شعر محلی تربت؛ مثنوی؛ جنّت آباد؛ جنت آباد ای بهشت سرکور؛ تیمور قهرمان؛ قسمت دوازدهم (آخرین قسمت)
پیش از این در زمستان 1394 که کتاب قول و غزل اثر جناب تیمور قهرمان منتشر شده بود چند شعر تربتی از ایشان در وبلاگ گذاشتم و از جمله همین مثنوی را نیز، اما قصدم این بود که به زودی شرح این مثنوی را هم در وبلاگ قرار دهم که کارهای دیگر پیش آمد و این کار به تعویق افتاد. حالا دوستی محقّق در جنوب کشور قصد دارد در مقالهای این مثنوی را شعری نظیر آن که به گویش بندرعباس سروده شده مقایسه کند و از اینرو انگیزهی پرداختن به این مثنوی تازه شد. چون مثنوی طولانی است به تفاریق شرح ابیات آن را منتشر میکنم که در مجموع با برچسب «شعر محلی تیمور قهرمان» و «مثنوی جنتآباد» قابل دسترسی خواهد بود.
این مثنوی 118 بیت دارد و همراه با شرح آن در دوازده قسمت در وبلاگ خواهد آمد که بعد از کامل شدن میتوانید با برچسبهای «مثنوی جنت آباد» و «شعر محلی تیمور قهرمان» و «شعر محلی تربت» در آرشیو وبلاگ بیابید. سعی میکنیم در توضیحات به جزئیات نکات مردمشناسی و زبانشناسی بپردازم که البته تربتیها غالبا از این توضیحات بینیاز هستند. از دوستان خواننده خواهش میکنم در مواردی که اشکالی در متن یا توضیج وجود دارد تذکر بدهند که پیشاپیش صمیمانه از همهی عزیزان تشکر میکنم. قبلا تمام ابیات مثنوی «جنّتآباد» را در وبلاگ گذاشتهام و در این قسمت شرح هشت بیت انتهایی این مثنوی را خواهید خواند.
شاعر در مقدمهی این مثنوی در کتاب «قول و غزل» نوشته است: «پیشکش به سنگ صبور، یار و همراه زندگیام (گلشن وجودم) همسرم که فداکارانه و پیوسته چراغ راهم بود». این مثنوی 118 بیت دارد و یکی از طولانیترین مثنویهای تربتی است. استاد قهرمان و استاد صاحبکار نیز شعرهایی گویشی با همین حدود ابیات سرودهاند. این شعر را شاعر در وصف زادگاه خود سروده است و لابد خواسته است که با سرودن این شعر به زادگاه خود ادای دین کرده باشد. این مثنوی یکی از مثنویهای معروف در منطقهی تربت است و مانند شعر «بوریاباد» مرحوم تهرانچی یا «زمستان» مرحوم صاحبکار و یا «سمندرخان» علی اکبر عباسی از شهرتی برخوردار است و بر زبانها جاری است. جنّتآباد یکی از آبادیهای پُررونق منطقه است که در شهرستان «مهولات» قرار دارد. شاعر در این شعر فضای دههی بیست روستاهای خراسان را تصویر میکند که اکثر مردم به خاطر اثرات جنگ جهانی در فقر به سر میبردند اما با اینحال با قناعت و تکیه به سنّتهای آبا و اجدادی خود سعی میکردند زندگی ساده و بی دردسری را پیش بگیرند و با زحمت فراوان نان خود و خانوادهشان را دربیاورند.
برای اینکه بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرقشناسان وضع کردهاند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده میکنیم. الفبای متداول بین شرقشناسان (البته به شکلی سادهتر) به شرح زیر است.
صامتها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).
مصوتهای کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوتهای بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوتهای کوتاهی که کشیده تلفظ میشوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).
سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژههای تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوهی ساکن ــَـْـ نشانهی فتحهی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوهی ساکن ــِْـ نشانهی کسرهی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوهی ساکن ــُـْـ نشانهی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوهی ساکن و کسره نشانهی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)
نکتهی قابل توجه اینکه اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ میشود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمهی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانهی مصوت مرکب است، اما در کلمهی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانهی ضمه و واوِ ساکن است.
12
روز که مِرْسه چَهچَه و بَهبَه مِنَن
مِثِّ نَعش شُوْ مُفتَن و لَهلَه مِنَن
111- روز که میرسد چهچه و بهبه میکنند/ مثل نعشی شب میافتند و لهله میکنند.
*
اَمبا تو با این هَمَه عَیب و اَتار
خاکِ خوشک و آسِمون پورغُبار
112- اما تو (خطاب به روستای جنّتآباد) با این همه عیب/ خاک خشک و آسمان پُرغبار. («اَتار» همیشه با عیب میآید و ظاهرا به تنهایی معنایی ندارد.)
مِردُمِ پورشیلهپیلِهیْ پورکِلَک
مِردُمِ نُوْ مَحتَسِ چولِهغِزَک
113- مردم پُر شیلهپیلهی پُر کلک/ مردم نو کیسهی مترسک («نُوْمِحتَس» به معنی نوکیسه و تازه به دوران رسیده. «چُولِهغِزَک» (čoleqezak) امروزه در معنای مترسک به کار میرود. شنیدهام که توسعا به آدم لاغر یا آدم بیدست و پا هم بگویند. راجع به ریشهی این لغت حدسهای مختلفی میشود زد. من گمان میکنم چوب لغزان یا «چُوْلِغزَک» باشد.)
پیشِ چَشمُم جِنِّتآبادی هَنوز
زندَه و دلچسب و آبادی هنوز
114- پیش چشمم جنّتآبادی هنوز/ زنده و دلچسب و آبادی هنوز.
حُرمَتِ تو بِستَه ور جونِ مُویَه
عُمرِ مُو، عِشقِ مُو، ایمونِ مُویَه
115- حُرمت تو بسته به جان من است / عمر من، عشق من، ایمان من است.
ریگِ تو مُهرِ مُو، سنگِت جانِماز
قُبلِهگاهُم نَجُوایْ سبزِ دِراز
116- ریگ تو مُهر من، سنگت جانماز/ قبلهگاه من ناژو (کاج) های سبز دراز.
بَلکِ خوشکِت جِنگَلِ مازِندِرو
قُرتِ اُوِْ تو هَزار دریایْ رِوو
117- برگ خشک تو (برای من) جنگل مازندران/ جرعهی آب تو هزار دریای روان (در گویش تربتی جرعه را «قُرت» (qort) میگویند که احتمالا به صدای پایین رفتن آب از گلو برمیگردد.)
وِر سِرینِ تو هلاکُم مُو، هَلاک
سَـْرِ بابامَه دِ خاکِ تو دِ خاک
118- به خاطر تو هلاک هستم من، هلاک/ سر پدرم در خاک تو دفن شده است («وِر سِرین» (ver serin) در گویش تربتی به معنی به خاطر، از جهت و از برای است مثلا ور سرین تو این بلا به سرم آمد یعنی به خاطر تو. «خاک» در گویش تربتی به معنی قبر است، مثلا میگویند: «سرِ خاک فِلَـْنی بویُم» یعنی بر مزار و بر سر قبر فلانی بودم. «سَرِ خاکا» در گویش تربتی به معنی سر قبرها و قبرستان است که البته معمولا به صورت «سِرخاکا» (serxâkâ) گفته میشود. «دِ خاک کِردَن» هم به معنی دفن کردن و «دِ خاک بویَن» به معنی دفن بودن است که در این بیت شاعر از این معنی استفاده کرده و خاک دوم به زیبایی این معنی را میرساند.
شرح ابیات: بهمن صباغ زاده
منابع:
کتاب قول و غزل؛ صفحهی 7 تا 53
فایل ویدیویی شعرخوانی شاعر
***
برچسبها: شعر محلی تربت, شعر محلی تیمور قهرمان, مثنوی جنت آباد