سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

4- شعر محلی تربت؛ ترکیب‌بند درد دل؛ استاد محمد قهرمان؛ قسمت ششم (قسمت آخر)

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

ترکیب بندِ دردِ دل در حقیقت سخن گفتن و درد دل کردن شاعر است. او ابتدا با خدا صحبت می‌کند و از او گله می‌کند، بعد از آن به دست سرنوشت اعتراض می‌کند و بعد با چرخ سخن می‌گوید و بعد با قلعه‌ی آسمان و بعد با شب و بعد با روز. اما با هر که و هر چه سخن می‌گوید پاسخی نمی‌شنود و یاد این پند پیران می‌افتد که در خراسان می‌گویند: وقتی کسی را نداری با سنگ درد دل کن و بعد آن را سنگ را در آب روان رها کن. شروع می‌کند به درد دل کردن با سنگ صبور، اما در نهایت دلش برای آن سنگ می‌سوزد و می‌ترسد که سنگ نتواند غم‌های او را تحمل کند، پس آن را به آب می‌سپارد... تاریخ سرایش این شعر سال 1354 خورشیدی است و در حقیقت تنها به فاصله‌ی چند روز پس از مثنوی زیبای خدی خدای خودم سروده شده است. این همان غم مثنوی خِدِی خُدای خُودُم است که با زبان دیگری تکرار می‌شود. این ترکیب‌بند 18 بند دارد. هر بند خود چهار بیت دارد که به علاوه‌ی بیت ترکیب می‌شود شش بیت. این ترکیب بند که نسبتا طولانی است در 6 قسمت در وبلاگ خواهد آمد که هر بار سه بند از آن (15 بیت) به همراه معنی به نمایش در خواهد آمد. شما می‌توانید بعد از تکمیل قسمت‌ها، این شعر را به طور کامل با برچسب ترکیب‌بند درد دل مشاهده کنید.

...

16

امروز مُویُم پیَدَه از اسب

غم تاختَه وِر سَرُم سِوَرَه

امروز منم پیاده از اسب / غم، سواره بر سرم تاخته است.

با گوش و زِبو، مُو هیچ‌کَرَه‌مْ

تا ای بِچِه‌گَک بِرَه چه کَرَه

با گوش و زبان هم هیچ‌کاره‌ام / تا این بچه‌ئک (بچه‌ + کاف تصغیر، در گویش تربتی کاف تصغیر که می‌خواهد به ه غیر ملفوظ بچسبد گاف می‌گیرد، بِچِّه‌گَک یا بِچِّه‌گوک) چه‌کاره برود (بشود).

دردِ دِلِشِر چه ساخْتْ وَرگَه؟

وختِ پسرُم زِبو نِدَرَه

درد دلش را چه طرز (چگونه، چطور) برگوید (بگوید)؟ / وقتی پسرم زبان ندارد.

چو بَشُم مُو دِ بادِ دنیا؟

اِقذِر غم وِر سَرُم بِبَرَه

چرا من در بادِ (نمی‌دانم چرا دارِ دنیا یا حداقل بارِ دنیا نیامده است، البته اگر اشکال تایپی نباشد حتما اصطلاحی محلی است که من از آن بی‌خبر هستم؛ (یکی از خوانندگان محبت کرده و توضیح داده است که در باد دنیا بودن به معنی در حیات بودن و زنده بودن است و اصطلاح باد دنیا به کسی خوردن به معنای زنده بودن آن شخص و اصطلاح  حیف از باد دنیا به معنی حیف از زندگی و حداقل امکانات برای کسی است. اضافه شده در ۶/۳/۹۲ ساعت ۱۲:۲۰))دنیا باشم؟ اینقدر غم بر سرم ببارد.

عمرِ مُو چراغِ پیشِ بادَه

ای زندگی از سَرُم زیادَه

عمر من چراغ پیش باد است / این زندگی از سرم زیاد است.

 

17

گُفتُم بِچِه‌گَک به گپ میَیَه

وختِ که بِرَه سه چار سَلَه

- با خودم - گفتم بچه‌ئک (بچه‌ + کاف تصغیر، در گویش تربتی کاف تصغیر که می‌خواهد به ه غیر ملفوظ بچسبد گاف می‌گیرد، بِچِّه‌گَک یا بِچِّه‌گوک) به گپ‌ می‌آید (به حرف می‌آید، شروع به حرف زدن می‌کند) / وقتی که سه چهار ساله برود (بشود).

اِی گوش، زِبونِشِرْ کِمَک دِ

تیرِ حَرفِرْ کِنَه دِ چِلَّه

ای گوش، زبانش را کمک بده (به زبان او کمک کن) / تا  تیر حرف را در چله‌ کند (در چله‌ی کمان بگذارد، کنایه ‌از حرف زدن).

هر بِچِّه‌یِ خورد، وِر رِز اِنْداخ

بابا نَنَه گفت و عَمَّه خَلَه

بر بچه‌ی خُرد (کوچک) بر ریز انداخت (ور رز انداختن به معنی یکریز تکرار کردن کلمه یا جمله‌ای است معمولا از طرف کودکی که تازه به حرف آمده است) / بابا ننه گفت و عمه خاله (یعنی توانست کلمات ساده را تکرار کند)

ای بِچَّه، هنوز بی‌صِدایَه

مَیی چَشمُم دِ اُو نِگِلَّه؟

این بچه (اشاره به فرزند شاعر) هنوز بی‌صدا (بی‌سخن در نیامده، خاموش) است / می‌خواهی چشمم در آب نغلتد (غلت نخورد؛ گِلُّنُدَن همان غلتاندن است و دِ گَل رفتن به معنی دَر غَلت شدن و شروع کردن به غلتیدن است)

گُفتَن اَدَم از فرشته کَم نِه

بی‌گوش و زِبو، اَدَم اَدَم نِه

گفتن آدم از فرشته کم نیست (چیزی کم ندارد) بی‌گوش و زبان؛ آدم، آدم نیست.

 

*

18

ای سنگ، سَرِت به گَرد اُفتید

از بس که مُو گُفتُم و شِنُفتی

ای سنگ، سرت به گَرد (چرخ، گردیدن، گردش) افتاد / از بس که من گفتم و تو شنیدی.

تُور کِج‌کِلِه‌تُو مِتَه غمِ مُو

هوشِت بَشَه به خود، که نُفتی

تو را کج کلّه تاب (ترجمه‌ی لغت به لغت این واژه‌ی همان "کج کلّه تاب" می‌شود و در کل به معنی دور خود پیچیدن است؛ کِج‌کِلِه‌تُو دایَن یا کج‌کله‌تاب دادن به این صورت است کسی را که مسموم شده است را پس از خوراندن شیر و ماست در تاب می‌نشانند و او را به دور خود می‌چرخانند تا طناب‌های تاب به هم بپیچد، سپس او را رها می‌کنند تا انرزی ذخیره شده در تاب او را در جهت معکوس بچرخاند و این‌کار را آنقدر ادامه می‌دهند تا حال تهوع به شخص دست دهد) می‌دهد غم من / حواست باشد به خود (حواست به خودت باشد) که نیفتی.

دردِ مُو، تُورُم دِ گریَه کِردَه

چو هیچِّه خِدِی مُو وِرنِگُفتی؟

درد من، تو را در گریه کرده است (به گریه انداخته است) / چرا هیچ‌چیز با من بر نگفتی (نگفتی).

مُو پورِگَکِ سِووک رفتُم

تُم سِنگی‌‌تَرْ اَزی خَرَفتی

من پوره‌ئَکی (پوره‌ای، ذره‌ای، در گویش تربتی کاف تصغیر که می‌خواهد به ه غیر ملفوظ بچسبد گاف می‌گیرد، بِچِّه‌گَک یا بِچِّه‌گوک) / تو هم سنگین‌تر از این خواهی رفت (خواهی شد).

تا نُفتیدی ز غُصَّه وِر بَر

تَور وَردَرُم و به اُو بُتُم سَر ...

تا نیفتاده‌ای از غصه بر (به) بر (پهلو) / تو را بردارم و به آب بدهم سر (سر بدهم، رها کنم)

محمد قهرمان 4/9/54

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 998 به تاریخ 920221, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, ترکیب بند درد دل
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 10:47  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ ترکیب‌بند درد دل؛ استاد محمد قهرمان؛ قسمت پنجم

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

ترکیب بندِ دردِ دل در حقیقت سخن گفتن و درد دل کردن شاعر است. او ابتدا با خدا صحبت می‌کند و از او گله می‌کند، بعد از آن به دست سرنوشت اعتراض می‌کند و بعد با چرخ سخن می‌گوید و بعد با قلعه‌ی آسمان و بعد با شب و بعد با روز. اما با هر که و هر چه سخن می‌گوید پاسخی نمی‌شنود و یاد این پند پیران می‌افتد که در خراسان می‌گویند: وقتی کسی را نداری با سنگ درد دل کن و بعد آن را سنگ را در آب روان رها کن. شروع می‌کند به درد دل کردن با سنگ صبور، اما در نهایت دلش برای آن سنگ می‌سوزد و می‌ترسد که سنگ نتواند غم‌های او را تحمل کند، پس آن را به آب می‌سپارد... تاریخ سرایش این شعر سال 1354 خورشیدی است و در حقیقت تنها به فاصله‌ی چند روز پس از مثنوی زیبای خدی خدای خودم سروده شده است. این همان غم مثنوی خِدِی خُدای خُودُم است که با زبان دیگری تکرار می‌شود. این ترکیب‌بند 18 بند دارد. هر بند خود چهار بیت دارد که به علاوه‌ی بیت ترکیب می‌شود شش بیت. این ترکیب بند که نسبتا طولانی است در 6 قسمت در وبلاگ خواهد آمد که هر بار سه بند از آن (15 بیت) به همراه معنی به نمایش در خواهد آمد. شما می‌توانید بعد از تکمیل قسمت‌ها، این شعر را به طور کامل با برچسب ترکیب‌بند درد دل مشاهده کنید.

...

13

مُردُم رِفتَن به خود کِلَوَنگ

هیشْکِه از مُو خِبَر نِدَرَه

مردم به خود کلاونگ رفته‌اند (مشغول شده‌اند) / هیچکس از من خبر ندارد.

گوشِ کَرِشِرْ فِلَک مِتَه پیش

هر چه وَرگُم اثر نِدَرَه

گوش کرش (کرِ خود) را فلک می‌دهد پیش (در مثل می‌گویند فلانی گوش کر خود را پیش می‌آورد یعنی حرف‌های مرا نمی‌خواهد بشنود یا نسبت به حرفهای من بی‌اعتنا است) / هر چه برگویم (بگویم) اثر ندارد.

مَیُم اَفتُو به دَر نِیَیَه

سَر از خُوِ ناز وِرنِدَرَه

می‌خواهم آفتاب به در (بیرون) نیاید / سر از خواب ناز برندارد (از خواب ناز سر برندارد).

مَیُم دنیا بِپَشَه از هَم

"مَیُم، مَیُم" ثِمَر نِدَرَه

می‌خواهم دنیا بپاشد از هم (از هم بپاشد) / - گفتنِ - "می‌خواهم، می‌خواهم" ثمره‌ای ندارد.

قِسمَت، نِمِرَه نه بیش و نِه کم

یَگ بِچَّه به ما رسید و صد غم

قسمت، نمی‌رود (نمی‌شود) نه بیش و نه کم‌ (قسمت بیشتر و کم‌تر نمی‌شود) / یک بچه به ما رسید و صد غم.

 

14

آهِ شُو و نَلِه‌یِ سحر، مُو

از غُصَّه‌ و درد، دِر به دَر مُو

آه شب و ناله‌ی سحر من - هستم - / از غصه و درد دربه‌در من - هستم - (من از غصه و درد دربه‌در هستم).

پیرَنِه‌يِ عمر، رِفتَه بابا

جو کِندَه ز غُصِّه‌یِ پسر، مُو

پیرانه‌ی عمر (در سر پیری؛ پیرانه سر)، رفته (شده) بابا / جان‌کنده از غصه‌ی پسر من - هستم - (بابایی که در سر پیری از غصه‌ی پسر جان‌کنده شده من هستم).

ای گُل‌پُتِه‌یِ سه سال و نیمَه‌رْ

اُو دایَه ز خونُوِ جگر، مُو

این گل‌بوته‌ی سه سال و نیمه را (اشاره به فرزند شاعر) / آب داده از خوناب جگر، من - هستم - .

او گُنگ و کَرَه، مُگُم خدایا

او بَشَه تیار و گُنگ و کر مُو

او گنگ و کر است، می‌گویم خدایا / - ای کاش - او باشد سالم و گنگ و کر من (و من گنگ و کر باشم).

ما بویِم عِلِّتوک و بیمار؟

تا بِچَّه چِنی به‌ دَر یَه از کار؟

ما بودیم علت‌مند (‌علت‌ناک؛ در گویش خراسانی پسوند -وک که به بن فعل اضافه می شود صفت فاعلی می‌سازد. مثلا تِرسوک کسی که ترس دارد؛ در گویش خراسانی علت به معنی بیماری است که در گذشته هم استفاده می‌شده. مولانا در مثنوی می‌گوید: علت عاشق ز علت‌ها جداست) و بیمار؟ / تا بچه چنین به در بیاید از کار؟ (تا چنین بچه‌ای از کار در بیاید؟)

 

15

تا وَختِ بِچِه‌یْ نِدیشْتُم مُو

حُکمِ حالا دِ غم نِبویُم

تا وقتی بچه‌ای نداشتم من / مانند حالا در غم نبودم.

یَگ بِچِّه‌يِ خُب مَییستُم و بس

مُو بِندِه‌یِ بیش و کم نِبویُم

یک بچه‌ی خوب (در اینجا سالم) می‌خواستم و بس / من بنده‌ی (اسیرِ) بیش و کم نبودم.

بِچِّه‌یْ اَدَمِر زِبون که مَیَه

مُو چی بویُم؟ اَدَم نِبویُم؟

بچه‌ی آدم را زبان که می خواهد (برای بچه‌ی آدم لااقل زبان که لازم است) / من چه بودم؟ آدم نبودم؟

اِی کاشْکِه فِرْتِغَم مِرَفتُم

اِقذِر دِ غَمِ بِچَه‌مْ نِبویُم

ای کاشکی بی‌خیال (فِرتِغَم یا فِرتِ‌غَم یا غَم‌فَرت به معنی دور از غم است؛ فَرت معنای دور و جدا می‌دهد که امروزه پَرت گفته می‌شود) می‌رفتم (می‌شدم)

از گریَه دلُم نِرَفت خَلی

کُ او روزایِ بی‌خیَلی؟

از (با؛ به وسیله‌ی) گریه دلم خالی نرفت (نشد) / کو (کجاست) آن روزهای بی‌خیالی؟

...

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 997 به تاریخ 920214, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, ترکیب بند درد دل
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 11:26  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ ترکیب‌بند درد دل؛ استاد محمد قهرمان؛ قسمت چهارم

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

ترکیب بندِ دردِ دل در حقیقت سخن گفتن و درد دل کردن شاعر است. او ابتدا با خدا صحبت می‌کند و از او گله می‌کند، بعد از آن به دست سرنوشت اعتراض می‌کند و بعد با چرخ سخن می‌گوید و بعد با قلعه‌ی آسمان و بعد با شب و بعد با روز. اما با هر که و هر چه سخن می‌گوید پاسخی نمی‌شنود و یاد این پند پیران می‌افتد که در خراسان می‌گویند: وقتی کسی را نداری با سنگ درد دل کن و بعد آن را سنگ را در آب روان رها کن. شروع می‌کند به درد دل کردن با سنگ صبور، اما در نهایت دلش برای آن سنگ می‌سوزد و می‌ترسد که سنگ نتواند غم‌های او را تحمل کند، پس آن را به آب می‌سپارد... تاریخ سرایش این شعر سال 1354 خورشیدی است و در حقیقت تنها به فاصله‌ی چند روز پس از مثنوی زیبای خدی خدای خودم سروده شده است. این همان غم مثنوی خِدِی خُدای خُودُم است که با زبان دیگری تکرار می‌شود. این ترکیب‌بند 18 بند دارد. هر بند خود چهار بیت دارد که به علاوه‌ی بیت ترکیب می‌شود شش بیت. این ترکیب بند که نسبتا طولانی است در 6 قسمت در وبلاگ خواهد آمد که هر بار سه بند از آن (15 بیت) به همراه معنی به نمایش در خواهد آمد. شما می‌توانید بعد از تکمیل قسمت‌ها، این شعر را به طور کامل با برچسب ترکیب‌بند درد دل مشاهده کنید.

 

...

10

وَرگِن اَخِر چِطُو میَه راست

اِقذِر غُصَّه دِ یَگ دلِ تنگ؟

برگویید (بگویید) چطور راست می‌آید (جور در می‌آید، تناسب دارد) / اینقدر غصه در یک دل تنگ؟

پوشتِ خم و بارِ غم، نیَه ساز

یَگ عالمْ راه و پایِ مُو لَنگ

پشتِ خم و بارِ غم، ساز نیست (به هم نمی‌خورد، تناسب ندارد) / یک عالم راه - در پیش است - و پای من لنگ.

هر روز، دلُم، ز دستِ غم خو

هر شُو، رویُم ز خونِ دل، رنگ

دلم هر روز از دستِ غم خون - است - / رویم (صورتم) هر شب از خونِ دلْ رنگ (رنگین) - است - .

پیرون گفتَن که دردِ دل کُ

- وختِ هیشکِه نیَه - خِدِیْ سنگ

پیران (پیرها) گفته‌اند که درد دل کن / - وقتی هیچکس نیست - با سنگ.

بارِ غَمِتِرْ به کولِ او تِ

سنگِرْ سَر وِر اُوِ رِوو تِ

باز غمت را به کولِ (به دوشِ، بر شانه‌ی) او بده / - و بعد - سنگ را سر بر آب روان بده (به آب روان بسپار، در آب روان رها کن)

 

11

اِی سنگ، تو دل بِتِه، که هیشکِه

دردِ دِلِمِرْ نِرَفت حَلی

ای سنگ، تو دل بده، که هیچکس / درد دلم را حالی نرفت (متوجه نشد).

دَه پُنْزَه سالْ، حولیِ ما

از خِندِه‌یِ بِچَّه، مُند خَلی

ده  پانزده سال خانه‌ی ما / از خنده‌ی بچه خالی ماند.

هر گوشِه‌یِ او غبارِ غم داش

حُکمِ صحرا دِ خوشک‌سَلی

هر گوشه‌ی آن (اشاره به خانه‌ی شاعر) غبار غم داشت / مانند صحرا در خشک‌سالی.

ور دیشتَه بود چَشمِ مُو راه

خیرَه مُندَه دِ نَخشِ قَلی

چشم من راه برداشته بود / خیره‌ مانده - بود - در نقش قالی (فرش)

روزِ که بِچِه‌یْ به ما خدا داد

دُنیارْ مِگی خِدَش به ما داد

روزی که بچه‌ای به ما خدا داد / دنیا را می‌گویی (گویا) با او به ما داد.

 

12

هم از تَهِ سَر دِ خِندَه رَفتُم

هم شکرِ خدا به جا اَوُردُم

هم از ته سر (از ته دل؛ استاد قهرمان می گوید نشنیده‌ام که در بیش از دو مورد به کار رود یکی از تَهِ سَر دِ خِندَه رِفتَن و دیگر در قصه‌ها چون شیشه‌ی عمر دیو را به زمین می‌کوبیده‌اند جِغِ از تَِه سَرش کِندَه مِرَفت و مُفتید که نظیر فریاد از جگر برآوردن است) در خنده رفتم (شدم) / هم شکر خدا را به جا آوردم.

از غصَّه درختِ خوشْکْ بویُم

پُندِ نُو و بَلکِ تَزَه کِردُم

از غصه  مانند  درختی خشک بودم / جوانه‌ی نو و برگ تازه کردم (جوانه و برگ تازه از من رویید).

گُفتُم سَرِمِرْ بِلَند کِردِکْ

ای مِرْدینَه دِ مینِ مُردُم

- با خودم - گفتم سرم را بلند کرد (خواهد کرد) / این پسر (مِردینَه در کل به معنای جنس مذکر است و در مقابل آن برای جنس مونث عورِتینَه به کار می‌رود) در میان مردم.

هی گُفتُم صِدْقِه‌یِ سَرِش رُم

هی گُفتُم وِر قَتِش بِگِردُم

هی گفتم صدقه‌ی سرش روم (شوم) (صِدقِه‌ی سَرِ کسِ رِفتَن به معنای تصدُّقِ کسی رفتن و بلاگردان او شدن می‌باشد و برای تحبیب به‌کار می‌رود) / هی گفتم بر قدش بگردم (قربان قد و بالایش شوم، قدش را بنازم)

غَفِل که غَمُم تِمُم نِرِفتَه

خَف کِردُه، اَگِر نِه گُم نِرِفتَه

غافل که غمم تمام نرفته (نشده است) / مخفی شده (تَپ کردن و خَف کردن به یک معنی است؛ تَپ کردن اصطلاحی است که برای حالتی از رفتار پرندگان به‌کار می‌رود که پرنده خود را به زمین می‌چسباند و بی‌حرکت می‌ماند تا دیده نشود که امروزه هم به‌صورت کُپ کردن به‌کار می‌رود و خَف کردن هم حالتی مشابه است که جانور یا انسانی خود را خم کند تا به چشم نیاید) اگر نه گم نرفته (نشده است).

ادامه دارد ...

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 995 به تاریخ 920131, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, ترکیب بند درد دل
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 19:47  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ ترکیب‌بند درد دل؛ استاد محمد قهرمان؛ قسمت سوم

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

ترکیب بندِ دردِ دل در حقیقت سخن گفتن و درد دل کردن شاعر است. او ابتدا با خدا صحبت می‌کند و از او گله می‌کند، بعد از آن به دست سرنوشت اعتراض می‌کند و بعد با چرخ سخن می‌گوید و بعد با قلعه‌ی آسمان و بعد با شب و بعد با روز. اما با هر که و هر چه سخن می‌گوید پاسخی نمی‌شنود و یاد این پند پیران می‌افتد که در خراسان می‌گویند: وقتی کسی را نداری با سنگ درد دل کن و بعد آن را سنگ را در آب روان رها کن. شروع می‌کند به درد دل کردن با سنگ صبور، اما در نهایت دلش برای آن سنگ می‌سوزد و می‌ترسد که سنگ نتواند غم‌های او را تحمل کند، پس آن را به آب می‌سپارد... تاریخ سرایش این شعر سال 1354 خورشیدی است و در حقیقت تنها به فاصله‌ی چند روز پس از مثنوی زیبای خدی خدای خودم سروده شده است. این همان غم مثنوی خِدِی خُدای خُودُم است که با زبان دیگری تکرار می‌شود. این ترکیب‌بند 18 بند دارد. هر بند خود چهار بیت دارد که به علاوه‌ی بیت ترکیب می‌شود شش بیت. این ترکیب بند که نسبتا طولانی است در 6 قسمت در وبلاگ خواهد آمد که هر بار سه بند از آن (15 بیت) به همراه معنی به نمایش در خواهد آمد. شما می‌توانید بعد از تکمیل قسمت‌ها، این شعر را به طور کامل با برچسب ترکیب‌بند درد دل مشاهده کنید.

 

...

7

اِی دُشمنِ جونِ مُو، شماها

تا جیکّ و پوکِّ مُورْ مِدَنِن

ای دشمن جان من شماها (درست نفهمیدم این خطاب به چه کسی است؛ اما حدس می‌زنم خطاب به مخاطبان شعر از آغاز تا این‌جا است یعنی خدا و دست قضا و چرخ فلک و قلعه‌ی آسمان و شب و روز) / تا جیک و پوک مرا می‌دانید. (جیک و پوک کسی را دانستن کنایه از دانستن تمام جزئیات زندگی شخص است)

یَگ حَرفْ هَنو مُو وِرْنِگُفتَه

از اوّل تا تَهِش مِخَنِن

یک حرف هنوز من برنگفته (هنوز یک حرف نگفته‌ام) / از اول تا ته‌اش را می‌خوانید (متوجه می‌شوید)

کارِ که اَزو نِبَشَه سِخْتَر

از عُهْدَه‌شْ وَرمیِن، مِتَنِن

کاری که از آن سخت‌تر نباشد / از عهده‌اش برمی‌آیید، می‌توانید.

رِگِ تَهِ جو شما و مُو اُو

مُو رِفتَنیُم، شما مِمَنِن

ریگ ته جوی شما و من آب / من رفتنی‌ام (رفتنی هستم)، شما می‌مانید.

وَختِ که خوراکِ مُورْ مِنِن غم

چو دِلشورا نِرُم ز عالم؟

وقتی که خوراک مرا غم می‌کنید / چرا دلشورا نروم (نشوم) از عالم؟ (دلشورا رفتن؛ ‌دلشورا شدن؛ به هم خوردن دل، به هم خوردن حال؛ حال تهوع پیدا کردن، این ترکیب را به صورت جدا هم استفاده می‌کنند مثلا می‌گویند دلُم وِر شور اُفتی یعنی دلم به شور افتاد، باید توجه داشت که دلشورا به معنی به هم خوردن دل است و با دلشوره به معنی دلواپسی تفاوت دارد)

 

8

سِرگِشتِه‌یِ حِکمَتِ خدایُم

پا بِستِه‌یِ قسمت و قِضایُم

سرگشته‌ی حکمت خدا هستم / پا بسته‌ی - اسیر قسمت (سرنوشت) و قضا و قدر هستم.

از چرخْ هزارْ گیلَه دَرُم

مَنگَر تو بِذی که بی‌صِدایُم

از چرخ هزار گله دارم / منگر تو بدین (به این) که بی‌صدا هستم.

نِه شادَه دِلُم زِ آسِمونا

نِه از شُو و روزِ خود رِضایُم

نه شاد است دلم از آسمان‌ها / نه از شب و روز خود رضا هستم (رضایت دارم، راضی هستم)

گُفتُم وَخِزُم به دَر رُم از دُو

زِنجیرِ غم اُفْتیَه دِ پایُم

- با خود - گفتم برخیزم بر در روم (بیرون بروم) از دو (میدان) / زنجیر غم افتاده است در پایم.

نِه دزدُم مُو، نِه خونیُم مُو

چو بی‌کُند و بُخُو نیُم مُو؟

نه دزدم من، نه خونی‌ام من (خونی در اصطلاح محلی به معنی آن کسی است که دامنش به خون کسی آلوده است؛ جانی؛ جنایت‌کار) / چرا بی غُل و زنجیر نیستم من؟ (کُند واژه‌ای قدیمی است و لغت فرس اسدی آمده: "بندی چوبی باشد که بر پای محبوسین نهند". این لغت در زبان ادبی بعدها بیشتر به صورت کنده به کار رفته است. بهار عجم می‌نویسد: "کنده = چوب دراز سوراخ‌دار که پای بندیان در آن بند کنند ... و کنده‌ی پا به اضافت نیز گویندش". بخو نیز به معنی بند و زنجیر است که بر دست مجرمان می‌بسته‌اند است. همچنین به معنی پابند اسب نیز به کار می‌رفته است مثلا گفته می‌شده "اسبِرْ دِ بُخُو کُ"، اسب را در بُخُو بکن، یعنی پای اسب را ببند).

 

9

غم از بس جونِمِر تِرَشید

اِنگار مِنی که جو نِدَرُم

غم از بس جانم را تراشید (تراش داد) / انگار می‌کنی (پنداری، به نظر می‌رسد) که جان ندارم.

روزِ خَمَه که غم نِبَشَه؟

از طَلِعِ بَد، گِمو نِدَرُم

روزی خواهد آمد (این واژه به صورت خَئَمَه هم تلفظ می‌شود) که غم نباشد؟ / از طالع بد، گمان ندارم (گمان نمی‌کنم).

اِی غُصَّه که خونِمِر نِرِخْتی

اِشْتُو کُ، بِرِز، که خو نِدَرُم

ای غصه که خونم را نریختی (هنوز نریخته‌ای) / اِشتاب کن (شتاب کن) بریز که خون ندارم. (خون نداشتن کنایه از خون‌بها نداشتن است. مثلا می‌گویند فِلَنی خو نِدَرَه، فلانی خون ندارد یا خون‌بها ندارد، یعنی اگر او را بکشی ارزش پرداخت خون‌بها ندارد یا شرعا نیاز به پرداخت خون‌بها نیست)

تا رویِ خدا زِ مُو دِگِشْتَه

یَگ همدم و همزِبو نِدَرُم

تا روی خدا از من برگشته است (تا خدا از من روی برگردانده است) / یک همدم و هم‌زبان ندارم.

غم همدمِ مُو، مو همدمِ غم

هر دو تا هَستِم از سَرِ هم

غم همدم من، من همدم غم / هر دو (باید دقت داشت دو خوانده شود و نه دُو؛ فرخی می‌گوید دلم شکار سیه‌چشمکان توست و رواست / از آن که دو لب شیرین تو شکار من است) تا هستیم از سر هم (از سر هم بودم به معنی از جنس هم بودن است.

ادامه دارد ...

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 994 به تاریخ 920124, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, ترکیب بند درد دل
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۲ساعت 1:27  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ ترکیب‌بند درد دل؛ استاد محمد قهرمان؛ قسمت دوم

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

ترکیب بندِ دردِ دل در حقیقت سخن گفتن و درد دل کردن شاعر است. او ابتدا با خدا صحبت می‌کند و از او گله می‌کند، بعد از آن به دست سرنوشت اعتراض می‌کند و بعد با چرخ سخن می‌گوید و بعد با قلعه‌ی آسمان و بعد با شب و بعد با روز. اما با هر که و هر چه سخن می‌گوید پاسخی نمی‌شنود و یاد این پند پیران می‌افتد که در خراسان می‌گویند: وقتی کسی را نداری با سنگ درد دل کن و بعد آن را سنگ را در آب روان رها کن. شروع می‌کند به درد دل کردن با سنگ صبور، اما در نهایت دلش برای آن سنگ می‌سوزد و می‌ترسد که سنگ نتواند غم‌های او را تحمل کند، پس آن را به آب می‌سپارد... تاریخ سرایش این شعر سال 1354 خورشیدی است و در حقیقت تنها به فاصله‌ی چند روز پس از مثنوی زیبای خدی خدای خودم سروده شده است. این همان غم مثنوی خِدِی خُدای خُودُم است که با زبان دیگری تکرار می‌شود. این ترکیب‌بند 18 بند دارد. هر بند خود چهار بیت دارد که به علاوه‌ی بیت ترکیب می‌شود پنج بیت. این ترکیب بند که نسبتا طولانی است در 6 قسمت در وبلاگ خواهد آمد که هر بار سه بند از آن (15 بیت) به همراه معنی به نمایش در خواهد آمد. شما می‌توانید بعد از تکمیل قسمت‌ها، این شعر را به طور کامل با برچسب ترکیب‌بند درد دل مشاهده کنید.

 

...

4

اِی قِلعِه‌یِ آسِمو، بُلُمبی

نِه بُرجِت مَنَه و نِه بَرَه

ای قلعه‌ي آسمان خراب شوی (مصدر این فعل لُمْبیَن یا لُمبیدَن است به معنای خراب شدن و در مورد بنا و ساختمان به‌کار می‌رود) / نه برج برایت مانَد (بمانَد؛ باقی بمانَد) و نه بارو.

صد خیشت به در رَ از خِرَندِت

هر خیشت بِرَه هزار پَرَه

صد خشت (گلِ قالب‌زده‌یِ نپخته، آجرِ به کوره نرفته) به در رود (به در شود، بیرون زند، بیفتد) از ایوانت (ردیف آجر جلوی ایوان که با فرسوده شدن ساختمان قبل از بقیه آجرها از ساختمان جدا می‌شود) / هر خشت هزار پاره (تکه) رود (بشود).

نِه روزِ سِفِدِ تو بِمَنَه

نِه شومِ سیاهِ بِد سِتَرَه

نه روز سفید تو بماند / نه شام سیاه بد ستاره‌ - ات‌ - (بد ستاره به معنای بد قیافه و زشت و شوم و نحس است که در ادبیات کهن، بد اختر گفته می‌شده).

حکمِ مُو بِرَه پِتال کارات

مُو بیکَرَه تو هیچ‌کَرَه

حکم (مانند) من کارهایت آشفته برود (بشود) (پتال به معنای ریخته و پاشیده و درهم و برهم است؛ استاد قهرمان در مورد این واژه می‌نویسد: در لغت فرس اسدی، فتال به معنای از هم گسستن و بردریدن و از هم شکستن آمده است با این بیت از عمّاره: باد برآمد به شاخ سیب شکفته / بر سرِ میخواره‌ برگ گل بفتالید) / من بیکاره - و - تو هیچ‌کاره.

یَگ عالَم غم بِذی دلِ تنگ

از ظلمِ تو اَمَه، اِی دِلِت سنگ

یک دنیا غم به (بر این، بر سر این) این دل تنگ / از ظلم تو آمد، ای که دلت مانند سنگ است.

 

5

ای شُو که به حِلِه‌های گُرگی

روزایْ عُمرِر مِکِنّی از هم

ای شب که به حیله‌های گرگی (مشهور است که گرگ‌ها که به بسیار باهوش هستند برای حمله به گله‌ی گوسفند با برنامه‌ریزی عمل می‌کنند) / روزهای عمر را از هم می‌کنی (از هم کندن به معنای پاره کردن و تکه‌تکه کردن است).

هَمچی که دی‌یی هوارْ تَریک

یَگ گُسپند از گِلَه‌مْ مِنی کم

به محض اینکه که هوا را تاریک دیدی (ببینی) / یک گوسفند از گله‌ام کم می‌کنی.

تا شاخْ‌شُمارِشا کُنُم مُو

خوردَه یَکِشار و جِستَه پوش‌خَم

تا شاخ‌شمارشان کنم من (شاخ شمار کردن به معنی شمردن گوسفندها است) / یکی‌شان (یکی از گوسفندان) را خورده و پشت خم جَسته (با احتیاط و به‌طور مخفیانه فرار کرده)

خُب کِردَه مِزَه دِ زِرِ دِندوت

لُمبندنِ بِرِّه‌کایِ وِرچَم

خوب در زیر دندانت مزه کرده است (مورد پسندت بوده است) / لمباندن (خوردن، فرو بردن، دقت شود که با لمبیدن به معنای خراب شدن ساختمان اشتباه نشود) بره‌ئک‌های دم ِدست (بره و سایر کلماتی که به ه غیر ملفوظ ختم می‌شوند در موقع اتصال به کاف تصغیر اگر مفرد باشد گاف می‌گیرد مانند: بره‌گک و اگر جمع باشد به صورت بره‌کا یا بچه‌گا در می‌آید)

جولو زن و دُمبِتِرْ بِتِه تُو

نِه روز مُرُم اَجیر، نِه شُو

جولان بزن (جولان بده) و دمت را تکان ده / نه روز هوشیار می‌روم (می‌شوم)، نه شب.

 

6

اِی روز که از چِشُم سِفِدی

شرمِت نِمیَه به رویِ زردُم

ای روز که از چشم سفیدی (گستاخی، جسارت) / شرمت نمی‌آید به روی زردم (از رنگ زردم شرم نمی‌کنی).

از کیسَنِ تو به دَر میَیَه

هر شُو که ز عمرِ مُو مِرَه گُم

از کیسه‌ی (جیب) تو به‌در (بیرون) می‌آید / هر شب (شبی) که از عمر من گم می‌شود.

ننگِت نِمِنَه اَگِر زِنُم جِغ

موشْتِت وارَه دِ پیش مُردُم؟

ننگت نمی‌کند (خجالت نمی‌کشی) اگر جیغ بزنم / مُشتت باز رود (شود) در پیش مردم؟ (باز شدن مشت کسی کنایه از رسوا شدن او است)

مُو حُکمِ تو اَفتُوِ لُوِ بوم

دَستِ مُو دِ گِردَن نِماشُم

من - نیز - مانند تو (خطاب به روز) آفتاب لب بام - هستم - (آفتاب لب بام بودن کنایه از رو به مرگ بودن و در حال زوال بودن است) / دست من در گردن شب - است - .

از غم، روزُم به شُو مِمَنَه

بیدَریِ مُو به خُو مِمَنَه

از غم، روزم به شب می‌ماند (شبیه است) / بیداری من به خواب می‌ماند (شبیه است)

ادامه دارد ...

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 993 به تاریخ 920117, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, ترکیب بند درد دل
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۲ساعت 17:31  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- شعر محلی تربت؛ ترکیب‌بند درد دل؛ استاد محمد قهرمان؛ قسمت اول

برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (B Homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (B Davat) مورد استفاده می‌گیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشه‌ی windows؛ پوشه‌ی fonts انتقال دهید. (C:\WINDOWS\Fonts) پس از انتقال، این خط‌ها (فونت‌ها) در رایانه‌ی شما قابل مشاهده خواهد بود.

ترکیب بندِ دردِ دل در حقیقت سخن گفتن و درد دل کردن شاعر است. او ابتدا با خدا صحبت می‌کند و از او گله می‌کند، بعد از آن به دست سرنوشت اعتراض می‌کند و بعد با چرخ سخن می‌گوید و بعد با قلعه‌ی آسمان و بعد با شب و بعد با روز. اما با هر که و هر چه سخن می‌گوید پاسخی نمی‌شنود و یاد این پند پیران می‌افتد که در خراسان می‌گویند: وقتی کسی را نداری با سنگ درد دل کن و بعد آن را سنگ را در آب روان رها کن. شروع می‌کند به درد دل کردن با سنگ صبور، اما در نهایت دلش برای آن سنگ می‌سوزد و می‌ترسد که سنگ نتواند غم‌های او را تحمل کند، پس آن را به آب می‌سپارد... تاریخ سرایش این شعر سال 1354 خورشیدی است و در حقیقت تنها به فاصله‌ی چند روز پس از مثنوی زیبای خدی خدای خودم سروده شده است. این همان غم مثنوی خِدِی خُدای خُودُم است که با زبان دیگری تکرار می‌شود. این ترکیب‌بند 18 بند دارد. هر بند خود چهار بیت دارد که به علاوه‌ی بیت ترکیب می‌شود شش بیت. این ترکیب بند که نسبتا طولانی است در 6 قسمت در وبلاگ خواهد آمد که هر بار سه بند از آن (15 بیت) به همراه معنی به نمایش در خواهد آمد. شما می‌توانید بعد از تکمیل قسمت‌ها، این شعر را به طور کامل با برچسب ترکیب‌بند درد دل مشاهده کنید.

 

1

ای او که دِ بالْ سَر نِشِستی

قُربونِ خدائیِت بِگِردُم

ای آن‌کسی که در بالاسر نشسته‌ای / قربان خدایی‌ات بگردم (خدایی‌ات را بگردم، قربان خدایی‌ات شوم)

هر بَد که تو وِر سَرُم دُوُندی

گُفتُم خُبَه، گیلِه‌یِ نِکِردُم

هر بدی که تو بر سرو دواندی (آوردی) گفتم: خوب است، گله‌ای نکردم.

پیشَنیِ مُور سیاه کِردی

رَحمِت نَئْمَه به رنگِ زردُم

پیشانی مرا سیاه کردی / رحمت نیامد به رنگ زردم.

نِه همدم و همزِبو، نِه همدرد

سِرگِردویُم دِ مینِ مُردُم

نه همدم و همزبان، نه همدردی / سرگردانم در میان مردم.

از بس دِ دل از تو کُتّیُم مُو

اُو رَفتُم، سِنگ و چُو نیُم مُو

از بس در دل از  دست  تو کتیدم من (کتین، کتیدن، کت کت کردن، نق نق کردن) / آب رفتم (شدم)، سنگ و چوب نیستم من.

 

2

اِی دستِ قِضا که خوش رِوی تو

خِطّایِ تو کِج کُجول و جیشتَه

ای دست قضا (سرنوشت) که خشک بشوی تو / خط‌های تو کج و معوج (کِجول از اتباع است) و زشت است.

کاشکِه قِلَمِت دِ سَر شِگینَه

پیشَنیِ مُور چه بَد نِویشتَه

کاشکی (ای کاش) سر قلمت بشکند (به طور کلی دِ سر شِگِستَن کنایه از جوانمرگ شدن است و گاه می‌گویند: اَی دِ سِر شِگِستَه! یعنی ای جوانمرگ شده و گاه در مقام نفرین می‌گویند: اِلاهُم دِ سَر شِگینی! یعنی الاهی جوانمرگ شوی)  / پیشانی مرا (مجازا سرنوشت مرا) چه بد نوشته است.

رِفتَه حرفاش وِر سَرُم سُوز

از بس کومِ سیاهِ دیشتَه

حرف‌هایش بر سرم سبز رفته است (حرفش به سرم سبز شده است، گفته‌اش در مورد من به تحقق پیوسته؛ حرفش به کرسی نشسته؛ پیش‌بینی‌اش محقق شده؛ استاد قهرمان در این مورد نوشته‌اند: در این پیش‌بینی‌ها معمولا کفه‌ی بدی می‌چربد. کسی به کسی می‌گوید فلان چیز را به فلان قیمت مخر که متضرر می‌شوی. معامله می‌کند و متضرر می‌شود و بعدها می‌گوید حرف فلانی به سرم سبز شد. سبز شدن حرف تعبیری ادبی است و در شعر سبک هندی بسیار آمده و معنی بر کرسی نشستن حرف دارد) / از بس کامِ (سقف دهان) سیاه داشته است (سق سیاه داشته است؛ در فرهنگ عامیانه کسی که سق سیاه داشته باشد نفرینش اثر دارد)

شَدی‌هامِر بِتِه، که مُندُم

بی‌چیزتر از کِلیکِ لیشتَه

شادی‌هایم را بده، که مانده‌ام / بی‌چیزتر از انگشت لیسیده شده.

تختِ دِ زِوِر سَرُم دِلِنگو

شُو تا به سحر دِلُم دِ تیکّو

تختی در زبر (بالای) دلم آویزان است / شب تا به سحر دلم در تکان است (در طپش است؛ مضطرب است).

 

3

اُفتید سرِ مُو از تو وِر گَرد

اِی چرخ، تو هَمچِنو دِ گَردی

سر من از تو (از دست تو، به خاطر تو) بر گرد افتاد (به گَرد افتاد، به گردیدن افتاد؛ گیج شد) / ای چرخ (ای فلک) تو همچنان در گردشی.

سُورِ بویُم جِوون و شَدو

مُور سُختی و پیر و پودَه کِردی

سروی بودم جوان و شاداب / مرا سوختی و پیر و پوسیده کردی (دو واژه‌ی پیر و پودَه در کنار هم بسیار استفاده می‌شود)

غِم خوردَن، جونِمِر تِمُم کِرد

مُو مُردُم و تو غمُم نِخُوردی

غم خوردن جانم را تمام کرد / من مردم و تو غمم را نخوردی

پیشِ مُردُم اَگِر بِگِریُم

جِغ جار مِنَن، مِگَن: تو مَردی

پیش (نزد) مردم اگر بگریم (گریه کنم) / جیغ و جار می‌کنند، می‌گویند: تو مرد هستی.

مَیَه دِلَکُم بِتِرکَه از درد

ای چرخ چِطُو نِمُفتی از گَرد؟

می‌خواهد دلکم (دل کوچکم؛ دل به علاوه‌ی کاف تصغیر) از درد بترکد / ای چرخ چطوری (چگونه) از گرد نمی‌افتی (چگونه از گردش نمی‌افتی؛ چگونه از گردش باز نمی‌مانی؛ چگونه طاقت می‌آوری)

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 990 به تاریخ 911212, شعر محلی تربت, شعر محلی قهرمان, ترکیب بند درد دل
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱ساعت 19:18  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |