رویش شعر شکوفهها؛ نگاهی به زندگی و شعر استاد سیدعلی موسوی (بخش اول)
استاد موسوی یکی دیگر از شاعران تربت حیدریه است که در طول سالهای فعالیت خود شاعران جوان زیادی را تربیت کرده است و از شاعرانی محسوب میشود که بر گردن شعر تربت حیدریه حق بسیار دارد. او در سالهای اخیر با جمعآوری زندگینامهها و اشعار شاعران تربت حیدریه و انتشار آنها در کتابی به نام «شعر دربی» (دربی، به کسر دال، یکی از منطق خوش آب و هوای اطراف تربت حیدریه میباشد) خدمتی ارزندهای به شعر تربت حیدریه کرد و فروتنانه از آوردن شعر و زندگینامهی خود در کتابی که سالها برای آن وقت گذاشت خودداری کرد. او در همان زمان انتشاراتی به نام نامهی پارس در تربت حیدریه تاسیس کرد و کتاب «شعر دربی» را تماما با هزینهی شخصی و به عنوان اولین کتاب این انتشارات منتشر کرد و با مهربانی تقدیم کرد به همهی شاعران تربت حیدریه. من به نمایندگی از همهی شاعران همشهریام از این استاد بزرگوار تشکر میکنم.
سید علی موسوی علی آبادی که در شعر تخلّص خاصّی ندارد در مورد زندگینامهاش میگوید: شناسنامهام میگوید با پاییز آمدهام ۱۳۳۸/۰۱/۰۹ در روستای علیآباد شهرستان مهولات؛ به دلیل شغل پدر که نظامی بود مجبور به گشت و گذار در جاهای مختلف بودهام، تربت حیدریه، تربتجام، چناران و سرانجام نیشابور سال ۵۲ یا ۵۳ به نیشابور رفتیم و نمیشود به نیشابور رفت و بدون حسی شاعرانه برگشت. این قدر میدانم که در یک روز جمعه اواخر اسفند ماه، هنگام قدم زدن در باغ خیام یک حس مثلا شاعرانه در من شکفت و چیزهایی گفتم. همین گفتنها پای مرا به تنها انجمن شعر آن روزهای نیشابور باز کرد و شدم شاگرد زندهیادان یغمای نیشابوری، ژولیدهی نیشابوری، استاد فرویدن گرایلی و نیز سرکار خانم نوشین گنجی که انشاالله زندهاند و نمیدانم.
آن وقتها نوجوانی ۱۶ یا ۱۷ ساله بودم و در شبهای شعر نیشابور شعر میخواندم، یادم هست یک بار از من خواستند یک شعر برای برنامهی عید نوروز رادیو بگویم که ضبط کنند و من یک شعر محلی با مطلع: «کم کم از او بَرِ کوه بهار اَمَه/ آرُم آرُم عمو یادگار اَمَه» سرودم، که ضبط و پخش شد و من کلی کیف کردم. سال ۵۶ در رشتهی طبیعی (تجربی فعلی) دیپلم گرفتم با وجود آن که تحصیل در رشتههای علوم پایه برایم ممکن بود اما راهم را عوض کردم و در رشتهی ادبیات فارسی دانشسرای تربیت معلم خیام نیشابور درس خواندم. سال ۵۸ شدم معلم و به تربت حیدریه آمدم و در روستای زادگاهم به تدریس پرداختم.
سال ۱۳۸۳ پس از بازگشایی دانشگاهها به زاهدان رفتم. برای تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات فارسی، در زاهدان یک برنامهی ادبی را در رادیو نوشتم و اجرا کردم صبحهای جمعه هم در برنامهی کودک سیمای زاهدان برای بچهها قصه تعریف کردم سال ۱۳۶۶ شدم مثلا کارشناس رشتهی زبان و ادبیات فارسی و باز هم به روستای زادگاهم برگشتم برای تدریس مجدد. سال ۱۳۷۰ در مقطع کارشناسی ارشد رشتهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد مشهد پذیرفته شدم و سه سال بعد که فارغ التحصیل شدم روستا را رها کردم و به شهر تربت حیدریه آمدم.
دامن دشت را رها کردیم
ما به احساس خود جفا کردیم
از سال ۱۳۷۳ تدریس در دبیرستانها، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه پیام نور، دانشگاه تربیت معلم تربت حیدریه کار اصلی من بود. در کنار این از ۱۳۷۷ مربی ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تربت حیدریه هم شدم و آن هم به گونهای تدریس بود و برگزاری کارگاههای ادبی برای کودکان ونوجوانها و ... .
ورود به انجمن شعر قطب و آشنایی با شاعران بزرگوار این شهرستان از جمله زندهیاد علی اکبر بهشتی و استاد نجف زاده که عمرشان دراز باد و بسیاری از ادیبان و شاعران بزرگوار، فرصتی گرانبها را فراهم آورد که از خَلق و خُلقشان بهرهها ببرم.
همکاری با انجمن داستاننویسان و نویسندگان شهر از دیگر دل مشغولیهای من در طول این سالها بوده است. از سال ۱۳۸۹ بازنشسته شدم و کما بیش در خدمت انجمنهای ادبی هستم و گاهی هم در کنار قلم، بیلی به دست میگیرم و میروم تا بلکه اندکی از جفا به احساس خودم بکاهم؛ آبی و یونجهزاری و درخت اناری در صبحی که آب در جویها میخواند و آواز چکاوکها (جَلها) گوشَت را مینوازد.
استاد سید علی موسوی در تعریف شعر بیشتر به خیال اهمیت میدهد و میگوید: البته وزن و قافیه هم به تخیّل شعر کمک میکنند اما به نظر من در شعر اصل نیستند آنچه سخن را به شعر نزدیک میکند، تخیّل است، جوهرهی شعر به تخیّل وابسته است. سخن بدون تخیّل هیچ ارزشی ندارد. وزن و قافیه هم زمانی ارزشمندند که در خدمت بیان تخیّل باشند. اگر ما حرفهای معمولی را در قالب وزنی بگنجانیم و قافیهای هم ته ِمصرعها بیاوریم و فکر کنیم شعر گفتهایم، سخت به خطا رفتهایم.
رویش شعر شکوفهها؛ نگاهی به زندگی و شعر استاد سیدعلی موسوی (بخش دوم)
موسوی که معتقد است از شعر شاعران معاصر بیشتر تاثیر پذیرفته است، در این باره میگوید: بیشک این تاثیرپذیری از ناحیهی کسانی خواهد بود که در زمانهای شبیه به زمانهی من زندگی میکنند. من اگر بخواهم شاعر امروز باشم باید امروزی بیندیشم و بنویسم، بنابراین شاعران معاصر تأثیر بیشتری در کار من داشتهاند. شاعرانی که من مطالعهی شعر را با خواندن آثار آنان آغاز کردهام. اینجا باید از نیما، اخوان، فروغ و سپهری بیشتر یاد کنم.
سید علی موسوی در سرایش شعر در قالب خاصی منحصر نمانده است، و نیمایی، سپید، غزل، مثنوی، دوبیتی، رباعی و چهارپاره قالبهایی هستند که او در همهی آنها شعر گفته است. او دربارهی شعر امروز میگوید: همین قدر میتوانم بگویم که پسرفت و در جا زدن نداشتهایم. شاعران ما کوشیدهاند با هنجارشکنیهای زبانی و قالبی خود را از قید تکرار رها کنند.
از ایشان راجع به نقش شعر در زندگی مردم این روزگار پرسیدم و ایشان در پاسخ گفتند: اعتقاد دارم شعر در زندگی ایرانی از لحظه تولد تا لحظهی مرگ یک مونس و سنگ صبور بوده است. ما در شعر متولد شدهایم و در شعر میمیریم. از لالاییهای مادرانه بگیرید تا شعری که بر سنگ قبرمان مینویسند و هر اتفاقی که در این میانه میافتد همه جا شعر حضور داشته است و زبانی شده است برای بیان احساسات، عواطف و اندیشهها؛ حتی ادارهی برق هم برای آنکه ما کمتر برق مصرف کنیم میگوید: «هرگز نشه فراموش، لامپ اضافی خاموش» یا کارخانهای که میخواهد پفکش را بفروشد دست به دامان شعر میشود.
استاد موسوی در مورد حضور در جشنوارهها میگوید: قبلا گاه و بیگاه شرکت میکردم اما مدتی است که دیگر تمایلی به این کار ندارم. من همیشه به شاگردانم و دوستانم گفتهام شعر برای ما حکم یک سنگ صبور را دارد که ما شادیها و غمهایمان را به او میگوییم و او هم به خوبی گوش میدهد و آراممان میکند. همین اندازه در شعر کافی است. ما شعر را نباید برای نام و نان بگوییم. ممکن است شعر اول نامی و بعد نانی بیاورد ولی از زلالی شعر کاستهایم.
ایشان تا به حال دو کتاب تالیف کردهاند که چاپ شده است. نخست، کتابی است با عنوان «سیبهای کوچه باغ» که در بردارندهی زندگینامه و خاطرات ده سردار شهید شهرستان تربت حیدریه است و دومی کتابی است با عنوان «شعر دربی» که در بردارندهی اشعار برگزیده ۵۰ شاعر شهرستانهای تربت حیدریه ، زاوه، مه ولات و رشتخوار است البته با شرحی مختصر از زندگی آنان.
استاد موسوی متواضع، خوشخلق، مهربان است و همهی شاعران انجمن او را دوست دارند. شاگردانی که او در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان شهرستان و بعد در انجمن شعر و ادب قطب و انجمن نویسندگان اوسنه تربیت کرده است امروز از بهترین شاعران و نویسندگان همشهری هستند. او برای من و جوانهای انجمن شعر تنها استادِ ادبیات نیست، استادِ اخلاق و منش هم هست.
برای من که برنامهریزی جلسات انجمن قطب را به عهده دارم استاد موسوی مایهی دلگرمی و پشتگرمی است. هر وقت کار روی دوشم حسابی سنگینی میکند یکی از محکمترین تکیهگاههایم استاد سید علی موسوی است. نکتهی جالب این که همزمان این استاد عزیز ستون خیمهی نویسندگان همشهری هم هست و انرژی و مهر زیادی را نثار انجمن نویسندگان اوسنه میکند.
استاد موسوی در دیگر فعالیتهای فرهنگی از جمله روزنامهنگاری هم فعال بودند. خوب یادم است که در دههی هشتاد در صفحهی فرهنگی «نوید تربت» ستون ثابتی داشتند با عنوان «احساسهای سبز» که هر شماره به زندگی و شعر یکی از شاعران جوان میپرداختند. خوب است به همین مناسبت یادآور شوم، اینکه امروز قلم به دست گرفتهام و شاعران همشهریام را معرفی میکنم کاریست که از استاد موسوی یاد گرفتهام که به فرمایش خواجهی شیراز «بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود/ این همه قول و غزل تعبیه در منقارش»
یکی از خصوصات خوب دیگر استاد ارتباط خیلی دوستانه و صمیمانه با شاگردانش است، او که سالها در دبیرستانها، دانشگاهها و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان تدریس کرده و در انجمنهای ادبی شهرستان فعالیت داشته است همواره سعی میکند رابطهاش را شاگردانش حفظ کند و همواره ایشان را به نوشتن و سرودن تشویق کند، از احوالشان باخبر باشد و مثل پدری مهربان در کنارشان باشد. انجمن انارستان حاصل این روحیهی استاد بود که ماهی یک بار شاگردان و دوستداران استاد موسوی به خانهی ایشان میرفتند و جمعی ادبی فرهنگی شکل میگرفت که برنامهی خود را داشت و هر ماه اعضا کارهای جدید خود را ارائه میکردند.
رویش شعر شکوفهها؛ نگاهی به زندگی و شعر استاد سیدعلی موسوی (بخش سوم)
استاد موسوی در شصت سالگی آنقدر دلجوان است و آنقدر به ادبیات عشق میورزد که علاوه بر انجمن شعر قطب و انجمن نویسندگان اوسنه با یک دنیا کارهای و مسئولیتهایی که در این دو انجمن دارد، اولین انجمن تخصصی شعر کودک استان را هم با کمک خانم ناهید ترشیزی و آقای اسدالله اسحاقی راهاندازی میکند. شعر کودک شاخهای از شعر است که برای مخاطب با گروه سنی خاص شعر میگوید. این شاخه یکی از تخصصیترین شاخههای شعر است و خوشبختانه در تربت حیدریه به همت استاد موسوی و شاگردانش یک جریان شناختهشده و جاافتاده است. انجمن محمود کیانوش که در سال ۱۳۹۸ راهاندازی شد هر هفته شاعرانی که شعر کودک میگویند دور هم جمع میشوند، آخرین سرودههای خود را برای هم میخوانند و در حیطهی تخصصی خودشان بحث و تبادل نظر میکنند.
شعر سید علی موسوی سرشار از عناصر طبیعت است و استفاده از این عناصر بارزترین نمود شعر اوست. شاید بشود این را محصول مؤانست استاد با گل و گیاه و کار باغداری و کشاورزی ایشان بعد از بازنشستگی دانست اما در شعرهای قدیمی استاد هم رد پای طبیعت پررنگتر از آن است که بشود نادیدهاش گرفت. جاندارپنداری اجزای طبیعت در شعر موسوی ریشههایی عمیق دارد. شاید این ریشهها را باید در کودکیِ استاد در روستای علیآباد و همچنین ذات شاعرانهی او جست. طبیعت در شعر موسوی چنان اثری دارد که گمان میکنی گلها و درختان و پرندگان با هم سخن میگویند و شاعر فقط این گفتگوها را برای ما روایت میکند.
در ادامه چند شعر از اشعار استاد سید علی موسوی را با هم میخوانیم:
غزل:
گر چه از یاد ما فراموشند
دخترانی که کوزه بر دوشند
ساده و صاف مثل بارانند
ساده و پاک چون سیاووشند
روی لبهایشان گل غم نیست
چشمه در چشمه خنده میجوشند
فارغ از اضطراب لیوانها
چای را در پیاله مینوشند
مثل گلها لباسشان رنگین
در عزاها سیاه میپوشند
صبح در سبزنای گندمزار
با نسیم سحر همآغوشند
کاش میشد دوباره برگردند
دخترانی که کوزه بر دوشند
شعر سپید:
بالا میروی از شاخهی انار
با پیرهنی از گل سرخ
و آتش میزنی
به سبزنای درخت
در صبح روشن اردیبهشت
قناری نخواند چه کند
شکوه آمدنت را در باغ؟
حالا به من بگو
ای سبز سرخ
در تو شرابِ مستیفزای کدام ترانه جاری است؟
شراب خندهی تو
میدود در رگ انار
از درخت فرود میآیی
و تمام گلهای انار
بسته میشوند*
در غروب اردیبهشت
باغ چراغان میشود
* بسته شدن گلنار به معنی جدا نشدن گلها از درخت و شروعِ تبدیلشان به انار است.
شعر سپید:
اینک تلاوت باران
از مصحفِ بهار
یک آیه، پونهی سرسبز آبدار
روییده بر لب خاموش جویبار
اینک صدای شادی شبدر
در کَرتهای باد
رقص سپیده دختر پروانه صبحگاه
در خواب یونجهزار
اینک شروع رویش شعر شکوفهها
در متن شاخهسار
پیچیده زمزمهی زمزم زمین
در شیب کوهسار
آرام و بیقرار
به تماشا نشستهاند
صدها هزار آیهی زرد و سپید و سرخ
در انتظار بعثت پیغمبر بهار
شعر کودک: برای امام رضا (ع)
یک صبح خوب و زیبا
سرشار از سپیده
گنجشک خواب کودک
از چشم او پریده
پاشیده مشت گندم
بر سنگهای مرمر
در کار دانه خوردن
یک عالمه کبوتر
یک آسمان آبی
یک گنبد طلایی
یک خانهی بهشتی
آواز او خدایی
در زیر گنبد او
انگار باغ زیبا
پروانههایی از نور
در چلچراغ و زیبا
اینک که مینویسم
این شعر را به دفتر
بر گنبدت نشسته
یک عالمه کبوتر
انگار در اتاقم
یک بقچه یاس دارم
از راه دور من هم
یک التماس دارم
ای کاش چون کبوتر
پر میزدم به آن سو
یا میرسیدم از دشت
مانند برّه آهو
آقا دلم گرفته است
یک گل تبسم از تو
گنجشکِ دل گرسنه است
یک دانه گندم از تو
برای استاد موسوی آرزوی طول عمر با سلامت و عزت دارم و از خدا میخواهم این سایهی این مرد فروتن همواره بر سر انجمنهای ادبی تربت حیدریه مستدام باشد.
منبع این مصاحبه دستنوشتههای استاد موسوی، فایلهای صوتی شعرخوانی و مصاحبه با ایشان در شهریور ۱۴۰۰ است.
بهمن صباغ زاده
شعر خانم الهام فرهمند👇
تقدیم به همسرم
از شهد لبهای تو کندو پُرعسل شد
این واژهها از دستت افتاد و غزل شد
در ابتدای خلقت انسان یقینا
تندیس زیبای تو دستورالعمل شد
معجونی از سمّ و شراب و آب و آتش
در کاسهی چشم فریبای تو حل شد
فصل بهاران شد همین که آمدی تو
این آمدن برعکسِ آن ضربالمثل شد
این جملهها احساسِ قلب عاشقم بود
از عشق تو این جملهها سرخود غزل شد
#سید_علی_موسوی
#بهمن_صباغ_زاده
#شاعران_همشهری
#تربت_حیدریه
https://t.me/bahman_sabaghzade



برچسبها:
سیدعلی موسوی,
بهمن صباغ زاده,
الهام فرهمند