سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 38 کتاب خدی خدای خودم، غزل، رفته از خطر تو روز سیاه دل مو؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اِعرابِ شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانه‌هایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزل‌ها در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این غزل‌ها را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانه‌ها خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی غزل شماره‌ی 38 اثر استاد محمد قهرمان

 

38

رِفتَه از خَـْطِرِ تو روزِ سیاهِ دلِ مُو

باش‌تِ تا که به هوشِت بتَه آهِ دلِ مُو

1- رفته است از یادِ تو روزِ سیاهِ دل من/ صبر کن تا به یادت بیاورد آهِ دلِ من (صبر کن تا آهِ دلِ من روزِ سیاهِ دلم را به یادت بیاورد. در گویش تربتی «خَـْطِر» (xāter) به معنی یاد و حافظه است مثلا گفته می‌شود «از خَـْطِرُم رِفتَه بو» یعنی فراموش کرده بودم. «باش‌تِ» (bâšte) در گویش تربتی به معنی صبر کن و تأمل کن است. استاد محمد قهرمان در یادداشت‌هایش پیرامون این واژه آورده است: «تا آن‌جا که به خاطر دارم تنها وجهِ امری این فعل به کار می‌رود، یعنی «باش‌تِ»، «باش‌تِنْ» و «باش‌تِمْ» که البته کاربرد مورد سوم هم نادر است. صیغه‌ی دیگری از فعل مزبور که لابد مصدر آن «باش دایَن» (bâš dâyan) بوده است نشنیده‌ام». «به هوش دایَن» به معنی به یاد آوردن و یادآوری کردن است مثلا قهرمان در بیتی آورده است: «گفتَن به دیوَنِه‌یِ دل اَتِش نِتی خِرمَنِر، گُف:/ از خَـْطِرُم رِفتَه بو پاک، خُب رَف که دایی به هوشُم»)

شیرمَستَه دلِ تو، بِرّه‌یِ دو مَـْدِریَه

کِی چِرَ ْیی مِرَه از موشتِ گیاهِ دلِ مُو؟

2- شیرمست است دل تو، بره‌ی دو مادره است/ کی چرایی می‌شود از مشت گیاه دل من (دلِ تو که مانند برّه‌ای که دو مادر داشته باشد شیرمَست است چگونه ممکن است با این یک مُشت گیاهِ دلِ من به چرا بیاید؟ به برّه‌ای که از خوردن شیر بسیار سرمست باشد و به بازی مشغول باشد «شیرمَست» (širmast) می‌گویند. «بِرِّه‌یِ دو مَـْدِرَه» یا برّه‌ی دو مادره یعنی برّه‌ای که جز شیر مادر خود از میش دیگری هم شیر می‌خورد و به تبع آن چاق‌تر و سالم‌تر از دیگر برّه‌ها است. «چِرَ ْیی» (čerāyi) به معنی آماده‌یِ چَریدن است یعنی مرحله‌ای که برّه می‌تواند علاوه بر خوردنِ شیر مادر، علف هم بخورد. «چِرَ ْیی رِفتَن» (čerāyi reftan) هم به همین معنی است یعنی مرحله‌ای که برّه می‌آموزد که چطور علف بخورد. در مَثَل می‌گویند «بِرّه از دهنِ مَـْدَرِش چِرَ ْیی مِرَه» و کنایه از آن است که دختر از مادر خود می‌آموزد.)

چَشمِ گوشْنَه‌مْ ز تِماشایِ تو دِلکَن نِمِرَه

رویِتِر پِیْ مَبُر از پیشِ نگاهِ دلِ مُو

3- چشم گرسنه‌ام از تماشای تو سیر نمی‌شود/ صورتت را دور نکن از پیشِ چشمِ دلِ من («گوشنَه» (qušna) به معنی گرسنه است. در گویش تربتی «دلکَن» (delkan) به معنی دل‌کنده، دل برگرفته و قطع علاقه کرده است و این‌که مثلا بگویند «از فلان چیز دِلکَن نِمُرُم» یعنی از آن چیز نمی‌توانم دل بُبرّم. «پِیْ بُردَن» در این بیت به معنی پس بُردن و عقب بُردن است.)

مَتِه از سینِه‌ی مُو کُفتَرِ آهِر پِرواز

سنگِ غَم وِر اِلَه منداز دِ چاهِ دلِ مُو

4- مده از سینه‌ی من کبوتر آه را پرواز/ سنگِ غم به بیهوده مینداز در چاه دل من. («اِلَه» (ela) به معنی یله، رها و ول است و «ور اِلَه» (ver ela) به معنی بی‌خود، به عبث، بیهوده و به بیهودگی است. مثلا می‌گویند «وِر اِلَه ای هَمَه را اَمیُم» یعنی الکی این همه راه آمدم. قهرمان در غزلی دیگر می‌گوید: «چه مرگِمَه که چِنی وِر اِلَه دِ گریَه مُرُم؟ / چِه اَشگیَه که تِمومی نِدَ ْرَه هر چه میَه!».)

چَشم وِر ماه اَگِر سُرخ کُنُم، معذورُم

هر شُوِْ غَم که نیَه رویِ تو ماهِ دلِ مُو

5- چشم به ماه اگر سرخ می‌کنم معذورم/ هر شب غم که نیست روی تو ماهِ دلِ من (هر شبی که غم تو در دلم نباشد چاره‌ای ندارم جز این‌که به ماه خیره شوم. «چَشم سرخ کِردَن» به معنی خیره شدن است. استاد قهرمان در باره‌ی این اصطلاح نوشته است: ««چشم سرخ کردن ور چیز» به معنی به شوق در چیزی نگریستن است و طمع در آن بستن. این اصطلاح به شکل چشم سیاه کردن بر چیزی هم آمده است. صائب گفته است: «صائب به عقیق دگران چشم مکن سرخ/ از پاره‌ی دل دامن خود را یمنی ساز»»

اگِر از تَق‌تَقِ کُوْش تو به هوشِش نِمیَه

چیَه ای تَپّ و تَپِ گاه به گاهِ دلِ مُو؟

6- اگر از تق‌تقِ کفش تو به یادش نمی‌آید/ چه است این تُپ‌تُپ گاه‌گاهِ دلِ من؟ (این صدایی که از دل من می‌آید به یاد صدای تق تق پاشنه‌های کفش‌های توست. «به هوش اَمَین» به معنی به یاد آمدن است مثلا اگر بگویند: «به هوشِت اَمَه» یعنی آیا به یاد آوردی؟)

پورِه‌یِ تا که مِرَه شیوَه، مُشُرَّه ز سرِش

بس که از زهرِ غَمِت پورَه جِگاهِ دلِ مُو

7- اندکی تا کج می‌شود از سرش می‌ریزد/ از بس که از زهرِ غمت پُر است ظرف دل من. («پورِه» (pure) به معنی اندک و اندکی است. مثلا می‌گویند: «پورِه‌یِ پِیْ رو» (pureye pey ro) به این معنی است که اندکی عقب برو. «شیوَه رِفتَن» (šiva reftan) و «شیوَه کِردَن» هم به معنی کج شدن و کج کردن است و هم به معنی سرازیر شدن. مثلا وقتی بگویند «کوزَه‌رْ شیوَه کُ» یعنی کوزه را کج کن و وقتی بگویند «شیوَه کِردُم وِر حَدِ مِیْدو» یعنی به سمتِ دشت سرازیر شدم. «مُشُرَّه» (mošorra) از مصدر «شُرّیَن» (šorrian) به معنی می‌ریزد است که در مورد ریختن مایعات به کار می‌رود. در گویش تربتی «جِگا» یا «جِگاه» به معنی ظرف است. مثلا علی‌اکبر عباسی در منظومه‌ی سمندرخان در دعوای سمندر و سکینه می‌گوید: «به یِک‌بَـْرَه زَیَن وِر کِلِّه‌یِ هَم / خِدِی هر چه جِگا بو اونجِه وِرچَم» یعنی به یکباره با هر چه ظرف و ظروفی که آنجا دَمِ دستشان بود بر سر هم زدند.)

دو قِدَم بیشتِرَک پیش نِرِفتَه سِر راست

دِ مِگِردَه دِ خَمِ زلفِ تو راهِ دلِ مُو

8- دو قدم بیشتر جلو نرفته است مستقیم/ برمی‌گردد در خم زلف تو راه دل من (دل من هنوز دو قدم مستقیم نرفته است دوباره به خَم زلف تو برمی‌گردد. «دِ گِشتَن» به معنی برگشتن است.)

شیرسوزَه بُخُدا بِرِّه‌یِ بی‌مَـْدِرَکُم

مَزَنِش پِیْ که نیَه وَختِ رِگاهِ دلِ مُو

9- شیرسوز است بخدا برّه‌ی بی‌مادر من/ عقب نزنش که نیست وقت رگاه دل من. (دلِ من مانند برّه‌ای بی‌مادر و شیرسوز است، او را از خود مَران که وقت از شیر گرفتنِ او نیست. «شیرسوز» عبارت است از نوزادی اعم از از نوزاد انسان یا حیوانات که کمتر از حدّ لازم شیر خورده باشد و به خوبی رشد نکرده باشد. این اصطلاح را به طعنه در مورد افراد خیلی چاق به کار می‌برند و می‌گوید «طِفلِ شیرسوز رِفتَه» یعنی طفلکی شیرسوز شده است یا به تمامی شیر نخورده است. «پِی زیَن» (pey ziyan) یا پی زدن به معنی عقب راندن و دفع کردن است. «رِگاه» (reqâh) به معنی از شیر گرفتن برّه و بزغاله است. مثلا اگر بگویند «وَختِ رگاهِشَه» یعنی وقت از شیر گرفتنش است.)

خونی و دزد نیَه، کُنده و زِنجیر چیَه؟

وَر گُ اِیْ زلف، که چی بویَه گناهِ دلِ مُو؟

10- جانی و دزد نیست، کُنده و زنجیر چیست؟/ بگو ای زلف! که چه بوده است گناه دل من؟ (ای زلف معشوق، دل من جانی و دزد نیست، بگو که گناهِ دل من چیست؟ «خونی» در اصطلاح محلّی به معنی آن کسی است که دامنش به خون کسی آلوده است یعنی جانی و جنایت‌کار. «کُندَه» که در گویش تربتی گاه به صورت «کُند» هم به کار می‌رود واژه‌ای قدیمی است و لغت فرس اسدی در توضیح آن آمده: «بندی چوبی باشد که بر پای محبوسین نهند». در گویش تربت گاه به صورت «کُند و بُخُوْ» به کار می‌رود.)

دِ چِنی راهِ که صد جاشْ خِطَر خَف کِردَه

کیَه غیر از دلِ مُو پوشت و پِناهِ دلِ مُو؟

11- در چنین راهی که صد جایش خطر کمین کرده است/ کی است غیر از دل من پشت و پناه دل من؟ (در چنین راه پُر از خطری دل من هیچ پشت و پناهی جز خودش ندارد.)

شُوْ خِدِی غم دِ چِرَ ْغون و سِحَر رِفتَه دِ خُوْ

نِخَبو زودتر از ظهر، پِگاهِ دلِ مُو

12- شب با غم در چراغان و سحر در خواب شده است/ نخواهد بود زودتر از ظهر، صبحِ دلِ من (در این حال که شب و غم شب را بیداری می‌گذارنند و سحر خوابیده است، طلوع خورشید برای من ظهر خواهد بود. «چِرَ ْغو دیشتَن» (čerāgo dištan)  به معنی بیدار ماندن در شب است. «چِرَ ْغو» (čerāgu) یا «شُوْچِرَ ْغو» (šowčerāgu) به معنی میهمانی‌های خودمانی‌ای است که خراسانی‌ها در شب‌های بلند زمستان دور هم جمع می‌شوند و با خواندن فریاد و اوسنه و گپ و گفت، شب‌های زمستان را به گرمی می‌گذرانند. استاد محمد قهرمان در قصیده‌ی بلند «ناجو» به طور کامل به توضیح این رسم پرداخته است که در آرشیو وبلاگ موجود  است: «کوتاه مِنَن مُردُمِ فِهمیدَه‌تَر از ما / شُوهایِ دِرازْهَنگِ زِمِستورْ به چِرَ ْغو»

15/12/1362

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1099 به تاریخ 13940503, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |