مجموعهی شعر از آقای سید محمد قاری، بخش دوم
غزال
غزل به چـشم غزلسازی از غزال آمد به روی صفحه ی اندیشه درکمال آمد
خوراک طبع غزل دردو دیده ی زیبا که آن به لطف عنایات ذوالـجلال آمد
نــگارگــر ز ازل دیــده را بهاری زد به پاس دیدن آن جلوه و جــمال آمد
هــزار قـطره زشادی هزار قطره ز دل به یمن مقدم آن دیده ی غــزال آمد
شفا دهند شفا قطره های شادی وغم مرا زکوثر دل چشــمه ی زلال آمد
به پاس دیده ی رعنا که درغزل گویا غزال سر کش طبعم بــدین روال آمد
خوشم چومرغ بهاری میان گلشن دل که هرچه ساز حرامی زدم حلال آمد
گل غریب
چون شاخه گلی در چمنی جــا دارم درهــر چمنی چو شـاخـه مـأوا دارم
من شاخه ای ازگل غریب چــــمنـم تنهــا شـده درخــانهای سـکنـی دارم
سخت است بسی غربت هجران گلی آن گــل کــه همیشه یــاد گلهـا دارم
گلدان شکسته ای کنـــــاری بـــاری زخمی چـو دل تشنــهی صحــرا دارم
قــاری بنگر که در غروب غــــربت یـــوسـف شــده آرزوی بــابــا دارم
امام زمان (عج) (غزل)
بی تـو غمگینـم و از دور زمـان سیــر شدم در غم دیدن رویت به خـدا پیـر شدم
رفتـم انـدر پی فالــی و به عشقــت هر روز درجهان بسکه تفأل زده فالگیر شدم
غرق در جام شراب تو شدم مهــدی جــان عاشق بی سرو پایی که جهانگیر شدم
دست ها رو به خـدا شب همه شب منتظرم صبح امیـد بیا عـاجـز و تحقیــر شدم
نیسـت مظلـوم تـر از شیعـه، تو فریـاد رسی فرجـی آی منـم شیعه که شبگیر شدم
مظهــر عـدل بیـا رفتـــه عـدالــت بـر بــاد عالمــی ظلم نگـر با همه درگیـر شدم
ای خوش آنروز که انوار رخت جلوه کند بر شب تیره که من تیره تر از قیر شدم
باران عشق
دردی چو داغ لاله به دامن کشیده ام این داغ را زِ زَردی خـرمن خریده ام
بر آتشی نشـــسته چو پـروانه سوختم صیدی که از حقیقت عــالم رمیده ام
بلبل ز شوق چـهرهی سـرخم نوا کند دانـد همی که از دل شیــدا دمـیده ام
برشعله های آتش صـــحرا نظاره کن خونی ز دل بر آمده کوهی خمیده ام
خونی نمانده تا نفسی جستوجوکنم باران شده زدیده به دامن چکیـده ام
قــــاری فـــــنا شده در راه عا شـقـی خاکسترم بـه رود و به دریــا رسـیدهام
دریاب خفته را
برگشته ام به شهر به شهر غریب خود
با کوله باری از غم و غربت
دیدم که کارت های تعزیه ا م پخش می کنند
چسبیده بر در و دیوار و شیشه ها
عکسی زمن و جمله ای از مرگ زیر آن
گفتم عجب گرچه به ظاهر نمرده ام
گویا کنون که آهوی مردم رمیده ام
از چشم مردم خود دور مانده ام
آری حقیقت است که من مرده بوده ام
پیش از خودم
صوت حزین قاری قرآن ز مأذنه
بیدار کرد مرا
انا لله وانا الیه راجعون آید به گوش
که این رفته آن رود این نیز می رود
در خلوت دلم خاموش گشته عشق
مرغی شکسته بال
پرها شکسته درب قفس باز گشته است
امروز من ز خاک
نظاره کنم اوج آسمان
عمری در اوج بودم و امروز روی خاک و فردا به زیر خاک
آه ای سبوی آب تشنه ترم من ز آفتاب
لختی درنگ جام عقیقی رنگ رنگ
من جرعه نوش چشمه ی پاک و زلالتم
عاشق به جرعه ای زسبوی حلالتم
لب ریز عشق و نفس های داغتم
این آرزوی خفته خفته تر از خفتگان خاک
دریاب خفته را به خدای سبوی آب قاری تشنه را
نسیم
نسیم دست نـوازش بــه روی گلها زد بــه صبـح روشن امیــد دل به دریا زد
بـه سـاحل دل صاحـبدلان دریـــادل نسیم صبح دل انگیــز روشنـی پــازد
مـرا ببـر بـه سرا پــرده ای نسیم صـبـا که بــوی عطر خوش دلبـران شیدا زد
جمال یـار نظر کن که زرنگــار قــلم کمان ابروی مشکین بـه روی رعنا زد
شـفا دهـید به قـاری دریغ از شــافــی شکست تیغ شفـاعت کـه تیغ کـارا زد
برهنه پا وبرهنه سرم بــه عشق وصال دریغ زآتش نمـرودیان که سـرما زد
کوچه ی بی انتها
بیـا به کوچـه ی بی انتـها ســری بزنیم بـه خـانه ی دل بی مـدعا دری بــزنیم
بـر آسمان شقــایق بــر آسـمان شـفق بــه بـاغ لاله ی پرپر شده پـــری بزنیم
اگــر بـه سـاحل دریا نفس نمانده بیا بــرای باغ دل خود از آن جـری بزنیم
دلی بگیر بـه گرمی خـون پاک شهید چو موج آب به ساحل لب تری بزنیم
بـه پاس خـون شهیدان وعشق راه خد شرر بــه جان و دل هر ستمگری بزنیم
به عشق راه شهیدان رضای حق قـاری به کوچه های پراز فتنه معبری بـزنیم
راجع قدس
میخواهم اینک از دلی پردرد گـویم از داغ هــای لالـه دشتی زرد گـــویم
از دسـت هـای پـیـنـه بـسته تــاول دل از زخــم هـا از نــاله ها از درد گویم
بگذار دل تا جرعه جرعه غم بنوشـــم ازغـم غـم دیـریـنـه آه ســرد گویــم
محبـوس در چنگ ستم بیت نخستین در زیـر تـیـغ جـمع آه از فـرد گــویم
ازدیده ها از دل سرشک خون روانـه ازآه مـظلومـی زخـانه طــرد گـویـم
بـشـکستـه بـا سـم وسـتـم آیینه ی دل امـروز باید از غــــبار وگــرد گــویم
هـمت بباید نصرتی نزدیــــک تا من از قـبلـه ی گـل بــارگـاه زرد گویم
قـاری نـشستن دم فرو بــــستن نه زیبا بـشتا ب تـا از رانـدن نـامــرد گــویـم
همراهی واتحاد
همراه شو عزیز تنها نمان به درد
کین درد مشترک
هرگز جدا جدا درمان نمی شود
دشوار زندگی بی رزم مشترک آسان نمی شود
ای یار سخت کوش در این سفر مرا تنها رها مکن
من عاشق توام لطفی به من نما همراه من بیا
ره سخت سنگ لاخ این راه پرخطر باید خطر کنی
پروانه شو آتش بگیر شعله بلند کن بر آسمان
روشن نما ره ظلمت
با سوختن چو شمع این راه عاشقی ست
باید اراده ای در گام خود نهی
باید هوا هوس از دل برون کنی
باید زسر گذشت باید زجان گذشت
قاری بسوز فنا شو منی کجا ؟وضو
آب های آبی دستم که می غلتد به روی هم
و جاری تا تنور تشنه ی سوزان
برای ریزش باران به صحرای کویر دل
به آهی در پگاهی چشمه می جوشد
درونش ماهی دل جان گرفته رو به دریا ی الهی
غوطه ور در عمق لطف او
در اینجا استتاری نیست
لطف حق نمایان است
عمود پایه ی اسلام برپا
تا به اوج قله ها در انتظار تشنه کامان است
در ورود امام12بهمن57
غـم زمـانـه مــی رود از دل غـم گـســار من
بـبیـن کـه عـطر گـل رسـد زمـقــدم بـهـار من
تـمام لالـه سـر زده زخاک خشک وتر زده
چنانکــه خیمه های گـل برون شد از شمــارمن
بـه جلـوه نـسترن شده بــه باغ یاســـمن شده
زلالـه پــر دمــن شــده زنـــور گـلــعـذار مـن
زلال چشمهی روان فلــک شـده در او عیـان
زکـوه قـاف بـی امـــان در آمــده نـگـــار مــن
نـظر نـموده حـق به ما از آن دعــا از آن ثنــا
هــر آنکه هـمدمـش خــدا خــدا شود قـرار من
سـبـوی تـشنــه ام کـنون ز آب دیده پرشده
زشـــوق دیـــدن رخ نـــگــاربـیـــقــرار مـــن
هـلا شب تـو قـــاریـا بــه روز گـشتـه مـنتـها
بـر آسمـــان تـیــرگـی شـــرر زده شـــــرار مندر فراق امام راحل سال68
آن شـب مـیان محفل رندان فسانه بود اشک فـراق از بـن دنـدان روانــه بـود
دردا و حسرتا که درآن نیـمههای شبمه در خـسوفگشتـه فلک بیبهانه بود
دادم به پیرباده به دستجام خویشرا گویا کـه جام عشق مرا او یگانه بود
جامـی ندیده می نچشیده سکوت بود صـوتی شنید گـوش دلم مـهربانه بود
گـفتـا خـیـال مـیکـده وپـیـرمیکــده از سـر بـرون نـمـا که نصیب زمانه بود
روحـی بـلنـد طـی طریــقی دگرنمود بـا قـلب مـطمئـن سخنش صادقانه بود
از تب فتاده چشمه ی جوشان معرفت دردا فــراق جام می یـم جــاودانه بود
مرگ ناخوانده
خدایا سخت دلگیرم ز ضرب دژنه ها پیرم
تمام خلق عالم را به سان حلقه های سخت در دستان پا گردیده زنجیرم
به هر یک لحظه چندین بار می میرم
زدست روزگار سخت
زدست دوستان دشمن بدبخت
ز دست مردمانی را که ناخوانده
نشسته بر سر خوان من مسکین و درمانده
برای ما و تو تصمیم می گیرند و ما تسلیم
تصمیم غذا خوردن
بخور از هرچه خواهی ناامیدی یأس نومیدی
کجا باشد عدالت زیر پای مفت خواران
رشوه خواران رانت خواران
کجا باشد عدالت زیر صحبت های بی مغز و تهی
چون طبل تو خالی
عدالت رفته عادل نیست آن مردان شیر افکن کجایند
اگر چه گردنم را حلقه ی دار فلک هر روز می گیرد
وتسلیمم به پیش مرگ ناخوانده
کنون جای فراری نیست داری نیست افسونم
فلک با حلقه ی زنجیر زلف یار
دست و پای من بسته
کنون گیرم و درهر لحظه می میرم
تحمل می کنم من زجر زنجیرم
به افکار خودم قاری همی در روز و شب گیرم
وچندین بار می میرم
درسوگپدر1/9/1375
ازملکادبقاریماروحو روانرفت آنتیغبیانتـیزترازتیـروکمــانرفت
آنشـاعــروالایی و آنمــردخــدایی پرزدزقفسروبهسویباغجنانرفت
مشغــولمنـاجاتودعــاآنــدمآخــر جاندرطبقیدادهبهجانانهمهجانرفت
استادبــزرگیکههــزاراندلتـاریک گردیدهمنــورزوجـودشزجهانرفت
تدریسنمودیهـمهجـاوحیخــداراایوایکنونقـاریقرآنزمیـانرفت
خوشباشبهفردوسبرینمیروی زیرا هـرآیـهبــهنامتوبهفردوسروانرفت
همعالموهمواعـظوهـمقاریقرآن همشاعروهمزاهداین عصروزمانرفت
رفتازبرماذاکــروذریـــهیزهــرا افسوسکهازاینمحفلمادُرّ گرانرفت
دیباچهاتایپیکخوش آهنگبهاری آمدبهخـزانبرگرزانبرقنهانرفت
شبهاهمهشبدررمضانبادصباگو مرغـانسحرصوتمناجاتواذانرفت
افسوس کهمادستهگل ازبـاغنچیدیـم گردیدهخــزانبـاغوشقایقنگرانرفت
گلدستهومحرابفرودآمدهزیـنغـم اینگونهکهتعبیرزخوابهمگانرفت
خونگشتدللالهومجنونشـدهبلبل درسوگتوایعالمدینتـابوتوانرفت
روحتــوشدهشــادبــهالــطافالهـیانـــواردعـابرسرقـبـرتــووزانرفــت
آزادهوپـاکیزهصفـتزیســتبـه دنیا پاکیزهزجمعهمهچونآبروانرفتدوبیتیهاییدرسوگپدر
بـــر.......... آندادرسداداحـــسـنبــر رایوصدورحکمبـیداداحـسن
چــونآیینــهتــا بنـدهشـده ............زانحکمکــهشد نالهبهفریاداحسن
*******
دلتنگازاینزمـــانهدلـتنـگشــدم بـاچــاهدلـمنالـمو درجـنـگشدم
ازخـونپـدرکهشدهدرنیستکمرچـونآهـناکسیدههمیزنـگشدم
*******
مــنواژهیتلخحـقکشیرادیـدمخــونآبـهیزخــمبیکسیرادیــدم
باواژهیغــمســرودخــونسردادم درچـــاهدلـمصوتعـلیرادیــدم
*******
دیازغــمایــنزمــانهدلگیرشــدمچــونمــرغبهشبنالموشبگیرشدم
ازظلـمشـبزمــانخــوددرتــابموزقـــاضیهرچـهدادگـهسیـرشدم
*******
پــارههــایدلمازابــرفـراتـررفـتـهدرغــمبـیپــدریوالـهوپـرپـررفته
شکــوههاداردازایــندادگه.......... ایندلودیدهکهازگوهردلتررفته
*******
ایوایدر اینزمانهیکعادلنیست یکمشفــقویکمرشدویکفاضلنیست
خــوبانهمهز ینجهاندوندورشدند یکفـردکنونبهراهحقعـاملنیست
*******
ایوایدلــــماسیـــربـیــــماســتازجــــورزمـــانهدلدونـیــماست
دلکــردهبهــانهایـــنغــمخــــودغــافـلزخــداکهاورحیـــماســت
*******
دلـــمیــادزمـانـــهمــاضی کــــردهبـــهاوضـــاعگــذشتهراضــیکرده
درونایــنقفــسبشکستــهبــالـــم زحکمــیکــهجنابقــاضیکـرده
سرودهیغلامرضانجفیرئیسادارهیارشادتربتبرایقاری
سـلامحضـرت آقـاعــزیــز دریـاییعجـینشعـروشعوریشهیر و شیدایی
دلتبـهوسعتیکدشتبیکرانه عشق تــوییسلالهیخورشیدعجیبآقـایی
لطیفمثلبهاریپرازطراوت صبح نــجیبمثلصداقتچو سرو والایی
بخــواناینــفسگرم آیه های غزل بـخـوان تــا بدمد گل ز دشت دانـایی
همیشهنام بلندی و فـخـر فیض آبـــاد بدان که حضرتقاری تو سرور مایی
*******
ایقــاریعـزیزنفستچونبهـارباد تـنـپوش گلبــرغزلــت لاله زار بـاد
عـاشـقتـریـن مـرد خـراســانی سخن شـعـرشکــرلطفکلامــتهزارباد
شعریدرپاسخشاعرارجمندآقاینجفی
نجفی، همکار مــن شــعـرتشــکرریـزآمده
درمـصــافتیـــرگیهاشــعلــهایتیــزآمــده
خوشسخنسفتیاگر چه کرده ذرهپروری
نـغـمههـاییشاعـرانـــهازتــوگلـــریــزآمــده
ای هنرمندی که دستی در هنـر داری و شعـر
جـــام مـردم داریـت از عشـــق لبـریـــز آمـده
برگردان غزل آقای بهمن صباغ زاده توسط اینجانباز لازم نیست به لازم شد
به اخمت خستگی کی می رود لبخند لازم شد
کنــار چــای جــوشیده نبات و قنــد لازم شد
همیشه بــا تــو در جنگم بــه جــان مـادرم اما
تو از بس فکر بد داری کنون سوگند لازم شد
به پاس نیش حرفهایت به تلخی می رود شعرم
غــزل را با عسل می آورم یک چنـد لازم شد
مــرا هــوشیار کردی و هنوز هم تو بدهکاری
نپوشــان بــافه های گیسویت را، بنـد لازم شد
به آب و رنگ و خال و خط نیاز زشت رویان است
حــریصم، کـار کن زین بیشتر ترفند لازم شد
فــدای آن کمان قاری، جــدا و ریخته در هم
مگــر عمــر مــرا پـایـان دهد پیوند لازم شــد
دو بیت از استاد غزل بهمن صباغ زاده
هــر چند اهــل خیـر آری نیز هســتم در بهمنم امــا بهــــاری نــیــز هستــم
گــاهی اگر چــه دیـر می بینم شما را مــن مخلــص آقــای قاری نیـز هستم
سرودهیقاریبرایآقایاعتقادیسال1390
اعتقادیمـردخوشطـــــبعو مـرامازسـخـنهـایتــوشیرینگشتهکام
شــعرهـایتبـــاصـفـابــاشــدروان مـثـلچشمهدرمیــانخـاصوعــام
بـیریــاو بــیغشوبیادعـااست شیخ شیـرین کـــام باشــد در کـــلام
هــرسـخـنازدلبـرآیـــدبـیریــامـینــشـــیـندبـــــردلودارد دوام
مـــردخــوشگفتارقاری! بــاشد او بـیحسابوبیحساباستوالسلام
راجعفیضآبادوناممهولاتبرایآن
بـنـازممـنبـهفـیـض آبــادِآبـــاد بـــهنــامنیـکِتوگویمبـهفـریاد
کـهمنتازندهامجــــانمفدایـتفــدایلــحظـههـایبــاصـفایت
نمـــی دانمبـزرگانتچراخواب همی گردیده دراینلـحظهنایاب
نهدرفـرهنـــگدیـدم نهکتابـی کهبهرمــهولاتبـاشـدجـوابـی
عجایبخلــــقتیدرجـامکردنـد کــهفــامـیـلکـسیرانـامکردند
ندیدمشهــروروستاییبهایننـام کهشیرینگرددازنامشهمهکام
چـــــوانگشــــترتمــاممحولاتـه نـگیـنشمـرکز وماراحیــــاتـــه
نگـینوجایآنازهمجـدانیست جــدایـیدرهـمهخلقخدانیست
عجبکردیجدااینهردوازهمفـزونکـردی بـــرادرعـالـمغـم
کسیکودورماندازاصلوریشه بــهفکرشکسنباشدفکرخویشه
نــفـاقـیدشـمنیدرمـــردممـــا نـدیــدم مــن میــانشهـروروستـا
تــمـاممــردمشروسـتـافـهـیمند عـزیـزانی بزرگـــانی حکیـمانــد
هرآنکسقلباوبــاشدبـهاری کنــد بــر شهــر زیبــــا افتخـاری
کــهفـیـضآبـادچون قلبـیتپنده بـــرایمـحــولاتـیهــایزنــده
فغانازدستآنهــاکهخموشنداسـیـــرمــالچوناسـبیچموشند
دراولنــامزیـبـــایت ربـود نــد سپس آبت بــه غمهـــایت فزودند
اگردیـدیشتـربـانپـاسبـاناستنکنبـــاورکهاوصیـادجاناست
بــهظاهردمزنـنـدازدینوآیین نــدانیکـینـهمـی بنــدندسنـگین
حـسودانلایـسـود و لایـسودنـد ریــاکارانـهســربـرسجدهسودند
بـهپـیـشتدمزنندازدیـنو آیین بهپشتتمی زنندیخنجرازکیـن
هـمـانهـایــیکـهباتویاربـاشند بــهوقـتمـقتضیکفتــار بــاشند
چـنانبـدازتـوگـویندپیش مردم کهگــویابـدتریاز زهـــرکــژدم
بـهآ نیمی شــودرنـگیبهرنگی گهیرومی شـودگاهی چوزنگی
گهیبی رنگگاهی رنگگردندگهیدرصلـحوگهدرجنگگردند
پـسنــدمــردمدنــیـــادورنــگیدورنـگیبـاتوامبـاشــدزرنـگـی
بــهغـیرازخـوندلخـوردنچـهچاره کسی کومثل من یک رنـگ داره
کهیکرنگیشدی خویم ســرشتم خطعمرمبـهیکرنگــی نـوشتم
گـناهبـنـدهوامـثـالمـنچـیـست کهحقگوییزبانتمیشودنیست
نـمی دانی تو قـاری حق چهتلـخهدرایـنجاانــــوریبا شـهـربلـخـهوصف شهرفیض آباد مه ولات
زیبای مـن، شـهـرم، عـزیـز دل فـروزم شهـلایمـن مهـرم نـوای سینـه سوزم
پـروانــه ام بــر گــرد شــمع پرفـروزد سرتــا قدم هرجـا به عشق تو بسـوزد
سبزینهای، گردش کـــویر خشک زیبا گردآن کویر خشک بویمشک زیبا
تــابـنـده از مــاه ولا خــورشـیـد باشد لبخنـد گـل از نـور آن جــاوید بـاشد
در شهرفیضآباد لطف حـقعـیاناست پـیدا وپنهان جملگی دور از بیان است
مردم همه مستـغنی از فـیـض خـدایند شرمندهی هر ذره زآن لطف وصفایند
در کـوچـه ها بوی مـحبت مـوج دارد بـس عـاطفه در سینه ســر بر اوج دارد
در سینه اش صـد گـوهـر ارزنده دارد دریــای گـوهـر را همـه شرمنده دارد
شدگوهردلآب فیـضآباد وشوراب جاری در این جا هرکجا سیراب سیراب
دو نهر آبش نـقـره فـام اسـت وگوارا دو یار دیرین خفته در آغوش صحـرا
سر در گریـبان آب فیض آبـاد درراه آید خرامان روز وشب رقصان درآن ماه
چـون طـی نموده باغ گل باغ دوترازه خرم هـمـه شهر وگـرفته جـــان تــازه
شدآب فیضآباد به ارگ شهـر جاری وان دیگری شورآب ودر شورآب ساری
پانصدموتورآب اینک اندر مهولاتست دریــای پنهــانی و ایــران را حیاتست
سـرسـبـزی صـحرا نـگر مـدیون دریـا دریـا نموده سبـز وخـرم باغ وصحرا
طــــعـم شــکر دارد تـمـام مـیـوه آن انجـیــر ها انگور ها وگرجــه یکسـان
انـــواع زردآلـــو وشـفـتـالــو و بـادام توت وانار وخربزه شهداست درکـام
دل آب دار و سـرخ وشـیرین هندوانه از عـطر دسـتنبو وگــل پـرگـشته خانه
زیــبـا نـگر اشـجار پـسـته تـا لب کال صادرشود خروارها زین پـسته هرسال
پرشد ز سبزیجات وگـل دشت سـبیره چـشم شفق اززعفرانش گشـتــه خیره
دارد پـیـاز و سـیروبـادمجان وبن شن گرجـه فــرنگی با خـیـارسـبـز وارزن
چون نو عروسان دشت پنبـه حله پوشه زینسان که دشت گندم وجو درخروشه
خوشـبو زعطــر طالبـی یا زیره صحرا وزجلـوه های دیگرش صد دیده بـیـنا
مـحصـول ذرت بــا چغنــدر در بیابان سرسبزوزیبا گـشـته صحرا چون خیابان
ابــریـشم آن محـصــول زیبای بهاری نقـشی بــه قالی مـی زنـد نقش قناری
صدگله بینی اندر آن از گاو وگوسفند هـرجا خـرامــد در مزارع بـند دربـند
باشد پنیرش شیر و خامه ماه و مـهتاب گوشت لذیذ بره هـایـش پیش قصاب
شکری سـزد بر جمله نعمتهای الــوان بـایـد زبـان گـویا شود با ذکر سـبحان
هرگوشه ازصحرای ان صدجلوه پـیدا گـویـا کــه جنات النعیم بـاشـد هویدا
این بوده آن کو بوده در سی سال ماضی اینک قـضاوت کن برادر جان تـو قــاضی
اینجا نشاید دین ومذهب خوارکـردن شـایسـته نـبـود حق حق بــردار کردن
دیــروز گــرد هـر گلی پـروانه بسیـار امروز گـل بسیار و تنها مـانـده بـیـمار
افـسوس آن مهر ومحبـت دور گشتـه آن سوزدل آن حق شناسی کورگشته
رنگی ندارد جلوه های دین ومـذهب بیرنگ ورنگیگشته هرجاحرفمکتب
هان ای برادراین طریق بنـدگی نیست این راه ورسم حقگذاری بر ولینیست
یا لل عجب گویاکه بعضی درجنونند صُمـمٌ و بُـکـمٌ عُمیٌ ولا یعقــلــوننــد
گویا که بعضی این حقیقت را ندیدن قــالـو بـلا دادند و دنــیا را خــریــدن
دانــا بـدانــــد کار دنیـا رفتـنی نیست ما خفتنی هـسـتیم و دنیا خفتنی نیست
فـکـری نـمـا طرحی بزن تا روز فــردا شــادان بـمان آمـد غروبی از من و ما
ای دام گـسـتـر دام بــردار از سـردام شام تو نزدیک آمد عبرت بین زبهرام
باید همه اموال خـود را پــاک کردن غسلی دهی آنرا سـپس در خاک کردن
بــاید اصول دیـن خود را پـاس داری حافظ بـه فرع دین و حق الناس داری
ایـن را ادا کردی تو آن ازخویش باشدچون صد تو آوردی نود از پیش باشد
راهیکه خواهی درصـراط المستقیــم ست در ما بقی خناس وشیطان رجیم سـت
در راه مــغـضـوبین ولضــالین نشـایـد ایـاک نــعـبـد نـسـتعین ورد تـو بـایـد
قـهـرش نشایـد ناگهان باکفر نــعمت عزت فـزون کن تـا توانی شکر نعمت
عزت دهد آن را که پیـش حقعـزیزه ذلـت بگیرد آنکه بــا حــق در ستیـزه
هرکـس مــرید تــام وحی ناب گردد ازچشمهی جـوشان حق سیراب گردد
قـاری بـیا در ره تــوکل برخـدا کـن بـا یـاد او بر جمله مـشـکل ها دعا کن
کلاس اقدام پژوهی
کلاسی بـود کـلاس ضمـن خــدمت زمــــردان و زنــــان بـــا فـضـیــلت
بــزرگـی سیــــدی والـا مــقـــامـــی فــهـیـمـی فـــاضـلــی بــا احتـرامــی
بــود اســـحـاق نــیـا نــــام نکــویش بــه نقــد آسـوده می گردی زرویش
بــرای حـــل مشـکل هـــای کـــاری مـثـل هـایـی زنــد از وضــع جـــاری
بگــوید گــرکه مشکـل پیش رویت کـنـد بــازی بـســـی بـــا آبــرویـت
نشو دل مــرده یــا مـــحـزون بـــرادر بــه دانـش حـل شـود کار تو آخــــر
بـرای صـیـد مــشـکــل دام بــــایـــد پـــژوهـش در عـمـل اقــــدام بــایـد
در اول بـهـتـریــن مـوضــــوع بــایـد گـــــره از کـــار هــر مشکل گشاید
کـه هـر کـس راه را بـیـراهـــه آیـــد بــه مـقـصـود خـــودش هــرگز نیاید
سپس تــوصیفکن ایـنـجـا و آنجــا سـوالـی چــنــد را آور ز هـــر جـــا
ســه دیگــر جمـع می کـن اطلاعـات کـه بـاشد شــاهد یک وقت حاجات
چــوآوردی به دستت آنچــه خـواهی نــمــا تـفـسـیرکـتـبـی و شـفـــاهـــی
بــگـیــــر الـگـو زتـفـسـیـر مـفـاهیم دگــر پـرسـش نمــا بهـر تعـــالـــــیم
بــه پـنـجـم انـتـخــاب راه حـل کــن زصـد ره بـهتــریـن ره را عـمل کـن
پــی اجـــرای ره قــامـت علـم کــن بــه قـد قامت قـد مشکل تـو خم کن
در اجـرا تـیـــز بـــین وکُنـد رو باش بــرای ترش وشـیـرین شـاخ مـو باش
نـظارت مـستـمـر بـــاشـــد در اجـــرا تـفکـر بــا عـمـل بــاشـــد هـــویــدا
سنــدســــازی واسـتـدلال روشـــن شـهـود دومــی چـون جـان وجـوشن
چــو ایــن عـامل به خوبی پی نمودی تـــو گـویی خـان هـفتم طـی نمودی
بــه هـشـتـم مـرحلــه ارزش گــزاری نــمـا بـــر کــارهـــایـت اعـتـبـــاری
چــو تـحـقـیق تــو علمــی ومبین شد ره روشـــن ره حــق الـــیقـیـن شـــد
زنـد عـــالـم چـــو بــرآن مـهر تایید مـصـون گـردد زنـابـــودی وتـهدیـد
تــو بر هر قلـــه ای اینــک روا نــــی چـو کـار خــوب خـود ارزش بـدانی
نـهـم بــاید گـــزارش را نـهـــایـــی نـویـسـی اصــل مـطلـب چـون روایی
هـمـه جــان کـلام خـــود در آنجـــا بگـویـی تــــا بـدانــد پــیــر و بــرنــا
دهـــم پـــایـــان تـحـقیـق و پژوهش مـنـابـع را بکــن یـک یـک شمـارش
کـه گــردد مـعـتـبرتــر نـــزد قــاری بـگـو از هـرچه بگـرفـتـی تــو یـاری
چـو عـلمـی بــا عمــل همــراه گـردد تــمــام کـــوه عــالـم کــاه گــــردد
منــم قـــاری مــدد خواهم زاســتـاد پــذیرد شــعر شیـــرینم بــه فـــــریاددرتقدیراز مهندس محمودرضایی خیر
رضــایی مـاء جنت می کنــی نــوش کــه کـردی فاستبق آویزه ی گـوش
بـمـانـد جـــاودان نـــام نـــکــویــت نـگــردد ایـــن بـنـا هـــرگز فراموش
******
رضــایی قلب تـــو مســـــرور بــــادا همیشــه خــانه ات پـُـرنــــور بــــادا
بـــه پــاس زحمــت بــی ا نتـــهایـت بــلا هــا از وجــــــودت دور بـــــادا
******
نـــدارم تـحفــه ای بهـــتـر زاشعـــار بـرای خـــــــیریـن خـــوب و بیــدار
بگــویم آفــرین دستــت مـــریــــزاد بــه هــر مصراع هربیتـــــی غـزل وار
******
دراین جهان اگر کسی بنا نموده مدرسی در آن جهــان عمارتی زکــردگار آمده
بـه راه عشق وبندگی اگر کنی تـو زندگیدر این صراط مستقیم چـو رستگار آمده
راجع به خیرین سال1383
زفکر بکر خیـرین بــوی بـهــارآمـده به طرف گلزار چمن صوت هزارآمده
عزیز خوب و با صفا تشنهی کاربیریا به مــدرس علوم تو جلوهی یـار آمده
قدم به راه حق زدی دفتر گل ورق زدی بــه کوچه باغ راه تو چمن به بارآمده
زلال چشمه ی روان بــه شـوره زار دل دوان کویر خشک دل ببین چه سبزه زار آمده
ز هــر دلی زبانه زد شعاع نـورمعرفت به هر شعاع نـور دل خـــیری یار آمده
تمــام گل نـثـارتان مفتخریم زکارتان ضیا زیمن آن برین دیـده ی تار آمده
خــوشا معلم سمن بـرای زینت چـمن چو باغبان کنون درین بحروکنارآمده
سپــاس قاری حزین به جمله جمع حاضرین کـه شمع وگــل کنار هم در این دیار آمده
بوی باروت (غزل)
عشق سرگشتـه غروبی چـو شرنگ آمـدی با دل دیـــوانه به جنـــگ
کـو امیـــدی، سحـــری نیست مرا شیشـه عمـر شده همــدم سنـــگ
من ندیدم به جهــان رنگ سفیـــد گشته گیتی همه جا رنگ به رنگ
بس کشیدم غم معشــوق به دوش روی آینــــه ببیــن پـــر آژنــــگ
رفتـه عهـدی که در آن بــود وفـا می خورد بر دل من تیــــر خدنگ
درد عشقـــی است میــان دل مـن دل برون آمـد از آن سینــه تنــگ
قـاری در پیش خسـان خـار شدم روبرو بـا تبـــر و بیـــل و کلنـــگ
پـاسـخ پر زدنــم در پـی عشــــق بـوی بـاروت شد و تیــر و تفنــگ
نامه اعتراض به شهردار تربت حیدریه در سال 93 برای برج سازی
بی دقتـی به نـامـهی قــاری قشنـــگ نیــست
ای شهــــردار پـــاسخ مثبـت که ننگ نیست
کوتــه نمـــا تـو بـرج کـذایــی ز پیــش مــا
در کار خیر صحبت یک دم درنــــگ نیست
یک دل تو شاد کردی و صد دل شکسته ای
این راه و رسم مردم شرق و فـــــرنگ نیست
دنیــــا گرفتـــه عاقبتــــش را بــه بـــــاد داد
آن کارشناس شهر که خیلـی زرنـــگ نیست
تاییـــد کرده بـرجــی و تخـریــب کرده دل
قانــــون مـدار، پاسـخ آینـــه سنـــگ نیست
در تـاروپــود مردم ما غیــرت اســت و بـس
برقلب صاف وروشن ما جــــای رنگ نیست
بـی حرمتــی بـه حرمـت مـردم جفــــا بــود
ای کارشنــاس گفتــهی بنـده جفنـگ نیست
روزی رســی به حــرف دل دردمنـــــد مـن
کان جا نه اسبهست نـه میدان جنگ نیستمسند نشین مغرور
ای بی خبــر زعـالم بـــالا ستــم مکن دودی زکنج خانهای هردم علم مکن
دوران ظلم می گذرد مثــل بـاد سرد پــاسـخ دهی به روز جزا عاجزم مکن
آید خزان و بعد خـزان می شوی تباه همراه آن تو شاخـهی سبزم قلم مـکن
چون سایه میروی و نماند زتو نشـان روز دلی به دست شبی پر ز غم مکن
در روزگـار غـم زده دیدی اگر شبی دستم دراز دیده پـــر از اشک و دم مکن
قبل ازوقوع حادثه یک چاره ای بکن دستی بگیروشعلهی فانـوس کم مکن
مـردم اسیـر فـتـنـه گـریهای روزگار مــا را اسـیر مـرد و زن غـافـلـم مکن
عمری تلاش کرده رسیدم به خرمنی آتش به خرمن دل و این حاصلم مکن
طوفان مبـاش و نسیــمی لطیف باش هــرگل که درمسیرتو بـرپاست خم مکن
هر پست و رتبهایکه گرفتی به عاریه چــون خس به روی آب روان زیروبم مکن
هـان بـر فـراز قـله ی دیـوار بــوستان روزی غروب غـم زده آید ستم مکن
قاری سری به پیش ستم خم نمی کند در راه بــنـدگـیت خـدایـا ردم مکن
نهضت سوادآموزی
بــی سوادی بـاعث رنج وغــم اسـت بیسوادی ایــن جــهــان را مــاتــم است
بیسـوادان در جـهــان کــورنــدکــــور بیســوادی ننــگ هــر دوعـــالم اســت
******
علــم ودانــش تــو رانــــجـات دهــد ســـروری بــر همــه کـــــرات دهــــد
ظلمـت وجهــل مـی شـــود پنـــهـــان در دو دنـــیا بســـی حــــیـات دهــــد
******
ســـواد روشنــی عقــل و مــایهی انسان ســواد بــاعث آرامشی به جسم و جان
ســــواد مـفـخـر دنیــا ودیـن هــر دانـا ســواد در شب تیره چــراغ روح وروان
******
در کسب ســـوادای بــــرادر بشـتـاب بـرخیز ز خـــواب بــی ســوادی بشتاب
رو جــانـب نهضــت ســـواد آمــــوزی در کنــدن جهل وبیســـوادی بشتــاب
******
خــواهی که جهان به دستت آید روزی افزون شــودی در این جهــانــت روزی
بـشـتـاب بــه نـهـضت ســـواد آمــوزی تـــا جــامه ی دانش بــه تن خود دوزیچیستان
چیست آن در کـویر روییـده سبز وسرخ و سفید پـوشیده
در مـیـان دو عـاج سربـرسر نـو عـروسـی بـه ناز خوابیده
*******
چیست آن میــوه بــر لبش خنـده لبــش از عـــاج فیــل ارزنــده
حله ای سرخ رنگ ونرم ولطیف بــر ســر نــو عــــروس افکنده
(پسته)تک بیت ها
نشکن دلی که هیچ ندادی دلی بـه او از کشت تخم خـــار نشاید گل آرزو
******
مردن به از شکستـن دل های دوستان رو راه مــرد پیشه کن ای مرد بد نشان
******
افتاده پیش هر متکبر روی بــه خاک شمشیر تیز خم شود از غدرسیف کندقطعه ها
رفتم در مـــی خانه ای دیــدم در آن مستانه ای
چـون بلبل از داغ چمن در سـوگ آه و نـاله ای
نوش می خواهم مـن از آن لعل نوشین نــوش را
هوش می خواهم پس ازآن نوش شیــرین هــوش را
ســوختـم در آتـش هـجـران عـشــق وصـف او
گـوش مـی خواهم شنیــدن حرف دیـرین گوش را
*******
مـن که از غــم دو نیــم گشتـــم وای در نحیفــی چــو ســیم گشتـــم وای
چـــه کــنـم خـــار روزگــــارانــــم زشت بــــودم گــریـم گـشتـــم وای
******
دل بیــدار مــن اندر پــی دلـدار آمـد رفـت دلـدار وپــی اودل بیـدار آمد
پای افتاده بســی در غم هجران وصال روح بیـدار ولـــی بــا تـن تبــدارآمد
******
زردم ولـی زروی خـزان دور مانده ام از چهره ی بهــار تـو مهجور مـانده ام
بر چهـره های سـرخ فقیران نظاره کن در انتــظار روی تــو مســرور مانده ام
******
من حــرف تو را به جان خـریدم رفتم جــز مهـر تـــوام بـه دل نـدیـدم رفتم
اینک که زهجرتو شدم خاک چه باک بس گل زگـل روی تــو چیــدم رفتم
روز عیداست روز دلداری من دعـا می کنم منم قاری
تا که سرسبز باشی وخـرم گـره از کـار خلق برداری
******
رندیم ورنده کردیم رندان با صفــا را مردیم و زنـــده کردیم مردان بی ریا را
شیرین وتلخ دوران بر بال بـــاد مانـده دریاب قاری امروز معشوق خودرضا را
******
ای فــلانــی مــهـنــدس دانـا برطـرف کن تو مشـکل مـا را
تو عزیزی وفاضل ومحجوب هر گره می شود به دســتت وا
******
ذلیلــی چــون علــی را خــوار کردی دلـــی ز اولاد او بیـــــمــار کـــردی
بکــن تــوبه ز اعـــمـال بــــد ت وای ز ظلمـــی کــو بـه قـاری بـار کــردی
*******
قاریرهابنمازجانگلواژههاینابرابیداربـنمـاچشمدلنابودبنماخوابرا
افسانهامافسونشدی باشعرتومجنونشــدیچشمانمنجیحونشدیبینجلـوههایآبرا
سرودهای مدارس
سرود مدرسهی ایثارگران
مــا مــدرس ایثــارگران فخـرزمـانیم مــا پـیـروان رهـبـربـرتــر زجــانـیـم
ایثارگران ایثارگران ایثارگرانیم2
ای مــدرس ایثارهردم نـمـا پــیـکار با جهـل و نــادانـی بـا دشـمـن بــیمار
در راه علم وتربیت دایم نما کوشش تاچشمهی علموخرد ازجانکند جوشش
مـا مـدرس ایـثـارگـران فـخــرزمانیم ما پـیـروان رهــبـر بـرتـر زجــانـــیـم
ایثارگران ایثارگران ایثارگرانیم 2
شمعـی به راه زندگی تـابنده هـستـیـم در راه حـفـظ علم خود پاینـده هستیم
کـوشا به درس وبحث خودامیدواریم در راه کسب علم ودانـش پـایـداریم
مـا مـدرس ایـثـارگـران فـخرزمـانـیم مـا پـیــروان رهــبــر بـرتـر زجـانـیم
ایثارگران ایثارگران ایثارگرانیم 2
مــا پـیــرو راه عــزیــزان شـهـیـدیــم در جـبهه های رزم ودانش روسفیدیم
خــون شـهـیـدان وطن راپـاس داریم حفظ حـریـم خــون حق الناس داریم
مـا مـدرس ایـثـــارگـران فـخرزمانیم مــا پــیـروان رهــبــر بــرتـر زجـانـیم
ایثارگران ایثارگران ایثارگرانیم2
مـا رهــرو راه شـــهیدان جهــادیـــم در راه مردان خــدا مـــا ســرنـهادیم
پیمــان خـون با رهبر فرزانه بســـتـیـم آمادهی دسـتور آن دردانـه هــستـیـم
مـا مدرس ایثارگران فـــخرزمــــانـم ما پـیـروان رهـــبـر بــرتــر زجــانـیم
ایثارگران ایثارگران ایثارگرانیم2
در حفظ این ایران هم عهدوهم پیمان جان بـرکـفـیم ایـنـک باعشق با ایمان
درجبههی دانش هرگز نکن خواهشبـا دشـمـنان دین هرگز نکن سـازش
مـا مـدرس ایـثــارگران تــربت استیم نـامم شهید یعـقوبی اهل نصرت استیم
ایثارگران ایثارگران ایثارگرانیم2
سرودحماسیبسیجدانشآموزیبهمناسبتپنجمآذر58
مـــابــسیجیــاندانــشآمــوزیمدشمــنوطـنراجملهمیسوزیم
******
پنـجـــمآذرآمــــدایــــننـــداازســویرهــبـــرانـقـــلابمـــا
ارتــشمــردمیمــیشـودبـهپـاســــال 58 افـــتــخـــــارمـــــــا
مـــابسیجیــاندانشآمــوزیــــمدشمنوطــنراجملهمیسوزیم
******
مـــابــههــرلحظــههستیمآمادهگوشبــهفـرمـانرهـــبــرآزاده
مــــابـسیجیــاندانــشآمــوزیمدشمنوطنراجملهمیسوزیم2
******
مــابسیجیــانپــاسمـــیداریـمخــونشـهیدانخــونشـهــیدان
مـــابسیجیـــانپـــاسمـیداریمپــرچمایــرانپــرچــمایـــــران
مـــابسیجیاندانــشآمـــوزیـــمدشمنوطنراجملهمیسوزیم2سرود مخصوص دبیرستان شاهد رازی(ده بیت اول مشترک بین همه ی مدارس شاهد )
شاهدیم ما شــاهد عشـــق وجنــــون شــاهدیم ما شــاهد پرواز خون
بـا پـرِخونین عــــــروجی ســـاز کرد سـیـر بـردرگـاه او آغـــاز کرد
*******
دانش آموزان شاهد شـــاهـــــدیم بر همه راه شهـــیدان جاهدیم
راه آنان راه دانــــش راه خــــون راه عــلم و معرفت راه جــنون
*******
ای شـهیـدم ای شهیدم ای شهـــید مـن بـه خون تو همی دارم امــید
پاس می داریم همه خون شهــید غنچه ی دانش زباغ خون دمـــید
*******
ما همه در راه دانـــش می رویــم در ره درس و خرد سر می نهیم
ما به علم وتربیت وا بــــــسته ایم بـر مـعلـم هـای خود دلبسته ایم
ما جـــوانان وطــــن داریـم امـیـد مـی دهـیــم بـرمردم ایــران نوید
تا قلل های خـــرد را می رویــــم بـر ســر حفـظ وطـن سـر می نهیم
*******
می درخشید شاهد رازی چو خور آسمــا نش از ستــاره گشتـــه پــر
دانش آمـوزان رازی گــوهــرنــد از هـــمه دریــای گــوهر بــرترند
*******
پــیـشـتـاز عــرصـه ی علم وادب مفتــخر در پیـش ملــت پیش رب
رتـبـه هـای بــرتـــرکــنـکــور را سالهـــای ســـال در خود داده جـا
شهـر تربت شهر خون شهر عــلوم شـهـر عـالــم شـهـر مردان خـدوم
سرود مخصوص دبیرستان دخترانه شاهد ریحانه تربت حیدریه
شاهدیم ما شاهد عشـــق و جنـون شــاهدیم مــا شــاهد پـرواز خون
بــا پَرِخونین عروجی ســــاز کـرد سیـر بـــر درگــــاه او آغــاز کرد
********
دانــش آمــوزان شـاهد شــاهدیم بــر همـــه راه شـهیدان جاهــدیم
راه آنــــان راه دانــش راه خــون راه علـــم و معـــرفت راه جــنـون
********
ای شهیــدم ای شهیـدم ای شـهید مـن بـــه خـون تو همی دارم امیـد
پـــاس می داریم همه خـون شهید غنچــه ی دانش ز باغ خون دمید
********
مــا همـه در راه دانــش می رویم در ره درس و خــرد سر می نهیـم
مــا بـه علم و تربیت وا بســـته ایم بـر مـعلم های خــود دل بستــهایم
مـــا جــوانان وطــن داریـم امـید مـی دهیـم بــر مردم ایران نـــویـد
تــا قلل های خــرد را مــیرویــم بـــر سر حفـظ وطن سر می نهیـم
رتبه های عــالی چون گل بهـاری سـر زده زبـاغی پر زبرگ و باری
برتــرین کنکوربرترین ورزشــی بــرترین هنـر در بـاغ رسـتگاری
لالــه های روشـــن آیـنـده ایـــم شــاهد ریـحانــه ایم ریحانــه ایم
********
پاسداران حــریم و حـرمت خون شـهـیـدیم
ســر بـه فــرمان ولایت میهــن خــودرا امیدیـم
در همــه دوران چراغ علم ودانش برفروزیم
مــا طلایه دار فتــح قلــه های ســر نــوشــتیـم
مـهــر و مـــاه خـانه ایم شــاهد ریحانـه ایـم
دانش آمــوزان شــاهد شــاهد ریحـــانــه ایــم
********
جمله آنچه گفتهایم ما از خداست از دبیرا ن عـزیـز و بــا صـفـاست
از پــدر مــادر تــمـام اولـیـا ست از مـدیر و از مـعـاونـهــای ماست
مهر و مــه فرزانهایم شاهد ریحانهایمدانشآموزان شاهدشاهد ریحــانهایم
ای خـدا لطـــفی به آنهاکن عطــا استجابت کن همیشه ایــن دعــا
زینتی ده تـو به خلق و خــــوی ما لحظه ای ما را نکن از خود جدا
ای خدا ای خدا ای خدا
سرود مخصوص ابتدایی شاهد نهم دی
دانش آمــوزان شــاهد شاهـدیــم بــر همــه راه شهیــدان جـاهــدیم
شـــاهدیم ما شاهد عشق وجنـون شــاهدیم ما شاهد پـــرواز خــون
*****
ای شهیـدم ای شهیــدم ای شهیــد مــن به خــون تــو همی دارم امید
بــا پــرخونین عروجـی سـازکـرد سیـربــر درگـــاه اوآغـــاز کرد
*****
پــاس می داریم همــه خون شهید غنچـــهی دانــش ز بــاغ مـا دمید
راه آنـــان راه دانـش راه خـــــون راه علـم ومـعـــرفـت راه جنــون
*****
مــا بــه علم وتربیت وآبستــه ایم بــر معلم های خود دل بستـهایــم
مــا همه در راه دانش مــی رویــم در ره درس و خـــرد سر می نهیم
*****
مـــا جــوانان وطن داریــم امـیــد مـی دهیـم بــر مردم ایران نــوید
تــا قلل های خــرد را مـــی رویم بر سـر حفظ وطــن سـر می نــهیم
*****
ابـتــــدایـی شــــاهـد نـهــــم دی مـی تـراود از درونـش شـهـد نـی
شــاهدیم مـــا نــوگلان تیزهوش می نماییم درس هـــر استاد گوش
*****
شهـــر تربت شهر خون شهر شهید بــر نــه دی روز وشب دارد امیـد
بــرتــرین شـاهـد بــه شهـر تربتیم پــنــج سـتـــاره افـتـخــار مـلتیــم
*****
هر کلاسش هوشمند وکامل است هـــر معلــم بهترین وفـاضل است
شهر تربت شهر خون شهر شـهــید بــر نــه دی روز وشب دارد امیـد
شاهد دخترانه دوره ی اول حضرت سکینه(ده بیت اول مشترک بین مدارس شاهد )
دانش آمـــوزان شــاهد شاهـدیـم بــر همــه راه شهیـــدان جــاهدیم
شاهــدیم مــا شاهد عشق وجنـون شـاهدیم مــا شــاهد پــرواز خـون
*****
ای شهیــدم ای شهیـــدم ای شهید مــن به خــون توهمی دارم امیــد
بــا پــر خونین عــروجی ساز کرد سـیـر بـر درگـــاه او آغـــاز کـرد
*****
پـــاس مـی داریم همه خون شهید غنچــهی دانش زبـــاغ مــا دمیـد
راه آنــان راه دانــــش راه خـــون راه عـلـــم ومعـــرفت راه جنــون
*****
مــا بــه علم ومعـرفت وا بـستهایم بـر مـعلــم های خــود دلبستــهایم
مــا همه در راه دانــش می رویــم در ره درس وخـــرد سـر مینهیم
مـــا جـــوانان وطـن داریم امـیــد مــی دهـم بــر مــردم ایــران نوید
تـــا قلل هــای خــرد را می رویم بــر سر حفظ وطـــن سـر مینهیم
*****
نـــام شـاهد حضرت سکینــه بـین دخــتـر شـــــاه شـهیـدان زمـیـــن
شــاهدی از دختـــران بــا صـفـــا مـی نـمـایـنـد بــر سـکینـــه اقتــدا
*****
در مــیـان دوره ی اول تــکـیــــم بهتــرین مــدرس بدون هـر شکیم
روز وشب مشتــاق درس مـدرسه ســر بــه قـــربان معلــم مـی نهیم
*****
غنچـــه های باطــراوت پـر امـیـد ازگلــستــان شـهیـدان بــردمیــد
در ره دانــش ره دیــن در نمــــاز مفتــخر شـــد شهــر تربت سرفراز
*****
افــتـخـــار ســر بــه دارانیم همــه یــــــادگــاران شـهیـدانیـــم همـه
لالـــه های سرزده از بــاغ خــون مـثـل زینب مـــا نگهبـــانیم هـــم
سرود دبستان شاهد حضرت رقیه(ده بیت اول مشترک مدارس شاهد )
دانش آموزان شــاهــد شــاهـدیم بــر همــه راه شهیــدان جــاهدیم
شــاهدیم مــا شـاهد عشق وجنون شــاهدیم مــا شاهد پــرواز خـون
*****
ای شهیـدم ای شهیــدم ای شهیـد مـن بــه خــون تو همی دارم امید
بـــا پــر خونین عروجی سـاز کرد سیــر بــر درگــاه اوآغـــاز کــرد
*****
راه آنـــان راه دانــش راه خــــون راه علـم ومـعــرفــت راه جـنـون
مــاهمــه در راه آنــان می رویم در ره درس وخــرد سـر می نهیم
*****
پــاس مـی داریم همـه خون شهید غـنـچـهی دانــش ز بــاغ مـا دمید
مــا بــه عـلم وتـربیت وآبسته ایم بـر مـعـلـم هــای خـود دلبسته ایم
مــا جـــوانان وطــن داریـم امــید مـی دهـیم بـر مــردم ایـران نـوید
تــا قلل هــای خــرد را می رویـم بـرســـر حفظ وطـن سر می نهیم
*****
حضرت رقــیـه نــام مــدرسه مـــا افـتـخـار تـربـت شـــاهـد تـــوانـا
دخــتــران نـــوگـــل بشکفتــهایم پــیــروان حضـــرت رقـــیـــه ایم
شــــــــــاهــــــد رقـیــــــــه ایم شــــــــــــاهـــــد رقــیـــــــه ایم
*****
شــاهدیم مـــا شاهد خـــون شهید بــر حسین ودختــرش داریم امید
جـــان فدای نــوگل بـــاغ حسیـن جــان فـــدای دختــر او نـور عین
شـــــاهـــــــد رقــیــــــه ایـــــم شـــــاهــــــد رقـــیــــــه ایــــم
*****
ابـتــــدایی شــاهــد بـــرتـر شدیم دخترانـی نـوگـل احـمـر شـدیــم
نـوگل باغ شهید نـوگـل باغ شهید برحسین ودخترش جملگی داریمامید
شـــــــاهــــــد رقـــیـــــه ایــــم شــــــــاهــــــــد رقـــــیـــــهام
سرود مدرسهی رخساره محتشمی
گـلـهای بـــــاغ دانـشـیــم گـلهای بــــــاغ دانشـیـــم
در هـمـــه ی دور و زمـــان بـهـر وطـــن بـــــا ارزشیـم
دست بـــه دعا صبح و مسا شــکر خــــدا روز و شبـــا
در دل مـــــا جـــاری بــود در هـمــه ی ارض و سمـــا
نــــوگــل خـنـــدانیم هــی نــم نــم بـــــارا نیم هـــی
رحـمـــت یـــزدانـیـم هـی دخــتـر ایــــرانـیـــم هــی
*****
رهــــــــرو راه زیــنـبــیــم نــــوگــــلای ایــن مکتبیم
در ره عــلــم و راه دیـــــن مـیـوه ی دانــــش را ببیـــن
تـــــابــع خــتم الـمـرسلین پیــــرو قــــــرآن مــبـیـــن
نــــو گــل خـنـدانـیم هــی نــــم نــــم بــارانـیـم هــی
*****
جــمـلــه مـعلـــم های مـــا عالــم و خـــوب و بــا صفا
عــاشـق آنـهـا مــــا همــــه مـحترمنـــد پیــــش خـــدا
مــــادر و بـــابـــا گوهرنـد از همـــه گــوهر بـــرترنــد
بـر هـمـــه فــــرزندان خود مـــادر و بـــابـــا ســرورند
نــوگـــل خـندانـیـــم هــی نــــم نـــــم بــارانیم هــی
*****
خـــــــواندن درسا کار مـا لـطــف خـــدا شــدیـار مـا
مـــردم ایــران هــــرکـجـا مـفـتــخــر از رفـتــار مـــــا
مــحـتشمـی اسـتـــــاد مـــا خــاطـر او در یــــــاد مـــــا
جـــای او در قــلب هـمـــه اجـــر او بـــاشـــد بـــا خـدا
نـــــو گــــــل خـنــــدانیم هــی نــم نـــم بــــارانیـــم
دخـتـــــر ایــرانـیـم هــــی رحــمــــت یــــــزدانـیـــم
سرود دبستان دخترانه حضرت معصومه
گلــهـای بـــــاغ دانــشیـم گـلـهـای بـــــاغ دانــشـیـم
در هـمــه ی دور و زمـــان بـهـر وطــــن بــــا ارزشـیم
دست بــه دعــا صبح ومسا شکـر خــــدا روز وشــبـا
در دل مــــا جـــاری بــود درهـمـه ی ارض وسمــــا
شــبنــم روی گــل هــــی روشـــن وشـفـافیــم هــی
از گــلا زیـبـــاتــر هـــــی یــــار دبستــانـیــــم هـــی
لــی ل ل لـــی لـــی هـــی لـی ل ل لـــی لــــی هـــی
لــی ل ل لـــی لـــی هـــی لـی ل ل لـــی لــــی هـــی
******
جملـه معلــم هـــای مـــــا عـــالـــم وخوب وبـا صفا
عـــاشق آنهـــا مــا هـمـــه محتــرمند پـیـــش خـــــدا
مــادر وبـــابـــا گـوهــرند از همــه گــوهـــر بـرتـرنـد
بـــر همــه فـــرزندان خـود مــادر وبــابــا ســــرورنــد
شبنـــم روی گـــل هــــی روشـــن وشــفـــافیـم هـی
از گـــلا زیـبـــاتـــر هـــی یـــار دبـستـــانـیـــم هـــی
لــی ل ل لـــی لـــی هـــی لـی ل ل لـــی لــــی هــی
لــی ل ل لـــی لـــی هـــی لـی ل ل لـــی لــــی هــی
******
خـــــوانـدن درسـا کــار ما لطف خــــدا شــد یـار مــا
مـــردم ایــــران هــرکـجـا مـفـتـخـــر از رفـتــــارمــا
نـــــام دبـستــــان معصومی فـخــــر عــزیزان معصومی
زنــــده و جــاوید مانده در خـــاطر دوران معصــومــی
شـبـنــم روی گـــل هـــی روشـــن وشــفـافـیم هـــی
از گــلا زیـــبـاتــــر هـــی یــــار دبـــسـتـانـیـم هـــی
لــی ل ل لـــی لـــی هـــی لـی ل ل لـــی لــــی هــی
******
خیــر دیـگــــر را بـبیـــــن هــدیــه نمــوده ایـن زمین
آیـه فـاستبـــق مــوســـوی خـــوانـده بــــه قـرآن مبین
زنـده بمـــانـدجــــــاودان نـام دوخـیــــر هــر زمــان
چـون کــ بنــابنمـــوده اند خانه ی خـــودرا درجنـان
شـبنــم روی گــــل هـــی روشــن و شـفـافیـــم هـــی
از گلا زیـــبــاتــــر هــــی یـــار دبـــسـتـــانـیـم هــی
دســـت بـــه دعا داریم هی لطــف خـــدا جــاری هی
لــی ل ل لـــی لـــی هـــی لـی ل ل لـــی لــــی هــی
لــی ل ل لـــی لـــی هـــی لـی ل ل لـــی لــــی هــی
سرود مدرسه ی ابتدایی شهید کلاهدوز
ای شهید ای شــهید ای کـلاهدوز راه تو می رویـم در شـــب وروز
نـام ایـن مـدرسـه شـــدکـلاهدوز می درخشد چــو خـورشید پیـروز
مــا بــــه راه او داریــــــم امـیـــد افــتـخــــار مـــا نــام آن شـهیــد
******
مــــا فــدای رهــت ای کلاهدوز بـــا توایم همرهت ای کــلاهدوز
در ره حـفـظ دیــن حفــظ میهــن جـــان نــمودی فــــدایوسف من
افــتـخــار مــا یــــوسـف زمـــان افــتـخــــار مــــا خــون آن سران
******
حرف هر یک شهیدی که جانداد جــــان بـــه راه امــام زمـــان داد
گــوش بـــه فــرمـان فـرزانه رهبر جـــان فــدای رهــش ای بـــرادر
مــا مـحـصـلـیـن ایـــــران زمـیــن جـان فـدای دینیم جـان فدای دین
******
اینک ایمحصل درسخود بخوان در شـعـــاع نـوری جـاودان بـمـان
آن شـده سـفـارش از سوی شـهید ســوی علم وعالم جملـگی رویـد
باید بـخـوانـیـم بــــاید بـد ا نــیـم بـیـش از گـذشـتـه آیـنــده سازیم
******
هـر معلم که چون یک پدر هست حــرف او بهتر از سیم وزر هست
در ره حـرف او مــی رویــم مــــا درس او را بــه جــان مـی خریم ما
احــــتــرام تــو داریــم مــعـلــــم ســـر بـــه راه تـــــو داریــم معلـم
******
فکر وکار ما همه در تمام ســالها کسب علم ودانش استگفته گشته بارها
با خدای خود چنین عهد وپیمان بسته ایممـا به راه علم ودین هر زمان پیوستهایم
مــا بــه درس خـــود وا بـستـه ایم بر مـعـلـمــیـــن دلــبــسـتـه ایــم
برچسبها: سید محمد قاری, شاعران تربت حیدریه, معلم در میقات