5- شعر محلی تربت؛ شعر شمارهی 35 کتاب خدی خدای خودم، قصیده، د لرزم ازی باد و برف زمستو؛ قسمت دوم؛ استاد محمد قهرمان
اگر شعر را در وبلاگ میخوانید همانطور که میبینید به اجبار از خط Tahoma استفاده کردم و با این فونت اعراب شعر به درستی درک نمیشود. برای بهتر خواندن شعرهای محلی میتوانید نسخهی PDF گزارش را از ابتدای گزارش دانلود کنید. روش دیگر این است که شعر را به رایانهی خود منتقل کرده و برای دیدن اعراب آن از خط هما (b homa) استفاده کنید. اگر این فونت را در رایانهی خود ندارید میتوانید برای دانلود روی آن کلیک کنید. این فایل دانلود در سایت 4shared.com قرار دارد. اگر بر روی download کلیک کنید و پس از آن گزینهی freedownload را انتخاب کنید، پس از باز کردن لینک دانلود جملهای را میبینید که به انگلیسی نوشته است «اینجا کلیک کنید»، با کلیک بر روی کلمهی اینجا (here) فایل دانلود خواهد شد. پس از دانلود فایلی با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط (فونت) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
برای اینکه بتوان تلفظ صحیح شعرهای گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرقشناسان وضع کردهاند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده میکنیم. الفبای متداول بین شرقشناسان (البته به شکلی سادهتر) به شرح زیر است.
صامتها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).
مصوتهای کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o).
مصوتهای بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u).
مصوتهای کوتاهی که کشیده تلفظ میشوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).
سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژههای تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوهی ساکن ــَـْـ نشانهی فتحهي کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوهی ساکن ــِْـ نشانهی کسرهی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوهی ساکن ــُـْـ نشانهی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوهی ساکن و کسره نشانهی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)
نکتهی قابل توجه اینکه اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ میشود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمهی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانهی مصوت مرکب است، اما در کلمهی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانهی ضمه و واوِ ساکن است.
قصیدهی زمستان یکی از شعرهای زیبای گویشی استاد محمد قهرمان است که 41 بیت دارد و در سه قسمت در وبلاگ خواهد آمد. این قصیده که سی و پنجمین شعر از اشعار کتاب خدی خدای خودم است در صفحات 96 تا 98 آمده است. هفتهی گذشته 13 بیت اول این قصیده را خواندید و این هفته 14 بیت دیگر آن را از بیت 14 تا 27 خواهید خواند. هفتههای آینده ابیات دیگر را در همین بخش خواهید خواند. از این هفته سعی خواهم کرد فایل صوتی شعرهای گویشی را هم برای دانلود در اختیارتان بگذارم. البته دسترسی به گویندهی حرفهای و دستگاههای ضبط حرفهای نداشتهام و سعی کردهام با دستگاه ضبط صوتی که در اختیار دارم این کار را انجام دهم. امیدوارم خیلی بد از کار درنیامده باشد.
فایل صوتی قصیدهی زمستان (شعر تربتی) اثر استاد محمد قهرمان
...
مُنُم کُح، مَگِر گرم رَه دستِ سردُم
مُرُم زود ازی کار بَـْطِل، پشِیْمو
14- ها میکنم، مگر گرم رود (شود) دستم / میروم (میشوم) زود از این کار باطل پشیمان (دستانم را «ها» میکنم مگر گرم شود اما خیلی زود از این کار بیهوده پشیمان میشوم. هوا سردتر از آن است که بشود با ها کردم دست را گرم کرد. «کُح کِردَن» (koh kerdan) دمیدن نفس به قصد استفاده از گرمای آن.)
دلِ مُو که یَخ کِردَه از خوشکِهسِرما
مِنَـْلَه که اَتیشِ مُردَهرْ دَگیرو
15- دل من که یخ کرده (یخ زده است) از خشکسرما / مینالد که آتش مرده را بگیران. («خوشکِهسِرما» (xuške sermâ) عبارت است از سرمای هوا بدون ریزش برف و باران. در خواندن این واژه باید دقت داشت که «خوشک» در گویش تربتی همان «خُشک» در مقابل «تر» و «خیس» است اما با مصوت بلند «ـو» تلفظ میشود (xušk). «دَگِرُندَن» (daqerondan) به معنای روشن کردن آتش یا گیراندن آتش است. این فعل به صورت لازم «درگرفتن» و به صورت متعدی «گیراندن» است. در شعر خواجه میخوانیم: «صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند / عجب گر آتش این زرق در دفتر نمیگیرد».)
هَمو کُندِههای بِنَه یا تاقِر
بیار و دِ مونِ بُخوری بِتُپّو
16- (دلم میگوید:) همان کندههای بَنه یا که تاخ را / بیاور و در میان بخاری جای بده («بِنَه» (bena) یا «بَنِه» (bane) عبارت است درختی که در کوهها میروید و میوهای شبیه به پسته دارد. شاید بشود آن را پستهی وحشی خواند. مغز بنه را میکوبند و در خوراکهایی مانند قروتی از آن استفاده میکنند. هیزم درخت بنه بسیار خوب و با دوام میسوزد. «تاق» (tâg) درختی دیگر است که هیزمش آتش خبی دارد. در لغتنامهی دهخدا «تاخ» آمده است به معنی آزاددرخت که در شمال ایران میروید و نیک آتش گیرد. در شعر رودکی آمده است: «شاخی برآمد از برِ شاخ درخت تود / تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود» و در دیوان سوزنی سمرقندی داریم: «سؤال من به تو گیراتر است میدانم / از آنکه آتشِ افروخته به هیزمِ تاخ». «بُخوری» (boxuri) در گویش تربتی به جای بخاری میآید. «تُپُّندَن» (toppondan) یا «تُپُندَن» (topondan) در گویش تربتی معادل تپاندن یا طپاندن است که به استناد یادداشتی از دهخدا مصدر منحوتی است از «تَپمَک» ترکی، به معنی چیزی را به زور در جایی جای دادن.)
مُگُم خُوْ مِبینی، که سالونِ سالَه
چِنی کُندِههایِ نِمُندَه دِ پِستو
17- میگویم (در جواب دلم میگویم) خواب میبینی، که سالهای سال است / چنین (اینگونه) کندههایی نمانده در پستو («خَنِه پِستو» (xane pestu) اطاقی در انتهای خانه که حکم انباریهای امروزی را داشته است در مقابل «خَنِه پیشو» (xane pišu) به معنی اطاقی که در ورودی خانه قرار دارد. گفتهام که «خَـْنَه» (xāna) در گویش تربتی به معنی اطاق است.)
نِه وِرپایَه کُرسیچَهما، تا خِدِیْ تو
بِدَْرِم شُوایِ بِلَندِر چِرَ ْغو
18- نه برپا است کُرسیمان تا با تو / بداریم شبهای بلند را چراغان (بساط کرسیمان هم بر پا نیست تا با تو شبهای بلند را چراغان داشته باشیم. «کُرسی» (korsi) یا کُرسیچَه» (korsiča) وسیلهای گرمایشی است که در گذشته در زمستانها در همهی خانهها روشن میکردهاند و آن عبارت است از میزی کوتاه که در زیرش منقلی پُر از ذغالهای مرغوب، دیرسوز و کمدود گداخته قرار داده شده و لحاف بسیار بزرگی بر روی آن نهند تا گرمای حاصل از منقل از زیر میز خارج نشده و به هدر نرود. برای نشستن و خوابیدن افراد دور کرسی معمولاً از چند متکا، بالش و پشتی استفاده میشود. در این اواخر کرسی نفتی و کرسی برقی نیز درست شده بود. به طور سنتی، برای گرم کردن کرسی از بخاریهای ذغالی استفاده میکردند ولی با پیشرفت فناوری، به تدریج از بخاری الکتریکی نیز استفاده میشد. «چِرَ ْغو دیشتَن» (čerāgo dištan) به معنی بیدار ماندن در شب است. «چِرَ ْغو» (čerāgu) یا «شُوْچِرَ ْغو» (šowčerāgu) به معنی میهمانیهای خودمانیای است که خراسانیها در شبهای بلند زمستان دور هم جمع میشوند و با خواندن فریاد و اوسنه و گپ و گفت شبهای زمستان را به گرمی میگذرانند. استاد محمد قهرمان در قصیدهی بلند «ناجو» به طور کامل به توضیح این رسم پرداخته است که در آرشیو وبلاگ موجود است: «کوتاه مِنَن مُردُمِ فِهمیدَهتَر از ما / شُوهایِ دِرازْهَنگِ زِمِستورْ به چِرَ ْغو»)
دِ چَن سال اَزی پیشتَر، جِرق کِردِم
زُغالِ که اِستُندَه بویِم ز دیکو
19- در چند سال از این پیشتر، شعلهور کردیم / زغالی که ستانده بودیم از دکان (زغالی که از مغازه گرفته بودیم را نیز در چند سال قبل روشن کردیم. «جِرق» در گویش تربتی هم به معنی سرخ و شعلهور است و هم به معنی سریع و چابک. مثلا میگویند «زُلاغا جِرق رَف» یعنی زغالها سرخ و شعلهور شد؛ یا میگویند «فِلَـْنی اَ ْدَمِ جِرقیَه» یعنی فلانی آدم چابکی است. در توضیح «دیکو» باید عرض کنم در گذشتههای دور دورهگردها به طور مرتب به روستاها سر میزدهاند و مایحتاج روستاییان را که جزو تولیدات خود روستا نبوده است را به آنها میفروختهاند از جمله چای، قند، توتون، تنباکو و غیره. با افزایش جمعیت روستاها برخی از اهالی تصمیم گرفتند که مایحتاج مردم را از شهر بیاورند و در دکانی که معمولا یکی از اطاقهای خانهشان بود به دیگر اهالی بفروشند. معمولا کار فروش را زن و فرزندان دکاندار انجام میدادند و «دیکودَری» یا دکانداری شغل دوم محسوب میشد و درآمد اندک آن باعث نمیشد صاحب دکان از کشاورزی معاف شود)
خدا او زِمونِر بیامُرزَه بِرَّهم
به یاد جِوَْنی چِنی مُور مَجیزّو
20- خدا آن زمان را بیامرزد، عزیزم / به یاد جوانی چنین مرا نچزان (بِرَّهم» (berram) به معنی برهی من است اما ایهاما به معنی جانم و عزیزم به کار میرود. «چزاندن» یا «چزانیدن» در گویش تربتی «جِزُّندَن» یا «جیزُّندَن» تلفظ میشود و به معنی آزار و اذیت کردن است.)
تو از زورِ پیری مِلِرزی نِه سِرما
سَرُم تِ که رَفتُم دِگَه دل به سِرّو
21- تو از شدت پیری میلرزی، نه سرما / رهایم کن که دیگر دلسیر شدم (اصحلاح «از زورِ ...» به معنی از شدت ... است مثلا «از زورِ خُو وِر بار نِمِستُم» یعنی از بس خوابم میآید نمیتوانم سر پا بایستم. «سَر داین» (sar dâyan) به معنی رها کردن و ول کردن است قهرمان در جایی دیگر گفته است «دل مِگَه مُور سَر تِ تا بُفتُم به پاش / پِندِرَه کارِ ز دستش وَرمیَه». «دل به سِرّو رِفتَن» (del be serru reftan) یا «دل به سِرّو بویَن» به معنی بیحوصله و بی دل و دماغ شدن یا بودن است قهرمان در بیتی از مثنوی همشهری شیرینزبان آورده: «چه شُوبَزی به دَر یَرُم بِرِیْ او؟ / که رفت از یِکِّه مُندَن دل به سِرّو»)
دلُم گفت ما پیر رَفتِم خِدِیْ هَم
اَگِر رِفتَه از هوشِ تو پیرِ نادو
22- دلم گفت: ما پیر رفتیم با هم / اگر رفته از خاطر تو پیر نادان (دلم در جواب من گفت: ای پیر نادان اگر از خاطرت رفته است بدان که ما با هم پیر شدیم. «هوش» در گویش تربتی به معنی یاد و خاطر است مثلا به هوشم نیه یعنی به خاطر ندارم، فراموش کردهام.)
به ذِهنُم حواسِ دُرُستِ نِدَْری
که خَـْطِر مِنی از سِفِدرِفتَنِ مو
23- به گمانم حواس درستی نداری / که فراموش میکنی از سفید شدن مو. («خَـْطِر کِردَن» (xāter kerdan) در گویش تربتی به معنی از یاد بردن و فراموش کردن است.)
دلُم دُوْ مِتَه، پیرِ نادو مِگَه مُور
حَرُممَرگ، رِفتَه اَزی رو بِذو رو
24- دلم دشنام میدهد، پیر نادان میگوید مرا / حراممرگ، شده از این رو به آن رو («دُو» (dow) معانی مختلفی دارد میدان و معرکه، دشنام و ناسزا، دویدن و در نهایت «دُو بویَن» به معنی داوطلب بودن. «دو داین» (dow dâyan) به معنی دشنام دادن و ناسزا گفتن است. «حَرُممرگ» (harommaq) دشنامی است به این معنی که حیوان حلال گوشت اگر بمیرد نمیتوان از گوشت او استفاده کرد و به اصطلاح فقهی حرام شده است. این دشنام را توسعا در مورد انسان هم به کار میبرند. «حَرُم رِوی» (harom revi) به معنی الهی حرام بشوی هم متضمن همین معنی است. «ازی رو بِذو رو رِفتَن» یا از این رو به آن رو شدن به معنی عوض شدن خلق و خو یا به قول امروز تغییر صد و هشتاد درجهای است)
اَزی جِرّ و مِنجَر، به یَگبار اَشگُم
بهدَر رِخت از چَشمِ مُو حُکمِ بارو
25- از این جر و بحث، به یکباره اشکم / بیرون ریخت از چشم من مانند باران («جِرّ و مِنجَر» (jerro mekjar) به معنی جر و بحث و بگومگو است. باید این توضیح را اضافه کنم که باران در گویش تربتی «بَـْریش» (bariš) گفته میشود.)
دلُم گفت خُوردی؟ بُخُور، نوشِ جونت!
اَگِر مَردِشی تا بهدَر رِم به مِیْدو
26- دلم گفت: خوردی، بخور، نوش جانت / اگر مردش هستی تا بیرون برویم. («مِیْدو» (meydu) به معنی میدان و معرکه است. البته غالبا «مِیْدو» به معنای بیرون از روستا و بیرون از خانه است. مراد از مصرع دوم این است که اگر جرات داری بیا برویم بیرون، تا مثلا آنجا به حسابت برسم.)
مُو هیچِّه نِگُفتُم دیُم حق بِذویَه
اُو از چَشم و چارُم هَمو ساخت شُرّو
27- من هیچچیز نگفتم دیدم حق به او است (حق با او است) / آب از چشم و چارم همینطور در حال ریختن. («ساخ» یا «ساخت» به معنی طور است. استاد قهرمان در قصیدهی «ناجو» گفته است: «اِی بادِ زِمِستو چه خِبَر رِفتَه که ایساخْت / کِردِیْ به خودِت باد و مِتی جُولو دِ مِیْدو؟!». «شُرّو» (šorru) به معنی در حال آب ریختن است از اسم صوت «شُرشُر» به معنی صدای ریختن آب میآید. مثلا ممکن است بگویند: «از سَفخ اُوْ مُشُرَّه» یعنی از سقف آب میریزد.)
ادامه دارد ...
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 1085 به تاریخ 931125, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, دانلود شعر تربتی صوتی