سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

گزارش انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۱ به قلم شاعر همشهری خانم مریم بهنام

ساعت، ۴:۴۵ دقیقه را نشان می‌دهد. ساعت من به وقت شعر... آماده می‌شوم امروز وسیله ندارم با آقای مزدوران که امروز مجری هم هستند هماهنگ می‌کنم تا دنبال من هم بیایند. زیر بیدهای مجنون بلوار منتظر می مانم... اردیبهشت توی خیابان جولان می‌دهد.

ساعت ۵:۱۵ به تهمینه رسیدیم. اولین بار بود بعد از ساعت ۵ می‌رسیدم و نگران بودم که همه منتظر هستند و ما دیر آمدیم. تعدادی از دوستان آمده بودند و خانم رفیع هم زودتر آمده بودند که به انجمن مثنوی هم برسند. صدای زمزمه و صحبت دوستان بوی شعر می‌داد. آقای نوروزی برای شعرشان مشورت می‌گرفتند اما استاد صباغ زاده هنوز نیامده بودند. شروع کردم به نوشتن اسامی دوستان حاضر برای شعرخوانی. بعد ده دقیقه استاد صباغ زاده و غزل از راه رسیدند.
نسیم می‌وزید. زمزمه‌ی دوستان و عقربه‌های ساعت نشان از شروع محفل می‌داد. آقای مزدوران هنرمند موسیقی انجمن، امروز مجری هستند. امروز بزرگداشت سعدی است و جلسه با این دیباچه‌ی گلستان سعدی آغاز می‌شود: «منت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت»

استاد نجف زاده با آن لبخند همیشگی پشت میکروفن می‌نشیند و از سعدی می‌گویند. از خصوصیات شعری سعدی و قصیده‌هایش و مقایسه‌ی غزل حافظ و سعدی... امروز صحبت از سعدی زیاد بود و وقت کم... و بعد غزل امروز حافظ را خواندند «ای که بر ما از خط مشکین نقاب انداختی»

آقای مزدوران از آن‌جایی که برای وقت نگرانند کمتر مابین اجرا صحبت می‌کنند یا شعر می‌خوانند و با جملاتی کوتاه دوستان را دعوت می‌کنند. آقای عباسی هم با کلام سعدی آغاز می کنند «منت خدای را» و بعد غزلی از اشعارشان را می‌خوانند.

آقای جلالی برای صحبت از سعدی می‌آیند با کلامی نافذ، شیوا از باب رضای بوستان سعدی صحبت می‌کنند. شیوه‌ی نگارش و تفاوت سعدی را با فردوسی شرح می‌دهند. ساعتم زمان ۵:۵٠ را نشان می‌دهد.

صدای آقای جلالی، نوازش باد، بوی اردیبهشت، و پرندگانی که سکوت آن‌طرف حیاط رباط را می‌شکنند و عکاسی که همه‌ی اشعارمان را خاطره می‌کند و چه این محفل دل‌انگیزی است.

خانم آرین نژاد با شعری مهدوی می‌آیند و شعری را در جواب کسی که گفته بود او نخواهد آمد سروده بودند. در همین لحظه آقای پارسا از راه می‌رسند و با بستنی کام همه را شیرین می‌کنند 🙂

همه مشغول خوردن بستنی هستند و شعرخوانی ادامه دارد. خانم زبردست با دلنوشته‌ای همراه هستند. من که با یک دست می‌نویسم و با دست دیگر عکس می‌گیرم، گاهی هم گوشه‌ی حواسم به اجراست و شعرهای دوستان را برای نوشتن جا می‌اندازم و به یاد این بیت حافظ می‌افتم: «چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی 😅»

شعرخوانی ادامه دارد با غزلی از استاد صباغ زاده که اول غزل خودشان را که تازه سرودند می‌خوانند «ببند دور مچ دست خود کش مو را/ به روی شانه رها کن دوباره گیسو را» و بعد غزل زیبا و عاشقانه‌ی سعدی «عشق در دل ماند و یار از دست رفت»

آقای امیری مثل همیشه چند رباعی خواندند. آقای پارسا دو شعر محلی و طنز از دلار و وضع اقتصادی خواندند و بعد نوبت رسید به جناب اعتقادی که گویا ماشینشان هم پیدا شده و قرار است داستان پیدا شدن ماشین را هم برایمان بگویند 😊 ایشان شعری از فلسطین خواندند.

