارانِه‌ها آقا مِرَه

او که کیسِه‌يْ دَ ْرَه و  آشغالِ کوچَه‌رْ جَم مِنَه

بس که آشغالایِ خُب پِیْدا کِنَه دارا مِرَه

دولت از کشورِ چین  بَیِد گِدا وارد کِنَه

یَعنِ از فِردا  گِدایِ چینی‌یُم پِیْدا مِرَه

اِشتِغال‌زایی بِرَه اُقذِر که از سالِ دِگَه

کارگَر و فَعلَه دِ سَرِ گِذَر قَحطا مِرَه

کور و اِفلیج و گِدا از مونِ کوچَه جَم مِرَن

کورِ مَدِرزاد هَم وِر بعد اَزی بینا مِرَه

گوشتِ گُسبَند  مثلِ سالایِ قِدیماَرزو خَرَف

خَر، خیالِش راحت از چَقونِ قِصّابا مِرَه

وِر دِهَنِت خوشمِزَه اُفتی سِبَدکالا اَگِر

خوش بَشی، ای طرحِ خُب اِمسال هَم اِجرا مِرَه

پِش ازی تحریم اَگِر تُور کِردَه بو مَدِرزَنِت

کم مِنَه دُشمِن‌تِرَ ْشی و خِدَت یُخلا مِرَه

او که دائِم پِشِ مَدِرزَن مِزَه زیرآبِ تُور

باجِناقِت بو، که او هَم اَ ْخِرِش رِسوا مِرَه

قَدرِ ای نفتِ که اِنشِستَه سرِ سُفرَه‌رْ  بِدو

چون که دینَه اَمیَه و، نَگِمو فِردا مِرَه

صبر کُ تا خودرویِ ملّی بیَه از کَرخَنَه

کی دِگَه او وَخ  سِوارِ بنز و ماکسیما مِرَه؟

کِل‌‌مُراد با پولِ یارانَه که از دولت گِریف

گُوْ و گُسبَندِر اِلَه کِردَه،  به اَمریکا مِرَه

از شِگِم‌سیری زَنِ او  تا که یارانَه مِتَن

وِرمِگَه: اَه اَه، اَدَم از پول دِلشورا مِرَه

ورخِزِن از جا بِبینِن نَنِه‌ی صُغرا، شِطُو

عینکِ دودی زیَه، دَ ْرَه به کانادا مِرَه

***


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951130, شعرخوانی, شعر محلی تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۵ساعت 19:28  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

جلسه با حضور آقایان و خانم‌ها: محمد علی نجاتیان، خانم نجاتیان، بهمن صباغ زاده، رضا نجاتیان، سیدکاظم بهشتی، هادی عابدی، صادق امامی، علی اکبر عباسی، جلیل واعظی، مجتبی صادقی، رضا قاسم‌زاده، آرش آقابیگی، مهدی یعقوبی، رضا وفاپور، جلیل حداد، مرتضی غلامپور و ... مطابق معمول در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار شد و ساعت 10:20 شب به پایان رسید. (از آقایان و خانم‌هایی که نام‌شان در این بخش نیامد عذرخواهی می‌کنم. این قصور به علت این است که متاسفانه تمام شرکت‌کنندگان در جلسه را نمی‌شناسم.)


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951130, حضار
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲ اسفند ۱۳۹۵ساعت 19:27  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. بهمن‌ماه جلسه بدون تاخیر در همان روزی که بایست برگزار می‌شد برگزار شد. جلسه‌ای بود بسیار پُربار و دلنشین. شروع جلسه که چشم‌مان به دیدن آقای محمود آخوندزاده عزیز روشن شد. بعد سخنان دکتر نجاتیان در باب داستان و شرح ابیات بود که به هنرمندی بیان شد و در انتها نیز شنونده‌ی صحبت‌های استاد بهشتی بودیم.

داستان این هفته از دفتر دوم انتخاب شده بود. داستانی در باب مذاهب مختلف و حق و باطل و نظر مولانا در این باب. دکتر نجاتیان جمله‌ای از مرحوم صفایی نقل کرد که بسیار جالب بود: «کفر متحرک به اسلام می‌رسد و اسلام راکد سر از کفر بیرون می‌آورد». داستان کسی که شتر خود را گم کرده بود از دفتر دوم بیت به بیت خوانده و شرح شد.

بعد از اتمام قرائت داستان مانند همیشه دوستان در خصوص داستان بحث و تبادل نظر کردند. از جمله مطالبی که دوستان مطرح کردند این نکته بود که مذاهب مختلف بی‌بهره از حق نیستند هرچند که تمام حق هم نیستند و تاکید بر این بیت شد که: «آن‌که گوید جمله حق‌اند احمقی‌ست/ آن‌که گوید جمله باطل او شقی‌ست». دیگر نکته‌ای که مطرح شد تفاوت‌ها و شباهت‌های مکتب مولانا با پلورالیسم دینی بود. و در انتها نیز در باب ملاک‌های تشخیص حق و باطل بحث شد.

پایان‌بخش این جلسه سخنان استاد بهشتی بود که در باب «فنا و استغراق انسان کامل در ذات حق» سخن گفتند.

 

خلاصه‌ی داستان (شتر گم‌کرده):‌

فرض کنید که شتری گم کرده‌اید و به دنبال آن می‌گردید. در تاریکی شب به این سو و آن سو می‌روی و فریاد می‌زنی که هرکس شترم را پیدا کند به او مژدگانی خواهم داد. در این اثنا کسانی پیدا خواهند شد تو را مسخره می‌کنند و هر کدام به دروغ نشانی از شتر می‌دهد و تو چون شترت را می‌شناسی می‌دانی که همه‌ی این نشانه‌ها دروغ است. در این حین شخصی به تقلید از تو و به این حیله که ممکن است شتر تو را بیابد و آن را تصاحب کند دنبال شتر می‌گردد. او مدتی به تقلید از تو این‌کار را می‌کند اما ناگهان یادش می‌آید که او نیز به راستی شتری داشته است که گم شده.

  

جلسه در ساعت 8:31 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

دفتر دوم؛ بیت 2911

شتر گم‌کرده

 

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۸۰ - قصهٔ آن شخص که اشتر ضالهٔ خود می‌جُست و می‌پرسید

اشتری گم کردی و جُستیش چُست

چون بیابی چون ندانی کان توست؟

...


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951102
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۵ساعت 19:11  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

جلسه با حضور آقایان و خانم‌ها: مجتبی صادقی، بهمن صباغ زاده، مهدی یعقوبی، رضا وفاپور، محمود آخوندزاده، ابراهیم آخوندزاده، اسماعیل آخوندزاده، رضا نجاتیان، محمد مخلصی، خانم خدادادیان، خانم نجاتیان، خانم واعظی، محمد علی نجاتیان، جلیل واعظی، سید علی موسوی، محسن فهمیده، هادی عابدی، محمود عسکری، محمدمهدی اسماعیل زاده، سیدکاظم بهشتی، رضا قاسم‌زاده، خانم قاسم زاده، تقی افضل‌زاده، مهرداد یوسفی، جلیل حداد، مرتضی غلامپور و ... مطابق معمول در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار شد و ساعت 10:18 شب به پایان رسید. (از آقایان و خانم‌هایی که نام‌شان در این بخش نیامد عذرخواهی می‌کنم. این قصور به علت این است که متاسفانه تمام شرکت‌کنندگان در جلسه را نمی‌شناسم.)


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951102, حضار
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳ بهمن ۱۳۹۵ساعت 19:10  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. از تیرماه امسال (1395) جلسه به صورت ماهیانه برگزار می‌شود. جلسه‌ی دی‌ماه هم در شنبه‌شبی که گذشت برگزار شد. بناست در اولین شنبه‌ی هر ماه جلسه‌ی مثنوی‌خوانی را برگزار کنیم که متاسفانه گاهی به دلیل مختلف جلسه یکی دو هفته با تاخیر برگزار می‌شود. این جلسه دکتر نجاتیان مطالبی از دفتر ششم انتخاب کرده بودند با موضوع عشق که در ادامه با هم می‌خوانیم. در این داستان مولانا ابیات بلندی را در وصف عشق از زبان بلال حبشی بیان می‌کند و به نقد صورت‌گرایی و ظاهرپرستی می‌پردازد. همچنین در این ابیات مولانا به بحث بلا و رابطه‌ی آن با اولیای الهی می‌پردازد و حال آن‌ها را در تحمل بلاها بازگو می‌کند. این جلسه متاسفانه نتوانستم جلسه را به طور  کامل شرکت کنم و تنها نیم ساعت آخر جلسه توانستم خود را جلسه برسانم.

جلسه‌ی آینده‌ی انجمن مثنوی خوانی تربت در شنبه‌شب 4 دی 1395 ساعت 20:15 در باغسلطانی 9 حسینیه‌ی صفارشرق برگزار خواهد شد. کلیه‌ی علاقه‌مندان می‌توانند در جلسه شرکت کنند. مانند همیشه از گروه مثنوی‌خوانی و کانال مثنوی خوانی تربت در تلگرام نیز برای اطلاع‌رسانی در خصوص زمان، مکان و موضوع جلسه استفاده خواهیم کرد. دوستانی که به تلگرام دسترسی دارند می‌توانند @masnavikhani را در یکی از صفحات تلگرام تایپ کنند تا لینک کانال انجمن مثنوی‌خوانی برای‌شان قابل دسترس شود و در کانال عضو شوند.

 

خلاصه‌ی حکایت (احد احد گفتن بلال حبشی):

بلال حبشی سیاه‌پوستی بود در مکه که برده‌ی یکی از اشراف بود. وقتی مسلمان شد صاحبش او را به شدت تازیانه می‌زد و بلال مرتب "احد، احد" می‌گفت. روزی ابوبکر این را دید و به بلال گفت لازم نیست ایمان خود را اظهار کنی و بلال قبول کرد. اما باز روز دیگر ابوبکر بلال را در همان حال دید و باز او را از اظهار ایمان منع کرد و بلال نیز قبول کرد و این ماجرا مدام تکرار می‌شد. تا اینکه ابوبکر بلال را از صاحبش خرید به این نحو که او را با غلامی زیبا به علاوه‌ی دویست درهم نقره معاوضه کرد. صاحب بلال خندید که بسیار ضرر کردی و ابوبکر گفت: تو ضرر کردی که گوهری را مانند کودکان به جوزی دادی.

 

جلسه در ساعت 8:30 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

دفتر ششم؛ بیت 888

احد احد گفتن بلال حبشی

 

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر ششم »  بخش ۲۷ - قصهٔ احد احد گفتن بلال در حَرّ حجاز از محبت مصطفی علیه‌السلام در آن چاشتگاه‌ها که خواجه‌اش از تعصب جهودی به شاخ خارش می‌زد پیش آفتاب حجاز و از زخم خون از تن بلال برمی‌جوشید ازو احد احد می‌جست بی‌قصد او چنانکه از دردمندان دیگر ناله جهد بی‌قصد، زیرا از درد عشق ممتلی بود، اهتمام دفع درد خار را مدخل نبود هم‌چون سحرهٔ فرعون و جرجیس و غیر هم لایعد و لا یحصی

تن فدای خار می‌کرد آن بلال

خواجه‌اش می‌زد برای گوشمال

...


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951011
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۵ساعت 18:29  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

درود دوستان عزیز. این جلسه معرفی کتاب هم داشتیم. معرفی کتاب از سنت‌های حسنه‌ای است که در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی داریم. این جلسه بخش معرفی کتاب اختصاص داشت به کتاب «رازها و شگفتی‌های ادیان» نوشته‌ی آقای احسان مردان‌پور. آقای مردان‌پور لطف کردند و برای معرفی کتاب‌شان به جلسه آمدند. معرفی کتاب ایشان را در بخش مجزایی در ادامه‌ی گزارش خواهیم خواند. برای دوستان علاقه‌مند بد نیست به این مطلب هم اشاره کنم که کلیه‌ی کتاب‌های معرفی شده در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی تا امروز در آرشیو وبلاگ معرفی کتاب موجود است.

 

نام کتاب: رازهای و شگفتی‌های ادیان

مولف احسان مردان‌پور

معرفی کننده: احسان مردان‌پور

 

آقای مردان‌پور نویسنده‌ی این کتاب از سال‌های گذشته که در جلسه شرکت می‌کردند در خصوص مسائل ماورایی و رازهای این جهان اظهار علاقه می‌کردند و نکاتی را در این مورد در جلسه بیان می‌کردند. ایشان به تازگی کتابی در همین زمینه که زمینه‌ی مورد علاقه‌شان است تالیف کرده‌اند و در این کتاب سعی کرده‌اند با توجه به منابع مختلف رازها و شگفتی‌های مختلف ادیان را رمزگشایی کرده و به این مسائل از زاویه‌های مختلف نگاه کنند.

***


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951011, معرفی کتاب, رازها و شگفتی‌های ادیان
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۵ساعت 18:27  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

جلسه با حضور آقایان و خانم‌ها: رضا نجاتیان، بهمن صباغ زاده، مهدی یعقوبی، رضا وفاپور، احسان مردان‌پور، محمدرضا مجتهدی، ابوالفضل صفارشرق، جلیل واعظی، هادی عابدی، احمد ذباح، خانم حسن نیا، کاظم سلطان پور، محمد مخلصی، مجتبی صادقی، محمدعلی نجاتیان، خانم نجاتیان، محمدمهدی اسماعیل زاده، محسن عربشاهی، جلیل حداد، مرتضی غلامپور و ... مطابق معمول در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار شد و ساعت 10:20 شب به پایان رسید. (از آقایان و خانم‌هایی که نام‌شان در این بخش نیامد عذرخواهی می‌کنم. این قصور به علت این است که متاسفانه تمام شرکت‌کنندگان در جلسه را نمی‌شناسم.)


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13951011, حضار
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۵ساعت 18:26  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. بار دیگر من و دیگر دوستان در باغسلطانی 9 حسینیه‌ی صفارشرق دور هم جمع شدیم تا پای درس مولانا بنشینیم. روایت و شرح ابیات مانند همیشه به عهده‌ی دوست عزیزم رضا نجاتیان بود. هفته‌ی گذشته به این علت که دوستانم درگیر برگزاری جلساتی با موضوع پیامبر اکرم ص بودند جلسه‌ی مثنوی‌خوانی برگزار نشد. در جلسات هفته‌ی گذشته بخشی به نام پیامبر در آیینه‌ی شعر فارسی داشتیم و در آخرین جلسه که به تاریخ 10/9/1395 برگزار شد به موضوع اشارات مثنوی به مقام پیامبر و معجزات وی پرداخته شد. دکتر رضا نجاتیان عزیز در این جلسه چند داستان به هم پیوسته از دفتر سوم مثنوی انتخاب کرده بود که همه حول محور مقام پیامبر بودند.

داستان‌هایی که در این جلسه خوانده شد بیت‌های 3104 تا 3214 دفتر سوم مثنوی را در بر می‌گرفت که شامل دو حکایت می‌شد. مولانا در خلال این ابیات به مفاهیم مختلفی از قبیل اولیای مستور و پنهان بودن اولیای خداوند، لزوم صحبت و ارادت اولیای الهی،‌ همت طلبیدن از اولیا،‌ اسارت در نگرش به اسباب و غافل ماندن از مسبب، درد و ارزش و اهمیت آن، و ... اشاره می‌کند.

این جلسه معرفی کتاب هم داشتیم. معرفی کتاب از سنت‌های حسنه‌ای است که در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی داریم. در این جلسه در بخش معرفی کتاب با افتخار کتاب یکی از بهترین دوستانم آقای علی‌اکبر عباسی را به دوستان مثنوی‌خوان معرفی کردم. برای دوستان علاقه‌مند بد نیست به این مطلب هم اشاره کنم که کلیه‌ی کتاب‌های معرفی شده در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی تا امروز در آرشیو وبلاگ معرفی کتاب موجود است.

جلسه‌ی آینده‌ی انجمن مثنوی خوانی تربت در شنبه‌شب 4 دی 1395 ساعت 20:15 در باغسلطانی 9 حسینیه‌ی صفارشرق برگزار خواهد شد. کلیه‌ی علاقه‌مندان می‌توانند در جلسه شرکت کنند. مانند همیشه از گروه مثنوی‌خوانی و کانال مثنوی خوانی تربت در تلگرام نیز برای اطلاع‌رسانی در خصوص زمان، مکان و موضوع جلسه استفاده خواهیم کرد. دوستانی که به تلگرام دسترسی دارند می‌توانند @masnavikhani را در یکی از صفحات تلگرام تایپ کنند تا لینک کانال انجمن مثنوی‌خوانی برای‌شان قابل دسترس شود و در کانال عضو شوند.

 

خلاصه‌ی داستان اول (در تنور انداختن مندیل):

شخصی به مهمانی انس ابن مالک رفته بود. پس از صرف غذا انس به کنیز خود امر می‌کند که دستمال سفره را که کثیف شده است در تنور بیاندازد. کنیز دستمال را در آتش می‌اندازد و اندکی بعد آن را سفید و پاکیزه از تنور درمی‌آورد. همه متعجب می‌شوند و انس در توضیح این امر می‌گوید حضرت رسول با این دستمال دست و دهان خود را پاک کرده‌اند و از این رو آتش در این دستمال کارگر نیست.

 

خلاصه‌ی داستان دوم (سقایت کاروان عرب):

کاروانی در بیابان تشنه مانده بود. پیامبر رسید و به ایشان گفت به پشت این تپه بروید و غلامی سیاه را که مشکی همراه دارد با خود بیاورید. کاروانیان رفتند و غلام را آوردند. پیامبر با همان یک مشک تمام کاروانیان و شترها را سیراب کرد و در نهایت مشک را پر از آب به غلام داد. غلام با دیدن این معجزه متحول شد. پیامبر دست بر سر و روی غلام کشید و غلام سفیدسیما شد. سپس پیامبر به او می‌گوید راهی کوی خود شو و دیگران را نیز آگاه کن.

 

جلسه در ساعت 8:37 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

دفتر سوم؛ بیت 3104

مقام پیامبر

 

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۶ - بیان آنکه رسول علیه السلام فرمود ان لله تعالی اولیاء اخفیاء

قوم دیگر سخت پنهان می‌روند

شهرهٔ خلقان ظاهر کی شوند

...


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13950913
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ساعت 18:9  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

درود دوستان عزیز. همان‌طور که در مقدمه هم آمد در این جلسه نیز معرفی کتاب داشتیم. تا امروز حدود 50 کتاب در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی معرفی شده است که حاصل همکاری بسیاری از دوستان شرکت‌کننده در جلسه است. کتاب‌های بسیار خوبی که هر کدام دری بود رو به دنیایی روشن و زیبا. هر کدام از دوستان که علاقه‌مند بودند می‌توانند کتاب‌های معرفی شده در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی در آرشیو وبلاگ با برچسب معرفی کتاب مشاهده کنند.

کتاب این هفته برای من کتاب ویژه‌ای بود زیرا مولف کتاب یکی از بهترین دوستانم است. آقای علی‌اکبر عباسی شاعر این کتاب از اعضای ثابت جلسه‌ی شعر تربت است و آشنایی من با جلسه‌ی شعر به لطف آشنایی با ایشان است. ابتدای دهه‌ی هشتاد بود که در جلسه‌ای عمومی که در نکوداشت یکی از شاعران نیشابوری برگزار شده بود شرکت کردم و آقای عباسی در آن جلسه شعرخوانی کرد. وی غزلی خواند با این مطلع: «مادر بیار کهنه‌نشان قبیله را/ پیراهن سپید زنان قبیله را». من این غزل را شنیدم و خیلی خوشم آمد. بعد از جلسه به این فکر افتادم که با شاعر این شعر که آن زمان نامش را نمی‌دانستم سخن بگویم. پرسان پرسان به اداره‌ی ارشاد رسیدم و آن‌جا به من گفتند شاعران تربت از جمله شخص مورد نظر شما یعنی آقای عباسی عصرهای شنبه دور هم جمع می‌شوند. علیرغم این که سال‌ها بود چیزهایی به اسم شعر به هم می‌بستم تا آن‌زمان به ذهنم نرسیده بود که ممکن است شاعران دور هم جمع شوند. انتظار طولانی‌ای بود انتظار تا شنبه، اما شنبه که شد به بهانه‌ی آشنایی با آقای عباسی با جمعی از شاعران جوان تربت آشنا شدم. حدود یک ماه بعد همه‌ی آن شاعران جوان دوستان صمیمی‌ام بودند و بزرگوارانه مرا پذیرفتند و به جمع‌شان راه دادند.

از کتاب‌هایی که تا امروز در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی معرفی شده است چند کتاب هم در زمینه‌ی شعر تربتی بوده است. کتاب «خدی خدای خودم» اثر زنده‌یاد محمد قهرمان، کتاب «یگ نار و صد بیمار» اثر اسفندیار جهانشیری و کتاب «قول و غزل» از تیمور قهرمان از این جمله‌اند.

 

نام کتاب: سمندرخان سالار

شاعر: علی اکبر عباسی

انتشارات: دانشوران رشید؛ چاپ اول 1395

معرفی کننده: بهمن صباغ زاده

 

کتاب سمندرخان آقای عباسی سه بخش اصلی دارد. بخش اول متن منظومه‌ی سمندرخان سالار است که 500 بیت است در قالب مثنوی و به وزن «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» که وزن دوبیتی یا به تعبیری دیگر فریادهای تربتی است و برای آشنایان شعر تربتی وزنی آشنا محسوب می‌شود. بخش دوم شرح و توضیح همان 500 بیت است و در نهایت در بخش سوم دیگر اشعار تربتی آقای عباسی آمده است که در قالب‌های مختلف شعری سروده شده. در ادامه بخش‌هایی از این کتاب از جمله مقدمه و بخشی از متن را با هم می‌خوانیم:


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13950913, معرفی کتاب, شعر محلی تربت
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ساعت 18:4  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

جلسه با حضور آقایان و خانم‌ها: بهمن صباغ زاده، رضا نجاتیان، سیدعلی موسوی، صادق امامی، هادی عابدی، احمد ذباح، محمدعلی نجاتیان، جلیل واعظی، محمدمهدی اسماعیل زاده، خانم نجاتیان، خانم واعظی، خانم حسن نیا، جلیل واعظی، محسن عربشاهی، مجتبی صادقی، علی اکبر عباسی، علی معلم، محمود عسکری، محسن فهمیده، جلیل حداد، مرتضی غلامپور و ... مطابق معمول در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار شد و ساعت 10:12 شب به پایان رسید. (از آقایان و خانم‌هایی که نام‌شان در این بخش نیامد عذرخواهی می‌کنم. این قصور به علت این است که متاسفانه تمام شرکت‌کنندگان در جلسه را نمی‌شناسم.)


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13950913, حضار
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۵ساعت 18:1  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. جلسه‌ی ماه پیش یعنی جلسه‌ای که قرار بود در هفته‌ی اول مهرماه برگزار شود برگزار نشد و جلسه‌ی آیان‌ماه هم با تاخیر دو هفته‌ای برگزار شد. قرار گذاشته بودیم جلسه‌ی مثنوی‌خوانی را اولین شنبه‌ی هر بُرچ برگزار کنیم که گاه خلف وعده می‌شود و جلسه به تاخیر می‌افتد. جلسه‌ی مهرماه به خاطر همزمان شدن با جلسه‌های دهه‌ی اول محرم برگزار نشد.

