سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

۶- شعر طنز؛ زوجه‌ی عادل؛ محمود یاوری زاوه؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

آقای محمود یاوری زاوه در 19 مردادماه 1321 خورشیدی در تربت حیدریه به دنیا آمده است. سال‌هاست در مشهد زندگی می‌کند و بیشتر او را با شعرهای طنز روان، صمیمی، و صریحش می‌شناسند. او سال‌های سال در مطبوعات فعال بوده است و اکنون دوران بازنشستگی را در شهر مشهد سپری می‌کند. آقای یاوری تا کنون مجموعه‌ای از اشعار خود منتشر نکرده اما شعرهای ایشان چند دهه است که در مجلات و نشریات مختلف چاپ می‌شود. این نوید را به شما همشریان عزیز می‌دهم که آقای محمود یاوری تعدادی از اشعار طنز خود را برای انتشار در بخش شعر طنز این وبلاگ به بنده سپرده‌اند که به مرور در همین بخش خواهید خواند.

آقای یاوری در مقدمه‌ی این شعر نوشته‌اند: در روزهای تعطیل سال جدید، سفری دو روزه به زادگاهم داشتم و در خانه‌ی خویشی مهمان بودم. با میزبان گفت‌وگو و درددل می‌کردیم. صحبت به گرانی و وضع غیر قابل تحمل مردم و تشریفات و تجملات مسئولان رسید و ذکر خیری از دولت مستضعفان به میان آمد که خانم خانه وارد شد و آن خویش بلافاصله با اشاره مرا به سکوت دعوت کرد که به معنایی در حضور همسرش باید مواظب حرف‌زدن‌مان باشیم. طنزی از سال‌ها قبل - چاپ شده در خراسان - داشتم که با تجدید نظر، سوژه‌ی فوق را نیز در بر گرفت.

 

ز مال و مِکنت دنیا گرامی همسری دارم

به تعبیری دگر، باور بفرما، شوهری دارم

نمی‌دانم کجا گرم است پشت وی به آزادی

که پشتم را کمانی کرده و چشم تری دارم

حلال و محرمم، نامحرم اسرار من گشته

میان آستینم دستِ افعی‌پروری دارم

تو گویی در سرای بنده ماموری‌ست پنهانی

بلایی، آتشی، خصمی - به جای دلبری - دارم

به ظاهر پیش رو گوید که: از جانم تویی بهتر

شنیدم پشت سر گوید: بلی، من هم خری دارم

چه پنهان، کرده کار خانه را تقسیم پیش از خود

رفیقان، زوجه‌ی - الحق - عدالت‌گستری دارم

غذاپختن، نظافت، شست‌وشو، تا گَردگیری را

به اینجانب محول کرده (گفتم شوهری دارم)

حقوق من ریالی ماند و خرج وی دلاری شد

به استکبار - پنداری - نهان سِرّ و سری دارد

زده خشکم ز دین‌خشکی و بازی‌های امروزش

ز دست کارهای او به‌جانم آذری دارم

دگرگونی چو در اوضاع شیخ روضه‌خوان دیده

خیالش بنده هم، از قبل، وضع بهتری دارم

به‌قدری خرده‌فرمایش شنیدم زین بَلابالا

کزین بابت خدا داند چه حال مضطری دارم

نرفت آخر به خرجش هر چه گفتم دخل و خرجی کن

گمانش می‌رسد ارث پدر یا مادری دارم

برون ِخانه، خانم، نقش مظلومانه‌ای دارد

درون ِخانه، من انگار مادراندری دارم

در و همسایه می‌گویند با او بنده خوشبختم

عجب همسایه‌های ساده و خوش‌باوری دارم

بدان، اما ز من نشنیده گیر این حرف را، زین پس

برای حرف‌های مفت او گوش کری دارم

نبُد هرگز زبان «یاوری» در اختیار خویش

حقیقت را، دهان بی‌دَر و بی‌پیکری دارم

محمود یاوری زاوه

تربت حیدریه، فروردین 1373

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1014 به تاریخ 920616, شعر طنز, شعر طنز یاوری
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ساعت 18:43  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |