شعر محلی تربت؛ بهار، ترکیببند؛ ای فصل بهار ای کتابه؛ سعید یوسف
سعید یوسف در 1327 در تربت حیدریه به دنیا آمده است. از دانشگاه مشهد لیسانس ادبیات انگلیسی گرفته است. بعد برای ادامهی تحصیل به آلمان رفته است و در رشتههای ادبیات انگلیسی و ادبیات آلمانی از دانشگاه فرانکفورت فوق لیسانس گرفته است. بعد به کانادا رفته است و از دانشگاه تورنتو دکترای ادبیات تطبیقی گرفته و از سال 2002 به بعد در دانشگاه شیکاگو مشغول تدریس زبان و ادبیات فارسی است. وی همچنین در زمینهی روزنامهنگاری، ترجمه، شعر و نقد ادبی فعالیت میکند.
نکاتی چند جهت بهتر خواندن شعر گویشی
http://bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-2802.aspx
نسخهی صوتی شعر با صدای بهمن صباغ زاده
http://s6.picofile.com/file/8265695634/bahar_saeed_yusof.MP3.html
نسخهی PDF شعر
http://s6.picofile.com/file/8265700126/bahar_saeed_yusof.pdf.html
این ترکیببند یکی از نمونههای خوب شعر تربتی است که در سالهای اخیر دیده شده است. چقدر متاسف شدم وقتی فهمیدم شاعر این شعر آقای سعید یوسف تنها همین یک شعر را به گویش تربتی سروده است. با آقای سعید یوسف به لطف روزبه قهرمان پسر ارشد زندهیاد محمد قهرمان آشنا شدم. ایشان خواهرزادهی محمد قهرمان هستند. آقای یوسف فرزند مرحوم عشرت قهرمان است که در شعر «نکیسا» تخلص میکرد و دهها مجموعه شعر به قلم ایشان منتشر شده است.
وقتی این شعر آقای سعید یوسف را خواندم به یاد ترکیببندی به نام «دِردِ دل» از محمد قهرمان افتادم که در کتاب خدی خدای خودم با عنوان شعر شمارهی 23 چاپ شده است. قهرمان در این ترکیببند 18 بندی که 90 بیت دارد با خدا سخن میگوید و بعد روی سخن را به تقدیر و چرخ و آسمان و شب و روز و ... میکند و سفرهی دلش را باز میکند. «اِی او که دِ بال سَر نِشِستی/ قربونِ خداییِت بِگِردُم/ هر بد که تو وِر سَرُم دُوُندی/ گفتُم خُبَه گیلِهیِ نِکِردُم/ ...» (این ترکیببند در آرشیو وبلاگ موجود است) خوشبختانه استاد قهرمان تاریخ سرودن اشعارشان را قید کردهاند و با توجه به تاریخ سروده شدن این ترکیببند که آذر 1354 است میشود فهمید که تحت تاثیر ترکیببند بهار سعید یوسف بودهاند. مرادم از اشاره به این موضوع این بود که بگویم شعری آنهم به گویش تربت که بتواند مرحوم قهرمان را تحت تاثیر قرار دهد بیشک ویژگیهای برجستهی بسیاری دارد.
از نکتههای برجستهی این ترکیببند استفادهی مناسب از فعلهای مستقبل است که در گویش تربت متفاوت با گویش معیار به زبان میآید. تصویرهای زنده و زبان روان و صمیمی از ویژگیهای بارز این شعر است. در ادامه با هم این ترکیببند زیبا را میخوانیم.
ای فصلِ بِهارِ ای كُتابَه
ای ساخْت پور اَخْم و تَخْم و بِرْزَخ!
یا جَـْلَه و سِیْل و سوزِ برفَه
یا اَفْتُوِ داغ و باد و دُلَّخ
قوم و رِگ و خارِ خوشكَه از دَم
چاردوبَرِ ما هَزار فِرْسَخ
امّا مو و تو دو تا دِرَخْتِم
پوشیدَه قِبای سُوْزِ نَخنَخ
اَستیدَه دِ مینِ ای بیابو
ریشَه دِ زِمینِ ای بیابو
كِیْ بود مُو و تو بودِم اوساخت
قُچّاق و رِشیدْ هَمسَرِ لوك
حالا دِگَه چند سالَه رِفْتَه
مویایْ سَرِما سِفِدْ تَك و توك
روزِمْ خَـْمَه كه ما خَـْبودِم
دو پیرِ لِمَشْتِ جیشْت و عِنّوك
دو دایِ شِگِستَه و خِرَ ْبَه
دو لِتِّهی پَـْرَه، پودَه، پِتّوك
ما بَلِّ هَمِم، بِرِیْ هَمِم ما
تا هَستِمْ ما، خِدِیْ هَمِم ما
مارْ جَـْهِل و خوم گِریفْت دِنْیا
اَنْداخْ دِ اَتیش و كِرد پُختَه
اَجّاش خِبَرُم مِگی نِدَ ْرَه
از ماستِ تُروشِ كه فُرُختَه
غَـْفِل، كه اَخِر خَـْكِرد كورِش
دود و دَمِ خِرمِنای سُختَه
ماهارْ كه دِ گور خَـْكِرد، امّا
گورِ خودِشُم خَـْكَند اَزُختَه
خِندیدَه كه مارْ دیَه دِ زِندو
فِردام خَـگِریست و مار خَـخِندو
اِیْ اَبرِ كِنیسكِ خوشكِ بی نَم
كِیْ از تو خَـْرَفت آسِمو پاك؟
اُوْهایِ خُنوكِ شیری از تو
كِی واز بِدَر خَـْقُـلّی، اِی خاك؟
كِی تُور خَـْگُلُندَن از نُوْ، اِی توی؟
كِی خوشَه خَـْكِرْدی از نُوْ، اِی تاك؟
كِی واز خَـْخُندی از قِفَستِت
اِی مُرغِ سَكول مَكولِ غِمناك؟
وَختِ اَتیشِ نِمُندَه بَـْشَه؟
یا وَختِ نِه دوی، نِه كُندَه بَـْشَه؟
بهار 1353؛ زندانِ شاه؛ سعید یوسف
***
ای فصلِ بِهارِ ای كُتابَه
ای ساخْت پور اَخْم و تَخْم و بِرْزَخ!
1- این فصل بهار این کتاب است/ اینگونه پُر اَخم و تَخم و برافروخته! («کتاب» در گویش تربتی به صورت «کُتاب» (kotab) تلفظ میشود. «ساخت» (sâxt) یا «ساخ» (sâx) در گویش تربتی به معنی نحو و گونه است. «بَرزَخ» که در تربت «بِرزَخ» (berzax) تلفظ میشود به معنی ناراحت، عصبانی و برافروخته از خشم است. در فرهنگ معین نیز به این معنی اشاره شده است. ظاهرا این اصطلاح به همین معنی تا قرن هشت مصطلح بوده است چنانچه در منظومهی «خورشید و جمشید»، سلمان ساوجی در وصفِ شیری که قصد حمله به ملِکجمشید را دارد میگوید: «دو چشمش چون دو دُر در عین برزخ/ دهان و سر چو چاهِ ویل و دوزخ». در این بیت شاعر با تعجب میگوید بهار که زیباترین فصل سال است نباید اینگونه باشد و در بیت بعد به تصویر کردن این بهار میپردازد.)
یا جَـْلَه و سِیْل و سوزِ برفَه
یا اَفْتُوِ داغ و باد و دُلَّخ
2- یا تگرگ و سیل و سرمای برف است/ یا آفتاب داغ و باد و گرد و خاک (در گویش تربت تگرگ را «جَـْلَه» (jāla) یعنی ژاله میگویند. «سوز» (suz) یعنی سرمایی که پوست را بسوزاند و به پوست آزار برساند. در گویش تربتی «دُلَّخ» (dollax) یا «دُلِّخباد» (dollexbâd) بادی است که همراه با گرد و خاک باشد. دولتآبادی در شاهکار خود «کلیدر» اصطلاح «دودلاخ» (dud lâx) را اینگونه آورده است: «امنیهها بر اسبها نشستند. زنها به دور «کلمیشی» گرد آمدند… دودلاخی از خاک بر رد سواران بر جا ماند.)
قوم و رِگ و خارِ خوشكَه از دَم
چاردوبَرِ ما هَزار فِرْسَخ
3- قُم و ریگ و خارِ خشک است به تمامی/ اطراف ما هزار فرسنگ («قوم» (gum) به معنی شن نرمی است که در مناطق کویری خراسان یا حاشیهی کویر به وفور یافت میشود با باد جابهجا میشود و تپهماهورهای کوچکی را پدید میآورد. «رِْگ» (rēq) که با کسرهی کشیده تلفظ میشود تلفظ تربتی ریگ است. «خوشک» (xušk) نیز تلفظ گویشی خشک است در مقابل تر و خیس. «از دَم» به معنی از یک کنار، یکسره و به تمامی است. «چاردوبَر» به معنی اطراف و هر چهار طرف است. «فِرسَخ» (fersax) تلفظ گویشی فرسنگ است که از واحدهای مسافت در قدیم بوده است. هر فرسنگ یا فرسخ معادل شش کیلومتر امروزی میشود.)
امّا مو و تو دو تا دِرَخْتِم
پوشیدَه قِبای سُوْزِ نَخنَخ
4- اما من و تو دو تا درخت هستیم/ پوشیده قبای سبز نَخنما (در گویش تربت سبز را «سُوْز» (sowz) به وزن حوض تلفظ میکنند. «نَخنَخ» به معنی نَخنما و پوسیده و فرسوده است.)
اَستیدَه دِ مینِ ای بیابو
ریشَه دِ زِمینِ ای بیابو
5- ایستاده در میان این بیابان/ ریشه در زمین این بیابان (در گویش تربت بیابان را گاه «بیَـْبو» (biyābu) و گاه «بیَـْوو» (biyāvu) تلفظ میکنند.(
كِیْ بود مُو و تو بودِم اوساخت
قُچّاق و رِشیدْ هَمسَرِ لوك
6- کی (چه وقت) بود من و تو بودیم آن گونه / تنومند و بلندبالا مانند شتر نر («ساخت» (sâxt) یا «ساخ» (sâx) در گویش تربتی به معنی نحو و گونه است. «قُچاّق» (goččâg) در گویش تربتی هم به معنی فربه و تنومند و هم به معنی قدرتمند و قُلدُر است. «رِشید» (rešid) نیز در تربتی به معنی خوشقد و بالا و خوشهیکل به کار میرود. «هَمسَر» (hamsar) یعنی مانند، شبیه و همقدر. «لوک» (luk) به معنی شتر کمموی بارکش و شتر نر درشتهیکل است و در این بیت کنایه از قویبنیه بودن است.)
حالا دِگَه چند سالَه رِفْتَه
مویایْ سَرِما سِفِدْ تَك و توك
7- حالا دیگر چند سال است که شده/ موهای سر مان سفید تک و توک (روزگار جوانی گذشته است و دیگر برخی از موهای سر من و تو سفید شده است.)
روزِمْ خَـْمَه كه ما خَـْبودِم
دو پیرِ لِمَشْتِ جیشْت و عِنّوك
8- روزی خواهد آمد که ما خواهیم بود/ دو نفر پیر کثیف و زشت و نقنقو («خَـْمَه» (xāma) یا «خَئَمَه» (xaāma) در گویش تربتی به معنی «خواهد آمد» است. به طور کلی در گویش تربتی وقتی «خَـْـ» بر سر فعل میآید آن را مستقبل میکند. در زبان معیار برای ساختن فعل مستقبل «خواه + شناسه + بُنِ ماضی» میشود مانند «خواهَم گفت»، «خواهی گفت»، «خواهد گفت» و ... ؛ اما در گویش تربتی «خواه + بُنِ ماضی + شناسه» میشود مانند «خواه گفتَم»، «خواه گفتی»، «خواه گفت» و ... که در گویش محلی به صورت «خَـْگُفتُم»، «خَـْگُفتی»، «خَـْگُفت» و ... تلفظ ميشود. «خَـْبودِم» یعنی خواهیم بود. باید دقت داشت که در تربت عدد دو با هجای کشیده (du) و به وزن قو تلفظ میشود. «لِمَشت» (lemašt) در گویش تربتی به معنی کثیف و ناپاکیزه، «جیشت» (jišt) به معنی زشت و «عِنّوک» (ennuk) به معنی نقنقو یعنی کسی که نق نق کند است. در مورد «عِنّوک» بد نیست این توضیح را هم اضافه کنم که «ـوک» که در آخر این کلمه آمده است در گویش تربتی کلمه را فاعلی میکند مانند «تِرسوک» به معنی کسی که میترسد یا «مُنّوک» به معنی کسی که مُن مُن میکند، یعنی مبهم سخن میگوید. حالا اگر نقنق کردن را عِنعِن کردن در نظر بگیریم «عِنّوک» یعنی کسی که عِنعِن میکند یا به عبارت بهانهگیر و نقنقو است.)
دو دایِ شِگِستَه و خِرَ ْبَه
دو لِتِّهی پَـْرَه، پودَه، پِتّوك
9- دو دیوار شکسته و خراب/ دو پارچهی پاره و پوسیده و فرسوده (باید دقت داشت که در تربت عدد دو با هجای کشیده (du) و به وزن قو تلفظ میشود. در گویش تربتی دیوار را «دای» (dây) میگویند. در لغتنامه «دای» به معنی رده یا چینهی دیوارِ گِلی آمده است اما در گویش تربتی به طور کلی دیوار گِلی و یا دیگر دیوارها را نیز «دای» میگویند. «لِتَّه» (letta) در گویش تربتی به معنی تکه پارچهی بیارزش است. «پَـْرَه» (pāra) همان پاره است که در گویش تربتی با فتحهی کشیده تلفظ میشود مانند «خَـْنه» (xāna) به جای خانه. تربتیها پوسیده را «پوده» (puda) میگویند اگر اشتباه نکنم یعنی چیزی که تارش پوسیده و ریخته و تنها پودش بر جای مانده است. دیگر این که اصطلاح «پیر و پوده» (piro puda) نیز در گویش تربتیها زیاد به کار برده میشود که کنایه از پیر شدن و از کار افتادن است. «پِتّوک» (prttuk) به معنی فرسوده و پوسیده میباشد و غالبا در مورد پارچههای کهنهای که زود پاره میشوند به کار میبرند.)
ما بَلِّ هَمِم، بِرِیْ هَمِم ما
تا هَستِمْ ما، خِدِیْ هَمِم ما
10- ما مانند هم هستیم، برای هم هستیم ما/ تا هستیم ما با هم هستیم ما («بَلّ» (ball) در گویش تربتی به معنی مثل، مانند، مشابه و نظیر است. مثلا میگویند: «ای بَلِّ اویَه» یعنی این مثل آن است. «تَلّ» (tall) و «چَلّ» (čall) هم مترادف «بَلّ» است و گاه به صورت «بَلّ و تَل» یا «بَلّ و چَل» استفاده میشود؛ مثلا میگویند «ایم بَلّ و تَلِّ هَمویَه» یعنی این هم مثل و مانند همان است. «خِدِی» در گویش تربتی به معنی «با» و «همراه با» است.)
مارْ جَـْهِل و خوم گِریفْت دِنْیا
اَنْداخْ دِ اَتیش و كِرد پُختَه
11- ما را جوان و خام گرفت دنیا/ انداخت در آتش و پخته کرد («جَـْهِل» (jāhel) یا جاهل در گویش تربتی به معنی جوان است و بار منفیای ندارد. «خوم» (xum) تلفظ گویشیِ خام است در مقابل پخته.)
اَجّاش خِبَرُم مِگی نِدَ ْرَه
از ماستِ تُروشِ كه فُرُختَه
12- اصلا خبر هم میگویی ندارد/ از ماست ترشی که (به ما) فروخته است (معنی بیت به طور کلی این است که دنیا که به ما کلک زده است به روی خودش هم نمیآورد. در گویش تربتی «اَجّاش» (ajjâš) را در معنی هرگز و اصلا و ابدا به کار میبرند. «اَجّاش» مخفف «از جایش» است مثلا وقتی در گویش تربتی گفته شود: «اَجّاش نُمُرُم» (ajjâš nomorom) یعنی هرگز نمیروم، عمرا که بروم. تربتیها تُرش را «تُروش» (toruš) تلفظ میکنند.)
غَـْفِل، كه اَخِر خَـْكِرد كورِش
دود و دَمِ خِرمِنای سُختَه
13- غافل است که آخر او را کور خواهد کرد/ دود و دَم خرمنهای سوخته («غَـْفِل» (gāfel) با فتحهی کشیده بر روی حرف اول تلفظ گویشی غافل است. «خَـْکِرد» (xakerd) در گویش تربتی معادل خواهد کرد است.)
ماهارْ كه دِ گور خَـْكِرد، امّا
گورِ خودِشُم خَـْكَند اَزُختَه
14- ما ها را در گور خواهد کرد اما/ گور خودش را هم خواهد کند تا آن وقت («خَـْکِرد» (xakerd) و («خَـْکَند» (xakand) در گویش تربتی معادل «خواهد کرد» و «خواهد کند» است. «اَزُختَه» (azoxta) در گویش تربتی معادل از آن وقت، تا آن زمان، تا آن موقع است. راستش این اصطلاح را از زمان کودکی تا حال نشنیده بودم و الان که در این شعر آن را خواندم یادم آمد که در امیرآباد که زادگاه مادرم است و من گاه در کودکی تابستانها را آنجا سپری میکردم این اصطلاح را چند بار شنیده بودم.)
خِندیدَه كه مارْ دیَه دِ زِندو
فِردام خَـگِریست و مار خَـخِندو
15- خندیده است که ما را دیده در زندان/ فردا هم خواهد گریست و ما را خواهد خنداند. (ابیات فوق همه خطاب به دنیاست و هر چه آنچه شاعر را به زندان انداخته است. «خَگِریست» (xagerist) معادل خواهد گریست و گریه خواهد کرد. «خَخِندو» (xaxevdu) یعنی خواهد خنداند، باعث خندهی ما خواهد شد.
اِیْ اَبرِ كِنیسكِ خوشكِ بی نَم
كِیْ از تو خَـْرَفت آسِمو پاك؟
16- ای ابر خسیس خشک بینم/ کی از تو خواهد شد آسمان پاک (در گویش تربتی «کِنِس» به معنی خسیس و لئیمالطبع را «کِنِسک» (kenesk) تلفظ میکنند. «خَرَفت» (xaraft) یعنی خواهد رفت، خواهد شد.(
اُوْهایِ خُنوكِ شیری از تو
كِی واز بِدَر خَـْقُـلّی، اِی خاك؟
17- آبهای خُنَکِ شیرین از تو/ کی باز بیرون خواهد جوشید، ای خاک؟ («خُنوک» (xonuk) تلفظ گویشی خنک و «شیری» (širi) تلفظ گویشی شیرین است. «خَقُلّی» (xagolli) یعنی خواهد قُلید، خواهد جوشید، قُلقُل خواهد کرد. در گویش تربتی جوشیدن را «قُلّیدَن» (gollidan) و یا قُلیَّن (golliyan) میگویند.)
كِی تُور خَـْگُلُندَن از نُوْ، اِی توی؟
كِی خوشَه خَـْكِرْدی از نُوْ، اِی تاك؟
18- کی تو را تکان خواهند داد از دوباره، ای درخت توت؟/ کی خوشه خواهی کرد از دوباره، ای تاک؟ «تُورْ» مخفف تو را است. در گویش تربتی علامت مفعول واسطه به صورت «ر» ساکن به کار میرود تُور (tor)، مُور (mor)، اور (ur) یعنی تو را، مرا، او را. «خَگُلُندَن» (xagolondan) یعنی خواهند تکاند، تکان خواهند داد. در گویش تربتی «گُلُندَن» (golondan) یا «گُلو دایَن» (goludâyan) به معنی تکان دادن و تکاندن است و این اصطلاح غالبا در خصوص درختان میوهدار و گاه در مورد سفره و تشک و نظایر آن به کار میرود. «توی» (tuy) به معنی توت است و توت درختی است با میوههای سفیدرنگ، کوچک، شیرین و آبدار که در خراسان به وفور یافت میشود و برگ این درخت غالبا خوراک کرم ابریشم میشود که در خراسان «کُخپیلَه» گفته میشود و در صنعت ابریشمکشی ارزشمند است. «خوشه کردن» یا خوشه بستنِ تاک به معنی به بار نشتن انگور است یعنی خوشههای انگور از درخت تاک آویخته شود.)
كِی واز خَـْخُندی از قِفَستِت
اِی مُرغِ سَكول مَكولِ غِمناك؟
19- کی دوباره خواهی خواند از قفسات/ ای مرغ افسردهی غمگین؟ («خَـْخُندی» (xaxondi) یعنی خواهی خواند. «قِفَستِت» (gefastet) در گویش تربتی یعنی قفس تو. در گویش تربتی کلمههایی با تلفظ مشابه را با اضافه کردن یک «ت» ساکن به آخر آن تلفظ میکنند که این کمک به راحتتر شدن تلفظ میکند مانند «نِفَست» (nefast) به جای نفس. «مُرغ» به معنی پرنده به طور کلی است. «سَکول مَکول» (sakul makul) به معنی بیحوصله، افسرده، غمگین و بی حال است. اصطلاح «بیحال و هُمب» (bi hâlo homb) را هم در گویش تربتی داریم که مترادف با همین معنی است.
وَختِ اَتیشِ نِمُندَه بَـْشَه؟
یا وَختِ نِه دوی، نِه كُندَه بَـْشَه؟
20- وقتی آتشی نمانده باشد؟/ یا وقتی که نه دود و نه هیزمی مانده باشد؟ («دوی» (duy) همان دود است. «کُندَه» (konda) عبارت است از هیزمهای بزرگ که معمولا با تبر قطعه قطعه میشود. مصرع دوم اشارهای هم دارد به ضربالمثل دود از کنده بلند میشود.)
***
بهمن صباغ زاده
21/3/1395
خراسان؛ تربت حیدریه
***
برچسبها:
شعر محلی تربت,
شعر محلی سعید یوسف,
دانلود شعر تربتی صوتی,
سعید یوسف