سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

شعر محلی تربت؛ مثنوی؛ جنّت آباد؛ جنت آباد ای بهشت سرکور؛ تیمور قهرمان؛ قسمت هشتم

این مثنوی 118 بیت دارد و همراه با شرح آن در دوازده قسمت در وبلاگ خواهد آمد که بعد از کامل شدن می‌توانید با برچسب‌های «مثنوی جنت آباد» و «شعر محلی تیمور قهرمان» و «شعر محلی تربت» در آرشیو وبلاگ بیابید. سعی می‌کنیم در توضیحات به جزئیات نکات مردم‌شناسی و زبان‌شناسی بپردازم که البته تربتی‌ها غالبا از این توضیحات بی‌نیاز هستند. از دوستان خواننده خواهش می‌کنم در مواردی که اشکالی در متن یا توضیج وجود دارد تذکر بدهند که پیشاپیش صمیمانه از همه‌ی عزیزان تشکر می‌کنم. قبلا تمام ابیات مثنوی «جنّت‌آباد» را در وبلاگ گذاشته‌ام و در این قسمت شرح ابیات 71 تا 80 این مثنوی را خواهید خواند.

 

8

او زِمستونِ تو تَوِستو نِرَفت

که کُنارِ قِلعَه قِبرِستونِ رَفت

71- آن زمستان تو (اشاره به روستا، مراد آن زمستان خاص و مورد نظر است) تابستان نشد/ که کنار روستا قبرستانی شد (از شدّت مرگ و میر)

او زمستونِ که بُبْرَش مُردِه‌شور

مُند و با ما تا دِلِش خواس گفت زور

72- آن زمستانی که ببرش مرده‌شور (مرده‌شور ببَرَد او را)/ ماند و به ما تا دلش خواست گفت زور (تا دلش خواست به ما زور گفت)

مُند و وِر عالَم نِقاب غَم کِشی

پَـْیِه‌هایِ قِلعَه پِی پاک نَم کِشی

73- ماند و بر عالم نقاب غم کشید/ پایه‌های روستا تماما نم کشید.

اِقذِروک پُندِ به هر جا سر مِزَد

دستِ سِرما وِر دِلِش خینجَر مِزَد

74- این‌قدر (اندک مقداری) جوانه‌ای به هر جا سر می‌زد/ دست سرما بر دلش خنجر می‌زد. («پُند» (pond) یا «پُنگ» (pong) به معنی جوانه است.)

با هَمِیْ حرفا دِلاما شاد بود

باغ که هِچ، وِیْرَنَه‌تُم آباد بود

75- با همین حرف‌ها دل‌هامان شاد بود/ باغ که هیچ، ویرانه‌ات هم آباد بود (خطاب به روستای جنّت‌آباد)

جِرق بودِم، شاد بودِم بی‌حَساب

مُردِه‌هاتُم زِندَه می‌دادَن جِواب

76- چالاک بودیم، شاد بودیم بی‌حساب/ مرده‌هایت هم زنده می‌دادند جواب. (خطاب در این بیت هم به روستان است. «جِرق» (jerq) در گویش تربتی هم به معنی سُرخ و شعله‌ور است، و هم به معنی سریع و چابک. مثلا می‌گویند «زُلاغا جِرق رَف» (zoqâlâ jerq raf) یعنی زغال‌ها سرخ و شعله‌ور شد؛ یا می‌گویند «فِلَـْنی اَ ْدَمِ جِرقیَه» (felāni ādame jerqiya) یعنی فلانی آدم چابکی است.)

*

پیش ازی اِقذِر نبودُم بی‌خیال

که به پابوسِت بیَم مُو سال به سال

77- پیش از این این‌قدر بی‌خیال نبودم/ که من سال به سال به پابوست بیایم (یعنی سال تا سال به دیدن روستای زادگاه بیایم.)

بعدِ چن سال آمدُم واز بی‌خِبَر

هر چه که کِلِّه دِ تَـْهُم، ای سِفَر

78- بعد از چند سال آمدم باز بی‌خبر/ هر چند که سر به زیرم، این بار («کِلِّه دِ تَهْ بویَن» یعنی سرافکنده و خجالت‌زده بودن.)

اَ ْمَدُم اَمبا پَر و بالُم شِگَست

برفِ پیری ور سر و رویُم نِشست

79- آمدم اما پر و بالم شکست/ برف پیری بر سر و رویم نشت.

داد و بیداد از سَرُم وَررَفت دود

از تو هیچ رَدّ و نِموسارِ نِبود

80- داد و بیداد، از سرم دود برشد (بلند شد)/ از تو هیچ رد و نشانی نبود. («وَر رِفتَن» یا برشدن به معنی بلند شدن است. «نِموسار» (nemusâr) به معنی نشان و رد و پی است.)

...

ادامه دارد


برچسب‌ها: شعر محلی تربت, شعر محلی تیمور قهرمان, مثنوی جنت آباد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶ساعت 18:50  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |