سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

۶- شعر طنز؛ بوسه‌ی مشروط؛ محمود یاوری زاوه؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

آقای محمود یاوری زاوه در 19 مردادماه 1321 خورشیدی در تربت حیدریه به دنیا آمده است. سال‌هاست در مشهد زندگی می‌کند و بیشتر او را با شعرهای طنز روان، صمیمی، و صریحش می‌شناسند. او سال‌های سال در مطبوعات فعال بوده است و اکنون دوران بازنشستگی را در شهر مشهد سپری می‌کند.  

 

حاشا که من به موسم گل ترک می کنم

من لاف عقل می‌زنم، این کار کی کنم؟

حضرت حافظ

 

دلبر رسید، رفتم تا فکر می کنم

بُن‌بست عشق را خوش و مستانه طی کنم

جامی ز باده سَر کشم و پَر کشم به اوج

از اوج تا حضیض تماشای وی کنم

اسب خجالتی که بُود زیر ران شرم

شاید به آب ِتلخ ِفرح‌بخش پی کنم

در این بهار پُرهیجان انتقام را

آتش به جان بهمن و اسفند و دی کنم

من در چه فکر بودم و او در چه فکر بود!

بشنو قضیه را، چه درینگ و دری کنم؟

گفتا: بایست با تو مرا کار دیگری‌ست

حیف از زمان ِحال که در کار می کنم

گفتم: مگر معامله‌ی ما معلق است

تا کی به راه ِوعده خر ِخویش هی کنم؟

بنشین که جرعه‌ای بزنیم و صفا کنیم

سرمست با تو، سر، سخن از روم و ری کنم

ناگاه بی‌مقدمه گفتا: برادرم!

گفتم: چه شد؟ گلاب بیار، اسپری کنم!

نزدیک‌تر نشست و به لب خنده کِشت و گفت

کاندید گشته، باز حمایت ز وی کنم

از این سخن به جان خودش، گُل به روی‌تان

چیزی نمانده بود، ببخشید، قی کنم

بوسی به شرط رأی به من داد، گفتمش:

"من لاف عقل می‌زنم، این کار کی کنم؟"

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1011 به تاریخ 920526, شعر طنز, شعر طنز یاوری
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ساعت 11:18  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |