4- شعر محلی تربت؛ اوسنهی شغال دم لکه (قصهی شغال دمبریده)؛ محمد قهرمان؛ قسمت اول
برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده میگیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خطها (فونتها) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
در خراسان داستانهای عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه میگویند. این افسانهها ساختهي ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبهي سرگرمی داشته و در شبهای بلند زمستان در شبچراغانها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع میشدهاند و دور کرسی مینشستهاند برای کودکان تعریف میکردهاند. منبع این افسانهها کتابهای امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانههای ارتباط جمعی این افسانهها رو به فراموشی و خاموشی میروند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانههایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام دادهاند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ. امیدوارم از این افسانهی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصهی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما میتواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اُوسِنِهی شِغالِ دُم لِکَّه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصههای کودکان نزدیک شوم.
1
روزِ بو، روزِگارِ بو
پوشت خَنِهیْ نَنِهیْ حسن گُودالِ بو
یَگ آقا شِغالِ بو!
ای شِغال
روزِ از قالِ خودِش صُحبِ به وَخت
رَف به دَر تا بِزِنَه چرخِ شِگار
دو قِدَم نِرِفتَه دی صِدایِ هُوهُویِ میَه
گُف که ای صدا چیَه؟
نِکِنَه ای سَگیَه دولَه مِنَه
سگ خِدِیْ مُو دُشمنَه
دشمنِ ما دوس نِمِرَه
شُگُمبَهیُم گوش نِمِرَه
وای وِر جونُم اَگِر ای سَگِگَه
بوی وَر دَرَه بیَه وِر رَدِ مُو
پَس بُدُوَه، پیش بُدُوَه
مُندَهمْ کِنَه، مُور بُجُوَه
دِلِشِر بایْ مِتَه از تِرس، شغال
خُودِشِرْ
تُندِ مِندَزَه دِ قال
گاهْ وَختِ مِکِشَه کِلَّه، بِبینَه چه خِبَر
چار دو بَر خِلوَت
هیچِّه وِر سَر نِمیَه
نِه اَدَم، نِه جِنوَر
او صدا وازُم هست روز نشست و شُو رِسی
دِگَه وختِ خُو رِسی
آق شِغال دِ خُو نِرَف
تا سحر
داش دِگِ "چه کُنُم" وِر سرِ بار!
بِستِکَه؟ به دَر رِوَه؟ چکار کِنَه؟
بِستِکِه، از گوشنِگی تِلَف مِرَه
واز اگر به در رِوَه، سگ مُدُوَه تِغِش مِتَه
نِمتِنَه از دَمِ او فِلار کِنَه
پایِ جونَه دِ میو
جونَه نه بادِنجو!
آق شِغال دلدل مِنَه
یَگ دِلِش بِذو مِگَه مُندَن تو بیثِمَرَه
ای یِقینَه که اَگِر بهدَر نِری
تُورْ مُکوشَه گوشنِگی دِ مینِ قال
پس بِجیکّی بیتَرَه
...
روزی بود، روزگاری بود / پشت خونهی ننهي حسن گودالی بود / یه آقا شغالی بود / این شغال / روزی از سوراخ خودش صبح زود / رفت بیرون تا دنبال شکار بگرده / دو قدم نرفته بود دید صدای هوهویی میاد / گفت که این صدا چیه؟ / نکنه این سگه که زوزه میکشه / سگ با من دشمنه / دشمن ما دوست نمیشه / شکمبه هم گوشت نمیشه / وای به حالم اگه این سگه / بوی من رو بفهمه بیاد دنبال من / پس بدوه، پیش بدوه / خستهام کنه، من رو تیکه پاره کنه / دلش رو میبازه از ترس شغال / خودشو / زود میندازه تو سوراخش / بعضی وقتا کله میکشه ببینه چه خبره / دور و بر خلوت / هیچی به چشم نمیاد / نه آدمی، نه جونوری / اون صدا بازم هست / خورشید غروب کرد و شب رسید / دیگه وقت خواب رسید / آقا شغال خوابش نبرد / تا سحر / دیگِ "چه کنم" داشت سرِ بار / بمونه؟ بیرون بره؟ چکارکنه؟ / بمونه، از گشنگی تلف میشه / باز اگه بیرون بره، سگ میدُوه تیکه پارهش میکنه / نمیتونه از چنگ اون فرار کنه / پای جونه در میون / جونه، نه بادمجون / آقا شغال دلدل میکنه / یک دلش بهش میگه موندن تو بی فایدهس / مطمئن باش که اگه بیرون نری / تو رو میکُشه گشنگی توی سوراخ / پس فرار کنی بهتره.
... ادامه دارد
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 999 به تاریخ 920228, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه