سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

7- شعر طنز؛ عشق مرده؛ راشد انصاری (خالو راشد)؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هست آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهتدرج در این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

عشق مُرده

مُرده هم بی‌گمان دلی دارد

مثلِ ما «زید» خوشگلی دارد

در کنارِ پری‌وَشان در قبر

هر شب جمعه محفلی دارد

با «شهین» و «مَهینِ» آن دنیا

روز و شب عیش کاملی دارد

هر زمانی که می‌شود دلتنگ

لب دریا و ساحلی دارد

مُرده هم آدم است در واقع

رفقای اراذلی دارد!

چون تمامِ مجردان او هم،

در امورش مشاکلی دارد

شام اگر مرغ یا که جوجه نبود

ساندویچ فلافلی دارد

غالباً در حجاب و پوشش خود

مطمئناً مسایلی دارد

نه پلیسی که گیرد او یقه‌اش

نه محل مَرد جاهلی دارد

ما که بی‌مسکنیم ! اما او،

خوش به حالش که منزلی دارد!

با رفیقانِ شاعرش هر شب

فاعلاتن مفاعلی دارد!

 راشد انصاری (خالو راشد)

درج در سایت شاعر: ششم اسفندماه 1393

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1102 به تاریخ 13940524, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:17  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

7- شعر طنز؛ ترسو؛ راشد انصاری (خالو راشد)؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هست آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهتدرج در این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

ترسو

از لب ِ سرخ ِ لبو می ترسم

از قدح، پِیک، سبو می‌ترسم

گر تو هم مثل منی، بی‌پروا

مرد و مردانه بگو می ترسم!

عمر خود را الکی طی کردم

از نشستن لب جو می‌ترسم

مادرم بس که به من هی می‌گفت:

جیز! داغ است اتو می ترسم

بشکنم آینه‌ها را یک‌جا

بنده از ریزش مو می‌ترسم!

گاه هم در شب تنهایی خویش،

می‌روم زیر پتو می‌ترسم

مانده‌ام تا چه کنم با چپ و راست

به خدا از همه سو می‌ترسم

مثنوی را که به دقت خواندم

دیدم از نام «کدو» می‌ترسم!

نیمی از این غزلم «از» شده است

از خودم، از تو، از او می ترسم!

راشد انصاری (خالو راشد)

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1100 به تاریخ 13940510, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:0  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

7- شعر طنز؛ پشت سر؛ خالو راشد (راشد انصاری)؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هست آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهتدرج در این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

می‌زند حرف دلش را پشت سر

آدم خوبی‌ست! اما پشت سر،

می‌شود وحشی و بی فرهنگ و بد

می کند تغییر در جا! پشت سر

رو به رو هرگز نخواهد شد تمام

مشکلاتش می‌رسد تا … پشت سر

از جهات ِ مختلف در زندگی

لوطی و مرد است! الا پشت سر

موضع‌اش شفاف باشد پیشِ رو

هست سر تا پا معما پشتِ سر

هر کسی این جا به نوعی می‌خورد،

نان خود را … از جلو یا پشت سر!

«یوسفی» دیدم که غیبت می‌کند

نزد بابای «زلیخا» پشت سر

می‌زند زیر آب مادر را پسر،

تازگی‌ها پیش بابا پشت سر

هست آقاهای بالاسر زیاد

منتها کم هست آقا پشت سر!

…….

با اجازه می‌روم خیلی یواش

تا ببینم چیست آیا پشت سر؟!

 

تاریخ درج در وبلاگ شخصی شاعر

25 بهمن‌ماه 1393

خالو راشد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1085 به تاریخ 931125, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳ساعت 18:2  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

7- شعر طنز؛ غزل؛ خلاف؛ راشد انصاری (خالو راشد)؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هست آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهتدرج در این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

پیش از این گر خلاف می‌کردم

بعد از آن اعتراف می‌کردم

با خودم جای دشمن فرضی

نیمه‌شب‌ها مصاف می‌کردم

در خیابان و کوچه‌ها دایم

دوری از هرچه داف می‌کردم!

در شب سرد و بی‌کسی، تنها

درد دل با لحاف می‌کردم!

می‌شدم تا کلافه در کارم

نخِ خود را کلاف می‌کردم

یا به مسجد نمی‌شدم وارد

یا در آن اعتکاف می‌کردم!

تا که سیمرغ‌مان به تخم آید

رو سوی کوه قاف می‌کردم

تازه قبل از تولدم، بنده

خنده بر بندِ ناف می‌کردم!

با همین شعرهای بودارم

چه دهن‌ها که صاف می‌کردم!

با سرانِ مخالفان حتی

دور قبل ائتلاف می‌کردم (۱)

کاش می‌شد رئیس اخمو را

قرص خنده شیاف می‌کردم!

نوک کفشم که پاره شد، انگشت

داخل هر شکاف می‌کردم!

بعد از آن هم بنا به تشخیصم

فوری آن را غلاف می‌کردم

می‌نشستم به شعر خود، با شوق

دو سه بیتی اضاف می‌کردم

***

پی نوشت: ۱- بالاخره در عالم شعر و شاعری و طنازی نیز باید با مخالفان مدارا کرد.

تاریخ درج در وبلاگ شخصی شاعر

1 بهمن‌ماه 1393

راشد انصاری (خالو راشد)

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1082 به تاریخ 931104, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳ساعت 18:28  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

7- شعر طنز؛ غزل؛ نقیضه؛ راشد انصاری (خالو راشد)؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند

حافظ

 

آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند

یک شب به جای همسرم از من پرستاری کند!

اول به بانکی دولتی! ملی، سپه یا ملتی…

وام ِ مرا ضامن شود! عمری سپس زاری کند

ارثی بدون شک نخواهد ماند بعد از من ولی،

از شعرهایم لااقل ایشان نگهداری کند

آن دلبر بی چشم و رو، کز عشق نشنیده‌ست بو

گر بشنود نام هوو، در جا نکو کاری کند!

دولت که قربانش روم، گسترده خوانی از کرم

در خواب دیدم از همه رفع گرفتاری کند

(در خواب که عمرا نشد، فکری به حال من نشد

ای کاش کارش را فقط در وقت بیداری کند!)

زآن پس دهد یارانه‌ام، بعد از اجاره خانه‌ام

فکری به حال ِ این همه قرض و بدهکاری کند

مشکل که حل شد کاملا، تنها نه در شام و یمن

در کل عالم بعد از آن، اسلام را یاری کند!

 

تاریخ درج در وبلاگ شخصی شاعر

20 دی‌ماه 1393

راشدانصاری (خالوراشد)

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1080 به تاریخ 931020, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳ساعت 17:22  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

7- شعر طنز؛ غزل؛ دزدکی؛ راشد انصاری (خالو راشد)؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

می‌رود کِش سوژه‌های داغ ما را دزدکی

تا بگوید شعر طنزی تازگی‌ها دزدکی!

بعد ِ عمری بندِ تنبانی سرودن، مدتی‌ست

ادعا دارد که «طناز» است! اما دزدکی

بارها گفتم که «رندی» کار امثال تو نیست

تازه آن هم با غزل های سراپا دزدکی!

روز اول در ردیف و قافیه می‌بُرد دست

بعد شد استاد در برخی قضایا… دزدکی!

شعر کامل را نمی‌دزدد، ولی با حوصله

بیت‌ها را می‌کند پایین و بالا دزدکی!

فی‌المثل در یک غزل که گفته آن را زورکی

رد پای ده نفر را دیدم آن جا دزدکی

حتم دارم بر سر این کودکان ِ بی پدر

می‌شود بین پدرها جنگ و دعوا دزدکی!

با فکاهیات سُست و طنزهایی این چنین

توی گور خود بلرزد هی «گل آقا» دزدکی!

 

تاریخ درج در وبلاگ شخصی شاعر

9 دی‌ماه 1393

راشدانصاری (خالوراشد)

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1079 به تاریخ 931013, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳ساعت 16:24  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

7- شعر طنز؛ چه چیزی بهتر است؛ سلیمان استوار فدیهه؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

 

سلیمان استوار فدیهه در اولین روز از زمستان سال 1342 در روستای فدیهه واقع در غرب تربت حیدریه به دنیا آمده است. مشغول تحصیل در سال سوم راهنمایی بود که مصادف می‌شود با انقلاب اسلامی و با مشکلات فراوان موفق می‌شود مدرک سوم راهنمایی را اخذ کند. سال 1360 در حالی که 18 سال بیشتر ندارد به عضویت جهاد سازندگی در می‌آید و در اداره‌ی جهاد سازندگی تربت حیدریه مشغول به کار می‌شود. پس از یک سال کار در اداره‌ی جهاد به استخدام شهربانی درمی‌آید و در تربت حیدریه مشغول به خدمت می‌شود. او تا بازنشستگی در همین اداره که بعد تبدیل به نیروی انتظامی شد در شهرهای مختلف خدمت کرده و در سال 1388 از خدمت بازنشسته می‌شود. او که به عنوان شاعری طنزپرداز شناخته می‌شود و معمولا در جلسات شعر طنز می‌خوانند. شعر طنز ایشان اغلب گرایش به مسایل اجتماعی دارد و بسیاری از اوقات با توجه به مسایل روز و اخبار داغ روزنامه‌ها شعر می‌سراید. شرح حال ایشان در وبلاگ در بخش شاعر همشهری در گزارش جلسه‌ی 995 http://www.bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-734.aspx آمده است. در ضمن ایشان وبلاگی دارند با نام شعر و شوخی استوار فدیهه http://sadedelfadihe.blogfa.com که خواندن آن را به تمامی علاقه‌مندان شعر طنز توصیه می‌کنم.

 

آقای استوار فدیهه در مقدمه‌ی این شعر در وبلاگ‌شان نوشته‌اند: امید است تمام هموطنان عزیز به خصوص نازنینان فدیهه همچون سنت حسنه‌ی عید نوروز در شب یلدا (چله) با دور ریختن کینه‌ها و کدورت‌ها صله‌ی رحم را که یکی از دستورات دین مبین اسلام است به جا آورند و در کنار بزرگترها شبی خاطره انگیز را پشت سر گذارند. ان شاالله

 

در شب یلدا مرا یادی ز یاران بهتر است

لحظه‌ای دیدار یار و قوم و خویشان بهتر است

کاخ  شادی  را  بیا آن شب چراغانی کنیم

خانه‌ی غم گر شود از ریشه ویران، بهتر است

گر  درختان  لُخت و  بی‌برگ‌اند، بلبل را بگو

صبر می‌باید تو را، از آه و افغان بهتر است

اهل عرفانم تو را از  غیب می‌گویم سخن

جای کَل‌جوش و قُروتی، مرغ بریان بهتر است

گر چه با شلوارکی در خانه‌ی خود راحتی

از برای آدم فهمیده تنبان بهتر است

در خرید هندوانه، ای پسر، محتاط  باش

گر به دست آید همان با نرخ ارزان بهتر است

در قیاس تخمه‌های ژاپنی یا مثل آن

پسته‌ی آماده از انواع خندان بهتر است

گر بپرسی حال مهمان یا که صاحب‌خانه را

پاسخم باشد چنین: احوال مهمان بهتر است

در  فدیهه زیر ِ کُرسی در زمستان خوب‌تر

آبشار رودمعجن در بهاران بهتر است

دوستانم را اگر خندان ببینم یک شبی

از برنج و گوشت و شیشلیک و فسنجان بهتر است

کلبه‌‌ای در تخته‌گاه روستا، بالای ده

از  تمام کاخ‌های شهر تهران بهتر است

از  برای شب‌چراغانی و گفتار و سخن

آدم فهمیده از انسان نادان بهتر است

می‌کند مرغ دلم قُدقُد برای دوستان

گر شود این مرغ روز و شب غزلخوان بهتر است

بع بع  برّه میان دشت باشد دلنشین

این به همراه نی دلچسب چوپان بهتر است

بنده گر چه با نمک هستم به قول دوستان

گر شوم همراه با یک دو نمکدان بهتر است

گر که می‌خواهی بگیری همسری از بهر خویش

یک زن تُرک از دیار شهر زنجان بهتر است

جیبِ خالی کی کند دردی دوا در زندگی

کیسه‌ای پول از برای جمع نسوان بهتر است

لنگه کفشی گر خوری از همسرت، غمگین نباش

گر سرت را بشکند از کُنج ِ زندان بهتر است

خصلتِ خوبان بُوَد اکنون شعار آدمی

دوری از رفتار زشت و خوی شیطان بهتر است

گر بگردی دور دنیا از سر ِسیر و سفر

عاقبت گویی که خاک پاک ایران بهتر است

گفتنی‌ها را بگفتم گه به شوخی گه به جد

از دو من قند و عسل شعر سلیمان بهتر است

تاریخ درج در وبلاگ شخصی شاعر

29 آذرماه 1393

سلیمان استوار فدیهه

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1077 به تاریخ 930929, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ساعت 18:32  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

7- شعر طنز؛ شوخی با شعرا؛ خالو راشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

آقای انصاری در مقدمه‌ی این شعر در وبلاگ‌شان نوشته‌اند: با ذکر این نکته که تعداد دو فقره از این شوخی ها قدیمی است. اولی …چگونه وزیر کشور…..و دومی …اگر مجلس شورا نروم!

 

“دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما”

گفت: بَه بَه واقعاً این جا چه حالی می دهد!

***

“دوش دیدم که ملایک درِ میخانه زدند”

غافل از این که درین شهر اماکن داریم!

***

“مزن بر سرِ ناتوان دست زور”

که روزی بپیچد به دورت چومار…

***

“نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت”

چگونه یک شبه آمد وزیر کشور شد!

***

“سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز”

مرده آن است که اقساط فراوان دارد!

***

“آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا”

لاقل دیشب سند را می رساندی پاسگاه!

***

“یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور”

من خودم تا انتها سریالِ آن را دیده ام!

***

“پدرم روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت”

بی پدر باشم اگر مجلس شورا نروم!

***

“دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما”

تازه کفشِ خوشگلی هم از قضا کِش رفته بود!

***

“حکیمانِ زمانه راست گفتند”

که بحث هسته ای پایان ندارد….!

***

“بنی آدم اعضای یک پیکرند”

ولی همدگر را چرا می درند؟!

تاریخ درج در وبلاگ شخصی شاعر

19 مهرماه 1393

خالو راشد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1076 به تاریخ 930915, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۳ساعت 18:32  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

7- شعر طنز؛ برابرتر؛ خالو راشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

مرگِ من دارد هزاران راه حلِ بهتری

کاش می‌مُردم، نمی‌دیدم تو را با هر خری!

در قبال کارهایت کرده‌ام عمری سکوت

کارِ خوبی نیست این که با فلانی می‌پری!

خوب من! دنیا ندارد ارزش این کارها

تو دلت با دیگران و بنده هم با دیگری

آبرویت را همان جا پیش مردم می‌بَرَم

آبرویم را همین جا پیش مردم می‌بَری

هر یک از ما دایماً در حالِ رو کم کردنیم

جنگ ما باشد شبیه جنگ‌های زرگری

شادی‌ات با این و آن و، غصه‌هایت سهم من

مرد مؤمن! این نباشد راه و رسم همسری!

یاد از آن روزی که آغوشت مکانی امن بود

عاشقانه با تو می‌گفتم سخن از هر دری

گوشه‌ای از درد دل ها را بیان کردم، ولی

در امورات اساسی‌تر کماکان محشری

فی‌المثل با ما برابر می‌شوی در حقّ رأی

در دیه امّا به واقع یک سر و گردن سری

در خیابان تندبادی گر وزید از بخت بد

حقِ یک ذرّه عقب رفتن ندارد روسری!

افتخار بچّه‌داری با من و ، تو دایماً

در سرت فکر وزارت را فقط می‌پروری

گر حقوق ما برابر بوده از روز ازل

پس چرا از هر نظر از من برابرترتری؟!

تاریخ درج در وبلاگ شخصی شاعر

20 شهریور‌ماه 1393

خالو راشد

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1075 به تاریخ 930908, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳ساعت 16:11  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

۶- شعر طنز؛ تو را می‌خواهم؛ سلیمان استوار فدیهه؛ تضمین شعر خالوراشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

 

سلیمان استوار فدیهه در اولین روز از زمستان سال 1342 در روستای فدیهه واقع در غرب تربت حیدریه به دنیا آمده است. مشغول تحصیل در سال سوم راهنمایی بود که مصادف می‌شود با انقلاب اسلامی و با مشکلات فراوان موفق می‌شود مدرک سوم راهنمایی را اخذ کند. سال 1360 در حالی که 18 سال بیشتر ندارد به عضویت جهاد سازندگی در می‌آید و در اداره‌ی جهاد سازندگی تربت حیدریه مشغول به کار می‌شود. پس از یک سال کار در اداره‌ی جهاد به استخدام شهربانی درمی‌آید و در تربت حیدریه مشغول به خدمت می‌شود. او تا بازنشستگی در همین اداره که بعد تبدیل به نیروی انتظامی شد در شهرهای مختلف خدمت کرده و در سال 1388 از خدمت بازنشسته می‌شود. او که به عنوان شاعری طنزپرداز شناخته می‌شود و معمولا در جلسات شعر طنز می‌خوانند. شعر طنز ایشان اغلب گرایش به مسایل اجتماعی دارد و بسیاری از اوقات با توجه به مسایل روز و اخبار داغ روزنامه‌ها شعر می‌سراید. شرح حال ایشان در وبلاگ در بخش شاعر همشهری در گزارش جلسه‌ی 995 http://www.bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-734.aspx آمده است. در ضمن ایشان وبلاگی دارند با نام شعر و شوخی استوار فدیهه http://sadedelfadihe.blogfa.com که خواندن آن را به تمامی علاقه‌مندان شعر طنز توصیه می‌کنم.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

هفته‌ی گذشته در بخش شعر طنز یکی از استقبال‌های سلیمان استوار فدیهه را از خالو راشد با عنوان «می‌خواهد چه کار؟» خواندید و این هفته هم شعری مشابه همان را خواهید خواند. خالو راشد طنزپرداز معاصر شعری دارد با عنوان «خواستن» که در تاریخ 9 شهریور 1393 در سایت خالو راشد آمده است و قابل مشاهده است. آقای استوار فدیهه طنزپرداز همشهری هم این شعر را استقبال کرده است و شعری با همان وزن و قافیه و ردیف سروده است که در ادامه خواهید خواند. آقای استوار فدیهه در مقدمه‌ی شعرشان نوشته‌اند: با کسب اجازه از محضر استاد طنز ایران جناب خالو راشد انصاری.

 

«بنده حتی شده با زور تو را می‌خواهم»

بیش از آن منقل و بافور، تو را می‌خواهم

گر چه بابای تو پول دارد و من بی پولم

عشق ما وصله‌ی ناجور، تو را می‌خواهم

به جهانی نفروشم قد رعنای تو را

شاعری زشتم و منفور، تو را می‌خواهم

واعظی گفته که مکروه بوَد ساز و دهل

بی دف و مطرب و سنتور تو را می‌خواهم

گر که ده سال در این راه بگردم علاف

مثل آن دوره‌ی کنکور تو را می‌خواهم

پدرت گر چه به خون من مسکین تشنه است

بر سر دار چو منصور تو را می‌خواهم

عاشقت گشته و دیوانه‌تر از مجنونم

بیش از آن عاشق ِ مشهور تو را می‌خواهم

گُل محبوبِ منی دور تو من می‌گردم

همچو پروانه و زنبور تو را می‌خواهم

گر که سیمرغ شوی و بروی قله‌ی قاف

من چو عطار نشابور تو را می‌خواهم

واعظی گر که به زورم ببرد تا جنت

نزنم دست به یک حور، تو را می‌خواهم

نبود گر که مرا چِنجِه و مرغ بریان

با کمی املت و بلغور تو را می‌خواهم

گر چه دوری ز من و، من ز فراقت مهجور

عاشقی بین که من از دور تو را می‌خواهم

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1065 به تاریخ 390629, شعر طنز, شعر طنز سلیمان, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱ مهر ۱۳۹۳ساعت 17:0  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

۶- شعر طنز؛ می‌خواهد چه کار؛ سلیمان استوار فدیهه؛ تضمین شعر خالوراشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

 

سلیمان استوار فدیهه در اولین روز از زمستان سال 1342 در روستای فدیهه واقع در غرب تربت حیدریه به دنیا آمده است. مشغول تحصیل در سال سوم راهنمایی بود که مصادف می‌شود با انقلاب اسلامی و با مشکلات فراوان موفق می‌شود مدرک سوم راهنمایی را اخذ کند. سال 1360 در حالی که 18 سال بیشتر ندارد به عضویت جهاد سازندگی در می‌آید و در اداره‌ی جهاد سازندگی تربت حیدریه مشغول به کار می‌شود. پس از یک سال کار در اداره‌ی جهاد به استخدام شهربانی درمی‌آید و در تربت حیدریه مشغول به خدمت می‌شود. او تا بازنشستگی در همین اداره که بعد تبدیل به نیروی انتظامی شد در شهرهای مختلف خدمت کرده و در سال 1388 از خدمت بازنشسته می‌شود. او که به عنوان شاعری طنزپرداز شناخته می‌شود و معمولا در جلسات شعر طنز می‌خوانند. شعر طنز ایشان اغلب گرایش به مسایل اجتماعی دارد و بسیاری از اوقات با توجه به مسایل روز و اخبار داغ روزنامه‌ها شعر می‌سراید. شرح حال ایشان در وبلاگ در بخش شاعر همشهری در گزارش جلسه‌ی 995 http://www.bahmansabaghzade2.blogfa.com/post-734.aspx آمده است. در ضمن ایشان وبلاگی دارند با نام شعر و شوخی استوار فدیهه http://sadedelfadihe.blogfa.com که خواندن آن را به تمامی علاقه‌مندان شعر طنز توصیه می‌کنم.

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

طنزپرداز عزیز جناب خالو راشد شعری طنز دارد با عنوان «می‌خواهد چه کار؟» که چند هفته‌ی پیش در وبلاگ قرار گرفت و در آرشیو موجود است گزارش جلسه‌ شماره 1061 به تاریخ 1/6/93 (شعر طنز) . آقای استوار فدیهه طنزپرداز همشهری هم این شعر را استقبال کرده است و شعری با همان وزن و قافیه و ردیف سروده است که در ادامه خواهید خواند. آقای استوار فدیهه در مقدمه‌ی شعرشان نوشته‌اند: با کسب اجازه از محضر حضرت خالو راشد انصاری استاد شعر طنز:

 

«شهر خواب‌آلوده‌ها  بیدار می‌خواهد چه کار؟»

پیچ هرز چرخ را آچار می‌خواهد چه کار؟

در تمام کشور ایران کسی غمناک نیست

مردمان شاد را غمخوار می‌خواهد چه کار؟

تا که ما را می‌رسد یارانه و کالای مفت

این جوانان وطن را کار می‌خواهد چه کار؟

ملت از دولت صداقت خواهد و روراستی

از وزیر کار هی آمار می‌خواهد چه کار؟

آن‌که دارد ساید بای سایدِ کُره در منزلش

او اِمِرسانی - ولو جادار – می‌خواهد چه کار؟

یا چلوبَرگی زده عصرانه در لای سبیل

در اذان شامگه افطار می‌خواهد چه کار؟

آدمی را تا بُوَد در خانه تنبانی گشاد

در کنار زوجه‌اش شلوار می‌خواهد چه کار؟

آن‌که خود ‌دارد دوازده صیغه در دور و برش

نیمه‌ی شب ذکر استغفار می‌خواهد چه کار؟

واعظی با زور ما را می‌بَرَد باغ بهشت

او نماز جعفر طیار می‌خواهد چه کار؟

بشنوی تفسیرها از 20:30 و جام جم

آنکه قانع می‌شود، اخبار می‌خواهد چه کار؟

تا که در مجلس بُوَد یک عده از دلواپسان

وحشت از داعش و استکبار می‌خواهد چه کار؟

تا که در مُلکِ عجم باشد دلاری با ریال

ملت بغداد را دینار می‌خواهد چه کار؟

تا پزشک ما بُوَد خواننده و پیزافروش

مردمی افسرده و بیمار می‌خواهد چه کار؟

عاشق ِ دلداده را ترس از طناب دار نیست

هر خری تسلیم شد افسار می‌خواهد چه کار؟

تا بُوَد تشویش اذهان عمومی جُرم ِ تو

قاضی عادل ز تو اقرار می‌خواهد چه کار؟

دشتبان در خوابِ ناز و، دزد بُرده میوه را

باغ ما را بعد از این دیوار می‌خواهد چه کار؟

بلبل افسرده را طاقت نباشد در قفس

شاعر دل‌مُرده را خودکار می‌خواهد چه کار؟

پول و پارتی گر نداری، ای سلیمان، دَم مزن

عاشق بی‌پول عشق ِ یار می‌خواهد چه کار؟

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1064 به تاریخ 930622, شعر طنز, شعر طنز سلیمان, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۳ساعت 16:45  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

۶- شعر طنز؛ اندر فوائد افزایش جمعیت و محسنات مخفی آن، خالو راشد، گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

 

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

ابر اگر شد حامله، باران فراوان می‌شود

سبزه بعد از آن به کوهستان فراوان می‌شود

در زمستان گر ببارد برف تا بیخ ِ گلو

روسیاهی‌های بادمجان فراوان می‌شود

لازم الذکر است گر نوزاد افزون‌تر شود

در کنارش لاجرم مامان فراوان می‌شود!

عرضه وقتی منطقی باشد تقاضا می‌رسد

خر که کم شد! بعد از آن پالان فراوان می‌شود

مرخصی بانوان را گر که افزایش دهند

مثل جوجه بچه در ایران فراوان می‌شود!

هر زمان تولیدمثل ِ مسلمین بالا رود

خود به خود هم حور و هم غِلمان فراوان می‌شود!

اولش دختر، سپس کلی پسر می‌آورند

با چنین تکنیک فرزندان فراوان می‌شود

گرچه نان را می‌دهد آن کس که دندان داده است

نان ما هر لحظه کم، دندان فراوان می‌شود

نان ما بی چاره‌ها آجر اگر شد باک نیست

در عوض در شهر ما سیمان فراوان می‌شود!

آن چه افغانی‌ست در بندر اگر خارج شوند

بی گمان در کل استان نان فراوان می شود 1

داخل بازار وقتی مرغ می‌گردد زیاد

هست پیدا کاملا که ران فراوان می‌شود

زوج ایرانی و افغان، بچه که می‌آورند

همزمان ایرانی و افغان فراوان می‌شود

دولت تدبیر اگر بستر بسازد بیشتر

وضع بسترسازی ِ مردان فراوان می‌شود

تو فقط تولید کُن، در فکر پوشاکش نباش

می‌رسد اجناس چین، تنبان فراوان می‌شود!

مام میهن بس که زاییده‌ست در قرن اخیر

روز و شب در مملکت استان فراوان می‌شود

گر که بین بچه‌هامان کم شد از نام «خلیل»

در زیان کار ما «جبران» فراوان می‌شود

بچه را گویم «فلان»،یارانه را «بهمان» !به رمز

تو بیاور هی فلان، بهمان فراوان می‌شود

شاعری بعد از طلاق همسرش معتاد شد

از جدایی‌ها فقط قلیان فراوان می‌شود!

هر چه در قزوین و رشت و انزلی کم می‌شود

بچه در استان هرمزگان فراوان می‌شود 2

هست هر آغاز را انجام و، هر سر را تَهی

ابتدا خیلی که شد، پایان فراوان می‌شود!

 

پی نوشت:

۱- اشاره شده است به مصرف زیاد نان در بین خانواده‌های محترم افغانی، درست عکس ما که در سفره‌هایمان بیشتر برنج و نفت! دیده می‌شود.

۲- اشاره‌ای شده است به خانواده‌های پُرجمعیت جنوب که اسنادش نیز موجود است!

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1063 به تاریخ 930615, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳ساعت 17:32  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

۶- شعر طنز؛ نقیضه؛ می‌خواهد چکار، خالو راشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

 

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

شهر خواب‌آلوده‌ها بیدار می‌خواهد چه کار؟

این همه دار است!(۱) استاندار می خواهد چه کار؟

رازهای پشت پرده یک به یک شد بر ملا

پرده‌ی بی پرده‌دار اسرار می‌خواهد چه کار؟

هر خلافی ریشه‌اش خشکانده شد در این دیار

شهر ما امن است! پس سرکار می‌خواهد چه کار؟

با وجود این همه غارتگر دارای پست

مملکت باور بکن اشرار می‌خواهد چه کار؟!

آن که آب از کله‌اش رد شد، قضاوت باشما

واقعا پیژامه و شلوار می‌خواهد چه کار؟!

هر دروغی را که می‌شد بر زبان آورد و رفت

مانده‌ام این کار او، انکار می‌خواهد چه کار؟

سرزمینی که ندارد یک نفر بیکار، پس

یک وزارتخانه مثل کار می‌خواهد چه کار؟

تا چنین روشن‌تر از روز است و گویاتر زبوق

این تورم شاخص آمار می‌خواهد چه کار؟

کاسبی هم مثل زالو خون ما را می‌مکد

خاک ایران این همه خونخوار می‌خواهد چه کار؟!

با وجود حضرت استاد «خسرومعتضد»

کشور ما «ایرج افشار» می‌خواهد چه کار؟!

با بزرگانی نظیر حاج «مسعود» و «فرج»

سینما، «فرهادی» و اسکار می‌خواهد چه کار؟!

خشک چون دریاچه شد، تبدیل می‌گردد به دشت(۲)

دشت، دیگر مرغ ماهی‌خوار می‌خواهد چه کار؟

تا که شادی‌های ما قربانی غم می‌شود

عید قربان بره‌ی پروار می‌خواهد چه کار؟

مانده‌ام با این همه خرج و مخارج واقعا،

هفت شهر عشق را! عطار می‌خواهد چه کار؟

هر کسی که طالب آن کار شد در زندگی

بعد چندی لذت این کار می‌خواهد چه کار؟!

شاعری بیچاره از ارشاد وامش را گرفت

چون دهانش بسته شد! خودکار می‌خواهد چه کار؟

در نظام پادشاهی پاچه‌خاری عیب نیست

این حکومت شاعر دربار می‌خواهد چه کار!

سروده: راشدانصاری

 

پی نوشت:

۱- منظور از «دار»، دهدار، بخشدار، شهردار، فرماندار و از این قبیل «دار»هاست

۲- دریاچه‌ی نیمه‌خشک ارومیه!

این شعر طنز نقیضه‌ای است بر غزل جدی آقای اصغر عظیمی مهر عزیز.

***

منبع:

سایت رسمی شاعر


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1061 به تاریخ 930601, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۳ساعت 16:33  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

۶- شعر طنز؛ در رفتن؛ خالو راشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

این بخش به لطف آقای عباسی از ابتدای سال 1391 به وبلاگ اضافه شده است و هر هفته در گزارش هفتگی جلسه شعری طنز همراه با معرفی شاعرش را می‌خوانید. چون این وبلاگ مربوط به شعر تربت است سعی می‌شود بیشتر از آثار شاعران تربتی در آن استفاده شود. سعی شده معرفی شاعر در حد یک پاراگراف بیشتر نباشد و در آن حتما به کتاب‌ها و آثار منتشر شده‌ی شاعر اشاره شود و اگر شاعر شعر طنز دارای وبلاگی هستند آدرس و لینک وبلاگ هم درج شود. شما خوانندگان عزیز هم می‌توانید برای ما شعرهای طنز خود و دیگران را جهت این بخش ارسال کنید. خوانندگان محترم می‌توانند این اشعار آرشیو وبلاگ را در این بخش با برچسب شعر طنز بخوانید.

 

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

هر کسی این روزها بی‌دردِسر در می‌رود

آن یکی از کوره! این از لای در، در می‌رود

یک نفر با زیرکی، خیلی یواش و دزدکی

یک نفر یک مرتبه مثل فنر در می‌رود

عده‌ای از زیر ِ کار و عده‌ای از زیر ِ بار

پس به هر نحوی شده نسلِ بشر در می‌رود

عشق‌بازی نیز شد وارونه در دوران ما

تازگی از پیش ماده جنس نر در می‌رود

سابق از دست پدر گاهی پسر می‌رفت در

حال از ترس پسر، دایم پدر در می‌رود

دانش آموزی مؤدب می‌رود تا مدرسه

از کلاس امّا شبیه جانور در می‌رود

گاه حتی این کشِ تنبانِ ما هم بین جمع

می‌کُند وقتی که احساس خطر در می‌رود

من نمی دانم چرا در موقعِ «بابا کرم»

کنترل از چند جا مثل کمر در می‌رود

تا که یک خانم خرامان در خیابان دیده شد

بوق بوقی می‌شود برپا که کر در می‌رود

آن که مال بنده را در روز روشن خورده است

راحت از یک جای مرز پُرگهر در می‌رود

پیرِ ما از دوره‌ی پارینه سنگی مانده است

او به آسانی ازین دنیا مگر در می‌رود!

بیشتر از حّد شرعی بود در رفتن قدیم

حالیا آدم مفید و مختصر در می‌رود

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1057 به تاریخ 930504, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۳ساعت 18:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

۶- شعر طنز؛ مستزاد؛ کاندیدای اصلح شورای شهر؛ خالو راشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

 

طـبقِ تکلـیفی کـه دارم بنــده کانــدیـدا شــدم

واردِ شــــورا شــــدم

پیش از ایــن مایــل نبودم گر نشد، حالا شــدم

واردِ شـــورا شـــــدم

قصدِ من از آمدن در صحنه بی شک خدمت است

خدمتِ بی منت است

خوابِ خدمت! را که دیـدم، واله و شیدا شـدم

واردِ شـــــورا شـــدم

مانــده‌ام با این هـمه مشکل که دارد شهرِ ما

پــس نمی‌دیدم چرا؟!

کور بـودم پیش ازین‌ها، تازگی بیــنا شــدم

واردِ شــــورا شــــدم

قتل و نا اَمنی و غارت… در بلاد مســلمین؟!

کــی روا باشـد چنـین؟

فقــر و فحــشا را که دیدم، غیرتی امّا شدم!

واردِ شـــورا شـــــدم

چهره‌ی بد فُرمِ شهرم را دگرگون می‌کـــنم

طبـــق قانون می‌کنـــم

مات و مبهوتم، خدایا! از کجا پیــــدا شـــدم؟!

واردِ شـــــورا شــــــدم

کـــارِ خــیر و کـارِ مثبت را فراوان کــرده‌ام

گر چه پنــهان کرده‌ام

عاقبـت نزد خـلایق، این زمان اِفشا شــــدم

واردِ شـــورا شـــــدم

در مـحله مسـجدِ زیبــای مـا را دیده‌اید؟!

آن بـــنا را دیــده‌اید؟

بارها در صحن آن هی سجده کردم، پا شدم

وارد شـــورا شــــدم

گر که لبخند ِملیحی روی لب‌هایم نشست،

این نشان ِمومن است!

غنچه بــودم در گذشته، نم نم اما وا شـــدم

وارد شــــورا شــــدم

دکتــرایم را گرفتــم سال پیــش از کمبــریج

با کمک‌های بســـیج

خون ِدل خوردم بسی تا این که بی‌همتا شدم

وارد شـــورا شـــــدم

می‌کنم یادی هم از دورانِ جنـگ و جبهه‌ها

گر چــه می‌باشد ریا

یک، دو باری زخمی از ناحیه‌ی آن جا..! شدم

وارد شـــورا شــدم

یک نفر گر بی‌جهت از مادرِ خود کرده قهر،

می رود شورای شهر

من ولـی با منطق و برهان درین جا، جا شدم

واردِ شــورا شــدم!

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1003 به تاریخ 920325, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۲ساعت 10:39  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

۶- شعر طنز؛ سوژه؛ خالو راشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1373 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1383) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

نیمی از سطح ِخیابان‌های بندر چاله است

باقی‌اش در دست ِتعمیرات ِچندین ساله است!

عده‌ای در حال ِ کندن، عده‌ای پُر می‌کنند

این یکی دارد کلنگ و آن به دستش ماله است

پیش ِپای شهروندان چاله کندن شد هنر

کارِ مردم روز و شب هی آخ و اوخ و ناله است!

مصرع ِقبلی اگر از دردِ پا نالیده‌ای

مصرع ِفعلی ولی تبلیغ ِدوغ ِ«کاله»1 است!

هر کسی ما را دو روزی خوب بازی می‌دهد

سوژه گاهی چاله باشد، یک زمانی «هاله»2 است!

شاعرِ بی‌چاره! بس کن چون ببندند عده‌ای،

هر دهانی را که بی دربان شبیه گاله است!

آش چربی پخته شد با دست ِمسوولان ِامر

پس تو هم «خالو» بخور، این آش ِکشک ِخاله است!

 

پی نوشت:

۱-ریاست محترم شرکت لبنیات کاله …/ با سلام/ احتراما مبلغی جزیی بابت تبلیغ آن شرکت در شعر … به حساب خالو راشد واریز نمایید.

۲-هاله هم که نیازی به توضیح ندارد!

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1000 به تاریخ 920304, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۹۲ساعت 10:14  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

۶- شعر طنز؛ چماق‌نامه؛ خالو راشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

تازگی‌ها در چه کاری؟ ای چماق

من شنــیدم بـی‌قراری ای چماق!

قدرتت را در گذشته دیده‌ایم

همچـنان بـا اقـتداری، ای چماق

کسب و کـارت مدتی تعطیل بود

باز گـــرم ِکارزاری ای چماق

تـرس در ذاتت نباشد ذره‌ای

مثل کــوهی استـواری، ای چماق

می‌خوری بر فرق ِما بی‌چاره‌ها

عـده‌ای را جان‌نثاری ای چماق!

با یــکی بسیار دشمن می‌شوی

با یـکی هم یار ِغاری ای چماق

می‌بُری و می‌دَری و می‌کُشی

فکر کـردی ذوالفقاری ای چماق؟!

هم بلند و هـم کلُفت و محکمی

واقـعا کـه خنده‌داری ای چماق!

در بیابان بی‌خطر بودی ، ولی

در خیـابان زَهــر داری ای چماق

یک زمان در دست چوپان، مدتی

نزد سرکار استـــواری! ای چماق

ما تو را در آستین پرورده‌ایم

زین سبب همــکارِ ماری، ای چماق

یک تنه ســوی هزاران تاختی

معـنی ِ یـک در هزاری ای چماق

زخم دارد هر که درگیرت شده

مثل سیــم خــارداری ای چماق!

شب تو را باید که خوردن جای شام

روز ِمـا را هم نهاری ای چماق

نیمه‌شب‌ها دست ِاین و دست آن

بی حیا، بی بند و باری ای چماق!

در تجــمع حـــرف اول می‌زدی

آن زمان را یاد داری ای چماق؟!

می‌کنی بر وعـده‌های خود عمل

دشمن ِحرف و شعـــاری ای چماق

مـست خوابی روز روشن می‌زنی

ظاهرا شــب زنده داری ای چماق

مرد و زن از دیدنت “رم” می‌کنند

بس که وحشی ، بس که هاری ای چماق!

بهترین نوع ِچماق از آن ِماست

باعث ِاین افـتخاری، ای چماق!

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 999 به تاریخ 920228, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 9:57  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

۶- شعر طنز؛ نقیضه؛ خالو راشد؛ گردآورنده علی اکبر عباسی

راشد انصاری شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار و طنزپرداز متولد سال 1350 در روستای دیده‌بان از توابع بخش صحرای باغ لارستان است. نزدیک به دو دهه است که با مطبوعات همکاری مستمر دارد و حدود 10 سال است که در حوزه‌ی هنری فعالیت می‌کند. وی به طور حرفه‌ای از سال 1372 فعالیت خود را در زمینه شعر و داستان طنز آغاز کرد. کتابهای منتشر شده: دغدغه‌های بی‌خیالی (1379) / این مرد مشکوک (1382) / لطفا میخ نشوید (1383) / پشت پرده (1384) / طنزینه؛ طنز اینه! (1387) و آخرین اثر ایشان که هم اکنون زیر چاپ می‌باشد فیل و فنجان نام دارد که کار مشترکی است با غلامحسین ترکمان. سایت شخصی ایشان را می‌توانید در این آدرس مشاهده کنید. http://www.khaloorashed.com

دوش دیدم که ملایک درِ میخانه زدند

گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

حضرت حافظ

 

خواب دیدم که گروهی درِ یک خانه زدند

صاحبش را کتکی درخور و جانانه زدند

بعد از آن بر سرِ این بحث که تقصیر که بود؟

دو سه ساعت دو طرف با خودشان چانه زدند!

چون بدیدند که در کشورِ ما میکده نیست

به کتک خورده سپس تهمتِ دیوانه زدند

(رحم بر قافیه حتی ننمودند و عجیب،

باز هم بر سرِ آن مردکِ بی چاره زدند!)

ساکنانِ «دوهزار» و «سورو» و «خواجه عطا»1

پس کجا؟ با چه کسی… باده مستانه زدند؟!

سهم یارانه که واریز شد آن نیمه ی شب

همه دادند و یکی ساغرِ شکرانه زدند!

شاعر از خواب پریشانِ خودش چون برخاست

گفت: اصلا ، ابدا، هیچ کسی را نزدند!

 

پی نوشت:

۱ـ دو هزار و .. از محله های قدیمی و با صفای بندرعباس هستند.

تاریخ نوشتن شعر در وبلاگ شاعر: سه‌شنبه 17 فروردین 1392

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 996 به تاریخ 920207, شعر طنز, شعر طنز خالو راشد
+ نوشته شده در  یکشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 18:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |