کارکرد درمانگرانهی شعر؛ نگاهی به زندگی و شعر خانم سیده مهناز مهدوی به قلم بهمن صباغ زاده

در این شماره سراغ یکی از بانوان توانمند انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه رفتم. خانمها در شهرستان تربت حیدریه در کنار موفقیتهای گوناگونی که دارند در حوزهی شعر و ادبیات بسیار فعال هستند. در انجمن شعر قطب و انجمن نویسندگان اوسنه در اغلب جلسهها اکثریت از نظر تعداد با خانمهاست. از نظر تولید اثر ادبی هم در سالهای اخیر شاعران و نویسندگان خانم فعالیت چشمگیری داشتهاند. در این شماره قرار است با زندگی و شعر یکی بانوان شاعر همشهری آشنا شوید.
سیده مهناز مهدوی خیرآبادی در ۱۶ تیرماه ۱۳۶۸ به دنیا آمد. او فرزند اول یک خانوادهی شش نفری بود. پدرش سید حسن مهدوی و مادرش بیبی شهربانو اسدیان هستند. خانوادهی سیده مهناز همانطور که از پسوند نام خانوادگیاش پیداست، اصالتا از روستای خیرآباد مهولات هستند که فاصلهی کمی با گناباد دارد. روستای خیرآباد خاکی فرهنگپرور دارد و چند از تن شاعران پرآوازهی تربت حیدریه از جمله سید حسین سیدی و معصومه سادات اسدیان از خاک پاک این روستا هستند. پدر، در سالهای اول تدریس، در روستای براکوه رشتخوار درس میداد و سیده مهناز در رشتخوار به دنیا آمد. سالهای کودکی او همراه شد با بازی با دیگر کودکان در عصرهای بلند و کشدار تابستان زیر درختان کاج سر به فلک کشیده محوطهی خانههای سازمانی فرهنگیان در مرکز شهر رشتخوار.
وقتی سیده مهناز هفت ساله شد پدرش او را در دبستان تکتم رشتخوار ثبت نام کرد. هنوز زمان زیادی از سال تحصیلی نگذشته بود که با انتقالی پدر به تربت حیدریه موافقت شد. سال تحصیلی که تمام شد سیده مهناز و خانواده به تربت حیدریه آمدند و حوالی میدان بسیج که بین مردم به دوراهی کارخانه قند مشهور است ساکن شدند. دبستان طاها در میدان بسیج دومین ایستگاه سیده مهناز در راه پر فراز و نشیب تحصیل بود.
همزمان با اتمام دورهی ابتدایی سیده مهناز، پدرش خانهای در حوالی خیابان ابوذر خرید. تربتیها آن منطقه از تربت حیدریه را سهراه بُرزار میگویند. پدربرزرگ که فرهنگی بود از سالهای قبل ساکن محلهی بُرزار بود و با انتخاب خانه در این محله، او و خانوادهاش همسایه و مونس پدربزرگ و مادر بزرگ شدند. در ادامهی مسیر تحصیلی، مدرسهی راهنمایی قدس در خیابان رجایی میزبان سیده مهناز شد و او دورهی راهنمایی تحصیلی را در این مدرسه گذراند.
سیده مهناز در دورهی دبستان و راهنمایی همیشه جزو دانشآموزان مستعد مدرسه به شمار میرفت. بعد از اتمام دورهی راهنمایی تحصیلی، رشتهی علوم تجربی را برگزید و راهی دبیرستان رسالت شد. دبیرستان رسالت در خیابان رجایی یا به قول تربتیها بیست و هشت متری قرار داشت و چندان از خانه دور نبود. سال ۱۳۸۵ در دوران دبیرستان ازدواج کرد اما ازدواج مانع از ادامهی تحصیل او نشد. سال ۱۳۸۷ توانست با عنوان دیپلم علوم تجربی از دبیرستان فارغالتحصیل شود. در آن دوران با یازده سال تحصیل میتوانستی دیپلم بگیری و اگر قصد ادامه تحصیل داشتی میبایست سال دوازدهم را که پیشدانشگاهی نامیده میشد بگذرانی. مهدوی برای گذراندن پیشدانشگاهی به مدرسهی امام خمینی رفت و یک سال دروس پیشدانشگاهی را در این دبیرستان گذراند.
سال ۱۳۸۸ در کنکور علوم تجربی شرکت کرد و توانست در دانشگاه پیام نور شهر فردوس در مهندسی کشاورزی قبول شود. رفت و آمد به فردوس برای مهدوی دشوار بود و تصمیم گرفت سال بعد دوباره کنکور بدهد. در کنکور سال بعد در رشتهی مهندسی کشاورزی دانشگاه پیام نور فیضآباد پذیرفته شد. خانم مهدوی که در دوران دبیرستان ازدواج کرده بود در این دوره انتظار تولد اولین فرزندش را میکشید و در زمان دانشجویی اولین فرزندش حدیثه سادات به دنیا آمد.
او در مورد انتخاب رشتهاش میگوید: «رتبهام در حد رشتههای پزشکی نبود و از طرفی پدرم به کشاورزی علاقه داشت و در کنار تدریس همواره سعی میکرد کشت و کاری هم داشت باشد. یادم است که در کودکی پدرم در رشتخوار زعفران میکاشت و همین علاقهی پدر، در انتخاب رشته دست مرا هم گرفت و به این سمت کشیده شدم.»
خانم مهدوی در طول سالهای دانشجویی مجبور به استفاده از مرخصی تحصیلی هم شد و نهایتا در سال ۱۳۹۴ توانست با درجهی کارشناسی یا مهندسی کشاورزی از دانشگاه فارغالتحصیل شود. بلافاصله بعد از اتمام تحصیل در شرکت بارثاوا که در حوزهی پستهکاری فعالیت داشت، مشغول به کار شد. بعدها در زمینهی کشاورزی با خانهی پستهی خراسان همکاری را ادامه داد که این همکاری تا الان ادامه دارد. او در این شرکت به عنوان کارشناس علوم کشاورزی مشغول به کار است و به پستهکاران منطقه در کاشت، داشت و برداشت پسته کمک میکند. فعالیتهای او شامل مشاوره، بازدید و آسیبشناسی، معرفی و فروش محصولاتی مانند کود و سم است.
از خانم مهدوی از زندگی هنریاش میپرسم و این بخش از مصاحبه را با این سوال شروع میکنم که چه شد که به شعر گرایش پیدا کردید؟ او میگوید: «از کودکی و از همان سالهای دبستان امتیاز نوشتن انشاءهای خوب را داشتم و همیشه به خاطر انشاءهایم مورد تشویق معلمان قرار میگرفتم. من تکنیکهای سادهای را کشف کرده بودم که نوشتههایم را از نوشتههای دیگران متفاوت میکرد. مثلا وقتی میخواستم از پاییز بگویم سراغ مقدمههای معمول نمیرفتم. خودم را جای برگی خشک میگذاشتم و شروع میکردم به سخن گفتن یا گلی پژمرده میشدم که دارد از سرما میلرزد. پدر و مادرم اولین مخاطب انشاءهایم بودند و بعد از معلمهایم اولین مشوقهای من در راه نوشتن خانوادهام بودند. خالهام خانم معصومه سادات اسدیان که پنج سال از من بزرگتر بود پیش از من به راه شعر رفته بود و از سالهای دورهی راهنمایی به بعد مرا با خود به انجمن شعر قطب تربت حیدریه میبرد. البته من شعری در جمع نمیخواندم، فقط خاله را همراهی میکردم و شنونده بودم اما با شنیدن شعرهای شاعران تربت حیدریه کمکم این استعداد را در خودم حس کردم که من هم میتوانم شعر بگویم.»