در این جلسه آقای دکتر نجاتیان چند داستان از مقدمه‌ی داستان دقوقی را انتخاب کرده بودند. داستان‌های دقوقی که در دفتر سوم مثنوی آمده است یکی از پر رمز و رازترین داستان‌های مثنوی است که مفسران مثنوی راجع به آن تفاسیری نوشته‌اند اما هنوز هم این داستان را می‌شود عجیب‌ترین داستان مثنوی ذکر کرد.

در دهه‌ی اول محرم امسال در چهار شب و چهار جلسه که در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار شد آقای دکتر نجاتیان به موضوع «رضایت از نگاه امام حسین و یاران ایشان» پرداختند که بحث بسیار جالبی بود و نکات کاربردی بسیار زیادی را در دل خود داشت. این که چگوته می‌شود ما در زندگی احساس رضایت داشته باشیم و چه دیدگاه‌هایی می‌تواند این احساس را علی‌رغم همه‌ی ناپایداری این جهان در وجود ما پایدار کند. رضایت موضوع مهمی است که در آن چهار شب پیرامون آن سخن گفته شد. متن سخنان چهار شب مذکور را می‌توانید در آرشیو وبلاگ با برچسب «جلسات محرم و صفر» مشاهده کنید.

در مقدمه‌ی داستان دقوقی مولانا داستان کسی را می‌آورد که بر مرگ فرزندان خود جزع نمی‌کرد و ابیاتی در وصف رضایت می‌آورد و در ادامه‌ی آن مبحثی درباره‌ی «صبر» و «صلح با هستی» می‌آورد و با این مقدمه وارد داستان دقوقی می‌شود.

این جلسه معرفی کتاب هم داشتیم که کتاب این جلسه «حماسه‌ی حسینی» اثر مرتضی مطهری بود. این کتاب را در ادامه‌ی گزارش در بخش جداگانه‌ای به طور مفصل معرفی خواهم کرد. همچنین کلیه‌ی کتاب‌های معرفی شده در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی در آرشیو وبلاگ معرفی کتاب موجود است.

جلسه‌ی آینده‌ی انجمن مثنوی خوانی تربت در شنبه‌شب 13 آذر 1395 ساعت 20:15 در باغسلطانی 9 حسینیه‌ی صفارشرق برگزار خواهد شد. کلیه‌ی علاقه‌مندان می‌توانند در جلسه شرکت کنند. مانند همیشه از گروه مثنوی‌خوانی و کانال مثنوی خوانی تربت در تلگرام نیز برای اطلاع‌رسانی در خصوص زمان، مکان و موضوع جلسه استفاده خواهیم کرد. دوستانی که به تلگرام دسترسی دارند می‌توانند @masnavikhani را در یکی از صفحات تلگرام تایپ کنند تا لینک کانال انجمن مثنوی‌خوانی برای‌شان قابل دسترس شود و در کانال عضو شوند.

 

خلاصه‌ی داستان اول (شیخ و مرگ فرزندان):

شیخی فرزندان خود را از دست داد. خانواده‌ی او سوگوار و گریان بودند اما شیخ گریه نمی‌کرد. اهل خانه به او گفتند چرا تو چنین آرام هستی. مگر احساس و عاطفه نداری؟ گفت من مهر و شفقتی دارم که به حال کافران دل می‌سوزانم چه رسد به فرزندانم اما دلیل این‌که گریه نمی‌کنم این است که فرزندانم را لحظه‌ای غایب نمی‌بینم و در بیداری آن‌ها را مشاهده می‌کنم که اطراف من می‌دوند و بازی می‌کنند.

 

خلاصه‌ی داستان دوم (قرآن خواندن نابینا):

شیخی میهمان پیرمردی نابینا شد و در خانه‌ی نابینا قرانی دید. تعجب کرد که این مرد که نابینا است و تنها زندگی می‌کند چرا قرآن نگاه داشته است. شیخ از پیرمرد سوال نکرد اما چند شب بعد دید که پیرمرد با چشم بسته مشغول خط بردن و خواندن قرآن است. وقتی از پیرمرد ماجرا را پرسید گفت: من از خدا خواستم که بتوانم در عین نابینایی قرآن بخوانم و خدا دعایم را اجابت کرده است.

 

خلاصه‌ی داستان سوم (لقمان و زره بافتن داوود):

لقمان نزد داوود رفت و دید او مشغول بستن حلقه‌های آهنی به یکدیگر است. تعجب کرد اما سوال نکرد و صبر کرد. بعد از مدتی داوود کار را به انجام رسانید و زرهی که ساخته بود را پوشید و کارکرد آن را توضیح داد.

 

جلسه در ساعت 8:34 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

دفتر سوم؛ بیت 1772

رضایت

 

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۷۸ - جزع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود

بود شیخی رهنمایی پیش ازین

آسمانی شمع بر روی زمین

...


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13950815
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۵ساعت 17:44  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

درود دوستان عزیز. همان‌طور که در مقدمه‌ی گزارش گفتم این ماه تصمیم گرفتم کتاب دو جلدی «حماسه‌ی حسینی» اثر شهید مطهری را معرفی کنم. معمولا تعطیلات تاسوعا و عاشورا را به خواندن مطالبی پیرامون واقعه‌ی عاشورا می‌گذرانم و امسال کتاب حماسه‌ی حسینی را انتخاب کردم. در این کتاب با خیلی از مسایلی مواجه شدم که همیشه برایم سوال بود و همچنین نگاهی که همیشه نسبت به عاشورا داشتم نیز در این کتاب از محورهای اصلی بود. این که واقعه‌ی عاشورا بیشتر غرورآمیز است تا تاسف‌برانگیز. یعنی همان‌قدر که انسان متاثر می‌شود چند برابرش احساس سبکی و نشاط می‌کند. دوست داشتم مباحث مهمی که در این کتاب خوانده بودم را با دوستان دیگرم نیز در میان بگذارم.

نام کتاب: حماسه‌ی حسینی

نویسنده: مرتضی مطهری

انتشارات: صدرا؛ چاپ اول 1363؛ چاپ شصت و نهم 1390

معرفی کننده: بهمن صباغ زاده

 

کتاب حماسه حسینی شامل 25 سخنرانی از استاد مطهری است که بین سال‌های 1347 تا 1352 ایراد شده است. حماسه‌ی حسینی نام مجموعه کتاب دوجلدی (و سابقا سه جلدی) است از مرتضی مطهری، مشتمل بر کلیه‌ی سخنرانی‌ها و یادداشت‌های او پیرامون واقعه‌ی کربلاو تحریفات تاریخی صورت گرفته در نقل آن. مجموعه‌ی مزبور پس از درگذشت آقای مطهری به چاپ رسید. جلد اول مجموعه‌ی دو جلدی شامل سخنرانی‌ها و جلد دوم شامل یادداشت‌های آقای مطهری است .

آن‌چه در ادامه خواهید خواند توضیحاتی است راجع به کتاب «حماسه‌ی حسینی» و زندگی‌نامه‌ی شهید مطهری و معرفی مختصری از آثار ایشان که از سایت‌های مختلف و مقدمه‌ی کتاب و بخشی که در جلسه خواندم و برای دوستان توضیح دادم فراهم آورده‌ام.


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13950815, معرفی کتاب
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۵ساعت 17:39  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

جلسه با حضور آقایان و خانم‌ها: محمدعلی نجاتیان، یداله بهشتی، امیر امامی، جلیل واعظی، بهمن صباغ زاده، احمد ذباح، صادق امامی، رضا نجاتیان، محمدمهدی اسماعیل زاده، خانم نجاتیان، خانم واعظی، خانم حسن نیا، هادی عابدی، آقای مولویان، مهران محمدی، جلیل حداد، مرتضی غلامپور و ... مطابق معمول در حسینیه‌ی صفارشرق برگزار شد و ساعت 11:10 شب به پایان رسید. (از آقایان و خانم‌هایی که نام‌شان در این بخش نیامد عذرخواهی می‌کنم. این قصور به علت این است که متاسفانه تمام شرکت‌کنندگان در جلسه را نمی‌شناسم.)


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13950815, حضار
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۶ آبان ۱۳۹۵ساعت 17:38  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

درود دوستان عزیز. شنبه‌شب 15 آبان 1395 جلسه‌ی مثنوی‌خوانی برگزار می‌شود. این هفته داستانی از دفتر سوم می‌خوانیم به نام «شیخ و مرگ فرزندان» که در دفتر سوم بیت 1772 به بعد آمده است:«بود شیخی رهنمایی پیش ازین/ آسمانی شمع بر روی زمین». خلاصه‌ی داستانی که قرار است این هفته خوانده شود از این قرار است: «شیخی فرزندان خود را از دست داد. خانواده‌ی او سوگوار و گریان بودند اما شیخ گریه نمی‌کرد. اهل خانه به او گفتند چرا تو چنین آرام هستی. مگر احساس و عاطفه نداری؟ گفت من مهر و شفقتی دارم که به حال کافران دل می‌سوزانم چه رسد به فرزندانم اما دلیل این‌که گریه نمی‌کنم این است که فرزندانم را لحظه‌ای غایب نمی‌بینم و در بیداری آن‌ها را مشاهده می‌کنم که اطراف من می‌دوند و بازی می‌کنند.»

بخش دوم جلسه بحث و سخن گروهی است که با توجه به محورهای مختلف ابیات خوانده شده با یکدیگر سخن خواهیم گفت. داستان‌های خوانده شده در این جلسه شامل مباحث مختلفی است از جمله محور اصلی داستان‌ها «رضایت» است که در دهه‌ی اول محرم هم دکتر نجاتیان راجع به این موضوع چهار شب سخن گفتند.

بخش سوم جلسه معرفی کتاب است که برای این جلسه کتاب «حماسه‌ی حسینی» اثر مرتضی مطهری در نظر گرفته شده است.کتاب حماسه حسینی شامل 25 سخنرانی از استاد مطهری است که بین سال‌های 1347 تا 1352 ایراد شده است. همچنین جلد دوم این کتاب به یادداشت‌های مرحوم مطهری پیرامون واقعه‌ی عاشورا اختصاص دارد.

جلسه شنبه‌شب 15/8/1395 ساعت 20:15 در حسینیه‌ی صفارشرق واقع در باغسلطانی 9 برگزار خواهد شد و جلسه تا ساعت 22:00 ادامه خواهد داشت. جلسه به تمام علاقه‌مندان به کلام مولانا تعلق دارد و شرکت در جلسه برای تمام عزیزان آزاد است. به امید دیدار دوستان در جلسه‌ی «انجمن مثنوی‌خوانی تربت» به روایت دکتر رضا نجاتیان.


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, اطلاعیه
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۵ساعت 17:30  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

به نام آفریننده‌ی زیبایی

درود دوستان عزیز. دوستان شرکت‌کننده در جلسات مثنوی‌خوانی می‌دانند که این جلسات از تیرماه به صورت ماهیانه برگزار می‌شود. تصمیم گرفتیم بجای داستان‌خوانی به ابیاتی بپردازیم که در این سال‌ها خوانده نشده است. تا به حال روش دکتر نجاتیان این بود که هر هفته لااقل یک داستان در ابیات انتخاب شده باشد که جذابیت داشته باشد و این جذابیت گاه به این قیمت تمام می‌شد که ناچار بودیم از ابیات عمیق ولی فاقد جذابیت ظاهری عبور کنیم. اما از این پس بخش‌هایی که در خلال داستان‌ها می‌آید و غالبا اختصاص به تفسیر قرآن، احادیث، و سخنان عمیق عرفانی و فلسفی نیز در جلسات انجمن خوانده خواهد شد. همچنین تصمیم گرفتیم جلسات به صورت موضوعی باشد و برای این جلسه ابیاتی از ابتدای دفتر دوم با موضوع «نخوت و غرور» در نظر گرفته شده بود.

دکتر نجاتیان از بین حدود ششصد بیت از ابتدای دفتر پنجم حدود صد بیت را برای قرائت در نظر گرفته بود. همچنین ابیاتی از دیگر جاهای مثنوی که با موضوع این ماه مرتبط بود نیز در پایان جلسه خوانده شد. بعد از خواندن ابیات مثنوی مانند همیشه دوستان شرکت‌کننده به بحث و تبادل نظر پیرامون ابیات خوانده شده پرداختند. بعد از آن هم به بخش معرفی کتاب رسیدیم که برای این ماه بنده کتاب «با کاروان حُلّه» اثر دکتر عبدالحسین زرین‌کوب را انتخاب کرده بودم. اطلاعات بیشتر پیرامون این اثر را در بخش مجزایی در ادامه‌ی گزاش تحت عنوان «معرفی کتاب» خواهم آورد. همچنین کلیه‌ی کتاب‌های معرفی شده در جلسه‌ی مثنوی‌خوانی در آرشیو وبلاگ معرفی کتاب موجود است.

جلسه‌ی آینده‌ی انجمن مثنوی خوانی تربت در شنبه‌شب 3 مهر 1395 ساعت 21:15 در باغسلطانی 9 حسینیه‌ی صفارشرق برگزار خواهد شد. کلیه‌ی علاقه‌مندان می‌توانند در جلسه شرکت کنند. مانند همیشه از گروه مثنوی‌خوانی و کانال مثنوی خوانی تربت در تلگرام نیز برای اطلاع‌رسانی در خصوص زمان، مکان و موضوع جلسه استفاده خواهیم کرد. دوستانی که به تلگرام دسترسی دارند می‌توانند @masnavikhani را در یکی از صفحات تلگرام تایپ کنند تا لینک کانال انجمن مثنوی‌خوانی برای‌شان قابل دسترس شود و در کانال عضو شوند.

 

جلسه در ساعت 9:27 شب آغاز شد.

 

مثنوی معنوی مولوی

نسخه‌ی نیکلسون؛ با توجه به شرح کریم زمانی

دفتر پنجم؛ بیت 31

نخوت و غرور

 

مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۲ - تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک

تو خلیل وقتی ای خورشیدهُش

این چهار اطیارِ ره‌زن را بکش

...


برچسب‌ها: مثنوی خوانی, جلسه مثنوی خوانی به تاریخ 13950606
ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۷ شهریور ۱۳۹۵ساعت 20:28  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

مطالب قدیمی‌تر