سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

ضرب‌المثل تربتی؛ خرس آهنگر نمی‌شود، پرواهی چنبر نمی‌شود؛ بهمن صباغ زاده

درود دوستان. تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، (تا جایی که من می‌دانم) کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت را جمع‌آوری کرده‌ام که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. (این اشعار در آرشیو وبلاگ سیاه‌مشق www.bahmansabaghzade2.blogfa.com قابل مطالعه‌اند) این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō). سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ي کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

 

خِرس اَهِنگِر نِمِرَه، پِروَْهی چُمبَر نِمِرَه

این ضرب‌المثل را در مقام کاربرد از زبان کسی نشنیده‌ام و آشنایی با این ضرب‌المثل را مدیون جناب آقای مصطفی قانعی هستم که اصالتا از رودمعجن تربت حیدریه‌اند. ایشان لطف کرده و این ضرب‌المثل را یادآوری فرمودند. «خِرس اَهِنگِر نِمِرَه، پِروَْهی چُمبَر نِمِرَه» (xers ahenqar nemera pervāhi čombar nemera) یعنی خرس آهنگر نمی‌شود و پَرواهی چنبر نمی‌شود. وقتی به واژه‌نامه‌ی کتاب ارزشمند خدی خدای خودم زنده‌یاد قهرمان رجوع کردم دیدم که این مرحوم این ضرب‌المثل را در ذیل توضیحی که در مورد واژه‌ی گویشی «پِروَْهی» (pervāhi) داده‌اند آورده‌اند. «پِروَْهی» یکی از قطعات اصلی گاوآهن‌های قدیمی بوده است. «پِروَْهی» چوب ضخیم و بلندی است که «جُغ» (jog) را به «رِخِز» (rexez) وصل می‌کند.

در این‌جا لازم است اضافه کنم که من هرگز یک گاوآهن قدیمی ندیده‌ام و توضیحاتی که می‌آورم وابسته به اشعار شاعران محلی‌سرای تربت و پُرس و جو از کهن‌سالان روستایی است و هر آینه ممکن است اشتباه کنم که قبلا صمیمانه از دوستان خواننده خواهش می‌کنم تذکر دهند.

«جُغ» که در ادبیات یوغ گفته می‌شود عبارت است از چوب‌های نعل‌اسبی‌شکل که روی گردن گاوها قرار می‌گیرد. «رِخِز» هم چوبی مخروطی‌شکل است که تیغه‌ی گاوآهن که از جنس آهن است و در گویش عامیانه به طور ساده «اَهَن» (ahan) گفته می‌شود را به آن وصل می‌کند. کار پِروَهی یا پرواهی این است که نیروی گاوها را از طریق جُغ به رِخِز و به تَبَعِ آن به تیغه منتقل کند. به همین دلیل پروهی را از محکم‌ترین چوب‌های موجود می‌ساخته‌اند که در کار طاقت بیاورد و نشکند. زنده‌یاد محمد قهرمان این واژه را در قصیده‌ی نوروز آورده است: «چَپّو دِ هوایِ خوش به صحرا بُرد/ پِروَْهی و جُغ و پِرَّه و مَـْلَه» که هر چهار شیء نام‌برده در مصرع دوم مربوط به ابزارهای کشاورزی سنّتی می‌باشد. در جای دیگر در شعر گویشیِ استاد محمد قهرمان وی برای این‌که بگوید ناله‌ی عاشق در دل معشوق اثر نمی‌کند از تصویر شخم‌زدنِ زمینِ سخت استفاده کرده است و گفته: «زِمینِ عشق شَخ و نَـْلَه‌مِر رِخِز کُندَه/ دِ خاک تَه نِمِرَه هر چه پاخُچار کُنُم» که در این شعر «زِمینِ شَخ» (zemine šax) به معنی زمین سفت و «پاخُچار» (pâ xočâr) به معنی فشار دادن تیغه‌ی گاوآهن با پا و در حقیقت با نیروی وزن کشاورز در زمین است.

حالا بپردازیم به این که چُمبَر (čombar) چیست. «چُمبَر» تلفظ گویشی چَنبَر است. دهخدا در شاهکار خود «لغت‌نامه» در مود چنبر گفته است که «محیط دایره را گویند مطلقاً، اعم از چنبر دف و چنبر گردن و افلاک و غیره». یا به زبان ساده‌تر به هر چیز حلقوی و مُدوّر می‌توان چنبر گفت که گاه ایهاما معنی دام و حلقه و بند را هم دارد؛ به همین دلیل است که چرخ مُدوّر را هم چرج چنبری گفته‌اند.

خوب با این توضیح روشن شد که از پِروَْهی که سخت‌ترین چوب‌ها است نمی‌توان چنبر ساخت یعنی نمی‌توان پروهی را تبدیل به چنبر کرد و آن را به صورت حلقه درآورد و اگر کسی سعی کند این کار را بکند مسلما کار بیهوده‌ای کرده و وقت عزیز را تلف کرده است. همین‌طور خرس استعداد آهنگر شدن را ندارد و روشن است که نمی‌توان خرس را تبدیل به آهنگر کرد که این کار هم کار عبث و بیهوده‌ای است.

این ضرب‌المثل را در مقام مقابله با انجام کار بیهوده به کار می‌برند. مشابه این ضرب‌المثل در زبان رسمی زیاد است مانند این که می‌گویند: «نرود میخ آهنین در سنگ» یا تعبیر «آب در هاون کوبیدن» یا ضرب‌المثل «کار بوزینه نیست نجاری» که از کتاب شریف کلیله و دمنه گرفته شده است. شعرا هم این معنی را زیاد در شعر خود آورده‌اند از جمله شیخ سعدی گفته است «تربیت نااهل را چون گِردَکان بر گنبد است» یا «شمشیر نیک ز آهن بد چون کند کسی؟/ ناکس به تربیت نشود ای حکیم، کس»

پس در تربت وقتی کسی تصمیم گرفته است که کار بیهوده‌ای را انجام دهد یا می‌خواهد درصدد تغییر کسی برآید که استعداد آن تغییر را ندارد فهمیده‌ترها در مقام نصیحت به او می‌گویند «خرس اَهِنگَر نِمِرَه، پِروَْهی چُمبَر نِمِرَه»

***


برچسب‌ها: ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۴ساعت 20:7  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، از خشکی خانه میلم کشید به دانه؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

 

از خوشکیِ خَـْنَه مِیْلُم کِشی به دَ ْنَه

ضرب‌المثل این هفته نیز از ضرب‌المثل‌های پُرکاربرد در تربت حیدریه است. می‌گویند «از خوشکیِ خَـْنَه مِیْلُم کِشی به دَ ْنَه» یا از خُشکی خانه میلَم کشید به دانه. «خوشْکی» (xuški) همان خُشکی است در مقابل نَم و رطوبت؛ که در گویش تربتی به این شکل تلفظ می‌شود. «خَـْنَه» (xāna) در این‌جا در معنی خانه به کار رفته است اما جهت اطلاع‌تان خوب است این توضیح را هم اضافه کنم که در گویش تربت «خَـْنَه» به معنی اطاق است و «حُوْلی» (howli) است که معنیِ خانه را می‌دهد مثلا ممکن است بشنوید که «حُوْلی ما دو خَـْنَه دَْرَه» یعنی خانه‌ی ما دو اطاق دارد. اما «دَْنَه» (dāna) در گویش تربتی معانی گوناگونی دارد از جمله «دَْنَه» به معنی یکان، «دَْنَه» به معنی تخمه مانند تخمه‌ی هندوانه یا تخمه‌ی آفتابگران؛ «دَْنَه» به معنی دُمَل و آن‌چه از پوست بیرون می‌زند. در این‌جا «دَْنَه» به معنی تخمه است. معنی ظاهری این ضرب‌المثل این است که در خانه‌مان چیزی برای خوردن نبود که روی به تخمه‌خوردن آورده‌ایم؛ یا به تعبیر دیگر اگر تخمه می‌خوریم از دلِ خوش‌مان نیست و از سر ناچاری‌ست. اما به طور کلی و توسعاّ این ضرب‌المثل را برای بیان نارضایتی از زندگی و به اجبار تن به کاری دادن به کار می‌برند. پس در تربت وقتی کسی بخواهد بگوید که من فلان کار را بدون رضایت و از سر ناچاری است انجام می‌دهم می‌گوید: «از خوشکیِ خَـْنَه مِیْلُم کِشی به دَ ْنَه»

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1107 به تاریخ 13940628, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ساعت 19:4  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، ارث اگر مُشت باشد می‌خوری؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

ارث اَگِر موشتِ بَـْشَه مُخوری

ضرب‌المثلی که برای این هفته در نظر گرفته‌ام را تنها یک بار و از زبان یکی از دوستانم شنیدم و وقتی گفتم این ضرب‌المثل را تا به حال نشنیده‌ام تعجب کرد و گفت این در تربت ضرب‌المثلی پُرکاربرد است. «ارث» همان است که در همه‌ی جای کشور کاربرد دارد یعنی ماترک، آن‌چه از مرده به جای می‌ماند. «موشت» (mušt) تلفظ محلی مُشت است به معنی انگشتان بسته و دست گره شده. البته این احتمال هم دارد که موشت به معنی واحد شمارش مقدار باشد که مُعرّف مقداری است که در دستِ بسته جا می‌شود چنانچه در ضرب‌المثل «مُشت نمونه‌ی خروار است» آمده است اما بنده گمان نمی‌کنم این وجه درست باشد و به آن نمی‌پردازم.

در توضیح این ضرب‌المثل باید بگویم که در شهرستان‌های کوچک وراثت را بسیار مهم می‌شمارند. مثلا اگر پدربزرگ یا پدر پدربزرگِ من یا حتی چند نسل قبل‌تر در جوانی چیزی دزدیده باشد دیگر کسی به من اعتماد نخواهد کرد یا حداقل به سختی اعتماد می‌کنند. و برعکس اگر پدربزرگم آدم امانت‌داری بوده همه بدون هیچ مقدمه‌ای به من اعتماد می‌کنند. در تربت این جمله‌ها و مشابه‌شان را زیاد می‌شنوید که: «از اولادِ غُلُمسِین مِمَّد بِتِرسِن» یعنی از فرزندان و نسل غلامحسین پسر محمد بترسید. یا: «به اولادِ تِقی حاتَم دختر بِتِن ضِلَر نِمِنِن» یعنی اگر به فرزندان و نسل تقی پسر حاتم دختر بدهید ضرر نمی‌کنید. همان‌طور که می‌بینید در جمله‌هایی که مثال زدم تمام بار منفی یا مثبت جمله بر شانه‌ی کسی است که نیای طرف امروز ماست. (مثال‌هایی که زدم تصادفی‌ست و اگر شباهتی با نام کسی دارد ناخواسته است.) در دیگر شهرستان‌های کوچک دیگر نیز تا آن‌جا که من می‌دانم هم چنین جوی حاکم است یا لااقل در گذشته‌ی نزدیک حاکم بوده است.

در این حالت مردم معتقدند که درست است که این کسی که امروز با ما طرف است حسن‌هایی هم دارد اما چون پدربزرگ او در گذشته چنان خطایی مرتکب شده است و با علم به این که این کسی که نواده‌ی اوست چنین خطایی را هرگز مرتکب نشده است اما به طور به‌القوه استعداد مرتکب شدن آن خطا را دارد.

مثال دیگری می‌زنم: فرض کنید برای دختری خواستگار آمده است و کسی که به خواستگاری آمده کسی است که جدّ او به این که دستِ بزن دارد معروف بوده است یعنی شهرت داشته که او زنش را می‌زده است. حال این جوان بسیار سربه‌زیر است و از او بعید است که بخواهد در آینده دست روی زنش بلند کند اما در چنین حالتی پدر دختر می‌گوید: «اِرث اَگِر موشتِ بَـْشَه مُخُوری» (ers aqer mušte bāša moxori) یعنی بله من هم می‌دانم که این پسر سربه‌زیر و مظلوم است اما این استعداد را دارد که در وقت برافروختگی به طینت‌اش عمل کند و دست روی زنش بلند کند.

پس در تربت وقتی بخواهند بگویند که وراثت و ژنتیک حتی اگر ظاهر نشده باشد باز هم ممکن است به صورت به‌القوه وجود داشته باشند خواهد گفت: «اِرث اَگِر موشتِ بَـْشَه مُخُوری».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1102 به تاریخ 13940524, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:19  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، آدمیزاد تخم اسپند است؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

اَدِمیزاد تُخمِ سِبَنجَه

ضرب‌المثلی که برای این هفته در نظر گرفته‌ام را به ندرت شنیده‌ام یعنی در طول عمرم یکی دوبار بیشتر نشنیده‌ام. این ضرب‌المثل را وقتی به کار می‌برند که بخواهند بگویند آدم یک‌جا بند نمی‌شود. مثلا فرض کنید خانواده‌ای تربتی پنج فرزند دارد و بعد از این‌که فرزندان این خانواده بزرگ می‌شوند هر کدام به جایی می‌روند و در جایی زندگی می‌کنند. مثلا یکی به مشهد می‌رود و یکی به تهران و یکی سر از اروپا و امریکا درمی‌آورد. در این مواقع بزرگ‌ترها می‌گویند تعجب ندارد، «اَ ْدِمیزاد تُخمِ سِبَنجَه» (ādemizâd toxme sebanja) یعنی آدمیزاد مانند دانه‌ی گیاه اسپند است.

«سِبَنج» (sebanj)، سِپَنج (sepanj) یا اسپند گیاهی است بوته‌ای و بیابانی که در خراسان به وفور یافت می‌شود. این گیاه به آب چندانی نیاز ندارد و در هر محیطی رشد می‌کند از جمله نقاط بیابانی، نقاط معتدل و نقاط کوهستانی و حتی نقاط سردسیر. وقتی این گیاه رشد می‌کند دانه‌های سبنج در محفظه‌ای گل‌مانند منتظر می‌مانند که با گذشت زمان این محفظه‌ی گل‌مانند می‌ترکد و دانه‌های ریز سبنج با نیروی باد به هر طرف می‌روند و از این روش این گیاه تکثیر می‌شود. دانه‌های سِبَنج را بر آتش می‌گذارند تا بسوزد و دود کند. در گذشته اعتقاد داشته‌اند که دود سبنج دوای چشم‌زخم است و در هر محیطی که دود سبنج برخیزد چشم‌زخم از میان می‌رود. امروزه برای دود سبنج خاصیت میکروب‌کشی و ضدعفونی کننده قائل‌اند و به طور سمبلیک در عروسی‌ها و مراسم مختلف سننج دود می‌کنند و معتقدند خوش‌یُمن است.

یادم است که وقتی کودک بودم و به عنوان شاگرد در بازار رضای مشهد کار می‌کردم گروهی به نام «سِبِنجی» (sebenji) بودند. این‌ها که معمولا زن‌های میان‌سال و مسن بودند کارشان این بود که منقلی بر روی سینی‌ای بر دست داشتند که در گوشه‌ی سینی مخلوطی از سبنج و دیگر گیاهان خوش‌بو داشتند و در کوچه و بازار راه می‌رفتند و به سلامتی دکان‌داران و رهگذران و به این امید که چشم بد را از کاسبی ایشان دور کنند کمی سبنج بر ذغال‌های گداخته‌ی منقل می‌ریختند و بوی خوش اسپند به هوا برمی‌خاست. آن دکان‌دار و رهگذر هم سکه‌ای یا اسکناسی را در کنار سینی سبنجی می‌گذاشت.

همان‌طور که گفتم دانه‌های سبنج پراکنده می‌شود و ممکن است دانه‌هایی که در یک محفظه بوده‌اند هر کدام به جایی بروند پس وقتی در تربت بخواهند بگویند که تعجبی ندارد که فرزندان آدم هر کدام به جایی روند این ضرب‌المثل را به کار می‌برند و می‌گویند: «اَ ْدِمیزاد تُخمِ سِبَنجَه».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1100 به تاریخ 13940510, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:1  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، بره از دهن مادرش چرایی می‌شود؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

بِرّه از دهنِ مَـْدَرِش چِرَ ْیی مِرَه

ضرب‌المثل «بِرَّه از دِهَنِ مَـْدَرِش چِرَ ْیی مِرَه» (berra az dehane mādareš čerāyi mera) را اولین بار در کتاب «خِدِی خدای خودُم» استاد محمد قهرمان دیدم. ایشان این ضرب‌المثل را در قسمت واژه‌نامه و در توضیح واژه‌ای «چِرَ ْیی» آورده بودند. استاد قهرمان غزلی دارد با مطلع «رِفتَه از خَـْطِرِ تو روزِ سیاهِ دلِ مُو/ باش‌تِ تا که به هوشِت بتَه آهِ دلِ مُو» و در این غزل در بیت بعد از مطلع گفته است «شیرمَستَه دلِ تو، بِرّه‌یِ دو مَـْدِریَه/ کِی چِرَ ْیی مِرَه از موشتِ گیاهِ دلِ مُو؟». این هفته همین غزل را برای شعر تربتی در نظر گرفته بودم و تصمیم گرفتم که همین ضرب‌المثل را هم برای گزارش این هفته انتخاب کنم. در این ضرب‌المثل «برّه» می‌تواند برّه‌آهو یا بزغاله یا بچّه‌ی هر حیوانِ علف‌خواری باشد. اما در خصوص «چِرَ ْیی رِفتَن» (čerāyi reftan) باید عرض کنم که هر حیوان علف‌خوار در ابتدای زندگیِ خود از پستانِ مادر شیر می‌خورد و وقتی که بزرگ‌تر می‌شود کم‌کم می‌تواند علف هم بخورد تا روزی که دیگر از شیر گزفته می‌شود. تربتی‌ها وقتی برّه شـروع به عـلف خوردن می‌کند می‌گویند: «چِرَ ْیی رِفتَه» یعنی چرایی شده است، به چرا آمده است یا قادر به چریدن شده است. و وقتی هم که برّه را از شیر می‌گیرند و او ناچار است تنها علف بخورد می‌گویند «رِگاهِش کِردَن» (reqâheš kerdan) یعنی او را از شیر گرفتند. تا جایی که من دیده‌ام در ابتدا برّه‌ها را که به «خِلَـْمَه» (xelāma) مشهورند در گلّه‌ای جدا از گلّه‌ی اصلی می‌چرانند و عصر هنگام بعد از دوشیدن شیر میش‌ها، برّه‌ها را برای شیر خوردن نزد میش‌ها می‌آورند. مسلّم است که همان‌طور که بچّه‌ی انسان در ابتدا جز شیر چیزی نمی‌خورد برّه‌ها هم همین‌طور هستند. این گوسفندانِ مادر یا «میش»‌ها هستند که به برّه‌ها یاد می‌دهند که چطور علف‌هایی را برای خوردن انتخاب کنند و چگونه آن‌ها را از زمین جدا کنند و بخورند.

این ضرب‌المثل را در مواردی به کار می‌برند که بخواهند بگویند دختر در رفتار شبیه به مادر است. مشابه آن که گفته‌اند «دختر به مادر می‌رود، گوساله به گاو» یا «دختر می‌خواهی مادرش را ببین، کرباس می‌خواهی پهنایش را ببین» یا «مادر را ببین، دختر را بگیر» (منبع: دوازده هزار ضرب‌المثل فارسی). بنابر این در تربت وقتی کسی می‌خواهد به دیگری بگوید که مثلا فلان دختر خوب است چون مادرش زن خوبی است یا برعکس این ضرب‌المثل را به کار می‌برد و می‌گوید: «بِرَّه از دهَنِ مَـْدَرِش چِرَ ْیی مِرَه».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1099 به تاریخ 13940503, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴ساعت 17:1  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، احمد پوده همان که بوده؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

 

اَحمدِ پودَه، هَمو که بودَه

اگر تربتی باشید هر روز که در کوچه و بازار بروید و با مردم شهر گفتگو کنید احتمال دارد این ضرب‌المثل را از زبان مردم بشنوید. ضرب‌المثلی که برای این هفته انتخاب کردم یکی از مشهورترین و پرکاربردترین ضرب‌المثل‌های تربتی است. «احمدِ پودَه هَمو که بودَه» (ahmade puda hamu ke buda). این‌که آیا «احمدِ پودَه» شخصیتی واقعی بوده است یا نه و فقط به خاطر قافیه این اسم ساخته شده است سوالی است که نمی‌توان جوابی برای آن یافت. در گویش تربتی «پودَه» (puda) به معنی پوسیده و مندرس است. این صفت در اشعار تربتی محمد قهرمان دو بار آمده است. اول در مثنوی معروف «خدی خدای خودم» که در سال 1354 سروده شده است وقتی قهرمان حرف‌هایش را می‌زند و با خدای خود درد دل می‌کند خطاب به خدا می‌گوید دعای مرا رد نکن و ادامه می‌دهد: «یا بُکوشُم تا دِگَه اَسودَه رُم/ بَلکِ زردُم، زِْرِ خاکا پودَه رُم». در مورد دوم در قصیده‌ی «از قول کفترای پیر» خطاب به جوجه‌کفترها می‌گوید: «از ما خِبَر بگیرِن ما پیر و پودَه‌یِم/ امروز وَختِشَه، نِه که وَعدِه‌یْ صِبا کِنِن». تربتی‌ها این ضرب‌المثل را وقتی به کار می‌برند که بخواهند بگویند شرایط تغییری نکرده است و یا وقتی به شخصی خاص نظر داشته باشند و بخواهند بگویند فلانی همان است که بوده و تغییری در رفتار و گفتار و کردارش حاصل نشده است. پس در تربت هرگاه خواستید بگویید شرایط عینا مانند سابق است می‌توانید از این ضرب‌المثل کمک بگیرید و بگویید: «احمدِ پودَه هَمو که بودَه».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1097 به تاریخ 940316, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ساعت 19:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، احمد پوده همان که بوده؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

 

اَحمدِ پودَه، هَمو که بودَه

اگر تربتی باشید هر روز که در کوچه و بازار بروید و با مردم شهر گفتگو کنید احتمال دارد این ضرب‌المثل را از زبان مردم بشنوید. ضرب‌المثلی که برای این هفته انتخاب کردم یکی از مشهورترین و پرکاربردترین ضرب‌المثل‌های تربتی است. «احمدِ پودَه هَمو که بودَه» (ahmade puda hamu ke buda). این‌که آیا «احمدِ پودَه» شخصیتی واقعی بوده است یا نه و فقط به خاطر قافیه این اسم ساخته شده است سوالی است که نمی‌توان جوابی برای آن یافت. در گویش تربتی «پودَه» (puda) به معنی پوسیده و مندرس است. این صفت در اشعار تربتی محمد قهرمان دو بار آمده است. اول در مثنوی معروف «خدی خدای خودم» که در سال 1354 سروده شده است وقتی قهرمان حرف‌هایش را می‌زند و با خدای خود درد دل می‌کند خطاب به خدا می‌گوید دعای مرا رد نکن و ادامه می‌دهد: «یا بُکوشُم تا دِگَه اَسودَه رُم/ بَلکِ زردُم، زِْرِ خاکا پودَه رُم». در مورد دوم در قصیده‌ی «از قول کفترای پیر» خطاب به جوجه‌کفترها می‌گوید: «از ما خِبَر بگیرِن ما پیر و پودَه‌یِم/ امروز وَختِشَه، نِه که وَعدِه‌یْ صِبا کِنِن». تربتی‌ها این ضرب‌المثل را وقتی به کار می‌برند که بخواهند بگویند شرایط تغییری نکرده است و یا وقتی به شخصی خاص نظر داشته باشند و بخواهند بگویند فلانی همان است که بوده و تغییری در رفتار و گفتار و کردارش حاصل نشده است. پس در تربت هرگاه خواستید بگویید شرایط عینا مانند سابق است می‌توانید از این ضرب‌المثل کمک بگیرید و بگویید: «احمدِ پودَه هَمو که بودَه».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1096 به تاریخ 940309, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ساعت 18:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، اجل سگ که برسد نان چوپان را می‌دزدد؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

 

اجلِ سگ که بِرِسَه نونِ چَپّورْ مُدُزدَه

این ضرب‌المثل را وقتی به کار می‌برند که بخواهند بگویند وقتی قضای الهی برسد گاه خود شخص اسباب هلاک خود را مهیا می‌کند. در فرهنگ عارفانه و صوفیانه‌ی ما بر قضا تاکید فراوانی شده است و در جای‌جای متون و اشعار عرفانی به خصوص مثنوی معنوی می‌شود این نکته را دریافت که وقتی قضای الهی حادث شود ساده‌ترین و بدیهی‌ترین امور از چشم انسان غافل می‌ماند یا به تعبیر مشهور «جاء القضا ضاق الفضا» یعنی قضا که بیاید عرصه بر انسان تنگ می‌شود.

این معنی که کسی به دست خود اسباب هلاکت خویش را فراهم آورد در ادب پارسی بسیار آمده است. مثلا شیخ عبدالله بلیانی عارف قرن هفتم در بیتی می‌گوید: «به کینِ ما کمر بندد کسی کِش بخت برگردد / چو وقتِ مرگِ مار آيد به گِردِ رهگذر گردد» یا جامی گفته است: «دل به آن غمزه‌ی خون‌ریز کشد جامی را / صيد را چون اجل آيد پی صياد رود». همین معنی که در این ضرب‌المثل آمده است بارها و بارها و اشکال و طرق مختلف در ضرب‌المثل‌هایی دیگر نیز آمده است که می‌شود به این چند مورد اشاره کرد: «اجل سگ که برسد به مسجد خرابى مى‌کند»، «خروسى که اجلش برسد بى‌وقت مى‌خواند»، «موش که اجلش برسد سرِ گربه را مى‌خارانَد»، «پر دَمد از مور چو مرگش رسد» و نظایر آن.

«چَپّو» (čappu) در گویش تربتی به معنی چوپان است و ضرب‌المثل‌های زیادی با «سگ» و «چوپان» در تربت رایج شده و هنوز هم استفاده می‌شود که اگر عمری بود در آینده به آن‌ها خواهم پرداخت. تا جایی که من دریافتم این ضرب‌المثل در مناطق دیگر کشور از جمله سمنان و مازندران نیز کاربرد دارد. پس در تربت وقتی بخواهند بگویند کسی دارد به دست خود اسباب هلاک خویش یا گاه حتی مقدمات ضرر خویش را فراهم می‌آورد می‌گویند: «اجلِ سگ که بِرِسَه نونِ چَپّورْ مُدُزدَه» یعنی اجل سگ که برسد نان چوپان را می‌دزدد.

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1095 به تاریخ 940302, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۴ساعت 18:4  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، به دست‌مایه‌ات نگاه کن و نه به همسایه‌ات؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

 

وِر دِسمَـْیَه‌ت نِگا کُ نِه وِر هَمسَـْیَه‌تْ

ضرب‌المثل این هفته یک ضرب‌المثل اجتماعی بسیار کاربردی است و از زبان مردم کوچه و بازار بسیار شنیده می‌شود. «وِر دِسمَـْیَه‌ت نِگا کُ نِه وِر هَمسَـْیَه‌تْ» (ver desmāyat neqâ ko ne ver hamsāyat) یعنی به دست‌مایه‌ات نگاه کن و نه به همسایه‌ات.

«دِسْمَـْیَه» (desmāya) در گویش تربتی به معنی دارایی‌ای است که شخص موقع راه‌اندازی کسب و کار در اختیار دارد. در زبان معیار به این پول سرمایه گفته می‌شود. در لغت‌نامه‌ها ذیل واژه‌ی «دست‌مایه»، مایه‌ی دست و سرمایه را ذکر کرده‌اند. در لباب الالباب آمده است: «چه ترجمه‌ی کلیله و دمنه که ساخته است [نصراللّه منشی] دستمایه‌ی جمله کتاب و اصحاب صنعت است. و قهرمان هم در غزلی بسیار زیبا که به گویش تربتی سروده است آورده: «به جو قِمَّت مُنُم دو لاخ مویِ یادِگَـْری‌تِر / بِرِیْ مُو اَ ْدَمِ بِزَّه دو لاخ مو رِفتَه دِسمَـْیَه». این واژه امروزه به معنی اسباب و ابزار هم استفاده می‌شود مثلا می‌گویند شخصیت فلانی دست‌مایه‌ی طنز نیست یعنی نباید از وی به عنوان اسبابی برای طنز ساختن استفاده کرد.

این ضرب‌المثل را هنگامی به کار می‌برند که بخواهند بگویند انسان نباید خود را با دیگران مقایسه کند و باید ظرفیت‌ها، توانایی‌ها و استعدادهای خویش را بشناسد و به آن تکیه کند. مانند آن که می‌گویند: «پایت را اندازه‌ی گلیمت دراز کن». پس در گویش تربتی وقتی بخواهند بگویند که به می‌باید تکیه‌ات تنها به سرمایه‌های خودت باشد خواهند گفت: «وِر دِسمَـْیَه‌ت نِگا کُ نِه وِر هَمسَـْیَه‌تْ»

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1094 به تاریخ 940219, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ساعت 18:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، جوجه در زیر سبد نمی‌ماند؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

 

برای این‌که بتوان تلفظ صحیح واژه‌های و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوت‌های بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ی کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی ضمه‌ی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفاده‌اش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوّت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با  w و دیگری با v نمایش داده می‌شود.

 

جوجَه دِ زِْرِ سِلَّه نِمِمَـْنَه

مراد از این‌که ضرب‌المثل که جوجَه دِ زِْرِ سِلَّه نِمِمَـْنَه (juja de zēre sella nememāna) یا جوجه در زیر سبد نمی‌ماند در کُل آن است که بچه بالاخره بزرگ خواهد شد و همیشه همین‌طور کوچک نمی‌ماند. مثلا در نظر بگیرید که خانواده‌ای فرزندی را به فرزندخواندگی قبول کرده‌اند و به افراد فامیل توصیه می‌کنند که ما می‌خواهیم این بچه را مانند بچه‌ی خودمان بزرگ کنیم و نمی‌خواهیم که وی بفهمد که بچه‌ی واقعی ما نیست. در این‌گونه موارد کسی که تجربه‌ی بیشتری داشته باشد این ضرب‌المثل را به کار می‌برد تا بگویند بچه بالاخره بزرگ خواهد شد و حقیقت را خواهد فهمید. از نظری می‌شود این ضرب‌المثل را مشابه «ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند» دانست.

در گویش تربتی «سِلَّه» (sella) عبارت است از سبد و زنبیل. در لغت‌نامه‌ی دهخدا در مورد «سَلِّه» و «سَلَّه» آمده است: زنبیلی که چیزها در آن گذارند و هر سبد را نیز گویند عموماً سبدی که مارگیران مار در آن کنند خصوصاً. معمولا در این سبد که از چوب شاخه‌های درختان می‌بافند میوه می‌گذارند. در شعر شاعران هم این واژه بارها آمده است مثلا در بیتی از فردوسی آمده است: «دگر سلّه از زعفران بُد هزار / ز دیبا و از جامه‌ی بی‌شمار» و در بیتی از فرخی گفته شده است: «کسی کز پیش او گیرد هزیمت / نترسد گر شود در سلّه با مار».

تربتی‌ها گاه این ضرب‌المثل را در مورد کسی که دختر دارد می‌گویند به این معنی که این فرزند که اینک خردسال است به زودی نوجوان و جوان خواهد شد و وقت ازدواج کردنش خواهد رسید. این مراد در ضرب‌المثل‌های دیگری هم در تربت گفته مثلا: «دختَر جُوتُروشَه» (doxtar jowtoruša) که هفته‌ی گذشته مفصلا به این ضرب‌المثل پرداختیم. پس در تربت وقتی بخواهند بگویند هیچ حقیقتی را از بچّه پنهان نکنید خواهند گفت: «جوجَه دِ زِْرِ سِلَّه نِمِمَـْنَه».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1086 به تاریخ 931202, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۵ اسفند ۱۳۹۳ساعت 0:21  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، دختر جوتروش است؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

در مواردی که تلفظ کلمات گویشی دشوار است لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرق‌شناسان وضع کرده‌اند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده می‌کنیم. الفبای متداول بین شرق‌شناسان (البته به شکلی ساده‌تر) به شرح زیر است.

صامت‌ها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).

مصوت‌های کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o).

مصوت‌های بلند: ـا (â)، ـی (i)، ـو (u).

مصوت‌های کوتاهی که کشیده تلفظ می‌شوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō).

سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژه‌های تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوه‌ی ساکن ــَـْـ نشانه‌ی فتحه‌ي کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوه‌ی ساکن ــِْـ نشانه‌ی کسره‌ی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن ــُـْـ نشانه‌ی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوه‌ی ساکن و کسره نشانه‌ی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)

نکته‌ی قابل توجه این‌که اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ می‌شود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را واو ضمّه و ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمه‌ی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانه‌ی مصوت مرکب است، اما در کلمه‌ی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانه‌ی ضمه و واوِ ساکن است.

 

دختر جُوتُروشَه

این ضرب‌المثل که «دختر جُوْتُروشَه» (doxtar jowtoruša) را تربتی‌ها در مواقعی به کار می‌برند که بخواهند بگویند دختر زود بزرگ می‌شود و به سن ازدواجش می‌رسد، پس خانواده‌ی دختر باید برای موقعیت  جدید آماده باشد. در شهرستان‌ها و از جمله تربت حیدریه معمولا ازدواج در سنین پایین صورت می‌گیرد. حتی امروز هم که میانگین سن ازدواج در کل کشور بالا رفته است باز هم در تربت به نسبت میانگین کشوری و نسبت به شهرهای بزرگ دختران و پسران زود ازدواج می‌کنند.

در شرح این ضرب‌المثل لازم است به واژه‌های «تُروش» (toruš) و «جُو‌تُروش» (jowtoruš) بپردازیم. « «تروش» در گویش تربتی به معنی تُرش است که یکی از مزه‌ها است و به کنایه صفتی از صفات انسانی هم هست. مثلا در گویش تربتی «تَـْرو تُروش کِردَن» (tāru toruš kerdan) به معنی روی در هم کشیدن و رو تُرُش کردن است. اما «جُوتُروش» نوعی جو است و جو را از نظر موسم کاشت و میزان رشد به دو دست تقسیم کنند. یکی «جُوگِرمَه» (jowqerma) در  ماه‌های دی و بهمن کاشته می‌شود و دیگر «جُوتُروش» که این نوع جو را پس از پایان یخ‌بندی‌ها و در اواخر اسفند می‌کارند اما با این‌حال هر دو نوع جو با هم برداشت می‌شود. در اردیبهشت ماه پس از این که «جُوگِرمَه‌»ها را درو می‌کنند به سراغ «جُوتُروش‌»ها می‌روند و آن ها نیز درو می‌کنند. در این که این دو نوع جو امروز هم کشت می‌شوند یا نه تردید دارد اما در گذشته این‌گونه بوده است. قهرمان در مثنوی‌ای که برای کلاته‌ی خرم آباد سروده است می‌گوید: «... / زِمینِر جُو مُنُم وِر بعدِ رُندَن / خِصیلِر اُو مُتُم بعد از چِرُندَن / اَگِر جُو گِرمَیَه یا جُو تُروشَه / دِری سالا، هَمَه بابِ فُروشَه / ...» که در این شعر، استاد محمد قهرمان تنها از این دو نوع جو نام برده است و گفته هر دو نوع جو امروزه باب فروش است یعنی برای فروش مناسب است.

روشن است که رشد «جُوتُروش» از «جُوگِرمَه» سریع‌تر است به دلیل همین رشد سریع‌تر است که با این که دیرتر کاشته می‌شود اما به موقع و همزمان با «جوگرمه» آماده‌ی درو می‌شود. استاد قهرمان همین معنی رشد سریع «جوتروش» را در بیتی از غزلی تربتی گفته است: «دِ شِگِستِه‌یِ دلِ مُو غَمِ تو نِکیشْتَه سُوزَه / مُو و دل مُپُرسِم از هم غَمَه یا که جُوتُروشَه؟» معنی این بیت استاد قهرمان این است که در دامنه‌های دل من غم تو نکاشته سبزه؛ من و دل می‌پرسیم از هم، غم است یا جو است؟ یعنی غمی که در دل من کاشته‌ای آن‌قدر سریع رشد می‌کند که من و دل از هم می‌پرسیم این غم است یا «جوتروش» است.

پس در تربت حیدریه وقتی بخواهند بگویند دختر زود بزرگ می‌شود و به همین مناسبت زود به سن ازدواج می‌رسد یا به قول خودمانی زود عروسی می‌شوند می‌گویند: «دختر جوتروشه»

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1085 به تاریخ 931125, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۳ساعت 18:3  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، آتش را به کماج خود می‌دهد؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

اَتیشِر وِر کُماجِ خودِش مِتَه

اگر بگویند فلانی آتش را به کماج خودش می‌دهد به این معنی است که وی به نفع خود کار می‌کند و دیگران را در نظر نمی‌گیرد. «کُماج» عبارت است از نوعی نان شیرین با ضخامت زیاد مانند تافتان که بر دیواره‌ی تنور پخته می‌شود. «کُماج» در فرهنگ‌های لغت به دو معنی آمده است یکی همین نان شیرینی که از آرد گندم و غیره می‌پزند و دوم تخته‌ای باشد گرد و میان‌سوراخ که بر سر ستون خیمه محکم کنند و چادر را بر روی آن کشند. شاید برخی کماج‌ها را مانند دونات میان‌سوراخ می‌پخته‌اند و از این رو که این تخته‌ها هم گِرد و میان‌سوراخ بوده‌اند به کماج مشهور شده است. طبق یادداشت علامه دهخدا کُماج را شتربانان بر خاکستر گرم می‌پزند. باز طبق یادداشت‌های دهخدا ضرب‌المثلی داریم که در آن کماج آمده است: «به قدر کُماجت گَوَن کنده‌ام» که گَوَن در این ضرب‌المثل گیاهی است بوته‌ای و خاردار که کتیرا از آن به دست می‌آید. این ضرب‌المثل به این معنی است که به اندازه‌ای پولی که به من داده‌ای برایت کار کرده‌ام.

کماج در هر دو معنی که گفته شد در شعر شاعران آمده است: در بیتی از دیوان شمس از مولانا آمده است: «چه داند روستایی مخزن شاه / کماج و دوغ داند جان کردک» و بیتی از قطعات وحشی بافقی که گفته است: «به تیرِ خیمه دایم چشمشان باز / که هست از نان کماج آن نمودار». در دیوان جامی آمده است: «کماج خیمه را مانَد که نتوان / ز وی کندن به دندان نیم ذره» و از آصفی آورده‌اند: «مجنون در آسمان چو قمر دید و حال کرد / گویا کماج خیمه‌ی لیلی خیال کرد»

اما راجع به این که ضرب‌المثل «اَتیشِر وِر کُماجِ خودِش مِتَه» از کجا آمده است باید گفت که در روستاها تا همین چند سال پیش زنان مسئول پخت نان خانواده بودند. هر خانه تنوری داشت و هر چند وقت یک‌بار وقت نان پختن فرا می‌رسید که این کار را در اصطلاح «خِمیر کِردَن» می‌گویند. مانند بسیاری از کارهای دیگر برای صرفه‌جویی بسیاری از این کارها به صورت مشارکتی انجام می‌شده است و به اصطلاح با هم خمیر می‌کردند. تنورها هیزمی بوده است و هنگامی که پخت نان تمام می‌شده و خاکستر تنور هنوز گرم بوده است وقت پختنِ «کماج» می‌رسیده است. اگر چند نفر با هم به اشتراک نان پخته باشند در گرمای خاکستر تنور هم شریک هستند و هر کس که تمایل داشته باشد خمیر کماجی که از قبل آماده کرده است را به دیواره‌ی تنور می‌چسباند. این‌جاست که ممکن است کسی برای این‌که کماجش بهتر پخته شود اندک آتش مانده در تنور را به سمت کماج خودش بدهد و دیگران را نادیده بگیرد. پس وقتی در تربت کسی منافع جمعی را نادیده بگیرد و فقط به منافع خود فکر کند و منافع خود را در نظر بگیرد خواهند گفت: «فِلَنی اَتیشِر وِر کُماجِ خود مِتَه»

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1084 به تاریخ 931118, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ساعت 16:0  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، آهن سرد چمبه برنمی‌دارد؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

اَهَنِ سَرد چُمبَه وِرنِمِدَرَه

این ضرب المثل که آهن سر چمبه بر نمی‌دارد را در مواقعی به کار می‌برند که بخواهند بگویند اصرار بر نصیحت کسی بی‌فایده است. معادل همان که در زبان معیار آمده است: نرود میخ آهنین در سنگ. بیایید اول به اصطلاح آهن سرد بپردازیم. «اَهَنِ سرد» آهنی است که در کوره نرفته باشد. همه‌ی ما می‌دانیم که برای این‌که به آهن شکل بدهند لازم بوده است که آهن را در کوره بگذارند و بعد از این که آهن خوب سرخ و گداخته می‌شده آن را از کوره بیرون می‌آورده و سعی می‌کرده‌اند با زدن ضربه‌هایی آن را به شکل مورد نظر در بیاورند.

«چُمبَه» یا «چمبِه» در گویش خراسانی به چوبی ضخیم و ستبر گفته می‌شود که مانند چماق است. در درست کردن شله یا حلیم سر چمبه را تخته‌ای مثلثی‌شکل وصل می‌کنند  با آن حلیم یا شله را هم می‌زنند که در گویش خراسانی به این کار «چُمبِه زِدَن» گفته می‌شود. البته ممکن است «چُمبه» شکل تغییر یافته کلمه‌ی «سُنبه» باشد که طبق نوشته‌ی علامه دهخدا قطعه‌ی استوانه‌ای شکلی چوبی یا فلزی که در پُر کردن تفنگ و توپ و جز آن به کار می‌برند. هر استوانه‌ی متحرکی که در درون استوانه، تلمبه‌ای حرکت می‌کند. (از ناظم الاطباء). در گویش تربتی این معنی «چمبه» در ضرب‌المثل «عشقِ به زور و مِهرِ به چُمبَه» آمده است که مراد از این ضرب‌المثل این است که ایجاد رابطه باید به لطف باشد و با جبر ممکن نیست.

قهرمان در کتاب «خدی خدای خودم» و در شعر «از قول کفترای پیر» می‌گوید: «ما عاشقِ شما و شما دشمِنایِ ما / عِشقِ به زور و مِهرِ به چُمبَه‌رْ نِگا کِنِن». و در توضیح واژه‌ی «چُمبَه» در واژه‌ی‌نامه‌ی کتاب آورده است: «در لغت‌نامه‌ی فرس اسدی سه معنی برابر این کلمه ذکر شده است: اول، چوبی که مسافران چون سلاح در دست دارند. دوم و سوم، چوبی باشد که زنان بدان جامه شویند و از پس در نیز نهند استواری را. ما در گویش تربتی برای چوبی که با آن جامه می‌شویند، لغت «جَمْ‌کُو» (جامه‌کوب) را داریم ولی بهتر است که چمبه را نیز به همین معنی بگیریم. چوبی راست به قطر حدود پنج شش سانتی‌متر و طول حدود نیم متر ...»

حال برگردیم به «چمبه» در ضرب‌المثل این هفته، در ضرب‌المثل این هفته چمبه را باید به معنی چماق و چیزی که با آن ضربه می‌زنند گرفت. همانطور که در ابتدا گفتم ضربه زدن به آهنی که سرد است بی‌فایده است و در این مثال «وِرنِمِدَرَه» به معنی برنمی‌دارد و برنمی‌تابد است. علی اکبر عباسی فهندری در منظومه‌ی بی‌مانند سمندرخان در بیتی از قول سکینه به سمندرخان می‌گوید: ... / هَمَش وِر مُو مِتی بی‌مِنِّتی تو / اَتیشِر وِر کُماچِ خُود مِتی تو / چی وَر گُم مُو به تو؟ فِیْدَه نِدَرَه / اَهَنِ سَرد چُمبَه وِر مِدَرَه؟ / نِمَیی مُور، مکُ بارُم قُلُمبَه / مِگَن عشقِ به زور، مِهرِ به چُمبَه / ...». پس اگر در تربت کسی اصرار به نصیحت کردن کسی داشته باشد که گوش شنوایی ندارد خواهند گفت: «اَهَنِ سَرد چُمبَه وِرنِمِدَرَه»

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1083 به تاریخ 931111, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳ساعت 16:10  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب‌المثل تربتی، نه کار دارد، نه کسبی، خرش را می‌دهد به اسبی؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند در زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتاب‌ها، کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم از ابتدای دهه‌ی 80 در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مُرادِ من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی تربت است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب‌المثل‌ها مورد بررسی قرار بگیرند، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار می‌کنم تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

نِه کار دَرَه، نِه کَسبِ، خِرِشِرْ مِتَه به اَسبِ

این ضرب‌المثل از ضرب‌المثل‌های نسبتا مشهور است و بسیار شنیده‌ام که همشهریانم در مکالمات روزمره‌شان به کار بُرده‌اند. برگردانِ این ضرب‌المثل به گویش معیار می‌شود: «نه کار دارد و نه کاسبی‌ای، خرش را می‌دهد به اسبی». این ضرب‌المثل را وقتی به کار می‌برند که بخواهند بی‌کاری و بی‌عاری کسی را مثال بزنند. نیز شنیده‌ام کسی که بخواهد بگوید و فعلا بیکار هستم و کار خاصی انجام نمی‌دهم به شوخی می‌گوید: «نِه کار دَرُم، نِه کَسبِ، خَرُمِر مُتُم به اَسبِ». اول این که «کار و کَسب» یا «کَسب و کار» در گویش تربتی گاه به صورت عطف می‌آید و معنی آن کار و کاسبی است. دیگر این‌که واژه‌ی «کَسب» یا «کِسب» در گویش تربتی به صورت‌های مختلف کاربرد دارد مثلا کسی می‌گوید «ما دِ این‌جا کِسِبْ مِنِم» یعنی ما در این‌جا کاسبی می‌کنیم. یا می‌پرسند «کَسبِ فِلَنی چیَه؟» یعنی شغل فلانی چیست.

راجع به این که دقیقا مراد از این ضرب المثل چیست تا جایی که من پُرس و جو کردم نظری قطعی وجود ندارد و به نتیجه‌ی محکمی نرسیدم. در خصوص این ضرب‌المثل و این‌که از کجا آمده است تنها می‌توانم چند حدس بزنم. اول این که خر را به اسب دادن یعنی معاوضه‌ی خر با اسب می‌تواند تنها مثالی از معامله کردن باشد. یعنی وقتی می‌گویند: «فلانی نه کار دارد و نه کسبی خرش را می‌دهد به اسبی» مراد این است که فلانی کار و کسب درستی ندارد و به دلالی و معامله‌گری مشغول است. حدس دومم این است که چون ارزش اسب از خر بیشتر است و کسی حاضر نمی‌شود اسبش را با خر معاوضه کند وقتی این ضرب‌المثل را در مورد کسی به کار می‌برند معنی‌اش این می‌شود که فلانی با این که کار و کسب درستی ندارد، خیالات خامی هم در سر می‌پروراند از جمله قصد دارد خرش را با اسبی معاوضه کند، زهی خیال باطل. سومین گمان که در مورد این ضرب‌المثل به ذهنم رسید این بود که به این اعتبار که خر در گذشته اسباب کار بوده است و اسب را برای سوارکاری استفاده می‌کرده‌اند وقتی بگویند: «کسی که نه کار دارد و نه کسبی خرش را می‌دهد به اسبی» یعنی علیرغم این‌که فلانی کار و کاسبی‌ای ندارد قصد دارد خرش که می‌تواند اسباب کسب و کارش باشد را بفروشد، اسبی بخرد و دیگر رسما به خوشگذرانی مشغول شود. نظرات دیگری هم به ذهن می‌رسد از جمله این که هزینه‌ی نگهداری اسب از خر بیشتر است و خریدن اسب برای کسی خوب است که کار و کسبی داشته باشد و بتواند از عهده‌ي خرج آن برآید.

جناب آقای محمدرضا خوشدل شاعر همشهری در کتاب ارزشمند ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه در خصوص این ضرب‌المثل آورده است: «برای افرادی که بیکارند و هیچ کاری ندارند که انجام دهند و به خاطر همین بیکاری گاهی معاملاتی می‌کنند که شاید هیچ نفعی به حال‌شان نداشته باشد {ن و: این ضرب المثل را به کار می‌برند}. مثلا خرشان را با اسبی عوض می‌کنند و باز پس از چندی، همان اسب را با خری تعویض می‌نمایند. به طور کلی برای معاملات بی‌استفاده و حتی توام با ضرر و افرادی که کار بخصوصی ندارند و معامله را برای صرف وقت به انجام می‌دهند».

دوست عزیزم علی اکبر عباسی در منظومه‌ي سمندرخان سالار که به نظر من از شاهکارهای شعر گویشی است، در بخشی که سمندرخان و زنش سکینه با هم جر و بحث می‌کنند از قول سکینه خطاب به سمندرخان می‌گوید:«... / مِنی کَسَه دِ کَسَه اَز خِسیسی / که بَلکُم تَهِ کَسارِ بِلیسی / تو یَگ عُمرَه نِدَری کار و کَسبِ / زِ بی‌عَری مِتی خَرْتِر به اَسبِ / ...»

دوستان خواننده که ریشه‌ي این ضرب المثل را می‌دانند یا می‌توانند از بزرگ‌ترها سوال کنند لطف کنند در قسمت نظرات، رای و نظر خود را بنویسند. اگر هم حدس بهتری به ذهن‌تان رسید حتما نظرتان را با من و خوانندگان در میان بگذارید. پس وقتی در تربت بخواهند بگوید کسی کار و بار درستی ندارد می‌گویند «نِه کار دَرَه، نِه کَسبِ، خَرِشِرْ مِتَه به اَسبِ»

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1082 به تاریخ 931104, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۶ بهمن ۱۳۹۳ساعت 18:33  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ اسبی که در پیری سوغان بخورد برای روز قیامت خوب است؛ گردآورنده بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

 

اَسبِ که دِ پیری سُوغو خورَه، بِرِیْ روزِ قیامت خُبَ

این ضرب‌المثل را در طول سال‌هایی در تربت بوده‌ام تنها یک بار شنیده‌ام و آن مربوط به چند سال پیش بود. یکی از آشنایان که سنی از او گذشته مهمانم بود. دوتارم گوشه‌ی اتاق بود. دوتار را برداشت و کمی با آن ور رفت و بعد از من خواست که کمی برایش بزنم. یک آهنگ جنوب خراسانی زدم و دوتار را گذاشتم. دوتار را برداشت و با حسرت نگاهش کرد و گفت از جوانی دوست داشتم دوتار یاد بگیرم اما هیچ‌گاه فرصتش پیش نیامده است. من ذوق کردم و گفتم خودم یادتان می‌دهم اصلا کاری ندارد و اگر بخواهید یاد بگیرید همین الان اولین جلسه‌مان می‌شود. ناامیدانه به چشمم نگاه کرد و گفت «اَسبِ که دِ پیری سُوغو خورَه، بِرِیْ روزِ قیامت خُب». «سُوغو دایَن» در گویش تربتی به معنی تمرین دادن اسب است. معنی این ضرب‌المثل به گویش معیار این است که: اسبی که در پیری سوغان بخورد برای روز قیامت خوب است. در شاهکار دهخدا «لغت‌نامه» برای واژه‌ی «سوغان» دو معنی ذکر شده است: یکی دویدن اسب و شتر در پیِ هم؛ و دیگری دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه؛ روشن است که در گویش تربتی معنیِ دوم مراد است. مشخص است که برای تعلیم دادن اسب سال‌ها زمان لازم است و باید مدتی اسب را تمرین داد تا انواع دویدن‌ها را یاد بگیرد و بتواند خوب بدود، این کار را معمولا هنگامی انجام می‌دهند که اسب، کرّه است. ظاهرا این ضرب المثل ناامیدکننده است و آن را می‌شود در مقابل ضرب‌المثل‌هایی مانند «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است» است اما اگر بخواهیم کمی خوشبینانه‌تر به این ضرب‌المثل نگاه کنمی باید بگوییم تاکید این ضرب المثل بر اهمیت دوره‌ی جوانی است، یعنی نباید به راحتی و به این امید که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است از جوانی بگذری و به پیری برسی. که هر کاری وقتی دارد و باید در وقت خود انجام شود. مانند این که همیشه تاکید کرده‌اند که: کار امروز را به فردا نینداز. پس هنگامی که زمان چیزی سپری شده باشد و کار از کار گذشته باشد و کسی اصرار داشته باشد که نه، هنوز دیر نشده است، تربتی‌ها خواهند گفت: «اَسبِ که دِ پیری سُوغو خورَه، بِرِیْ روزِ قیامت خُب».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1079 به تاریخ 931013, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۳ساعت 16:25  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ تقل دادن بچه از بی بجولی است

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

تِقَل دایَنِ بِچَّه از بی‌بُجولیَه

این ضرب‌المثل را در تربت حیدریه بارها شنیده‌ام و از آن ضرب‌المثل‌هایی است که حتی امروزه هم از کاربرد آن کاسته نشده است و هنوز می‌شود آن را از زبان مردم کوچه و بازار شنید. وقتی که کسی از روی ناچاری بدقولی می‌کند معمولا در دلداری کسی که با او بدقولی شده است می‌گویند: «تِقَل دایَن بِچَّه از بی‌بُجولیَه». هفته‌ی گذشته یکی از دوستان و هم‌ولایتی‌های خوبم به نام آقای حسین دوپیکر که مجسمه‌ساز برجسته‌ای است و هنرمندان خوب هم‌دیار است این ضرب‌المثل را به من یادآوری کرد و من هم تصمیم گرفتم این هفته به این ضرب‌المثل بپردازم. اول برویم سراغ اصطلاح «تِقَل دایَن» یا «تِقَل دادَن» که معنی آن تقلب کردن در بازی است معادل آن‌که تهرانی‌ها می‌گویند «جِر زدن»، یا در مشهدی «جیر دادن» گفته می‌شود. مثلا دو تا بچه را در نظر بگیرید که می‌خواهند با هم تیله بازی یا به قول تربتی‌ها «توشْلِه بِیْزی» کنند همان اول شرط می‌کنند که «تِقَل دایَن نِدِرم» یعنی در این بازی جِر زدن نداریم یا یکی از آن دو به دیگری می‌گوید «تِقَل نِتی، ها» یعنی مواظب باش که جِر نزنی. اما «بُجول» چیست؟ راجع به این کلمه باید بگویم که بازی با کَعب‌ یا به قول تربتی‌ها «بُجول بِیْزی» یکی از بازی‌های قدیمی خراسان است که با استخوان‌های مکعب‌شکل ساق پای گوسفند انجام می‌شده است. در عربی «بجول» را کَعب می‌گویند و دو کعب را کعبتین می‌گفته‌اند. در لغت‌نامه‌ی دهخدا در توضیح واژه‌ی «بُجُل» آمده است: استخوان شتالنگ که در میان بندگاه ساق پای می‌باشد و به تازی کعب می‌گویند. (برهان قاطع). بجول. بژل. بژول. (فرهنگ نظام) بچول. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج) پژل. پژول. استخوان کعب که بدان بازی می‌کنند. (فرهنگ رشیدی) کعب. استخوان شتالنگ. (ناظم الاطباء): چو شش بُجُل ز غمت مُشت استخوان شده‌ام. اسدی (از فرهنگ ضیاء). در گذشته دو «بُجول» یا کعبتین در بازی نرد مورد استفاده قرار می‌گرفته است که در تخته‌نردهای امروزی جای خود را به دو «تاس» داده است که بر شش وجه آن اعداد یک تا شش با نقطه منقوش شده‌ است. در رباعی‌ای منسوب به ابوسعید ابوالخیر آمده است: نردی‌ست جهان که بُردنش باختن است / نرّادیِ او به نقش کم ساختن است / دنیا به مثل چو کعبتین نرد است / برداشتنش برای انداختن است. همان‌طور که گفتم بجول هم مکعب یا به طور دقیق‌تر مکعب‌مستطیل است و هر بار که آن را به زمین می‌اندازید یکی از وجوه آن رو به بالا می‌ماند و هر وجه آن اسمی دارد. چهار وجه اصلی بجول «اسب» و «خر» و «جیک» و «پوک» نام دارند و با توجه به مکعب‌مستطیل بودن بجول دو وجه آن هم به ندرت رو به بالا قرار می‌گرفته است که به آن دو وجه لُق می‌گویند. هر وجه از وجهی دیگر بهتر یا بدتر بوده است مانند تاس‌های امروزی که بهترین وجه عدد شش و بدترین وجه عدد یک است در بجول‌ها هم «اسب» از «خر» و «جیک» از «پوک» بهتر بوده است. بازی به این شکل بوده است که هر بجول‌باز بجولِ خود را در مُشت می‌گرفته است و هر دو بازیکان همزمان بجول‌های خود را به زمین می‌انداخته‌اند و با توجه به وجهی که رو به بالا قرار می‌گرفته است معلوم می‌شده که برنده چه کسی است. البته در پرس و جوهایم راجع به بجول‌بازی و قواعدش به این نتیجه رسیدم که به همین راحتی نمی‌شود این بازی را در چند خط خلاصه کرد و از یکی از دوستان شاعر قول گرفتم که مطالبی در این خصوص جمع‌آوری کند و اگر عمری بود در قالب یک تحقیق به آن خواهم پرداخت که به قول معروف آسوده‌شبی خواهد و خوش‌مهتابی. خلاصه بجول‌بازها می‌توانسته‌اند روی هر چیزی شرط ببندند و قمار کنند. آن‌هایی که اهل قمار نبوده‌اند یا بچه‌ها به این صورت بازی می‌کردند که برنده، صاحب بجول بازنده می‌شد و به این ترتیب هر بار بردن در این بازی برابر بوده است با اضافه شده یک بجول به بجول‌های بجول‌باز. حالا فرض کنید که بچه‌ای با بچه‌ای دیگر بجول بازی کرده است و ده بار باخته و چهار بار برده است یعنی در مجموع شش بجول بدهکار است حالا که بازی به اتمام رسیده است وقتی جیب‌هایش را می‌گردد می‌بیند که پنج بجول بیشتر ندارد. در چنین شرایطی او که یک بجول کم دارد، ناچار می‌شود به حریف بگوید از آن ده باری که بُردی یک بارَش قبول نیست مثلا به این خاطر که تو دیرتر بُجولت را به زمین انداختی و این یعنی «جِر زدن» یا به قول تربتی «تِقَل داین». این اصطلاح کم کم از بُجول‌بازیِ بچه‌ها به روابط بزرگ‌تر‌ها هم راه پیدا کرده است و امروزه مثلا اگر کسی از شما پولی قرض کند و در مهلت مقرر پس ندهد و بارها و بارها امروز و فردا کند. دیگری که می‌داند وی فعلا گرفتار است خواهد گفت: «تِقَل دایَن بِچَّه از بی‌بُجولیَه»

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1078 به تاریخ 931006, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۸ دی ۱۳۹۳ساعت 16:6  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ خیز گربه تا در کاهدانی است

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

خِزِ گربَه تا دَرِ کَه‌دویَه

ممکن است تا به حال شنیده باشید که بگویند: خیزِ گربه تا در کاهدانی است به این معنی که حداکثر جَستی که یک گربه می‌تواند بزند تا درِ کاهدانی است که درِ کاهدانی به یک فاصله‌ی کم اشاره دارد. این ضرب المثل نسبت به دیگر ضرب المثل‌هایی که تا امروز در این بخش آورده‌ام از شهرت بیشتری برخوردار است. در جستجوهایم این ضرب المثل را در جمع ضرب المثل‌های استان اصفهان یافتم به این صورت که «دُوی مَلو تَه بَرِ کَ‌دونی‌یو» و همچنین در ضرب المثل‌های ملل در کشور همسایه و همزبان‌مان افغانستان به این صورت که «خِزِ پِشَک تا درْ دالویَه» که در وبلاگی به عنوان ضرب المثل هراتی آمده بود. در تربت حیدریه هم این ضرب المثل را بسیار شنیده‌ام و وقتی این مثل به کار می‌رود که بخواهند بگویند فلان کس توانایی انجام فلان کار را ندارد. برای روشن شدن مُرادِ این ضرب المثل فرض کنید شما کفش‌فروش هستید و کسی قصد دارد روبه‌روی کفش‌فروشی شما کفش‌فروشی دیگری باز کند و شخص ثالثی هم نسبت به آن شخص و سابقه‌ی کارهای قبلی او علم دارد. حالا شما نگران شده‌اید و با آن شخص ثالث درد دل می‌کنید که مگر جا قحط است، این محله برای دو تا کفش‌فروشی مشتری ندارد و ...، در این‌جا آن شخص که می‌داند او هرگز اقدام به این کار نمی‌کند یا اگر اقدام کند آن پشتکار را ندارد که مزاحم کسب و کار شما شود به شما خواهد گفت نترس، خیز گربه تا در کاهدانی است؛ یعنی نگران نباش من با تجربه‌های قبلی خود می‌دانم که وی آن کار را عملی نخواهد کرد یا بخش کوچکی از آن کار را خواهد کرد یا به گفته‌ی دقیق‌تر او نمی‌تواند آن کار را انجام دهد. شیخ اجل سعدی هم در گلستان می‌گوید: گربه‌ی مسکین اگر پَر داشتی / تخمِ گنجشک از زمین برداشتی. پس تربتی‌ها در مواقعی که قصد دارند بگویند که فلانی فلان کار بلندپروازانه را به انجام نخواهد رساند می‌گویند: خِزِ گُربَه تا دَرِ کَه‌دویَه.

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1077 به تاریخ 930929, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۳ساعت 18:33  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ خر پیر و افسار رنگین

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

خَرِ پیر و اُوسارِ رِنگی

این ضرب‌المثل گزنده یعنی «خر پیر و افسار رنگی» را در مواقعی به کار می‌برند که بخواهند بگویند فلان چیز برازنده‌ی فلان سن و سال نیست. در جوامع سنتی و محیط‌های کوچک مانند شهرستان‌های کوچک و روستاها بسیار مهم است که هر کس منطبق با شئون طبقه‌ی اجتماعی و سن و سال و دیگر محدودیت‌های خود رفتار کند و یا لباس بپوشد. در جستجوهایی که درباره‌ی این ضرب‌المثل داشتم دریافتم که امروزه این ضرب‌المثل در نقاط زیادی از کشور از جمله مناطق جنوبی مانند استان فارس و استان بوشهر کاربرد اما در ضرب‌المثل‌های ملل اثری از آن نیافتم. برای کسی که تربتی نباشد شاید بسیار عجیب به نظر برسد که این ضرب‌المثل را چگونه در مورد اشخاص می‌شود به کار بُرد، و به کار بردن این ضرب المثل در مورد کسی که مثلا با سن و سال بالا لباس‌های جلف بپوشد البته توهین‌آمیز به نظر می‌رسد. شاید دلیل این امر تفاوت فرهنگی باشد و برای درک این که چطور این ضرب‌المثل به‌نظر توهین‌آمیز را به کار می‌برند باید گفت که تربتی‌ها مردمی رک‌گو و صریح هستند و در خیلی از موارد کسانی که با این رک‌گویی و صراحت خو نگرفته باشند از معاشرت با این مردم رنجیده‌خاطر می‌شوند. شاید نیش‌دار بودن و گزنده بودن برای این نوع ضرب‌المثل‌ها صفت مناسب‌تری باشد تا توهین‌آمیز. پس اگر در تربت شخص میان‌سال یا کهن‌سالی لباسی بپوشد که جلف به نظر برسد ممکن است بگویند: «خرِ پیر و اُوسارِ رنگی؟»

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1076 به تاریخ 930915, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۳ساعت 18:33  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ گاو را می‌کُشند برای قلوه‌اش

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بی‌نیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم می‌توانید ضرب‌المثل‌های تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضرب‌المثل راهنمایی کنید.

گُوِر مُکوشَن بِرِیْ بُلکِش

در تربت ضرب المثلی رایج است به این معنی: گاو را می‌کشند برای قلوه‌اش. این ضرب المثل را وقتی به کار می‌برند که بخواهند بگویند کسی به خاطر منافع آنی و سطحی خودش منافع دیگران را نادیده بگیرد و به خاطر دستیابی به جزء کوچکی از یک مجموعه‌ی بزرگ، کل مجموعه را قربانی کند. گاو در گویش خراسانی گُوْ گفته می‌شود و بُلک به معنی قُلوه یا کلّیه است مُراد دیگر از این ضرب المثل شاید این باشد که گاه برای دست پیدا کردن به قلوه‌‌ی گاو ناچارند که گاو به آن بزرگی را بکشند یعنی از ناچاری گاه می‌شود مجموعه‌ای بزرگ را فدای منفعتی کوچک کنند. البته در جستجوهایم به برداشت‌های دیگری از این ضرب المثل هم برخورد کردم از جمله این که کسانی معتقد بودند که این ضرب المثل را وقتی به کار می‌برند که کسی به جزئی کوچک از یک مجموعه نیاز داشته باشد و به جای این که دنبال همان جزو باشد با زحمت زیاد به دنبال تدارک کل مجموعه باشد مثلا دکمه‌ي پیراهن شما افتاده باشد و شما به جای این‌که دنبال دکمه‌ی دیگری بگردید به دنبال خرید پیراهن دیگری باشید تا دکمه‌ی آن را برداشته و جای دکمه‌ی افتاده بدوزید. اعتقاد دیگر این بود که این ضرب المثل را موقعی به کار می‌برند که مجموعه‌ای بزرگ به جزئی کوچک از خود وابسته باشد مثلا دستگاهی بزرگ به خاطر یک چرخ‌دنده‌ی کوچک از کار بفتند. در مشورت با بزرگ‌ترها از جمله جناب آقای محمدرضا خسروی محقق همشهری، آقای عباسی شاعر تربتی، آقای محمود یاوری شاعر تربتی و چند نفر از کسانی که سن و سالی از ایشان گذشته است به این نتیجه رسیدم که همان برداشت قربانی کردن منافع دیگران برای منفعت جزئی فرد در مورد این ضرب المثل به صواب نزدیک‌تر است. پس در تربت حیدریه وقتی که کسی برای منافع کوتاه و آنی خود منافع جمع را ندیده بگیرد و منافع دیگران را در پای منافع خود قربانی کند می‌گویند: فِلَنی گُوِر مُکوشَه بِرِیْ بُلکِش.

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1075 به تاریخ 930908, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۳ساعت 16:12  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ کاسه‌ی نمی‌خواهم پُرتر است؛ بهمن صباغ زاده

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم.

کَسِه‌یْ نِمَیُم پورتَرَه

این ضرب المثل را در مواقعی بکار می‌برده‌اند که بخواهند نشان دهند شخصی به ظاهر خود را بی‌نیاز نشان می‌دهد و در باطن از همه نیازمندتر است. این ضرب‌المثل به خصوص در مورد کسانی که در غذا خوردن تعارف می‌کنند به کار می‌رود یعنی کسی که با اصرار به سر سفره بیاید و بگوید غذا نمی‌خواهم در عمل از همه بیشتر بخورد. در این موارد به آن شخص گفته خواهد شد کاسه‌ي نمی‌خواهم پُرتر است. برای درک این که این ضرب‌المثل از کجا آمده است باید به همین مثال سفره و مهمانی که تعارف می‌کند و در نهایت از همه بیشتر غذا می‌خورد توجه کرد. البته دامنه‌ی استفاده‌ي این ضرب‌المثل بسیار گسترده شده است و در موارد مشابه هم کاربرد دارد مثلا برای هر کسی که لطفی را قبول نکند ولی پس از قبول به اندک هم رضایت ندهد این ضرب‌المثل را می‌شود استفاده کرد. در فرهنگ عامیانه‌ی تربتی‌ها تعارف جایگاهی ندارد و هر چه به نسل‌های قبلی نگاه می‌کنی رفتار بی‌تکلّف را بیشتر در ایشان مشاهده می‌کنی. مسلم است که چینی انسان‌های پاکباز و ساده‌دلی با تعارف‌های امروزی میانه‌ای نداشته‌اند. پس هنگامی که کسی تعارف می‌کرده و از قبول محبتی سر باز می‌زده ولی در نهایت چون احتیاج داشته، مجبور به قبول می‌شده و حتی گاه طمع هم می‌ورزیده است تعجب می‌کرده و به طعنه‌ای گزنده می‌گفته‌اند: «کَسِه‌یْ نِمَیُم پورتَرَه».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1074 به تاریخ 930901, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۳ آذر ۱۳۹۳ساعت 16:49  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ دل آموخته‌ی خون می‌گرید

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی شنیده و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش، ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضرب‌المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم.

دِلِ اَمُختَه خو مِگِریَه

این ضرب المثل حکایت از این دارد که انسان‌ها در تماس با یکدیگر به هم وابسته می‌شوند و هر چه این زمان تماس بیشتر باشد هنگام جدا شدن سختی بیشتری متحمّل خواهند شد. البته مسلم است که تنها کمیت رابطه مهم نیست و کیفیت رابطه هم در میزان وابستگی‌ای که به وجود خواهد آمد نقش خواهد داشت.

در گویش تربتی وقتی بخواهند بگویند که به چیزی یا به کسی عادت کردم یا کرده‌ام می‌گویند «اَمُختَه رَفتُم» یا «اَمُختَه رِفتَه‌مْ» یعنی آموخته شدم یا آموخته شده‌ام و «اَمُختَه رِفتَن» یعنی آموخته شدن به معنی داشتن رابطه‌ی عاطفی با آن چیز یا کس است.

البته در لغت‌نامه‌های فارسی سه معنی عمده پیرامون واژه‌ی «آمُخته» یا «آموخته» آمده است: 1- تعلیم‌یافته؛ یادگرفته 2- فرهیخته؛ دانش‌آموخته 3- دست‌آموز؛ رام شده. مورد اول در این بیت از دقیقی شاعر قرن چهارم آمده است: «بکُشتش بسی دشمنان بی شمار / که آمُخته بُد از پدر کارزار» همانطور در شعر دقیقی مشاهده می‌شود منظور از آموخته تعلیم‌دیده است. مورد سوم که مُرادِ نظر ماست را در این ابیات از فردوسی می‌توانید ببینید: «وزآن پس برفتند سیصد سوار / پسِ بازداران همه یوزدار / ... / پلنگان و شیرانِ آموخته / به زنجیرِ زرّین دهان دوخته». همین‌طور که در این شعر مُراد فردوسی پلنگ‌ها و شیرهای دست‌آموز و رام بوده است روشن است که در این ضرب‌المثل نیز معنی سوم مُراد است یعنی آمُخته به معنی رام و دست‌آموز.

در اشعار تربتی استاد قهرمان بارها و بارها این کلمه آمده است به عنوان نمونه در هر چهار موردی که نقل خواهد شده همین معنی مراد بوده، جالب این که در موارد سوم و چهارم استاد قهرمان دقیقا به همین ضرب‌المثل اشاره کرده است: 1- در شعر 32 کتاب خدی خدای خودم در غزلی می‌گوید: اَمُختَه‌یُم به سینَه‌ت، مُردُم مِگَن هنوزُم / خُودْشِرْ بِچَه مِدَنَه، بَوَر نِدَرَه مَردَه 2- در شعر 73 کتاب خدی خدای خودم در قصیده‌ای می‌گوید: چَشمای میشی‌تِر بِگِردُم، دل بِرِّه‌یِ اَمُختَه‌شا بو / تو رفتی و برقِ نگاهِت، مُو مُندُم و بختِ سیاهُم. 3- در شعری خطاب به دکتر احمدعلی رجایی استاد قهرمان گفته است: خو مِگِریَه دِلِ اَمختَه، مُگُفتَن مُردُم / مُوم اَمُختَه به تو رِفتَه‌مْ، دِلِ مُو خو اَزیَه. 4- در شعر 13 کتاب خدی خدای خودم در غزلی با ردیف مَکُ به معنی مکن می‌گوید: کُفتَرِ مُو خو مِگِریَه دِل اَگِر اَمُختَه رَ / مُوم به تو اَمُختَه‌یُم، از پوشتِ بومبُم پَر مَکُ.

همچنین در جای دیگری از آثار استاد قهرمان هم به این ضرب المثل برخورد کردم. در این مورد خاص استاد پای این ضرب‌المثل تربتی را به شعر معیار هم باز کرده است. ایشان به دلیل علاقه‌ی شدیدی که به مهدی اخوان ثالث داشت زمانی که اخوان ثالث در ابتدای سال 1367 به خاطر فوت مادر همسرش و نیز فرار از موشک‌باران به مشهد آمده بود در موقع برگشتن اخوان به تهران با استفاده از همین ضرب المثل این شعر را سرود: سخن از هجر مگو با دلِ من / بنگر آه که چون می‌گرید / اگر از دیده به دل جای کنی / دلم از دیده فزون می‌گرید / خون اگر گریه کند، نیست عجب / دلِ آموخته خون می‌گرید.

نکته‌ی جالب دیگری که در اثنای جستجو درباره‌ی این ضرب‌المثل به آن برخوردم و حیفم آمد با شما در میان نگذارم این بود که در ادبیات شفاهی گناباد آمده است: «آمُختَه‌خور از میراث‌خور بِدتَرَه» یعنی کسی که به دریافت امتیازی عادت کرده آن امتیاز را حق مسلم خود می‌داند از کسی که ارث به او رسیده است بدتر است به این معنی که خود را بیشتر صاحب حق می‌داند.

در پایان باید بگویم که واژه‌ی «اَمُختَه» و مصدر «اَمُختَه رِفتَن» به هر سه معنی که ذکر شد در گویش تربتی کاربرد دارد که پرداختن به آن موجب اطناب خواهد شد. پس وقتی در گویش تربتی دو نفر بعد از مدتی همنشینی و ملازمتِ یکدیگر، بخواهند از هم جدا شوند می‌گویند «دِلِ اَمُختَه خو مِگِریَه».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1073 به تاریخ 930824, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۳ساعت 18:25  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ بچه‌ی اولی مال کلاغ است

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت  حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیات استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی برخورد کرده‌ام و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهم به سرقت ضرب المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد ضرب المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم.

بِچِّه‌یْ اَوِّلی مالِ کُلاغَه

این ضرب المثل را در قدیم بسیار به کار می‌برده‌اند که بچه‌ی اولی مال کلاغ است به این معنی است که اولین بچه برایت نخواهد ماند. این ضرب‌المثل به صورت‌های دیگری هم گفته می‌شود مثلا «شِگَمِ اوّل از کُلاغَه»، «بِچِّه‌يِ اوِّل بار از کُلاغَه»، «بِچِّه‌يِ اَوَّلِر کُلاغ مُبُرَه» و ... . اما در توضیح این که این ضرب‌المثل در چه مواردی کاربرد دارد باید بگویم که در گذشته به دلیل عدم رعایت بهداشت و عدم استفاده از واکسن که به مایه‌کوبی مشهور بوده است معمولا مُردن نوزادان و خردسالان و کودکان چیزی عادی بوده است. دیگر این‌که در گذشته ازدواج در سنین پایین انجام می‌شد و در خیلی از موارد مادران نوزادان خود بچه‌هایی بی‌تجربه بودند که نمی‌توانستند به خوبی از فرزند کوچک خود مراقبت کنند. پس نتیجه این که از دست دادن اولین فرزند بسیار پیش می‌آمده است. از طرفی چون زیاد پیش می‌آمده که اطفال در نوزادی و خردسالی و به مناسبت بیماری‌های مختلف و یا غفلت مادران از دست بروند، مُردنِ یک بچه برای یک فرد باتجربه امری عادی به شمار می‌رفته اما افراد جوان‌تر وقتی که فرزندی از دست می‌داده‌اند مسلما بی‌تابی بیشتری می‌کرده‌اند. در این موارد بوده است که شخص باتجربه خطاب به پدر یا مادری که اولین فرزند را از دست داده بوده به قصد دلداری و کم کردن غصّه‌ی او می‌گفته است: «بِچِّه‌یِ اَوِّلی مالِ کُلاغَه» یعنی کلاغ او را برای خود می‌بَرَد و بچه‌ی اول برای پدر و مادر نمی‌ماند و با گفتن این تاکید می‌کرده‌اند که این امری طبیعی است. استاد قهرمان در مثنوی‌ای که خطاب به استاد ذبیح الله صاحبکار سروده است می‌گوید «... / اَگِر بِچِّه‌یْ اَوِل بار از کُلاغَه / بِرِیْ چی ای دل از دو بِچَّه داغَه؟ / کُلاغُم اِشتهایِ صافِ دَرَه / که دو بِچِّه‌یْ مور از دُو وِرمِدَرَه / ...». این مثنوی را می‌توانید با برچسب شعر محلی قهرمان در آرشیو وبلاگ بیابید. پس وقتی پدر و مادری اولین فرزند خود را از دست می‌داده‌اند در دلداری آن‌ها گفته می‌شده است: «بِچِّه‌یِ اَوِّلی مالِ کُلاغَه».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1072 به تاریخ 930817, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳ساعت 17:28  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ بی دنگ می‌دنگد

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت  حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیات استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی برخورد کرده‌ام و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهم به سرقت ضرب المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد ضرب المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم.

بی دَنگ مِدِنگَه

این ضرب المثل کنایه‌ای است در مواردی بخواهند بگویند کسی به اندک سببی به نشاط بیاید و برای شادی منتظر بهانه نباشد و بی دلیل شنگول باشد. در لغت‌نامه‌ی دهخدا به نقل از فرهنگ‌های دیگر آمده است که دَنگ اسم صوت است و صدایی است که از بر هم خوردن دو سنگ یا چوب برآید. در شعر از زلالی خانساری آمده است: در جهان دیوانه را دَنگی بس است / خانه‌ی پُر شیشه را سنگی بس است. یعنی همان صدای دنگ دیوانه را به شور می‌آورد و به رقص وامی‌دارد. در گویش تربتی معادل دیگری هم دارد که می‌گویند «بی دِیْرَه دِ رَخْصَه» یعنی بدون صدای دایره و دف در رقص است. استاد قهرمان در قصیده‌ای با نام «ناجو» به معنی درخت کاج یا ناژو خطاب به باد زمستان می‌گوید: بی دَنگ مِدِنگی تو و بی دِیْرَه دِ رَخصی / چی مَیی ازی مُردُم بی‌چَرِه‌یِ بی‌جو؟ در صورت لزوم می‌توانید این قصیده را در آرشیو شعر محلی قهرمان بیابید. پس اگر کسی برای دنگیدن و دِلِی دِلِی کردن حتی منتظر صدای «دَنگ»ی هم نمانَد گفته می‌شود که فِلَنی بی دَنگ مِدِنگَه.

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1070 به تاریخ 930803, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳ساعت 16:44  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ سر کل دانه‌ای است برای بچه بهانه‌ای است

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت  حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیات استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی برخورد کرده‌ام و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهم به سرقت ضرب المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد ضرب المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم.

سرِ کَل دَنِه‌ایَه، بِرِیْ بِچَه بَنِه‌ایَه

این ضرب المثل کنایه‌ای است در مواردی که کسی موضوع کوچکی را بهانه کند و آن را بزرگ جلوه دهد. در گذشته که مردم از حمام‌های قدیمی که خزینه داشته است استفاده می‌کرده‌اند یکی از بیماری‌های شایع کچلی بوده است و معمولا بچه‌ها به این بیماری دچار می‌شده‌اند. مرحوم تهرانچی شعری دارد به گویش محلی که در آن وضع آشفته‌ی حمام‌های قدیم را توصیف می‌کند. این شعر با مطلع «از حمومایِ قِدیم توبَه که یَک مِزبِلَه بو / مونِ او خِزینِه‌هاش بُرِّ پِلِشتی اِلَه بو» در آرشیو وبلاگ موجود است و با برچسب شعر محلی تربت و شعر محلی تهرانچی قابل بازیابی است. وقتی بچه‌ها به این بیماری دچار می‌شده‌اند سرشان دانه می‌زده است و خاریدن آن دانه‌ها باعث می‌شده تا بچه‌ها بهانه‌گیری آغاز کنند. در صورتیکه این بیماری برای بزرگ‌ترها عادی بوده است و می‌دانسته‌اند که آن دانه‌ها خطری ندارد و چاره‌ای هم ندارد و گریه و زاری بچه‌ها هم راه به جایی نمی‌برد. یا در مواردی که بچه تقاضایی از بزرگ‌ترها داشته است و می‌دانسته که بزرگ‌ترها به او وقعی نخواهند گذاشت به واسطه‌ی همان دانه‌های سرش بهانه‌گیری آغاز می‌کرده است تا به چیزی که می‌خواسته برسد برای همین بوده که می‌گفته‌اند سر کل دانه‌ای است، برای بچه بهانه‌ای است.

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1069 به تاریخ 930726, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۳ساعت 20:18  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

6- ضرب المثل تربتی؛ خر موشی و پاردُم قالی‌ای

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت  حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیات استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی برخورد کرده‌ام و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهم به سرقت ضرب المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد ضرب المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم.

خِرموشَه و پِردُمبِ قَلینی؟

این ضرب المثل کنایه‌ای است گزنده در مواردی که بخواهند بگویند فلان چیز حقیر و خُرد ارزش چنان هزینه‌ی گزافی را ندارد. مشابه آن‌چه در زبان عامیانه آفتابه خرج لحیم یا دوزاری (دو ریالی) خرج لحیم گفته می‌شود. در توضیح این ضرب المثل باید عرض کنم «خر موشه» عبارت است خر ریز‌اندام که به همان نسبت قدرت کمتری در حمل بار داشته است و از بهای کمتری هم برخوردار بوده است. البته در پرس و جوهایی که پیرامون این ضرب المثل می‌کردم متوجه شدم که غیر از اندام کوچک و ضعیف بودن، این نوع الاغ پوست تیره و صورت زشتی‌ هم داشته است و باز علیرغم همه‌ی این‌ها منحوس هم بوده است. مثلا اعتقاد مردم بر این بوده که کسی که خرموشه در طویله‌ی خود داشته باشد زنش خواهد مُرد. چنین خری مسلما بنا به بهای کمی که داشته است ارزش خرج کردن زیاد را نداشته است. همان‌طور که امروزه مردم اتومبیل‌های خود را تزئین می‌کنند (یا به قول جوان‌ترها اسپُرت می‌کنند) در گذشته هم آن‌هایی که دل و دماغی می‌داشته‌اند به الاغ خود می‌رسیده‌اند و با وسایل تزئینی‌ای که در زمان خودشان موجود بوده است سعی در زیباتر کردند الاغ‌شان که وسیله‌ی نقلیه‌شان هم بوده است می‌کرده‌اند. یکی از یراق‌های الاغ در قدیم پاردُم بوده است. در توضیح پاردُم باید بگویم که پاردُم تسمه‌ای چرمین است که بر عقبِ پالان می‌دوزند و آن را در دو سوی پالان استوار می‌کنند. این تسمه از پشت حیوان و از زیرِ دُمِ او عبور می‌کند و باعث می‌شود پالان سُر نخورد. نام‌های دیگر پاردُم در فارسی عبارتند از پالدُم، زیردُمی، رانکی، قشقون و گوزبان. پال در فارسی به معنای ریسمان است و بنابر این پاردم یعنی ریسمان دُم. در شعر حافظ هم آمده است که: «صوفی شهر بین که چون لقمه به شُبهه می‌خورد / پاردُمش دراز باد آن حَیَوان خوش‌علف» که گمان کنم در این بیت دراز شدن پاردُم به چاق شدن حیوان برمی‌گردد که با خوش‌علف بودن (خوش‌اشتها بودن) وی تناسب دارد. همان‌طور که گفته شد پاردُم معمولا از چرمی ساده بوده است و در مواردی که می‌خواستند تزئینی در کار باشد می‌توانسته‌اند از مواد گران‌قیمت‌تر هم آن را تهیه کنند. یکی از آن موارد استفاده پاردُم قالی‌ای یا به قول خراسانی‌ها «پِردُمبِ قَلینی» بوده است یعنی پاردُمی که از جنس فرش و قالی باشد. این پاردُم‌ها را مانند قالیچه‌ می‌بافته‌اند و طرح‌هایی مشابه آن‌چه در حاشیه‌ی قالیچه‌ها استفاده می‌شده را در نقشه‌ی آن استفاده می‌کرده‌اند. در نهایت از آن‌چه گفته شد برمی‌آید که این ضرب المثل می‌گوید خر سیاه و زشت و کوچک‌اندام و منحوسی که تحقیراً به آن خرموشه می‌گفته‌اند لیاقت پاردُمی از جنس قالی را ندارد.

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1068 به تاریخ 930719, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۳ساعت 11:27  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

5- شاعر همشهری؛ ضرب المثل تربتی؛ هنوز گاو پشت پایش را لگد نکرده است

تا به امروز کتاب‌هایی چند زمینه‌ی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولین این کتاب‌ها کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخش‌های مختلفی داشت و یکی از این بخش‌ها ضرب‌المثل‌ها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشته‌اند با نام فرهنگ عامه تربت  حیدریه و در این کتاب بخشی به ضرب‌المثل‌ها پرداخته است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیات استاد گاه گاه به ضرب‌المثل‌هایی برمی‌خوریم که در واژه نامه‌‌ی کتاب به آن‌ها اشاره شده است. از این‌ها گذشته در آرشیو همین وبلاگ تا امروز حدود 150 شعر محلی تربت در طول چهار سال گذشته جمع‌آوری شده است که در هر شعر به چند ضرب‌المثل برخواهیم خورد. این‌ها منابع من خواهند بود در نوشتن ضرب‌المثل‌های تربتی. دیگر این‌که پدر و مادر من تربتی بوده‌اند و من هم حدود 15 سال است در تربت حیدریه زندگی می‌کنم و هر روز در برخوردم با مردم ضرب‌المثل‌هایی برخورد کرده‌ام و خیلی از آن‌ها را نوشته‌ام. مراد من از این بخش ضرب‌المثل‌های گویشی است و نه ضرب‌المثل‌هایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجه‌ی تربتی گفته می‌شود. در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضرب‌المثل‌هایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمی‌روند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضرب المثل‌ها را مورد بررسی قرار داد، نمی‌شود به طور قطع آن را محدود به محدوده‌ی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهم به سرقت ضرب المثل‌های نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد ضرب المثل‌های تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم.

هَنو پوشتِ پاتِر گُو لِقِیْ نِکِردَه

هنوز پشت پایت را گاو لگد نکرده است. این ضرب المثل در مواردی به کار می‌رود که بخواهند به کسی بگویند که تو هنوز جوانی و تجربه‌ای نداری، ‌پس مغرور نشو و به فکر آینده باش. ریشه‌ی ضرب المثل شاید در این باشد که کسی که گاوچران یا گوساله چران است به لفظ تربتی گِوَرَه چِرو یعنی (گاوواره چران) خوانده می‌شود می‌داند که هنگامی که جلوی گاو راه می‌رود چقدر از گاو فاصله بگیرد تا گاو پشتِ پایش را لگد نکند. شخص بی‌تجربه‌ای که هنوز گاو پشت پایش را لگد نکرده باشد این فاصله را رعایت نمی‌کند. این ضرب المثل معادل این است که بگویند هنوز سرت به سنگ زمانه نخورده است. استاد قهرمان در قصیده‌ای که به گویش محلی و برای مجلس بزرگداشت دوست خود احمد کمال‌پور در 10 مهرماه 1372 سروده است می‌گوید: «هَم تَه کِشی ز اسب، تو و مُور دِگَه فِلَک / هم پوشتِ پایِ مارْ لِقِیْ کِرد حُکمِ گُو».

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 1066 به تاریخ 930705, ضرب المثل تربتی
+ نوشته شده در  دوشنبه ۷ مهر ۱۳۹۳ساعت 19:19  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |