سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

شعر محلی تربت؛ یاد تربت، تربت دگه مر مین خیابوش نخدی؛ سعید یوسف

سعید یوسف در 1327 در تربت حیدریه به دنیا آمده است. از دانشگاه مشهد لیسانس ادبیات انگلیسی گرفته است. بعد برای ادامه‌ی تحصیل به آلمان رفته است و در رشته‌های ادبیات انگلیسی و ادبیات آلمانی از دانشگاه فرانکفورت فوق لیسانس گرفته است. بعد به کانادا رفته است و از دانشگاه تورنتو دکترای ادبیات تطبیقی گرفته و از سال 2002 به بعد در دانشگاه شیکاگو مشغول تدریس زبان و ادبیات فارسی است. وی همچنین در زمینه‌ی روزنامه‌نگاری، ترجمه، شعر و نقد ادبی فعالیت می‌کند.

نکاتی چند جهت بهتر خواندن شعر گویشی

http://bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-2802.aspx

نسخه‌ی صوتی شعر با صدای شاعر

http://s8.picofile.com/file/8344722468/yaad_e_torbat.m4a.html

 

پیش از این یک ترکیب‌بند بسیار زیبا از آقای سعید یوسف منتشر کرده بودم که به نام بهار که مورد توجه دوستان قرار گرفت. شعر بهار به گویش تربتی سروده شده بود. وقتی فهمیدم این شعر تنها شعر تربتی جناب یوسف است بسیار متاسف شدم که شاعر به این خوبی با این میزان تسلّط بر گویش تربت و استعداد شاعری چرا تنها یک شعر تربتی باید داشته باشد. چند روز پیش که یک شعر تربتی دیگر از ایشان خواندم بسیار خوشحال شدم. در ادامه این غزل زیبا را با هم می‌خوانیم.

 

تربت دِگه مُر مونِ خیابوش نِخَـْدی

حُکمِ قِدیما دوبَرِ مِیدوش نِخَـْدی

پیشکوش سَرِ جاشَه، ولی هیشکِه دِگَه مُر

لَم دایَه دِ سِیکاش و لُوِْ جوش نِخَـْدی

با چرخ چه جولونِ مِدایُم مُو دِ تربت

هیشکِه دِگَه او چرخ و او جولوش نِخَـْدی

چَشمِ مو دِگَه تِپِّه ی باغ‌ملّیِ شَهرِر

با سُوْزی و گُل‌های فِراووش نِخَـْدی

از خَنِه‌ی ما هیچِّه نِمُندَه، دگه چَشمُم

او خَـْنَه رِ با بیدِش و ناجوش نِخَـْدی

آقای خِطیبی که کُتاب دیشت و مِجِلَّه

مُر مونِ کتاباش و دِ دیکّوش نِخَـْدی

آقای نِجَف‌زاده، دِبیرِ ادِبیّات

بَلِّ مُو دِگَه بِچِّه‌ی باهوش نِخَـْدی

او دخترِ که وِر رَدِ او بودُم و حِیروش

مُر وِر رَدِش و عاشق و حِیروش نِخَـْدی

 

آذر 1397؛ سعید یوسف

***

تربت دِگه مُر مونِ خیابوش نِخَـْدی

حُکمِ قِدیما دوبَرِ مِیدوش نِخَـْدی

1- تربت دیگر مرا میان خیابانش نخواهد دید/ مانند قدیم‌ها اطراف میدانش نخواهد دید.

پیشکوش سَرِ جاشَه، ولی هیشکِه دِگَه مُر

لَم دایَه دِ سِیکاش و لُوِْ جوش نِخَـْدی

2- پیشکوهش سر جایش است، ولی هیچکس دیگر مرا/ لم داده در سایه و لب جویش (اشاره به پیشکوه) نخواهد دید. (پیشکوه دامنه‌ی کوه سه‌قلّه است که در گویش تربتی «پیشکو» (pišku) تلفّظ می‌شود مکانی‌ست تفریحی‌ست در تربت حیدریه. «سِیکا» (seykâ) همان سایه است در مقابل «اَفتُوْ» یعنی آفتاب)

با چرخ چه جولونِ مِدایُم مُو دِ تربت

هیشکِه دِگَه او چرخ و او جولوش نِخَـْدی

3- با دوچرخه چه جولانی می‌دادم من در تربت/ هیچکس دیگر آن دوچرخه و آن جولانش را نخواهد دید.

چَشمِ مو دِگَه تِپِّه ی باغ‌ملّیِ شَهرِر

با سُوْزی و گُل‌های فِراووش نِخَـْدی

4- چشم من دیگر تپّه‌ی باغملّی شهر را/ با سبزی و گُل‌های فراوانش نخواهد دید. (باغملّی تربت بر تپّه‌ای در مرکز شهر واقع شده است)

از خَنِه‌ی ما هیچِّه نِمُندَه، دگه چَشمُم

او خَـْنَه رِ با بیدِش و ناجوش نِخَـْدی

5- از خانه‌ی ما هیچ‌چیز نمانده، دیگر چشمم/ آن خانه را با بیدش و ناژویش نخواهد دید. («در گوش تربتی درخت کاج را «نَـْجو» (nāju) می‌گویند)

آقای خِطیبی که کُتاب دیشت و مِجِلَّه

مُر مونِ کتاباش و دِ دیکّوش نِخَـْدی

6- آقای خطیبی که کتاب داشت و مجلّه/ مرا میان کتاب‌هایش و در مغازه‌اش نخواهد دید. («خطیبی» از قدیمی‌ترین کتاب‌فروشی‌های تربت بوده که چند نسل است کتابفروشی دارند و امروز هم در خیابان فردوسی جنوبی مغازه دارند. «دیکو» (diku) تلفّظ گویشی دکان است)

آقای نِجَف‌زاده، دِبیرِ ادِبیّات

بَلِّ مُو دِگَه بِچِّه‌ی باهوش نِخَـْدی

7- آقای نجف زاده دبیر ابیات/ مانند من دیگر بچّه‌ی باهوش نخواهد دید. (مصرع اوّل این بیت اشاره دارد به استاد احمد نجف زاده که سالیان سال در دبیرستان‌های تربت ادبیات درس داده‌اند و امروز هم به تربیت و راهنمایی شاعران تربت مشغولند)

او دخترِ که وِر رَدِ او بودُم و حِیروش

مُر وِر رَدِش و عاشق و حِیروش نِخَـْدی

8- آن دختری که دنبال او بودم و حیرانش/ مرا دنبال خود و عاشق و حیرانش نخواهد دید. («وِر رَد» یعنی بر اثر به دنبال و در تعقیب.

***

توضیح ابیات:

بهمن صباغ زاده

13/9/1397

خراسان؛ تربت حیدریه


برچسب‌ها: شعر محلی تربت, شعر محلی سعید یوسف, دانلود شعر تربتی صوتی, سعید یوسف
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۷ساعت 18:37  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

شعر محلی تربت؛ بهار، ترکیب‌بند؛ ای فصل بهار ای کتابه؛ سعید یوسف

سعید یوسف در 1327 در تربت حیدریه به دنیا آمده است. از دانشگاه مشهد لیسانس ادبیات انگلیسی گرفته است. بعد برای ادامه‌ی تحصیل به آلمان رفته است و در رشته‌های ادبیات انگلیسی و ادبیات آلمانی از دانشگاه فرانکفورت فوق لیسانس گرفته است. بعد به کانادا رفته است و از دانشگاه تورنتو دکترای ادبیات تطبیقی گرفته و از سال 2002 به بعد در دانشگاه شیکاگو مشغول تدریس زبان و ادبیات فارسی است. وی همچنین در زمینه‌ی روزنامه‌نگاری، ترجمه، شعر و نقد ادبی فعالیت می‌کند.

نکاتی چند جهت بهتر خواندن شعر گویشی

http://bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-2802.aspx

نسخه‌ی صوتی شعر با صدای بهمن صباغ زاده

http://s6.picofile.com/file/8265695634/bahar_saeed_yusof.MP3.html

نسخه‌ی PDF شعر

http://s6.picofile.com/file/8265700126/bahar_saeed_yusof.pdf.html

 

این ترکیب‌بند یکی از نمونه‌های خوب شعر تربتی است که در سال‌های اخیر دیده شده است. چقدر متاسف شدم وقتی فهمیدم شاعر این شعر آقای سعید یوسف تنها همین یک شعر را به گویش تربتی سروده است. با آقای سعید یوسف به لطف روزبه قهرمان پسر ارشد زنده‌یاد محمد قهرمان آشنا شدم. ایشان خواهرزاده‌ی محمد قهرمان هستند. آقای یوسف فرزند مرحوم عشرت قهرمان است که در شعر «نکیسا» تخلص می‌کرد و ده‌ها مجموعه‌ شعر به قلم ایشان منتشر شده است.

وقتی این شعر آقای سعید یوسف را خواندم به یاد ترکیب‌بندی به نام «دِردِ دل» از محمد قهرمان افتادم که در کتاب خدی خدای خودم با عنوان شعر شماره‌ی 23 چاپ شده است. قهرمان در این ترکیب‌بند 18 بندی که 90 بیت دارد با خدا سخن می‌گوید و بعد روی سخن را به تقدیر و چرخ و آسمان و شب و روز و ... می‌کند و سفره‌ی دلش را باز می‌کند. «اِی او که دِ بال سَر نِشِستی/ قربونِ خداییِت بِگِردُم/ هر بد که تو وِر سَرُم دُوُندی/ گفتُم خُبَه گیلِه‌یِ نِکِردُم/ ...» (این ترکیب‌بند در آرشیو وبلاگ موجود است) خوشبختانه استاد قهرمان تاریخ سرودن اشعارشان را قید کرده‌اند و با توجه به تاریخ سروده شدن این ترکیب‌بند که آذر 1354 است می‌شود فهمید که تحت تاثیر ترکیب‌بند بهار سعید یوسف بوده‌اند. مرادم از اشاره به این موضوع این بود که بگویم شعری آن‌هم به گویش تربت که بتواند مرحوم قهرمان را تحت تاثیر قرار دهد بی‌شک ویژگی‌های برجسته‌ی بسیاری دارد.

از نکته‌های برجسته‌ی این ترکیب‌بند استفاده‌ی مناسب از فعل‌های مستقبل است که در گویش تربت متفاوت با گویش معیار به زبان می‌آید. تصویرهای زنده و زبان روان و صمیمی از ویژگی‌های بارز این شعر است. در ادامه با هم این ترکیب‌بند زیبا را می‌خوانیم.

 

ای فصلِ بِهارِ ای كُتابَه

ای ساخْت پور اَخْم و تَخْم و بِرْزَخ!

یا جَـْلَه و سِیْل و سوزِ برفَه

یا اَفْتُوِ داغ و باد و دُلَّخ

قوم و رِگ و خارِ خوشكَه از دَم

چاردوبَرِ ما هَزار فِرْسَخ

امّا مو و تو دو تا دِرَخْتِم

پوشیدَه قِبای سُوْزِ نَخ‌نَخ

اَستیدَه دِ مینِ ای بیابو

ریشَه دِ زِمینِ ای بیابو

 

كِیْ بود مُو و تو بودِم اوساخت

قُچّاق و رِشیدْ هَم‌سَرِ لوك

حالا دِگَه چند سالَه رِفْتَه

مویایْ سَرِما سِفِدْ تَك و توك

روزِمْ خَـْمَه كه ما خَـْبودِم

دو پیرِ لِمَشْتِ جیشْت و عِنّوك

دو دایِ شِگِستَه و خِرَ ْبَه

دو لِتِّه‌ی پَـْرَه، پودَه، پِتّوك

ما بَلِّ هَمِم، بِرِیْ هَمِم ما

تا هَستِمْ ما، خِدِیْ هَمِم ما

 

مارْ جَـْهِل و خوم گِریفْت دِنْیا

اَنْداخْ دِ اَتیش‏ و كِرد پُختَه

اَجّاش خِبَرُم مِگی نِدَ ْرَه

از ماستِ تُروشِ كه فُرُختَه

غَـْفِل، كه اَخِر خَـْكِرد كورِش

دود و دَمِ خِرمِنای سُختَه

ماهارْ كه دِ گور خَـْكِرد، امّا

گورِ خودِشُم خَـْكَند اَزُختَه

خِندیدَه كه مارْ دیَه دِ زِندو

فِردام خَـگِریست و مار خَـخِندو

 

اِیْ اَبرِ كِنیسكِ خوشكِ بی نَم

كِیْ از تو خَـْرَفت آسِمو پاك؟

اُوْهایِ خُنوكِ شیری از تو

كِی واز بِدَر خَـْقُـلّی، اِی خاك؟

كِی تُور خَـْگُلُندَن از نُوْ، اِی توی؟

كِی خوشَه خَـْكِرْدی از نُوْ، اِی تاك؟

كِی واز خَـْخُندی از قِفَستِت

اِی مُرغِ سَكول مَكولِ غِمناك؟

وَختِ اَتیشِ نِمُندَه بَـْشَه؟

یا وَختِ نِه دوی، نِه كُندَه بَـْشَه؟

بهار 1353؛ زندانِ شاه؛ سعید یوسف

***

 

ای فصلِ بِهارِ ای كُتابَه

ای ساخْت پور اَخْم و تَخْم و بِرْزَخ!

1- این فصل بهار این کتاب است/ این‌گونه پُر اَخم و تَخم و برافروخته! («کتاب» در گویش تربتی به صورت «کُتاب» (kotab) تلفظ می‌شود. «ساخت» (sâxt) یا «ساخ» (sâx) در گویش تربتی به معنی نحو و گونه است. «بَرزَخ» که در تربت «بِرزَخ» (berzax) تلفظ می‌شود به معنی ناراحت، عصبانی و برافروخته از خشم است. در فرهنگ معین نیز به این معنی اشاره شده است. ظاهرا این اصطلاح به همین معنی تا قرن هشت مصطلح بوده است چنانچه در منظومه‌ی «خورشید و جمشید»، سلمان ساوجی در وصفِ شیری که قصد حمله به ملِک‌جمشید را دارد می‌گوید: «دو چشمش چون دو دُر در عین برزخ/ دهان و سر چو چاهِ ویل و دوزخ». در این بیت شاعر با تعجب می‌گوید بهار که زیباترین فصل سال است نباید این‌گونه باشد و در بیت بعد به تصویر کردن این بهار می‌پردازد.)

یا جَـْلَه و سِیْل و سوزِ برفَه

یا اَفْتُوِ داغ و باد و دُلَّخ

2- یا تگرگ و سیل و سرمای برف است/ یا آفتاب داغ و باد و گرد و خاک (در گویش تربت تگرگ را «جَـْلَه» (jāla) یعنی ژاله می‌گویند. «سوز» (suz) یعنی سرمایی که پوست را بسوزاند و به پوست آزار برساند. در گویش تربتی «دُلَّخ» (dollax) یا «دُلِّخ‌باد» (dollexbâd) بادی است که همراه با گرد و خاک باشد. دولت‌آبادی در شاهکار خود «کلیدر» اصطلاح «دودلاخ» (dud lâx) را این‌گونه آورده است: «امنیه‌ها بر اسب‌ها نشستند. زن‌ها به دور «کلمیشی» گرد آمدند… دودلاخی از خاک بر رد سواران بر جا ماند.)

قوم و رِگ و خارِ خوشكَه از دَم

چاردوبَرِ ما هَزار فِرْسَخ

3- قُم و ریگ و خارِ خشک است به تمامی/ اطراف ما هزار فرسنگ («قوم» (gum) به معنی شن نرمی است که در مناطق کویری خراسان یا حاشیه‌ی کویر به وفور یافت می‌شود با باد جابه‌جا می‌شود و تپه‌ماهورهای کوچکی را پدید می‌آورد. «رِْگ» (rēq) که با کسره‌ی کشیده تلفظ می‌شود تلفظ تربتی ریگ است. «خوشک» (xušk) نیز تلفظ گویشی خشک است در مقابل تر و خیس. «از دَم» به معنی از یک کنار، یک‌سره و به تمامی است. «چاردوبَر» به معنی اطراف و هر چهار طرف است. «فِرسَخ» (fersax) تلفظ گویشی فرسنگ است که از واحدهای مسافت در قدیم بوده است. هر فرسنگ یا فرسخ معادل شش کیلومتر امروزی می‌شود.)

امّا مو و تو دو تا دِرَخْتِم

پوشیدَه قِبای سُوْزِ نَخ‌نَخ

4- اما من و تو دو تا درخت هستیم/ پوشیده قبای سبز نَخ‌نما (در گویش تربت سبز را «سُوْز» (sowz) به وزن حوض تلفظ می‌کنند. «نَخ‌نَخ» به معنی نَخ‌نما و پوسیده و فرسوده است.)

اَستیدَه دِ مینِ ای بیابو

ریشَه دِ زِمینِ ای بیابو

5- ایستاده در میان این بیابان/ ریشه در زمین این بیابان (در گویش تربت بیابان را گاه «بیَـْبو» (biyābu) و گاه «بیَـْوو» (biyāvu) تلفظ می‌کنند.(

 

كِیْ بود مُو و تو بودِم اوساخت

قُچّاق و رِشیدْ هَم‌سَرِ لوك

6- کی (چه وقت) بود من و تو بودیم آن گونه / تنومند و بلندبالا مانند شتر نر («ساخت» (sâxt) یا «ساخ» (sâx) در گویش تربتی به معنی نحو و گونه است. «قُچاّق» (goččâg) در گویش تربتی هم به معنی فربه و تنومند و هم به معنی قدرتمند و قُلدُر است. «رِشید» (rešid) نیز در تربتی به معنی خوش‌قد و بالا و خوش‌هیکل به کار می‌رود. «هَم‌سَر» (hamsar) یعنی مانند، شبیه و هم‌قدر. «لوک» (luk) به معنی شتر کم‌موی بارکش و شتر نر درشت‌هیکل است و در این بیت کنایه از قوی‌بنیه بودن است.)

حالا دِگَه چند سالَه رِفْتَه

مویایْ سَرِما سِفِدْ تَك و توك

7- حالا دیگر چند سال است که شده/ موهای سر مان سفید تک و توک (روزگار جوانی گذشته است و دیگر برخی از موهای سر من و تو سفید شده است.)

روزِمْ خَـْمَه كه ما خَـْبودِم

دو پیرِ لِمَشْتِ جیشْت و عِنّوك

8- روزی خواهد آمد که ما خواهیم بود/ دو نفر پیر کثیف و زشت و نق‌نقو («خَـْمَه» (xāma) یا «خَئَمَه» (xaāma) در گویش تربتی به معنی «خواهد آمد» است. به طور کلی در گویش تربتی وقتی «خَـْـ» بر سر فعل می‌آید آن را مستقبل می‌کند. در زبان معیار برای ساختن فعل مستقبل «خواه + شناسه + بُنِ ماضی» می‌شود مانند «خواهَم گفت»، «خواهی گفت»، «خواهد گفت» و ... ؛ اما در گویش تربتی «خواه + بُنِ ماضی + شناسه» می‌شود مانند «خواه گفتَم»، «خواه گفتی»، «خواه گفت» و ... که در گویش محلی به صورت «خَـْگُفتُم»، «خَـْگُفتی»، «خَـْگُفت» و ... تلفظ مي‌شود. «خَـْبودِم» یعنی خواهیم بود. باید دقت داشت که در تربت عدد دو با هجای کشیده (du) و به وزن قو تلفظ می‌شود. «لِمَشت» (lemašt) در گویش تربتی به معنی کثیف و ناپاکیزه، «جیشت» (jišt) به معنی زشت و «عِنّوک» (ennuk) به معنی نق‌نقو یعنی کسی که نق نق کند است. در مورد «عِنّوک» بد نیست این توضیح را هم اضافه کنم که «ـوک» که در آخر این کلمه آمده است در گویش تربتی کلمه را فاعلی می‌کند مانند «تِرسوک» به معنی کسی که می‌ترسد یا «مُنّوک» به معنی کسی که مُن مُن می‌کند، یعنی مبهم سخن می‌گوید. حالا اگر نق‌نق کردن را عِن‌عِن کردن در نظر بگیریم «عِنّوک» یعنی کسی که عِن‌عِن می‌کند یا به عبارت بهانه‌گیر و نق‌نقو است.)

دو دایِ شِگِستَه و خِرَ ْبَه

دو لِتِّه‌ی پَـْرَه، پودَه، پِتّوك

9- دو دیوار شکسته و خراب/ دو پارچه‌ی پاره و پوسیده و فرسوده (باید دقت داشت که در تربت عدد دو با هجای کشیده (du) و به وزن قو تلفظ می‌شود. در گویش تربتی دیوار را «دای» (dây) می‌گویند. در لغت‌نامه «دای» به معنی رده یا چینه‌ی دیوارِ گِلی آمده است اما در گویش تربتی به طور کلی دیوار گِلی و یا دیگر دیوارها را نیز «دای» می‌گویند. «لِتَّه» (letta) در گویش تربتی به معنی تکه پارچه‌ی بی‌ارزش است. «پَـْرَه» (pāra) همان پاره است که در گویش تربتی با فتحه‌ی کشیده تلفظ می‌شود مانند «خَـْنه» (xāna) به جای خانه. تربتی‌ها پوسیده را «پوده» (puda) می‌گویند اگر اشتباه نکنم یعنی چیزی که تارش پوسیده و ریخته و تنها پودش بر جای مانده است. دیگر این که اصطلاح «پیر و پوده» (piro puda) نیز در گویش تربتی‌ها زیاد به کار برده می‌شود که کنایه از پیر شدن و از کار افتادن است. «پِتّوک» (prttuk) به معنی فرسوده و پوسیده می‌باشد و غالبا در مورد پارچه‌های کهنه‌ای که زود پاره می‌شوند به کار می‌برند.)

ما بَلِّ هَمِم، بِرِیْ هَمِم ما

تا هَستِمْ ما، خِدِیْ هَمِم ما

10- ما مانند هم هستیم، برای هم هستیم ما/ تا هستیم ما با هم هستیم ما («بَلّ» (ball) در گویش تربتی به معنی مثل، مانند، مشابه و نظیر است. مثلا می‌گویند: «ای بَلِّ اویَه» یعنی این مثل آن است. «تَلّ» (tall) و «چَلّ» (čall) هم مترادف «بَلّ» است و گاه به صورت «بَلّ و تَل» یا «بَلّ و چَل» استفاده می‌شود؛ مثلا می‌گویند «ایم بَلّ و تَلِّ هَمویَه» یعنی این هم مثل و مانند همان است. «خِدِی» در گویش تربتی به معنی «با» و «همراه با» است.)

 

مارْ جَـْهِل و خوم گِریفْت دِنْیا

اَنْداخْ دِ اَتیش‏ و كِرد پُختَه

11- ما را جوان و خام گرفت دنیا/ انداخت در آتش و پخته کرد («جَـْهِل» (jāhel) یا جاهل در گویش تربتی به معنی جوان است و بار منفی‌ای ندارد. «خوم» (xum) تلفظ گویشیِ خام است در مقابل پخته.)

اَجّاش خِبَرُم مِگی نِدَ ْرَه

از ماستِ تُروشِ كه فُرُختَه

12- اصلا خبر هم می‌گویی ندارد/ از ماست ترشی که (به ما) فروخته است (معنی بیت به طور کلی این است که دنیا که به ما کلک زده است به روی خودش هم نمی‌آورد. در گویش تربتی «اَجّاش» (ajjâš) را در معنی هرگز و اصلا و ابدا به کار می‌برند. «اَجّاش» مخفف «از جایش» است مثلا وقتی در گویش تربتی  گفته شود: «اَجّاش نُمُرُم» (ajjâš nomorom) یعنی هرگز نمی‌روم، عمرا که بروم. تربتی‌ها تُرش را «تُروش» (toruš) تلفظ می‌کنند.)

غَـْفِل، كه اَخِر خَـْكِرد كورِش

دود و دَمِ خِرمِنای سُختَه

13- غافل است که آخر او را کور خواهد کرد/ دود و دَم خرمن‌های سوخته («غَـْفِل» (gāfel) با فتحه‌ی کشیده بر روی حرف اول تلفظ گویشی غافل است. «خَـْکِرد» (xakerd) در گویش تربتی معادل خواهد کرد است.)

ماهارْ كه دِ گور خَـْكِرد، امّا

گورِ خودِشُم خَـْكَند اَزُختَه

14- ما ها را در گور خواهد کرد اما/ گور خودش را هم خواهد کند تا آن وقت («خَـْکِرد» (xakerd) و («خَـْکَند» (xakand) در گویش تربتی معادل «خواهد کرد» و «خواهد کند» است. «اَزُختَه» (azoxta) در گویش تربتی معادل از آن وقت، تا آن زمان، تا آن موقع است. راستش این اصطلاح را از زمان کودکی تا حال نشنیده بودم و الان که در این شعر آن را خواندم یادم آمد که در امیرآباد که زادگاه مادرم است و من گاه در کودکی تابستان‌ها را آن‌جا سپری می‌کردم این اصطلاح را چند بار شنیده بودم.)

خِندیدَه كه مارْ دیَه دِ زِندو

فِردام خَـگِریست و مار خَـخِندو

15- خندیده است که ما را دیده در زندان/ فردا هم خواهد گریست و ما را خواهد خنداند. (ابیات فوق همه خطاب به دنیاست و هر چه آن‌چه شاعر را به زندان انداخته است. «خَگِریست» (xagerist) معادل خواهد گریست و گریه خواهد کرد. «خَخِندو» (xaxevdu) یعنی خواهد خنداند، باعث خنده‌ی ما خواهد شد.

 

اِیْ اَبرِ كِنیسكِ خوشكِ بی نَم

كِیْ از تو خَـْرَفت آسِمو پاك؟

16- ای ابر خسیس خشک بی‌نم/ کی از تو خواهد شد آسمان پاک (در گویش تربتی «کِنِس» به معنی خسیس و لئیم‌الطبع را «کِنِسک» (kenesk) تلفظ می‌کنند. «خَرَفت» (xaraft) یعنی خواهد رفت، خواهد شد.(

اُوْهایِ خُنوكِ شیری از تو

كِی واز بِدَر خَـْقُـلّی، اِی خاك؟

17- آب‌های خُنَکِ شیرین از تو/ کی باز بیرون خواهد جوشید، ای خاک؟ («خُنوک» (xonuk) تلفظ گویشی خنک و «شیری» (širi) تلفظ گویشی شیرین است. «خَقُلّی» (xagolli) یعنی خواهد قُلید، خواهد جوشید، قُل‌قُل خواهد کرد. در گویش تربتی جوشیدن را «قُلّیدَن» (gollidan) و یا قُلیَّن (golliyan) می‌گویند.)

كِی تُور خَـْگُلُندَن از نُوْ، اِی توی؟

كِی خوشَه خَـْكِرْدی از نُوْ، اِی تاك؟

18- کی تو را تکان خواهند داد از دوباره، ای درخت توت؟/ کی خوشه خواهی کرد از دوباره، ای تاک؟ «تُورْ» مخفف تو را است. در گویش تربتی علامت مفعول واسطه به صورت «ر» ساکن به کار می‌رود تُور (tor)، مُور (mor)، اور (ur) یعنی تو را، مرا، او را. «خَگُلُندَن» (xagolondan) یعنی خواهند تکاند، تکان خواهند داد. در گویش تربتی «گُلُندَن» (golondan) یا «گُلو دایَن» (goludâyan) به معنی تکان دادن و تکاندن است و این اصطلاح غالبا در خصوص درختان میوه‌دار و گاه در مورد سفره و تشک و نظایر آن به کار می‌رود. «توی» (tuy) به معنی توت است و توت درختی است با میوه‌های سفیدرنگ، کوچک، شیرین و آبدار که در خراسان به وفور یافت می‌شود و برگ این درخت غالبا خوراک کرم ابریشم می‌شود که در خراسان «کُخ‌پیلَه» گفته می‌شود و در صنعت ابریشم‌کشی ارزشمند است. «خوشه کردن» یا خوشه بستنِ تاک به معنی به بار نشتن انگور است یعنی خوشه‌های انگور از درخت تاک آویخته شود.)

كِی واز خَـْخُندی از قِفَستِت

اِی مُرغِ سَكول مَكولِ غِمناك؟

19- کی دوباره خواهی خواند از قفس‌ات/ ای مرغ افسرده‌ی غمگین؟ («خَـْخُندی» (xaxondi) یعنی خواهی خواند. «قِفَستِت» (gefastet) در گویش تربتی یعنی قفس تو. در گویش تربتی کلمه‌هایی با تلفظ مشابه را با اضافه کردن یک «ت» ساکن به آخر آن تلفظ می‌کنند که این کمک به راحت‌تر شدن تلفظ می‌کند مانند «نِفَست» (nefast)‌ به جای نفس. «مُرغ» به معنی پرنده به طور کلی است. «سَکول مَکول» (sakul makul) به معنی بی‌حوصله، افسرده، غمگین و بی حال است. اصطلاح «بی‌حال و هُمب» (bi hâlo homb) را هم در گویش تربتی داریم که مترادف با همین معنی است.

وَختِ اَتیشِ نِمُندَه بَـْشَه؟

یا وَختِ نِه دوی، نِه كُندَه بَـْشَه؟

20- وقتی آتشی نمانده باشد؟/ یا وقتی که نه دود و نه هیزمی مانده باشد؟ («دوی» (duy) همان دود است. «کُندَه» (konda) عبارت است از هیزم‌های بزرگ که معمولا با تبر قطعه قطعه می‌شود. مصرع دوم اشاره‌ای هم دارد به ضرب‌المثل دود از کنده بلند می‌شود.)

 

***

بهمن صباغ زاده

21/3/1395

خراسان؛ تربت حیدریه

***

 


برچسب‌ها: شعر محلی تربت, شعر محلی سعید یوسف, دانلود شعر تربتی صوتی, سعید یوسف
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۷ساعت 18:30  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 48 کتاب خدی خدای خودم، غزل؛ غم و غصه مرزن خنه‌ی مر تنگ منن؛ استاد محمد قهرمان

درود دوستان عزیز. یکی دیگر از غزل‌های روان با گویش تربتی اثر استاد محمد قهرمان را با هم می‌خوانیم. توضیحات غزل را در بخش جداگانه‌ای آورده‌ام که برای دوستان تربتی کسل‌کننده نباشد. با این وجود به دوستان توصیه می‌کنم که نگاهی به توضیحات بیاندازند چون در برخی موارد ممکن است استنباط‌شان از اصطلاحات قدیمی با واقعیت تفاوت داشته باشد.

نکاتی چند به منظور بهتر خواندن شعر گویشی

http://bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-2802.aspx

فایل صوتی mp3 شعر شماره 48 کتاب خدی خدای خودم

http://s7.picofile.com/file/8266597934/k_k_k_48_edited.MP3.html

نسخه‌ی PDF شعر شماره 48 کتاب خدی خدای خودم

http://s7.picofile.com/file/8266598068/k_k_k_48_text.pdf.html

 

48

شعر شماره‌ی چهل و هشتم کتاب خدی خدای خودم اثر استاد جاودان‌یاد محمد قهرمان یک غزل زیبا است. این اثر همراه سه اثر دیگر در این کتاب در فروردین 1366 سروده شده است. بسیار برایم پیش آمده است که یک شعر گویشی قهرمان را خوانده‌ام و گمان کرده‌ام معنی آن را به تمامی درک کرده‌ام اما وقتی برای ترجمه‌ی شعر به زبان معیار و ارائه‌ی توضیحاتی مختصر در شعر دقیق می‌شوم و به توضیحات استاد قهرمان رجوع می‌کنم تازه متوجه می‌شوم که شعر را درست درک نکرده بودم. به عنوان مثال در همین غزل در خوانش‌های اولیه «لنگ مِنَن» را معادل «لنگ می‌شوند» گرفته بودم و بعد فهمیدم صحبت از «لنگ شدن کاروان» نیست، بلکه «لنگ کردن کاروان» مراد است و این خود معنایی دیگر است.

غم و غصَّه مِرِزَن خَـْنِه‌یِ مُر تنگ مِنَن

دِ رُباطِ دلِ مُو، قَـْفِلِه‌ها لَنگ مِنَن

سَنگِ بودِ دل مُر وَختِ شِگَستَن اِی عشق

وِرمِدَْرَن دِ تِرَ ْزویِ تو پی‌هَنگ مِنَن

نِخوری غم که حنا رِفتَه گُرو، خونِ مُو هَست

دَمِ عِیْدی، سَرِ ناخونِ تُرُم رَنگ مِنَن

کِمَک از مُردُمِ بِداَصلْ نِمَـْیُم اَجّاش

دَستِمِر وَختِ مِگیرَن، دِ شُوِْ سَنگ مِنَن

غَمِ نون و غَمِ جون و غَمِ بِچَّه، غمِ زن

مُر دِ دُنیا به چه چیزایِ کِلَـْوَنگ مِنَن

ای رِفِق، توشنِه‌یِ صُلحُم، وَخِه مِرگَـْوَه بیار

مُردُم از غصَّه که اِقذِر دِ زِمی جنگ مِنَن

حَق هَمی بو که بِرَه غُژمَه و وَرغِلطَه دِ خُمب

حِیْفِ او خوشِه‌یِ اَنگور که اَ ْوَنگ مِنَن

27 /1/66

محمد قهرمان

***

48

غم و غصَّه مِرِزَن خَـْنِه‌یِ مُر تنگ مِنَن

دِ رُباطِ دلِ مُو، قَـْفِلِه‌ها لَنگ مِنَن

1- غم و غصّه می‌ریزند خانه‌ی مرا تنگ می‌کنند/ در رباط دل من قافله‌ها لنگ می‌کنند («رُباط» (robât) همان کاروانسرا است. در قدیم در کنار راه‌ها ساختمان‌هایی با حیاط و اتاق‌های متعدد وجود داشت که مسافران در آن می‌ماندند و استراحت می‌کردند. «لَنگ کِردَن» به معنی توقف کردن و بار انداختنِ کاروان است. «قَـْفِلِه‌ها لنگ مِنَن» (qāfelehâ lang menan) یعنی کاروان‌ها توقف می‌کنند و بار می‌اندازند.)

سَنگِ بودِ دل مُر وَختِ شِگَستَن اِی عشق

وِرمِدَْرَن دِ تِرَ ْزویِ تو پی‌هَنگ مِنَن

2- سنگ کامل دل مرا وقتی شکستند ای عشق/ برمی‌دارند در ترازوی تو پاسنگ می‌کنند (ای عشق، وقتی دل مرا که مانند «سنگِ کامل» است بشکنند، تکه‌های شکسته‌ی آن را برخواهند داشت و به عنوان «پاسنگ» در ترازوی تو استفاده خواهند کرد. «بود» در گویش تربتی به معنی کامل و تمام است مثلا می‌گویند «فلانی مردِ بودِ رِفتَه» یعنی فلانی دیگر به کمال و به تمامی مردی شده است. «سنگِ بود» (sange bud) عبارت است از سنگ ترازویی که وزن آن از لحاظ عُرف محل کامل باشد. قبل از این‌که کیلوگرم مورد قبول واقع شود مردم هر منطقه واحدهای وزنی خودشان را داشتند و به سنگی که برابر با آن «واحد» می‌بود «سنگِ بود» می‌گفتند. مثلا اگر سنگی دقیقا سه کیلوگرم باشد در خراسان «سنگِ بود» است. «پی هَنگ» (pi hang) یا «پاسنگ» وزنه‌ای است که در کفه‌ی سبک ترازو می‌گذارند تا ترازو متعادل شود.)

نِخوری غم که حنا رِفتَه گُرو، خونِ مُو هَست

دَمِ عِیْدی، سَرِ ناخونِ تُرُم رَنگ مِنَن

3- غم نخوری که حنا گران شده است، خون من هست/ در ایام نزدیک به عید، سر ناخن تو را هم رنگ می‌کنند (اگر حنا گران شده است در عوض برای رنگ کردن ناخن تو خون من هست. گران در گویش تربت «گُرو» (goru) تلفظ می‌شود. «دَمِ عِیْد» یعنی نزدیکِ عید و رسم بوده است که در ایام عید ناخن‌ها را با حنا سرخ می‌کرده‌اند.)

کِمَک از مُردُمِ بِداَصلْ نِمَـْیُم اَجّاش

دَستِمِر وَختِ مِگیرَن، دِ شُوِْ سَنگ مِنَن

4- کمک از مردم بداصل نمی‌خواهم هرگز/ دستم را وقتی می‌گیرند، زیر سنگ می‌گذارند. («بِداَصل» (bed asl) به معنی انسانِ بدذات، پست و فرومایه یا به قول امروزی «بی‌بُتّه» است. «اَجّاش» (ajjâš) که مخفف «از جایَش» است به معنی هرگز، اصلا و ابدا به کار می‌رود. «شُوْ» (šow) به معنی زیر است که همیشه با کسره به کار می‌رود. قهرمان خود در شعر 23 کتاب خدی خدای خودم «مرثیه برای کلاته‌ای که نماند» گفته است: «چه روزا نَـْله کِردُم از دلِ تَنگ/ که دستِ مُر به دَریار از شُوِْ سنگ». باید دقت داشت که «شُوْ» (šow) تلفظ گویشی «شب» نیز هست که با این معنی متفاوت است. «دست زیرِ سنگ داشتن» کنایه از ناچار و ناگزیر بودن است و «دستِ کسی را زیرِ سنگ گذاشتن» به معنی او را ناچار کردن و به تنگنا انداختن است.)

غَمِ نون و غَمِ جون و غَمِ بِچَّه، غمِ زن

مُر دِ دُنیا به چه چیزایِ کِلَـْوَنگ مِنَن

5- غم نان و غم جان و غم بچه، غم زن/ مرا در دنیا به چه چیزهایی مشغول می‌کنند. («کِلَـْوَنگ» (kelāvang) در گویش تربتی به معنی سرگرم و مشغول است.)

ای رِفِق، توشنِه‌یِ صُلحُم، وَخِه مِرگَـْوَه بیار

مُردُم از غصَّه که اِقذِر دِ زِمی جنگ مِنَن

6- ای رفیق، تشنه‌ی صلح هستم برخیز شراب بیاور/ مُردَم از غصّه که این قدر در زمین جنگ می‌کنند. (تربتی‌ها تشنه را «توشنَه» (tušna) تلفظ می‌کنند. «مِرگَـْوَه» (mergāva) که تلفظ گویشی «مرگ‌آبه» می‌باشد به معنی شراب است. البته به پشتوانه‌ی ادبیات عرفانی ما «شراب» نوعی بار عرفانی و مثبت دارد و در مقابل، این ترکیب به نوعی بار منفی دارد و شاید به همین دلیل است که استاد قهرمان در توضیح آن نوشته‌اند: نوشیدنیِ الکلی. محمد قهرمان در قصیده‌ی «ناجو» گفته است: «.../ سِرمار خدا دایَه بِرِیْ مُردُمِ دارا/ او مُردُمِ بی‌کَـْرَه که مُخرَن چو زُلو خو!/ تا پایِ بُخوری بِخِزَن، سُرخ دَگیرَن/ مِرگَـْوَه کِنَن مرگ و بِخِندَن به زِمِستو/ ...)

حَق هَمی بو که بِرَه غُژمَه و وَرغِلطَه دِ خُمب

حِیْفِ او خوشِه‌یِ اَنگور که اَ ْوَنگ مِنَن

7- حق همین بود که دانه شود و در خُم درغلطد/ حیف آن خوشه‌ی انگور که آویزان می‌کنند. («غُژمَه رِفتَن» (qočma reftan) به معنی دانه دانه شدن انگور و جدا شدن دانه‌های انگور از خوشه است. ضبط قدمی آن «غُژَم» است که به معنی دانه‌ی انگور در لغت فرس اسدی آمده. اگر خوشه‌ی انگور را تکان بدهی و دانه‌های انگور جدا شود می‌گویند «غژمه شد». «خُمب» (xomb) تلفظ گویشی خُم است. افزودن «ب» در کلمات مشابه مانند «دُمب» به جای دُم یا «سُمب» به جای سُم باعث می‌شود کلمه در حالت مضاف یا موصوف راحت‌تر تلفظ شود. «اَ ْوَنگ» (āvang) تلفظ گویشی «آونگ» به معنی آویخته و آویزان است. «انگورِ اَ ْونگ» خوشه‌های انگوری است که در اطاقی تاریک از رشته‌ای می‌آویزند تا چند ماه تازه و سالم بماند.

***

توضیح: بهمن صباغ زاده

17/6/1395 خراسان، تربت

***


برچسب‌ها: شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۵ساعت 18:28  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 47 کتاب خدی خدای خودم، غزل؛ رویتر وخت مبینم دلم از حال مره؛ استاد محمد قهرمان

درود دوستان عزیز. بار دیگر یکی از غزل‌های زیبای استاد محمد قهرمان را با هم می‌خوانیم که به گویش تربتی سروده شده است. مانند همیشه شعر تربتی قهرمان پر است از واژه‌های اصیل که در عین صلابت سرشار از لطافت نیز هست. توضیحات نیز برای دوستان غیر تربتی و نیز دوستان تربتی علاقه‌مند به نکات ریز گویشی در پایان شعر اضافه شده است. نظرات شما دوستان عزیز مانند همیشه راهگشا خواهد بود.

نکاتی چند به منظور بهتر خواندن شعر گویشی

http://bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-2802.aspx

فایل صوتی mp3 شعر شماره 47 کتاب خدی خدای خودم

http://s6.picofile.com/file/8266136392/k_k_k_47_edited.MP3.html

نسخه‌ی صوتی شعر شماره 47 کتاب خدی خدای خودم با صدای استاد قهرمان

http://s6.picofile.com/file/8266366334/11_Ghezal3.mp3.html

نسخه‌ی PDF شعر شماره 47 کتاب خدی خدای خودم

http://s7.picofile.com/file/8266367542/k_k_k_47_text.pdf.html

 

47

چهل و هفتمین شعر کتاب خدی خدای خودم باز یک غزل زیباست که خوشبختانه نسخه‌ی صوتی ‌آن با صدای استاد محمد قهرمان نیز موجود است. استاد قهرمان چند سال پیش از درگذشت‌شان کتابی منتشر کردند به نام «دَم دِربَندِ عشق» و در آن کتاب برخی از شعرهای تربتی خود را به صورت متن و صوت منتشر ساختند. این غزل زیبا که 13 بیت دارد در این کتاب آمده است.

رویِتِر وَختِ مِبینُم، دلُم از حال مِرَه

دَستِمِر خُوْ مُبُرَه پایِ مُو کُندال مِرَه

بی لُوْ و چَـْنَه مُرُم وَختِ خِدَم چَهرَه مِری

چی مِتَـْنُم به تو وَرگُم که زِبو لال مِرَه

شُوْ که از غم مُخُورَه اَشگ دِ چَشمُم شُلپَک

لَم لَمِ سِیْلَه مِگی وَختِ که وِر کال مِرَه

کِم‌کِمَک رَنجِ فِراقِ تو مِرَه از هوشُم

که میَه درد به خِروار و به مِثقال مِرَه

باغبَـْنی مُنُم و زحمتِ مُو وِر عَبَثَه

سُوْر از بختِ سیاهِ مُو سِفدِّال مِرَه

اَشگُم از چَشم به در جَست و دِ دَْمَن گِلّید

اُوْ که سِرشیوَه مِنَه، وِر حَدِ گُوْدال مِرَه

خونِ مُر عشق به حق رِخت، مَپُرسِن از او

خونِ ناحق مِرِزَن این‌جِه و پامال مِرَه

دلِ عاشق به دلِ خَلقِ خدا پیوَندَه

هر دِلِر تیر مِنَن سینِه‌یِ ما قال مِرَه

مُر مَتِه غصَّه که پیری پَر و پوخُم کِردَه

که چُنو پَر مِزِنَه دِل، که بِرَم بال مِرَه

رویِتِر اُوْ بِتِه از اَشگ که حَـْصِل بُبُری

ای زِمی عِیْنَه اَگِر اُوْ نِخُورَه دال مِرَه

وِر اِلَه پِردِه‌یِ پودِه‌یْ دِلِ مُر بِخیَه مَکُ

مِزِنی کوک و رَدِ سوزنِ تو بال مِرَه

آی غِمخوار بیا، روز دِ زِردی اِنچَست

اَفتُوِْ عُمرِ مُویُم از لُوِْ دیفال مِرَه

چَشم وِر هَم بِزِنی، هَفتَه مِبینی روزِر

سَرِتِر چَرخِ بِتی، ماه مِرَه، سال مِرَه

13/1/1366

محمد قهرمان

***

رویِتِر وَختِ مِبینُم، دلُم از حال مِرَه

دَستِمِر خُوْ مُبُرَه پایِ مُو کُندال مِرَه

1- روی تو را وقتی می‌بینم دلم از حال می‌رود/ دستم را خواب می‌برد، پای من از رفتن می‌ماند. («از حال رِفتَنِ دل» به معنی از ضعیف و بی‌حال شدن است. مثلا می‌گویند «دلُم از حال رَفت» یا در مقابل «دلُم به حال اَمَه». گاه در مواردی که عضوی از اعضای بدن مانند دست و پا مدتی بی‌حرکت می‌ماند و خون در آن عضو از جریان می‌ایستد و حالت کرختی در آن عضو احساس می‌شود مجازا می‌گویند آن عضو به خواب رفته است. مثلا می‌گویند: «دستُم دِ خُوْ رَفت» یا «دَستِمِر خُو بُرد». «کُندال رِفتَن» (kondâl reftan) به معنی از راه بازماندن چارپایان به سبب خستگی و ضعیفی و بیماری و یا گیر کردن در میان گل و شُل است. این اصطلاح مجازاً در مورد انسان هم به کار می‌رود و معنی آن زمین‌گیر شدن به علت ناتوانی و ضعف است.)

بی لُوْ و چَـْنَه مُرُم وَختِ خِدَم چَهرَه مِری

چی مِتَـْنُم به تو وَرگُم که زِبو لال مِرَه

2- بی لب و چانه می‌روم (می‌شوم) وقتی با من روبرو می‌روی (می‌شوی)/ چه می‌توانم به تو بگویم که زبان لال می‌شود. («بی لُوْ و چَـْنَه» (bi lowo čāna) کنایه از آدم کم‌حرف و بی‌سر و زبان است و نیز شخصی که از شدت خجالت نتواند به درستی مافی‌الضمیر خود را بیان کند. «خِدَم» مخفف «خِدِیْ مُو» به معنی «با من» است. «چَهرَه رِفتَن» (čahra reftan) یعنی روبرو شدن.)

شُوْ که از غم مُخُورَه اَشگ دِ چَشمُم شُلپَک

لَم لَمِ سِیْلَه مِگی وَختِ که وِر کال مِرَه

3- شب که از غم می‌خورد اشگ در چشمم تکان/ مانند صدای سیل است وقتی که در کال می‌رود (شب‌هنگام که اشک در چشمم موج می‌زند و بیرون می‌ریزد گویی سیل بزرگی است که در کال به راه می‌افتد. «شُلپَک خُوردَن» (šolpak xordan) از آن تعبیرهایی است که به نظر معادلی در زبان فارسی ندارد. وقتی مایعی در ظرفی تکان می‌خورد و هنگام برخورد با دیواره‌ی ظرف لب‌پَر می‌زند و بیم بیرون ریختن آن می‌رود می‌گویند «شُلپَک مُخُرَه». «لَم لَم» اسم صوت است و مراد از این لفظ صدایی است که جاری شدن سیل برمی‌خیزد. «کال» که هنوز هم در خراسان به جای رودخانه و مسیر سیل به کار می‌رود در واقع به معنی مسیر سیل‌های موسمی یا یا بستر رودی خشک است که گاه نیز اندکی آب دائمی دارد. کال رودمعجن، کال حصار، کال سالار از کال‌های معروف تربت هستند.)

کِم‌کِمَک رَنجِ فِراقِ تو مِرَه از هوشُم

که میَه درد به خِروار و به مِثقال مِرَه

4- کم کم رنج فراق تو می‌رود از یادم/ که می‌آید درد به خروار و به مثقال می‌رود (رنج دوری تو اندک اندک فراموش می‌شود زیرا رنج و درد به خروار می‌آید و به مثقال می‌رود.)

باغبَـْنی مُنُم و زحمتِ مُو وِر عَبَثَه

سُوْر از بختِ سیاهِ مُو سِفدِّال مِرَه

5- باغبانی می‌کنم و زحمت من عبث است/ سرو از بخت سیاه من سپیدار می‌رود (می‌شود) («وِر عَبَث بویَن» به معنی بیهوده بودن و عبث بودن است. در گویش تربتی درخت سرو را «سُوْر» (sowr) و درخت سپیدار را «سِفِدّال» (sefeddâl) تلفظ می‌کنند.)

اَشگُم از چَشم به در جَست و دِ دَْمَن گِلّید

اُوْ که سِرشیوَه مِنَه، وِر حَدِ گُوْدال مِرَه

6- اشک من از چشم بیرون جست و در دامن غلط خورد/ آب وقتی در سرازیری راه می‌افتد به سمت گودال می‌رود («گِلّیَن» (gelliyan) یا «گِلّیدَن» (gellidan) تلفظ گویشی غلطیدن است. «سِرشیوَه کِردَن» در گویش تربتی دو معنی دارد یکی سرازیر کردن چیزی؛ مثلا پارچ آب را سرشیوه می‌کنند. و دیگر سرازیر شدن به معنی در سرازیری به راه افتادن، از زمین بلند به سمت زمین پست رفتن. معنی دوم در مورد انسان هم به کار می‌رود، مثلا می‌گویند: «فلانی وِر حَدِ کال شیوَه کِردَه بو»)

خونِ مُر عشق به حق رِخت، مَپُرسِن از او

خونِ ناحق مِرِزَن این‌جِه و پامال مِرَه

7- خون مرا عشق به حق ریخت، مپرسید از او (عشق را بازخواست نکنید)/ خون ناحق می‌ریزند این‌جا و پایمال می‌شود.

دلِ عاشق به دلِ خَلقِ خدا پیوَندَه

هر دِلِر تیر مِنَن سینِه‌یِ ما قال مِرَه

8- دل عاشق به دل خلق خدا پیوند است/ هر دل را تیر می‌کنند سینه‌ی ما سوراخ می‌رود (می‌شود) (باید دقت داشت که پِیْوَند در گویش تربتی به صورت «پیوَند» (pidand) تلفظ می‌شود. در گویش تربتی «تیر کِردَن» به معنی با تیر زدن و شلیک کردن است. «هر دِلِر تیر مِنَن» یعنی هر قلبی را که نشانه‌ی تیر می‌کنند، به هر قلبی که شلیک می‌کنند.)

مُر مَتِه غصَّه که پیری پَر و پوخُم کِردَه

که چُنو پَر مِزِنَه دِل، که بِرَم بال مِرَه

9- مرا غصه مده که مرا پیری پر و پوخ کرده است/ که چنان پر می‌زند دل که برای من بال می‌شود (وقتی پرنده‌ای را می‌کشند و پرهایش را می‌کنند اصطلاحا می‌گویند: «پَر و پوخِش کِردَن» یا «پِرّ و پوخِش کِردَن». این اصطلاح مجازاً در مورد انسان هم کاربرد دارد، وقتی می‌گویند: «فلانی را پِرّ و پوخ کِردَن» یعنی کاری کردند که او از دل و دماغ افتاد به قول امروزی کُرک و پَرَش را ریختند.)

رویِتِر اُوْ بِتِه از اَشگ که حَـْصِل بُبُری

ای زِمی عِیْنَه اَگِر اُوْ نِخُورَه دال مِرَه

10- صورتت را آب بده از اشک که حاصل ببَری/ این زمین حاصلخیز است اگر آب نخورد غیرحاصلخیز می‌شود («حَـْصِل بُردَن» (hāsel bordan) به معنیِ محصول برداشتن است. زمینِ «عِیْن» (eyn) به معنی زمین خوب و بارآور است و در مقابل آن زمینِ «دال» (dâl) به معنی زمین کم‌زور و کم‌حاصل است. در گذشته در نظام ارباب و رعیتی کمی قبل از شروع سال زراعی زمین‌ها را «عین» و «دال» می‌کرده‌اند یعنی مشخص می‌کرده‌اند که کدام زمین خوب و کدام زمین بد است و با نوعی قرعه‌کشی زمین‌ها را بین دهقان‌ها تقسیم می‌کرده‌اند به نحوی که هر صحرا «عین» و «دال» را به هم داشته باشد.)

وِر اِلَه پِردِه‌یِ پودِه‌یْ دِلِ مُر بِخیَه مَکُ

مِزِنی کوک و رَدِ سوزنِ تو بال مِرَه

11- به بیهوده پرده‌ی پوسیده‌ی دل مرا بخیه مکن/ می‌زنی کوک و رَدِ سوزن تو پاره می‌شود. («وِر اِلَه» (ver ela) که تلفظ گویشی «بر یله» است به معنی بیهوده و عبث است. در گویش تربتی «پودَه» (puda) به معنی پوسیده است. «بال رِفتَن» به معنی کشیده و پاره شدن سوراخ است. هنگامی که پارچه‌ی کهنه‌ای را می‌دوزند ممکن است پارچه در اثر کشیده شدن سوزن پاره شود. شنیده‌ام که وقتی بچه‌ای گوشواره‌اش را می‌کشد به او می‌گویند: «گوشِت بال مِرَه» یعنی سوراخ گوشت کشیده و پاره خواهد شد.)

آی غِمخوار بیا، روز دِ زِردی اِنچَست

اَفتُوِْ عُمرِ مُویُم از لُوِْ دیفال مِرَه

12- ای غمخوار، بیا که خورشید در زردی نشست/ آفتاب عمر من هم از لب دیوار می‌رود («روز» در گویش تربت علاوه بر معنی معمول خود، به معنی خورشید و آفتاب نیز هست. «دِ زِردی نِشِستَنِ روز» به معنی غروب کردن آفتاب است. «اَفتُوْ» (aftow) تلفظ گویشی آفتاب است.)

چَشم وِر هَم بِزِنی، هَفتَه مِبینی روزِر

سَرِتِر چَرخِ بِتی، ماه مِرَه، سال مِرَه

13- چشم به هم بزنی، هفته می‌بینی ماه را/ سرت را چرخی بدهی، ماه می‌شود، سال می‌شود (تا چشم به هم بزنی خواهی دید که روز تبدیل به هفته شده است و تا سرت را بچرخانی خواهی دید که تبدیل به ماه و سال شده است.)

توضیح: بهمن صباغ زاده

15/6/1395 خراسان، تربت

***


برچسب‌ها: شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۵ساعت 17:42  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 46 کتاب خدی خدای خودم، غزل؛ ازو جفت انارت که انگار از بلوره؛ استاد محمد قهرمان

درود دوستان عزیز. یکی دیگر از اشعار تربتی استاد محمد قهرمان را در این مطلب خواهید خواند. من خوشحالم از این‌که از خردسالی این گویش را شنیده‌ام و کم‌کم با آن آشنا شده‌ام. اما به راستی بعد از سال‌های نوجوانی و با خواندن شعرهای تربتی قهرمان تازه قدر این گویش را کمی درک کردم. راستش را بگویم هرگز قبل از خواندن شعر قهرمان به چشم احترام به گویش تربتی نگاه نکرده بودم. شعر قهرمان بود که شان این گویش را در چشمم بالا برد. بار دیگر در مقدمه‌ی این شعر تاکید می‌کنم که واقف به این نکته هستم که دوستان تربتی از شرح غزل بی‌نیاز هستند و شرح غزل بیشتر به کار کسانی می‌آید که بخواهند با گویش تربتی آشنا شوند یا در برخی موارد کسانی که به نکات زبان‌شناسی و ریزه‌کاری‌های زبان علاقه‌مند باشند.

نکاتی چند به منظور بهتر خواندن شعر گویشی

http://bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-2802.aspx

فایل صوتی mp3 شعر شماره 46 کتاب خدی خدای خودم

http://s7.picofile.com/file/8265695568/k_k_k_46_edited_b.MP3.html

فایل PDF شعر شماره‌ی 46 کتاب خدی خدای خودم

http://s7.picofile.com/file/8265699768/k_k_k_46_text.pdf.html

 

46

غزل شماره‌ی چهل و ششم کتاب خدی خدای خودم هم یکی دیگر شاهکارهای استاد قهرمان در شعر گویشی تربت است. تصویرهای لطیف و تشبیه‌های برخاسته از دل‌های ساده مردمان روستا در این شعر فراوان به چشم می‌خورد. تضاد‌هایی مثل «سفال» و «بلور» یا تشبیه‌هایی مثل تشبیه قد معشوق به چوب‌های راست درخت «جُودانه»، همچنین لحن روان، صمیمی کلام که در عین حال صلابت خراسانی‌اش را هم به رخ می‌کشد از برجستگی‌های این غزل زیبا است. روح شاعر این عاشقانه‌ی زیبا استاد محمد قهرمان شاد باد.

اَزو جُفتِ اَنارِت که اِنگار از بُلورَه

مِرَه چَشمِ مُو روشن که دو بِردَستْ نورَه

چِطُوْ تَـْریکی و نور نِبَـْشَن دور از هَم؟

مُو دَستُم از سُفالَه تو ساقِت از بُلورَه

نگاهُم دِستِه دِستَه ز باغِت گُل مِچینَه

ز مُو رو وِرمَگِردو مَگِر چَشمِ مُو شورَه؟

قَتِ رُوْشِ تو ای یار به جُوْدَْنَه مِمَـْنَه

مُو سُوْزِه‌یْ رِفتَه پامال که دستُم از تو دورَه

اَگِر فَرت از تو بُفتَه، مِرَه از غصَّه پُرتُوْ

اَگِر پیشِ تو بَـْشَه، دلُم وِر سَر حُضورَه

غَمِت وِر دَست گِردُند دِلِرْ حُکمِ زِوَْلَه

مُگُم نونِر بِچِسبو که سینِه‌یْ مُو تِنورَه

خیابونِر نِمَـْیَه، بیابونِر بِذو تِن

هَنو سَـْسی نِرِفتَه، دِلِ مُو خِیلِ سورَه

دِزی وِیْرَ ْنَه هر روز مُنُم مِهمو زِ سَر وا

مِرَه تا خَـْلی از عشق، دِلُم از غُصَّه پورَه

اَگِر گاهِ خِدِیْ مُو دِ کِل کوشتی بِرَه درد

بیِن سیوا کِنِن مارْ که وِر مُو خِیلِ زورَه

مُپُرسَن خِرمَنِ عُمر چِطُوْ مَـْروچِه‌کَش رَفت

مُگُم‌شا از شُوْ و روز دِ مونِش موش و مورَه

محمد قهرمان

1/1/63

***

اَزو جُفتِ اَنارِت که اِنگار از بُلورَه

مِرَه چَشمِ مُو روشن که دو بِردَستْ نورَه

1- از آن دو انارِ تو که انگار از بلور است/ می‌رود (می‌شود) چشمِ من روشن، که دو کفِ دستْ نور است. («جفتِ...» به معنی دو عدد از... یا یک جفت... است. مثلا: «جفتِ کُوْش» به معنی یک جفت کفش است. «بِردَست» (berdast) واحد سنجشِ حجم است و مراد آن اندازه است که در کفِ دست جا بگیرد. مثلا ممکن است گفته شود: «یگ بِردَستِ بِرینجِ مَـْیُم» یعنی به اندازه‌ی یک کفِ دستْ برنج می‌خواهم. در این جا «دو بِردَستْ نور» به معنی دو مُشت یا دو کفِ دست نور است.)

چِطُوْ تَـْریکی و نور نِبَـْشَن دور از هَم؟

مُو دَستُم از سُفالَه تو ساقِت از بُلورَه

2- چطور تاریکی و نور نباشند دور از هم؟ (یعنی طبیعی است که دور از هم باشند)/ من دستم از سفال است، تو ساقت از بلور است. («سفال» را مظهر خشکی و نالطیفی می‌گیرند مثلا شنیده‌ام که کسی می‌خواهد بگویم پوستم حسابی خشک است می‌گوید مثل سفال شده است.)

نگاهُم دِستِه دِستَه ز باغِت گُل مِچینَه

ز مُو رو وِرمَگِردو مَگِر چَشمِ مُو شورَه؟

3- نگاهم دسته دسته از باغ تو گل می‌چیند/ از من روی برنگردان، مگر چشم من شور است؟

قَتِ رُوْشِ تو ای یار به جُوْدَْنَه مِمَـْنَه

مُو سُوْزِه‌یْ رِفتَه پامال که دستُم از تو دورَه

4- قد بلند تو ای یار به جُودانه می‌ماند/ من سبزه رفته (شده) پای‌مال که دستم از تو دور است (در حالی‌که قد بلند و کشیده‌ی تو به جُودانه شبیه است من شبیه به سبزه‌ی پامال شده‌ای هستم. «قَت» (qat) تلفظ گویشی قد است. «رُوْش» (rowš) به معنی بلند و باریک و کشیده است. «قَتِ رُوْش» یعنی اندامِ تَرکه‌ای و بلندبالا. «جُوْدَْنه» (jowdāna) درختی است با برگ‌هایی شبیه بید. راست رشد می‌کند و معمولا از شاخه‌هایش چوب‌دستی و دسته‌بیل می‌سازند. اما این که چرا به این درخت جودانه می‌گویند به شکل ظاهری آن مربوط است. وقتی پوست شاخه‌های آن را بکنید برآمدگی‌هایی کوچک شبیه دانه‌های جوِ ریز را مشاهده خواهید کرد. «سُوْزه» (sowza) تلفظ گویشی سبزه است.)

اَگِر فَرت از تو بُفتَه، مِرَه از غصَّه پُرتُوْ

اَگِر پیشِ تو بَـْشَه، دلُم وِر سَر حُضورَه

5- اگر فرد از تو بیفتد از غصه بیمار می‌شود/ اگر پیش تو باشد دلم سرکیف است (دلم اگر از تو جدا شود بیمار می‌شود و اگر نزد تو باشد سرحال و سردماغ است. «فَرت» (fart) به معنی دور و جدا است که ممکن همان باشد که امروزه «پَرت» گفته می‌شود و در ترکیب «حواس‌پَرت» استفاده می‌شود. البته احتمال دارد «فرد» که در مقابل جفت می‌آید هم از همین ریشه باشد یعنی جدا افتاده و پرت افتاده. «فَرت افتیَن» (fart oftiyan) به معنی جدا شدن و تنها ماندن است. «پُرتُوْ» (portow) در گویش تربتی دو معنا دارد یکی به معنای رها و بیکار افتاده و دیگری به معنای بستری و بیمار است؛ در این‌جا «پُرتُوْ رِفتَن» به معنی بستری شدن و بیمار شدن است. «وِر سِر حُضور» (ver ser hozur) به معنی سلامت و سرحال، سرکِیف و سردماغ است. در یادداشت‌های استاد قهرمان به نقل از بدایع الوقایع نقل شده است: ...مسرور و بر حضور گردید.)

غَمِت وِر دَست گِردُند دِلِرْ حُکمِ زِوَْلَه

مُگُم نونِر بِچِسبو که سینِه‌یْ مُو تِنورَه

6- غمت بر (به) دست گرداند دل را مانند زواله/ می‌گویم نان را بچسبان که سینه‌ی من تنور است (غم تو دلم را مانند خمیر نان در دست می‌چرخاند و من می‌گویم تنور سینه‌ی من آماده است، نان را بچسبان! «زِوَْلَه» (zevāla) یا زواله همان خمیر گِرد و گلوله‌ی نان است که امروزه «چونه» هم گفته می‌شود. «وِر دَست گِردُندَن زِوَْلَه» به معنی از این دست به دست دادن و چرخاندن و پهن کردن گلوله‌ی خمیر نان است. هنگامی که می‌خواهند گلوله‌ی خمیر را روی «رفوده» بکشند آن را در دست می‌چرخانند تا به حد کافی نازک و پهن شود.)

خیابونِر نِمَـْیَه، بیابونِر بِذو تِن

هَنو سَـْسی نِرِفتَه، دِلِ مُو خِیلِ سورَه

7- خیابان را نمی‌خواهد بیابان را به او بدهید/  هنوز رام نشده است، دل من خیلی وحشی است. («بِذو» تلفظ تربتی «به او» یا «بدو» است. در گویش تربتی موارد متعددی را می‌توان یافت که «ذال» به جای «دال» استفاده شده است. «سَـْسی» (sāsi) و «سور» (sur) دو واژه‌ی متضاد هستند و در شعر قهرمان بارها آمده‌اند. حیوانات دست‌آموز که با انسان انس گرفته‌اند و به قول خراسانی‌ها آموخته شده‌اند را «سَـْسی» می‌گویند و حیواناتی که از انسان می‌گریزند و نمی‌شود به راحتی آن‌ها را گرفت را «سور» می‌گویند. علی اکبر عباسی دیگر شاعر همشهری در منظومه‌ی سمندرخان می‌گوید: «کُ او بِزغَـْلِه‌یِ سَـْسیِ جونی/ که وِر رَدُم میَـْمَه تا هَمونی» یا خود استاد قهرمان در غزلی دیگر این هر دو واژه را این‌گونه آورده است: «مُو دِگَه سور نیُم، دستِ تو مُور سَـْسی کِرد/ رِشمَه از پای مو وارِفتَه و دُوْدُوْ نِمُنُم»)

دِزی وِیْرَ ْنَه هر روز مُنُم مِهمو زِ سَر وا

مِرَه تا خَـْلی از عشق، دِلُم از غُصَّه پورَه

8- در این ویرانه هر روز می‌کنم مهمان از سر باز / می‌شود تا خالی از عشق، دلم غصه پر است (در این دل ویران هر روز مشغول پذیرایی از مهمانان هستم، دلم تا از عشق خالی می‌شود، از غصه پر می‌شود. «دِزی» (dezi) تلفظ گویشی «درین» یا «در این» است. باید دقت داشت که ویرانه در گویش تربتی وِیْرَ ْنه (veyrāna) تلفظ می‌شود. «مِهمو از سر وا کِردَن» در گویش تربتی به معنی پذیرایی از مهمانان و رتق و فتق امور ایشان است. «خالی» و «پُر» در گویش تربتی به صورت «خَـْلی» (xāli) و «پور» (pur) تلفظ می‌شود)

اَگِر گاهِ خِدِیْ مُو دِ کِل کوشتی بِرَه درد

بیِن سیوا کِنِن مارْ که وِر مُو خِیلِ زورَه

9- اگر گاهی با من مشغول کُشتی گرفتن شود درد/ بیایید جدا کنید ما را که بر من خیلی زور است (درد اگر با من کشتی بگیرد بیایید ما را جدا کنید که زور درد به مراتب از من بیشتر است. «کِل کوشتی» (kel lušti) همان کُشتی است و «دِ کِل کوشتی رِفتَن» به معنی مشغول شدن به کُشتی است؛ مثلا می‌گویند: «به هَم یَک هُوْ دِ کِل کوشتی رَفتَن» یعنی یک‌باره به کشتی گرفتن مشغول شدند. «سیوا کِردَن» (sivâ kerdan) همان سوا کردن و جدا کردن است. «وِر کَسِ زور بویَن» به معنی چربیدنِ زور بر کسی است مثلا اگر زور رستم از افراسیاب بیشتر باشد می‌گویند «رستم وِر افراسیاب زورَه».)

مُپُرسَن خِرمَنِ عُمر چِطُوْ مَـْروچِه‌کَش رَفت

مُگُم‌شا از شُوْ و روز دِ مونِش موش و مورَه

10- می‌پرسند خرمن عمر چطور مورچه‌کش شد/ می‌گویمشان از شب و روز در میانش موش و مور است. (از من می‌پرسند: خرمن عمرت چگونه توسط اندک اندک از بین رفت؟؛ در جواب به آن‌ها می‌گویم: شب و روز مانند موش و مورچه در میان خرمن عمر افتادند و همین شب و روز خرمن عمر را ذره ذره خورده‌اند و بُرده‌اند. «مَـْروچه‌کَش رِفتَن» (māručekaš reftan) یا مورچه‌کش شدن به معنی اندک و اندک و ریزه ریزه سر کیسه شدن است یا به عبارت دیگر خُرده خُرده اموال خود را از دست دادن. مثلا اگر کسی در قمار، چندین دست پیاپی ببازد و یک‌بار به خود بیاید و ببیند آه در بساطش نیست خواهد گفت: «مارْ مَـْروچِه‌کَش کِردَن» یعنی ما را یا مرا مورچه‌کش کردند. این اصطلاح از آن‌جا آمده است که مورچه‌ها آهسته و پیوسته خوراکشان را می‌بَرَند و تا ذرّه‌ی آخر هم می‌بَرَند و یک‌بار می‌بینی چیزی از اندوخته باقی نمانده است.)

***

شرح و توضیح: بهمن صباغ زاده

9/6/1395 خراسان؛ تربت


برچسب‌ها: شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۵ساعت 17:41  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

شعر محلی تربت؛ بهار، ترکیب‌بند؛ ای فصل بهار ای کتابه؛ سعید یوسف

سعید یوسف در 1327 در تربت حیدریه به دنیا آمده است. از دانشگاه مشهد لیسانس ادبیات انگلیسی گرفته است. بعد برای ادامه‌ی تحصیل به آلمان رفته است و در رشته‌های ادبیات انگلیسی و ادبیات آلمانی از دانشگاه فرانکفورت فوق لیسانس گرفته است. بعد به کانادا رفته است و از دانشگاه تورنتو دکترای ادبیات تطبیقی گرفته و از سال 2002 به بعد در دانشگاه شیکاگو مشغول تدریس زبان و ادبیات فارسی است. وی همچنین در زمینه‌ی روزنامه‌نگاری، ترجمه، شعر و نقد ادبی فعالیت می‌کند.

نکاتی چند جهت بهتر خواندن شعر گویشی

http://bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-2802.aspx

نسخه‌ی صوتی شعر با صدای بهمن صباغ زاده

http://s6.picofile.com/file/8265695634/bahar_saeed_yusof.MP3.html

نسخه‌ی PDF شعر

http://s6.picofile.com/file/8265700126/bahar_saeed_yusof.pdf.html

 

این ترکیب‌بند یکی از نمونه‌های خوب شعر تربتی است که در سال‌های اخیر دیده‌ام. چقدر متاسف شدم وقتی فهمیدم شاعر این شعر آقای سعید یوسف تنها همین یک شعر را به گویش تربتی سروده است. با آقای سعید یوسف به لطف روزبه قهرمان پسر ارشد زنده‌یاد محمد قهرمان آشنا شدم. ایشان خواهرزاده‌ی محمد قهرمان هستند. آقای یوسف فرزند مرحوم عشرت قهرمان است که در شعر «نکیسا» تخلص می‌کرد و ده‌ها مجموعه‌ شعر به قلم ایشان منتشر شده است.

وقتی این شعر آقای سعید یوسف را خواندم به یاد ترکیب‌بندی به نام «دِردِ دل» از محمد قهرمان افتادم که در کتاب خدی خدای خودم با عنوان شعر شماره‌ی 23 چاپ شده است. قهرمان در این ترکیب‌بند 18 بندی که 90 بیت دارد با خدا سخن می‌گوید و بعد روی سخن را به تقدیر و چرخ و آسمان و شب و روز و ... می‌کند و سفره‌ی دلش را باز می‌کند. «اِی او که دِ بال سَر نِشِستی/ قربونِ خداییِت بِگِردُم/ هر بد که تو وِر سَرُم دُوُندی/ گفتُم خُبَه گیلِه‌یِ نِکِردُم/ ...» (این ترکیب‌بند در آرشیو وبلاگ موجود است) خوشبختانه استاد قهرمان تاریخ سرودن اشعارشان را قید کرده‌اند و با توجه به تاریخ سروده شدن این ترکیب‌بند که آذر 1354 است می‌شود فهمید که تحت تاثیر ترکیب‌بند بهار سعید یوسف بوده‌اند. مرادم از اشاره به این موضوع این بود که بگویم شعری آن‌هم به گویش تربت که بتواند مرحوم قهرمان را تحت تاثیر قرار دهد بی‌شک ویژگی‌های برجسته‌ی بسیاری دارد.

از نکته‌های برجسته‌ی این ترکیب‌بند استفاده‌ی مناسب از فعل‌های مستقبل است که در گویش تربت متفاوت با گویش معیار به زبان می‌آید. تصویرهای زنده و زبان روان و صمیمی از ویژگی‌های بارز این شعر است. در ادامه با هم این ترکیب‌بند زیبا را می‌خوانیم.

 

ای فصلِ بِهارِ ای كُتابَه

ای ساخْت پور اَخْم و تَخْم و بِرْزَخ!

یا جَـْلَه و سِیْل و سوزِ برفَه

یا اَفْتُوِ داغ و باد و دُلَّخ

قوم و رِگ و خارِ خوشكَه از دَم

چاردوبَرِ ما هَزار فِرْسَخ

امّا مو و تو دو تا دِرَخْتِم

پوشیدَه قِبای سُوْزِ نَخ‌نَخ

اَستیدَه دِ مینِ ای بیابو

ریشَه دِ زِمینِ ای بیابو

 

كِیْ بود مُو و تو بودِم اوساخت

قُچّاق و رِشیدْ هَم‌سَرِ لوك

حالا دِگَه چند سالَه رِفْتَه

مویایْ سَرِما سِفِدْ تَك و توك

روزِمْ خَـْمَه كه ما خَـْبودِم

دو پیرِ لِمَشْتِ جیشْت و عِنّوك

دو دایِ شِگِستَه و خِرَ ْبَه

دو لِتِّه‌ی پَـْرَه، پودَه، پِتّوك

ما بَلِّ هَمِم، بِرِیْ هَمِم ما

تا هَستِمْ ما، خِدِیْ هَمِم ما

 

مارْ جَـْهِل و خوم گِریفْت دِنْیا

اَنْداخْ دِ اَتیش‏ و كِرد پُختَه

اَجّاش خِبَرُم مِگی نِدَ ْرَه

از ماستِ تُروشِ كه فُرُختَه

غَـْفِل، كه اَخِر خَـْكِرد كورِش

دود و دَمِ خِرمِنای سُختَه

ماهارْ كه دِ گور خَـْكِرد، امّا

گورِ خودِشُم خَـْكَند اَزُختَه

خِندیدَه كه مارْ دیَه دِ زِندو

فِردام خَـگِریست و مار خَـخِندو

 

اِیْ اَبرِ كِنیسكِ خوشكِ بی نَم

كِیْ از تو خَـْرَفت آسِمو پاك؟

اُوْهایِ خُنوكِ شیری از تو

كِی واز بِدَر خَـْقُـلّی، اِی خاك؟

كِی تُور خَـْگُلُندَن از نُوْ، اِی توی؟

كِی خوشَه خَـْكِرْدی از نُوْ، اِی تاك؟

كِی واز خَـْخُندی از قِفَستِت

اِی مُرغِ سَكول مَكولِ غِمناك؟

وَختِ اَتیشِ نِمُندَه بَـْشَه؟

یا وَختِ نِه دوی، نِه كُندَه بَـْشَه؟

بهار 1353؛ زندانِ شاه؛ سعید یوسف

***

 

ای فصلِ بِهارِ ای كُتابَه

ای ساخْت پور اَخْم و تَخْم و بِرْزَخ!

1- این فصل بهار این کتاب است/ این‌گونه پُر اَخم و تَخم و برافروخته! («کتاب» در گویش تربتی به صورت «کُتاب» (kotab) تلفظ می‌شود. «ساخت» (sâxt) یا «ساخ» (sâx) در گویش تربتی به معنی نحو و گونه است. «بَرزَخ» که در تربت «بِرزَخ» (berzax) تلفظ می‌شود به معنی ناراحت، عصبانی و برافروخته از خشم است. در فرهنگ معین نیز به این معنی اشاره شده است. ظاهرا این اصطلاح به همین معنی تا قرن هشت مصطلح بوده است چنانچه در منظومه‌ی «خورشید و جمشید»، سلمان ساوجی در وصفِ شیری که قصد حمله به ملِک‌جمشید را دارد می‌گوید: «دو چشمش چون دو دُر در عین برزخ/ دهان و سر چو چاهِ ویل و دوزخ». در این بیت شاعر با تعجب می‌گوید بهار که زیباترین فصل سال است نباید این‌گونه باشد و در بیت بعد به تصویر کردن این بهار می‌پردازد.)

یا جَـْلَه و سِیْل و سوزِ برفَه

یا اَفْتُوِ داغ و باد و دُلَّخ

2- یا تگرگ و سیل و سرمای برف است/ یا آفتاب داغ و باد و گرد و خاک (در گویش تربت تگرگ را «جَـْلَه» (jāla) یعنی ژاله می‌گویند. «سوز» (suz) یعنی سرمایی که پوست را بسوزاند و به پوست آزار برساند. در گویش تربتی «دُلَّخ» (dollax) یا «دُلِّخ‌باد» (dollexbâd) بادی است که همراه با گرد و خاک باشد. دولت‌آبادی در شاهکار خود «کلیدر» اصطلاح «دودلاخ» (dud lâx) را این‌گونه آورده است: «امنیه‌ها بر اسب‌ها نشستند. زن‌ها به دور «کلمیشی» گرد آمدند… دودلاخی از خاک بر رد سواران بر جا ماند.)

قوم و رِگ و خارِ خوشكَه از دَم

چاردوبَرِ ما هَزار فِرْسَخ

3- قُم و ریگ و خارِ خشک است به تمامی/ اطراف ما هزار فرسنگ («قوم» (gum) به معنی شن نرمی است که در مناطق کویری خراسان یا حاشیه‌ی کویر به وفور یافت می‌شود با باد جابه‌جا می‌شود و تپه‌ماهورهای کوچکی را پدید می‌آورد. «رِْگ» (rēq) که با کسره‌ی کشیده تلفظ می‌شود تلفظ تربتی ریگ است. «خوشک» (xušk) نیز تلفظ گویشی خشک است در مقابل تر و خیس. «از دَم» به معنی از یک کنار، یک‌سره و به تمامی است. «چاردوبَر» به معنی اطراف و هر چهار طرف است. «فِرسَخ» (fersax) تلفظ گویشی فرسنگ است که از واحدهای مسافت در قدیم بوده است. هر فرسنگ یا فرسخ معادل شش کیلومتر امروزی می‌شود.)

امّا مو و تو دو تا دِرَخْتِم

پوشیدَه قِبای سُوْزِ نَخ‌نَخ

4- اما من و تو دو تا درخت هستیم/ پوشیده قبای سبز نَخ‌نما (در گویش تربت سبز را «سُوْز» (sowz) به وزن حوض تلفظ می‌کنند. «نَخ‌نَخ» به معنی نَخ‌نما و پوسیده و فرسوده است.)

اَستیدَه دِ مینِ ای بیابو

ریشَه دِ زِمینِ ای بیابو

5- ایستاده در میان این بیابان/ ریشه در زمین این بیابان (در گویش تربت بیابان را گاه «بیَـْبو» (biyābu) و گاه «بیَـْوو» (biyāvu) تلفظ می‌کنند.(

 

كِیْ بود مُو و تو بودِم اوساخت

قُچّاق و رِشیدْ هَم‌سَرِ لوك

6- کی (چه وقت) بود من و تو بودیم آن گونه / تنومند و بلندبالا مانند شتر نر («ساخت» (sâxt) یا «ساخ» (sâx) در گویش تربتی به معنی نحو و گونه است. «قُچاّق» (goččâg) در گویش تربتی هم به معنی فربه و تنومند و هم به معنی قدرتمند و قُلدُر است. «رِشید» (rešid) نیز در تربتی به معنی خوش‌قد و بالا و خوش‌هیکل به کار می‌رود. «هَم‌سَر» (hamsar) یعنی مانند، شبیه و هم‌قدر. «لوک» (luk) به معنی شتر کم‌موی بارکش و شتر نر درشت‌هیکل است و در این بیت کنایه از قوی‌بنیه بودن است.)

حالا دِگَه چند سالَه رِفْتَه

مویایْ سَرِما سِفِدْ تَك و توك

7- حالا دیگر چند سال است که شده/ موهای سر مان سفید تک و توک (روزگار جوانی گذشته است و دیگر برخی از موهای سر من و تو سفید شده است.)

روزِمْ خَـْمَه كه ما خَـْبودِم

دو پیرِ لِمَشْتِ جیشْت و عِنّوك

8- روزی خواهد آمد که ما خواهیم بود/ دو نفر پیر کثیف و زشت و نق‌نقو («خَـْمَه» (xāma) یا «خَئَمَه» (xaāma) در گویش تربتی به معنی «خواهد آمد» است. به طور کلی در گویش تربتی وقتی «خَـْـ» بر سر فعل می‌آید آن را مستقبل می‌کند. در زبان معیار برای ساختن فعل مستقبل «خواه + شناسه + بُنِ ماضی» می‌شود مانند «خواهَم گفت»، «خواهی گفت»، «خواهد گفت» و ... ؛ اما در گویش تربتی «خواه + بُنِ ماضی + شناسه» می‌شود مانند «خواه گفتَم»، «خواه گفتی»، «خواه گفت» و ... که در گویش محلی به صورت «خَـْگُفتُم»، «خَـْگُفتی»، «خَـْگُفت» و ... تلفظ مي‌شود. «خَـْبودِم» یعنی خواهیم بود. باید دقت داشت که در تربت عدد دو با هجای کشیده (du) و به وزن قو تلفظ می‌شود. «لِمَشت» (lemašt) در گویش تربتی به معنی کثیف و ناپاکیزه، «جیشت» (jišt) به معنی زشت و «عِنّوک» (ennuk) به معنی نق‌نقو یعنی کسی که نق نق کند است. در مورد «عِنّوک» بد نیست این توضیح را هم اضافه کنم که «ـوک» که در آخر این کلمه آمده است در گویش تربتی کلمه را فاعلی می‌کند مانند «تِرسوک» به معنی کسی که می‌ترسد یا «مُنّوک» به معنی کسی که مُن مُن می‌کند، یعنی مبهم سخن می‌گوید. حالا اگر نق‌نق کردن را عِن‌عِن کردن در نظر بگیریم «عِنّوک» یعنی کسی که عِن‌عِن می‌کند یا به عبارت بهانه‌گیر و نق‌نقو است.)

دو دایِ شِگِستَه و خِرَ ْبَه

دو لِتِّه‌ی پَـْرَه، پودَه، پِتّوك

9- دو دیوار شکسته و خراب/ دو پارچه‌ی پاره و پوسیده و فرسوده (باید دقت داشت که در تربت عدد دو با هجای کشیده (du) و به وزن قو تلفظ می‌شود. در گویش تربتی دیوار را «دای» (dây) می‌گویند. در لغت‌نامه «دای» به معنی رده یا چینه‌ی دیوارِ گِلی آمده است اما در گویش تربتی به طور کلی دیوار گِلی و یا دیگر دیوارها را نیز «دای» می‌گویند. «لِتَّه» (letta) در گویش تربتی به معنی تکه پارچه‌ی بی‌ارزش است. «پَـْرَه» (pāra) همان پاره است که در گویش تربتی با فتحه‌ی کشیده تلفظ می‌شود مانند «خَـْنه» (xāna) به جای خانه. تربتی‌ها پوسیده را «پوده» (puda) می‌گویند اگر اشتباه نکنم یعنی چیزی که تارش پوسیده و ریخته و تنها پودش بر جای مانده است. دیگر این که اصطلاح «پیر و پوده» (piro puda) نیز در گویش تربتی‌ها زیاد به کار برده می‌شود که کنایه از پیر شدن و از کار افتادن است. «پِتّوک» (prttuk) به معنی فرسوده و پوسیده می‌باشد و غالبا در مورد پارچه‌های کهنه‌ای که زود پاره می‌شوند به کار می‌برند.)

ما بَلِّ هَمِم، بِرِیْ هَمِم ما

تا هَستِمْ ما، خِدِیْ هَمِم ما

10- ما مانند هم هستیم، برای هم هستیم ما/ تا هستیم ما با هم هستیم ما («بَلّ» (ball) در گویش تربتی به معنی مثل، مانند، مشابه و نظیر است. مثلا می‌گویند: «ای بَلِّ اویَه» یعنی این مثل آن است. «تَلّ» (tall) و «چَلّ» (čall) هم مترادف «بَلّ» است و گاه به صورت «بَلّ و تَل» یا «بَلّ و چَل» استفاده می‌شود؛ مثلا می‌گویند «ایم بَلّ و تَلِّ هَمویَه» یعنی این هم مثل و مانند همان است. «خِدِی» در گویش تربتی به معنی «با» و «همراه با» است.)

 

مارْ جَـْهِل و خوم گِریفْت دِنْیا

اَنْداخْ دِ اَتیش‏ و كِرد پُختَه

11- ما را جوان و خام گرفت دنیا/ انداخت در آتش و پخته کرد («جَـْهِل» (jāhel) یا جاهل در گویش تربتی به معنی جوان است و بار منفی‌ای ندارد. «خوم» (xum) تلفظ گویشیِ خام است در مقابل پخته.)

اَجّاش خِبَرُم مِگی نِدَ ْرَه

از ماستِ تُروشِ كه فُرُختَه

12- اصلا خبر هم می‌گویی ندارد/ از ماست ترشی که (به ما) فروخته است (معنی بیت به طور کلی این است که دنیا که به ما کلک زده است به روی خودش هم نمی‌آورد. در گویش تربتی «اَجّاش» (ajjâš) را در معنی هرگز و اصلا و ابدا به کار می‌برند. «اَجّاش» مخفف «از جایش» است مثلا وقتی در گویش تربتی  گفته شود: «اَجّاش نُمُرُم» (ajjâš nomorom) یعنی هرگز نمی‌روم، عمرا که بروم. تربتی‌ها تُرش را «تُروش» (toruš) تلفظ می‌کنند.)

غَـْفِل، كه اَخِر خَـْكِرد كورِش

دود و دَمِ خِرمِنای سُختَه

13- غافل است که آخر او را کور خواهد کرد/ دود و دَم خرمن‌های سوخته («غَـْفِل» (gāfel) با فتحه‌ی کشیده بر روی حرف اول تلفظ گویشی غافل است. «خَـْکِرد» (xakerd) در گویش تربتی معادل خواهد کرد است.)

ماهارْ كه دِ گور خَـْكِرد، امّا

گورِ خودِشُم خَـْكَند اَزُختَه

14- ما ها را در گور خواهد کرد اما/ گور خودش را هم خواهد کند تا آن وقت («خَـْکِرد» (xakerd) و («خَـْکَند» (xakand) در گویش تربتی معادل «خواهد کرد» و «خواهد کند» است. «اَزُختَه» (azoxta) در گویش تربتی معادل از آن وقت، تا آن زمان، تا آن موقع است. راستش این اصطلاح را از زمان کودکی تا حال نشنیده بودم و الان که در این شعر آن را خواندم یادم آمد که در امیرآباد که زادگاه مادرم است و من گاه در کودکی تابستان‌ها را آن‌جا سپری می‌کردم این اصطلاح را چند بار شنیده بودم.)

خِندیدَه كه مارْ دیَه دِ زِندو

فِردام خَـگِریست و مار خَـخِندو

15- خندیده است که ما را دیده در زندان/ فردا هم خواهد گریست و ما را خواهد خنداند. (ابیات فوق همه خطاب به دنیاست و هر چه آن‌چه شاعر را به زندان انداخته است. «خَگِریست» (xagerist) معادل خواهد گریست و گریه خواهد کرد. «خَخِندو» (xaxevdu) یعنی خواهد خنداند، باعث خنده‌ی ما خواهد شد.

 

اِیْ اَبرِ كِنیسكِ خوشكِ بی نَم

كِیْ از تو خَـْرَفت آسِمو پاك؟

16- ای ابر خسیس خشک بی‌نم/ کی از تو خواهد شد آسمان پاک (در گویش تربتی «کِنِس» به معنی خسیس و لئیم‌الطبع را «کِنِسک» (kenesk) تلفظ می‌کنند. «خَرَفت» (xaraft) یعنی خواهد رفت، خواهد شد.(

اُوْهایِ خُنوكِ شیری از تو

كِی واز بِدَر خَـْقُـلّی، اِی خاك؟

17- آب‌های خُنَکِ شیرین از تو/ کی باز بیرون خواهد جوشید، ای خاک؟ («خُنوک» (xonuk) تلفظ گویشی خنک و «شیری» (širi) تلفظ گویشی شیرین است. «خَقُلّی» (xagolli) یعنی خواهد قُلید، خواهد جوشید، قُل‌قُل خواهد کرد. در گویش تربتی جوشیدن را «قُلّیدَن» (gollidan) و یا قُلیَّن (golliyan) می‌گویند.)

كِی تُور خَـْگُلُندَن از نُوْ، اِی توی؟

كِی خوشَه خَـْكِرْدی از نُوْ، اِی تاك؟

18- کی تو را تکان خواهند داد از دوباره، ای درخت توت؟/ کی خوشه خواهی کرد از دوباره، ای تاک؟ «تُورْ» مخفف تو را است. در گویش تربتی علامت مفعول واسطه به صورت «ر» ساکن به کار می‌رود تُور (tor)، مُور (mor)، اور (ur) یعنی تو را، مرا، او را. «خَگُلُندَن» (xagolondan) یعنی خواهند تکاند، تکان خواهند داد. در گویش تربتی «گُلُندَن» (golondan) یا «گُلو دایَن» (goludâyan) به معنی تکان دادن و تکاندن است و این اصطلاح غالبا در خصوص درختان میوه‌دار و گاه در مورد سفره و تشک و نظایر آن به کار می‌رود. «توی» (tuy) به معنی توت است و توت درختی است با میوه‌های سفیدرنگ، کوچک، شیرین و آبدار که در خراسان به وفور یافت می‌شود و برگ این درخت غالبا خوراک کرم ابریشم می‌شود که در خراسان «کُخ‌پیلَه» گفته می‌شود و در صنعت ابریشم‌کشی ارزشمند است. «خوشه کردن» یا خوشه بستنِ تاک به معنی به بار نشتن انگور است یعنی خوشه‌های انگور از درخت تاک آویخته شود.)

كِی واز خَـْخُندی از قِفَستِت

اِی مُرغِ سَكول مَكولِ غِمناك؟

19- کی دوباره خواهی خواند از قفس‌ات/ ای مرغ افسرده‌ی غمگین؟ («خَـْخُندی» (xaxondi) یعنی خواهی خواند. «قِفَستِت» (gefastet) در گویش تربتی یعنی قفس تو. در گویش تربتی کلمه‌هایی با تلفظ مشابه را با اضافه کردن یک «ت» ساکن به آخر آن تلفظ می‌کنند که این کمک به راحت‌تر شدن تلفظ می‌کند مانند «نِفَست» (nefast)‌ به جای نفس. «مُرغ» به معنی پرنده به طور کلی است. «سَکول مَکول» (sakul makul) به معنی بی‌حوصله، افسرده، غمگین و بی حال است. اصطلاح «بی‌حال و هُمب» (bi hâlo homb) را هم در گویش تربتی داریم که مترادف با همین معنی است.

وَختِ اَتیشِ نِمُندَه بَـْشَه؟

یا وَختِ نِه دوی، نِه كُندَه بَـْشَه؟

20- وقتی آتشی نمانده باشد؟/ یا وقتی که نه دود و نه هیزمی مانده باشد؟ («دوی» (duy) همان دود است. «کُندَه» (konda) عبارت است از هیزم‌های بزرگ که معمولا با تبر قطعه قطعه می‌شود. مصرع دوم اشاره‌ای هم دارد به ضرب‌المثل دود از کنده بلند می‌شود.)

***

بهمن صباغ زاده

21/3/1395

خراسان؛ تربت حیدریه

***


برچسب‌ها: شعر محلی تربت, شعر محلی سعید یوسف, دانلود شعر تربتی صوتی, سعید یوسف
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۵ساعت 19:47  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 45 کتاب خدی خدای خودم، غزل؛ صد زخم خورده دل ز تو وخت مگم حاشا مک؛ استاد محمد قهرمان

درود دوستان عزیز. من در انتشار این یادداشت‌ها سعی می‌کنم نکات را مطرح کنم که غالب تربتی‌ها از آن بی‌نیاز هستند. یکی از دوستان می‌گفت این توضیحات غالبا از جنس توضیح واضحات است. گفتم برای شما که تا چند پُشت پدران‌تان تربتی هستند، ادبیات می‌دانید، فردوسی و سعدی و حافظ می‌خوانید معلوم است که توضیح واضحات است. همه‌ی مخاطبان من تربتی نیستند و اصولا آرمانم این است که غیر تربتی‌ها هم مخاطبم باشند. دوست دارم این گویش را به دیگر هم‌میهنانم هم معرفی کنم. دوست دارم در خلال ابیات به ریزه‌کاری‌های شعر قهرمان و دیگر دوستان شاعرم اشاره کنم و تا حدی قابلیت‌های این گویش و هنرمندی شاعرانش را بری مخاطب روشن کنم. شعرها را هم از این جهت می‌خوانم و در وبلاگ می‌گذارم که مخاطبان را آشنا با این گویش فرض نمی‌کنم و دوست دارم غیر تربتی‌ها هم بتوانند لطافت و در عین حال صلابت این گویش را درک کنند. تا چه قبول افتد و که در نظر آید.

نکاتی چند به منظور بهتر خواندن شعر گویشی

فایل صوتی mp3 شعر شماره 45 کتاب خدی خدای خودم

 

45

عاشقانه‌های استاد محمد قهرمان که به گویش تربتی سروده شده است را با هیچ شعری در تاریخ ادبیات نمی‌توان قیاس کرد. نوع خاصی از زبان با واژه‌هایی ریشه‌دار و نگاه منحصر به فرد در این غزل‌ها به چشم می‌خورد که این عاشقانه‌ها را از دیگر غزل‌ها متمایز می‌کند. من بارها در مقدمه‌ی غزل‌های گویشی استاد قهرمان سعی کرده‌ام علّت این ویژه بودن را بررسی کنم که می‌توانید به مقدّمه‌ی دیگر غزل‌های گویشی استاد قهرمان در آرشیو وبلاگ مراجعه کنید. این غزل وزنی طولانی دارد و به خاطر همین وزن طولانی شاعر توانسته است راحت‌تر مطالب مورد نظر خود را در شعر بیاورد. شاعر در خلال این شعر به «تاب بازی» و نکاتی پیرامون این بازی اشاره کرده است که در خراسان «باد خُوردَن» و «وِر باد رِفتَن» گفته می‌شود. این اشاره با تاریخ سرایش شعر یعنی اسفندماه و چند روز پیش از عید است تناسب دارد. در خلال ابیات سعی خواهم کرد این نکات را به تفصیل شرح دهم.

صد زخم خُوردَه دل ز تو، وَختِ مُگُم حاشا مَکُ

دِلگیرُم از کارایِ تو، لُوْمِر به گیلَه وا مَکُ

رِفتَه دِگَه نَرم و نُهُل، گَل خوردَه مونِ خاک و خُل

واپَس بِتِه دِلْمِر به مُو، یا اورْ کُلاپیش‌پا مَکُ

اَرمونِ او نُوْ رِفتِنا از فرقِ سَر تا چینگِ پا

تو عِیْدِ نوروزِ مُویی، کی گفت یادِ ما مَکُ؟

چی بِستُم اینجِه وِر اِلَه، وَختِ که دِل‌وِرخِستَه‌یُم؟

زُلفِر به دستِ مُو مَتِه، مُرْ بِستِه‌یِ دُنیا مَکُ

نِه دُرُّم و نِه گُوْهَرُم، از هَرچِه وَرگَن کِمتَرُم

اَمبا نِخَکِردی ضِلَر، با هیچِّه مُر سُوْدا مَکُ

گُفتُم به یادِ خوردِکی مُرْ بادبِیْنوچَک بِتِه

گُفتی دِگَه شَرمِت بیَه، پیری، چِنی کارا مَکُ

اَرمونِ او روزا که ما باد از دِرَخ مِنداختِم

تو وِرمُگُفتی باد خُور، از اُفتیَن پِروا مَکُ

مُو وِرمُگُفتُم زِْرِ لُوْ، وَختِ مِرَفتی تو دِ باد

بادِر به نومُم وَرمَکِش، مُرْ بیشتر رِسوا مَکُ

طیفونِ غَم تولَه مِتَه تا ریشِه‌گِردونُم کِنَه

وَختِ که بُفتُم اُفتیَم، مُرْ وِر اِلَه وِرپا مَکُ

از بس که تُوْ خُوردُم زِ غَم رِسمونِ عُمرُم کُرچیَه

از هَم بِکَنِّش ای اَجَل، غصَّه بِرِیْ مُو جا مَکُ

محمد قهرمان

27/12/1362

***

صد زخم خُوردَه دل ز تو، وَختِ مُگُم حاشا مَکُ

دِلگیرُم از کارایِ تو، لُوْمِر به گیلَه وا مَکُ

1- صد زخم خورده است دل از تو، وقتی می‌گویم حاشا مکن/ دلگیر هستم از کارهای تو، لبِ مرا به گِلِه باز مکن (مصرع اول به این معنی است که وقتی ماجراهای زخم‌هایی که دلم از تو خورده است را بازگو می‌کنم، زخم‌هایی که زده‌ای را حاشا مکن. «لُوْ» (low) تلفظ گویشی «لب» است و «لُوْمِر» یعنی لبَم را. گِلِه و شکایت را در تربت «گیلَه» (gila) تلفظ می‌کنند و گِلِه کردن را گاه «گیلَه گُذاری» می‌گویند.)

رِفتَه دِگَه نَرم و نُهُل، گَل خوردَه مونِ خاک و خُل

واپَس بِتِه دِلْمِر به مُو، یا اورْ کُلاپیش‌پا مَکُ

2- شده است دیگر خُرد و خاکشیر، قِل خورده است میانِ خاک/ بازپس بده دلم را به من یا لااقل آن را کلاه‌پیش‌پا مکن (مصرع اول راجع به دل عاشق است که بر اثر بازیگوشی معشوق که در مصرع دوم به آن اشاره می‌شود به خاک افتاده و له شده است. «نِرم و نُهُل» (nermo nohol) از تعبیرات گویش تربتی است هم‌معنی «خُرد و خاکشیر» و «لِه و لَوَردِه»؛ «نُهُل» ظاهرا معنی مستقلی ندارم و به تبعِ «نرم» می‌آید. «خاک و خُل» به معنی گرد و خاک« پخش و پلا، و نشسته بر زمین است. «خُل» ظاهراً از اتباع است. «کُلاپیش‌پا» (kolâpišpâ) از بازی‌های شیطنت‌آمیز کودکان است. کلاهِ بچّه‌ای را از سرش می‌ربایند و با پا به سوی یکدیگر می‌پرانند و صاحب کلاه به ناچار از این‌سو به آن‌سو می‌دود تا کلاه را بازپس بگیرد. به نوعی شبیه است به آن‌چه تهرانی‌ها «دستِش دِه» می‌گویند.)

اَرمونِ او نُوْ رِفتِنا از فرقِ سَر تا چینگِ پا

تو عِیْدِ نوروزِ مُویی، کی گفت یادِ ما مَکُ؟

3- دریغ از آن نو شدن‌ها از فرقِ سر تا نوکِ پا/ تو عید نورزوز من هستی، که گفته است یادِ ما مکن؟ («اَرمو» (armu) که در حالت اضافه «اَرمون» تلفظ می‌شود در گویش تربتی به معنی دریغ و افسوس است. مثلا گفته می‌شود: «اَرمونِ جِوَْنی» یعنی دریغ از جوانی. «نُوْ رِفتَن» (now reftan) در این بیت اشاره به نونوار شدن کودکان در عید نوروز دارد که کودکان همه رَختِ نو به تن می‌کرده‌اند. «چینْگ» (čing) در گویش تربت به معنی نوک و منقار می‌باشد و در مورد نوکِ پرندگان هم کاربرد دارد. «از فَرقِ سر تا چینگِ پا» اصلاحی است معادل سر تا پا و در این بیت به این معنی است که کلیه‌ی لباس‌های ما در عید نوروز نو می‌شد.)

چی بِستُم اینجِه وِر اِلَه، وَختِ که دِل‌وِرخِستَه‌یُم؟

زُلفِر به دستِ مُو مَتِه، مُرْ بِستِه‌یِ دُنیا مَکُ

4- چه (به چه دلیل) بایستم این‌جا به بیهوده، وقتی که دل‌برخاسته‌ هستم؟/ زلف را به دستِ من مده، مرا بسته‌ی دنیا مکن. («وِر اِلَه» (ver ela) که تلفّظِ گویشی {بر یله} می‌باشد به معنی به بیهوده است، همان که تهرانی‌ها «اَلَکی» می‌گویند. «دل‌وِرخِستَه» یا دل‌برخاسته به معنی دل‌کَنده و دل‌زَده است. وقتی کسی دل از جایی برمی‌کند و عزم رفتن می‌کند می‌گوید: «از این‌جِه دِل وِرخِستَه‌یُم»)

نِه دُرُّم و نِه گُوْهَرُم، از هَرچِه وَرگَن کِمتَرُم

اَمبا نِخَکِردی ضِلَر، با هیچِّه مُر سُوْدا مَکُ

5- نه دُرّ هستم و نه گوهر هستم، از هر چه بگویند کمتر هستم/ اما نخواهی کرد ضرر، با هیچ چیز مرا معاوضه مکن. («نِخَکِردی» تلفظ گویشیِ «نخواهی کرد» است. به طور کلی افعال مستقبل در گویش تربتی به صورت (خواه+ بُن ماضی+ شناسه‌) صرف می‌شود در حالی‌که در زبان فارسی به شکل (خواه+ بُن ماضی+ شناسه‌) است به عنوان مثال همین فعل در فارسی (خواه+ ی+ کرد) اما در تربتی (خواه+ کرد+ ی) است که به صورت «خَکِردی» تلفظ می‌شود. «ضِلَر» تلفظ گویشی ضرر است. «سُوْدا کِردَن» (sowdâ kerdan) به معنی معامله کردن است و از آن‌جا که معامله‌ی پایاپای در گذشته رایج بوده است به معنی معاوضه کردن هم کاربرد دارد.(

گُفتُم به یادِ خوردِکی مُرْ بادبِیْنوچَک بِتِه

گُفتی دِگَه شَرمِت بیَه، پیری، چِنی کارا مَکُ

6- گفتم: به یاد خُردی (کودکی) مرا تاب‌گهواره بده/ گفتی: دیگر شرمَت بیاید، پیر هستی، چنین کارها مکن («خوردِکی» (xurdeki) به معنی دوره‌ی کودکی و خُردسالی است. «بِیْنوج» (beynuč) در گویش تربتی به معنی مَهد و گهواره است. معمولا با یک چارچوب و یک پارچه‌ی ساده درست می‌شده است. روی چارچوب را با پارچه مي‌پوشانده‌اند و از طرفین به جایی متصل کرده، کودک را در آن می‌خوابانیده و تاب می‌داده‌‌اند. «باد» در گویش تربتی به معنی «تاب» است یعنی نوعی وسیله‌ی بازی. «باد بِیْنوچَک» (bâd beynučak) از ترکیب این دو کلمه درست شده است یعنی «تاب» را مانند جنبیدنِ گهواره تکان دادن. استاد قهرمان در ذیل این اصطلاح چنین نوشته است: «کسی در تاب می‌نشیند و پاها را اندکی بالا می‌گیرد که با زمین مماس نشود و دیگری او را تاب می‌دهد. این وضع شبیه به تکان خوردن بینوچ یا گهواره است»)

اَرمونِ او روزا که ما باد از دِرَخ مِنداختِم

تو وِرمُگُفتی باد خُور، از اُفتیَن پِروا مَکُ

7- دریغ از ان روزها که ما تاب از درخت می‌آویختیم/ تو مي‌گفتی: تاب بخور، از افتادن پروا مکن («اَرمو» در بیت 3 آمد. «باد انداختَن» یعنی آویختنِ تاب و در این‌جا شاعر می‌گویند تاب را به درخت می‌‌آویختیم. «باد خُوردَن» نیز به معنی تاب خوردن است و «باد خُور» فعل امر آن است.)

مُو وِرمُگُفتُم زِْرِ لُوْ، وَختِ مِرَفتی تو دِ باد

بادِرْ به نومُم وَرمَکِش، مُر بیشتر رِسوا مَکُ

8- من می‌گفتم زیرِ لب، وقتی تو شروع به تاب خوردن می‌کردی/ تاب را به نامِ من برمکش، مرا بیشتر رسوا مکن. («بادِر به نومِ کَسِ وَرکشیَن» (bâder be nume kase kešiyan) به معنی در حینِ تاب خوردن از کسی نام بُردن است. معمولاً یکی از تفریحات ساده‌ی زنان و دختران روستایی این بوده که جایی تابی از درختی می‌آویخته‌اند و بچّه‌ها و گاه بزرگ‌ترها تاب می‌خورده‌اند. گاهی کسی که سوار تاب بوده هنگامی که حرکت تاب سرعت می‌گرفته ترانه مانندی را زیر لب زمزمه می‌کرده. این ترانه گاه ساخته‌ی ذهن و به صورت فی‌البداهه بوده و گاه نیز ترانه‌هایی مرسوم می‌خوانده‌اند. طی چند جمله ساده ابراز محبّتی می‌کرده‌اند و مثلا از برادرشان یا شوهرشان یا به ندرت نامزدشان نام می‌برده‌اند. این کار به شوخی و جدّی نوعی اعتراف به محبّت در جمعی خودمانی بوده. یک نمونه‌اش را از یادداشت‌های استاد قهرمان می‌آورم: «اِیْ باد به نوم بِرارُم/ شِکَر به کومِ بِرارُم/ ازی باد نِه، از بادِ بِلَن‌تَر بُفتُم/ صِدْقِه‌یِ یَگ لاخِ مویِ بِرارُم»)

طیفونِ غَم تولَه مِتَه تا ریشِه‌گِردونُم کِنَه

وَختِ که بُفتُم اُفتیَم، مُر وِر اِلَه وِرپا مَکُ

9- طوفان غم هل می‌دهد تا ریشه‌گردانم کند/ وقتی که بیُفتم، افتاده‌ام، مرا به بیهوده برپا مکن («تولَه دایَن» (tula dâyan) یا «تولَنگ دایَن» (tulang dâyan) در گویش تربتی به معنی هُل دادن است. «ریشِه‌گِردو کِردَن» به معنی از ریشه کندن است یعنی حالتی که ریشه از خاک بیرون بیاید. «اُفتیَم» (oftiyam) تلفظ گویشی افتاده‌ام است. «وِرپا کِردَن» به معنی برافراشتن، راست کردن یا به قول تربتی‌ها «آزاد کِردَن» است.)

از بس که تُوْ خُوردُم زِ غَم رِسمونِ عُمرُم کُرچیَه

از هَم بِکَنِّش ای اَجَل، غصَّه بِرِیْ مُو جا مَکُ

10- از بس که تاب خورده‌ام از غم ریسمان عُمر من پاره شده/ پاره‌اش کن، ای اجل، غصّه برای من جمع مکن. (غم آن‌قدر مرا به پیج و تاب انداخته که ریسمان عمرم در حال پاره‌شدن است، ای اجل! این ریسمان را پاره کن و دیگر غم و غصه‌ برای من اندوخته نکن. «تُوْ خُوردَن» (tow...) به معنی به پیج و تاب افتادن است و در مورد طناب و نظایر آن استفاده می‌شود. «رِسمونِ» تلفظ گویشی ریسمان است. «کُرچیَن» (korčiyan) به معنی پاره‌شدن، قطع شدن و بُریده شدن نخ و نظایر آن است. اگر نقطه‌ای از طناب بارها پیچ و تاب بخورد یا به جایی ساییده شود به قول تربتی‌ها: «مُکُرچَه» (mokorča) یعنی قطع می‌شود. در «اُوْسَـْنِه‌یِ شِغالِ دُم‌لِکَّه» (owseneye šeqâle domlekka) هم استاد قهرمان این فعل را چنین آورده است: «.../ دِندونارْ بَن کِرد و خُب دِ زور نِشَست/ دُمبِشِر کُرچُند و جَست/ ...». «از هَم کِندَن» نیز به معنیِ پاره کردن است. «جا کِردَن» نیز در گویش تربتی به معنی ذخیره کردن و جمع کردن است. البته گاه به معنی در ظرف کشیدنِ غذا نیز کاربرد دارد.)

محمد قهرمان

27/12/1362

***


برچسب‌ها: شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵ساعت 16:18  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 44 کتاب خدی خدای خودم، غزل؛ تضمین غزل ملک الشعرا بهار، هوش از سر مو رفت صداتر که شنفتم؛ استاد محمد قهرمان

دوستانی که خواننده‌ی وبلاگ هستند می‌دانند که مدتی است یادداشت‌های استاد قهرمان را پیرامون فرهنگ تربت با عنوان «یک کلام به صد کلام» منتشر می‌کنم. خیلی از این واژگان، اصطلاحات و تعبیرات در شعر ایشان هم به چشم می‌خورد. در یادداشت‌هایی استاد قهرمان اشاره‌ای به این شعرها نشده است. به نظر من با در نظر گرفتن گستره‌ی شعر تربتی اعم از اشعار استاد قهرمان و دیگر شاعران شعر گویشی تربت می‌شود برای درصدی از این لغات‌، اصطلاحات و تعبیرات شاهد مثال‌هایی از شعر تربتی آورد. من تا جایی که توانسته‌ام نمونه‌های مختلف اشعار تربتی را در وبلاگ فراهم آورده‌ام تنها اشعار محمد قهرمان است که هنوز به طور کامل در وبلاگ قرار نگرفته‌اند.

نکاتی چند به منظور بهتر خواندن شعر گویشی

فایل صوتی mp3 شعر شماره 44 کتاب خدی خدای خودم

 

44

زنده‌یاد ملک‌الشعرا بهار چند شعر به گویش مشهدی سروده است مانند قصیده‌ی «اِمشُوْ درِ بهشتِ خدا وایَه پِندِری» که از شهرت کافی برخوردار است. وقتی در سال 1328 استاد محمد قهرمانِ 20 ساله نزد ملک‌الشعرا می‌رود و شعری که به گویش تربتی سروده است با این مطلع: «تا اَزو دورا یَکِ وِر سَر میَه/ دل مِگَه هُوْنا دَْرَه دلبر میَه» را برای ملک‌الشعرا می‌خواند؛ ملک‌الشعرا وی را تشویق می‌کند و می‌گوید این کار که تو می‌کنی خدمتی بزرگ است زیرا با گسترش روزافزون رادیو کم‌کم لهجه‌های محلی از بین خواهد رفت. این تشویق ملک‌الشعرا باعث می‌شود محمد قهرمان جوان در کار خود جدّی‌تر شود. سال‌ها بعد یعنی در سال 1362 استاد قهرمان 54 ساله یکی از غزل‌های مشهدی ملک‌الشعرا را تضمین می‌کند و با توجه به آن یک غزل تربتی می‌گوید. غزل ملک‌الشعرا بهار به طور کامل چنین است: «گفتی که مَمیر وختِ مُو لَبِّیْکُمِ گُفتُم/ هی‌هی بُخُدا خوب تو گفتی، مُو شِنُفتُم/ اِیْ شیرِ نَرِ عشق‌، تِقِّلایِ مُو پوچَه/ ای بودَه مُقَدَّر که به چِنگالِ تو بُفتُم/ تا زور دِری تیر بزن بازویِ صیاد/ مو کِفتَرِ جُون‌سَختُم و آسُون نِمیُفتُم/ گُفتُم که به پایِت نِخِلَه خارِ، مُو اِمشُوْ/ با جارویِ مُژگون سرِ راهِ تو رَه رُفتُم/ دیشُوْ به خیالِ صِدَف سینِه‌ی صافِت/ تا وقتِ سِحَر مُروَریِ اشک مُسُفتُم/ هم‌دوشِ بِهارُم مُو که هَم جُفتُم و هم طاق/ دِر بی‌طَقَتی طاقُم و با یادِ تو جُفتُم». این غزل شش‌بیتی را دیوان ملک‌الشعرا هم آمده است اما چند ایراد تایپی دارد که من سعی کردم با توجه به آن‌چه از لهجه‌ی مشهدی می‌دانم آن را اصلاح کنم. و اینک غزل تربتی شش بیتی‌ای که استاد قهرمان با توجه به غزل ملک‌الشعرا سروده است:

هوش از سَرِ مُو رفت، صداتِر که شِنُفتُم

خودْمِر کشیُم تا بِخِ دیفال که نُفتُم

1- هوش از سر من رفت صدایت را که شنیدم/ خودم را کشیدم تا پهلوی دیوار که نیفتم (به محض این که صدایت را شنیدم بی‌هوش شدم و چنان ناتوان شدم که برای جلوگیری از افتادن، خودم را به دیوار نزدیک کردم و به دیوار تکیه دادم. «شنُفتَن» (šenoftan) به جای شنیدن کاربردی قدیمی دارد و در گذشته مرسوم بوده است. مانند این بیت حافظ «حال دل با تو گفتنم هوس است/ خبر دل شنُفتَنَم هوس است». «دیفال» (difâl) همان دیوار است که مُبدَل شده، حرف «ر» به حرف «لام» بَدَل شده است. در گویش تربتی نمونه‌هایی زیادی از ابدال در کلمات به چشم می‌رسد از جمله «بَلک» (balk) به جای برگ، «فِلار» (felâr) به جای فرار، «سِفِْددال» (sefēddâl) به جای سپیدار، «سُلفَه» (solfa) به جای سرفه و نظایر آن. این ابدال یعنی تبدیل «ر» به «لام» یکی از پُربسامدترین ابدال‌ها در زبان فارسی است که در ادب کلاسیک نمونه‌هایی زیادی از آن را می‌توان مشاهده کرد، مانند این بیت از مولوی: «ابروان چون پالدُم زیر آمده/ چشم را نم آمده تاری شده»؛ که پاردُم به پالدُم بدل شده است؛ یا این بیت از نظامی: «هم از آب دریا به دریاکنار/ تلاوشگهی دید چون چشمه‌سار» که تلاوُش به جای تراوُش از مصدر تراویدن آمده است؛ یا باز از مولانا: «نکُنی خمُش برادر چو پُری ز آب و آذر / ز سبو همان تلابَد که در او کنند یا نی». باید گفت که به اعتقاد زبان‌شناسان بسیاری از این کلمات در زبان پهلوی با «لام» بوده است و بعد به تدریج به «ر» بدل شده است یعنی می‌شود نتیجه گرفته که شکل گویشی این کلمات به زبان پهلوی نزدیک‌تر است.)

تعبیرِ خُوِْ دینَه که گل بوی مِکِردُم

امروز بِذی رفت که بویِ تو شِنُفتُم

2- تعبیر خواب دیشب که گُل بوی می‌کردم/ امروز به این رفت که بوی تو شنیدم (تعبیر خواب دیشب که گُلی را می‌بوییدم همین شد که امروز بوی تو را شنیدم. «دینَه» (dina) در گویش تربتی به معنی دیروز است. بوییدن در گویش تربتی به صورت «بوی کِردَن» (buy kerdan) می‌آید. «بِذی» (bezi) تلفظ گویشی «بدین» یا «به این» است. تبدیل دال به ذال در گویش تربتی پُربسامد است مانند «خِذمَت» (xezmat) به جای «خِدمَت». جالب است که در اشعار گذشته هم گاه جای دال با ذال عوض می‌شده است. به عنوان مثال در کتاب سبک‌شناسی دکتر شمیسا، یکی از مختصات سبک خراسانی آوردن ذال به جای دال است. رباعی‌ای از سعدی به عنوان شاهد آمده است که نشان می‌دهد تا قرن ششم و حتی در شیراز نیز مرسوم بوده است: «چون صورتِ خویشتن در آیینه بدیذ/ وان کام و دهان و لب و دندان لذیذ/ می‌گفت چنان که می‌توانست شنیذ:/ بس جان به لب آمد که بدین لب نرسیذ». البته روشن است که در رباعی فوق اگر یکی از قافیه‌ها كلمه‌ي «لذیذ» نبود تا به حال حتما کاتب‌ها هزار بار ذال‌ها را به دال برگردانده بودند و چه بسا که در شعرهای دیگری که مانعی در کار نبوده، این‌کار را کرده‌اند. «شنُفتَن» در بیت اول همین غزل توضیح داده شد.)

تا جفتِ مُویی، درد ز مُو فَرت مِمَـْنَه

تا از مُو مِری فَرت، خِدِیْ دردِ تو جُفتُم

3- تا جفتِ من هستی، درد از من فرد می‌ماند/ تا از من فرد می‌شوی، با درد تو جفت هستم. (تا وقتی که تو همراه من باشی غم از من دور است، اما وقتی تو از من دور می‌شود غم همراه من است. «فَرت» (fart) به معنی دور و جدا است که ممکن همان باشد که امروزه «پَرت» گفته می‌شود و در ترکیب «حواس‌پَرت» استفاده می‌شود؛ از طرفی در این بیت «فَرت» در مقابل  جفت آمده است از این رو شاید بتوان گفت که فرت همان فرد باشد به معنی تک و تنها. «خِدِی» (xedey) در گویش تربتی همان حرف اضافه‌ی «با» است.)

دل دل مَکُ، باجِت نِمِنَه نرخِ کَمِ مُو

مَگذار ز دستِت بُرُم اِی عشق، که مُفتُم

4- دل دل مکن، باجت نمی‌کند نرخ کم من/ مگذار از دستت بروم ای عشق که مفت هستم (تردید نداشته باشد، قیمت کم من باعث ضرر و زیانت نمی‌شود و تو را مغبون نخواهد کرد، ای عشق، مرا از دست مده که خیلی ارزان هستم. «دِل دِل کِردَن» به معنی تردید کردن و دو دل بودن است. «باجِت نِمِنَه» (bâjet nemena) به این معنی است که مغبونت نمی‌کند، باعث ضررت نمی‌شود. «باج کِردَن» (bâj kerdan) به معنی مغبون کردن کسی در معامله یا سرِ کسی کلاه گذاشتن است. مثلا ممکن است گفته شود: «فِلَـْنی مُور باج کِرد» یعنی فلانی سرِ مرا کلاه گذاشت.)

هر چه که به هم ساز یَه وِر هم نِمِبِنْدِم

ما تربِتیا وِرنِمِگِم: سُفتُم و رُفتُم

5- هر چه که به هم ساز نیاید به هم نمی‌بندیم/ ما تربتی‌ها برنمی‌گوییم سفتم و رفتم. (چیزهایی که به هم جور نیست به هم نمی‌بندیم، چرا که ما تربتی‌ها اهل سُست‌کاری نیستیم و نمی‌گوییم: «سُفتَم و رُفتَم». «به هَم ساز اَمیَن» (be ham sâz amiyan) به معنی به هم جور شدن و با هم تناسب داشتن مثلا قطعات پازل را اگر اشتباه کنار هم قرار دهیم و به هم نخورَد در گویش تربتی گفته می‌شود: «به هَم ساز نمیَه». یا اگر وزن شعر یا قافیه‌اش خراب باشد و جور نباشد می‌توان گفت «وِر هم ساز نیَه» یا «وِر هَم اَنداز نیَه». «وِر هَم بِستَن» به معنی به هم بستن یا در کنار هم قرار دادن توسعاً در مورد شعر گفتن هم به کار می‌رود. پس در گویش تربتی به جای شعر گفتن یا شعر سرودن از مصدر «شِعر دِ بِستَن» استفاده می‌شود. «سُفتُم و رُفتُم» اصطلاحی است که در مورد انجام دادن کاری بدون دقت به کار می‌رود «سُفتَن» در لغت به معنی سوراخ کردن است مانند آن‌چه در مورد گوهر سُفتَن به کار می‌رود و «رُفتَن» هم به معنی روفتن، روبیدن و جاروب کردن است. در مجموع «سُفتَن و رُفتَن» به معنی انجام دادن بی‌دقت است مانند آن‌چه تهرانی‌ها «از سر باز کردن» می‌گویند.)

ای شعرِ بِهارَه که به لفظِ مِشِدی گفت

«تا وقتِ سَحَر مُروَریِ اَشک مُسُفتُم»

6- این شعر بهار است که به لهجه‌ی مشهدی گفت:/ «تا وقتِ سحر مرواریدِ اشک می‌سفتم» (در بیت پایانی استاد قهرمان شعر ملک‌الشعرا بهار را که به گویش مشهدی سروده شده است را تضمین کرده است. تعبیر «مروارید اشک سُفتَن» تعبیر بسیار زیبایی است از این نظر که دانه‌های اشک وقتی از مژه می‌ریزد می‌توان اشک را مانند مروارید و مژه را در میان آن مانند سوزنی فرض کرد و از این رو اشک ریختن را به مروارید سوراخ کردن یا مروارید سُفتَن تشبیه کرد که در ادبیات کلاسیک هم سابقه دارد. چنانچه جامی در منظومه‌ی یوسف و زلیخا آورده است: «...زلیخا دید کز مصر و دیارش/ نیامد هیچ قاصد خواستگارش/ ز دیدار پدر نومید برخاست/ ز غم لرزان چو شاخ بید برخاست/ به نوک دیده مروارید می‌سُفت/ ز دل خونابه می‌بارید و می‌گفت:/ «مرا ای کاشکی مادر نمی‌زاد/ وگر می‌زاد کس شیرَم نمی‌داد...».)

محمد قهرمان

23/12/1362

***


برچسب‌ها: شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی, شعر مشهدی ملک الشعرا بهار
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۵ساعت 19:36  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 43 کتاب خدی خدای خودم، قصیده؛ از قول کفترای پیر، ای جوجه‌کفترا که مرن بال وا کنن؛ قسمت دوم (قسمت آخر)؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اِعرابِ شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

فایل صوتی mp3 شعر شماره‌ی 43 کتاب خدی خدای خودم

فایل صوتی mp3 همین شعر با صدای استاد قهرمان

 

43

از قول کفترای پیر

این قصیده که مرحوم قهرمان آن را با عنوان «از قولِ کُفتِرای پیر» (az gowle kofteraye pir) و به عنوان چهل و سومین شعر  کتاب خدی خدای خودم آورده است یکی از معروف‌ترین شعرهای تربتی وی است که در 54 سالگی شاعر سروده شده است. قهرمان در این شعر، جوانان و شاید شاعران جوان را خطاب قرار می‌دهد و خود را جای کبوتر کهن‌سالی می‌گذارد و از زبان او از جوجه‌کبوترها گله می‌کند. وی این شعر را در اسفندماه سال 1362 گفته است. جالب است که وی در این ماه بیشترین شعر تربتی را گفته است یا لااقل در کتاب خدی خدای خودم این‌طور به نظر می‌رسد. در کتاب خدی خدای خودم 18 شعر تربتی آمده است که همه در اسفندماه 1362 سروده شده است. در حالی که گاه فاصله‌ی دو شعر این کتاب به چهار پنج سال می‌رسد. علی اکبر عباسی از دیگر محلی‌سرایان بنام تربت در سال 1389 با توجه به این شعر اخوانیه‌ای سرود در قالب ترکیب‌بند که آن‌هم به نظر من یکی از شاهکارهای شعر تربت است. مطلع آن ترکیب‌بند این است: «ما جوجِه‌موجَه‌یِم و حُقابِ کُلو تویی/ او قِرقیِ دِ قِرقِرِه‌یِ آسِمو تویی» (این ترکیب‌بند در آرشیو وبلاگ موجود است) وی این شعر را در مراسم بزرگداشت قهرمان در تربت به او تقدیم کرد. لازم به توضیح است که در اولین ویرایش این قصیده‌ی استاد قهرمان، شعر با «ای جوجِه‌موجِه‌ها...» شروع می‌شد که بعدا استاد قهرمان آن‌را به «ای جوجه‌کُفتِرا...» تغییر داد. این قصیده در کتاب دیگر اشعار تربتی استاد قهرمان با عنوان «دَمِ دِربَندِ عشق» که در سال 1387 چاپ شد آمده است. کتاب «دم دربند عشق» یک CD صوتی به ضمیمه دارد و خوش‌بختانه این قصیده با صدای استاد قهرمان موجود است. این قصیده 16 بیت دارد که من تصمیم دارم آن را در دو قسمت در وبلاگ بیاورم.

...

تا پِرِّزاد رِفتَنِتا بالِ ما شِگَست

از ما دِگَه گِذشت، بِرِی ما دعا کِنِن

9- تا پریدن‌تان بال من شکست/ از ما گذشت، برای ما دعا کنید. («پِرِّزاد رِفتَن» (perrezâd reftan) به معنی آماده‌ی پریدن شدن است. وقتی جوجه‌ی پرنده تازه به دنیا می‌آید موهای نازکی بر بدنش می‌روید که بعد می‌ریزد که تربتی‌ها به آن «گِندَه» (qenda) می‌گویند در این حالت جوجه را «گِندِه‌موی» (qendemuy) می‌گویند. مرحله‌ی بعد «سیخچِه‌پَر» (sixčepar) است که در بیت 8 همین شعر توضیح داده شد. و مرحله‌ی بعد «پِرِّرزاد رِفتَن» (perrezâd reftan) است. در این حالت پرهای جوجه به قدری قوی شده است که جوجه‌ی پرنده می‌تواند پرواز کند و آشیانه را ترک کند. البته این اصطلاح را در توسعاً در مورد دختران و پسران دَمِ بخت هم به کار می‌برند.(

بال و پَرِ شِگِستَه مِچِقَّه دِ چَشمِ ما

هِیْهاتَه موم و مِلهَمِ وِر بالِ ما کِنِن

10- بال و پر شکسته می‌خورد به چشم‌مان/ بعید است موم و مرهمی به بال ما ببندید. (بال و پر شکسته‌ی ما چشم‌مان را آزار می‌دهد، بد نیست اگر بیایید و بال و پَرِ شکسته‌ی ما را درمان کنید. «چِقّیَن» (čeggiyan) که تنها دیده‌ام با چشم بیاید به معنی اصابت کردن و باعث آزار و اذیت و درد شدن است؛ مثلا می‌گویند «روز دِ چَشمُم مِچِقَّه» یعنی نور خورشید چشمم را اذیت می‌کند یا می‌گویند «چَشمُم مِچِقَّه» به این معنی که چشمم درد دارد. «هِیْهاتَه» (heyhâta) یعنی بعید است یا مُستَعبَد است؛ وقتی کاری از کسی انتظار ندارند یا انتظار دارند ولی وی کار را انجام نمی‌دهند می‌گویند «هِیْهاتَه چِنی کارِ کِنی». در گویش تربتی به دوا و درمانی که به صورت موضعی استفاده می‌کنند را «موم و مِلهَم» (mumo melham) می‌گویند که لابد همان موم و مَرهَم است. در گویش تربتی تبدیل حرف «ر» به حرف «لام» بسیار دیده می‌شود مانند واژه‌های دیفال به معنی دیوار، بَلک به معنی برگ، فِلار به معنی فرار و غیره. موم یا مومیا به معنی داروی شکستگی است، از نظر ظاهر کمی رقیق‌تر از قیر است که در قدیم استفاده می‌شده و مرهم هم به معنی چیزی است که به قصد درمان بر زخم گذارند. از طرفی در تربت وقتی می‌گویند «فُلان دِوا موم و مِلهَمَه» یعنی آن دارو خیلی زود اثر می‌کند. در این بیت قهرمان از قول کبوترهای پیر به جوان می‌گوید ما از شما توقع داریم که در درمان بال و پر شکسته‌ی ما بکوشید.)

سَنگِ فِلَک هنوز نِخُوردَه به بالِ‌تا

تا پَرِّتا دُرُستَه اَزین‌جِه هَوا کِنِن

11- سنگ فلک هنوز نخورده است به بال‌تان/ تا پرهای‌تان سالم است از این جا پرواز کنید. («پَرِّتا دُرُستَه» (parretâ dorosta) یعنی بال و پری سالم دارید. «هَوا کِردَن» (havâ kerdan) به معنی از هوا بلند شدن و پریدن است.)

آغالَ تَنگ رِفتَه و جادادِ او کَمَه

تولَه مِتِن که مارْ به زِمی کِلِّه‌پا کِنِن

12- آغُل تنگ شده است و ظرفیتِ او (اشاره به آغُل) کم است/ هل می‌دهید که ما را به زمین سرنگون کنید. («آغالَه» (âgâla) به معنی آن آغال است یعنی همان آغال مَعرفه. «جاداد» به معنی گنجایش و ظرفیت است. «تولَه دایَن» (tula dâyan) در گویش تربتی به معنی هُل دادن است یعنی به کسی فشار وارد کردن و او را به جلو راندن یا سرنگون کردن وی. «کِلِّه‌پا» (kellepâ) به معنی سرنگون است که از دو جزو کَلّه و پا تشکیل شده است.

بویِم جِوو، دِ پای شما پیر رِفتَه‌یِم

ای مُزدِ دستِ ما که مِرِن مارْ فِنا کِنِن

13- بودیم جوان، در پای شما پیر شده‌ایم/ این مزد دست ما است که می‌روید ما را فنا می‌کنید. (ما که خود را به پای شما پیر کرده‌ایم منصفانه نیست که می‌خواهید ما را از بین ببرید. «رِفتَه‌یِم» (reftayem) به معنی رفته‌ایم است که به جای شده‌ایم به کار می‌رود)

خُوردِم به جایِ چینَه و اُوْ چینگ از شما

ما سَنگِما دِ خِندَق، شرم از خدا کِنِن

14- خوردیم به جای دانه و آب، نوک از شما/ ما به کنار، شرم از خدا کنید (ما به جای دانه و آب از شما نوک خوردیم، از ما شرم نمی‌کنید از خدا شرم کنید. «چینگ زیَن» (činq ziyan) به معنی ضربه زدن با نوک است، کاری که پرندگان برای حمله یا دفاع انجام می‌دهند و سعی می‌کنند با ضربه‌های نوک دشمن را عقب برانند. «چینگ خوردن» مقابل «چینگ زیَن» است یعنی کسی که ضربه‌های نوک حواله‌ی او شده است و به او اصابت کرده است. «سنگِ ما دِ خِندَق» یا سنگِ ما در خندق از اصطلاحات تربتی است به این معنی که از ما گذشته، از ما که بگذرید، ما به کنار و ... مثلا پدرِ پیری به پسرش که اهل کار نیست می‌گوید «سنگِ ما دِ خِندَق؛ به فکرِ خودِت باش» یعنی این‌که باید امروز کمک‌دستِ من باشی به کنار و از من هم که بگذری به فکر آینده‌ی خود باش.)

ما عاشقِ شما و شما دشمنایِ ما

عشقِ به زور و مِهرِ به چُمبَه‌ر نِگا کِنِن

15- ما عاشق شما و شما دشمنان ما/ عشق به زور و محبت به سُمبه را نگاه کنید («عشقِ به زور و مِهر به چُمبَه» از اصطلاحات تربتی است در این معنی که به زور نمی‌شود کسی را گفت که دیگری را دوست داشته باش و اصولا کار دل به اجبار نیست. «چُمبَه» (čomba) در گویش خراسانی به چوبی ضخیم و ستبر گفته می‌شود که مانند چماق است. در درست کردن شُله یا حلیم سرِ «چُمبَه» را تخته‌ای مثلثی‌شکل وصل می‌کنند و با آن حلیم یا شله را هَم می‌زنند که در گویش خراسانی به این کار «چُمبِه زِدَن» (čombe zedan) گفته می‌شود. البته ممکن است «چُمبه» شکل تغییر یافته کلمه‌ی «سُنبه» باشد که طبق نوشته‌ی علامه دهخدا قطعه‌ی استوانه‌ای شکلی چوبی یا فلزی که در پُر کردن تفنگ و توپ و جز آن به کار می‌برند و هر استوانه‌ی متحرکی که در درون استوانه، تلمبه‌ای حرکت می‌کند. مصرع دوم این بیت اشاره به ضرب‌المثلی تربتی دارد که می‌گویند «عشقِ به زور و مِهرِ به چُمبَه» یعنی ایجاد رابطه باید به لطف باشد و با جبر ممکن نیست.)

گاوَختِ یادِ ما بِکِنِن تا نِفَستِ هَس

ای جوجِه موجِه‌ها که مِرِن بال وا کِنِن

16- گاه‌وقتی یاد ما بکنید تا نفسی هست/ ای جوجه موجه‌ها که می‌روید بال باز کنید. (تا زمانی که زنده هستیم گاهی یاد بکنید از جوجه‌هایی که برای پرواز آماده می‌شوید. «نِفَست» (nefast) تلفظ تربتی نفس هست. کلمات مشابه نیز در گویش تربتی به همین شکل تلفظ می‌شود مانند قفس که «قِفَست» (gefast)، هوس که «هَوَست» (havast) تلفظ می‌شود. «موجِه» از اتباع است و به تبعِ جوجه به صورت «جوجِه موجِه» می‌آید. البته «موجَه» هم در گویش تربتی کاربرد دارد که به معنی مُژه است و با این تفاوت دارد.)

20/12/1362

محمد قهرمان

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1107 به تاریخ 13940628, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ساعت 19:5  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 40 کتاب خدی خدای خودم، رباعی، اقذر نکنی بار که خم وردری؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اِعرابِ شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما شعرهایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این اشعار در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این اشعار را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این اشعار خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هم‌وطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی شعر شماره‌ی 40 اثر استاد محمد قهرمان

 

40

اِقذِر نِکِنی بار که خَم وَردَ ْری

ای راهِ فِنایَه، بار کم وَردَ ْری

تا پا نِکِنی سِووک ای نُه‌مَـْهَه

کُرَّه‌تْ خَفتی اَگِر قِدَم وَردَ ْری

1- این‌قدر نکنی بار که خم برداری/ این راه فنا است، بار کم برداری (این قدر خودت را سنگین نکن و این‌قدر بار خودت نکن که خم شود چرا که این راه برگشتی ندارد پس بهتر است بار کمتری برداری.)

2- تا پا نکنی سبک ای نه‌ماه/ کُرّه‌ات خواهد افتاد اگر قدم برداری (ای کسی نه‌ماهه باردار هستی تا وقتی که پا سبک نکنی اگر قدم برداری بچه‌ات خواهد افتاد. «پا سِووک کِردَن» (pâ sevuk kerdan) یا پا سبک کردن به معنی زایمان کردن است. مثلا می‌گویند: «فِلَـْنی پا سِووک کِردَه» یعنی به تازگی بچه‌اش را به دنیا آورده است.)

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1102 به تاریخ 13940524, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:20  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 39 کتاب خدی خدای خودم، قطعه، گرگ غم کرد کنکی دلمر؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اِعرابِ شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما شعرهایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزل‌ها در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این اشعار را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این اشعار خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی غزل شماره‌ی 39 اثر استاد محمد قهرمان

 

39

گرگِ غم کِرد کِنِّکی دِلِمِر

مُردُم از غُصَّه، رَفت اُوْ زَهرَه‌م

گرگ وَختِ که وِر گِلَه مِزِنَه

وای وِر یِکِّگی میَه بِرَّه‌م

1- گرگ غم دلم را خفه کرد / مُردم از غصّه، زهره‌ام آب شد. (در گویش تربتی «کِنِّکی کِردَن» (kenneki kerdan) به معنی خفه کردن گرگ است گوسفند را در حالی که به با دندان‌هایش گلوی گوسفند را فشار می‌دهد. مثلا گرگ به گلّه‌ی‌ دامداری می‌زند و او در گزارش خسارت می‌گوید «دو تار بُردَه و پنج تارُم کِنِّکی کِردَه» یعنی گرگ دو گوسفند را بُرده است و پنج گوسفند دیگر را هم خفه کرده است.

2- گرگ وقتی که بر گله می‌زند / وای به یک‌دانه‌آی می‌آید، عزیزم (وقتی گرگ به گله‌ی گوسفندان حمله می‌کند گوسفند همان کسی را می‌برد که تنها یک گوسفند در گله دارد. در کتاب خدی خدای خودم با چند قطعه برخورد می‌کنیم که استاد قهرمان در این قطعات چند ضرب‌المثل تربتی را منظوم کرده است. یکی از آن قطعه‌ها همین شعر است. تربتی‌ها ضرب‌المثل دارند که می‌گویند: «گرگ که وِر گِلَه مِزِنَه وای ور یِکِّگی میه» (gorg ke ver gela mezena vây ver yekkegi miya) یعنی وقتی گرگ حمله می‌کند کسی بیچاره می‌شود که یک تنها یک گوسفند دارد. «وای وِر یِکِّگی میَه» (vây ver yekkegi miya) یعنی به مصیبت بر سر آن می‌آید که یک گوسفند در گله دارد. این ضرب‌المثل در این معنی به کار می‌برند که بخواهد بگویند آن‌که به لحاظ مالی ضعیف‌تر است بدشانس‌تر هم هست.

15/12/1362

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1100 به تاریخ 13940510, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:2  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 38 کتاب خدی خدای خودم، غزل، رفته از خطر تو روز سیاه دل مو؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اِعرابِ شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانه‌هایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزل‌ها در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این غزل‌ها را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانه‌ها خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی غزل شماره‌ی 38 اثر استاد محمد قهرمان

 

38

رِفتَه از خَـْطِرِ تو روزِ سیاهِ دلِ مُو

باش‌تِ تا که به هوشِت بتَه آهِ دلِ مُو

1- رفته است از یادِ تو روزِ سیاهِ دل من/ صبر کن تا به یادت بیاورد آهِ دلِ من (صبر کن تا آهِ دلِ من روزِ سیاهِ دلم را به یادت بیاورد. در گویش تربتی «خَـْطِر» (xāter) به معنی یاد و حافظه است مثلا گفته می‌شود «از خَـْطِرُم رِفتَه بو» یعنی فراموش کرده بودم. «باش‌تِ» (bâšte) در گویش تربتی به معنی صبر کن و تأمل کن است. استاد محمد قهرمان در یادداشت‌هایش پیرامون این واژه آورده است: «تا آن‌جا که به خاطر دارم تنها وجهِ امری این فعل به کار می‌رود، یعنی «باش‌تِ»، «باش‌تِنْ» و «باش‌تِمْ» که البته کاربرد مورد سوم هم نادر است. صیغه‌ی دیگری از فعل مزبور که لابد مصدر آن «باش دایَن» (bâš dâyan) بوده است نشنیده‌ام». «به هوش دایَن» به معنی به یاد آوردن و یادآوری کردن است مثلا قهرمان در بیتی آورده است: «گفتَن به دیوَنِه‌یِ دل اَتِش نِتی خِرمَنِر، گُف:/ از خَـْطِرُم رِفتَه بو پاک، خُب رَف که دایی به هوشُم»)

شیرمَستَه دلِ تو، بِرّه‌یِ دو مَـْدِریَه

کِی چِرَ ْیی مِرَه از موشتِ گیاهِ دلِ مُو؟

2- شیرمست است دل تو، بره‌ی دو مادره است/ کی چرایی می‌شود از مشت گیاه دل من (دلِ تو که مانند برّه‌ای که دو مادر داشته باشد شیرمَست است چگونه ممکن است با این یک مُشت گیاهِ دلِ من به چرا بیاید؟ به برّه‌ای که از خوردن شیر بسیار سرمست باشد و به بازی مشغول باشد «شیرمَست» (širmast) می‌گویند. «بِرِّه‌یِ دو مَـْدِرَه» یا برّه‌ی دو مادره یعنی برّه‌ای که جز شیر مادر خود از میش دیگری هم شیر می‌خورد و به تبع آن چاق‌تر و سالم‌تر از دیگر برّه‌ها است. «چِرَ ْیی» (čerāyi) به معنی آماده‌یِ چَریدن است یعنی مرحله‌ای که برّه می‌تواند علاوه بر خوردنِ شیر مادر، علف هم بخورد. «چِرَ ْیی رِفتَن» (čerāyi reftan) هم به همین معنی است یعنی مرحله‌ای که برّه می‌آموزد که چطور علف بخورد. در مَثَل می‌گویند «بِرّه از دهنِ مَـْدَرِش چِرَ ْیی مِرَه» و کنایه از آن است که دختر از مادر خود می‌آموزد.)

چَشمِ گوشْنَه‌مْ ز تِماشایِ تو دِلکَن نِمِرَه

رویِتِر پِیْ مَبُر از پیشِ نگاهِ دلِ مُو

3- چشم گرسنه‌ام از تماشای تو سیر نمی‌شود/ صورتت را دور نکن از پیشِ چشمِ دلِ من («گوشنَه» (qušna) به معنی گرسنه است. در گویش تربتی «دلکَن» (delkan) به معنی دل‌کنده، دل برگرفته و قطع علاقه کرده است و این‌که مثلا بگویند «از فلان چیز دِلکَن نِمُرُم» یعنی از آن چیز نمی‌توانم دل بُبرّم. «پِیْ بُردَن» در این بیت به معنی پس بُردن و عقب بُردن است.)

مَتِه از سینِه‌ی مُو کُفتَرِ آهِر پِرواز

سنگِ غَم وِر اِلَه منداز دِ چاهِ دلِ مُو

4- مده از سینه‌ی من کبوتر آه را پرواز/ سنگِ غم به بیهوده مینداز در چاه دل من. («اِلَه» (ela) به معنی یله، رها و ول است و «ور اِلَه» (ver ela) به معنی بی‌خود، به عبث، بیهوده و به بیهودگی است. مثلا می‌گویند «وِر اِلَه ای هَمَه را اَمیُم» یعنی الکی این همه راه آمدم. قهرمان در غزلی دیگر می‌گوید: «چه مرگِمَه که چِنی وِر اِلَه دِ گریَه مُرُم؟ / چِه اَشگیَه که تِمومی نِدَ ْرَه هر چه میَه!».)

چَشم وِر ماه اَگِر سُرخ کُنُم، معذورُم

هر شُوِْ غَم که نیَه رویِ تو ماهِ دلِ مُو

5- چشم به ماه اگر سرخ می‌کنم معذورم/ هر شب غم که نیست روی تو ماهِ دلِ من (هر شبی که غم تو در دلم نباشد چاره‌ای ندارم جز این‌که به ماه خیره شوم. «چَشم سرخ کِردَن» به معنی خیره شدن است. استاد قهرمان در باره‌ی این اصطلاح نوشته است: ««چشم سرخ کردن ور چیز» به معنی به شوق در چیزی نگریستن است و طمع در آن بستن. این اصطلاح به شکل چشم سیاه کردن بر چیزی هم آمده است. صائب گفته است: «صائب به عقیق دگران چشم مکن سرخ/ از پاره‌ی دل دامن خود را یمنی ساز»»

اگِر از تَق‌تَقِ کُوْش تو به هوشِش نِمیَه

چیَه ای تَپّ و تَپِ گاه به گاهِ دلِ مُو؟

6- اگر از تق‌تقِ کفش تو به یادش نمی‌آید/ چه است این تُپ‌تُپ گاه‌گاهِ دلِ من؟ (این صدایی که از دل من می‌آید به یاد صدای تق تق پاشنه‌های کفش‌های توست. «به هوش اَمَین» به معنی به یاد آمدن است مثلا اگر بگویند: «به هوشِت اَمَه» یعنی آیا به یاد آوردی؟)

پورِه‌یِ تا که مِرَه شیوَه، مُشُرَّه ز سرِش

بس که از زهرِ غَمِت پورَه جِگاهِ دلِ مُو

7- اندکی تا کج می‌شود از سرش می‌ریزد/ از بس که از زهرِ غمت پُر است ظرف دل من. («پورِه» (pure) به معنی اندک و اندکی است. مثلا می‌گویند: «پورِه‌یِ پِیْ رو» (pureye pey ro) به این معنی است که اندکی عقب برو. «شیوَه رِفتَن» (šiva reftan) و «شیوَه کِردَن» هم به معنی کج شدن و کج کردن است و هم به معنی سرازیر شدن. مثلا وقتی بگویند «کوزَه‌رْ شیوَه کُ» یعنی کوزه را کج کن و وقتی بگویند «شیوَه کِردُم وِر حَدِ مِیْدو» یعنی به سمتِ دشت سرازیر شدم. «مُشُرَّه» (mošorra) از مصدر «شُرّیَن» (šorrian) به معنی می‌ریزد است که در مورد ریختن مایعات به کار می‌رود. در گویش تربتی «جِگا» یا «جِگاه» به معنی ظرف است. مثلا علی‌اکبر عباسی در منظومه‌ی سمندرخان در دعوای سمندر و سکینه می‌گوید: «به یِک‌بَـْرَه زَیَن وِر کِلِّه‌یِ هَم / خِدِی هر چه جِگا بو اونجِه وِرچَم» یعنی به یکباره با هر چه ظرف و ظروفی که آنجا دَمِ دستشان بود بر سر هم زدند.)

دو قِدَم بیشتِرَک پیش نِرِفتَه سِر راست

دِ مِگِردَه دِ خَمِ زلفِ تو راهِ دلِ مُو

8- دو قدم بیشتر جلو نرفته است مستقیم/ برمی‌گردد در خم زلف تو راه دل من (دل من هنوز دو قدم مستقیم نرفته است دوباره به خَم زلف تو برمی‌گردد. «دِ گِشتَن» به معنی برگشتن است.)

شیرسوزَه بُخُدا بِرِّه‌یِ بی‌مَـْدِرَکُم

مَزَنِش پِیْ که نیَه وَختِ رِگاهِ دلِ مُو

9- شیرسوز است بخدا برّه‌ی بی‌مادر من/ عقب نزنش که نیست وقت رگاه دل من. (دلِ من مانند برّه‌ای بی‌مادر و شیرسوز است، او را از خود مَران که وقت از شیر گرفتنِ او نیست. «شیرسوز» عبارت است از نوزادی اعم از از نوزاد انسان یا حیوانات که کمتر از حدّ لازم شیر خورده باشد و به خوبی رشد نکرده باشد. این اصطلاح را به طعنه در مورد افراد خیلی چاق به کار می‌برند و می‌گوید «طِفلِ شیرسوز رِفتَه» یعنی طفلکی شیرسوز شده است یا به تمامی شیر نخورده است. «پِی زیَن» (pey ziyan) یا پی زدن به معنی عقب راندن و دفع کردن است. «رِگاه» (reqâh) به معنی از شیر گرفتن برّه و بزغاله است. مثلا اگر بگویند «وَختِ رگاهِشَه» یعنی وقت از شیر گرفتنش است.)

خونی و دزد نیَه، کُنده و زِنجیر چیَه؟

وَر گُ اِیْ زلف، که چی بویَه گناهِ دلِ مُو؟

10- جانی و دزد نیست، کُنده و زنجیر چیست؟/ بگو ای زلف! که چه بوده است گناه دل من؟ (ای زلف معشوق، دل من جانی و دزد نیست، بگو که گناهِ دل من چیست؟ «خونی» در اصطلاح محلّی به معنی آن کسی است که دامنش به خون کسی آلوده است یعنی جانی و جنایت‌کار. «کُندَه» که در گویش تربتی گاه به صورت «کُند» هم به کار می‌رود واژه‌ای قدیمی است و لغت فرس اسدی در توضیح آن آمده: «بندی چوبی باشد که بر پای محبوسین نهند». در گویش تربت گاه به صورت «کُند و بُخُوْ» به کار می‌رود.)

دِ چِنی راهِ که صد جاشْ خِطَر خَف کِردَه

کیَه غیر از دلِ مُو پوشت و پِناهِ دلِ مُو؟

11- در چنین راهی که صد جایش خطر کمین کرده است/ کی است غیر از دل من پشت و پناه دل من؟ (در چنین راه پُر از خطری دل من هیچ پشت و پناهی جز خودش ندارد.)

شُوْ خِدِی غم دِ چِرَ ْغون و سِحَر رِفتَه دِ خُوْ

نِخَبو زودتر از ظهر، پِگاهِ دلِ مُو

12- شب با غم در چراغان و سحر در خواب شده است/ نخواهد بود زودتر از ظهر، صبحِ دلِ من (در این حال که شب و غم شب را بیداری می‌گذارنند و سحر خوابیده است، طلوع خورشید برای من ظهر خواهد بود. «چِرَ ْغو دیشتَن» (čerāgo dištan)  به معنی بیدار ماندن در شب است. «چِرَ ْغو» (čerāgu) یا «شُوْچِرَ ْغو» (šowčerāgu) به معنی میهمانی‌های خودمانی‌ای است که خراسانی‌ها در شب‌های بلند زمستان دور هم جمع می‌شوند و با خواندن فریاد و اوسنه و گپ و گفت، شب‌های زمستان را به گرمی می‌گذرانند. استاد محمد قهرمان در قصیده‌ی بلند «ناجو» به طور کامل به توضیح این رسم پرداخته است که در آرشیو وبلاگ موجود  است: «کوتاه مِنَن مُردُمِ فِهمیدَه‌تَر از ما / شُوهایِ دِرازْهَنگِ زِمِستورْ به چِرَ ْغو»

15/12/1362

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1099 به تاریخ 13940503, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 37 کتاب خدی خدای خودم، غزل، بس که دل بردی و سختی مو به تو خو نمنم؛ قسمت دوم (از دو قسمت)؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانه‌هایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزل‌ها در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این غزل‌ها را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانه‌ها خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی غزل شماره‌ی 37 اثر استاد محمد قهرمان

 

37

...

یَکیَه سالِ نو و کهنَه بِرَم، سُوْرُم مُو

رَختِمِر وَختِ که نُوْروز میَه، نُوْ نِمُنُم

9- یکی است سال نو و کهنه برایم، سروم من / لباسم را وقتی که نوروز می‌آید نو نمی‌کنم. (من مانند سرو هستم که سال نو و کهنه برایم تفاوتی نمی‌کند. از این‌رو که درخت سرو در زمستان هم سبز است و این‌گونه نیست که تنها هنگام نوروز برگ و باری بر تنش بروید. این بیت اشاره به ساده‌زیستی عاشق و بی‌توجهی وی به دنیا دارد و شاعر می‌گوید با رسیدن نوروز به فکر تهیه‌ی رخت و لباس نو نمی‌افتم.)

اَشگِ مُو رَفت دِ دو جوی و زِمینِر تَر کِرد

شَهْ‌اُوُْم تا مُدُوَه، دست به تِلْخُوْ نِمُنُم

10- اشک من به میان دو جوی رفت و زمین را تر کرد / شاه‌آبم تا جریان دارد دست به تلخ‌آب نمی‌کنم. (اشکم از دو چشمم جاری شد و زمین را تر کرد. در این بیت شاعر اشک خود را به شاه‌جوی تشبیه کرده است. «شَـْه‌اُوْ» (šāow) یا شاه‌آب به معنی آب اصلی قنات است و «تِلخُوْ» (telxow) به معنی آبی که در تلخ ذخیره می‌شود. «تَلخ» (talx) عبارت است از استخر روستایی برای ذخیره‌ی آب قنات‌های خُرد از آن استفاده می‌کنند. «تَلخ» از نظر لغوی همان استخر است که پس از قلب و ابدال چنین صورتی یافته است یعنی استخر، استرخ، استلخ، تلخ. در پایین تلخ سوراخی تعبیه می‌کنند که «جُلون» (jolun) یا «جالون» نام دارد و با فشردن چوبی قطور در آن بسته می‌شود. شب هنگام «جالون» را می‌بندند و آب قنات را در «تلخ» ذخیره می‌کنند و در هنگام لزوم چوب را بالا می‌کشند تا آبی که در «تَلخ» جمع شده است و به «تِلخُو» مشهور است با آب اصلی قنات که به «شَه‌اُو» همراه شود تا در نتیجه جریان آب پُرزورتر شود و به کشتزارهای دورتر برسد. مصرع اول را البته به دو شکل دیگر نیز می‌شود خواند؛ یکی «اشگِ مُو رفت دِ دوجوی و ...» و در این خوانش باید «دوجوی» (dujuy) را به معنی جویی که دو آب یعنی «شَه‌اُوْ» و «تِلخُوْ» را با هم و به طور همزمان در آن جای می‌کنند به حساب آورد. خوانش دوم این‌گونه است که: «اشگِ مُو رفت دِ دُوْ، جوی و زِمینِر تر کِرد» که در این خوانش «دِ دُوْ رِفتَن» یا «دِ دُوْ اَ ْمِیَن» به معنی به میانه آمدن و در این‌جا به معنی جاری شدن است که البته باید گفت که چون این مصدر به صورت «دِ دُوْ بویَن» (de dow buyan) و «دِ دُوْ اَ ْمیَن» (de doe āmiyan) استفاده می‌شود این خوانش بعید به نظر می‌رسد.)

ایکَّه از بوی خُرُوْ بِدخُرُمَه، اوکَّه ز لوش

تُنگِلی‌مِر مُو ز هر اُوْ که رِسی، اُوْ نِمُنُم

11- این یکی از بوی بد بدخور است، آن یکی از گل و لای / کوزه‌ام را از هر جایی آب نمی‌کنم. («خُرُوْ» (xorow) به معنی آبی است که بوی بد می‌دهد و قابل آشامیدن نیست. استاد قهرمان در توضیح این واژه اضافه کره است که این اصطلاح به معنی آبی است که در آن رَخت شسته‌اند و کثیف شده و باید دور ریخته شود. به این آب «پِسُوْی» (pesowi) یا پس‌آبی هم می‌گویند. به آب‌های قنات‌های کوچک که خزه و جلبک یا به قول تربتی‌ها «جُل‌وِزَغ» (jolwezag) در آن فراوان است و برای نوشیدن مناسب نیست نیز از همین اصطلاح استفاده می‌کنند و این گونه آب را «خُرُوْگی» (xorowqi) می‌نامند. «بُدخُرُم» (bedxorom) به معنی بَدخور و ناگوار است یعنی چیزی که با کسی به خوردن آن رغبت ندارد و با اکراه خورده می‌شود. مثلا می‌گویند: «دِواهاش بِدخُرُمَه» یعنی داروهایش بدمزه و ناگوار است. «لوش» (luš) در تربتی به معنی لجن و لایه‌های تیره‌ی خاک است که در ته حوض‌ها و جوی‌های کوچک جمع می‌شود. «تُنگِلی» (tongeli) در گویش تربتی به معنی کوزه‌ی کوچکی است که آب خوردن در آن می‌ریزند.)

دِرُوْی بویُم و دِر رفت دِرُوْ، رِز رفتُم

پوخَلِ مُورْ بِچِرَ ْنِن که دِگَه جُوْ نِمُنُم

12- درویی بودم و دیر شد درو، ریز شدم / پوخل مرا بچرانید که دیگر جو نمی‌دهم. (من مزرعه‌ی جوی بودم که به موقع درو نشدم و دانه‌های جو ریخت و هدر شد و اکنون ساقه‌های مرا خوراک گوسفندان کنید که من دیگر جویی نخواهم داد. «دِرُوْی» (derowi) به معنی آماده برای درو کردن است مثلا وقتی بگویند «گُندُمات دِرُوْی رِفتَه» یعنی مزرعه‌ی گندمت آماده درو است. «رِز رِفتَن» به معنی ریختن دانه‌ی بعضی غلات است در پای خوشه. مثلا گندم یا جو اگر دیرتر از زمان مناسب درو شود دانه‌های گندم و جو از خوشه جدا خواهد شد و روی زمین خواهد ریخت. «پوخَل» یا «پوخِلی» عبارت است از ساقه‌های گندم یا جو بر زمین که بیشتر خوراک احشام می‌شود. «چِرُندن» یا چرانیدن به معنی رها کردن گوسفندان در زمین و خورده شدن گیاهان توسط آن‌ها است.)

آسیاوونِ فِلَک، بارِ هَمَه‌رْ آرد خَکِرد

نوبتِ مُم خَرِسی، وِر اِلَه اِشتُوْ نِمُنُم

13- آسیابان فلک بار همه را آرد خواهد کرد / نوبت من هم خواهد رسید، به بیهوده شتاب نمی‌کنم. («اِشتُوْ» (eštow) یا اِشتاب به معنی شتاب و عجله است.)

کُندِه‌یِ تاق و بِنَه‌مْ، بادبُرِ دشت نیُم

سُختَنِ کِم‌کِمَکِر طِی مُو به یَگْ‌هُوْ نِمُنُم

14- کنده‌ی تاخ و بَنه هستم، خار دشت نیستم / سوختن اندک‌اندک را به یکباره و با یک شعله تمام نمی‌کنم. («کُندَه» یا «کُندِه» به معنی هیزم‌های بزرگ است. «تاق» (tâg) درختی است که هیزمش آتش خوبی دارد. در لغت‌نامه‌ی دهخدا «تاخ» به معنی آزاددرخت که در شمال ایران می‌روید و نیک آتش گیرد آمده است. در شعر رودکی آمده است: «شاخی برآمد از برِ شاخ درخت تود / تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود» و در دیوان سوزنی سمرقندی داریم: «سؤال من به تو گیراتر است می‌دانم / از آن‌که آتشِ افروخته به هیزمِ تاخ». «بِنَه» (bena) یا «بَنِه» (bane) عبارت است درختی که در کوه‌ها می‌روید و میوه‌ای شبیه به پسته دارد. شاید بشود آن را پسته‌ی وحشی خواند. مغز بنه را می‌کوبند و در خوراک‌هایی مانند قروتی از آن استفاده می‌کنند. هیزم درخت بنه بسیار خوب و با دوام می‌سوزد. «بادبُر» (bâdbor) عبارت است بوته‌های سست خار که در بیابان می‌روید و با وزیدن یک باد تند از زمین کنده می‌شوند و به این طرف و آن طرف می‌روند. این بوته‌ها زود آتش می‌گیرند و زود هم خاکستر می‌شوند. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «مُو به بادبُر مِمَـْنُم به هُوِْ تِمومَه کارُم / به چِنی اَتیشِ سَردِ، دلِ خوم کِیْ مِجوشَه؟». «هُوْ» (how) در گویش تربتی به معنی شعله‌ی بی‌دوام آتش است و «به‌ یَگ‌هُوْ» به معنی به یکباره و دفعتا است. در این بیت هیزمی که از درخت تاخ و بنه به دست آمده باشد و به کندی و به‌آهستگی می‌سوزد در مقابل «بادبُر» آمده است که زود آتش می‌گیرد و زود هم خاکستر می‌شود.)

شُو سحر رفت به صد درد، هوادارُم باش

آی غِمخوار، که ای روزِ غَمِر شُوْ نِمُنُم

15- شب همراه با صد درد سحر شد، هوادارم باش / ای غم‌خوار، که این روز غم را شب نمی‌کنم. (امشب به صد درد سحر شد؛ اما تو ای غمخوار هوای مرا داشته باش از آن‌رو که می‌دانم این روز سراسر درد آخرین روز من خواهد بود و عمرم به شب نخواهد رسید.)

13/12/62

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1097 به تاریخ 940316, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ساعت 19:4  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 37 کتاب خدی خدای خودم، غزل، بس که دل بردی و سختی مو به تو خو نمنم؛ قسمت دوم (از دو قسمت)؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانه‌هایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزل‌ها در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این غزل‌ها را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانه‌ها خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی غزل شماره‌ی 37 اثر استاد محمد قهرمان

 

37

یَکیَه سالِ نو و کهنَه بِرَم، سُوْرُم مُو

رَختِمِر وَختِ که نُوْروز میَه، نُوْ نِمُنُم

9- یکی است سال نو و کهنه برایم، سروم من / لباسم را وقتی که نوروز می‌آید نو نمی‌کنم. (من مانند سرو هستم که سال نو و کهنه برایم تفاوتی نمی‌کند. از این‌رو که درخت سرو در زمستان هم سبز است و این‌گونه نیست که تنها هنگام نوروز برگ و باری بر تنش بروید. این بیت اشاره به ساده‌زیستی عاشق و بی‌توجهی وی به دنیا دارد و شاعر می‌گوید با رسیدن نوروز به فکر تهیه‌ی رخت و لباس نو نمی‌افتم.)

اَشگِ مُو رَفت دِ دو جوی و زِمینِر تَر کِرد

شَهْ‌اُوُْم تا مُدُوَه، دست به تِلْخُوْ نِمُنُم

10- اشک من به میان دو جوی رفت و زمین را تر کرد / شاه‌آبم تا جریان دارد دست به تلخ‌آب نمی‌کنم. (اشکم از دو چشمم جاری شد و زمین را تر کرد. در این بیت شاعر اشک خود را به شاه‌جوی تشبیه کرده است. «شَـْه‌اُوْ» (šāow) یا شاه‌آب به معنی آب اصلی قنات است و «تِلخُوْ» (telxow) به معنی آبی که در تلخ ذخیره می‌شود. «تَلخ» (talx) عبارت است از استخر روستایی برای ذخیره‌ی آب قنات‌های خُرد از آن استفاده می‌کنند. «تَلخ» از نظر لغوی همان استخر است که پس از قلب و ابدال چنین صورتی یافته است یعنی استخر، استرخ، استلخ، تلخ. در پایین تلخ سوراخی تعبیه می‌کنند که «جُلون» (jolun) یا «جالون» نام دارد و با فشردن چوبی قطور در آن بسته می‌شود. شب هنگام «جالون» را می‌بندند و آب قنات را در «تلخ» ذخیره می‌کنند و در هنگام لزوم چوب را بالا می‌کشند تا آبی که در «تَلخ» جمع شده است و به «تِلخُو» مشهور است با آب اصلی قنات که به «شَه‌اُو» همراه شود تا در نتیجه جریان آب پُرزورتر شود و به کشتزارهای دورتر برسد. مصرع اول را البته به دو شکل دیگر نیز می‌شود خواند؛ یکی «اشگِ مُو رفت دِ دوجوی و ...» و در این خوانش باید «دوجوی» (dujuy) را به معنی جویی که دو آب یعنی «شَه‌اُوْ» و «تِلخُوْ» را با هم و به طور همزمان در آن جای می‌کنند به حساب آورد. خوانش دوم این‌گونه است که: «اشگِ مُو رفت دِ دُوْ، جوی و زِمینِر تر کِرد» که در این خوانش «دِ دُوْ رِفتَن» یا «دِ دُوْ اَ ْمِیَن» به معنی به میانه آمدن و در این‌جا به معنی جاری شدن است که البته باید گفت که چون این مصدر به صورت «دِ دُوْ بویَن» (de dow buyan) و «دِ دُوْ اَ ْمیَن» (de doe āmiyan) استفاده می‌شود این خوانش بعید به نظر می‌رسد.)

ایکَّه از بوی خُرُوْ بِدخُرُمَه، اوکَّه ز لوش

تُنگِلی‌مِر مُو ز هر اُوْ که رِسی، اُوْ نِمُنُم

11- این یکی از بوی بد بدخور است، آن یکی از گل و لای / کوزه‌ام را از هر جایی آب نمی‌کنم. («خُرُوْ» (xorow) به معنی آبی است که بوی بد می‌دهد و قابل آشامیدن نیست. استاد قهرمان در توضیح این واژه اضافه کره است که این اصطلاح به معنی آبی است که در آن رَخت شسته‌اند و کثیف شده و باید دور ریخته شود. به این آب «پِسُوْی» (pesowi) یا پس‌آبی هم می‌گویند. به آب‌های قنات‌های کوچک که خزه و جلبک یا به قول تربتی‌ها «جُل‌وِزَغ» (jolwezag) در آن فراوان است و برای نوشیدن مناسب نیست نیز از همین اصطلاح استفاده می‌کنند و این گونه آب را «خُرُوْگی» (xorowqi) می‌نامند. «بُدخُرُم» (bedxorom) به معنی بَدخور و ناگوار است یعنی چیزی که با کسی به خوردن آن رغبت ندارد و با اکراه خورده می‌شود. مثلا می‌گویند: «دِواهاش بِدخُرُمَه» یعنی داروهایش بدمزه و ناگوار است. «لوش» (luš) در تربتی به معنی لجن و لایه‌های تیره‌ی خاک است که در ته حوض‌ها و جوی‌های کوچک جمع می‌شود. «تُنگِلی» (tongeli) در گویش تربتی به معنی کوزه‌ی کوچکی است که آب خوردن در آن می‌ریزند.)

دِرُوْی بویُم و دِر رفت دِرُوْ، رِز رفتُم

پوخَلِ مُورْ بِچِرَ ْنِن که دِگَه جُوْ نِمُنُم

12- درویی بودم و دیر شد درو، ریز شدم / پوخل مرا بچرانید که دیگر جو نمی‌دهم. (من مزرعه‌ی جوی بودم که به موقع درو نشدم و دانه‌های جو ریخت و هدر شد و اکنون ساقه‌های مرا خوراک گوسفندان کنید که من دیگر جویی نخواهم داد. «دِرُوْی» (derowi) به معنی آماده برای درو کردن است مثلا وقتی بگویند «گُندُمات دِرُوْی رِفتَه» یعنی مزرعه‌ی گندمت آماده درو است. «رِز رِفتَن» به معنی ریختن دانه‌ی بعضی غلات است در پای خوشه. مثلا گندم یا جو اگر دیرتر از زمان مناسب درو شود دانه‌های گندم و جو از خوشه جدا خواهد شد و روی زمین خواهد ریخت. «پوخَل» یا «پوخِلی» عبارت است از ساقه‌های گندم یا جو بر زمین که بیشتر خوراک احشام می‌شود. «چِرُندن» یا چرانیدن به معنی رها کردن گوسفندان در زمین و خورده شدن گیاهان توسط آن‌ها است.)

آسیاوونِ فِلَک، بارِ هَمَه‌رْ آرد خَکِرد

نوبتِ مُم خَرِسی، وِر اِلَه اِشتُوْ نِمُنُم

13- آسیابان فلک بار همه را آرد خواهد کرد / نوبت من هم خواهد رسید، به بیهوده شتاب نمی‌کنم. («اِشتُوْ» (eštow) یا اِشتاب به معنی شتاب و عجله است.)

کُندِه‌یِ تاق و بِنَه‌مْ، بادبُرِ دشت نیُم

سُختَنِ کِم‌کِمَکِر طِی مُو به یَگْ‌هُوْ نِمُنُم

14- کنده‌ی تاخ و بَنه هستم، خار دشت نیستم / سوختن اندک‌اندک را به یکباره و با یک شعله تمام نمی‌کنم. («کُندَه» یا «کُندِه» به معنی هیزم‌های بزرگ است. «تاق» (tâg) درختی است که هیزمش آتش خوبی دارد. در لغت‌نامه‌ی دهخدا «تاخ» به معنی آزاددرخت که در شمال ایران می‌روید و نیک آتش گیرد آمده است. در شعر رودکی آمده است: «شاخی برآمد از برِ شاخ درخت تود / تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود» و در دیوان سوزنی سمرقندی داریم: «سؤال من به تو گیراتر است می‌دانم / از آن‌که آتشِ افروخته به هیزمِ تاخ». «بِنَه» (bena) یا «بَنِه» (bane) عبارت است درختی که در کوه‌ها می‌روید و میوه‌ای شبیه به پسته دارد. شاید بشود آن را پسته‌ی وحشی خواند. مغز بنه را می‌کوبند و در خوراک‌هایی مانند قروتی از آن استفاده می‌کنند. هیزم درخت بنه بسیار خوب و با دوام می‌سوزد. «بادبُر» (bâdbor) عبارت است بوته‌های سست خار که در بیابان می‌روید و با وزیدن یک باد تند از زمین کنده می‌شوند و به این طرف و آن طرف می‌روند. این بوته‌ها زود آتش می‌گیرند و زود هم خاکستر می‌شوند. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «مُو به بادبُر مِمَـْنُم به هُوِْ تِمومَه کارُم / به چِنی اَتیشِ سَردِ، دلِ خوم کِیْ مِجوشَه؟». «هُوْ» (how) در گویش تربتی به معنی شعله‌ی بی‌دوام آتش است و «به‌ یَگ‌هُوْ» به معنی به یکباره و دفعتا است. در این بیت هیزمی که از درخت تاخ و بنه به دست آمده باشد و به کندی و به‌آهستگی می‌سوزد در مقابل «بادبُر» آمده است که زود آتش می‌گیرد و زود هم خاکستر می‌شود.)

شُو سحر رفت به صد درد، هوادارُم باش

آی غِمخوار، که ای روزِ غَمِر شُوْ نِمُنُم

15- شب همراه با صد درد سحر شد، هوادارم باش / ای غم‌خوار، که این روز غم را شب نمی‌کنم. (امشب به صد درد سحر شد؛ اما تو ای غمخوار هوای مرا داشته باش از آن‌رو که می‌دانم این روز سراسر درد آخرین روز من خواهد بود و عمرم به شب نخواهد رسید.)

13/12/62

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1096 به تاریخ 940309, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ساعت 18:4  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 37 کتاب خدی خدای خودم، غزل، بس که دل بردی و سختی مو به تو خو نمنم؛ قسمت اول؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانه‌هایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزل‌ها در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این غزل‌ها را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانه‌ها خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی غزل شماره‌ی 37 اثر استاد محمد قهرمان

 

37

بَس که دل بُردی و سُختی، مُو به تو خُوْ نِمُنُم

دل به دستِت نِمُتُم تا دِلِتِر اُوْ نِمُنُم

1- بس که دل بُردی و سوختی من به تو اعتماد نمی‌کنم / دل به دستت نمی‌دهم تا دلت را آب نمی‌کنم (هر بار که به تو اعتماد کردم و دل به تو دادم، تو دلم را بُردی و سوزاندی پس من دیگر به تو اعتماد نمی‌کنم و تا دلت را آب نکنم دلم را دست تو نمی‌سپارم. «خُوْ کِردَن» (xow kerdan) در گویش تربتی به معنی اعتماد کردن می‌باشد. مثلا می‌گویند: «مُو به تو خُوْ مُنُم» (mo be to xow monom) یعنی به تو اعتماد می‌کنم. استاد قهرمان در جای دیگر می‌گوید: «خونِ دلِ مُور خوش مِنی، از نُو به دستِت دل مُتُم / یَعنِ که مُو وازُم به تو بی‌دینِ ظالم، خُو مُنُم». در گویش تربتی «خُوْ» (xow) به معنی خواب است و گمان می‌کنم ریشه‌ی «خُوْ کِردَن» نیز به همان خواب کردن یا خوابیدن برگردد که به این اعتبار که انسان نزد کسی که به او اعتماد ندارد نمی‌تواند آسوده بخوابد. «دلِ یَکِر اُوْ کِردَن» یا دل کسی را آب کردن یعنی او را از شور و شوق بی‌تاب کردن به قول سعدی بازارِ خویش و آتشِ ما تیز کردن.

دِلِ خوردیگَکِمِر، بِرِّه‌یِ شیرسوزَکِمِر

تا کُلوتَر نِرَه، ‌وِرمُختِ تو پُرتُوْ نِمُنُم

2- دل کوچکم را، بره‌ی شیرسوز شده‌ام را / تا بزرگ‌تر نشود، به هوای تو رها نمی‌کنم (در گویش تربتی «خورد» (xurd) یا «خوردی» (xurdi) به معنی کوچک و خُرد است. «شیرسوز» عبارت است از نوزادی اعم از از نوزاد انسان یا حیوانات که کمتر از حدّ لازم شیر خورده باشد و به خوبی رشد نکرده باشد. این اصطلاح را به طعنه در مورد افراد خیلی چاق به کار می‌برند و می‌گوید «طِفلِ شیرسوز رِفتَه» یعنی طفلکی شیرسوز شده است یا به تمامی شیر نخورده است. «بِرِّه‌یِ شیرسوزَکُم» به معنی برّه‌ی کوچکِ شیرسوز شده‌ی من است. «خوردیگَک» (xurdiqak) و «شیرسوزَک» (širsuzak) همان خُرد و شیرسوز است به علاوه‌ی کاف تصغیر یا تحبیب. «کُلو» (kolu) در گویش تربتی به معنی کلان و بزرگ می‌باشد و در مقابل «خورد» (xurd) می‌آید. «ورمُختِ» (ver moxte) یا «ورموختِ» (ver muxte) به معنی به هوایِ، به خاطرِ یا به امیدِ، به اعتمادِ، به اطمینانِ است مثلا می‌گویند: «بِچَّه‌رْ وِرمُختِ تو گِذیشتَه بویُم» یعنی بچه را به واسطه‌ی اطمینانی که به تو داشتم گذاشته بودم یا «وِرموختِ فِلَـْنی مارُم زَیَن» یعنی به خاطر فلانی ما را هم زدند.

دست وِر روت مِگیری که نِبوسُم لُوِْتِر

وِر اِلَه پیش لُوِْت ای‌هَمَه لُوْلُوْ نِمُنُم

3- دست بر رویت (صورتت) می‌گیری که نبوسم لبت را / به بیهوده پیش لبت این‌هم هیاهو نمی‌کنم («لُوْ» (low) در گویش تربتی به معنی لب است. «اِلَه» (ela) به معنی یله، رها و ول است و «ور اِلَه» (ver ela) به معنی بی‌خود، به عبث، بیهوده و به بیهودگی است. مثلا می‌گویند «وِر اِلَه ای هَمَه را اَمیُم» یعنی الکی این همه راه آمدم. قهرمان در غزلی دیگر می‌گوید: «چه مرگِمَه که چِنی وِر اِلَه دِ گریَه مُرُم؟ / چِه اَشگیَه که تِمومی نِدَْرَه هر چه میَه!». «لُوْلُوْ کردن» (lowlow kerdan) به معنی همهمه کردن و با صدای بلند حرف زدن است. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «لُوِْتِر تا به خِندَه وا کِردی / ای دِلِ بی صدا دِ لُوْلُوْ رَف». البته در این بیت «لُوْلُوْ کردن» به لب لب گفتن ایهام هم دارد یعنی به تکرار کلمه‌ی «لب» را بر زبان را جاری ساختن.)

بس که اَ ْمُختَه بِذو سینِه‌یِ نَرمِت رِفتَم

زِْرِ سر وَختِ که بَلیشتِ پَرَه، خُوْ نِمُنُم

4- پس که آموخته بدان سینه‌ی نرمت شده‌ام / زیر سر وقتی که بالش پر است خواب نمی‌کنم (چنان به سینه‌ی نرم تو عادت کرده‌ام که دیگر با بالش پر هم نمی‌توانم بخوابم. «اَ ْمُختَه» (āmoxta) یا آموخته در گویش تربتی به معنی عادت کرده است و در گویش تربتی وقتی بخواهند بگویند که به چیزی یا به کسی عادت کردم می‌گویند: «اَمُختَه رَفتُم» (āmoxta raftom) یعنی آموخته شدم. آموخته شدن به معنی داشتن رابطه‌ی عاطفی با آن چیز یا کس است. البته در لغت‌نامه‌های فارسی چهار معنی عمده پیرامون واژه‌ی «آمُخته» یا «آموخته» آمده است: 1- دست‌آموز، رام شده، مطیع 2ـ خوگرفته، عادت کرده 3- تعلیم‌یافته، یادگرفته، آموزش‌دیده 4- فرهیخته، دانش‌آموخته، باسواد. در این بیت معنی دوم مراد است البته در تاریخ ادبیات کاربردهای دیگر این کلمه را هم می‌توانید مشاهده کنید: مورد اول را در این ابیات از فردوسی می‌توانید ببینید: «وزآن پس برفتند سیصد سوار / پسِ بازداران، همه یوزدار / ... / پلنگان و شیرانِ آموخته / به زنجیرِ زرّین دهان دوخته». مورد سوم در این بیت از دقیقی شاعر قرن چهارم آمده است: «
بکُشتش بسی دشمنان بی شمار / که آمُخته بُد از پدر کارزار» همانطور در شعر دقیقی مشاهده می‌شود منظور از آموخته، تعلیم‌دیده است. در اشعار گویشی استاد قهرمان بارها و بارها این اصطلاح آمده در غزلی می‌گوید: «اَ ْمُختَه‌یُم به سینَه‌ت، مُردُم مِگَن هنوزُم / خُودْشِرْ بِچَه مِدَ ْنَه، بَـْوَر نِدَرَه مَردَه». در قصیده‌ای می‌گوید: «چَشمای میشی‌تِر بِگِردُم، دل بِرِّه‌یِ اَ ْمُختَه‌شا بو / تو رفتی و برقِ نگاهِت، مُو مُندُم و بختِ سیاهُم». در شعری خطاب به دکتر احمدعلی رجایی گفته است: «خو مِگِریَه دِلِ اَ ْمختَه، مُگُفتَن مُردُم / مُوم اَمُختَه به تو رِفتَه‌مْ، دِلِ مُو خو اَزیَه». در غزلی با ردیف «مَکُ» به معنی نکُن می‌گوید: «کُفتَرِ مُو خو مِگِریَه دِل اَگِر اَ ْمُختَه رَ / مُوم به تو اَ ْمُختَه‌یُم، از پوشتِ بومبُم پَر مَکُ».)

مُو دِگَه سور نیُم، دستِ تو مُور سَـْسی کِرد

رِشمَه از پای مو وارِفتَه و دُوْدُوْ نِمُنُم

4- من دیگر وحشی نیستم، دست تو را مرا رام کرد / طناب از پای من باز شده و نمی‌دوم (در گویش تربت «سَـْسی» (sāsi) و «سور» (sur) در مقابل یکدیگرند. حیوانی که آموخته شده باشد را «سَسی» و حیوانی که خوی وحشی در او باشد را «سور» می‌گویند. استاد قهرمان بارها این هر دو واژه را در کنار هم آورده است. مثلا در این بیت: «نزدیکِ مُو و دور، هم سَسی و هم سور / او زلفِ یُرُم‌باز خُب سِر د سَرُم کِرد». «رِشمَه» (rešma) در گویش تربتی به معنی طناب و بند بافته و تابیده است که به منظور قلاده و افسار و نظایر آن استفاده می‌شود. گاه در معنی افسار اسب بافته شده از از مو یا ابریشم نیز به کار می‌رود. حدس می‌زنم با واژه‌ی «رشته» هم‌ریشه باشد. «دُوْدُوْ کِردَن» (dowdow kerdan) به معنی دویدن است، البته «دِ دُوْدُوْ رِفتَن» (de dowdow reftan) هم به همین معنی است که بیشتر در مورد کودکان به کار می‌رود.

تا تِنورِ دِلِمِرْ شاخ کُنُم، چِرخَه بیار

که اَتیش‌گیرَه‌شِر از بادبُر و سُوْ نِمُنُم

5- تا تنور دلم را شعله‌ور می‌کنم، چَرخِه بیاور / که آتش‌گیره‌اش را از بادبُر و خار نمی‌کنم («شاخ کِردَن» به معنی برافروختن و شعله‌ور کردن آتش است مثلا می‌گویند: «تِنورِر شاخ کُ» یعنی آتش تنور را شعله‌ور کن. «چِرخَه» (čerxa) به معنی چیزی که می‌چرخد به معنی بوته‌های بیابانی است که چون سبز است از زمین می‌کنند و انبار می‌کنند تا خشک شود و از خشک‌شده‌ی آن به عنوان سوخت خصوصا برای تنورهای کوچک استفاده می‌کنند. «اَتیش‌گیرَه» (atišqira) یا آتش‌گیره یعنی چیزی زود آتش می‌گیرد و با کمک آن می‌شود آتش را گیراند یا روشن کرد. «بادبُر» (bâdbor) عبارت است بوته‌های سست خار که در بیابان می‌روید و با وزیدن یک باد تند از زمین کنده می‌شوند و به این طرف و آن طرف می‌روند. این بوته‌ها زود آتش می‌گیرند و زود هم خاکستر می‌شوند. قهرمان در غزلی دیگر گفته است: «مُو به بادبُر مِمَـْنُم به هُوِْ تِمومَه کارُم / به چِنی اَتیشِ سَردِ، دلِ خوم کِیْ مِجوشَه؟». «سُوْ» (sow) عبارت است بوته‌های نازک و خُشکِ خار که به وفور در بیابان یافت شده، زود آتش گرفته و زود هم خاکستر می‌شود. از «سُو» به عنوان «اَتیش‌گیرَه» (atišqira) یا آتش‌گیره استفاده می‌کنند، به این صورت که سُوْها را زیر و چوب‌های درشت‌تر را روی آن می‌گذارند و ابتدا سُوها آتش می‌دهند تا آتش به راحتی روشن شود و آتش حاصل از سُوْها بتواند چوب‌های دیگر را روشن کند. قهرمان در بیتی بسیار زیبا خطاب به استاد حسین سمندریان می‌گوید: «ما بُتِّه‌ی سُوِْم که اَتیشِر جِلا مِتِم / مَـْیی که خُب دَگیرَه اَتیشِت به سُو بِزَن» ضرب‌المثلی تربتی هم داریم می‌گوید: «اُوْ وِر اَتَش باش، نِه سُوْ وِر اَتَش»)

حُکمِ بارونِ تِموزُم که مِبَـْرُم دِ کِوِْر

سِنگ‌تَرِّ مُنُمِش گِر چه که شَـْدُوْ نِمُنُم

6- مانند باران تابستانم که می‌بارم در کویر / زمین را سنگ‌تر می‌کنم اگر چه که شاداب نمی‌کنم (من مانند باران‌های فصل گرما در کویر اندکی نَم دارم اما باعث شادابی زمین نمی‌شوم. «تِموز» (temuz) به معنی تابستان است چنان که در ادب کلاسیک هم بسیار به کار رفته است. )

عشق وَختِ که نیَه دوسِرَه، دِق‌مرگ مِنَه

تا بِرَم دل نِمِمیرَه، مُو بِرَش تُوْ نِمُنُم

7- عشق وقتی که نیست دو سره، دق‌مرگ می‌کند / تا برایم دل نمی‌میرد من برایش تب نمی‌کنم (عشق وقتی که دو طرف نباشد آدم را دق‌مرگ می‌کند پس تا وقتی که دل برایم نمیرد من برای دل تب نخواهم کرد. دقت کنید که در  اصطلاح «دوسِرَه» بخش اول با مصوت بلند و به وزن قو تلفظ می‌شود)

روزیِ مُو مِرِسَه روز به روز از بالا

خَـْطِرُم جَعمَه که اَ ْذُقَه دِ پِرخُوْ نِمُنُم

8- روزی من می‌رسد روز به روز از بالا / خاطرم جمع است که آذوقه در پرخو نمی‌کنم. (روزیِ من را خداوند می‌رساند از این‌روست که آذوقه انبار نمی‌کنم. «پِرخُوْ» در گویش تربتی به نوعی انبار آذوقه‌ی گندم و یا آرد در منزل گفته می‌شود. برای ساختن پرخو معمولا جلی یکی از طاق‌های خانه را با گِل و خشت می‌پوشانند و دو سوراخ یکی در بالا و یکی در پایین باز می‌گذارند. از سوراخ بالا پرخو را پر می‌کنند و از سوراخ پایین که معمولا با یک پارچه‌ی گلوله شده مسدود می‌شود برای برداشتن گندم یا آرد استفاده می‌کنند. در جایی خواندم که «کِندو» برای نگهداری گندم بوده و «پِرخُوْ» برای نگهداری آرد)

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1095 به تاریخ 940302, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴ساعت 18:5  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 36 کتاب خدی خدای خودم، غزل، ای کهکرست خنده‌ت هوش از سر مو برده؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

بارها گفته‌ام که هرچند عاشقانه‌های استاد قهرمان در شعرهای کلاسیکی که سروده‌اند بسیار زیبا هستند، اما عاشقانه‌هایی که ایشان به گویش تربتی سروده‌اند حال و هوای دیگری دارد. به نظر من این غزل‌ها در تاریخ ادبیات بی‌سابقه هستند و از چنان لطفی برخوردار هستند که من همواره خدا را شکر می‌کنم که گویش مادری‌ام گویش تربتی است و مادربزرگی داشته‌ام که از خردسالی به این لهجه با من سخن گفته و این باعث شده در حد بضاعتم ظرایفش را درک کنم. استاد قهرمان در این غزل‌ها فقط به سرودن به گویش تربتی اکتفا نکرده است و آن‌چه این غزل‌ها را بی‌نظیر می‌کند تنها گویش تربتی و لغات زیبای آن نیست بلکه به این خاطر است که شاعر در سرودن این عاشقانه‌ها خود را جای جوانان ساده‌دل روستا گذاشته است و از چشم و ذهن و دل آن‌ها جهان را دیده است. معشوق روستایی و ساده‌دل آنان را از زاویه‌ی دید خود ایشان توصیف کرده است. من سعی می‌کنم با برگردان‌های دقیق (البته به قدر بضاعت خود) و به تفصیل معنی این ابیات را روشن کنم تا دیگر هموطنان و هم‌زبانان هم بتوانند از این اشعار لذت ببرند. مطمئنا حتی کسانی که گویش مادری‌شان تربتی است در اولین خوانش‌ها نمی‌توانند به خوبی از عهده‌ی خواندن و درک ابیات برآیند اما با کمی ممارست و پشتکار حتی دوستانی که با گویش تربتی آشنا نیستند خواهند توانست از این اشعار لذت ببرند.

فایل صوتی غزل شماره‌ی 36 اثر استاد محمد قهرمان

 

36

ای کَهکِرَستِ خِندَه‌ت، هوش از سَرِ مُو بُردَه

از خَـْنِه‌یِ تو رَفتُم، بوس از لُوِْت نِخُوردَه

1- ای قهقهه‌ی خنده‌ات هوش از سر من بُرده / از خانه‌ی تو رفتم بوس از لبت نخورده (در گویش تربتی «کَهکِرَست» (kahkerast) به معنی خندیدن با صدای بلند است. صدای کبک را هم «کَهکِرَست» می‌گویند.)

کَـْغذ بِرِیْ رِفِْقا خِیْلِ نِویشتی اَمبا

یادِ زِ مُو نِکِردَه، نومِ زِ مُو نِبُردَه

2- کاغذ برای رفیق‌ها خیلی نوشتی اما / یادی ز من نکرده، نامی ز من نبرده (برای دیگر دوستان خیلی نامه نوشته‌ای اما در نامه‌هایت از من یادی نکرده و نامی نبرده‌ای. «کَـْغَذ» (kāgaz) یا کاغذ در گویش تربتی به معنی نامه است، مثلا می‌گویند «فِلَـْنی کَـْغَذ رِیی کِردَه» (felāni kāgaz reyi kerda) یعنی فلانی نامه فرستاده است.)

پَرهِز مِتی ز عشقُم، ایساخ مِنی حَکیمی؟

نِه نَضمِ مُور گِریفتَه، ‌نِه دَردِ مُور شِمُردَه

3- پرهیز می‌دهی از عشق مرا، این‌گونه می‌کنی حکیمی؟ / نه نبضِ مرا گفته، نه دردِ مرا شمرده (تو چطور طبیبی هستی که مرا از عشق پرهیز می‌دهی در حالی‌که دردم را نمی‌دانی. «پِرهِز» به معنی پرهیز است و «پِرهِز دایَن» (perhez dayân) به معنی بازداشتن بیمار از خوردن چیزی است. «ایساخ» به معنی اینگونه و این‌طور است. «حکیمی کِردَن» به معنی طبابت کردن و پزشکی است. در گویش تربتی نبض را «نَضم» (nazm) می‌گویند.(

گفتی تَهِ پیَـْله‌رْ سَر کَش، مِگَن شِفایَه

یَگ قُرتْ رِختَه بویی اویُم تِمومْ دُردَه

4- گفتی ته پیاله را سر بکش، می‌گویند شفا است / یک جرعه ریخته بودی آن هم تمام دُرد است («سَر کشیَن» (sar kešiyan) در گویش تربتی به معنی لاجرعه نوشیدن است. «قُرت» (gort) واحد سنجشی برای مایعات است و به آن اندازه‌ای گفته می‌شد که در یک بار از گلو پایین می‌رود. مثلا می‌گویند «یَگ قُرتِ اُوْ بِتِه» یعنی یک جرعه آب بده.)

ظُلمِت بِسوزَه قِمچی مِرگَـْوَه زهرِ ما رَفت!

نِه خوردَه و نِه بُردَه، مُردِم ز دَردِ گُردَه!

5- ظلمت بسوزد ای تازیانه، شراب زهرمان شد / نه خورده و نه بُرده، مُردیم از دردِ گرده. («ظُلمِت بِسوزَه» (zolmet besuza) نفرینی است که خطاب به ستمگر می‌گویند به این معنی که الهی ظلمی که می‌کنی باعث سوختن خودت شود. در گویش تربتی شلاق و تازیانه را «قِمچی» (gemči) می‌گویند و «مِرگَـْوَه» (merqāva) یا مرگ‌آبه به معنی شراب است. مصرع اول اشاره به حکم فققی شراب‌خواری اشاره دارد که معمولا شراب‌خوار را تازیانه می‌زنند. «گُردَه» (qorda) در گویش تربتی به معنی پهلو می‌باشد. مصرع دوم اشاره به ضرب‌المثلی است که با اندکی تغییر نقل شده است، آن ضرب‌المثل این است «نِه خوردَه و نِه بُردَه، گریفتَه دَردِ گُردَه» یعنی نه خورده است و نه بُرده است اما درد پهلو گرفته است، یعنی کسی چیزی نخورده اما دل‌درد گرفته باشد. اشاره دارد به گناهی که شخص مرتکب نشده اما عواقب آن گناه دامن وی را گرفته است. مانند آن‌که می‌گویند «آشِ نخورده و دهنِ سوخته»)

عِشقِر که سَنگِ دَستَه، پُرتُوْ کُ و به جایِش

تا وَختِ تُور به کارَه، دل دستِ تو سپُردَه

6- عشق را که سنگِ دست است رها کن و به جای آن (در عوضِ آن) / تا وقتی تو را به کار است دل دست تو سپرده (شاعر در این بیت خطاب به معشوق می‌گوید: عشق که کمک‌حال تو است را رها کن و تا وقتی که نیاز داشته باشی دل من نزد تو امانت خواهد بود. «سنگِ دست» اشاره دارد به ابزاری که هر لحظه امکان دارد به آن نیاز پیدا کنیم. توسعا در مورد افراد هم به کار می‌رود. مثلا می‌گوید «ای بِچَّه سنگِ دَستِ مایَه» یعنی این کودک کمک‌حال ما است و باید دم دست و نزدیک‌مان باشد. «به کار» به معنی لازم و ضروری است. «به کار بویَن» یعنی لازم بودن و به کار امین یعنی لازم شدن و به درد خوردن. قهرمان در مثنوی‌ای که در همدردی با استاد فرخ سروده است گفته: «پولِ امروزَه نِدَْرَه اعتبار / روزِ روزِش تُور چِطُوْ خَئْمَه به کار؟»)

از هُوْلِ روزِ محشر اُوْ رَفت زَهرِه‌یِ ما

واعظ بَسَه که رَفتِم از تِرس حُکمِ مُردَه

7- از ترس روز محشر آب شد زهره‌ی ما / واعظ بس است که شدیم از ترس مانند مرده (واعظ بس کن که از ترس روز قیامت زهره‌ی ما ترکید و مانند مُرده شدیم. «هُوْل» (howl) به معنی ترس و بیم است. «اُو رِفتَنِ زَهرَه» (ow reftane zahra) یا آب شدن زهره به معنی زهره‌ترک شدن است که نهایت ترس را می‌رساند. این بیت اشاره دارد که موعظه‌های واعظان که بیشتر از حساب و کتاب روز قیامت است.)

12/12/62

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1094 به تاریخ 940219, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 18:4  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 35 کتاب خدی خدای خودم، قصیده، د لرزم ازی باد و برف زمستو؛ قسمت سوم (آخرین قسمت)؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

قصیده‌ی زمستان یکی از شعرهای زیبای گویشی استاد محمد قهرمان است که 41 بیت دارد و در سه قسمت در وبلاگ خواهد آمد. این قصیده که سی و پنجمین شعر از اشعار کتاب خدی خدای خودم است در صفحات 96 تا 98 آمده است. هفته‌های گذشته 27 بیت اول این قصیده را خواندید و این هفته 14 بیت دیگر آن را از بیت 28 تا 41 خواهید خواند. فایل صوتی شعر گویشی را هم ضمیمه کرده‌ام که می‌توانید دانلود کنید. البته دسترسی به گوینده‌ی حرفه‌ای و دستگاه‌های ضبط حرفه‌ای نداشته‌ام و سعی کرده‌ام با دستگاه ضبط صوتی که در اختیار دارم این کار را انجام دهم. امیدوارم خیلی بد از کار درنیامده باشد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

فایل صوتی قصیده‌ی زمستان (شعر تربتی) اثر استاد محمد قهرمان

 

...

دلُم راست وِرگُفت، رِفتَه جِوَْنی

چُنو که مِرَه رِگ به دَر از پِلَخمو

28- دلم راست برگفت (گفت) رفته جوانی / چنان که می‌رود ریگ به‌در از پلخمون (همان‌طور که سنگ‌ریزه از پلخمون در می‌رود جوانی رفته است. پِلَخمو (pelaxmu) یا پِلَخمون (pelaxmun) ابزاری است که کودکان می‌سازند و با آن پرندگان کوچک را شکار می‌کنند. «پِلَخمون» از یک چوب به شکل حرف (Y) تشکیل شده است که با یک تکه کش که به آن «جیر» گفته می‌شود دو شاخه‌ی آن را به هم متصل می‌کنند. در وسط «جیر» تکه‌ای چرم به نام «کَـْسَه» (kāsa) یا کاسه قرار دارد که سنگ‌ریزه را در آن می‌گذارند و جیر را با قدرت به عقب می‌کشد و رها می‌کنند. طبق یادداشت استاد قهرمان ممکن «پِلَخمون» شکلی از واژه‌ی فلاخن باشد.)

نِرِْزُم چِطُوْ اشگ، وَختِ مِبینُم

نِمُندَه ز روزایِ خوش، غِیْرِ اَرمو

29- نریزم چطور اشک وقتی می‌بینم / نمانده از روزهای خوش غیر از دریغ (چطور اشک نریزم وقتی می‌بینم که از روزهای خوش غیر از افسوس چیزی باقی نمانده است. در گویش تربتی «اَرمو» (armu) به معنی آرزو است. در مقام افسوس خوردن می‌گویند «اَرمونِ فلان چیز» یا «اَرمونِ فلان کس» یعنی دریغ از آن چیز یا آن کس. استاد قهرمان در مثنوی‌ای که برای کلاته‌ی خرم‌آباد گفته می‌گوید: «چِطُوْ مِلکِ خُبِ، اَرمونِ او مِلک / دِوِس تا مِلکِ خُب قربونِ او مِلک»)

خیالِ جِوَْنی میَه گاهْ‌وَختِ

متَه پیش چَشمُم به صد نازْ جُوْلو

30- خیال جوانی می‌آید گاه‌وقتی / می‌دهد پیش چشم من به صد ناز جولان (گاهی اوقات خیال جوانی می‌آید و به صد ناز پیش چشمم جولان می‌دهد. «جُوْلو» (gowlu) به معنی جولان است و «جُوْلو دایَن» (jowlu dâyan)) یا جولان دادن عبارت است از خرامیدن و ناز کردن و جلوه فروختن.)

مِبینُم که اِنگار چِل سال پیشَه

مو فَـْرِغ ز سِرما دِ چِلِّه‌یْ زِمِستو

31- می‌بینم که انگار چهل سال پیش است / من فارغ از سرما در چله‌ی زمستان (خیال می‌کنم چهل سال جوان‌تر هستم و در اوج سرمای زمستان از سرما باکی ندارم. «چِلِّه‌یِ زِمِستو» (čelley zemestu) یا چله‌ی زمستان عبارت است از چهل روز اول زمستان از اول دی‌ماه تا دهم بهمن‌ماه. البته باید توجه داشت که چهل روز اول زمستان به «چِلِّه‌ی کُلو» (čelleye kolu) یا چله‌ی بزرگ شهرت دارد و بیست روز بعد یعنی از یازدهم بهمن تا آخر بهمن‌ماه را نیز «چِلِّه‌ی خوردو» (čelleye xurdu) یعنی چله‌ی کوچک می‌گویند. شب اول زمستان را هم که به یلدا مشهور است در گویش خراسانی شُوِْ چِلَّه (šowe čelleye) گفته می‌شود.(

خُوِْ گَرم و شیرینِ شُوْ، زِْرِ کُرسی

هنوزُم مِزَه‌شْ مُندَه مُور پایِ دِندو

32- خواب گرم و شیرین شب زیر کرسی / هنوز هم مزه‌اش مانده مرا پای دندان (هنوز هم مزه‌ی خواب‌های گرم و شیرینِ شبانه زیر کرسی پای دندان من مانده است. در گویش تربتی شیرین وقتی به صورت مفرد بیاید «شیری» تلفظ می‌شود و در حالت اضافه نون به آخر آن اضافه می‌شود. «کُرسی» وسیله‌ای گرمایشی است که در گذشته در زمستان‌ها در همه‌ی خانه‌ها روشن می‌کرده‌اند و آن عبارت است از میزی کوتاه که در زیرش منقلی پُر از ذغال‌های مرغوب، دیرسوز، کم‌دود و گداخته قرار داده و لحاف بسیار بزرگی بر روی آن پهن می‌کرده‌اند تا گرمای حاصل از منقل از زیر میز خارج نشده و به هدر نرود. برای نشستن و خوابیدن افراد دور کرسی معمولاً از چند متکا، بالش و پشتی استفاده می‌شود. در این اواخر کرسیِ نفتی و کرسیِ برقی نیز درست شد. به طور سنتی، برای گرم کردن کرسی از بخاری‌های ذغالی استفاده می‌کردند ولی با پیشرفت فناوری، به تدریج از بخاری الکتریکی نیز استفاده می‌شد.)

کُ او مِنقَلِ ما که شُوْ سِب‌زِمینی

مِکِردِم دِ زِْرِ خُروجاش بِرْیو؟

33- کو آن منقل‌های ما که شب سیب‌زمینی / می‌کردیم زیر خروج‌هایش بریان (کو آن منقل زغالی که شب‌ها زیر خاکسترش سیب‌زمینی بریان می‌کردیم. «خُروج» (xoruj) عبارت است از خاکستر داغ که از آتشی بر جای مانده است.(

کُ اُوْسَـْنِه‌هایِ خُبِ پایِ کُرسی؟

کُ فِریاد و بِیْتِ شُوْایِ چِرَ ْغو؟

34- کو آن افسانه‌های خوب پای کرسی؟ / کو فریاد و بیتِ شب‌های چراغان (در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی «اُوسِنَه» (owsene) می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در «شُوْ چِرَ ْغو» یا شب‌چراغان که نوعی دور هم جمع شدن خودمانی است اهالی روستا گرد هم می‌آمده، دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌هایی مانند امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریغ فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. چند اوسنه‌ی تربتی در آرشیو همین وبلاگ موجود است که اگر عمری باشد اوسنه‌های دیگری را هم جمع‌آوری و آرشیو خواهم کرد. در گویش تربتی «فریاد» (feryâd) به معنی نوعی خاصی از شعر است که در فرهنگ شفاهی تربت جایگاه ویژه‌ای دارد. در شعر سنتی سه عنصر هم‌واره با هم بوده‌اند و سخن می‌بایست موزون، مقفّیٰ و مخیّل باشد تا به آن شعر اطلاق شود. در فریادها، وزن اصلی همان وزن دوبیتی و گاه رباعی است و قافیه هم معمولا همان مصرع اول و دوم و چهارم است كه البته این‌ها هیچ‌گاه ثابت نیست. فریادها در موضوع‌های مختلف از جمله سوگواری، عاشقانه و ... توسط مردم سروده می‌شود. درصد بالایی از مردم این ناحیه شاعرند و فریادهای محلی تربتی ساخته و پرداخته ذهن مردم و دل‌های عاشق جوانان این ناحیه است. به‌راستی بعضی از این فریادها از هر شعری شعرتر است. مردم معمولا در شبهای بلند زمستان در چراغان‌هایشان دور هم جمع می‌شدند و اصطلاحا، صدا به صدا (صدا وِر صدا) می‌انداخته‌اند و به محض خوانده شدن مصرع چهارم یك فریاد، نفر بعد مصرع اول فریادش را به آن وصل می‌كرده و اغلب در همان موضوع فریادی می‌خوانده. آنها كه طبعی داشته‌اند هم بر اساس شرایط زمان و مكان فریادی می‌ساخته‌اند. در گویش تربتی «بیت» هم اشاره به فریاد دارد و هم به شعر به طور کلی. «بیت خوندن» (beyt xondan) عبارت است از هر نوع شعری خواندن. «چِرَ ْغو» (čerāgu) یا «شُوْچِرَ ْغو» (šow čerāgu) عبارت است از مهمانی‌های خودمانی که خراسانی‌ها در شب‌های بلند زمستان دور هم جمع می‌شده‌اند و خود را با خواندن فریاد، قصه‌گویی، شعرخوانی و ... سرگرم می‌کرده‌اند. استاد قهرمان در قصیده‌ی ناجو اندکی از این مراسم را توضیح داده است که در آرشیو موجود است. وی در بیتی در این قصیده گفته است: «کوتاه مِنَن مُردُمِ فِهمیدَه‌تَر از ما / شُوهایِ دِرازْهَنگِ زِمِستورْ به چِرَغو»)

دِگَه دُوْریِ شُوْچِرَه مُندَه خَـْلی

نِه جوز و نِه بادُم، نِه قِیْسی، نِه آلو

35- دیگر سینی شب‌چره مانده خالی / نه گردو و نه بادام و نه برگه‌ی زردآلو و نه آلو. («دوری» (dowri) شبیه سینی یا دیس است که ظرفی است گرد و لبه‌دار از جنس مس یا چینی. «شُوْچِرَه» (šowčera) یا شب‌چره عبارت است از خوردنی‌هایی که در شب‌چراغان‌های تناول می‌شود. در گویش خراسانی «جُوز» (jowz) به معنی گردو است.)

چِراغ سَرِ باد رَفتِم ز پیری

که تا وَختِ مُردَن، مِتِم صد کِرَت جو ...

36- چراغ سر باد رفتیم (شدیم) از پیری / که تا وقت مردم، می‌دهیم صد بار جان (پیر شدیم و مانند چراغی در معرض باد شده‌ایم که تا وقتی خاموش شویم صد بار جان می‌دهیم. «چراغِ سَرِ باد» (čerâge sare bâd) به چراغی گفته می‌شود که در معرض باد بوده و هر لحظه بیمِ خاموش شدن آن برود. «چراغِ سَرِ باد بویَن» کنایه از مُردنی بودن است. قهرمان در ترکیب‌بند «دِردِ دل» می‌گوید: «عُمر مُو چراغِ پیشِ بادَه / ای زندگی از سَرُم زیاده»)

*

هَمَه‌شْ اَبرَه و ابر، یارون به دَر یِن!

بِرِن اَفتُوِْر سَر تِن از کُند و زِندو

37- همه‌اش ابر است و ابر، یاران به در بیایید (بیرون بیایید) / بروید آفتاب را سر بدهید (رها کنید) از کنده و زندان («سر تِن» (sar ten) فعل امر از مصدر سِر داین (ser dâyan) است به معنی رها و آزاد کردن. «کُند» (kond) که غالبا با بُخُو به صورت «کُند و بُخُوْ» (kondo boxow) می‌آید عبارت است از بندی چوبین که بر پای مجرمین می‌نهاده‌اند. این لغت در زبان ادبی بعدها بیشتر به صورت کنده به کار رفته است. بهار عجم می‌نویسد: «کنده چوبی دراز سوراخ‌دار است که پایِ بندیان در آن بند کنند... و کنده‌ی پا به اضافت نیز گویندش». «بُخُو» (boxow) نیز به معنی بند و زنجیر است که بر دست مجرمان می‌بسته‌اند است.

به بُلوَْیَه وَرگِن بَیَـْرَه بهارِر

که دل اُفتیَه حُکمِ قُمری دِ کوکو

38- به پرستو برگویید (بگویید) بیاورد بهار را / که دل افتاده است مانند قمری در کوکو (پرستو را در گویش تربتی «بُلوَْیَه» (bolvāya) می‌گویند و جمع آن یعنی پرستوها می‌شود «بُلوَْیا» (bolvāyâ). من گمان می‌کنم «بُلوَْیَه» برگرفته شده از بال‌وایَک یا بال‌بازَک باشد به این خاطر که این پرنده‌ها که موقع پرواز بال‌هایشان را باز نگه می‌دارند. «کوکو» در این‌جا اسم صوت است که به صدای قمری اشاره دارد و همچنین ایهام دارد به «کو؟» به معنی «کجا است؟» است که وقتی دنبال چیزی می‌گردند بر زبان می‌رانند. «کوکو کِردَنِ دل» به معنی به دنبالِ بهار گشتنِ دل است.)

خُبَه شَـْنِه‌سَر وِر سَرِ پَل نِشینَه

بُجُمبَـْنَه کِلَّه‌رْ، بِرَم سَر تَ قوقو

39- خوب است شانه‌به‌سر بر سر پَل بنشیند / تکان بدهد کلّه را، برای من سر بدهد قوقو (شنه‌سر همان هدهد است که به واسطه‌ی شکل خاص پرهای سرش به این نام مشهور شده است. در گویش تربتی «پَل» (pal) یا «پِل‌بست» (pelbast) به معنی دیواره‌ی کوتاهی است که بخش‌های مختلف زمین کشاورزی را از هم جدا می‌کند. هر بخش مجزا از زمین کشاورزی که به «کَرت» مشهور است قسمتی از محصولات را در بر می‌گیرد و اطراف آن با خاک برآمده است تا آب در آن جمع شود. «سِر دایَنِ قوقو» به معنی آواز قوقو خواندن است.)

به ما عمر فِرصَت خَدا تا که وَرگِم

شُوْ و روز از نُوْ عَدِل رَفت و میزو؟

40- به ما عمر فرصت خواهد داد تا که برگوییم (بگوییم) / شب و روز دوباره برابر شد و میزان؟ (آیا عمر به ما این فرصت را خواهد داد که دوباره برابری روز و شب را ببینیم. استعاره از رسیدن بهار. «فِرصت خَدا» (fersat xadâ) به معنی فرصت خواهد داد است. «میزو» (mizu) هم به معنی ترازو و هم به معنی ماهِ مهر و هم به معنی برابر و هماهنگ است. قهرمان این معنی را در قصیده‌ی بهار نیز آورده است و می‌گوید: «یک ماه گِذشت و عیدِ نُوروزی / وِر تخت نِشَس به رَسمِ هر سَلَه / از نُو دِ تِرَزوی خُداوِندی / رَفتَن شُو و روز، عَدلِ دو پِلَّه»)

به دِس‌بادْ اِی دِل بهارِرْ صدا کُ

که مُردِم ازی باد و برفِ زِمِستو

41- به دست‌باد ای دل بهار را صدا کن / که مُردیم از این باد و برفِ زمستان («دِس‌باد» (desbâd) یا دست‌باد به معنی تکان دادن دست است به منظور علامت دادن و کسی را متوجه خود کردن. مثلا می‌خواهید به کسی چیزی بگویید، مخاطب حواسش پرت است و شما دست تکان می‌دهید که او را متوجه خود کنید، به این عمل دست‌باد گفته می‌شود. این کار را با تکان دادن کلاه خود هم می‌کنند که «کلاباد» (kolâbâd) گفته می‌شود.)

10/12/62

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1086 به تاریخ 931202, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳ساعت 0:22  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 35 کتاب خدی خدای خودم، قصیده، د لرزم ازی باد و برف زمستو؛ قسمت دوم؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o).

مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u).

مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ي کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

قصیده‌ی زمستان یکی از شعرهای زیبای گویشی استاد محمد قهرمان است که 41 بیت دارد و در سه قسمت در وبلاگ خواهد آمد. این قصیده که سی و پنجمین شعر از اشعار کتاب خدی خدای خودم است در صفحات 96 تا 98 آمده است. هفته‌ی گذشته 13 بیت اول این قصیده را خواندید و این هفته 14 بیت دیگر آن را از بیت 14 تا 27 خواهید خواند. هفته‌های آینده ابیات دیگر را در همین بخش خواهید خواند. از این هفته سعی خواهم کرد فایل صوتی شعرهای گویشی را هم برای دانلود در اختیارتان بگذارم. البته دسترسی به گوینده‌ی حرفه‌ای و دستگاه‌های ضبط حرفه‌ای نداشته‌ام و سعی کرده‌ام با دستگاه ضبط صوتی که در اختیار دارم این کار را انجام دهم. امیدوارم خیلی بد از کار درنیامده باشد.

فایل صوتی قصیده‌ی زمستان (شعر تربتی) اثر استاد محمد قهرمان

 

...

مُنُم کُح، مَگِر گرم رَه دستِ سردُم

مُرُم زود ازی کار بَـْطِل، پشِیْمو

14- ها می‌کنم، مگر گرم رود (شود) دستم / می‌روم (می‌شوم) زود از این کار باطل پشیمان (دستانم را «ها» می‌کنم مگر گرم شود اما خیلی زود از این کار بیهوده پشیمان می‌شوم. هوا سردتر از آن است که بشود با ها کردم دست را گرم کرد. «کُح کِردَن» (koh kerdan) دمیدن نفس به قصد استفاده از گرمای آن.)

دلِ مُو که یَخ کِردَه از خوشکِه‌سِرما

مِنَـْلَه که اَتیشِ مُردَه‌رْ دَگیرو

15- دل من که یخ کرده (یخ زده است) از خشک‌سرما / می‌نالد که آتش مرده را بگیران. («خوشکِه‌سِرما» (xuške sermâ) عبارت است از سرمای هوا بدون ریزش برف و باران. در خواندن این واژه باید دقت داشت که «خوشک» در گویش تربتی همان «خُشک» در مقابل «تر» و «خیس» است اما با مصوت بلند «ـو» تلفظ می‌شود (xušk). «دَگِرُندَن» (daqerondan) به معنای روشن کردن آتش یا گیراندن آتش است. این فعل به صورت لازم «درگرفتن» و به صورت متعدی «گیراندن» است. در شعر خواجه می‌خوانیم: «صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند / عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی‌گیرد».)

هَمو کُندِه‌های بِنَه یا تاقِر

بیار و دِ مونِ بُخوری بِتُپّو

16- (دلم می‌گوید:) همان کنده‌های بَنه یا که تاخ را / بیاور و در میان بخاری جای بده («بِنَه» (bena) یا «بَنِه» (bane) عبارت است درختی که در کوه‌ها می‌روید و میوه‌ای شبیه به پسته دارد. شاید بشود آن را پسته‌ی وحشی خواند. مغز بنه را می‌کوبند و در خوراک‌هایی مانند قروتی از آن استفاده می‌کنند. هیزم درخت بنه بسیار خوب و با دوام می‌سوزد.  «تاق» (tâg) درختی دیگر است که هیزمش آتش خبی دارد. در لغت‌نامه‌ی دهخدا «تاخ» آمده است به معنی آزاددرخت که در شمال ایران می‌روید و نیک آتش گیرد. در شعر رودکی آمده است: «شاخی برآمد از برِ شاخ درخت تود / تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود» و در دیوان سوزنی سمرقندی داریم: «سؤال من به تو گیراتر است می‌دانم / از آن‌که آتشِ افروخته به هیزمِ تاخ». «بُخوری» (boxuri) در گویش تربتی به جای بخاری می‌آید. «تُپُّندَن» (toppondan) یا «تُپُندَن» (topondan) در گویش تربتی معادل تپاندن یا طپاندن است که به استناد یادداشتی از دهخدا مصدر منحوتی است از «تَپمَک» ترکی، به معنی چیزی را به زور در جایی جای دادن.)

مُگُم خُوْ مِبینی، که سالونِ سالَه

چِنی کُندِه‌هایِ نِمُندَه دِ پِستو

17- می‌گویم (در جواب دلم می‌گویم) خواب می‌بینی، که سال‌های سال است / چنین (این‌گونه) کنده‌هایی نمانده در پستو («خَنِه پِستو» (xane pestu) اطاقی در انتهای خانه که حکم انباری‌های امروزی را داشته است در مقابل «خَنِه پیشو» (xane pišu) به معنی اطاقی که در ورودی خانه قرار دارد. گفته‌ام که «خَـْنَه» (xāna) در گویش تربتی به معنی اطاق است.)

نِه وِرپایَه کُرسیچَه‌ما، تا خِدِیْ تو

بِدَْرِم شُوایِ بِلَندِر چِرَ ْغو

18- نه برپا است کُرسی‌مان تا با تو / بداریم شب‌های بلند را چراغان (بساط کرسی‌مان هم بر پا نیست تا با تو شب‌های بلند را چراغان داشته باشیم. «کُرسی» (korsi) یا کُرسی‌چَه» (korsiča) وسیله‌ای گرمایشی است که در گذشته در زمستان‌ها در همه‌ی خانه‌ها روشن می‌کرده‌اند و آن عبارت است از میزی کوتاه که در زیرش منقلی پُر از ذغال‌های مرغوب، دیرسوز و کم‌دود گداخته قرار داده شده و لحاف بسیار بزرگی بر روی آن نهند تا گرمای حاصل از منقل از زیر میز خارج نشده و به هدر نرود. برای نشستن و خوابیدن افراد دور کرسی معمولاً از چند متکا، بالش و پشتی استفاده می‌شود. در این اواخر کرسی نفتی و کرسی برقی نیز درست شده بود. به طور سنتی، برای گرم کردن کرسی از بخاری‌های ذغالی استفاده می‌کردند ولی با پیشرفت فناوری، به تدریج از بخاری الکتریکی نیز استفاده می‌شد. «چِرَ ْغو دیشتَن» (čerāgo dištan)  به معنی بیدار ماندن در شب است. «چِرَ ْغو» (čerāgu) یا «شُوْچِرَ ْغو» (šowčerāgu) به معنی میهمانی‌های خودمانی‌ای است که خراسانی‌ها در شب‌های بلند زمستان دور هم جمع می‌شوند و با خواندن فریاد و اوسنه و گپ و گفت شب‌های زمستان را به گرمی می‌گذرانند. استاد محمد قهرمان در قصیده‌ی بلند «ناجو» به طور کامل به توضیح این رسم پرداخته است که در آرشیو وبلاگ موجود  است: «کوتاه مِنَن مُردُمِ فِهمیدَه‌تَر از ما / شُوهایِ دِرازْهَنگِ زِمِستورْ به چِرَ ْغو»)

دِ چَن سال اَزی پیشتَر، جِرق کِردِم

زُغالِ که اِستُندَه بویِم ز دیکو

19- در چند سال از این پیش‌تر، شعله‌ور کردیم / زغالی که ستانده بودیم از دکان (زغالی که از مغازه گرفته بودیم را نیز در چند سال قبل روشن کردیم. «جِرق» در گویش تربتی هم به معنی سرخ و شعله‌ور است و هم به معنی سریع و چابک. مثلا می‌گویند «زُلاغا جِرق رَف» یعنی زغال‌ها سرخ و شعله‌ور شد؛ یا می‌گویند «فِلَـْنی اَ ْدَمِ جِرقیَه» یعنی فلانی آدم چابکی است. در توضیح «دیکو» باید عرض کنم در گذشته‌های دور دوره‌گردها به طور مرتب به روستاها سر می‌زده‌اند و مایحتاج روستاییان را که جزو تولیدات خود روستا نبوده است را به آن‌ها می‌فروخته‌اند از جمله چای، قند، توتون، تنباکو و غیره. با افزایش جمعیت روستاها برخی از اهالی تصمیم گرفتند که مایحتاج مردم را از شهر بیاورند و در دکانی که معمولا یکی از اطاق‌های خانه‌شان بود به دیگر اهالی بفروشند. معمولا کار فروش را زن و فرزندان دکان‌دار انجام می‌دادند و «دیکودَری» یا دکان‌داری شغل دوم محسوب می‌شد و درآمد اندک آن باعث نمی‌شد صاحب دکان از کشاورزی معاف شود)

خدا او زِمونِر بیامُرزَه بِرَّه‌م

به یاد جِوَْنی چِنی مُور مَجیزّو

20- خدا آن زمان را بیامرزد، عزیزم / به یاد جوانی چنین مرا نچزان (بِرَّه‌م» (berram) به معنی بره‌ی من است اما ایهاما به معنی جانم و عزیزم به کار می‌رود. «چزاندن» یا «چزانیدن» در گویش تربتی «جِزُّندَن» یا «جیزُّندَن» تلفظ می‌شود و به معنی آزار و اذیت کردن است.)

تو از زورِ پیری مِلِرزی نِه سِرما

سَرُم تِ که رَفتُم دِگَه دل به سِرّو

21- تو از شدت پیری می‌لرزی، نه سرما / رهایم کن که دیگر دل‌سیر شدم (اصحلاح «از زورِ ...» به معنی از شدت ... است مثلا «از زورِ خُو وِر بار نِمِستُم» یعنی از بس خوابم می‌آید نمی‌توانم سر پا بایستم. «سَر داین» (sar dâyan) به معنی رها کردن و ول کردن است قهرمان در جایی دیگر گفته است «دل مِگَه مُور سَر تِ تا بُفتُم به پاش / پِندِرَه کارِ ز دستش وَرمیَه». «دل به سِرّو رِفتَن» (del be serru reftan) یا «دل به سِرّو بویَن» به معنی بی‌حوصله و بی دل و دماغ شدن یا بودن است قهرمان در بیتی از مثنوی همشهری شیرین‌زبان آورده: «چه شُوبَزی به دَر یَرُم بِرِیْ او؟ / که رفت از یِکِّه مُندَن دل به سِرّو»)

دلُم گفت ما پیر رَفتِم خِدِیْ هَم

اَگِر رِفتَه از هوشِ تو پیرِ نادو

22- دلم گفت: ما پیر رفتیم با هم / اگر رفته از خاطر تو پیر نادان (دلم در جواب من گفت: ای پیر نادان اگر از خاطرت رفته است بدان که ما با هم پیر شدیم. «هوش» در گویش تربتی به معنی یاد و خاطر است مثلا به هوشم نیه یعنی به خاطر ندارم، فراموش کرده‌ام.)

به ذِهنُم حواسِ دُرُستِ نِدَْری

که خَـْطِر مِنی از سِفِدرِفتَنِ مو

23- به گمانم حواس درستی نداری / که فراموش می‌کنی از سفید شدن مو. («خَـْطِر کِردَن» (xāter kerdan) در گویش تربتی به معنی از یاد بردن و فراموش کردن است.)

دلُم دُوْ مِتَه، پیرِ نادو مِگَه مُور

حَرُم‌مَرگ، رِفتَه اَزی رو بِذو رو

24- دلم دشنام می‌دهد، پیر نادان می‌گوید مرا / حرام‌مرگ، شده از این رو به آن رو («دُو» (dow) معانی مختلفی دارد میدان و معرکه، دشنام و ناسزا، دویدن و در نهایت «دُو بویَن» به معنی داوطلب بودن. «دو داین» (dow dâyan) به معنی دشنام دادن و ناسزا گفتن است. «حَرُم‌مرگ» (harommaq) دشنامی است به این معنی که حیوان حلال گوشت اگر بمیرد نمی‌توان از گوشت او استفاده کرد و به اصطلاح فقهی حرام شده است. این دشنام را توسعا در مورد انسان هم به کار می‌برند. «حَرُم رِوی» (harom revi) به معنی الهی حرام بشوی هم متضمن همین معنی است. «ازی رو بِذو رو رِفتَن» یا از این رو به آن رو شدن به معنی عوض شدن خلق و خو یا به قول امروز تغییر صد و هشتاد درجه‌ای است)

اَزی جِرّ و مِنجَر، به یَگ‌بار اَشگُم

به‌دَر رِخت از چَشمِ مُو حُکمِ بارو

25- از این جر و بحث، به یک‌باره اشکم / بیرون ریخت از چشم من مانند باران («جِرّ و مِنجَر» (jerro mekjar) به معنی جر و بحث و بگومگو است. باید این توضیح را اضافه کنم که باران در گویش تربتی «بَـْریش» (bariš) گفته می‌شود.)

دلُم گفت خُوردی؟ بُخُور، نوشِ جونت!

اَگِر مَردِشی تا به‌دَر رِم به مِیْدو

26- دلم گفت: خوردی، بخور، نوش جانت / اگر مردش هستی تا بیرون برویم. («مِیْدو» (meydu) به معنی میدان و معرکه است. البته غالبا «مِیْدو» به معنای بیرون از روستا و بیرون از خانه است. مراد از مصرع دوم این است که اگر جرات داری بیا برویم بیرون، تا مثلا آن‌جا به حسابت برسم.)

مُو هیچِّه نِگُفتُم دیُم حق بِذویَه

اُو از چَشم و چارُم هَمو ساخت شُرّو

27- من هیچ‌چیز نگفتم دیدم حق به او است (حق با او است) / آب از چشم و چارم همین‌طور در حال ریختن. («ساخ» یا «ساخت» به معنی طور است. استاد قهرمان در قصیده‌ی «ناجو» گفته است: «اِی بادِ زِمِستو چه خِبَر رِفتَه که ای‌ساخْت / کِردِیْ به خودِت باد و مِتی جُولو دِ مِیْدو؟!». «شُرّو» (šorru) به معنی در حال آب ریختن است از اسم صوت «شُرشُر» به معنی صدای ریختن آب می‌آید. مثلا ممکن است بگویند: «از سَفخ اُوْ مُشُرَّه» یعنی از سقف آب می‌ریزد.)

ادامه دارد ...

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1085 به تاریخ 931125, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳ساعت 18:4  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شعر محلی تربت؛ شعر شماره‌ی 35 کتاب خدی خدای خودم، قصیده، د لرزم ازی باد و برف زمستو؛ قسمت اول؛ استاد محمد قهرمان

اگر شعر را در وبلاگ می‌خوانید همانطور که می‌بینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمی‌شود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی می‌توانید نسخه‌ی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانه‌ی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانه‌ی خود ندارید می‌توانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینه‌ی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جمله‌ای را می‌بینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمه‌ی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o).

مصوت‌های بلند: ـا (â)، ـی (i)، ـو (u).

مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ي کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود.

قصیده‌ی زمستان یکی از شعرهای زیبای گویشی استاد محمد قهرمان است که 41 بیت دارد و در سه قسمت در وبلاگ خواهد آمد. این قصیده که سی و پنجمین شعر از اشعار کتاب خدی خدای خودم است در صفحات 96 تا 98 آمده است. این هفته 13 بیت اول این قصیده را با هم می‌خوانیم. هفته‌های آینده ابیات دیگر را در همین بخش خواهید خواند. از این هفته سعی خواهم کرد فایل صوتی شعرهای گویشی را هم برای دانلود در اختیارتان بگذارم. البته دسترسی به گوینده‌ی حرفه‌ای و دستگاه‌های ضبط حرفه‌ای نداشته‌ام و سعی کرده‌ام با دستگاه ضبط صوتی که در اختیار دارم این کار را انجام دهم. امیدوارم خیلی بد از کار درنیامده باشد.

فایل صوتی قصیده‌ی زمستان (شعر تربتی) اثر استاد محمد قهرمان

 

35

دِ لَرزُم اَزی باد و برف زِمِسْتو

زِ سِرما نیَه دِست و پایُم دِ فِرمو

1- در لرزم از این باد و برف زمستان / از سرما نیست دست و پایم در فرمان («دِ لَرز بویَن» به معنی در حال لرزیدن بودن است. در گویش تربتی وقتی کسی دست و پایش سست باشد و نتواند به درستی آن‌ها را کنترل کند می‌گوید: «دِست و پام دِ فِرمو نیَه» یعنی دست و پایم در تحت فرمان نیستند.)

مِگی نَهلیِ کُهنِه‌یِ آسِمونِر

گُلُندَن، که پُمبَه مِبَرَه دِ مِیْدو

2- می‌گویی (گویی) نهالیِ کهنه‌ی آسمان را / تکاندن، که پنبه می‌بارد در بیرون (نهالی یا نهالین که در گویش تربتی «نَهلی» (nahli) یا «نِهلیچَه» (nehliča) گفته می‌شود به معنی تشکی کوچک است که روی آن می‌نشینند. در بیتی در گلستان سعدی آمده است: «هر پیسه گمان مبر نهالی‌ست / شاید که پلنگ خفته باشد». «گُلُندَن» یا «گُلو دایَن» در گویش تربتی معادل تکاندن است و در مورد تکاندن درخت‌های میوه برای ریختن میوه‌های آن خصوصا توت به کار می‌رود. یا در مورد سفره و تشک و فرش و نظایر آن. «مِیْدو» (meydu) به معنی میدان است و به طور کلی به بیرون از روستا اشاره دارد.)

نِگا کُ اَزی پُمبِه‌یِ غُندِه غُندَه

سِفِدپوش رِفتَه زِمی تا سَرِ کو

3- نگاه کن از این پمبه‌ی تکه تکه / سفیدپوش شده‌ زمین تا سر کوه («غُندِه غُندَه» (gonde gonda) به معنی تکه تکه است و بیشتر در مورد برف به کار می‌رود. در ترانه‌ای گویشی آمده است: بِرف مِنَه غُندَه غُندَه / فِلَنی (اسم شخصی) دِ راه مُندَه... . در این‌جا «پُمبِه‌یِ غُندِه غُندَه» اشاره به برف دارد.)

چِنو اُو دِ جو کِردَه امسالْ سِرما

که یَخ بِستَه، اَمبا دِ لَرزَه دلِ جو

4- چنان آب در جوی کرده است امسال سرما / که یخ بسته، اما در لرز است لب جو («اُو دِ جو کِردَن» یا آب در جوی کردن به معنی کنایه‌ای معادل مسلط شدن بر امور است علی اکبر عباسی در غزلی می‌گوید: «دلِ مُو صد کِرَت بَرغِر به اُو دا / اَزو وَختِ که او اُوِش دِ جو رف». «د لرز بوین» در بیت 1 توضیح داده شد. در این‌جا مراد از لرزیدن دل جوی ترسیدن وی از سرما است.)

مِمَـْنَه اَدَم فُجئَه، چَشمِش که مُفتَه

به قِندیلِ از نُودِشورا دِلَنگو

5- آدم مبهوت می‌ماند، چشمش که می‌افتد / به قندیل از ناودان‌ها آویزان («فُجئَه مُندَن» (fojaa mondan) به معنی مات و مبهوت و هاج و واج ماندن است و نهایت شگفتی را می‌رساند. ظاهرا از «فُجاءَة» عربی به معنی ناگهان گرفتن کسی یا ناگاه درآمدن بر کسی گرفته شده است. «نُوْدِشور» یا «نُوْدِشُر» به معنی ناودان است یعنی بخشی از ساختمان که آب پشت‌بام را به سطح زمین هدایت می‌کند.

بِبی دِستِه‌های کِفِن‌پوشِ باغِر

چنار و سُرون و سِفِددال و نَـْجو

6- ببین دسته‌های کفن‌پوش باغ را / چنار و زبان‌گنجشگ و سپیدار و ناژو («سُرو» (soru) درختی است با چوب محکم و شاید همان زبان گنجشک باشد، در حالت اضافه «سُرون» تلفظ می‌شود، در مشهد هم «سُرون» گفته می‌شود. «ناجو» (nažu) یا «نَـْجو» (nāžu) همان درخت ناژو یا درخت کاج است. استاد محمد قهرمان در زمستان سال 1340 سروده است قصیده‌ای با نام «ناجو» سروده است و مطلع آن این است: «وِر شَـْخِه‌یِ ناجو پیچیَه بادِ زِمِستو / او دزدْ که اُستا نِبَشَه مِزْنَه به کادو».

اَزی برف و بِیدَم، اَزی بادروفه

دِ لَرزَه دِلِ کوه و دشت و بیابو

7- از این برف و طوفان، ازین بادروبه / در لرز است دل کوه و دشت و بیابان («بِیْدَم» (beydam) گاه به معنی سرما می‌آیند و گاه هم به معنای بوران است که همراه با باد می‌آید. «بادروفَه» (bâdrufa) بادی است که برف یا گرد و خاک را جارو می‌کند و از این طرف به آن طرف می‌برد. «د لرز بوین» در بیت 1 توضیح داده شد.)

بَییس بَرفِر اِنداخت از پوشتِ بوما

چه سَختَه، اَدَم مُفتَه از شَـْنِه باهو!

8- بایست برف را انداخت از پشت بام‌ها / چه سخت است، آدم می‌افتد از شانه بازو («باهو» یا «بَـْهو» به معنی بازو است و «از شَـْنِه‌ باهو اُفتیَن» (az šāna bâhu oftian) به معنی غایت خسته و کوفته شدن است و بی‌حس شدن شانه و بازو است. مثلا وقتی کار سختی انجام می‌دهند می‌گویند «از شَـْنِه باهو اُفتیُم» یعنی شانه و بازویم کوفته شد.)

دِ حُوْلی به پَـْرو مِرَه کوتْ بِرفا

به مِیدو به زُمبَر مِرَه یا به فُرقو

9- در خانه با پارو می‌رود جمع برف‌ها / در بیرون به زنبر می‌رود یا بر فرقون (برف‌های خانه با پارو جمع می‌شود اما در بیرون از خانه برف‌ها با زَنبَر و فرقون جمع می‌شود. «زَنبَر» یا «زَمبَر» که در گویش تربتی «زُمبَر» (zombar) تلفظ می‌شود ابزاری است به شکل مستطیل و از جنس چوب که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک، خشت و مانند آن کنند و از جایی به جایی برند. در شعر عنصری آمده است: «ز کُشتمندان زآن روستای بلخ هنوز / همی کشند سر و پای کُشته بر زنبر»)

زِمی رِفتَه از زورِ یَخ حُکمِ اِیْنَه

مِمَـْنی ازی اِیْنِه‌یِ سنگ، حِیرو

10- زمین رفته از زور یخ مانند آینه / می‌مانی ازی آیینه‌ی سنگ حیران (زمین از شدت یخ‌بندان مانند آینه شده است از این آینه سنگی حیران می‌مانی. در گویش تربتی زمین، «زِمی» (zemi) تلفظ می‌شود. «اصحلاح «از زورِ ...» به معنی از شدت ... است مثلا «از زورِ خُو وِر بار نِمِستُم» یعنی از بس خوابم می‌آید نمی‌توانم سر پا بایستم.)

به هر یَگ قِدَم پیشِ پاتِر نِگا کُ

که لیزوکَه از یخ زِمی حُکمِ صَعبو

11- به هر یک قدم (در هر قدم) پیش پایت را نگاه کن / که سر است از یخ زمین مانند صابون («لیزوک» (lizuk) به معنی سُر، لیز و لغزنده است، البته در گویش تربتی «لِخشِنْدِنوک» (lexšendenuk) هم به همین معنی است در شعری از محمدابراهیم اکبرزاده آمده است: «دلِ مُو صَد کِرَت لِخْشی، نِفَهمی / که راهِ عَشِقی لِخشِندِنوکَه. صابون در گویش تربت «صَـْبو» (sābu) یا «صَعبو» (saabu) تلفظ می‌شود)

نِه جِرکَن، نِه گُودال وَْدی دِ جَعدَه

نِه وِر سَر میَه دِسکِنای خیابو

12- نه خرابی‌های زمین، نه گودال پیدا در جاده / نه به چشم می‌رسد دست‌اندازهای خیابان (آن‌قدر برف باریده است که دیگر برجستگی و گودی‌های جاده پیدا نیست و نه دست‌اندازهای خیابان دیده می‌شود. جِرکَن» (jerkan) به معنی پستی و بلندی‌های زمین است استاد قهرمان در توضیح این واژه آورده است: دست‌انداز، آب‌بُرد، جوی و جَر، شکاف زمین. مثلا می‌گویند: «راهِ قِلعَه‌ما پور جِرکَنَه» یعنی راه روستای ما ناهموار و پر از پَستی و بلندی است. «وَْدی» (vādi) به معنی پیدا و عیان است، فعل‌های «وَْدی رِفتَن»، «وَْدی کِردَن» هم از همین واژه است. «وِر سَر اَ ْمیَن» (ver sar āmian) در گویش تربتی به معنی به چشم رسیدن، به نظر رسیدن و دیده شدن است. «دِسکَن» به معنی دست‌اندازهایی است که در خیابان‌ها یا راه‌ها درست می‌کنند.)

بِخزَه اَگِر پات، کارِت خُرابَه

نِه زِنگیچَه دَری، نِه کُلَّه، نِه زَْنو

13- بخیزد (سُر بخورد) اگر پایت، کارت خراب است / نه آرنج داری، نه قوزک، نه زانو («خِزیدَن» (xezidan) در گویش تربتی به معنی سر خوردن است. مثلا می‌گویند «پام خِست» یعنی پایم سُر خورد. «زنگیچه» (zenqiča) به معنی محل اتصال ساق دست و بازو است که آرنج گفته می‌شود. «کُلَّه» (kolla) به معنی برجستگی نزدیک مچ پا است که به آن قوزک پا می‌گویند. «زَْنو» (zānu) در گویش تربتی با مصوت کوتاه اما به صورت کشیده تلفظ می‌شود)

...

ادامه دارد ...

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1084 به تاریخ 931118, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ساعت 16:1  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |