سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

گزیده‌ی شعر تربت؛ پنج شعر سپید از محمود اکبرزاده؛ بهمن صباغ زاده

شعر اول:

همیشه

واژه‌ها نیستند که شعر می‌شوند

گاهی

شعر است که واژه می‌شود

زبان

به

زبان

می‌چرخد

روی مبل می‌نشیند

روی تخت دراز می‌کشد

شهری را شلوغ می‌کند

خیابانی را مشهور

 

نام خیابان

هر چه باشد

پیاده‌رو

امن‌ترین مکان برای تردد است

***

شعر دوم:

«موج»

واژه‌ی جدیدی نیست

دریا نیز ...

دلواپسی جلبک‌ها را هم

می‌توان گذاشت به حساب ناخدا

که هنوز که هنوزست

نمی‌داند

کجای ساحل آرام بگیرد

 

«جنگ»

تراژدی خوبی‌ست

برای ناپدید شدن

دوباره متولد شدن

***

شعر سوم:

جاده 

هر طور می‌خواهد برود

برود

آسمان 

هرطور می خواهد تصمیم بگیرد 

بگیرد 

من وتو

راه‌مان را می رویم

تصمیم‌مان را می گیریم 

راه رفتنِ کفشدوزک 

روی شال سفید

چقدر به طبیعت می‌آید

***

شعر چهارم:

پدرم کوره‌سوز بود

برادرم خشت‌مال 

من هم که سال چهارم بودم 

بهانه می‌کردم خشت‌ها را

برای نمره‌های کمم 

چه ساده بودم

آن‌روزها

فکر می‌کردم

 ایفل

قشنگ‌ترین برج جهان است 

***

شعر پنجم:

درست جایی 

وسط حرف قاصدک‌ها 

کلاغ پرواز کرد

چمدان 

به راهش ادامه داد 

جاده

دور و 

دور و

دورتر شد

سنجاق سرها 

هیچ زمان

خاطره‌ی خوبی از 

بادها نداشته‌اند 

***


برچسب‌ها: گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۴ساعت 17:44  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ ترانه؛ از یادم نمی‌روی؛ یزدانبخش قهرمان

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد و از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند اما دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی غالب شاعران تربتی در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

ترانه‌ی «از یادم نمی‌روی» اثر شادوران یزدانشبخش قهرمان با آهنگی از مهدی مفتاح توسط استاد آواز ایران غلامحسین بنان در مایه‌ی دشتی خوانده‌شده است.

ترانه‌ی «از یادم نمی‌روی»

شب چو گردد چشم مستت گرم خواب نوشین

فارغ از ما مست و شیدا سر نهی به بالین

در هوایت ژاله بارد چشم شب زنده‌دارم

تازه گردد در دلِ من یاد عشق دیرین

سر نهد بر خواب شیرین، یار عاشق‌آزارم

در خیالش، ژاله بارد، دیدگان بیدارم

گرد مه، ز موی سیه، شبی گر او دارد

من هم از غم دوریش شبی سیه دارم

تا به او دل دادم، در بلا افتادم

کی کند یاد از من، کی رود از یادم؟

ای مه از جفا کاری‌ات، دل آزاری‌ات، سخن‌ها شنیده بودم

بـاورم نمی‌شد که من ز خوبان چنین جفاها ندیده بودم

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1107 به تاریخ 13940628, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ساعت 19:6  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ قصیده؛ حاکم تربت مگو سلطان ایران است این؛ مینای تربتی

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد و از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند اما دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی غالب شاعران تربتی در آرشیو وبلاگ موجود است.

قصیده‌ای که باعث شد توجه من به این شاعر جلب شود قصیده‌ای بسیار زیبا و قدرتمندی است که در هجو حاکم تربت اسدالله میرزا سروده شده و دلیل آن این بوده که مینا در حضور حاکم تربت بدون اجازه نشسته است و این باعث شده اسدالله میرزا دستور بدهد او را از مجلس بیرون کنند. احتمالا این قصیده ابیات دیگری هم دارد که در کتاب صدسال شعر خراسان که من شعر را در آن‌جا دیدم نیامده است. زیرا در کتاب صد سال شعر خراسان بیشتر ابیات برگزیده‌ی قصاید آورده شده است.

حاکم تربت مگو سلطان ایران است این

بلکه سلطان بن سلطان بن سلطان است این

بی‌محابا دعوی انّی انا اللهی کند

در تفرعن مرشد فرعون و هامان است این

گه گشاید حصن خیو و گاه بندد بند مرو

آن‌چنان آسان که گویی بند تنبان است این

دعوی اسکندری دارد ولی مقصود او

آب حیوان بود و فکر باد حیوان است این

نه نشان از آدمی دارد نه نام از مردمی

گاومیش رفته اندر جلد انسان است این

یک شعیر این بی‌شعور اندیشه از شاعر نکرد

مستحق آخور و افسار و پالان است این

بنده را چون آیت از قرآن برون کرد از وثاق

قصّه کوته، با چنین تحریف عثمان است این

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1102 به تاریخ 13940524, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:22  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ من که راضی شده‌ام رزق مقدّر شده را؛ ذبیح الله صاحبکار

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد و از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند اما دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی غالب شاعران تربتی در آرشیو وبلاگ موجود است.

غزل

من که راضی شده‌ام رزق مقدّر شده را

نکشم ناز گدایان توانگر شده را

چه به جا مانده که در پای عزیزان ریزم؟

باغ آفت‌زده را؟ یا گل پرپر شده را؟

سفله را لقمه‌ای از حکمتِ لقمان خوش‌تر

خارِ صحرا چه کند قطره‌ی گوهر شده را؟

دل ز تکرار شب و روز گرفته‌ست مرا

دیده‌ام بس که من این رنج مکرّر شده را

در دیاری که هنر خوارتر از خاکِ ره است

بشکن این گوهر با خاک برابر شده را!

ای خوش آنان که چو خفتند ز خاطر بردند

رنج این غمکده‌ی بی در و پیکر شده را

گر تو ای عشق به رویم نگشایی در فیض

کس پناهی ندهد رانده ز هر در شده را

بس که ناکام "سهی" زیسته‌ام در همه عمر

قصّه پنداشته‌ام  کامِ میسّر شده را

ذبیح الله صاحبکار

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1100 به تاریخ 13940510, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ بغض گلوگیر (تقدیم به زنده‌یاد حسین منزوی)، جواد شجاع

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد و از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند اما دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی غالب شاعران تربتی در آرشیو وبلاگ موجود است.

بغض گلوگیر

تقدیم به زنده‌یاد حسین منزوی

بغض گلوگیری نشست امشب، تاخورده در عمقِ گلوی من

یک برجِ وحشت کرده از باران، در آینه، در روبه‌روی من

دارم تماشا می‌کنم خود را، گم گشته در مردی مِه‌آلوده

گم‌گشته در فصلی که خواهد شد پاییزِ زردِ آرزوی من

پاییز، فصلِ زردِ غم‌انگیز، حتما کسی امروز خواهد مُرد

بر شانه‌های خسته‌ی باران، بر دست‌های بی‌وضوی من

روزی فراخواهد رسید، آن شب آیینه هم فرصت نخواهد داد

چون صاعقه آوار خواهد شد هفت آسمان آیینه روی من

باید کسی امشب به پا خیزد قدری جنون در کاسه‌ای ریزد

در کوچه‌هایِ ساکتِ این شعر چون سایه‌‌ای در جستجوی من

یک بار دیگر گریه‌اش را خورد مثل گلی بر ماسه‌ها پژمرد

یک برجِ رو کرده به ویرانی، در آینه، در روبه‌رویِ من

جواد شجاع

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1099 به تاریخ 13940503, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ باید چگونه بگذرد این روز و حال من، فرشته بهبودی

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد و از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند اما دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی غالب شاعران تربتی در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

باید چگونه بگذرد این روز و حال من

وقتی نمی‌رسد به تو حتی خیال من؟

با این هوای ابری چشمت، گمان کنم

خورشید را نبیند از امروز سال من

رودی شدم که آمده‌ام پیشوازتان

اما تو دیر می‌رسی، ای سیب کال من!

تکلیف این پرنده‌ی تنها چه می‌شود؟

تو قصد اوج داری و زخمی‌ست بال من

ارزانی ِتو هرچه غزل توی عالم است

قلب تو و قصیده‌ی چشم تو مال من

 

فرشته بهبودی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1097 به تاریخ 940316, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ساعت 19:5  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ قطار، محمود خرقانی

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد و از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند اما دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی غالب شاعران تربتی در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

مثل قطاری پیر روی ریلِ تکرار

از رفتنم ناچار و از برگشت بیزار

واگن به واگن خستگی‌های عمیقی

را می‌کشم دنبال خود هربار، هربار

سوت قطاری آخر خطّم که عمری

انباشته روی تنش غم‌های بسیار

سخت است روی ریل‌ها طاقت بیارد

سرباز پاجفتی که حالا گشته سربار

دستی خداحافظ، نگاهی غرق بدرود

هر ایستگاهی بغض سنگینی‌ست انگار

هر کوپه آهی در گلو، انبوهی از زخم

هر پنچره از چشم‌هایی خیس خش‌دار

ای ریل چسبیده به پای خسته‌ی من

لطفا از این پاهای زخمی دست بردار

لِک لِک تِلِک لِک لِک تِلِک روی خط مرگ

دارم خودم را می‌بَرَم این‌بار، این‌بار

محمود خرقانی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1096 به تاریخ 940309, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ساعت 18:5  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ شعر کودکانه؛ لواشک، اسدالله اسحاقی

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد و از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند اما دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی غالب شاعران تربتی در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

در یک مغازه دیدم

یک لوله‌ی لواشک

خیلی بزرگ و جالب

همقدّ چرخ غلتک

 

افتاد در دهانم

یک حس ترش و تازه

 یک متر می‌شود چند؟

 پرسیدم از مغا زه

 

او گفت: بچه ی خوب

این مال پشت بام است

چیزی که دیده‌ای تو

قیر است، ایزو گام است 

اسدالله اسحاقی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1095 به تاریخ 940302, گزیده شعر تربت, زندگی‌نامه اسدالله اسحاقی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴ساعت 18:6  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ بی تو گذراندم شب پُر دردسری را، محمدرضا خسروی

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد و از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند اما دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

بی تو گذراندم شب پُر دردسری را

مپْسَند ازین گونه شبان دگری را

جز پنجره کز جنبش هر باد تکان خورد

نگشود کسی بر شب من هیچ دری را

ای کاش کسی پرده‌ی شب را بدراند

تا در پس ِ آن پرده ببینم سحری را

باشد که بشیری مگر از قافله‌ی صبح

از دوست به گوشم برساند خبری را

از پیش من آن یار سفرکرده نمی‌رفت

می‌دید اگر گریه‌ی چشمان تری را

تربت جام 12/3/55

محمدرضا خسروی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1094 به تاریخ 940219, گزیده شعر تربت, زندگی‌نامه محمدرضا خسروی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 18:5  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ جادو، محمد جهانشیری

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد و از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند اما دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

آن شب از شیشه‌ی چشمان تو جادو می‌ریخت

شرری بر تنم از وسوسه‌ی او می‌ریخت

آبی ِ چشم ِ تو رنگینه‌ای از دریا را

مثل ِ نقّاش به مژگانِ قلم‌مو می‌ریخت

دوری فاصله تا هُرم لبت کم می‌شد

از گل پیرهنت شرجیِ شب‌بو می‌ریخت

میوه‌ی باغ لبت قرمزِ شاتوتی بود

که به باغ تن من رنگْ ز هر سو می‌ریخت

حلقه در حلقه تمنای خیال‌انگیزی

از بهاران وجودت گل ِ لیمو می‌ریخت

پیچشِ نازک نیلوفری‌ات در دل ِ شب

در دل ِ آینه انگار هیاهو می‌ریخت

هوس از عطر نسیمی به نفس می‌افتاد

شب ز دستانِ شفق رنگ به گیسو می‌ریخت

موج ِ آرام ِ تنت خسته به ساحل می‌رفت

خواب بر بستر ِ من داشت پَر ِ قو می‌ریخت

 

محمد جهانشیری

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1086 به تاریخ 931202, گزیده شعر تربت, ‌زندگی‌نامه محمد جهانشیری
+ نوشته شده در  سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳ساعت 0:23  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ عشق مه‌رویان به‌جز خون جگر دارد؟ ندارد، عماد تربتی

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

عشق مه‌رویان به‌جز خون جگر دارد؟ ندارد

آه و زاری در دل آنان اثر دارد؟ ندارد

مدتی دل را به خون آغشته کردم تا نسوزد

آتش عشق اعتنا بر خشک و تر دارد؟ ندارد

با دل دیوانه دوش اندر سر زلفش بگفتم:

آخر این تیره‌شب اندر پی سحر دارد؟ ندارد

خواستم دل را مگر سازم رها از چنگ عشقش

لیک کبک از چنگل شاهین مَفر دارد؟ ندارد

چون پدر شد پیر، دستش را پسر گیرد؟ نگیرد

از پسر جز بهره منظوری پدر دارد؟ ندارد

آن‌که در دنیا زند دائم دم از صلح عمومی

از زبان خویشتن روحش خبر دارد؟ ندارد

جز بد همسایه را همسایه می‌خواهد، نخواهد

غیر از این همسایه‌ی ما در نظر دارد؟ ندارد

 

عماد تربتی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1085 به تاریخ 931125, گزیده شعر تربت, ‌زندگی‌نامه عماد تربتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳ساعت 18:5  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ نفس نکش، جواد ماهر

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

بس کن! در این هوای پریشان، نفس نکش!

در کوچه‌های این شب ویران، نفس نکش!

ققنوس من! بهار تو مرده است، یخ زده است

دیگر به احترام کلاغان، نفس نکش!

من در خودم به حالت اغما رسیده‌ام

ای روح پاره پاره‌ی بی‌جان، نفس نکش!

من مرده‌ام و جسم مرا باد می‌برد

در این زمین بی سر وسامان، نفس نکش!

ققنوس من! که مرگ مرا جار می‌زنی

در فصل بی‌خیالی ِانسان، نفس نکش!

وقتی دلت شکسته‌تر از حال پنجره است

فرزند خوب حضرت باران! نفس نکش!

 

جواد ماهر

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1084 به تاریخ 931118, گزیده شعر تربت, ‌زندگی‌نامه جواد ماهر
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ساعت 16:2  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ رباعی؛ در خواب سگی سیاه راهم را بست، مهدی سهراب (رمضانپور)

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

در خواب سگی سیاه راهم را بست

دندان سپید نیشم افتاد و شکست

از جبر کلام ابنِ سیرین پیداست

در کلّه‌ی تقدیر خیالاتی هست

***

مهدی سهراب (رمضانپور)

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1083 به تاریخ 931111, گزیده شعر تربت, ‌زندگی‌نامه مهدی سهراب
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳ساعت 16:12  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ چشم‌های سیاه‌تان آقا چشم‌هایت خدای تاثیرند، مریم فرقانی

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

چشم‌های سیاه‌تان، آقا! چشم‌هایت خدای تاثیرند

لب و دندان و چشم و ابرویت، همگی شاهکار تقدیرند

مطمئنم که بعدِ خلقت تو ماه کم کرده است رویش را

به تو حتی نمی‌رسد خورشید، ماه و خورشید سوءتعبیرند

قُرصِ ماه است صورتت، زیبا! شاه‌توتی است پاره‌ی دهنت

مانده‌ام که چه آفریده خدا، بوسه‌هایم به پات می‌میرند

تو خودت را به جای من بگذار، گیج و مبهوت می‌شوی، آقا

آه ... وقتی چَم و خَمِ بدنت هیبتم رابه سُخره می‌گیرند

من خجالت نمی‌کشم که تو را مثل یک بُت پرستش‌ات بکنم

می‌نشینم به پای چشمانت، چشم‌های تو حُکمِ تکفیرند

دست روی سرم نکش دیگر، تو به دردم نمی‌خوری، آقا

چشم‌های تو مدتی‌ست که از چشم‌های سیاهِ من سیرند

درد ِمن را کسی نمی‌فهمد، هیچکس مثلِ من خرابِ تو نیست

هی کلنجار می‌روم با تو، فکر و ذهنم مدام درگیرند

با نگاهت خراب‌مان کردی و به روی خودت نیاوردی

چه گذشته است بر من این هفته ... که مداوم دچار ِ تغییرم؟

مریم فرقانی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1082 به تاریخ 931104, گزیده شعر تربت, زندگی‌نامه مریم فرقانی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳ساعت 18:37  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ سراغ من گرفتی ای غم از هرجا که درماندی؛ خسرو یزدان‌پناه قرائی

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است.

سراغ من گرفتی ای غم از هرجا که درماندی

ندیدی باده‌ام در شیشه، امشب تا سحر ماندی

ازین یاران تو را شاید که قدر دوستی دانم

که بی‌منّت مرا تا از درآید می، به بر ماندی

چه پیش آمد تو را ای پیکِ مینا در بغل پنهان!

که از احوال این پیر پریشان بی‌خبر ماندی؟

دعای باده‌نوشان بود و آهِ دردِ مخموران

که عمری از گزند گزمه‌ی شب بر حذر ماندی

ز دل آتش رود بر سر چو شمعم، داد ازین بیداد!

مرا ای آرزو  چون داغ حسرت بر جگر ماندی

مجال یک‌دم آرامش اگر گاهی میسر  شد

چو روح مرگ ناپیدا مرا در پشتِ در ماندی

هوای سیر بودت بر سپهر از این سیه‌زندان

دریغا، کز بدِ دوران، دلا، بی بال و پر ماندی

سرابی بود و رویا آنچه دیدم در کویر عمر

هم از اول مرا ایکاش پای از این سفر ماندی

مریدی و مرادی نیست در آیین من، ای پیر!

تو خود را بین که سرگردان میان خیر و شر ماندی

غریو و های‌هوی هستی‌ات سرسام حیرت بود

چنین گر با نگاهی بی‌هدف بر رهگذر ماندی

چه می‌جویی ز دانش راز گیتی را،  کزین سودا

به پایان آمدت ایّام  و در «بوک»  و «مگر» ماندی

خسرو یزدان پناه قرائی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1081 به تاریخ 391027, گزیده شعر تربت, زندگی‌نامه خسرو یزدان‌پناه قرایی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۳ساعت 15:34  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ شعر سپید؛ بارانی که می‌بینم مادرم را؛ محمد اکبرزاده

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است.

 

بارانی که می‌بینم مادرم را

لعنتی می‌شود وجودم که

همین ۴۰ درصد سهمیه‌ی کنکور

می‌ارزد به این‌که نباشی و قابت کنند

بچسبانند به دروازه‌های شهر

گیرم که دکتر شدم، مهندس شدم

یا شدم یکی از همین‌ها که

عکس‌شان را می‌اندازند بالای روزنامه‌ها

می‌ارزد به اینکه ۶۷پله‌ی بنیاد شهید

لمس کند کفش‌های مادرم را

و خواهرم بی‌جهیزیه

راهی خانه‌ی شوهر شود؟

 

راستش را بخواهی، می‌گویم: نه

نمی‌ارزد، اصلا نمی‌ارزد

به این‌که شیرزنی باشی و

تن به تن شده باشی عراق را

وآخر سر هم خبر نداشته باشی که

مجسمه‌ات را گذاشته‌اند

وسط میدان مرکزی کرمانشاه

و سرطان هم مهمان چشم‌های دخترت

مرضیه شده باشد

 

"بسمه تعالی

مدیریت محترم کارخانه‌ی ذوب آهن اصفهان

از فرستادن آهن مرغوب برای ضرب ِپلاک‌های

شهیدان گمنام

کمال تشکر و امتنان را دارم."

محمود اکبر زاده

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1080 به تاریخ 931020, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۳ساعت 17:25  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ مینای تربتی؛ حاکم تربت مگو، سلطان ایران است این

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است. به بخش پیوندهای وبلاگ مراجعه کنید. مینای تربتی از شاعران قرن دوازدهم و سیزدهم در تربت حیدریه بوده است. این قصیده را در هجو حاکم تربت در همان دوران به نام اسدالله میرزا سروده. دلیل آن این بوده که مینا در حضور حاکم تربت بدون اجازه نشسته است و اسدالله میرزا دستور می‌دهد او را از مجلس بیرون کنند. مینای تربتی هم این با این قصیده اهانت حاکم تربت را جبران می‌کند.

حاکم تربت مگو، سلطان ایران است این

بلکه سلطان بن سلطان بن سلطان است این

بی‌محابا دعوی اِنّی اَنَا الّهی کند

در تَفَرعُن مُرشدِ فرعون و هامان است این

گه گشاید حصنِ خیو و گاه بندد بندِ مرو

آن‌چنان آسان که گویی بندِ تنبان است این

دعوی اسکندری دارد ولی مقصود او

آب حیوان بود و فکر باد حیوان است این

نه نشان از آدمی دارد نه نام از مردمی

گاومیش رفته اندر جلد انسان است این

یک شعیر این بی‌شعور اندیشه از شاعر نکرد

مستحق آخور و افسار و پالان است این

بنده را چون آیت از قرآن برون کرد از وثاق

قصّه کوته، با چنین تحریف عثمان است این

مینای تربتی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1079 به تاریخ 931013, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳ساعت 16:27  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ علی اکبر عباسی؛ مثل کابوس اره‌برقی بود وحشتی که به جان باغ افتاد

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است. به بخش پیوندهای وبلاگ مراجعه کنید:

 

مثل کابوس ارّه برقی بود وحشتی که به جانِ باغ افتاد

اولین شاخه که تنش لرزید، فصل پاییز اتّفاق افتاد

تا به پاییز تلخ تن دادیم، فصل سرما به پیشواز آمد

شاخه‌هامان یکی یکی خشکید، شعله در جانِ هر اجاق افتاد

چشمه چشمه ز شوق جوشیدیم تا به دریایِ بیکران برسیم

آه این رود سر به زیر، آخر، سر و کارش به باتلاق افتاد

من و تو آن دو تا قناری که شد قفس‌هایمان جدا از هم

بس که با سوز ناله‌ها کردیم باغبان از دل و دماغ افتاد

سقف پرواز اگر قفس باشد، ما به این سرنوشت محکومیم:

"تن سپردن به هرچه پیش آمد، به هر آنچه که اتّفاق افتاد"

گرگ‌ها زوزه می‌کشند ازخشم، کاروان راه را گم کرد

ماهِ غربت‌نشینِ ظلمت شد، از کف آسمان چراغ افتاد

چقَدَر قارقار ِ ما تلخ است، این خبرپ خش می‌شود فردا

تیر در قلب آسمان چرخید

از هوا لاشه‌ی کلاغ افتاد

علی اکبر عباسی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1078 به تاریخ 931006, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۳ساعت 16:8  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ علی اکبر گلشن آزادی؛ غم نیست عمرم ار همه در غم گذشته است

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. زندگی‌نامه‌ی شاعران تربتی از جمله شاعر این شعر در آرشیو وبلاگ موجود است. به بخش پیوندهای وبلاگ مراجعه کنید:

 

غم نیست عمرم ار همه در غم گذشته است

کاین موج ِ درد بر سَر ِ عالم گذشته است

هر یک دَم حیات غنیمت شمار از آنک

تا چشم را به‌هم زدی آن‌دم گذشته است

گر نقش کج فتاد، مخور غم که در دَمی

این نقش‌های درهم و برهم گذشته است

از بهر اهل هوش و خرد درس عبرتی‌ست

هر نیک و بد به عالم و آدم گذشته است

ای مدعی مناز به خود، چون شکست و فتح

بر تو گذشته است به‌ما هم گذشته است

علی اکبر گلشن آزادی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1077 به تاریخ 930929, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ساعت 18:35  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ شادروان مرضیه‌ی یار؛ کسی که گریه امانش بُرید من بودم

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. این هفته یکی از زیباترین غزل‌های شادروان مرضیه‌ی یار را با هم می‌خوانیم. شرح حال ایشان را می‌توانید در آرشیو وبلاگ بخوانید:

 

کسی که گریه امانش بُرید من بودم

مدام سینه‌ی غم می‌مکید من بودم

به شوق رفتن از این‌جا کسی که - باور کن -

تمام سال کفن می‌خرید من بودم

وزید باد تنفر به باغ احساست

در این میانه گلی کو خمید من بودم

چو رهگذری گذری کرد عمر کوتاهم

کسی که قاتل خود را ندید من بودم

به اشتباه تو غافل ز من شدی خوبم

کسی که حرف تو را می‌شنید من بودم

 

شادروان مرضیه یار

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1076 به تاریخ 930915, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۳ساعت 18:35  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل، حمیدرضا عبدالله زاده، او یک فرشته بود که از آسمان رسید

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. این هفته یکی از غزل‌های زیبای حمیدرضا عبدالله زاده را با هم می‌خوانیم. شرح حال ایشان را می‌توانید در آرشیو وبلاگ بخوانید:

او یک فرشته بود که از آسمان رسید

وقتی گرفته بود دلم، ناگهان رسید

پُل زد به‌روی ابری ِآب و هوای من

تا این‌که دست‌هام به رنگین‌کمان رسید

تکرار ِنامنظم ِتقویم را شکست

یعنی بهار من شد و بعد از خزان رسید

یک عمر خشک‌سالی آفت زدن گذشت

تا سیب‌های سرخ دل باغبان رسید

پلک ِدلم پرید، کمی ذوق کرده بود

گفتم: "همان که خواسته بودی، همان رسید"

می‌گفت: "دل نبند به من، قطع کردنش

سخت است ریشه‌ای که به اعماق جان رسید"

من بغض کرده بودم و او بغض کرده بود

نوبت که به جدایی دستان‌مان رسید

ناگفته باشد آخر این قصّه بهتر است

او یک فرشته بود که از آسمان رسید

حمیدرضا عبدالله زاده

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1075 به تاریخ 930908, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳ساعت 16:14  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل، یزدانبخش قهرمان، دیشب، شبم به ناله و آه و فغان گذشت

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. این هفته یکی از زیباترین غزل‌های یزدانبخش قهرمان را با هم می‌خوانیم. شرح حال ایشان را می‌توانید در آرشیو وبلاگ بخوانید:

 

دیشب، شبم به ناله و آه و فغان گذشت‏

یعنی چنان‌که میل تو بود، آن‌چنان گذشت‏

القصه، در فراق رُخت سخت‌حالتی

بر جان مستمند و تن ناتوان گذشت‏

گر زنده در فراق تو ماندم عجب مدار

جان منی تو و نتوانم ز جان گذشت‏

کمتر ز مرگ و تلخی جان کندنم نبود

عمری که در فراق تو نامهربان گذشت‏

راضی مشو که در قفس تنگ جان دهد

مرغی که در هوای تو از آشیان گذشت‏

روزی به پرسش دلم آیی و بشنوی‏

کان داغ‌دیده از سر این خاکدان گذشت‏

سود دل من از تو به‌غیر از زیان نبود

خرّم ‏دلی که از سر سود و زیان گذشت‏

جانا، برو که بر تو شبی بگذرد به هجر

چونان‌که شام هجر تو بر قهرمان گذشت

یزدانبخش قهرمان

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1074 به تاریخ 930901, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳ساعت 16:51  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ ذبیح الله صاحبکار، نه تنها جسم و جان فرسود، دل هم پير شد ما را

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. این هفته یکی از زیباترین غزل‌های استاد صاحبکار را با هم می‌خوانیم. شرح حال ایشان را می‌توانید در آرشیو وبلاگ بخوانید:

نه تنها جسم و جان فرسود، دل هم پير شد ما را

دعای خير مادر زود دامن‌گير شد ما را

نه ذوق می، نه در سر شوق دیدار چمن دارم

گل شاداب در پیری گل تصویر شد ما را

به قربان سرت ساقی، به ما هم گوشه‌ی چشمی

که مهلت رو به پایان است و نوبت دیر شد ما را

نمی‌دانم چه رازی بود در این سفره‌ی خالی

که چشم ما نشد سیر و، دل از جان سیر شد ما را

جوانی را ندانم چیست، اما آنقدَر دانم

که تا شُستیم لب از شیر، مو چون شیر شد ما را

مرا بس آرزوها بود زین عمر ِ کم و دیدم

که آخر آرزوها خواب بی‌تعبیر شد ما را

مرا پا بر لب گور است و دل در بند گلرویان

ملامت‌گر نمی‌داند که این تقدیر شد ما را

به روی من "سهی" شد بسته بر هر در که رو کردم

دعا یارب به نفرین که بی‌تاثیر شد ما را؟

ذبیح الله صاحبکار

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1073 به تاریخ 930824, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ساعت 18:27  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ مثنوی عاشورایی؛ علی اکبر عباسی، وداع آخر زینب با حضرت عباس

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. شعر این هفته مثنوی‌ای عاشورایی تحت عنوان«وداع آخر زینب با حضرت عباس» از علی اکبر عباسی فهندری است. شرح حال ایشان را می‌توانید در آرشیو وبلاگ بخوانید:

ظهر عاشورا که قحطِ آب بود

چشم‌های آسمان بی‌تاب بود

کام دریا از عطش لبریز بود

تیغ تیز تشنگی خون‌ریز بود

آن طرف‌تر غرق مردابِ گناه

قوم اَشباحُ الرِجالِ روسیاه

کرکسان سیراب از مرداب مرگ

ابرهای یائسه در خواب مرگ

این طرف دریا به دریا نور بود

بارش باران عشق و شور بود

لحظه‌ها هر لحظه زیبا می‌شدند

غنچه‌های معرفت وا می‌شدند

لحظه‌ی زیباترین احساس شد

وقتِ آب آوردن عباس شد

از پی‌اش زینب شتابان می‌رود

از پیِ آن رود جوشان می‌رود

ای دو چشمت حوضِ کوثر، صبر کن!

از خیالِ آب بگذر، صبر کن!

صبر کن یک دم تماشایت کنم

یک نظر برقد و بالایت کنم

می‌روی ای رود جوشان سوی دشت

می‌روی این راه را، بی‌بازگشت

با تو بودن، مشکِ خالی هم خوش است

جرعه‌ای آبِ خیالی هم خوش است

جان توبسته به جان خواهر است

می‌روی و این وداع آخر است

صبر کن خورشید طوفانی شود

چهره‌ی مهتاب بارانی شود

تا کمی خورشید بالاتر رود

تا گلوگاه علی‌اصغر رود

تا بیفتد بر گلوی آسمان

چلچراغی سرخ از رنگین‌کمان

تا که این غنچه شکوفاتر شود

پیش چشمان پدر پَرپَر شود

صبرکن اصغر بنوشد شیر را

با گلوی خود ببوسد تیر را

تا زمین فواره‌ای از خون شود

صورت خورشید لاله‌گون شود

صبرکن از عشق زیباتر ببین

حجله‌ی دامادی اکبر ببین

تا ببینی عرشیان را در خروش

کز ملائک کیست آیا ساغدوش؟

تا که قربانی شود در راه عشق

می‌شتابد سوی قربانگاه عشق

تا عروسش تاج گل بر سر زند

بوسه برروی علی‌اکبر زند

صبر کن قاسم غزل‌خوانی کند

آسمان را باز طوفانی کند

تا شود در عاشقی ضرب‌المثل

تا بگوید: "مر گ احلی من عسل"

#

ای دو دستت دست یاری در عطش

رودهای سرخِ جاری در عطش

آب هم شرمنده و شیدای توست

تشنه‌ی یک بوسه از لب‌های توست

رودها از شرم رویت ناگزیر

تا قیامت شرمسار و سربه‌زیر

صبرکن تا آب رسواتر شود

از عطش لب‌های طفلان تر شود

بر لب خورشید واویلا رسد

تا که دریا بر لبِ دریا رسد

ای زلال دست تو تفسیر آب

ای لبانت آب را کرده جواب

تشنه‌ای، اما به دریا ناز کن

عشق را با تشنگی ابراز کن

مُهرِ "لا" بر صفحه‌ی لب‌ها بزن

دست رد بر سینه‌ی دریا بزن

تا بریزد آبروی آب‌ها

تا بگندد باور مرداب‌ها

تا بلرزد پایه‌ی عرش برین

لحظه‌ای که ماه افتد بر زمین

لحظه‌ای که زیر سُمّ اسب‌ها

ماه گوید: یا اخیٰ اَدرک اخیٰ

"باز کن ای دل فرات اشک را

تا نگیرد با خجالت مشک را"

ای دو چشمت حوض کوثر، صبر کن!

از خیال آب بگذر، صبر کن!

صبر کن، آه، ای علمدار حسین

صبرکن، ای چشم بیدار حسین

تا ببینی عشق بی‌تمثیل را

ذِبحِ هفتاد و دو اسماعیل را

پیش از آن‌ که ذوالجناح از کارزار -

بازگردد سوی خیمه بی‌سوار

لحظه‌ای کز روی اسب افتد به زیر

زیر بازوی حسینم را بگیر

ای چراغ روشن شبهای من!

بعد تو، ای وای من، ای وای من

بعد تو خورشید پَرَپر می‌شود

آسمان در خون شناور می‌شود

بعد تو گل می‌دهد باغ حسین

می‌نشیند بر جگر داغ حسین

بعد تو این دشت دریا می‌شود

مُشت این نامردمان وا می‌شود

صبرکن یک‌دم تماشایت کنم

یک نظر بر قد و بالایت کنم

جان توبسته به جان خواهر است

می‌روی و این وداع آخر است

می‌روی ای رود جوشان سوی دشت

می‌روی این راه را بی‌بازگشت

ای دو چشمت حوض کوثر، صبرکن!

از خیال آب بگذر، صبر کن!

با تو بودن مَشکِ خالی هم خوش است

جرعه‌ای آب خیالی هم خوش است

علی اکبر عباسی فهندری

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1072 به تاریخ 930817, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳ساعت 17:42  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ ایمان فرستاده، دلم گنجشک‌های خانه را جدی نمی‌گیرد

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. شعر این هفته غزلی از ایمان فرستاده است. ایمان فرستاده از شاعران جوان تربت حیدریه است. شرح حال مختصر وی را می‌توانید در آرشیو وبلاگ بخوانید:

دلم گنجشک‌های خانه را جدی نمی‌گیرد

پریشان‌حالی ِ پروانه را جدی نمی‌گیرد

دلم در باغچه می‌گیرد، اینجا هیچ زنبوری

غم ِ شیر ِ حیاطِ خانه را جدی نمی‌گیرد

همه در فکر گل هستند و گل در فکر زیبایی

کسی حرفِ عمیق ِ دانه را جدی نمی‌گیرد

نه خورشید دل‌انگیزی و نه ابر غم‌انگیزی

خدا این خانه‌ی ویرانه را جدی نمی‌گیرد

شبیه شانه‌ای کوچک نشستم در غم مویت

ولی مویت حضور ِ شانه را جدی نمی‌گیرد

چه بیهوده به گوش ِ شهر گفتم غصه‌ام را، آه

کسی اندوهِ یک دیوانه را جدی نمی‌گیرد

ایمان فرستاده

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1070 به تاریخ 930803, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳ساعت 16:49  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ سید علی اکبر بهشتی، کس شنیدی که گلاب از رخ تصویر گرفت؟

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. شعر این هفته غزلی از استاد سید علی اکبر بهشتی است:

کس شنیدی که گلاب از رخ تصویر گرفت؟

این حدیث از عرق روی تو تاثیر گرفت

هیچ سلطان به تصرّف نگرفته‌ست دلی

همچو حُسن تو که این مُلک به تدبیر گرفت

بس که من صبر نمودم به فراقت، عکاس

عکس ِ رخسار ِ مرا از غم تو پیر گرفت

عکس تو دیدم و گویی که کمان ابروی

شهسواری‌ست که در دست دو شمشیر گرفت

دل که در زلف اسیر است، به دلبر برگوی

بی‌مروّت ز چه این صید به زنجیر گرفت؟

کار در دست خدا باشد و کوشش بی‌جا

از قضا چون به رهی نوبت تقدیر گرفت

شیرسوز است بهشتی که چنین رنجور است

دایه‌ام زود مرا گفت که از شیر گرفت

سید علی اکبر بهشتی

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1069 به تاریخ 930726, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۳ساعت 20:22  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

4- گزیده‌ی شعر تربت؛ غزل؛ محمد قهرمان، دزدیده می‌خرامی و پاورچین

سال‌هاست در این وبلاگ به شعر تربت پرداخته شده است و شعرهایی که در جلسه‌ی شنبه‌شب‌ها در جلسه خوانده می‌شود در گزارش هفتگی در وبلاگ می‌آید. کمی که از تاسیس وبلاگ گذشت به این نتیجه رسیدم که در انتهای بخش شعرخوانی یکی از غزل‌های خوب معاصر را بیاورم که در طول زمان به یکی از غزل‌های خوب شاعران تربتی تغییر کرد. با اضافه شدن این بخش که «گزیده‌ی شعر تربت» است این بخش مستقل از شعر تربت حیدریه شد. با مستقل شدن بخش «گزیده‌ی شعر تربت» از این پس دامنه‌ی اشعار از غزل به تمامی قالب‌ها گسترش پیدا می‌کند و دامنه‌ی جغرافیایی به خطه‌ی زاوه محدود خواند شد. شعر این هفته غزلی از استاد جاودان‌یاد محمد قهرمان است:

دزدیده می‌خرامی و پاورچین، رَشکِ نسیمِ تُردِ سحرگاهی

جان تازه می‌شود ز دمِ پاکت بوی بهارِ آمده از راهی

ما دست اگر دهیم به دستِ هم  از آسمان گذشتن‌مان سهل است

من شوقِ پَر کشیدنِ یک فریاد،  تو قامتِ کشیده‌ی یک آهی

در کوچه‌باغ‌های خیال و خواب شاید که برخوریم به یکدیگر

من رهسپارِ کوی ِ توام هر شب، تو  عابر کدام گذرگاهی؟

چرخِ بلند اگر که ز چشم افکند روزی تو را چو اشک مَبادت غم!

خواهی شدن عزیزتر از اول تو یوسف برآمده از چاهی

از خاطرت چه می‌گذرد آیا؟ آمیزه‌ای ز شادی و غم شاید؟

گه سرخ‌تر ز لاله‌ی شادابی، گاهی پریده‌رنگ‌تر از کاهی

بیرون میا ز خانه که می‌ترسم چشمِ مَهِ دو هفته فِتَد بر تو

ای چشم ِ تشنه‌ام نگران ِ تو، بشنو ز من که ماه تر از ماهی

با جلوه‌های چشم‌نواز ِ خود، باغی پُر از شکوفه‌ی گیلاسی

از جان و دل اگر که تو را خواهم  جُرم از من است یا که تو دلخواهی؟

چون چشمه در کویرِ شگفت‌آور، چون آب در سرابِ تماشایی

مانندِ عشق در دلِ پیرِ من تصویرِ یک تصورِ ناگاهی

پیش تو سفره‌ی دلِ خود را چند از سادگی گشایم و برچینم

حاجت به باز کردن و بستن نیست کز آنچه رفته بر سرم آگاهی

غرقِ عَرَق شود تنِ سردِ من هر شب ازین خیال که می دانم

گیرا تر از تبی که به جان افتد  مانند بوسه گرم تر از آهی

از داغ کهنه ای که به دل داری  خون می چکد هنوز خدای من

گاهی نشانِ آهِ جگرسوزی  گاهی اسیرِ ناله‌ی جانکاهی

از شادی شنیدن حکم تو  دیگر نه سر، سر است و نه پایم، پا

من بنده ام مریدم و فرمانبر  تو مرشدی مراد منی شاهی

رویای قد کشیدنت ای ناله  ترکید چون حباب و دلم افسرد

در تنگنای سینه تو را دیدم  عمرت دراز باد چه کوتاهی

بی دست و پا اگرچه شدی ای دل  مگشای از میان کمرِ خدمت

پیرانه سر مباد که پندارند  از بندگان رانده ز درگاهی

29/1/89

محمد قهرمان

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1068 به تاریخ 930719, گزیده شعر تربت
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۳ساعت 11:29  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |