4- شعر محلی تربت؛ سمندرخان سالار؛ قسمت هشتم؛ علی اکبر عباسی
برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (B Homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (B Davat) مورد استفاده میگیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (C:\WINDOWS\Fonts) پس از انتقال، این خطها (فونتها) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
آقای عباسی را شاید بتوان شناخته شدهترین شاعر در تربت حیدریه دانست. منظومهی بلند سمندرخان سالار از شناختهترین آثار ایشان است. هر بیت از این مثنوی سرشار از زیبایی است و با ضربالمثلهای محلی و اشارههایی به آداب و رسوم مردم تربت حیدریه، خواننده را با حال و هوای این مردم آشنا میکند. طنز این مثنوی بسیار شیرین و موفق است و شخصیتپردازیهایی که در این داستان صورت پذیرفته خواننده را با خود همراه میکند. آقای عباسی از شاعرانی است که شعر سروده شده را رها نمیکند و دائما در حال ویرایش و تکمیل شعرهایش است و این منظومه هم از دههی شصت تا به حال بارها و بارها تغییر کرده است و ابیاتی به آن اضافه و یا حذف شده است. این مثنوی بلند در 16 قسمت در وبلاگ قرار خواهد گرفت که با برچسب سمندرخان سالار مشخص میشود و یک هفته در میان منتشر خواهد شد. مثنوی سمندرخان به بخش ویژهای رسیده است و آنهم دعوای سکینه و سمندر است که اتفاقا خیلی هم خندهدار است. در این هفته قسمت هشتم مثنوی سمندرخان سالار را میخوانید که از بیت 153 تا بیت 177 این مثنوی را در بر میگیرد.
دانلود فایل صوتی سمندرخان سالار (قسمت هشتم)
8
دِگَه رِفتِه يْ تو بی اَندَزَه پُررو
تو گورْگِ خَنَه یی و مِشِ مِیْدو
155- دیگر تو بیاندازه پُر رو شدهای / تو گرگِ خانه هستی و میشِ میدان (ضربالمث: فلَنی گرگِ خَنَه و مِش میدویَه؛ فلانی گرگِ خانه است و میشِ کوچه و بازار؛ در مورد کسی که به ضعیفتر از خود ظلم میکند و در مقابل قویتر مظلوم است به کار میرود)
اَگِه لِخ کُوشِه اَز مُو خُوردَه بویی
دِ پِشُم هُگمِ موشِ مُردَه بویی
156- اگر لنگهکفشی از من خورده بودی / در مقابلم مانند موش مرده بودی (مانند موش مرده بودن کنایه از تظاهر به ناتوانی است)
مِگَن اَز خَر که عِزَّت وِر مِدَری
مِپِّرَنَه لِقَد، اَخِرِ کَری
157- میگویند از خر که عزت برمیداری / میپراند لگد آخر کاری (ضرب المثل تربتی: از خر که عِزّت وَردِری لِقَد مِپِرَّنَه؛ به خر که احترام بگذاری لگد میپراند؛ در مورد انسانهای ناسپاس بهکار میرود)
چِنوت بِزْنُم كه هِيْ عَرعَر كِني تو
که صَد تا اَلَّذیرْ اَز بَر کِنی تو
158- چنان تو را بزنم که هی عرعر کنی تو / که صد تا الذی را از بر کنی تو (ضربالمثل تربتی: اِقذِر فِلَنیرْ زَ که اَلَّزیرْ از بَر کِرد، اینقدر فلانی را زد که الذی را از بر کرد؛ در مکتبخانههای قدیم ظاهرا بچهها هر چه کتک میخوردهاند نمیتوانستند سورهی الذی را حفظ کنند؛ کنایه زیاد کتک زدن)
تو پِندَری که مُو هَنو بِچَه یُم
مِگی وَر خِز بُرو که تُورْ نِمَیُم
159- تو گمان کردهای که من هنوز بچه هستم / میگویی برخیز برو که تو را نمیخواهم.
چِنو چُوِ دِ اَسْتینِت خَکِردُم
اَگِر وِر بُرج تُورْ بالا نَکِردم
160- چنان چوبی در آستینت خواهم کرد / اگر تو را به برج بالا نکردم (ضربالمثل تربتی: وِر بُرج بالات خَکِردُم؛ یعنی کاری خواهم کرد که از برج بالا بروی؛ به ناچاری انداختن کسی)
طِلاقُم تِ وُ کارِرْ یَگ وَر اَنداز
که صَد تا شو بِرَم پِیْدا مِرَه واز
160- طلاقم بده و کار را یکطرفه بیانداز (کار را تمام کن) / که صد تا شوهر برایم پیدا میشود دوباره.
سِمِندَر خان صِدا زَ: خُبَه بابا
اَگرْ مُو تُورْ طِلاقِت تُم هَمالا
161- سمندر خان صدا زد :خوب است، بابا / اگر من تو را همالان (هماکنون) طلاق بدهم.
بِرِیْ مُو او وَقِدْ اَرمو نِخَمُند
تو اَبْرَتِرْ دِ ای قِلعَه کی خَستُند
162- برای من آنوقت آرمان نخواهد ماند ( جای افسوس نخواهد بود) / تو اَبرَت (زشت؛ بد صورت؛ ریشهی این لغت را نتوانستم بیابم و نه میتوانم حدس بزنم؛ در لهجهی محلی تربت در مقام دشنام کاربرد دارد) را در این قلعه کی خواهد اِستاند، (سِتاند؛ چه کسی تو را - به همسری - خواهد گرفت)
نِه کورُم مُو، نِه اِفْلِیْجُم، نِه پیرُم
مُرُم کُبرايِ خَلومِر مِگیرُم
163- نه کورم من، نه افلیج (فلج؛ معلول) هستم، نه پیر هستم / میروم کبرای داییام را میگیرم.
هَمو که بِچَّه بویُم مُورْ کُلُو کی
خُدا مُرزِ پیَرُم اورْ نِشو کی
164- همان که بچه بودم مرا بزرگ کرد / خدا بیامرز پدرم او را - برایم - نشان کرد.
دِ مونِ دُشمِنا و قُومُ و خِشا
بُکوشَه مُورْ به کوشْتِه گَر نِخَدا
165- در میان دشمنها و قوم و خویشها / - حتی اگر - بکشد مرا، به کشتهگر نخواهد داد (ضربالمثل تربتی: فِلَنی اگر مُور بُکوشَه به کوشتِگَر نِخَهدا؛ یعنی فلانی اگر مرا بکشد به کشتهگر نخواهد داد؛ این ضربالمثل را در مورد قوم و خویشان به کار میبرند؛ معادل چاقوی دستهی خودش را نمیبرد؛ یا گوشتش را بخورد، استخوانش را دور نخواهد انداخت)
اَگِه چه پیرَه وُ پیرَه مِلِرزَه
به صَد تا مِثلِ تو اَمّا میِرزَه
166- اگر چه پیر هست و پیر هست و میلرزد / اما به صد تا مثل تو میارزد. (این بیت هم از یک تعبیر عامیانه گرفته شده است که میگویند: پیرُم و پیرُم و مِلِرزُم، به صد تا جِوون میَرزُم؛ مانند اینکه دود از کنده بلند میشود)
سِکینَه جِغ کِشی: دِر وَقتِ پیری
مِیی وِر سَرِ مُو تو زن بگیری؟
167- سکینه جبغ کشید که: در وقت پیری / تو میخواهی بر سر من زن بگیری؟
گِمونِت مُو دِ پایِ تو مِشینُم
وَخِز گُم رُو که رویِ تُورْ نِبینُم
168- گمانت - رسیده است - من در پای تو مینشینم (در پای تو صبر میکنم؛ با تو زندگی میکنم) / برخیز گم شو که روی تو را نبینم.
مِدَنِستُم که چِشم و رو نِدَری
مِیی وِر سَرِ مُو اُسنی بیَری
169- میدانستم که چشم و رو نداری /میخواهی بر سر من هوو بیاوری.
سِزاوارِت هَمو کُبرا سیایَه
که هَمچَلِّ خُودِت پوز وِر هَوایَه
170- سزاوار تو همان کبریٰ سیاه است / که مانند خودت پوز در هواست (دو چیز که به یکدیگر شبیه باشند را بلّ و یا چلّ هم میگویند)
مِگَن که مُو کَل و تو هَم کِچَلِ
دِ بِخِ هَم بِخَنِم یَگ غِزَلِ
171- میگویند که من کل و تو کچلی / در بیخ (پهلوی) هم بخوانیم یک غزلی (ضربالمثل تربتی: مُو کَل و تو کِچَل، بیا بِخَنِم یک غِزَل؛ من کل و تو هم کچل بیا با هم غزل بخوانیم؛ در مواردی بکار میرود که بخواهند بگویند دو نفر به واسطهی عیب مشترک خوب با هم کنار میآیند؛ مانند جور شدن در و تخته؛ مانند خدا اگر تختهتراش نیست به هم انداز هست)
مِگَن كه دِ عَروسي خَلِه خِرسَه
سِگَه دِيْرَه زِنَه گُربَه بِرِقصَه
172- میگویند که در عروسی خاله خرسه / سگ دایره (دف) میزند و گربه میرقصد (ضربالمثل تربتی: دِ عروسیِ خَلِه خِرسَه، سَگَ دِیرَه مِزِنَه، گربَه مِرِقصَه؛ در عروسی خاله خرسه سگ دایره میزند و گربه میرقصد؛ در مواقعی به کار میروند که بخواهند بگویند چند تن از یک قماشند)
تو اَز سُفرِه یِ مُو خُوردی نِوَلَه
مِنی عُو عُو بِرِیْ خَلو وُ خَلَه
173- تو از سفرهی من نواله خوردهای / برای دایی و خاله عوعو میکنی (ضربالمثل تربتی: نِوَلِهشِر دِ جایْ ما مُخُورَه عُوعُویِش دِ جِایْ دِگِهایَه؛ نوالهاش را در جای ما میخورد و پارس کردنش در جای دیگر است؛ مانند قدقدش برای ماست و تخمش برای مردم)
اَگِرْ که گِردَنُم اَز بِخ جُدا رَه
نِخَگْذیشْتَُم که تُمبونِت دو تا رَه
174- اگر که گردنم از بیخ (ته) جدا شود / نخواهم گذاشت که تنبانت دو تا شود. (اصطلاح دو تا شدن تنبان به معنی پولدار شدن است و در وقتی به کار میرود که کسی به اندک افزایش در داراییاش به فکر تجدید فراش بیفتد)
دِ جایِه که مِکِردِن نَعْلْ اَسبارْ
خَرا بالا میَوُردَن پاهارْ
175- در جایی که اسبها را نعل میکردند / خرها پاهایشان را بالا میآوردند. (ضربالمثل تربتی: د جایِه که اسبارْ نعل مِنَن خَرامْ پایِشارْ بالا مِگیرَن؛ یعنی در جایی که اسبها را نعل میکنند خرها پاهایشان را بالا میآورند؛ در مواردی به کار میرود که کسی خود را همتراز بزرگان به حساب آورد؛ مانند خود را از دسته نیانداختن)
اِلاهِه اَز زِمی سَر وَر نِدَری
دِ بَردَستِ پیَرُم سَر گُذَری
176- الاهی که از زمین سر برنداری / در بردست (کنار) دست پدرم سرگذاری. (کنار پدرم که مرده است سر بگذاری؛ اصطلاحی است که در مقام نفرین به کار میبرند در صورتیکه پدر گوینده مُرده باشد)
وَخِز اِی بی پیَر، اِی داد و بیداد
وَخِز مِهرُم حَلال و جونُم آزاد
177- برخیز ای بیپدر، ای داد و بیداد / برخیز، مهرم (مهریهام) حلال و جانم آزاد. (اصطلاحی است که در مواردی به کار میرود که زن مهریهاش را ببخشد تا از دست شوهر خلاص شود)
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 966 به تاریخ 910604, شعر محلی تربت, شعر محلی عباسی, سمندرخان سالار