4- شعر محلی تربت؛ ترکیببند درد دل؛ استاد محمد قهرمان؛ قسمت ششم (قسمت آخر)
برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده میگیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خطها (فونتها) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
ترکیب بندِ دردِ دل در حقیقت سخن گفتن و درد دل کردن شاعر است. او ابتدا با خدا صحبت میکند و از او گله میکند، بعد از آن به دست سرنوشت اعتراض میکند و بعد با چرخ سخن میگوید و بعد با قلعهی آسمان و بعد با شب و بعد با روز. اما با هر که و هر چه سخن میگوید پاسخی نمیشنود و یاد این پند پیران میافتد که در خراسان میگویند: وقتی کسی را نداری با سنگ درد دل کن و بعد آن را سنگ را در آب روان رها کن. شروع میکند به درد دل کردن با سنگ صبور، اما در نهایت دلش برای آن سنگ میسوزد و میترسد که سنگ نتواند غمهای او را تحمل کند، پس آن را به آب میسپارد... تاریخ سرایش این شعر سال 1354 خورشیدی است و در حقیقت تنها به فاصلهی چند روز پس از مثنوی زیبای خدی خدای خودم سروده شده است. این همان غم مثنوی خِدِی خُدای خُودُم است که با زبان دیگری تکرار میشود. این ترکیببند 18 بند دارد. هر بند خود چهار بیت دارد که به علاوهی بیت ترکیب میشود شش بیت. این ترکیب بند که نسبتا طولانی است در 6 قسمت در وبلاگ خواهد آمد که هر بار سه بند از آن (15 بیت) به همراه معنی به نمایش در خواهد آمد. شما میتوانید بعد از تکمیل قسمتها، این شعر را به طور کامل با برچسب ترکیببند درد دل مشاهده کنید.
...
16
امروز مُویُم پیَدَه از اسب
غم تاختَه وِر سَرُم سِوَرَه
امروز منم پیاده از اسب / غم، سواره بر سرم تاخته است.
با گوش و زِبو، مُو هیچکَرَهمْ
تا ای بِچِهگَک بِرَه چه کَرَه
با گوش و زبان هم هیچکارهام / تا این بچهئک (بچه + کاف تصغیر، در گویش تربتی کاف تصغیر که میخواهد به ه غیر ملفوظ بچسبد گاف میگیرد، بِچِّهگَک یا بِچِّهگوک) چهکاره برود (بشود).
دردِ دِلِشِر چه ساخْتْ وَرگَه؟
وختِ پسرُم زِبو نِدَرَه
درد دلش را چه طرز (چگونه، چطور) برگوید (بگوید)؟ / وقتی پسرم زبان ندارد.
چو بَشُم مُو دِ بادِ دنیا؟
اِقذِر غم وِر سَرُم بِبَرَه
چرا من در بادِ (نمیدانم چرا دارِ دنیا یا حداقل بارِ دنیا نیامده است، البته اگر اشکال تایپی نباشد حتما اصطلاحی محلی است که من از آن بیخبر هستم؛ (یکی از خوانندگان محبت کرده و توضیح داده است که در باد دنیا بودن به معنی در حیات بودن و زنده بودن است و اصطلاح باد دنیا به کسی خوردن به معنای زنده بودن آن شخص و اصطلاح حیف از باد دنیا به معنی حیف از زندگی و حداقل امکانات برای کسی است. اضافه شده در ۶/۳/۹۲ ساعت ۱۲:۲۰))دنیا باشم؟ اینقدر غم بر سرم ببارد.
عمرِ مُو چراغِ پیشِ بادَه
ای زندگی از سَرُم زیادَه
عمر من چراغ پیش باد است / این زندگی از سرم زیاد است.
17
گُفتُم بِچِهگَک به گپ میَیَه
وختِ که بِرَه سه چار سَلَه
- با خودم - گفتم بچهئک (بچه + کاف تصغیر، در گویش تربتی کاف تصغیر که میخواهد به ه غیر ملفوظ بچسبد گاف میگیرد، بِچِّهگَک یا بِچِّهگوک) به گپ میآید (به حرف میآید، شروع به حرف زدن میکند) / وقتی که سه چهار ساله برود (بشود).
اِی گوش، زِبونِشِرْ کِمَک دِ
تیرِ حَرفِرْ کِنَه دِ چِلَّه
ای گوش، زبانش را کمک بده (به زبان او کمک کن) / تا تیر حرف را در چله کند (در چلهی کمان بگذارد، کنایه از حرف زدن).
هر بِچِّهیِ خورد، وِر رِز اِنْداخ
بابا نَنَه گفت و عَمَّه خَلَه
بر بچهی خُرد (کوچک) بر ریز انداخت (ور رز انداختن به معنی یکریز تکرار کردن کلمه یا جملهای است معمولا از طرف کودکی که تازه به حرف آمده است) / بابا ننه گفت و عمه خاله (یعنی توانست کلمات ساده را تکرار کند)
ای بِچَّه، هنوز بیصِدایَه
مَیی چَشمُم دِ اُو نِگِلَّه؟
این بچه (اشاره به فرزند شاعر) هنوز بیصدا (بیسخن در نیامده، خاموش) است / میخواهی چشمم در آب نغلتد (غلت نخورد؛ گِلُّنُدَن همان غلتاندن است و دِ گَل رفتن به معنی دَر غَلت شدن و شروع کردن به غلتیدن است)
گُفتَن اَدَم از فرشته کَم نِه
بیگوش و زِبو، اَدَم اَدَم نِه
گفتن آدم از فرشته کم نیست (چیزی کم ندارد) بیگوش و زبان؛ آدم، آدم نیست.
*
18
ای سنگ، سَرِت به گَرد اُفتید
از بس که مُو گُفتُم و شِنُفتی
ای سنگ، سرت به گَرد (چرخ، گردیدن، گردش) افتاد / از بس که من گفتم و تو شنیدی.
تُور کِجکِلِهتُو مِتَه غمِ مُو
هوشِت بَشَه به خود، که نُفتی
تو را کج کلّه تاب (ترجمهی لغت به لغت این واژهی همان "کج کلّه تاب" میشود و در کل به معنی دور خود پیچیدن است؛ کِجکِلِهتُو دایَن یا کجکلهتاب دادن به این صورت است کسی را که مسموم شده است را پس از خوراندن شیر و ماست در تاب مینشانند و او را به دور خود میچرخانند تا طنابهای تاب به هم بپیچد، سپس او را رها میکنند تا انرزی ذخیره شده در تاب او را در جهت معکوس بچرخاند و اینکار را آنقدر ادامه میدهند تا حال تهوع به شخص دست دهد) میدهد غم من / حواست باشد به خود (حواست به خودت باشد) که نیفتی.
دردِ مُو، تُورُم دِ گریَه کِردَه
چو هیچِّه خِدِی مُو وِرنِگُفتی؟
درد من، تو را در گریه کرده است (به گریه انداخته است) / چرا هیچچیز با من بر نگفتی (نگفتی).
مُو پورِگَکِ سِووک رفتُم
تُم سِنگیتَرْ اَزی خَرَفتی
من پورهئَکی (پورهای، ذرهای، در گویش تربتی کاف تصغیر که میخواهد به ه غیر ملفوظ بچسبد گاف میگیرد، بِچِّهگَک یا بِچِّهگوک) / تو هم سنگینتر از این خواهی رفت (خواهی شد).
تا نُفتیدی ز غُصَّه وِر بَر
تَور وَردَرُم و به اُو بُتُم سَر ...
تا نیفتادهای از غصه بر (به) بر (پهلو) / تو را بردارم و به آب بدهم سر (سر بدهم، رها کنم)
محمد قهرمان 4/9/54
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 998 به تاریخ 920221, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, ترکیب بند درد دل