ضربالمثل تربتی؛ خرس آهنگر نمیشود، پرواهی چنبر نمیشود؛ بهمن صباغ زاده
درود دوستان. تا به امروز کتابهایی چند در زمینهی ادبیات گویشی تربت حیدریه چاپ شده است. اولینِ این کتابها، (تا جایی که من میدانم) کتابی بود به نام ادبیات شفاهی روستاهای تربت حیدریه تالیف آقای محمدرضا خوشدل که بخشهای مختلفی داشت و یکی از این بخشها ضربالمثلها بود. کتابی هم جناب دکتر محمد رشید نوشتهاند با نام فرهنگ عامه تربت حیدریه و در این کتاب بخشی به ضربالمثلها پرداخته شده است. در کتاب خدی خدای خودم استاد قهرمان هم هرچند بخشی به ضرب المثل اختصاص ندارد اما در خلال ابیاتِ استاد گاه گاه به ضربالمثلهایی برمیخوریم که در واژه نامهی کتاب به آنها اشاره شده است. از اینها گذشته از ابتدای سال 1390 اشعار محلی تربت را جمعآوری کردهام که در هر شعر به چند ضربالمثل برخواهیم خورد. (این اشعار در آرشیو وبلاگ سیاهمشق www.bahmansabaghzade2.blogfa.com قابل مطالعهاند) اینها منابع من خواهند بود در نوشتن ضربالمثلهای تربتی. دیگر اینکه پدر و مادر من تربتی بودهاند و من هم از ابتدای دههی 80 در تربت حیدریه زندگی میکنم و هر روز در برخوردم با مردم ضربالمثلهایی شنیده و خیلی از آنها را نوشتهام. مُرادِ من از این بخش، ضربالمثلهای گویشی تربت است و نه ضربالمثلهایی که در تمام کشور کاربرد دارند و در تربت به لهجهی تربتی گفته میشود. پس در این بخش تنها سعی خواهم کرد ضربالمثلهایی را بیاورم که تنها مختص تربت حیدریه است و در دیگر نقاط کشور به کار نمیروند. البته این نکته را هم در نظر داشته باشید که هرچه با دقت ضربالمثلها مورد بررسی قرار بگیرند، نمیشود به طور قطع آن را محدود به محدودهی جغرافیایی خاصی کرد و دوستان خواننده مرا متهّم به سرقت ضربالمثلهای نقاط دیگر کشور و یا کشورهای دیگر نکنند. تنها سعی خواهم کرد و تکرار میکنم تنها سعی خواهم کرد ضربالمثلهای تربتی را بیابم و در این بخش بیاورم. البته روشن است که از کمک شما بینیاز نیستم و شما دوستان خواننده هم میتوانید ضربالمثلهای تربتی را برایم ارسال کنید و هم مرا در نوشتن معنی و مراد ضربالمثل راهنمایی کنید.
برای اینکه بتوان تلفظ صحیح واژههای و اصطلاحات گویشی را انتقال داد لازم است چند قاعده وضع شود که با در نظر گرفتن این قواعد بشود شکل صحیح تلفظ را در گویش دریافت. بسیاری از این قواعد را شرقشناسان وضع کردهاند و در مواردی که این قواعد کافی نبوده از علائمی که استاد محمد قهرمان وضع کرده است استفاده میکنیم. الفبای متداول بین شرقشناسان (البته به شکلی سادهتر) به شرح زیر است.
صامتها: ا (a)، ب (b)، پ (p)، ت (t)، ث (s)، ج (j)، چ (č)، ح (h)، خ (x)، د (d)، ذ (z)، ر (r)، ز (z)، ژ (ž)، س (s)، ش (š)، ص (s)، ض (z)، ط (t)، ظ (z)، ع (a)، غ (g)، ف (f)، ق (g)، ک (k)، گ (q)، ل (l)، م (m)، ن (n)، و (v)، ه (h)، ی (y).
مصوتهای کوتاه: ــَـ (a)، ــِـ (e)، ــُـ (o). مصوتهای بلند: ...ـا (â)، ...ـی (i)، ...ـو (u). مصوتهای کوتاهی که کشیده تلفظ میشوند: ــَـْـ (ā)، ــِْـ (ē)، ــُـْـ (ō). سه علامت آخر به الفبای فنوتیک اضافه شده است که بشود با کمک آن واژههای تربتی را و شکل تلفظ صحیح آن را نشان داد. علامت فتحه به علاوهی ساکن ــَـْـ نشانهی فتحهي کشیده است که جانشین «ـا» شده است مانند خَـْنَه (خانه). علامت کسره به علاوهی ساکن ــِْـ نشانهی کسرهی کشیده است که جانشیین «ـی» شده است مانند زِْرِ (زیرِ). علامت فتحه به علاوهی ساکن ــُـْـ نشانهی ضمهی کشیده است که جانشین «ـو» شده است مانند تِمُـْم (تمام) که البته موارد استفادهاش بسیار کم است. علامت ضمه به علاوهی ساکن ــُـْـ نشانهی مصوت مرکت (ow) است مانند اُوْ (آب)، تُوْ (تب). علامت ضمه به علاوهی ساکن و کسره نشانهی مصوت مرکب در حالت اضافه است (owe) مانند اُوِْ (آبِ)، چُوِْر (چوب را)
نکتهی قابل توجه اینکه اگر علامت ساکن با (ـو) همراه نباشد صدای او خواهد داشت به عنوان مثال در گویش تربتی روغَن به صورت (rugan) تلفظ میشود. دیگر این که مراقب باشید مصوت مرکب ـُوْ (ow) را با ضمّه و واوِ ساکن ـُوْ (ov) اشتباه نگیرید مثلا در کلمهی جُوْ (jow) که یکی از غلات است (ow) نشانهی مصوّت مرکب است، اما در کلمهی «نُمُوْ» (nomov) به معنی رشد (ov) نشانهی ضمه و واوِ ساکن است. تفاوت این دو در الفبای لاتین مشهود است که یکی با w و دیگری با v نمایش داده میشود.
خِرس اَهِنگِر نِمِرَه، پِروَْهی چُمبَر نِمِرَه
این ضربالمثل را در مقام کاربرد از زبان کسی نشنیدهام و آشنایی با این ضربالمثل را مدیون جناب آقای مصطفی قانعی هستم که اصالتا از رودمعجن تربت حیدریهاند. ایشان لطف کرده و این ضربالمثل را یادآوری فرمودند. «خِرس اَهِنگِر نِمِرَه، پِروَْهی چُمبَر نِمِرَه» (xers ahenqar nemera pervāhi čombar nemera) یعنی خرس آهنگر نمیشود و پَرواهی چنبر نمیشود. وقتی به واژهنامهی کتاب ارزشمند خدی خدای خودم زندهیاد قهرمان رجوع کردم دیدم که این مرحوم این ضربالمثل را در ذیل توضیحی که در مورد واژهی گویشی «پِروَْهی» (pervāhi) دادهاند آوردهاند. «پِروَْهی» یکی از قطعات اصلی گاوآهنهای قدیمی بوده است. «پِروَْهی» چوب ضخیم و بلندی است که «جُغ» (jog) را به «رِخِز» (rexez) وصل میکند.
در اینجا لازم است اضافه کنم که من هرگز یک گاوآهن قدیمی ندیدهام و توضیحاتی که میآورم وابسته به اشعار شاعران محلیسرای تربت و پُرس و جو از کهنسالان روستایی است و هر آینه ممکن است اشتباه کنم که قبلا صمیمانه از دوستان خواننده خواهش میکنم تذکر دهند.
«جُغ» که در ادبیات یوغ گفته میشود عبارت است از چوبهای نعلاسبیشکل که روی گردن گاوها قرار میگیرد. «رِخِز» هم چوبی مخروطیشکل است که تیغهی گاوآهن که از جنس آهن است و در گویش عامیانه به طور ساده «اَهَن» (ahan) گفته میشود را به آن وصل میکند. کار پِروَهی یا پرواهی این است که نیروی گاوها را از طریق جُغ به رِخِز و به تَبَعِ آن به تیغه منتقل کند. به همین دلیل پروهی را از محکمترین چوبهای موجود میساختهاند که در کار طاقت بیاورد و نشکند. زندهیاد محمد قهرمان این واژه را در قصیدهی نوروز آورده است: «چَپّو دِ هوایِ خوش به صحرا بُرد/ پِروَْهی و جُغ و پِرَّه و مَـْلَه» که هر چهار شیء نامبرده در مصرع دوم مربوط به ابزارهای کشاورزی سنّتی میباشد. در جای دیگر در شعر گویشیِ استاد محمد قهرمان وی برای اینکه بگوید نالهی عاشق در دل معشوق اثر نمیکند از تصویر شخمزدنِ زمینِ سخت استفاده کرده است و گفته: «زِمینِ عشق شَخ و نَـْلَهمِر رِخِز کُندَه/ دِ خاک تَه نِمِرَه هر چه پاخُچار کُنُم» که در این شعر «زِمینِ شَخ» (zemine šax) به معنی زمین سفت و «پاخُچار» (pâ xočâr) به معنی فشار دادن تیغهی گاوآهن با پا و در حقیقت با نیروی وزن کشاورز در زمین است.
حالا بپردازیم به این که چُمبَر (čombar) چیست. «چُمبَر» تلفظ گویشی چَنبَر است. دهخدا در شاهکار خود «لغتنامه» در مود چنبر گفته است که «محیط دایره را گویند مطلقاً، اعم از چنبر دف و چنبر گردن و افلاک و غیره». یا به زبان سادهتر به هر چیز حلقوی و مُدوّر میتوان چنبر گفت که گاه ایهاما معنی دام و حلقه و بند را هم دارد؛ به همین دلیل است که چرخ مُدوّر را هم چرج چنبری گفتهاند.
خوب با این توضیح روشن شد که از پِروَْهی که سختترین چوبها است نمیتوان چنبر ساخت یعنی نمیتوان پروهی را تبدیل به چنبر کرد و آن را به صورت حلقه درآورد و اگر کسی سعی کند این کار را بکند مسلما کار بیهودهای کرده و وقت عزیز را تلف کرده است. همینطور خرس استعداد آهنگر شدن را ندارد و روشن است که نمیتوان خرس را تبدیل به آهنگر کرد که این کار هم کار عبث و بیهودهای است.
این ضربالمثل را در مقام مقابله با انجام کار بیهوده به کار میبرند. مشابه این ضربالمثل در زبان رسمی زیاد است مانند این که میگویند: «نرود میخ آهنین در سنگ» یا تعبیر «آب در هاون کوبیدن» یا ضربالمثل «کار بوزینه نیست نجاری» که از کتاب شریف کلیله و دمنه گرفته شده است. شعرا هم این معنی را زیاد در شعر خود آوردهاند از جمله شیخ سعدی گفته است «تربیت نااهل را چون گِردَکان بر گنبد است» یا «شمشیر نیک ز آهن بد چون کند کسی؟/ ناکس به تربیت نشود ای حکیم، کس»
پس در تربت وقتی کسی تصمیم گرفته است که کار بیهودهای را انجام دهد یا میخواهد درصدد تغییر کسی برآید که استعداد آن تغییر را ندارد فهمیدهترها در مقام نصیحت به او میگویند «خرس اَهِنگَر نِمِرَه، پِروَْهی چُمبَر نِمِرَه»
***
برچسبها: ضرب المثل تربتی