ساعت ۶:۱۵ است و چراغ‌های حیاط که از لا‌به‌لای درختان سر برآورده‌اند روشن می‌شوند. استاد علمداران دعوت می‌شوند و از سعدی صحبت می‌کنند.

بهار، غزل و ارغوان دختران بانمک انجمن کنار من نشسته‌اند و پچ پچ حرف‌هایشان با صدای استاد علمداران آمیخته است. جناب جهانشیری شعر بسیار زیبایی در وصف سعدی سرودند.

ساعت ۶:۳٠ است و شعرخوانی ادامه دارد با چایی که از راه می‌رسد و سوهانی که باز هم خانم پوردایی زحمت آن را کشیده‌اند. بوی عطر چای، صدای اذان و شعری از جناب جهانشیری در غروب اولین روز اردیبهشت‌ماه.

خانم رفیع هم که امروز مهمان ما هستند شعری از سعدی می‌خوانند «هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم»

آقای صیدمحمدخانی هم با صدای منحصر به فرد و بلند شعر طنزی خواندند و دو پسر جوان که به گمانم پسران‌شان بودند و نیمکت کنار مجری نشستند از ایشان فیلم می‌گرفتند.

و اما نوبت رسید به دختران شاعر و خوش‌صدای انجمن که چقدر من اجرای آن‌ها را دوست دارم. ارغوان غزلی از حافظ خواند و آقای محسن زاده فیلم می‌گرفتند. آرزو مومن شعری از مولانا خواند که ارغوان و بهار هم که گویا این شعر حفظ بودند با خود زمزمه می‌کردند. بهار شعری از فردوسی خواند. تهمینه کرمانی هم از چند بیت زیبا از بوستان سعدی خواند و تیمور علی هم که نوجوانی بود که برای اولین بار در جمع ما بود شعری را برای کودکان کار سروده بود قرائت کرد. جناب نوروزی هم یک غزل کوتاه خواندند.

ساعت هنوز به وقت شعر ۶:۴۵ است و جناب مزدوران با صدا زدن هر کدام از شاعران برای وقت تاکید می‌کنند. هوای خنک شده بود و بوی غروب برخاسته بود که خانم قلی پور، دختر خانم آرین نژاد شعر زیبایی از محمد شیخی خواندند.

بچه‌ها در صحن حیاط می‌دوند و بازی می‌کنند آقای میزابیگی دعوت می‌شوند. چند جمله‌ای از خاطرات‌شان گفتند و از جوانان محفل از جمله آقای معین جلالی به خاطر صحبت‌های خوب‌شان تشکر کردند.

آقای جلالی مجدد برای شعرخوانی دعوت شدند. شعرخوانی و بیان آقای جلالی خیلی زیباست. آقای جلالی با احساس، با صدای آرام و مسلط بر واژه‌ها صحبت می‌کند. به قول آقای میرزابیگی باید جوان باشی و همه را بر سر ذوق بیاوری.

و حالا آقای یعقوبی، تصویر شب، ساعتی که انتها را نشان می‌دهد و آوازی برای پایان از شعر شیخ اجل سعدی شیرازی. به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی‌ست.

مریم بهنام

#انجمن_قطب
#مریم_بهنام
#گزارش

کانال تلگرامی ما

https://t.me/anjomanghotb

عکس‌ از احسان محسن زاده، آرشیو انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه به تاریخ شنبه ۱۴۰۳/۰۲/۰۱ در اقامتگاه بومگردی تهمینه


برچسب‌ها: مریم بهنام, گزارش
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۴ساعت 10:32  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 


صدای خانم بهنام مثل گوینده‌های رادیوست. شبیه گوینده‌های قدیمی که صدایشان روی موج‌های AM سفر می‌کرد و به ساحل گوش شنوندگان می‌رسید. اولین جلسه‌ای که وارد انجمن قطب شد من مجری بودم اسمش را پرسیدم و برای شعرخوانی دعوتش کردم. آن زمان معمولا هر هفته از یکی از دوستان شاعرم خواهش می‌کردم که هفته‌ی بعد مجری باشند. خانم بهنام آن‌قدر تاثیرگذار شعر خواند که آخر جلسه از خانم بهنام خواهش کردم هفته‌ی بعد مجری جلسه باشد. اجرای جلسه‌ی بعد به قدری خوب از کار درآمد که از استاد نجف زاده اجازه گرفتم تا مسئولیت اجرا را در انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه کلا به خانم بهنام بسپاریم و خانم بهنام مجری همیشگی انجمن قطب شد.

شنبه چهارم مردادماه ۱۴۰۴ بعد از جلسه‌ی انجمن قطب فرصتی پیش آمد تا با خانم بهنام به گپ و گفت بنشینم و آن‌چه در ادامه خواهید خواند حاصل یک گفتگوی یک ساعته در حیاط باصفای اقامتگاه بومگردی تهمینه در تربت حیدریه است.

مریم بهنام زاده در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۴ در محله‌ی مظفریه‌ی تربت حیدریه به دنیا آمد. پدرش محمدعلی بهنام زاده معمار بود. خانه‌ی آن‌ها نزدیک بیمارستان شیر و خورشید بود که بعد از انقلاب به بیمارستان نهم دی تغییر نام داد و پدربزرگ و مادربزرگش هر دو کارمند بیمارستان بودند. محمدعلی بهنام زاده شاعر نبود اما صدایی خوش داشت و شعرهای بسیاری در مدح ائمه‌ی اطهار در ذهن داشت. در زمان کودکی مریم، پدرش را در تربت حیدریه به عنوان مداح می‌شناختند. مادرش فاطمه نراقی زنی خانه‌دار بود که هم و غمش تربیت فرزندان بود.

مریم که فرزند دوم یک خانواده‌ی هشت نفره بود در کودکی دختر مظلوم و خجالتی بود که بیشتر وقتش در خانه می‌گذشت. وقتی شش ساله شد او را به کودکستان شکوفه‌های انقلاب در خیابان پروین فرستادند. یک سال حضور در کودکستان باعث شد کمی اجتماعی‌تر شود و برای ورود به مدرسه آماده شود. حضور در کودکستان تاثیر خودش را گذاشت و توانست مریم را از خانه بیرون بکشد. آن زمان کوچه جای امنی بود برای بازی بچه‌ها بود. او همراه دیگر بچه‌های محله‌ی مظفریه (چهارراه بیمارستان) خاطرات خوشی از بازی‌های ساده و گرم دهه‌ی شصت دارند. عصرهای بهار و تابستان معمولا مادرها جلوی یکی از خانه‌ها فرش می‌انداختند، می‌نشستند به سبزی پاک کردن و صحبت کردن و بچه‌ها در فاصله‌ای کم مشغول بازی می‌شدند.

اولین مدرسه‌ی مریم دبستان سیزده ‌آبان بود که در خیابان پروین بود و فاصله‌ی کمی تا چهارراه بیمارستان داشت. اولین درسی که توجه او را در مدرسه جلب کرد انشاء بود. او هنوز با حسرت از انشاهای دبستان یاد می‌کند که ساعتی بود برای پرواز خیال به جاهای دوردست. خانم بهنام اعتراف می‌کند که در مشق نوشتن بسیار کند بوده و با بازیگوشی کلی از وقت مادر را می‌گرفته تا دو خط مشق بنویسد اما املاهای پرغلط را در انشاهای روان جبران می‌کرده است.

مدرسه‌ی راهنمایی لاله‌های انقلاب در مرحله‌ی بعد میزبان مریم بهنام زاده شد. این مدرسه هم در خیابان لشکری قرار داشت بعد از انقلاب به خیابان پروین اعتصامی تغییر نام داد. سه سال راهنمایی به سرعت سپری شد و مریم بهنام زاده که سری به ریاضی و علوم نداشت در هدایت تحصیلی رشته‌ی علوم انسانی را انتخاب کرد. آن زمان سال اول دبیرستان عمومی بود. هرچند رشته‌ی تحصیلی در دوران راهنمایی انتخاب می‌شد اما می‌توانستی کلاس اول دبیرستان را در هر مدرسه‌ای دوست داشتی درس بخوانی. نزدیک‌ترین و معتبرترین مدرسه دبیرستان پروین بود که در چهارراه فرهنگ قرار داشت و خانم بهنام سال ۱۳۷۰ برای گذراندن اولین سال دبیرستان در این مدرسه ثبت نام کرد. دبیرستان پروین قدیمی‌ترین دبیرستان دخترانه تربت حیدریه است که در سال ۱۳۱۷ تاسیس شده است.

دهه‌ی شصت مدرسه‌ی پروین رشته‌ی علوم انسانی نداشت. مریم بهنام زاده و چند دوست همکلاسی که رشته‌ی انسانی را انتخاب کرده بودند از سال دوم برای ادامه‌ی تحصیل عازم هنرستان زینب شدند که چند کلاس اضافی داشت و از آن کلاس‌ها برای آموزش دانش‌آموزان علوم انسانی استفاده می‌کردند. درس‌های علوم انسانی به ذائقه‌ی مریم خوش می‌آمد و همین باعث شده بود کم‌کم درسخوان‌تر شود.


مریم بهنام زاده سال ۱۳۷۴ توانست در رشته‌ی علوم انسانی دیپلم بگیرد و در کنکور همان سال شرکت کرد و در رشته‌ی ادبیات دانشگاه پیام نور تربت حیدریه پذیرفته شد. در دوران دانشجویی علاوه بر درس خواندن اهل فعالیت‌های دانشجویی هم بود. در کتابخانه‌ی دانشگاه پیام نور تربت حیدریه کتابدار شد و بخشی از کارهای امور فرهنگی دانشگاه را نیز به عهده گرفت. بهنام می‌گوید: «خیلی درس خواندن برایم اولویت نداشت. رشته‌ی ادبیات را دوست داشتم اما آدمی نبودم که بنشینم پای درس‌های دانشگاه. پنجاه درصد اگر درس‌های دانشگاه را می‌خواندم پنجاه درصد دیگر را برای خودم مطالعه می‌کردم. کتابخانه‌ی دانشگاه فرصت خوبی برای کتاب خواندن و انس با کتاب بود.» همین درس خواندن و مطالعه‌ی آزاد پنجاه پنجاه باعث شد که خانم بهنام دوره‌ی لیسانس را شش سال کش بدهد و در سال ۱۳۸۰ لیسانس ادبیات گرفت.

مهرماه ۱۳۸۰ با آقای مهدی عابدی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسر به نام‌های مبینا و نیما است. خانم بهنام می‌گوید: «دوست داشتم در رشته‌ی ادبیات ادامه تحصیل بدهم، شغلی در زمینه‌های فرهنگی داشته باشم اما کارهای خانه و بزرگ کردن بچه‌ها همه‌ی وقتم را به خود اختصاص داد. مثلا به عنوان معلم نهضت سواد آموزی قبول شدم اما به دلیل مشغله نتوانستم ادامه بدهم.» خوشبختانه کم‌کم اینترنت به کمکش ‌آمد و یکی از فعالیت‌های او در تمام سال‌هایی که وظیفه‌ی سنگین مادری را به عهده داشت وبلاگ‌نویسی بود. در دهه‌ی هشتاد وبلاگ‌نویسی رواج و رونقی داشت و او از طریق اینترنت سعی می‌کرد اطلاعاتش را به روز نگه دارد و با اهل قلم ارتباط داشته باشد.

یکی از کارهای جدی خانم بهنام پرداختن به انجمن شعر تربت حیدریه است. او در سال‌هایی که به انجمن پیوسته است با قبول نقش و فعالیت توانسته کمک فراوانی به انجمن کند و شاعران بیشتری را در این شهر به شعر علاقه‌مند کند. او هر جلسه ضمن اجرا از جلسه عکاسی می‌کند، کلیپ‌های تصویری می‌سازد و در فضای مجازی منتشر می‌کند و باعث می‌شود انجمن شعر بهتر دیده شود و جوان‌های شاعر و علاقه‌مند به شعر جذب انجمن شوند.

از دیگر کارهای مریم بهنام برگزاری نشست کتابخوان است که در کنار آقای مهدی غضنفری کتابدار باسواد همشهری سعی می‌کند ماهی یکی دو بار کتاب‌خوان‌های تربت حیدریه را دور هم جمع کند و کتاب‌هایی را که خوانده‌اند با هم به اشتراک بگذارند. او همچنین آدمی فعال و باانرژی در ورزش است و سعی می‌کند برنامه‌های منظم کوهنوردی برای شاعران و اهل قلم تدارک ببیند. خانم بهنام همراه آقای مهدی نجفی دوست خوش‌ذوق همشهری که مدیر باشگاه کوهنوردی نیکان است هر هفته برنامه‌های کوهنوردی و طبیعت‌گردی برگزار می‌کنند که معمولا دوستان شاعر همشهری در آن شرکت می‌کنند.

از خانم بهنام می‌پرسم چه شد که به شعر گرایش پیدا کردید و ایشان می‌گویند: «من هم مثل خیلی‌ها از همان دوران نوجوانی دفتری داشتم که شعرهای زیبا را در آن می‌نوشتم. گاهی هم خودم چیزهایی سر هم می‌کردم که نمی‌دانستم شعر است یا نه. وقتی وبلاگ‌نویسی می‌کردم بیشترین تعاملم با وبلاگ‌های ادبی بود. کم‌کم ارتباط با شاعران مختلف که خیلی از آن‌ها منتقدان خوبی بودند باعث شد نوشته‌هایم سر و شکل شعر پیدا کند. فکر می‌کنم ابتدای دهه‌ی نود بود که شعرهایم در وبلاگ «نیلوفر مریم» و سایت شعر نو و بعد فیس‌بوک منتشر می‌کردم.»

در این بخش، مصاحبه‌مان به سمت بازگو کردن حال و هوای وبلاگ‌نویسی می‌رود و من ناگهان یادم می‌آید که وبلاگ «نیلوفر مریم» را می‌شناختم و سال‌ها پیش از این‌که خانم بهنام را ببینم با ایشان مکاتبه داشتم. ظرف چند دقیقه کلی دوست و آشنای مشترک به یادمان می‌آید که آن‌زمان در فضای وبلاگ‌نویسی فعال بودند و امروز از نام‌آشنایان شعر خراسان و کشور هستند. وبلاگ نیلوفر مریم وبلاگ پرمخاطبی بود که خانم بهنام شعرهایش را در آن منتشر می‌کرد.


آشنایی خانم بهنام با انجمن شعر قطب تربت حیدریه را مدیون کتابخانه‌ی شهید بهشتی هستیم. انجمن قطب که حدود پنجاه سال است در تربت حیدریه تشکل می‌شود از سال ۱۳۹۸ در شش‌ماهه‌ی دوم سال جلساتش را کتابخانه‌ی شهید بهشتی برگزار می‌کند. خانم بهنام درباره‌ی آشنایی‌اش با انجمن قطب می‌گوید: «مثل همیشه برای کتاب گرفتن به کتابخانه‌ی شهید بهشتی رفته بودم. آقای غضنفری همشهری کتابدار که می‌دید من به کتاب‌های شعر علاقه دارم روزی به من گفت. شما چرا در نشست‌های شاعران شرکت نمی‌کنید؟ من با تعجب پرسیدم مگر شاعران نشست دارند؟ و آقای غضنفری شماره تلفن شما را داد و انجمن شعر را معرفی کرد و شنبه‌ی بعدی من به جمع شاعران انجمن قطب اضافه شدم.»

از خانم بهنام از مشوقانش در راه شعر سوال می‌کنم و او ابتدا از علی ابراهیمی شاعر ساری یاد می‌کند و می‌گوید: «استاد ابراهیمی وقت زیادی برای شعر من گذاشت. از طریق فضای مجازی در ارتباط بودیم و من همیشه ابتدا شعرهایم را برای ایشان ارسال می‌کردم و اولین نقد و نظرها را از جانب ایشان دریافت می‌کردم.» همچنین از شاعر همشهری آقای حمیدرضا شهیدی نام می‌برد که علاوه بر شعر کلاسیک به شعر سپید علاقه دارند و او را تشویق به سرودن می‌کنند. به من هم اظهار لطفی می‌کنند که از ایشان تشکر می‌کنم.

خانم بهنام غزل‌های مولانا را بسیار دوست دارد و کتاب مورد علاقه‌اش از دنیای ادبیات کلاسیک دیوان شمس است. از شاعران معاصر به شعر فروغ فرخ زاد علاقه دارد و به طور کلی شعر شاعران زنی را می‌پسندد می‌توانند زبان جامعه‌ی زنان باشند. دیگر شاعر مورد علاقه‌ی خانم بهنام سید علی صالحی است که آثارش در قالب نوعی از شعر که امروز به «شعر گفتار» موسوم است می‌گنجد. خانم بهنام اشعار خودش را هم در همین طبقه قرار می‌دهد و می‌گوید: «سید علی صالحی، نوعی از شعر را پیش روی من گذاشت که با زبان شعری من هماهنگ بود و من خیلی از خواندن و سرودن این نوع شعر لذت می‌برم. بعد هم با شاعران دیگری آشنا شدم که در همین سبک شعری قلم می‌زدند مانند مجتبی رمضانی، بهرام محمودی، بهنام محبی فر که در همان سال‌های رواج وبلاگ‌نویسی با ایشان در ارتباط بودم و بسیار از ایشان آموختم.»

خانم بهنام شعر را در وهله‌ی اول مایه‌ی آرامش روح می‌داند و معتقد است شاعر باید بتواند تصاویری خلق کند که برای خودش و مخاطبش دلچسب باشد. شعر برای خانم بهنام مسکنی است که می‌تواند آلام روحی را کاهش بدهد. او می‌گوید: «در این دنیای پر اضطراب شعر می‌تواند یک پناهگاه امن باشد»

بهنام غیر از شعر گفتار به دوبیتی هم بسیار علاقه دارد و آثار اغلب دوبیتی‌سرایان تاریخ شعر فارسی را به دقت خوانده است. بخش قابل توجهی از سروده‌های خانم بهنام دوبیتی است. او می‌گوید: «دوبیتی وزنی دارد که بسیار به گوش آشناست و ما به واسطه‌ی اشعاری که در لهجه‌ی محلی داریم از کودکی با این وزن انس داریم» در ادامه‌ی صحبت‌مان در مورد قالب‌های شعری، خانم بهنام می‌گوید: «وقتی با آقای ابراهیمی آشنا شدم ایشان معتقد بودند که نزدیک‌ترین شعر به نوشته‌های من شعر گفتار است و سعی کردند مرا به این سمت هدایت کنند. کتاب‌هایی را معرفی کردند، شاعرانی را معرفی کردند و سروده‌های تازه‌ام را نقد کردند و باعث شدند بیشترین آثار من در این فرم شعری متولد شود.»

خانم مریم بهنام شعر امروز را موفق می‌داند. شعر امروز توانسته زبان روز را به خدمت بگیرد و بی‌واسطه با مخاطبش ارتباط برقرار کند. او می‌گوید: «یکی از خدماتی که نیما به شعر فارسی کرد همین بود که زبان شعر را به روز کرد. این زبان توسط جریان‌های بعدی شعر تقویت شد و شعر گفتار می‌تواند ادامه‌ی این جریان‌ها باشد.اما آفت‌هایی هم دارد. از جمله‌ی این که هر نوشته‌ای می‌تواند خود را به شکل شعر عرضه کند که با تاکید بر جنبه‌های هنری و زیبایی‌شناسی زبان می‌توان میان شعر گفتار و نوشته‌های ساده فرق گذاشت.»


مریم بهنام در مورد شرکت در جشنواره‌ها می‌گوید: «نفس جشنواره بد نیست علی‌الخصوص جشنواره‌هایی که خود شاعران برگزار می‌کنند و ادارات دولتی کمترین دخالت را در آن دارند. همان‌طور که در همه‌چیز سودجویی وجود دارد متاسفانه سودجویی به جشنواره‌های شعر هم رسیده است و دیده‌ام که در سال‌های اخیر جشنواره‌هایی فقط روی کاغذ و برای گرفتن بودجه برگزار شده‌اند. من سعی می‌کنم در جشنواره‌هایی که موضوع‌های مناسب دارند و مورد تایید افراد شناخته شده هستند شرکت کنم. مثلا در سال‌های اخیر در جشنواره‌های انجمن قطب یا بعضی جشنواره‌هایی که از طرف انجمن توصیه شده شرکت کرده‌ام.»

مریم بهنام تا امروز کتابی چاپ نکرده است اما کتاب «نیلوفر در پاییز» او که مجموعه‌ی شعرهای گفتار اوست آماده‌ی انتشار است. او در این مورد می‌گوید: «تا حالا بیشتر دغدغه‌ام سرودن بوده تا انتشار شعرها. انتشار کتاب هم کاری‌ست که باید انجام داد و قصد دارم این کتاب را به یک ناشر تخصصی شعر سپید بسپارم»

امروز خانم بهنام را غیر از شاعر به عنوان گوینده و مجری انجمن قطب می‌شناسند. از ایشان می‌پرسم چه شد که به گویندگی علاقه پیدا کردید. ایشان می‌گویند: «از همان سنین دبستان به کار صدا علاقه داشتم. مثلا در دوره‌های دانش‌آموزی مراسم صبحگاه مدرسه را اجرا می‌کردم یا عضو گروه سرود می‌شدم اما جدی‌تر شدن کار صدا به دهه‌ی اخیر برمی‌گردد. وقتی که پیام‌رسان تلگرام همه‌گیر شد با گروه‌های دکلمه‌ی شعر آشنا شدم و شروع کردم به اجرای دکلمه‌ی شعرهای مورد علاقه‌ام در این گروه‌ها. کم‌کم با دیگر کسانی که در این موضوع تجربه و مهارتی داشتند از جمله آقای صالح قدک زاده آشنا شدم و تشویق شدم به کار گویندگی که تا امروز در این زمینه هم مشغولم و سعی می‌کنم در این زمینه هم فعال باشم.»

به بخش «هر چه می‌خواهد دل تنگ بگو» می‌رسید و خانم بهنام به تاثیر انجمن قطب در شعرش اشاره می‌کند و می‌گوید: «از وقتی وارد انجمن قطب شدم جلسات هفتگی و منظم باعث شد شعر برایم جدی‌تر از پیش شود و فکر می‌کنم شعرم رنگ و بوی تازه‌ای گرفت که جا دارد از تمام برگزارکنندگان این جلسه و شما تشکر کنم.»

آخرین بخش این مصاحبه پیشنهاد خانم بهنام برای اختصاص دادن روزهایی از هفته برای دکلمه‌ی شعر در گروه انجمن شعر و ادب قطب است. خانم بهنام می‌گوید: «اجرای شعر برای شاعران خیلی مهم است و اگر شاعر بتواند شعرش را اصولی و صحیح بخواند تاثیر شعرش چند برابر خواهد شد. می‌توانیم روزهایی از هفته را به خوانش شعر اختصاص بدهیم. مثلا غزلی از سعدی را به اشتراک بگذاریم و از دوستان شاعر خواهش کنیم که این غزل را بخوانند و صدایشان را در گروه به اشتراک بگذارند و نقاط قوت و ضعف هر کس در خوانش بررسی شود. مطمئنا در طولانی‌مدت تاثیر زیاد خواهد داشت و باعث خواهد شد دوستان شاعرمان بتوانند شعرهایشان را هر چه زیباتر بخوانند.»

اگر بخواهم بدون تعارف بگویم فضای شعر خراسان هنوز هم فضایی سنتی است و انجمن شعر قطب تربت حیدریه هم از این قاعده مستثنی نیست. هنوز هم غزل رایج‌ترین قالب شعر در فضای شعری خراسان است و شاعران سپیدسرا در این خطه‌ی پهناور فلات ایران در اقلیت هستند. همان‌طور که در طول مصاحبه بارها اشاره شد شعر خانم بهنام شعر گفتار است که یکی از زیرشاخه‌های شعر سپید است. شاخص‌ترین و راحت‌ترین تعریف برای شعر گفتار همان استفاده از زبان عامیانه در سرودن شعر است. می‌شود گفت شعر گفتار شعری است که در بیان تخیل شاعر از زبان گفتار روزمره بهره می‌گیرد از مهم‌ترین ویژگی‌های آن استفاده از تکیه‌کلام‌های روزمره، برجسته کردن کلمات عامیانه و شکل هنری به آن دادن است. در ادامه چند شعر از خانم مریم بهنام را با هم می‌خوانیم:

قهوه‌ات را سر بکش
بی‌آنکه بدانم
چند روز از التهاب بهار روی دلتنگی‌ات جا مانده
قهوه‌ات را سر بکش
بی ‌آن‌که بدانم چه فالی برای زخم‌هایت
ته فنجان مانده است
ماه نیمه‌شب من!
خوردن یک شات قهوه
این همه حرف و حاشیه ندارد
شاید بهار دلش می‌خواهد
از لحظه‌هایمان یک شعر تلخ بسراید
و خرداد
نیشخندهایش را
توی عکس‌هایمان جا بگذارد
اما بگذار طعم زندگی
زیر زبانم شیرین باشد
بیخیال سرایش شعر
بگو ببینم حال دلت چطور است؟


دلتنگم
مثل خداحافظی شهریور از تابستان
مثل مسافری جامانده
روی ریگ‌های ریل
و شاید مثل دختری که
شب را با گل‌های نفروخته‌ی سر چهارراه سر می‌کند
دلتنگم آن‌قدر که این شب‌ها را می‌فروشم به ماه
تا یک روز
تو از شعرهایم سر درآوری
و با لبخند همیشگی
به دوست داشتنم اعتراف کنی
وباز یک عصر توی کافه
با یک قهوه‌ی تلخ
همه‌ی دلتنگی‌ام
شیرین می‌شود


خیلی وقت است
حرف‌هایم را
لای کاغذی نگذاشته‌ام
با خود می‌گفتم
باد که بوزد
بوی حرفهایم بلند می‌شود
تا همین الان که می‌خواهم حرف‌هایم را به چاپ برسانم
بادها همه از جنس ناموافقند
قبول کن
که قصه‌ی دلتنگی را
نمی‌شود حتا به باد موافق سپرد


‍ شب از نیمه گذشت
و ‌من
برای آن‌که از فکرت بیرون بیایم
حواسم را پرت می کنم وسط خیابان
کمی آن‌طرف‌تر
زنی با حواس من
به تو فکر می‌کند
می ترسم از همه مردمان این شهر
که یک روز
چشمانت را بدزدند
و من سوژه‌ای
برای سرودن این همه عاشقانه نداشته باشم


یک عصر
یک لبخند از لب تو
نزدیک غروب می‌پاشید کف حیاط
گفته بودم که از بوی دهانت
می‌فهمند که چقدر دوستت دارم
گفته بودم که یک زن حوالی این شهر هر روز تو را شعر می‌کند و به بهانه‌ی خوشبختی
پاییز را به خانه می آورد
اما تو بخند
بگذار همه‌ی خاطرات
از لب‌های تو‌ اتفاق بیفتد...


من
و این دفتر
و شاید هم کمی پاییز
در ازدحام نبودنِ تو
تنها نشسته‌ایم
من و پاییز
از تو از این شعر
از خیابان بی‌عبور
حرف می‌زنیم
من و این فصل
چقدر حرف داریم
وقتی تو با لبخندی تلخ
خاطرات شیرینی
از خود به جا می‌گذاری...

در پایان از خانم مریم بهنام تشکر می‌کنم که حضورش در انجمن شعر قطب بسیار موثر است. او از آدم‌هایی است که روحیه‌ی بالایی در کار تیمی دارد و در جلسات شعر هم سعی کرده است مسئولیت به عهده بگیرد. حضور شاعرانی مثل خانم بهنام کمک می‌کند به رشد شعر شهرستان تربت حیدریه و باعث می‌شود انجمن‌های ادبی این شهر رواج و رونق بیشتری داشته باشد. برای این شاعر همشهری آرزوی موفقیت دارم.

بهمن صباغ زاده
۱۴۰۴/۰۵/۲۱ تربت حیدریه

مریم بهنام

مریم بهنام

مریم

مریم بهنام

بهمن صباغ زاده


برچسب‌ها: مریم بهنام, بهمن صباغ زاده, شاعران تربت حیدریه, شعر تربت حیدریه
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ساعت 9:30  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

مریم بهنام

محبوب من!

می‌دانم که نیستی

و این روزها شهر زورش می‌آید به جای تو

به همه‌ی عابران اردیبهشت سلام دهد

می‌دانم

که با آمدنت همه‌چیز رو به راه می‌شود

زنان شاعر می‌شوند

و مردان

همه‌ی تکه‌های به جا مانده از گذشته را خاطره می‌کنند

فقط کافی‌ست یک صبح

سرزده همه‌ی شهر را به خیابان بکشانی

آن وقت خواهی دید

لبخند تو

چند عید را پیش‌بینی می‌کند

پس بخند! شاید ماه از لبان تو افتاد

#هوای_تازه

#مریم_بهنام

#اقامتگاه_بومگردی_تهمینه

کانال انجمن شاعران ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb

عکس از آرشیو انجمن قطب به تاریخ ۲۶ فروردین ۱۴۰۲ در اقامتگاه بومگردی تهمینه


برچسب‌ها: مریم بهنام, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 16:15  توسط زینب ناصری  |