سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

4- شعر محلی تربت؛ سمندرخان سالار؛ قسمت شانزهم (قسمت آخر)؛ علی اکبر عباسی

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (B Homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (B Davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (C:\WINDOWS\Fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

آقای عباسی را شاید بتوان شناخته شده‌ترین شاعر در تربت حیدریه دانست. منظومه‌ی بلند سمندرخان‌ سالار از شناخته‌ترین آثار ایشان است. هر بیت از این مثنوی سرشار از زیبایی است و با ضرب‌المثل‌های محلی و اشاره‌هایی به آداب و رسوم مردم تربت حیدریه، خواننده را با حال و هوای این مردم آشنا می‌کند. طنز این مثنوی بسیار شیرین و موفق است و شخصیت‌پردازی‌هایی که در این داستان صورت پذیرفته خواننده را با خود همراه می‌کند. آقای عباسی از شاعرانی است که شعر سروده شده را رها نمی‌کند و دائما در حال ویرایش و تکمیل شعرهایش است و این منظومه هم از دهه‌ی شصت تا به حال بارها و بارها تغییر کرده است و ابیاتی به آن اضافه و یا حذف شده است. این مثنوی بلند در 16 قسمت در وبلاگ قرار خواهد گرفت که با برچسب سمندرخان سالار مشخص می‌شود. در این هفته آخرین قسمت مثنوی سمندرخان سالار را می‌خوانید که از بیت 319 تا بیت 333 این مثنوی را در بر می‌گیرد.

دانلود فایل صوتی سمندرخان سالار (قسمت شانزدهم)

 

16

به يَگ هُو موردَه اَز جايِش بِلَن رَف

زِبونِ كِلبِه شِخ اَز تَرس بَن رَف

319- به یک‌باره مرده از جایش بلند شد / زبان کربلایی شیخ از ترس بند رفت (شد).

سِمِندَرخان بِلَن رَف اَز سَرِ جاش

دِ مونِ قَبر اَستي رويِ پاهاش

320- سمندرخان بلند شد از سر جایش / در میان قبر ایستاد روی پاهایش.

تا وِر خِسْتِگ سِمِندَر خان اَز جا

تو وِر گُفتي كه مَحشَر رِفتَه وِر پا

321- تا برخاست (این پسوند کسره و گاف به خیلی از افعال در گویش تربتی اضافه می‌شود به عنوان مثال در فعل رفتن: اول شخص مفرد، رَفتُمِگ؛ سوم شخص مفرد، رَفتِگ؛ اول شخص جمع، رَفتِمِگ؛ سوم شخص جمع، رَفتِنِگ؛ چند مورد را در ذهن مرور کردم و دیدم هیچ‌گاه این پسوند در مورد افعال دوم شخص به‌کار نمی‌رود) سمندرخان از جا / تو بر گفتی (گفتی، انگارکه) محشر بر پا شده.

اَمَه بالا زِ قَبرِش او غِضَبناك

وُ اَسْتي او طِرَف رو تُپِّيِ خاك

322- آمد بالا از قبرش او غضب‌ناک (عصبانی) / و ایستاد آن طرف روی تپه‌ی خاک.

چِنو اَز اَسِمو وَحشَت مِبَري

كه رَفت اَز تِرس عِزرَئيل فِرَري

323- چنان از آسمان وحشت می‌بارید / که از ترس عزرائیل فراری شد.

سَرِ خاكا چِنو رَف هَركي هَركي

كه هَر كَسِه به يَگ سَمتِه مِجِكّي

324- سرخاک‌ها (قبرستان) چنان هرکس هرکس شد (به معنی‌ آشوب است و زمانی که هر کس به فکر خویش است) / که هر کسی به یک سمتی (طرفی) فرار می‌کرد (جیکّیدن به معنای فرار کردن و گریختن).

اَز او عِدَّه يَكِ بو كِلبِ عَبّاس

ديُم شالِش نيَه بَم كِلِّۀ طاس

325- از آن عده یکی کربلایی عباس بود / دیدم شالش نیست با - هم - کله‌ی طاس

چِنو اَز تَرسِ مُردَه زَرد و زارَه

دِ مونِ جَميَت پا وِر فِرارَه

326- چنان از ترس مرده زرد و زار است / در میان جمعیت پا بر فرار (در حال فرار کردن) است.

خِدَش گُفتُم كه كِلْپيچْتِر تيار كُو

صِدا زَ كه: عَمو حالا فِرار كُو

327- با او گفتم که کلّه‌پیچت (مَندیل، دَستار) را تیار (درست) کن / صدا زد که: عمو حالا فرار کن.

نِمِبيني كه مُردَه زِندَه رِفتَه؟

كِفَنِش اَز بِدَنِش كِندَه رِفتَه

328- نمی‌بینی که مرده زنده رفته (شده) است / کفنش از بدنش کنده رفته (شده) است.

صِدا زَ كِل مُحَمَّدِ قَبِر كَن

به اونايي كه اَز مُردَه مِجيكَّن:

329- صدا زد کربلایی محمد قبر کن / به آن‌هایی که از مرده فرار می‌کنند:

بيِن بابا، نِتِرسِن چِه خِبَرَه

اَخِر مُردَه كه هيچ تَرسِ نِدَرَه

330- بیایید بابا، نترسید، چه خبر است / آخر مرده که هیچ ترسی ندارد.

مَييس حَملَه كُنَه وِر حَدِ مُردُم

گِمو نَديش كه مُو كِمين كِردُم

332- می‌خواست حمله کند بر حد (به طرف) مردم / گمان نداشت که من کمین کردم. (مصرع دوم این بیت همانطور که شاید متوجه شده‌اید سکته‌ی کوچکی دارد. آقای عباسی بعدا این مصرع را به این صورت درآورد که: "که مُو یَگ دَفَه وِر او حَملَه کِردُم". اما در اینجا به خاطر تطابق با فایل صوتی به ناچار مصرع به همان صورت سابق آورده می‌شود.)

چِنو با تِخْتِه بِل كُوفتُم دِ شَنَش

كه با كِلَّه دِ غِلْطي مونِ خَنَش

333- چنان با تخته بیل (قسمت پهن بیل) کوفتم (کوبیدم) در شانه‌اش / که با کله درغلطید میان خانه‌اش (اشاره به قبر).

پايان

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 988 به تاریخ 911128, شعر محلی تربت, شعر محلی عباسی, سمندرخان سالار
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۱ساعت 16:21  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |