سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه؛ قسمت دهم؛ زنده‌یاد استاد محمد قهرمان

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

...

10

هَمِگی شَل و شِهید

جونِشا لیچِّ عرق

مُدُوَن واز مُدُوَن

قولِ راهِ خُبِ وَختِ دُویَن

یَگ شِغال که از هَمَه دُمبالْ تِرَک لِخ مِکِشی

قِدِمارْ سوس کِرد و مُنْد

جِغ کِشی:

رِفِقایْ خدازیَه!

اَخِرِش از مُندِگی - اوم وِر اِلَه -

پیرِتا به‌دَر میَه!

هَمَه بی‌خود مُدُوِن

چَشمِتا کورَه مَگِر

خیلِ اَگِر جِهاد کِنِن لینگِ رِفِقْتارْ مُجُوِن!

دُویَن بی‌ثِمَرَه

چرخِ او شِغالِ دُم‌لِکَّه زیَن بی‌ثِمِرَه (ن و: بی‌اثرَه)

گُمَه او دِ مینِ ما، اَگِر که بَوَر نِمِنِن

خودِتارْ نِگا کِنِن!

راس مُگُف بِندِه‌یْ خدا

هر کُدُم، شِغالِ دُم‌لِکِّه‌یِ بود!

نِه که وِرگُم یَکِ بود، یَکِ نِبود

وِرمِگِردَن هَمَه‌شا لُکَّه مِرَن

فَرِغ از شِغالِ دُم‌لِکَّه مِرَن

هَمَه پوشتِ سَرِشارْ نِگا مِنَن:

دُمبِ چی و کارِ چی!

هَمَه از دَم بی‌دُمَن!

وَرگی اَگِر کُ دُمبِتا؟

کَج کَج مِنَن وِر تو نِگا

اِنگارْ مِنی سالونِ سال گِذیشتَه

از هوشِشا رِفتَه که دُمبِ داشتَن

بالایِ شِگَم گِذاشتَن

وِرمِگَن ما که به هوشِما نیَه

ما اَزو وَختِ که یادِما میَه هَمچِنی‌یِمْ

چِمدِنِم که دُم چیَه

ما بِرارا هَمَه‌ما

هَستِم از اُولَدِه‌یِ دُم‌لِکِّه‌ها

خَرِ ما از کُرِّگی دُمبِ نِداش ...

اُوسِنِه‌يِ ما به سَر رِسی

کُلاغْ به خَنَه‌شْ نِرِسی ...

22/9/54

همگی شل و شهید/ تنشون خیس عرق/ میدون باز می‌دون/ وقتی راه زیادی رو دویدن/ یک شغالی که از همه عقب‌تر لِخ می‌کشید/ قدم‌هاش رو سست کرد و موند/ داد زد:/ رفیقای خدازده/ آخرش از خستگی -اون هم بی‌خودی-/ پدتون در میاد/ همه بی‌خودی می‌دوین/ چشمتون کوره مگر/ خیلی اگه همّت کنین پای رفیقتون رو می‌گیرین/ دویدن بی‌ثمره/ دنبال اون شغال دم‌بریده گشتن بی‌اثره/ اون بین ما به چشم نمیاد، اگه که باور نمی‌کنین/ خودتون رو نگاه کنین/ راست می‌گفت بنده‌ی خدا/ هر کدوم خودش شغال دم‌بریده‌ای بود/ نه که بگم یکی دم‌بریده بود و یکی نبود/ برمی‌گردن همه‌شون جمع می‌شن/ از اون شغال دم‌بریده فراموش می‌کنن/ همه پشت سرشون رو نگاه می‌کنن/ دُم چی و کار چی!/ همه از یک کنار دم ندارن/ اگه بهشون بگی کو دُمتون/ چپ‌چپ بهت نگاه می‌کنن/ انگار که سال‌های سال گذشته/ یادشون رفته که دمی داشتن/ به خاطر خودن انگور از دست دادنش/ بهت می‌گن ما که یادمون نیست/ ما از اون وقتی که یادمون میاد همین‌طوری هستیم/ چه‌می‌دونیم که دم چیه اصلا؟/ ما برادرا همه/ از خاندان دم‌بریده‌ها هستیم/ خر ما از کرگی دم نداشت .../ قصه‌ي ما به سر رسید/ کلاغه به خونه‌‌ش نرسید ...

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1009 به تاریخ 920505, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۲ساعت 17:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه؛ قسمت نهم؛ زنده‌یاد استاد محمد قهرمان

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

...

9

...

به خَنَه وِرمِگِردَه

چُوشَفتِ وِرمِدَرَه

قوچ مِنَه بالایِ شِغالا، وِرمِگَه

بِستِنْ اَگِر جونِ شما مِخَرَه!

از جَرحِ دل چُوشَفْتِشِرْ

مِکِشَه وِر بَختِشا

گاهِ وِر ای مُدُوَه

گاهْ وِرو دِراز مِرَه

هَمَه‌شا وِر اَجّ و بُج به‌دَر مِرَن

لَتِ پُختِه‌یْ مُخُورَن

دُمبِشا وا نِمِرَه

هر چه زورکَن مِزِنَن

وَختِ رِفتَن نَعَلاج

دُمبِشارْ مُکُرچِنَن

هَمَه دُم‌لِکَّه مِرَن

مُدُوَن تا قِلمِنَه

بِرِیْ که زودتَر بِجِهَن هَمدِگَرِرْ پِی مِزِنَن

تول مِتَن، خُچار مِتَن

پایِ هَمِر لِقِیْ مِنَن

اَخِرِش به‌دَر مِرَن

هَمَه رِفتَن دِ زوزَه

رَدِ زِخما مِسوزَه

وَختِ به مِیْدو مِرِسَن دولَه مِنَن

یاد اَزو شِغال نَقولَه مِنَن

جِغ مِکِشَن: چه خاکِ رَف وِر سَرِ ما

شِغالِ دُم‌لِکَّه فِرِب دا هَمَه مارْ

بُدُوِم بِگیرِمِش!

هر شِغال

وِر رَدِ جلوتِری که بی دُمَه دِ خِز مِرَه

غَفِلَه که خُودِشُم دُم نِدَرَه

جِغ مِکِشَه: بِگیرِنِش! بِگیرِنِش!

او شِغالِ بَمبُلیمْ همپایِ اونا مُدُوَه

خِدَشا جِغ مِکِشَه

از هَمَه‌مْ صدایِ او جِرِس‌تَرَه:

بُدُوِن، های بُدُوِن!

بُدُوِن، بِگیرِنِش!

وِر زِمینِش بِزِنِن، اورْ بُجُوِن

...

باغبون برمی‌گرده به خونه‌ش/ چماقی برمی‌داره/ حمله می‌کنه به سمت شغال‌ها و می‌گه/ اگه جونتون می‌خواره بمونین/ از ته دل چماغش رو/ می‌زنه به سر و تن شغال‌ها/ گاهی به این یکی حمله می‌کنه/ گاهی به اون یکی حمله می‌کنه/ صدای زوزه‌ی شغال‌ها بلند می‌شه/ کتک مفصلی می‌خورن/ اما دُمشون از تاک‌ها باز نمی‌شه/ هر چه زور می‌زنن/ وقت فرار کردن از روی ناچاری دمشون رو می‌کنن/ می‌دون به سمت سوراخ دیوار باغ/ برای این که زودتر فرار کنن همدیگه رو کنار می‌زنن/ هول می‌دن، فشار می‌دن/ پای هم رو لگد می‌کنن/ آخرش همه تونستن فرار کنن/ همه از درد زوزه می‌کشیدن/ رد زخم‌های همه‌ی شغال‌ها می‌سوخت/ وقتی به بیرون بیرون باغ رسیدن همه شروع کردن به داد و فریاد/ یاد اون شغال ناقلا افتادن/ گفتن چه خاکی به سرمون شد/ شغال دُم‌بریده همه‌مون رو فریب داده/ باید بریم بگیریمش/ هر شغال/ دنبال شغال جلوی خودش که بی‌دُم هست شروع می‌کنه به دویدن/ غافل از اینکه خودش هم دُم نداره/ داد می‌زنه: بگیرینش، بگیرینش/ او شغال حقه‌باز هم پابه‌پای شغالای دیگه می‌دوه/ همراه اونا داد می‌زنه/ صداش هم از همگی بلندتره:/ بدوین آی بدوین/ بدوین بگیرینش/ بزنینش زمین، تیکه پاره‌ش کنین/ ...

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1008 به تاریخ 920429, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۲ساعت 19:20  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه؛ قسمت هشتم؛ زنده‌یاد استاد محمد قهرمان

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

...

8

جیرِه‌یِ چَن مَهِه‌یِ مُو اَزینْجیَه

خُوردَنُم حِسابْ دَرَه

بی‌حَسابی خُب نیَه

خُودْتار نِجیسُم نِمدَنِن

هر چِرْ رِسی پوز مِزِنِن

خوشِه‌هارْ نیم‌خُور مِنِن، غُژمَه مِنِن

بس که هی از دَمِ دَرْ تا پیشْنِه‌یِ باغ دُویِنْ

پاکْ دِ مینِ او ریِن!

اِی اِلاهُم که شما چِه‌کار بِرِن!

وِر خَرِ مُردُم نِمِگَن، نیمْ‌بَر بَییس سِوار بِرِن؟

رِفِقِمِن، قُبولَه

صَحِبِ ای باغ که نیِن

اَگِر چه که ما و شما نِدَرِم

اَنگورْ خَدایُم به شما به یَگ شَرط

هَمَه گُفتَن که چیَه؟

گُف خیلِ سَخ نیَه

وَختِ ای ساخ مِزِنِن بِرِی شِگَم تِغ و تِوَر

باغِمِر دِ نیصفِ روز خُراب مِنِن

شرطِ مُور - اَگِر قُبول مِنِن - ایَه:

دُمبِ شُمارْ گِرِه بُتُم به تاکا

تا که سَرِ خود نِدُوِن دِ مینِ باغ

وِر اِلَه اِقذِر خِرَبی نِکِنِن

قِسمَتِشِر هَر کِه خُورد و سِر نِرَف، جِغُم کِنَه

تا بیَیُم واش کُنُم جای دِگَه دِبَندُمِش

شَرمِتا نَئْیَه اَگِر صَد کِرَتُم صدا زِنِن

هَمَه گُفتَن که قُبول!

شِغال دُم‌لِکَّه مِرَه

دُمبِ هَمَه‌رْ گِرِه مِتَه

انگورِ سِرِ مُخُورَه

وَختِ مِبینَه هَمَه گرمِ خورْدَنَن

اَرُمَک از میونِشا به دَر مِرَه

وِر بُومبِ باغْبو مُدُوَه

باغْبو دِ خَنَه‌شْ دِ خُوَه

از پوشتِ بوم بِلَن بِلَن جِغ مِکِشَه:

باغِبو! باغِت خُرابْ!

میوِه‌یِ باغِت شِرابْ!

باغِبو اَجیر مِرَه، به دَر میَه

تا بِبینَه که چیَه

چیزِ قابِل نیَه

زِرِ هر تاکِ شِغالِ اِستیه!

...

خوراک چند ماهه‌ی من از همین باغه/ آخه خوردن هم حسابی داره/ بی‌حسابی که خوب نیست/ خودتون رو نجس هم نمی‌دونین/ به هر چی رسید دهن می‌زنین/ خوشه‌های انگور رو نیمه‌خور می‌کنین، مُچاله می‌کنین/ بس که هی از در باغ تا آخر باغ دویدین/ توی باغ ما ریدین/ ای خدایا، بگم که شما چه کار بشین/ نمی‌گن: به خر مردم باید نیم‌بر سوار بشین؟/ رفیقم هستین، قبوله/ صاحب این باغ که نیستین/ اگه چه که ما و شمایی نداریم/ انگور می‌دم به همه‌تون به یک شرط/ همه گفتن: به چه شرطی؟/ شغال دُم‌بریده گفت: خیلی هم سخت نیست/ وقتی که این‌قدر برای شکم‌تون این طرف و اون طرف می‌دوین/ باغم رو تو نصف روز خراب می‌کنین/ شرط منو - اگه قبول می‌کنین - اینه:/ دُم شما رو گره بدم به تاک‌ها/ تا که سرِ خود ندوین توی باغ/ بیخودی این‌قد خرابی نکنین/ هر کس سهمشو خورد و سیر نشد صدام کنه/ تا بیام بازش کنم جای دیگه ببندمش/ خجالت نکشین اگه صد بار هم صدام کنین/ همه گفتن که قبول/ شغال دم‌بریده می‌ره/ دُم همه‌رو گره می‌ده/ بعدش یک شکم سیر انگور می‌خوره/ وقتی می‌بینه همه سرگرم خوردن هستن/ آروم آروم از بین شغال‌ها بیرون می‌ره/ می‌دوه روی بوم خونه‌ي باغبون/ باغبون توی خونه‌ش خواب خوابه/ از روی پشت بوم بلند بلند داد می‌زنه: باغبون باغت خراب!/ میوه‌ي باغت شراب!/ باغبون بیدار می‌شه، بیرون میاد/ تا ببینه که چه خبره/ خبر مهمی نیست/ فقط زیر هر تاک شغالی ایستاده/ ...

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1007 به تاریخ 920422, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۲ساعت 19:28  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه؛ قسمت هفتم؛ زنده‌یاد استاد محمد قهرمان

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

...

7

از بَس دیَن انگورِ خُب شِغالا

رَف لینگَه لینگَه چَشمِشا

اُو کَش گِریف از دَهَنا

رَفتَن که انگورْ بُخُورَن

ای وِری بَر مُدُوَه

او وِرو بَر مُدُوَه

ای صَحِبی‌رْ پِرتُو مِنَه

وِر ریش‌بابا دِراز مِرَه

او مِگَه عَسگِری خُبَه!

ای مِگَه لَعْلُم بَد نیَه!

شِغالِ دُم‌لِکَّه مِگَه

اَخِر خُدارْ خوش نِمیَه

چُطُو میَه از دِلِتا

ای هَمَه انگورِ خُبِر به یَگ بار

حَرُم حَرَس کِنِن، دِ پا بِمَلِن؟

مُرُوَّتُم خُب چیزیَه!

به یَکِ گُفتَن از چی تِرسی‌یی؟

گُف اَزونِ که دیُم

مُم دیُم خُورْدَنِتار و تِرسیُم!

به دِلُم رِفتَه بِرات که باغِمِرْ وِرمِندَزِن

بیخود نیَه دِست و دِلُم دِ لرزَه

از وَختِ کِردِن دِسلاف

دِنْدونایِ هَمَه تِز!

اِشتِهایِ هَمَه صاف!

به مِتَل وِرنِمِگَن: وَختِ به دِریا مِرِسِن اُو وَردِرِن به انصاف؟

سَرشار جُمْبو مِتَن شِغالا

که نیَه چِنی بِرار!

ما شِنُفتِم که مِگَن وَختِ به دِریا مِرِسی

هَم کوزَه‌تِر پور اُو کُ

هَم پوزِتِر وِر اُو گُذار!

نِمْدَنیستِم که چِنی بِخیلی!

اَتیش دِ باغِت اُفتَه!

دو حَپَّه انگورِ تو زَهرِ ما رَف!

بَسَّه که مَرْگِرْ مُخُورِم

اِقذِر مَکُ تو جِغْ‌جار

شِغالِ دُم‌لِکَّه مِگَه

اَخِر حِسابِم هَس دِ کار

مُویُم و هَمی باغ که دیِن

...

از بس دیدن انگور خوب شغالا/ چشماشون لنگه لنگه شد/ آب از دهناشون راه افتاد/ رفتن که انگور بخورن/ این به این ور میدوه/ اون به اون ور میدوه/ این انگور صاحبی رو ول می‌کنه/ به سمت انگور ریش‌بابا حمله می‌کنه/ اون میگه انگور عسکری خوبه/ این میگه انگور لعل هم بد نیست/ شغال دم‌بریده می‌گه/ آخه خدارو خوش نمی‌آد/ چطور دلتون میاد/ این همه انگور خوب رو یه بار/ نفله کنین، زیر پا له کنین؟/ انصاف هم خوب چیزیه/ به یکی گفتن از چی ترسیدی؟/ گفت ازون چیزی که دیدم/ منم خودتون رو دیدم و ترسیدم/ به دلم افتاده که باغم رو از بین می‌برین/ بیخود نیست که دست و دلم می‌لرزه/ از وقتی که شروع کردین/ دندونای همه تیز/ اشتهای همه صاف/ نشندین که می‌گن وقتی که به دریا رسیدین آب بردارین به انصاف/ سرشونو تکون می‌دن شغالا/ که اصلن هم این‌طوری نیست/ ما شنیدیم که می‌گن وقتی به دریا می‌رسی/ هم کوزه‌تو پُر آب بکن/ هم هر چی دلت خواست بخور/ نمی‌دونستیم که این‌قد خسیسی/ آتیش بیفته به باغت/ دو دونه انگورت زهرمون شد/ بسه دیگه که مرگ بخوریم بهتره/ اینقدر سر و صدا نکن/ شغال دم‌بریده می‌گه/ آخه حسابی هم تو کار هست/ منم و همین باغ که دیدین/ ...

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1006 به تاریخ 920415, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۲ساعت 17:37  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه؛ قسمت ششم؛ زنده‌یاد استاد محمد قهرمان

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

6

روز و شُو غُصَّه و غم خوراکِشَه

روز میَه تُو نِدِرَه

شُو مِرَه خُو نِدِرَه

هِی مِنَه فکر و خیال

اَخِرِش

وِر سَرِ او مِزِنَه فِکرِ خُبِ

رو به اَبَدی مِنَه

هر چه باغ‌ْانگوریَه

زِرِ پا به‌دَر مِنَه

مینِشا باغِ خُبِ وَدی مِنَه

او وَخ مِرَه جایِ شِغالایِ دِگَه

چی بِذونا وِرمِگَه؟

وِرمِگَه خدابیامُرزِ عَموم

بِچِّه کولِه‌یِ نِداش

باغْ‌انگوریِ آبادِ خُبِ

هم بِرِیْ مُو، هم بِرِیْ شما گِذاش:

گوشت و نَزَه که ز هَم جدا نیَن!

وَختِشَه اَنگورِشِرْ بِرِمْ خِدِیْ هم بُخُورِم

یَگ شِگَمْ انگورِ سِرْ

نذر دَرُم که بُتُم هَمِه‌یْ شُمارْ

شِگِمارْ صَعبو زِنِن

هَمَه مِهمونِ مُویِن بِرِیْ نهار!

بُدُوِن بِرِن {ن و: بِرِم} که رَفتِم رِفِقا!

هر کِه رِفِقِ مایَه

چُنِّه‌یْ بِرِقِ مایَه

بیایَه و بیایَه!

او دِ جِلُو، بُرِّ شِغال از رَدِ او

رَفتَن و رَفتَن، رِسیَن

گُف درِ باغ دِبِستَه‌یَه

دا بِذونا قِلْمِنِه‌یْ باغِرْ سُراغ

خودِ او سِردِستَه‌شا

هَمَه رِز کِردَن دِ باغ

خدا بِرکَت بِتَه بِذی هَمَه تاک

خِدِیْ ای هَمَه انگور!

هر تاک، مِگی عروسِ بو دِ سِر بَر

گوشوَرِه‌های گوشِش

اُفتیَه تا سرِ دوشِش!

روز وشب غصه و غم خوراکشه/ روز میاد تاب نداره/ شب میره خواب نداره/ هی فکر و خیال می‌کنه/ آخرش/ فکر خوبی به سرش می‌زنه/ میره به سمت روستا/ هر چی تاکستان خوبی هست/ زیر پا میذاره/ بینشون باغ خوبی پیدا می‌کنه/ اون‌وقت میره پیش شغالای دیگه/ چی به اونا میگه؟/ میگه خدابیامرز عموم/ بچّه مَچّه‌ای نداشت/ یه تاکستان آباد و خوبی رو/ هم برای من، هم برای شماها گذاشت:/ گوشت و ناخن که از هم جدا نیستن/ وقتشه انگورش رو بریم با هم بخوریم/ یک شکم انگور سیر/ نذر دارم که بدم به همه‌ی شما/ شکماتونو صابون بزنین/ بدوین بریم که رفتیم رفیقا/ هر کی رفیق ما هست/ رفیق شفیق ما هست/ بیاید و بیاید/ اون جلو و یه گله شغال دنبال اون/ رفتن و رفتن، رسیدن/ گفت در باغ که بسته هست/ سوراخ دیوار باغ رو نشون اونا داد/ خود اون هم سردسته‌شون/ همه ریختن توی باغ/ خدا برکت بده به این همه تاک/ با این همه انگور/ هر تاک می‌گی عروسی بود با لباسای خوشگل/ گوشواره‌های گوشش/ افتاده تا سر دوشش/ ...

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1005 به تاریخ 920408, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۲ساعت 11:53  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه؛ قسمت پنجم؛ زنده‌یاد استاد محمد قهرمان

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

...

5

کوزَه‌رْ دِ اُو اِنداخ

تا بِتَه سِزایِشِر بِذی ساخ!

او که مِرَف دِ کوزَه

کوزَه دِ کَل کَل مِرَف

شِغال مُگُف چه عُذر و مَعذورِ به جا می‌یَرَه!

به هوشِتَه مُورْ دِ تِلَه دینَه دی‌یی

از تَهِ دل مِخِنْدی‌یی؟

اِمروز که رِفتی دِ تِلَه

نَلَه مَکُ تو وِر اِلَه!

بَسَّه دِ سَر شِگِستَه!

زِلّی پِلّی بی‌ثِمَرَه

دِ گوشِ مُو بی‌اثرَه

کوزَه از اُو کِم‌کِمَک سِنگی مِرَف

سِنگی و هِنگی مِرَف

اَخِرِش مَییس شِغالِرْ تَه کِشَه

آق شِغال دِس‌پیچَه رَف

گُف بِرار چه‌کار مِنی؟

دُمبِمِر سَر تِ که مُور تَه مِکِشی!

راه واز، جَعْدَه دراز اَگِر مَیی فِلار کِنی!

کوزَه از اُو پور مِرَه، کارِ شِغال سَختَه بِرار

شوخی وِرْدار نیَه کار

وختِ نِزدیکَه دِ اُو غُطَّه خورَه

نَعَلاجَه پوزِشِرْ پیش بُبُرَه

دُمبِشِر بُکُرچَنَه

دِندونارْ بَن کِرد و خُب دِ زور نِشَس

دُمبِشِر کُرچُنْد و جَس ...

 

اَزو روز، شِغالِ ما هر جا مِرَه

اورْ شِغالایِ دِگَه دورَه مِنَن

بِندِه‌یْ خُدارْ دَس مِندِزَن، چَکَه مِنَن

اِسمِشِر شِغالِ دُم‌لِکَّه مِنَن

هرچه مِگَن دستِ تَهِر مِگیرَه

از نِنْگیَت مِمیرَه

راس وِرمِگَن، دُم‌لِکَّه‌یَه

دِ بُرِّ اونا یِکَّه‌یَه

سَرِشِر تَه مِندِزَه

دِ دِلِش مِگَه خدا قسمت کِنَه

زَهرِشِر روزِ وِرونا بِرِزَه

...

کوزه رو انداخ توی آب / تا این‌طوری سزاشو بده / آب که می‌رفت تو کوزه / کوزه قل قل می‌کرد / شغال می‌گفت چه معذرت‌خواهی‌ای هم می‌کنه / یادته منو توی تله دیروز دیدی / از ته دل می‌خندیدی؟ / امروز که افتادی توی تله / بیخود ناله نکن / بسه دیگه / گریه و زاری بی‌ثمره / تو گوش من بی‌اثره / کوزه کم‌کم از آب سنگین می‌شد / سنگین و هنگین می‌شد/ آخرش می‌خواست شغال رو بکشه پایین/ آقا شغال دسپاچه شد/ به کوزه گف: چکار می‌کنی؟/ دُمم رو ول کن که داری من رو پایین می‌کشی/ اگه می‌خوای فرار کنی راه بازه و جاده دراز/ کوزه از آب پُر می‌شد، کار شغال سخت شده/ شوخی‌بردار نیست دیگه/ وقتی نزدیک بود دیگه غرق بشه/ از مجبوری پوزه‌‌شو جلو برد/ دندوناشو بند کرد و خوب فشار داد/ دُمش رو کند و در رفت .../ از اون روز، شغال ما هر جا میره/ اون رو شغالای دیگه دوره می‌کنن/ بنده‌ی خدا رو دست میندازن، و سربه‌سرش می‌ذارن/ اسمش رو شغال دم‌بریده می‌ذارن/ هرچی می‌گن بیچاره کوتاه میاد/ از خجالت می‌میره/ آخه راس می‌گن، دم‌بریده‌س/ تو جمع اونا تنهاس/ سرش رو پایین میندازه/ تو دلش می‌گه خدا کنه/ تلافیش رو سرشون دربیاره/ ...

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1004 به تاریخ 920401, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲ تیر ۱۳۹۲ساعت 17:26  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه؛ قسمت چهارم؛ زنده‌یاد استاد محمد قهرمان

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

...

4 

معلوم مِرَه که وِر عِبَث

یَگ روز و شُو لِرزیَه بو

- مَگِر شِغال چی دیَه بو؟

- چی دیَه بو؟

کوزه‌ی بو دِ یَگ کُنار اُفتیَه بو

هو هویِش بِلَن مِرَف، باد که مِکوف دِ مینِ او

سگِ چی و کارِ چی؟

وِر اِلَه تِرسیَه بو

شِغال اَمَه اُفتی به جون کوزَه

گُف پیرِ تو بِسوزَه!

مَگِر سگی پِدِر سگ؟!

حُکمِ سِگا خُب که مِری دِ دولَه

اَگِر سگی، بُکوشَه تُور کُچولَه!

اِلاهِ مُو کَرِّ قیامت رِوُم!

صدایِ تُور نِشنُوُم!

کی گُف اسیرِ گوشنیا کِنی مُور؟

از خَنَه زندگی جِلا کِنی مُور؟

سِزای تُور مُو دَرُم

خدا خودِش مُدَنَه

چی وِر سَرِت بیَرُم!

هر چه نیَه بِتَّر اَزو حَوَلَه وِر کوزَه مِتَه

وَختِ زِر و زِوَر کوزِگَکِر مُجُمبَنَه، جِغ مِکِشَه:

خوردی؟ بخور! چه مِزَه مِتَه؟!

هرچه وَرگَه ای شِغال وازُم کَمَه

بِه مِتَل وِرنِمِگَن: چِل سال عزایِ شِگَمَه؟!

وَختِ که دی هر چه مِگَه دِلِش سِووک‌تَر نِمِرَه

گِرِه زَ وِر دِستِه‌یِ کوزَه‌ دُمبِشِرْ

ای بَر و او بَر مُدُوی

کوزَه‌رْ مِزَه هِی وِر زِمی

که نِرمَه نِرمَه رَ مَگِر

کوزِه‌ی هَف جو نِشِگَس

واز همچِنو دُوی دُوی

تا لُوِ رودخَنَه رِسی

دی که هَنو سِلَمَتَه

وِر گُف اُو قُچّیک دُمِش،

اِقذِر که جونِش کِندَه رَ

مُرغِ هَوا دِ گِریَه رَ به حالِ او

دُشمنِش دِ خِندَه رَ

...

معلوم می‌شه که بی‌خودی / یک شب و روز لرزیده بود / مگه شغال چی دیده بود؟ / چی دیده بود؟ / کوزه‌ای بود که یه کناری افتاده بود / باد که می‌کوبید توی کوزه صدای هو هوش بلند می‌شد / سگ چی و کار چی؟ / بیخودی ترسیده بود / شغال اومد افتاد به جون کوزه / گف: پیر تو بسوزه / مگه سگی پدرسگ؟ / مثل سگا که خوب زوزه می‌کشی / اگر سگی، بکشه تو رو کوچوله (مرضی است مخصوص سگ، برای معالجه، پشت دماغ سگ را با آهن سرخ داغ می‌کنند. این بلا را سر همه‌ی توله‌سگ‌هایی که می‌خواهند نگاهشان دارند، می‌آورند تا از مرض پیش‌گیری کرده باشند) / الاهی من تا قیامت کر بشم / صدای تو رو نشنوم / کی گفت منو اسیر گشنگی کنی تو؟ / از خونه زندگی آواره‌م کنی؟ / سزای تو رو من داردم / خدا خودش می‌دونه / چی به سرت بیارم! / هر بد و بیراهی که بدتر از اون نیست به کوزه می‌گه / وقتی زیر و زبر کوزه رو می‌جمبونه، جیغ می‌کشه: / خوردی؟ بخور! چه مزه‌ای می‌ده / هرچی بگه این شغال بازم کمه / به مثل نمی‌گن: چل سال عزای شکمه؟! / وقتی که دید هر چی میگه دلش سبک‌تر نمی‌شه / گره زد به دسته‌ی کوزه دمش رو / این ور و اون ور می‌دوید / کوزه رو هی می‌زد به زمین / که تکه‌تکه بشه / کوزه‌ی هفت‌جون نشکست / باز همون‌طور دوید و دوید / تا لب رودخونه رسید / دید که هنوز سالمه / گفت که غرقش کنم / اونقدر که جونش کنده بشه / مرغ هوا گریه کنه به حال او / دشمنش بخنده.

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1003 به تاریخ 920325, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲ساعت 10:42  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه؛ قسمت سوم؛ زنده‌یاد استاد محمد قهرمان

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

3

...

آق شِغال گُف دِلِمُم هَمیرْ مُگُف

اِستِخَرَه یَعنِ دل!

وَختِشَه پَس بُدُوُم، پیش بُدُوُم

دِ خِز بُرُم، جُف بِزِنُم

دُشمَنِرْ فِرِب بُتُم

از دَمِش فِلار کُنُم

مُو شِغالِ بَمبُلی

صَتّا سَگِر مُنُم قُلی!

وِر سَرِ چُو رَف آق شِغال

به دَر اَمَه دِ خِز رَف

جُف زَ و تُند و تِز رَف

از دَش به کو، از کو به دَش

اَمَه به را، از را دِگَش

اُقذِر دُوی که مُندَه رَف

از مُندِگی، جونِش مُگُفتی کِندَه رَف

اِستی نِفَستِ راس کِنَه

وَختِ که وِر پوشتِ سرِش نِگا کِرد

دی هیچِّه وِر رَدِش نیَه

نِه سگِ، نِه کُچو سگِ

گُف معنیِ ای کار چیَه؟

کی مُورْ دُوُندَه وِر اِلَه؟

اِنداختَه مُورْ مونِ تِلَه؟

کی مُورْ مَییس از گوشنیا بُکوشَه؟

بَییس بُرُم از خود کُنُم

که خونِ مُو مِجوشَه!

راهِ رِفتَه‌شِرْ وِرگَش

وازْ اَمَه به مونِ دَش

نِزدیکِ قالِش که رِسی

زَد رَدِ او صِدایِرْ

پوش‌خَم پوش‌خَم، قِدَم قِدَم جِلُو رَف

یِکِّه نَسَن آق شِغال گوشایْ چُرِش تَه اُفتی

از عرقِ خِجَلَت، حِیْوو دِ زِرِ اُو رف

چَشمِش دُرُس مِبینَه؟

اَجیرَه یا خُومَلیکْ؟

دِ خُو نیَه، بیدارَه

چِشمایِ اومْ تیارَه

...

آقا شغال گفت دلم هم همین رو می‌گفت / استخاره‌ یعنی دل / وقتش رسیده که پس بدوم، پیش بدوم / خیز بردارم، جفت بزنم / دشمنو فریب بدم / من شغال حقه‌باز / صد تا سگو دس میندازم / سر چوب شد آقا شغال / از سوراخش در اومد و خیز برداشت / جفت زد و تند و تیز رفت / از دشت به کوه، از کوه به دشت / اومد به راه، از راه برگشت / اونقدر دوید که خسته شد / از خستگی، می‌گفتی جونش کنده شد / وایستاد نفسی راست کنه / وقتی که به پشت سرش نگاه کرد / دید هیچی دنبالش نیست / نه سگی، نه توله سگی / گفت معنی این کار چیه؟ / کی من رو بیخودی دوونده؟ / انداخته منو توی تله؟ / کی می‌خواس منو از گشنگی بکشه؟ / باید برم ته و توش رو در بیارم / که خون من می‌جوشه / راه رفته‌شو برگشت / باز اومد توی دشت / نزدیک سوراخش که رسید / ردِ اون صدا رو پیدا کرد / پشت‌خم پشت‌خم، قدم قدم جلو رفت / یه‌دفه آقا شغال گوشای تیزش آویزون شد / از عرق خجالت، حیوونکی آب شد / چشمش درست می‌بینه؟ / بیداره یا خواب‌آلود؟ / خواب نیست، بیداره / چشمای اونم سالمه.

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1002 به تاریخ 920318, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۲ساعت 12:14  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه؛ قسمت دوم؛ زنده‌یاد استاد محمد قهرمان

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ی ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ی سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اوسنه شغال دم لکه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

2

...

واز دِل دِگَه‌شْ مِگَه جِستنِ تو دُرُس نیَه

تا بِجیکّی سِگَه وِر رَدِت میَه

تور اَگِر از هم زِنَه

کی جلودارِش مِرَه؟

آخ، مِتِرکَه سرِش از فکر و خیال!

نِمْدِنَه چه کار کِنَه

مُو مُگُم که آقْ شِغال

وِر اِلَه دل‌دل مِنَه

اِستَخَرَه بِکِنَه یِگدِلَه رَ

اِستِخَرَه که مِنی

از سه حال به‌دَر نیَه:

یا خُب میَه، یا بد میَه

یام که میَه میَنَه

معلوم مِرَه تِگْلیفِ کارِ تو چیَه

بَد نیَه که آقْ شِغالُم دل به دِریا بِزِنَه

اِستِخَرَه بِکِنَه

اَگِر که خُب اَمَه، نِمِزنَه دیکّه

حُکم بادِ مِجیکَّه

اَگِر که بد اَمَه، دِ قال مِمَنَه

دِگَه‌مْ نِمِگیرَه بَنَه

وِر خَگُفتِن حُکمِنی

که اَگِر میَنَه بو چِکار مِنَه؟

ایرْ دِگَه کُلوتَرِ مُوم نِمدِنَه

اَزی نِه بد و نِه خُب

اَزی هَم خُب و هَم بَد

اَدَم حِیْرو مِمَنَه

وِر سِرینِ اِستِخَرِه‌یْ آق شِغال

چو خِدِیْ شما چِرِندِرْچار کُنُم؟

دِگِ اُوسِنَه‌رْ بُرُم دِ بار کُنُم

اُوسَنَه‌گو اَگِر مُویُم

بِلَدُم چکار کُنُم

کارِ خَکِردُم اِستِخَرَه‌شْ خُب بیَه

حَرفِ حِسابِتا چیَه؟ خاب دِگَه، شِغال ما

خَش به دیفال مِکِشَه سه تا سه تا شُمار مِتَه:

خِیرُن، شِیرُن، یا الله!

شُمار مِتَه، واز مِرَه پیش و پیش‌تر

یَگ خَش نِمُندَه بیشتر

اِستِخَرَه‌شْ مِتَه راه!

آق شِغال گُف دِلِمُم هَمیرْ مُگُف

...

باز دل دیگه‌ش میگه فرار تو درست نیست / تا فرار کنی سگه دنبالت میاد / تو رو اگه تیکه پاره کنه / کی جلوشو میگیره؟ / آخ، می‌ترکه سرش از فکر و خیال / نمیدونه چکار کنه / من میگم که آقا شغال / بیخودی دل‌دل می‌کنه / استخاره بکنه یک‌دله بشه / استخاره که می‌کنی / که سه حالت بیشتر نیست / یا خوب میاد، یا بد میاد / یا که میانه میاد / معلوم میشه تکلیف کارت چی می‌شه / بد نیست که آقا شغال هم دلش رو به دریا بزنه / استخاره بکنه / اگه که خوب آمد، منتظر نمی‌مونه / مثل باد فرار می‌کنه / اگه که بد آمد، توی سوراخ می‌مونه / دیگه هم بهونه نمی‌گیره / حتما با خودتون می‌گین / که اگه میانه بود چکار کنه؟ / اینو دیگه بزرگترِ من هم نمی‌دونه / از این طرف نه بد و نه خوب / از اون طرف هم خوب و هم بد / آدم حیرون می‌مونه / به خاطر استخاره‌ی آقا شغال / چرا با شما جرّ و بحث بکنم؟ / بهتره که بِرَم دیگ قصه‌ رو بار بزارم / قصه‌گو اگه منم / بلدم چکار کنم. کاری می‌کنم استخاره‌ش خوب بیاد / حرف حسابتون چیه؟ / خوب دیگه، شغال ما / خط به دیوار می‌کشه، سه تا سه تا شروع به شمردن می‌کنه: / خیرِه، شرِّه، یا الله / خط‌ها رو میشمره و جلو و جلوتر میره / یک خط دیگه بیشتر نمونده / استخاره‌ش راه میده یعنی خوب میاد / آقا شغال گفت دلم هم همین رو می‌گفت.

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1001 به تاریخ 920311, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۲ساعت 18:37  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ اوسنه‌ی شغال دم لکه (قصه‌ی شغال دم‌بریده)؛ محمد قهرمان؛ قسمت اول

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

در خراسان داستان‌های عامیانه را به گویش محلی اُوسِنَه می‌گویند. این افسانه‌ها ساخته‌ي ذهن مردم این مرز و بوم در طول سالیان متمادی بوده است و بیشتر جنبه‌ي سرگرمی داشته و در شب‌های بلند زمستان در شب‌چراغان‌ها (شُو چِرَغو) اهالی روستا دور هم جمع می‌شده‌اند و دور کرسی می‌نشسته‌اند برای کودکان تعریف می‌کرده‌اند. منبع این افسانه‌ها کتاب‌های امیر ارسلان نامدار، هزار و یک شب و چهل طوطی و ... بوده است. با دریع فراوان با افزایش روزافزون رسانه‌های ارتباط جمعی این افسانه‌ها رو به فراموشی و خاموشی می‌روند. این قصه را استاد قهرمان با استفاده از افسانه‌هایی گویشی به گویش تربتی سروده است. در گویش تهرانی هم شاعران معاصر مشابه این کار را انجام داده‌اند مانند پریای شاملو و یا علی کوچولوی فروغ.  امیدوارم از این افسانه‌ی محلی یا همان اوسنه لذت ببرید. این قصه‌ی در 10 قسمت در وبلاگ خواهد آمد و شما می‌تواند آن را پس از کامل شدن با برچسب اُوسِنِه‌ی شِغالِ دُم لِکَّه بخوانید. من در ترجمه به زبان معیار سعی کردم به زبان قصه‌های کودکان نزدیک شوم.

 

1

روزِ بو، روزِگارِ بو

پوشت خَنِه‌یْ نَنِه‌یْ حسن گُودالِ بو

یَگ آقا شِغالِ بو!

ای شِغال

روزِ از قالِ خودِش صُحبِ به وَخت

رَف به دَر تا بِزِنَه چرخِ شِگار

دو قِدَم نِرِفتَه دی صِدایِ هُوهُویِ میَه

گُف که ای صدا چیَه؟

نِکِنَه ای سَگیَه دولَه مِنَه

سگ خِدِیْ مُو دُشمنَه

دشمنِ ما دوس نِمِرَه

شُگُمبَه‌یُم گوش نِمِرَه

وای وِر جونُم اَگِر ای سَگِگَه

بوی وَر دَرَه بیَه وِر رَدِ مُو

پَس بُدُوَه، پیش بُدُوَه

مُندَه‌مْ کِنَه، مُور بُجُوَه

دِلِشِر بایْ مِتَه از تِرس، شغال

خُودِشِرْ

تُندِ مِندَزَه دِ قال

گاهْ وَختِ مِکِشَه کِلَّه، بِبینَه چه خِبَر

چار دو بَر خِلوَت

هیچِّه وِر سَر نِمیَه

نِه اَدَم، نِه جِنوَر

او صدا وازُم هست روز نشست و شُو رِسی

دِگَه وختِ خُو رِسی

آق شِغال دِ خُو نِرَف

تا سحر

داش دِگِ "چه کُنُم" وِر سرِ بار!

بِستِکَه؟ به دَر رِوَه؟ چکار کِنَه؟

بِستِکِه، از گوشنِگی تِلَف مِرَه

واز اگر به در رِوَه، سگ مُدُوَه تِغِش مِتَه

نِمتِنَه از دَمِ او فِلار کِنَه

پایِ جونَه دِ میو

جونَه نه بادِنجو!

آق شِغال دل‌دل مِنَه

یَگ دِلِش بِذو مِگَه مُندَن تو بی‌ثِمَرَه

ای یِقینَه که اَگِر به‌دَر نِری

تُورْ مُکوشَه گوشنِگی دِ مینِ قال

پس بِجیکّی بیتَرَه

...

روزی بود، روزگاری بود / پشت خونه‌ی ننه‌ي حسن گودالی بود / یه آقا شغالی بود / این شغال / روزی از سوراخ خودش صبح زود / رفت بیرون تا دنبال شکار بگرده / دو قدم نرفته بود دید صدای هوهویی میاد / گفت که این صدا چیه؟ / نکنه این سگه که زوزه می‌کشه / سگ با من دشمنه / دشمن ما دوست نمیشه / شکمبه‌ هم گوشت نمیشه / وای به حالم اگه این سگه / بوی من رو بفهمه بیاد دنبال من / پس بدوه، پیش بدوه / خسته‌ام کنه، من رو تیکه پاره کنه / دلش رو می‌بازه از ترس شغال / خودشو / زود میندازه تو سوراخش / بعضی وقتا کله می‌کشه ببینه چه خبره / دور و بر خلوت / هیچی به چشم نمیاد / نه آدمی، نه جونوری / اون صدا بازم هست / خورشید غروب کرد و شب رسید / دیگه وقت خواب رسید / آقا شغال خوابش نبرد / تا سحر / دیگِ "چه کنم" داشت سرِ بار / بمونه؟ بیرون بره؟ چکارکنه؟ / بمونه، از گشنگی تلف میشه / باز اگه بیرون بره، سگ میدُوه تیکه پاره‌‌ش می‌کنه / نمی‌تونه از چنگ اون فرار کنه / پای جونه در میون / جونه، نه بادمجون / آقا شغال دل‌دل می‌کنه / یک دلش بهش میگه موندن تو بی فایده‌س / مطمئن باش که اگه بیرون نری / تو رو می‌کُشه گشنگی توی سوراخ / پس فرار کنی بهتره.

... ادامه دارد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 999 به تاریخ 920228, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, اوسنه شغال دم لکه
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 10:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |