سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

هوای تازه
حمیدرضا عبدالله زاده

حمیدرضا عبدالله زاده
حمیدرضا عبدالله زاده
حمیدرضا عبدالله زاده
حمیدرضا عبدالله زاده

شهید اندازه!
گیس ناموافق!
گوشواره‌ی فرو رفته در گوشت!
گلوله در نگاه!
تنفس در رعشه!
ای من
و من!
بِکن از خود
نام را
بریز
رقص رها شده!
باد در درخت
بوق در بزرگراه
آواز بر لب
جان از حس حضورت پر
به دیدار دست‌های موزون
تن معطر کرده‌اند
ای معطل پوست!
تقاطع زمین!
ایستاده‌ی کم نشده!
ای زن و ای من

#حمیدرضا_عبدالله_زاده
#هوای_تازه
#پیام_ولایت

https://t.me/bahman_sabaghzade

پی‌نوشت‌ها:
حمیدرضا عبدالله زاده از شاعران تربت حیدریه است که سال‌ها در انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه حضور داشت و در حال حاضر در مشهد زندگی می‌کند. او در سال ۱۳۹۷ با کتاب «مردی که از ذهن پنجره رفت» در بخش بهترین کتاب سال شعر نو، برنده‌ی جایزه‌ی ادبی قیصر امین پور شد.


برچسب‌ها: حمیدرضا عبدالله زاده, پیام ولایت, هوای تازه, انجمن شعر قطب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ساعت 12:28  توسط زینب ناصری  | 

در صفحه‌ی فرهنگ و هنر شماره‌ی ۱۵۸ پیام ولایت که در ۲۴ خردادماه ۱۴۰۱ منتشر شده،با زندگی و شعر شاعر شاعر همشهری حمیدرضا عبدالله زاده آشنا خواهید شد.

به رنگ امروز

از میانه‌ی دهه‌ی هشتاد تصمیم گرفتم به معرفی شاعران تربت حیدریه بپردازم و برای انتشار زندگی‌نامه‌ها و دیگر مطالب مربوط به شعر تربت حیدریه وبلاگ‌نویسی را شروع کردم. در مورد شاعران پیشین به تذکره‌ها و کتاب‌ها مراجعه می‌کردم و در مورد شاعران معاصر یا از کتاب‌های تازه چاپ شده استفاده می‌کردم یا با دوستان شاعرم مصاحبه می‌کردم. این مصاحبه‌ها اول به صورت برگه‌ای از سوالات بود که به شاعران داده می‌شد و با جواب‌هایی که ایشان می‌دادند زندگی‌نامه را می‌نوشتم. در ادامه یک ضبط صوت کوچک خبرنگاری خریدم و با شاعران مصاحبه می‌کردم. الان سال‌ها از آن تصمیم می‌گذرد و زندگی‌نامه‌ی بیشتر شاعران تربت حیدریه در دسترس است که با جستجوی نام ایشان می‌توانید در سایت‌ها و وبلاگ‌ها بخوانید.

در مورد قدما با یک بار نوشتن زندگی‌نامه شاعر کار تمام است مگر این‌که منبع تازه‌ای به دستم برسد اما در مورد معاصرین باید هر چند سال یک‌بار اطلاعات جدید اضافه شود و متن بازنویسی شود که نیازمند صرف وقت بیشتر است. وقت آن است که جوان‌ترها به میدان بیایند و کار را پیش ببرند. به قول اخوان: «رسیده‌ایم من و نوبتم به آخر خط/ نگاه دار جوان‌ها بگو سوار شوند» آن‌چه در ادامه خواهید خواند مصاحبه‌ی من با حمیدرضا عبدالله زاده شاعر خوب همشهری و برنده‌ی جایزه‌ی قیصر امین پور است که در اواخر اسفندماه ۱۴۰۰ ضبط شده است.

حمیدرضا عبدالله زاده در دهم آذرماه ۱۳۶۹ در تربت حیدریه به دنیا آمد. خانه‌ی پدری او در خیابان قائم تربت حیدریه پشت اداره‌ی نوغان قرار دارد. او فرزند اول یک خانواده‌ای چهارنفره است. پدرش احمد عبدالله زاده در یکی از بازارهای قدیمی و مرکزی تربت حیدریه به نام شیرچارسوق مغاره‌ی خواروبارفروشی دارد و مادرش زهرا خانه‌دار است.

اولین ایستگاه تحصیلی حمیدرضا عبدالله زاده دبستان نورالهدی بود. در درس‌ها موفق بود و با معدل بالا بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به مدرسه‌ی راهنمایی نمونه دولتی حضرت مهدی (عج) رفت. در راهنمایی هم روند رو به رشدش در تحصیل و کسب نمرات بالا ادامه داشت تا نهایتا رشته‌ی علوم تجربی را برگزید و وارد دبیرستان استعدادهای درخشان شهید بهشتی شد.

در سال ۱۳۸۸ همزمان با تمام کردن پیش‌دانشگاهی در کنکور علوم تجربی شرکت کرد و در دانشگاه علوم پزشکی بیرجند در رشته‌ی پرستاری پذیرفته شد. سال ۱۳۹۲ با لیسانس پرستاری به خدمت سربازی اعزام شد و بعد از دوره‌ی آموزشی، به عنوان پرستار به بیمارستان ثامن الائمه‌ی مشهد منتقل شد تا ادامه‌ی خدمت سربازی را در نقش پرستار انجام دهد. سال ۱۳۹۴ بعد از اتمام سربازی در بیمارستان جوادالائمه که بیمارستان تخصصی قلب است مشغول به کار شد. او شاعری است که در لباس پرستاری خدمت می‌کند و مرهم و محرم درد بیماران است، به قول صائب تبریزی: «درد دل بیمار به هر کس نتوان گفت/ این جنس گران را به پرستار فروشند»

از حمیدرضا می‌پرسم چه شد که به شعر گرایش پیدا کردی و او می‌گوید: «من از دوران ابتدایی با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان تربت حیدریه آشنا شدم و در کلاس‌های استاد سید علی موسوی شرکت می‌کردم. در دوران راهنمایی تحصیلی و دبیرستان سعی می‌کردم شعرهایی شبیه به شاعران بزرگ پارسی‌گو مانند سعدی و حافظ بنویسم اما برای کسی نمی‌خواندم و برایم خیلی جدی نبود، بیشتر طبع‌آزمایی بود تا شعر گفتن. سال ۱۳۸۶ که دبیرستانی بودم و بیشتر به شعر گرایش پیدا کرده بودم، رفتم اداره‌ی فرهنگ و ارشاد تربت حیدریه و گفتم چطور می‌توانم با شاعران همشهری آشنا بشوم و مسئولین آن اداره، نشانی انجمن شعر و ادب قطب را دادند که آن‌زمان جلساتش شنبه‌ها در ساختمانی مربوط به اداره‌‌ی ارشاد در نزدیک میدان شهدا برگزار می‌شد. در جلسات انجمن قطب شرکت کردم و با استاد نجف زاده و جوانانی که در جلسه شرکت می‌کردند آشنا شدم. می‌توانم بگویم در انجمن قطب اولین قدم‌هایم را در راه شعر برداشتم.»

عبدالله زاده بعد از رفتن به دانشگاه بیرجند، در انجمن‌های ادبی بیرجند و انجمن شعر دانشگاه علوم پزشکی بیرجند شرکت‌ کرد. او بعد از ورود به مشهد هم کم و بیش با انجمن‌های ادبی مشهد در ارتباط بود، هرچند فعالیت او در انجمن‌های ادبی کم است اما با انجمن‌های ادبی مشهد آشناست و گاه در جلسات شعر شرکت می‌کند.

از آقای حمیدرضا عبدالله زاده می‌پرسم «چه کسانی در راه شعر و ادبیات بر شما تاثیر داشتند و به شما انگیزه دادند؟» و او چنین جواب می‌دهد: «راستش تحت تاثیر شخص خاصی نبودم و مجموع جلسات انجمن و تمام شاعران بر من تاثیر می‌گذاشتند. نقدهایی که در انجمن بر شعر شاعران می‌شد کم‌کم راه را نشانم می‌داد و سعی می‌کردم کم و بیش جلو بروم. اگر بخواهم نام چند تن را بیاورم باید به استاد احمد نجف زاده، بهمن صباغ زاده و ایمان فرستاده اشاره کنم.»

می‌پرسم: «از شاعران قدیمی یا معاصر با آثار کدام شاعر بیشتر وقت می‌گذرانی و آثارشان را دوست داری؟» می‌گوید: «مطالعه‌ی من در شعر شامل طیف وسیعی از شاعران می‌شود و سعی می‌کنم آثار همه‌ی شاعران را بخوانم. در سال‌های اخیر بیشتر مطالعه‌ام به شاعران معاصر اختصاص یافته است.» شعر حمیدرضا عبدالله زاده به اعتقاد خودش تحت تاثیر شاعر خاصی نیست. شاید در دوره‌های مختلف شعری سعی کرده است شبیه به شاعری باشد اما بعد از دوره‌ای شعرش از بند تعلق آزاد شده است و رنگ بوی خودِ شاعر را گرفته است. او می‌گوید: «من سعی می‌کنم حتی خودم را در شعرم تکرار نکنم و در هر دوره‌ای شعرم شکلی دیگر می‌گیرد.» او در این بخش از مصاحبه در لابه‌لای صحبت‌هایش می‌گوید: «من حتی به خودم هم شبیه نیستم» که این جمله به نوعی هم منظورش را رساند و هم یک خط شعر بود.

به سخت‌ترین بخش مصاحبه می‌رسیم و من می‌پرسم: «بعد از ده پانزده سال شعر گفتن و شرکت در انجمن‌های ادبی به چه تعریفی از شعر رسیده‌ای؟» حمیدرضا که مطالعاتی در فلسفه‌ی هنر دارد و پیش از این به موضوع تعریف شعر فکر کرده است می‌گوید: «شعر یک اتفاق زبانی است که همراه با معنا خودش را نشان می‌دهد.»

حمیدرضا عبدالله زاده بیشتر شعر سپید کوتاه می‌گوید. هرچند این نوع شعر یک قالب جاافتاده و مشهور نیست اما خواندن اشعار آقای عبدالله زاده می‌توان معنی «سپید کوتاه» را دریافت. نظر حمیدرضا را راجع به شعر امروز جویا می‌شوم، می‌گوید: «من در حالت کلی امروز را به دیروز ترجیح می‌دهم. در نگرش من شعر هم بر همین قاعده است. شعر روندی دارد که از ضرورت زمان سرچشمه می‌گیرد. شعر از مقوله‌ی زبان است و زبان بُعدی فرهنگی دارد. فضای فرهنگی هر دوره‌ای از زمان اقتضائات خودش را دارد. امروز هم جریان شعر هرچند شاید تثبیت نشده باشند اما اتفاق‌های خوبی در شعر امروز وجود دارد که قابل اعتناست و می‌شود از آن لذت برد.»

حمیدرضا در مورد جایگاه شعر در زندگی بشر امروز می‌گوید: «چون شعر از زبان جداشدنی نیست همیشه در زندگی بشر جایگاه دارد. شعر را با همان تعریفی که عرض کردم می‌توان در کلام و زبان مردم شنید. در یک ترانه‌ی ساده، در یک ترانه‌ی رپ و یا در هر شکل دیگری از زبان شعر پدید می‌آید و می‌شود از آن لذت برد. شعر امروز هم راه خودش را می‌رود هرچند هنوز جریان‌های پررنگی شکل نگرفته است اما شعر امروز را در آینده می‌شود قضاوت کرد. بازی‌های زبانی را می‌توان در لطیفه‌ها یا در جمله‌های ساده مردم دید و حس کرد. همه‌ی این‌ها شکل‌هایی از شعر است»

حمیدرضا به شرکت در جشنواره‌های شعر علاقه‌ای ندارد و در آن‌ها شرکت نمی‌کند و دلیل آن را هم موضوعی بودن اغلب جشنواره‌ها عنوان می‌کند.

کتاب مجموعه‌ی شعرهای سپید حمیدرضا عبدالله زاده با عنوان «مردی که از ذهن پنجره رفت» در سال ۱۳۹۶ در انتشارات فصل پنجم تهران چاپ شد و به عنوان «کتاب سال» در سال ۱۳۹۷ توانست جایزه‌ی قیصر امین پور را کسب کند. دومین مجموعه‌ی شعر او هم آماده‌ی چاپ است که امیدوارم به زودی چاپ شود.

شعر حمیدرضا عبدالله زاده شعری غافلگیرکننده است و تصاویر و اتفاق‌های زبانی‌اش از جنسی دیگر است. محور عمودی را در شعر او به روشنی نمی‌توان دریافت اما با کمی دقت و بعد از آشنایی با سبک و روشش می‌توان لذت بیشتری از شعر او برد. در ادامه چند شعر از کتاب «مردی که از ذهن پنجره رفت» را با هم می‌خوانیم:

شماره‌ی یک:
غم
لبه‌های تیزی دارد
هرچقدر ماهرانه لای کلمات بپیچی‌اش
باز
یک گوشه‌اش می‌زند بیرون


شماره‌ی دو:
رفته‌ای
رفتنت اما جا مانده
نیستی
نبودنت اما جا مانده
کسی بعد از جنگ نمی‌برد مین‌های جامانده را
هق‌هق نیست این صدای انفجارهای شبانه است
از بمب نه، بغض‌هایی
که می‌کشدم
قطره
قطره

شماره‌ی سه:
بر لبه‌ی دوست داشتنت نشسته‌ام
و پاهام در تنهایی معلق است
نگاه می‌کنم به خانه‌ها
به تاریک-روشن آغوش‌ها
و گوشه‌ی اتاق
که جای بیشتری از پیاده‌رو
برای قدم زدن دارد
شب است
شب
که نام‌مان را با زبان ما صدا می‌زند
شب که هرچه تاریک‌تر است
نسبت ما را روشن‌تر می‌کند
نسیمی از پنجره می‌گذرد
صدایم می‌زنی
بر‌می‌گردم به تاریک-روشن آغوشت


آقای حمیدرضا عبدالله زاده شاعری سربه‌زیر و مهربان است. هرچند کمتر در جمع‌های دوستانه‌ی شاعران دیده می‌شود اما خاطره‌ی مهربانی‌هایش همیشه همراه شاعران همشهری است. او شاید از جلو پنجره کنار رفته باشد اما از ذهن پنجره نمی‌رود. برای این دوست عزیز و شاعر خوب تربت حیدریه آرزوی موفقیت دارم. خداش در همه حال از بلا نگه دارد.

#حمیدرضا_عبدالله_زاده

#بهمن_صباغ_زاده

#شاعران_همشهری
#تربت_حیدریه

کانال تلگرامی ما

https://t.me/anjomanghotb


برچسب‌ها: حمیدرضا عبدالله زاده, بهمن صباغ زاده, شاعران همشهری, تربت حیدریه
+ نوشته شده در  شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳ساعت 12:13  توسط زینب ناصری  |