او ادامه میدهد: «شاید در اولین حضورم در انجمن شعر قطب سیزده-چهارده سال بیشتر نداشتم. در سالهای بعد خالهام دانشجوی دانشگاه پیام نور تربت. حیدریه شد و من به انجمن شعر دانشجویی کبریا هم رفت و آمد پیدا کردم. از همان زمان چیزهایی به اسم شعر مینوشتم. نوشتههایم را برای خالهام میخواندم و او هم راهنمایی و کمکم میکرد و تشویقم میکرد به نوشتن و سرودن بیشتر. اولین شعرهایم موزون بود و از نظر قالب به غزل شبیه بود. اشکالاتی در وزن و قافیه داشتم که با راهنمایی خالهام رفع میکردم. یکی دو ترانه هم ساخته بودم که وزنهایی روانتر داشت و سعی کرده بودم از کلمات امروزی بیشتر استفاده کنم.»
خانم مهدوی میگوید: «کمکم گرفتار زندگی شدم و از شعر فاصله گرفتم. تنها نخی که مرا به دنیای شعر وصل میکرد خاله معصومهام بود. هر وقت او را میدیدم دلم پر میکشید برای راه باز کردن به دنیای کلمات و دوباره نوشتن. گاهی چیزهایی مینوشتم اما تلاشهایم پراکنده و بدون پیگیری بود. در این سالها هر وقت به کتابفروشی میرفتم کتاب شعر میخریدم. هر وقت سر به فضای مجازی میزدم شعرها مطالعه میکردم و هرچند من به شعر وفادار نبودم اما شعر به من وفادار بود و رهایم نمیکرد. روزی در همین وبگردیها شعری نظرم را جلب کرد. نام شاعر را به خاطر سپردم و شعرهای بیشتری از او خواندم. شعرهایش مرا به خواندن زندگینامهاش رساند و ناباورانه متوجه شدم که این شاعر در تربت حیدریه زندگی میکند. یکی از همکاران در خانهی پسته، آقای اسدالله اسحاقی است که خبر داشتم در زمینهی شعر کودک فعالیت میکند. وقتی با آقای اسحاقی موضوع را در میان گذاشتم، آقای اسحاقی شنبهها و انجمن قطب را معرفی کرد.
جلسات انجمن قطب در دههی هشتاد در ساختمانی در نزدیک میدان شهدا برگزار میشد که در این سالها هر وقت از آنجا میگذشتم تابلوی انجمن نمایش را میدیدم و گمان میکردم که دیگر جلسات شعر در تربت حیدریه برگزار نمیشود. سال ۱۳۹۷ بعد از سالها دوری از شعر همراه با آقای اسحاقی به انجمن شعر قطب آمدم و باز سرودن و نوشتن را از سر گرفتم. بعد از آن هر جلسه منتظر میماندم تا کی شنبه شود و دوباره برگردم به دنیای پر از شور و حال واژهها»
از خانم مهدوی راجع به مشوقهایش در راه شاعری سوال میکنم و چنین پاسخ میشنوم: «بعد از پدر و مادرم، همانطور که پیش از این هم اشاره کردم، بزرگترین مشوق من شاعر همشهری خانم معصومه سادات اسدیان بود که حتی در سالهایی که از شعر دور بودم تشویقم میکرد. بعد از ورود به انجمن قطب، مجموع شاعران انجمن و به خصوص آقای بهمن صباغ زاده که همواره به سرودن کارهای جدید تشویقم میکردند در ادامهی این راه نقش مهمی داشتند. همچنین همسرم آقای بهمن شیدایی همیشه حمایتم میکند و مواظب است که از سرودن و خواندن غفلت نکنم.»
مهدوی شیفتهی شعر سعدی است و از شاعران معاصر به فروغ فرخ زاد و فاضل نظری علاقه دارد. او در ساعاتی که به کار تخصصیاش یعنی مهندسی کشاورزی مشغول نیست وقتش را با مطالعهی شعر میگذراند و با شرکت در انجمن شعر و گفتگو با شاعران دیگر سعی میکند به راز وهمآلود شعر بیش از پیش پی ببرد. او شعر را چیزی جز حرف دل نمیداند و میگوید: «تنها شاعران هستند که میتوانند حرف دلشان را بر زبان بیاورند و به دیگران منتقل کنند. هر کس سردش بشود میگوید هوا سرد است اما وقتی اخوان میگوید «هوا بس ناجوانمردانه سرد است» تا مغز استخوان آدم یخ میکند. جادویی در همین یک جمله است که تمام حس و حال اخوان را در شعر زمستان یکجا به مخاطبش منتقل میشود.»
از خانم مهدوی راجع به نقش شعر در زندگی امروز سوال میکنم. او میگوید: «شعر در روزگار ما علاوه بر همهی کارکردهای پیشین خود یک کارکرد روانشناسانه هم پیدا کرده است. شعر آدم را با خودش روبهرو میکند. شما وقتی میخواهی یک شعری بنویسی باید وجود خودت را شخم بزنی تا بتوانی حرفی بزنی که در وهلهی اول خودت قبولش کنی. شعر، درمانی است بر دردهای روح انسان؛ چه برای شاعری که شعر را میسراید و چه برای خوانندهی شعر. خوانندهی شعر هم در این دردها با شاعر شریک است و شعر درمان دردش میشود. شعر درک و دریافتی عمیق از انسان را به خودش ارائه میدهد. میتوانم بگویم شعر به سلامت روان آدم کمک میکند. من در زندگیام این را به تجربه دریافتهام. شعر باعث شده است حسم را بیان کنم و حالم را با نوشتن و خواندن شعر بهتر کنم.»
مهدوی هنوز مجموعهی شعری به دنیای نشر عرضه نکرده است اما سالهاست که شعرهایش را در معرض نقد و نظر شاعران قرار میدهد. سیده مهناز مهدوی از کسانی بود که راه پر پیچ و خم و پر از زیبایی شعر را به سرعت طی کرد. دوری چند سالهی او از دنیای شعر و استعداد ذاتیاش کمک کرد تا خیلی راحت بتواند که استعدادش جریان بدهد و در سرودن شعر قدرتمند ظاهر شود. او در هر شعر از شعر قبلی موفقتر بود و با علاقه و انگیزهی زیاد خیلی راحت توانست راهش را در شعر پیدا کند.
خانم مهدوی همچنین در فعالیتهای گروهی انجمن بسیار پرکار و فعال است. او بعد از ورود دوبارهاش به انجمن در سال ۱۳۹۷ خیلی زود تبدیل شد به یکی از شاعران اثرگذار در انجمن شعر قطب که سعی میکرد به شاعران جوانتر انگیزه و انرژی بدهد. در انجمن قطب اجرای برنامه، نوشتن گزارش، ارائهی بحث ادبی، متنخوانی و دیگر کارهایی مانند عکاسی و فیلمبرداری و ... به صورت مشارکتی است. خانم مهدوی خیلی زود نشان داد که مجری توانمندی است، قلم بسیار خوبی در نوشتن دارد و از این منظر هم به انجمن کمک بسیار میکند. او ادمین صفحهی اینستاگرام انجمن قطب است و سعی میکند در فضای مجازی انجمن شعر را به استعدادهای نوجوان همشهری معرفی کند. معرفی شاعران در روزنامهها و جراید را هم به تازگی به لیست فعالیتهای ایشان اضافه شده است. مصاحبه با سرکار خانم بیبیزهرا بهشتی اولین فعالیت ایشان در این حوزه بود که در همین صفحه چاپ شد.
انجمن شعر حاصل کار گروهی شاعران است و خانم مهدوی جزو کسانی است که همیشه در جهت بهتر شدن انجمن تلاش میکند. هیچوقت با تلاش یک نفر هیچ انجمنی سر پا نمیماند و اگر هم بماند موقتی است. حیات و قدرت و تاثیرگذاری انجمن شعر در یک شهرستان وابسته است به شاعرانی که وارد انجمن میشوند، شانه را زیر بار مسئولیت میدهند و صمیمانه و بدون چشمداشت هر کاری از دستشان برمیآید برای بهتر شدن انجمن انجام میدهند. فرصت را غنیمت میشمارم و از تمام عزیزانی که در این سالها در جهت بهتر برگزار شدن انجمن شعر قطب تربت حیدریه تلاش کردهاند سپاسگزاری میکنم.
شعر خانم مهدوی شعری صمیمی و تاثیرگذار است. او در غزل زبانی ساده، به روز و روان دارد. کشف و مضمونیابی از نقاط برجستهی شعر سیده مهناز مهدوی است. در ادامه چند شعر از خانم سیده مهناز مهدوی شاعر خوب همشهری را با هم میخوانیم:
امروز هم با فکر تو گرم است آغوشم
تنپوشی از عشق تو را با شوق میپوشم
همراه احساسات نابت میزنم بیرون
یک کوله از عشقت همیشه هست بر دوشم
با اینکه حرف و گفتنیهایم فراوان است
وقتی کنارت مینشینم گنگ و خاموشم
سد میکند طرز نگاه تو زبانم را
هم کور و هم کر میشود، چشمانم و گوشم
با بوسهای من را شهید چشمهایت کن
با عشق تو هر روز و هر لحظه کفنپوشم
با تو هر صبح میزنم بیرون، با تو هر روز حال من خوب است
با تو در کل شهر میچرخم، در هوایی که با تو مطلوب است
حس خوبی کنار تو دارم، سرخوشم از قدم زدن با تو
با تو هر لحظه شعر میبارم، در دلم صد هزار آشوب است
دستهایم میان دستانت، دلِ من بیقرارِ چشمانت
و حواس تو میشود پرتِ خندههایی که طعم مشروب است
با تو حالم شبیه لیلاییست که پریشانیاش زبانزد شد
و ندارد هراس رسوایی، از جنونی که سخت محبوب است
بودنت را همیشه میخواهم، ماندنت آرزوی هر روزم
عشق تو در میان سینهی من تا ابد تا همیشه مکتوب است
وقتی که موی مشکیات بر شانه میریزد
بارانی از شب در دل این خانه میریزد
مواج و سرگردان چه بی اندازه زیبایی
رحمی بکن آسان دل دیوانه میریزد
در زیر باران چتر میبندی و میرقصی
یک آسمان شبنم چنین مستانه میریزد
از پیچ و تاب موج دریای رهایت، عشق
هر دم شرابی ناب در پیمانه میریزد
نه، شانه نه، دستی بزن، آشفته کن مو را
آواری از حسرت بر این ویرانه میریزد
پر میشود شهر از تلاطمهای تصویرت
وقتی که موی مشکیات بر شانه میریزد
نه؛ من نمیخواهم بگویم بی تو میمیرم
اما عمیقا خسته از تکرار تقدیرم
تو رفتهای و حال و احوالم مساعد نیست
دلتنگم و دلخسته و بسیار دلگیرم
با چشمهای مشکیات شاعر شدم، حالا
وقتی نباشی از غزل، از مثنوی سیرم
مانند آبی که به روی شعله میجوشد
هر لحظه و هر ثانیه در حال تبخیرم
دیگر نمیخواهم که برگردی، برو جانم
اما همیشه با تو خواهد بود تصویرم
برای خانم سیده مهناز مهدوی آرزوی موفقیت دارم. امیدوارم در راه شعر و در زندگی موفقتر از پیش باشد.
بهمن صباغ زاده
۱۴۰۱/۰۵/۱۹ تربت حیدریه
منبع این نوشتهها مصاحبه با شاعر در مردادماه ۱۴۰۱ است.
#سیده_مهناز_مهدوی
#بهمن_صباغ_زاده
#شاعران_همشهری
#تربت_حیدریه
https://t.me/anjomanghotb
برچسبها:
زندگینامه سیده مهناز مهدوی,
شاعران تربت حیدریه,
سیده مهناز مهدوی,
شاعران همشهری