سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

واژگانی که هنوز نفس می‌کشند؛ بررسی چند واژه‌ی مصطلح در فرهنگ گویشی تربت حیدریه در لغت فُرس اسدی؛ بهمن صباغ زاده

درود دوستان عزیز. در یادداشت‌های استاد قهرمان به واژه‌هایی برمی‌خوریم که در دیگر متون و اشعار قدما آمده است و امروزه دیگر کاربرد چندانی ندارد اما هنوز در گویش تربتی و شاید دیگر گویش‌ها به کار می‌روند. برخی از این واژه‌ها در لغت فُرس اسدی نیز آمده است.

لغت فُرس اسدی کتابی است که شاعر نامدار قرن پنجم اسدی طوسی نگاشته است و در آن سعی کرده است به پاره‌ای از لغات فارسی بپردازد تا مردمان غرب ایران را با فارسی دری آشنا کند. این فرهنگ را می‌توان اوّلین فرهنگ لغت در زبان فارسی به حساب آورد. بعدها دیگران بر لغت فرس اسدی بسیار افزوده‌اند که این افزوده‌ها کار را کمی مشکل کرده از این رو که نمی‌توان به روشنی دریافت کدام لغت را اسدی طوسی نوشته و کدام لغت در قرون بعد اضافه شده است.

لغت فرس اسدی بر اساس حروف آخر کلمات مرتّب شده است تا شاعران قافیه‌پرداز بهتر بتوانند از آن استفاده کنند. اسدی طوسی که خود شاعری نامور بود و «گرشاسپ‌نامه» اثر وی از شهرتی برخوردار است در این فرهنگ برای هر واژه، بیتی از شاعران و بخصوص شاعران خراسانی ذکر کرده است. از جمله‌ی شاعرانی که در این فرهنگ به شعرشان استشهاد شده است می‌توان به بزرگانی چون رودکی، شهید، دقیقی، فردوسی، عنصری، عسجدی، فرخی، کسایی اشاره کرد.

  • خوچ: آن پاره گوشت سرخ بود که بر سر خروس رُسته [و] بر سر تَرک‌ها بندند [از] حریر سرخ و از مقنعه و از شَعر[1] و بر نیزها[2] بندند. فردوسی گفت: سپاهی به کردار کوچ و بلوچ[3]/ سگالیده جنگ و برآورده خوچ.

فردوسی (329 تا 416 ه.ق)

در تربت تاجِ خروس را «خول» (xul) گویند. به پیمانه‌ی سرپُر که محتویات آن از سرِ کیل یا پیمانه بالازده باشد نیز «سِر وِر خول» (ser ver xul) گفته می‌شود، در مقابل «سِرخَـْلی» یعنی سرخالی.



[1]- موی.

[2]- نیزه‌ها.

[3]- کوچ و بلوچ طایفه‌ای از دزدان بوده‌اند در کوه‌های ناحیه‌ی کرمان.


برچسب‌ها: لغت فرس اسدی, گویش تربت, تحقیق بهمن صباغ زاده, واژگانی که هنوز نفس می‌کشند
+ نوشته شده در  شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۷ساعت 17:7  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |