سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

هوای تازه

احسان نجف زاده

احسان نجف زاده
احسان نجف زاده
احسان نجف زاده
احسان نجف زاده

بی تو نفس کشیدن من مرگِ هر دم است
این زندگی بدون تو بی‌شک جهنم است

ویرانه‌ای‌ست خانه‌ی دل در نبودِ تو
اصلا جهان بدون تو خالی از آدم است

لبخند می‌زنی تو و من سبز می‌شوم
لبخند تو قشنگ‌ترین شعر عالم است

نام من و تو حک شده بر ذهن کوچه‌ها
این شهر بی‌وجود تو سرتاسرش غم است

حتی بهار با نفست تازه می‌شود
فصلی به نام عطر تو در فصل‌ها کم است

حتی هجوم سرد زمستان برای من
با بودنت شبیه بهارانِ خرم است

مهرت دویده در رگِ این شهر بی فروغ
با رفتن تو رفتن من هم مسلم است

#احسان_نجف_زاده
#هوای_تازه
#پیام_ولایت

لینک کانال تلگرامی ما

https://t.me/bahman_sabaghzade

پی‌نوشت:
عکس از آرشیو انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه به تاریخ شنبه
۱۴۰۰/۱۱/۰۲


برچسب‌ها: احسان نجف زاده, هوای تازه, پیام ولایت, تربت حیدریه
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ساعت 12:1  توسط زینب ناصری  | 

در صفحه‌ی فرهنگ و هنر شماره‌ی ۱۵۰ پیام ولایت که در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۳۰ منتشر شده، در بخش هوای تازه شعری می‌خوانید از شاعر همشهری آقای احسان نجف زاده. همچنین در این شماره با زندگی و شعر الفتی تربتی و فکری تربتی دو شاعر قرن دهم هجری آشنا خواهید شد.

#بهمن_صباغ_زاده

#الفتی_تربتی

#فکری_تربتی

#احسان_نجف_زاده

#پیام_ولایت

 

https://t.me/bahman_sabaghzade

با شاعران ولایت زاوه؛ نگاهی به شعر چند تن از شاعران پیشین این آب و خاک به قلم بهمن صباغ زاده

خراسان را مهد زبان پارسی و شعر پارسی می‌دانند و بنای شعر در تربت حیدریه هم قدمتی دارد به اندازه‌ی شعر پارسی. از وقتی تذکره‌نویسی به شکل امروز معمول شد و آوردن زندگی‌نامه و نمونه‌ی شعر شاعران به صورت مستقل رسم شد، همواره در تذکره‌های شعر فارسی، تعدادی از شاعران این آب و خاک هم حضور داشتند. ولایت زاوه و حدود و تاریخ آن با جزئیات در کتاب «جغرافیای تاریخی ولایت زاوه» به قلم شاعر همشهری استاد محمدرضا خسروی به تفصیل بیان شده است که می‌توانید به مطالب ارزشمند آن کتاب مراجعه کنید.

قدیمی‌ترین تذکره‌ مشتمل بر شرح حال شاعران در اوایل سده‌ی هفتم هجری توسط نورالدین محمد عوفی تدوین شد. او نام کتابش را «لُباب الباب» گذاشت و در کتاب او شاعران زاوه هم در کنار دیگر شاعران خراسان معرفی شدند. بعد از محمد عوفی دیگر نویسندگان پارسی‌زبان هم به نوشتن شرح حال شاعران پرداختند و هر کدام به شکلی سعی کردند در کتابی که تدوین می‌کنند مختصر و مفید شاعران پیش از خود و معاصر با خود را معرفی کنند. تذکره‌نویسان راجع به شاعرانی که در همان قرن می‌زیسته‌اند اطلاعات بسیار خوبی به خواننده می‌دهند اما در مورد شاعران پیشین به ذکر چند جمله‌ی کلی و تکرار مطالب تذکره‌های پیش از خود اکتفا می‌کنند.

در گذشته شاعران همه تخلص داشته‌اند و شاعران را با تلخص و نام شهر زادگاه‌شان یا به ندرت شهر محل سکونت‌شان می‌شناخته‌اند مانند فردوسی طوسی، ثنایی غزنوی، سعدی شیرازی و ... . این توضیح لازم است که تا پیش از قرن دهم شاعران این منطقه را با پسوند «زابی» می‌شناختند و پس از قرن دهم پسوند «تربتی» معمول شد. می‌دانید که در خراسان دو تربت داریم یکی تربت جام و یکی تربت حیدریه. در تذکره‌ها برای جلوگیری از اشتباه، شاعران تربت حیدریه را همواره با پسوند «تربتی» می‌شناختند و شعرای تربت جام را با پسوند «جامی». من در نوشتن این زندگی‌نامه‌ها نگاهی خواهم داشت به تذکره‌هایی که در تاریخ ادبیات پارسی نوشته شده است؛ همچنین از مطالبی که نویسندگان استادان و ادیبان پیش از این تاریخ در مورد شاعران پیشین این آب و خاک نوشته‌اند استفاده خواهم کرد، که از جمله‌ی مهم‌ترین این آثار می‌توانم به «سخنوران زاوه» اثر استاد محمود فیروزی مقدم اشاره کرد. در برخی موارد، مطالب این کتاب عینا نقل می‌شود.

#با_شاعران_ولایت_زاوه
#بهمن_صباغ_زاده

https://t.me/bahman_sabaghzade

فکری تربتی (قرن دهم)

فکری تربتی از دیگر شاعران قرن دهم تربت حیدریه است. بیشتر دانسته‌های ما از این شاعر به نقل از کتاب ارزشمند «خلاصة ‌الاشعار و زبدة‌ الافکار» است. خلاصة ‌الاشعار و زبدة‌الافکار مفصّل‌ترین تذکره‌ی زبان فارسی است تقی‌الدین محمد کاشانی در دوره‌ی صفویه نوشته است. 

تقی‌الدین محمد کاشانی در حدود ۹۴۶ در کاشان به دنیا آمد. در کودکی و نوجوانی در همان شهر به آموزش و کسب دانش‌های متداول پرداخت و در سلک شاگردان محتشم کاشانی درآمد و بعدها بنا به وصیت محتشم، دیوان او را گردآوری کرد. تقی‌الدین در ۹۸۷ به اصفهان رفت و در این شهر سکونت کرد. از تاریخ وفات تقی‌الدین اطلاع دقیقی در دست نیست، اما به نوشته اوحدی بلیانی، مؤلف عرفات ‌العاشقین ،
وی در سال‌های تألیف عرفات ‌العاشقین درگذشته است. در عرفات‌ العاشقین نمونه‌ای از سروده‌های او نیز آمده است.
تقی‌الدین تذکره‌ی خلاصة ‌الاشعار در شرح احوال شاعران پیش از خود شروع کرده است و به شاعران معاصر خود رسیده است. وی تألیف این کتاب را در حدود ۹۷۵، در عصر شاه طهماسب اول آغاز کرد. نگارش و تدوین این اثر بیش از چهل سال به طول انجامید و مؤلف پس از اتمام کار در ۱۰۱۶، آن را به شاه عباس اول  تقدیم داشت. تقی‌الدین کاشی گاه ضمن گزارش احوال برخی شاعران، به سال نگارش مطلب اشاره کرده که بیش‌تر سالهای ۹۸۵ تا ۱۰۱۱ است.

بنا به نقل تذکره‌ی خلاصۃ الاشعار، سيد محمد جامه‌باف متخلص به فکری و مشهور به میررباعی را از رباعی‌سرايان شهیر قرن 10 بوده. او از جمله سادات اعاظم مشهد است و به صفت تواضع و پرهيزگاری و حلم و دين‌داری اتصاف داشته و همواره رباعيات محققانه و اشعار عارفانه بر صفحه‌ی خاطر مستعدان می‌نگاشته و گاهی نيز به قصيده و ديگر اقسام شعر توجه نموده و در شعر فكری تخلص می‌کرده. گويند در اوايلِ حالِ شاعري، از خويشانِ خود رنجيده، از مشهد به دارالسلطنه‌ی هرات رفت و چندگاه آن ولايت را به يُمن مقدم شريف مشرف داشت و بعد از اندكي باز از آنجا به ديار هند شتافت.
همچنین تقی اوحدی در مورد فکری تربتی می‌نويسد: سيدی اعلی‌گوهر، ديده‌ی ارباب معاني، فكری خراساني المشهور به نام خود مير سيد محمد جامه‌باف و مير رباعي، و وی از تربت پاک تربت است؛ عالي فكرت بوده شاعری است ساحرپيشه، قادري كمال‌انديشه، طبعش جامه‌باف، فراش معاني و فكرش حله‌دوز حواري سخندانی‌ست، نساج فطرتش ساحر و قماش فكرتش نادر، اشعار وی بيشتر رباعي است همه با رتبه و عالمگير واقع شده. در زمان دولت شاه جلال‌الدين اكبر در هند بوده. در مدح آن شهريار اشعاري بسيار فرموده است. در سال ۹۷۳ در جونپور درگذشته است. از اوست:

دست ليلی خورد نيش و جان مجنون گشت ريش
بود جان در آستينش، بر رگ جان خورد نيش
می‌روی با زلف شب‌گون و چو شبنم هر طرف
از تو می‌ريزد نمک، ای وای بر دل‌های ريش

بر صفحه‌ی هستی‌ چو قلم می‌گذريم
حرف غم خود كرده رقم می‌گذريم
بحری‌ست جهان و ما درو موج ضعيف
تا چشم به هم زني ز هم می‌گذريم

#با_شاعران_ولایت_زاوه
#فکری_تربتی
#بهمن_صباغ_زاده

https://t.me/bahman_sabaghzade

 

اسیری تربتی (قرن دهم)

اسیری از اهالی تربت و از شعرای معاصر شاه طهماسب و در قرن دهم می‌زیسته است. در مجمع الخواص نوشته است: وی شخصی درویش نهاد و چنان فلک‌زده و بدبخت است که با وجود استحقاق از خاطر کسی نمی‌گذرد که پول قلبی به آن نامراد باید داد. با این که با مردم معاشرت می‌کند از کسی طمع ندارد، ولی هیچ وقت هم بی‌نصیب نمی‌ماند. بس که مطیع است هر چه بگویی پیش از آنکه گوش بدهد تصدیق می‌کند.

در الذریه آمده است که در ۹۴۰ متولد شده است و از اوست:

باز ای دل دیوانه به بند که فتادی
ای آهوی وحشی به کمند که فتادی
دشوار پسندند بتانِ ستم‌آیین
زین قوم جفاپیشه پسندِ که فتادی

و
از سوزِ عشق دودِ دلم بی‌شرار نیست
زانرو مرا چو شعله‌ی آتش قرار نیست

سعید نفیسی از او با عنوان مولانا یاد می‌کند و می‌نویسد: وی مردی تنگ‌دست و درویش‌مشرب و بسیار قانع بوده و مثنوی وامق و عذرا سروده و غزل نیز گفته است. اما سعید نفیسی مرجعی معرفی نکرده است.

#با_شاعران_ولایت_زاوه
#اسیری_تربتی
#بهمن_صباغ_زاده

https://t.me/bahman_sabaghzade

شعر جناب آقای احسان نجف زاده 

بی تو نفس کشیدن من مرگِ هر دم است
این زندگی بدون تو بی‌شک جهنم است

ویرانه‌ای‌ست خانه‌ی دل در نبودِ تو
اصلا جهان بدون تو خالی از آدم است

لبخند می‌زنی تو و من سبز می‌شوم
لبخند تو قشنگ‌ترین شعر عالم است

نام من و تو حک شده بر ذهن کوچه‌ها
این شهر بی‌وجود تو سرتاسرش غم است

حتی بهار با نفست تازه می‌شود
فصلی به نام عطر تو در فصل‌ها کم است

حتی هجوم سرد زمستان برای من
با بودنت شبیه بهارانِ خرم است

مهرت دویده در رگِ این شهر بی فروغ
با رفتن تو رفتن من هم مسلم است

#احسان_نجف_زاده
#هوای_تازه
#پیام_ولایت

https://t.me/bahman_sabaghzade

پی‌نوشت:
عکس از آرشیو انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۱۱/۰۲


برچسب‌ها: الفتی تربتی, فکری تربتی, اسیری تربتی, احسان نجف زاده
+ نوشته شده در  جمعه ۲۹ بهمن ۱۴۰۰ساعت 0:25  توسط زینب ناصری  | 

 

گزارش انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۰۹/۱۳ به قلم آقای رضا وفاپور (بخش اول)اعضای انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه

#محمد_یعقوبی #غلامرضا_اعتقادی #امیر_حسن_خاکشور#الهه_شهابی  #زینب_ناصری #احمد_نجف_زاده#آمنه_فرامرزی_نژاد #زینب_ناصری#امیر_حسن_خاکشور  #زینب_ناصری#حسین_میرزابیگی #زینب_ناصری#محمد_یعقوبی #زینب_ناصری#بی‌بی_زهرا_بهشتی #زینب_ناصری#ناهید_زبردست  #زینب_ناصریاعضای انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه #امیر_حسن_خاکشور #محمد_یعقوبی #غلامرضا_اعتقادی

غلغلۀ کلاغ‌ها در هنگام غروب و آن هم در باغملی بسیار شنیدنی و دیدنی است. مثل این که غروب خورشید در پاییز فقط برای کلاغ‌ها واقعه‌ای شگفت و پُراهمیت است و هیچ روزی هم در نظرشان تکراری نمی‌شود و هر غروب، به همین آیین، به جنبش می‌آیند و آواز می‌خوانند.

اگر غروب خورشید برای کلاغ‌ها شگفت است، غلغلۀ آن‌ها نیز برای من زیبا است و سبب می‌شود که نگاهی به سرخی آسمان بیندازم. هوا ابری است و من در حالی که نمی‌دانم جلویم را نگاه کنم یا هوای پُرغوغا، یا سر سرخ آسمان را، به کتابخانۀ باغملی می‌روم برای جلسۀ شعر و ادب قطب. سیزدهم آذر هزاروچهارصد خورشیدی است و چند دقیقه مانده به ساعت پنج عصر.

گزارشی از این جلسه نوشته‌ام، که از نظر خواهید گذراند و امیدوارم که این‌قدر باشد که شوقی در شما پدید آورد تا فایل‌های صوتی جلسه را گوش کنید.

رضا وفاپور - آذر ۱۴۰۰

به‌نامِ خداوندِ جان‌آفرین / حکیمِ سخن در زبان آفرین

مجری جلسه خانم زینب ناصری بودند، که به سبب این که چهاردهم آذر سالروز درگذشت استاد غلامحسین یوسفی است، در ابتدای جلسه شعری از ایشان خواندند که این‌گونه آغاز شد: «دل‌ها به شور آورده ام، تا شورشی برپا کنم». سپس شرح مختصری از زندگی ایشان دادند.

این هفته شرح حافظ نداشتیم، ولی استاد نجف‌زاده چنان زیبا و آراسته غزل با مطلع «من که از آتشِ دل، چون خُمِ می، در جوشم» را خواندند که جایی برای شرح نماند و گمان می‌کنم که معنی شعر را همه به‌روشنی فهمیدند. ایشان همچنین از استادشان دکتر یوسفی یاد کردند و این که در زمان تحصیل‌شان در دانشگاه مشهد، رساله‌ای به سرپرستی ایشان در بارۀ تاریخ بیهقی نوشته اند. در میان جلسه نیز خاطره‌ای از مهربانی و لطف استاد یوسفی گفتند که بسیار شنیدنی بود.

از شعرهایی که خانم ناصری در میان برنامه خواندند، چیزی نمی‌گویم. فقط همین‌قدر بس که از خانم علمداران، خانم سلیمانی‌نژاد، فریدون مشیری و خانم التیام شعر خواندند. من اهل نقد و موشکافی شعر هم نیستم و فقط گوش می‌کنم و لذت می‌برم. به همین سبب، در ادامه، فقط نام همۀ کسانی که شعر خواندند را آورده ام و اگر نظر من اهمیتی داشته باشد، البته که همه‌شان زیبا بودند.

خانم فرامرزی‌نژاد نخست چهارپاره‌ای خواندند و سپس نخستین شعری را که در جلسۀ قطب خوانده بودند؛ و در میان آن، مصراعی از شاملو نیز بود. ابتدای شعر ایشان چنین بود: «دوست دارم که دست در دستت، برویم و کمی قدم بزنم».

باز خانم ناصری در بارۀ استاد یوسفی گفتند و این که در هر سالی به چه پایه‌ای در ادبیات رسیده بودند و چه تصحیح‌هایی بر کتاب‌های ادبی داشته اند. شگفت‌تر از همه این که استاد یوسفی هنوز بیست‌وچهار سال داشتند که دکترای ادبیات گرفته اند و فقط دو سال از بهرام گور عقب‌تر بودند که:

سرِ صد شیر کَنده بود ز یال / بود عمرش هنوز بیست‌ودو سال (نظامی)

خانم زبردست شعری نیمایی خواندند که: «روبرویِ پنجره با غمت نشسته ام».

آقای میرزابیگی که گویا از مشهد آمده بودند، گفتند که پیش‌تر دوبیتی می‌سروده اند، و یک متن ادبی به نام «با پیکِ باد» خواندند و سپس سه تا دوبیتی که اولیش این‌گونه شروع شد: «بسوزان جسم و جانم را بسوزان».

خانم شهابی ما را مهمان شعری از استاد لنگرودی کردند با این سرآغاز که: «دلم به بویِ تو آغشته است؛ سپیده‌دمان کلمات سرگردان برمی‌خیزند».

خانم بهشتی که مادرشان در ماه آبان درگذشته است، نخست شعری در این باره از پدر خواندند که: «دریغا! که رفت از کنارم ...» و سپس شعری از خودشان تقدیم به مادر کردند که شروعش چنین بود: «مادرم شاعر نبود، اما شعرِ زندگی را استادانه می‌سرود».

آقای خاکشور آمدند و با این مطلع که: «در دلم حسرتی پا گرفته، آینه نقشی از ها گرفته»، شعری خواندند که البته پایانش تضمینی بر بیتی از حسین منزوی بود. سپس غزلی از دکتر الله‌یاری و با صدای رسا خواندند که: «پنهانک آمدم به تماشایت جانا! به رسم و عادتِ هرروزه».

خانم حجازی مهمان جلسه بودند که با موبایل خود، شعری از مرحوم محبوب‌مقدم که پدر شوهرشان بوده و در وصف پسرش، مهدی (که همان همسر خانم حجازی باشد) و آن هم با صدای خود شاعر پخش کردند. وزن شعر «فاعلاتُن مفاعلُن فعلات» بود و یکی از مصراع‌ها که واضح‌تر به گوشم آمد، این بود: «چون همیشه به فکرِ کارِ نکوست».

همین که آقای اعتقادی از راه رسیدند و نشستند و جا گرم کردند، به ایشان گفتند که برخیز و بیا و شعری بخوان. البته که جلسۀ شعر، آن هم در پاییز، بسیار گرم است؛ ولی این نشست و برخاست، من را به یاد این شعر نظامی در بارۀ دنیا انداخت که:

از آن سرد آمد این کاخِ دلاویز / که چون جا گرم کردی، گویدت: خیز!

پس آقای اعتقادی شعری راجع به میلاد حضرت زهرا (س) گفتند که ابتدایش این بود: «باز افتاده به سر امشب مرا سودایِ دیگر».

اکنون نوبت آقای یعقوبی خوش‌صدا است، که آمدند و با این که حال‌شان خوش نبود، آوازی خواندند با شعر زیبای: «شبِ عاشقانِ بیدل چه شبی دراز باشد».

پایان سخن این که: چون استاد موسوی گفته بودند که در جلسه نیستند، از من خواستند که یک بخش از ادامۀ داستان خسرو و شیرین نظامی را بخوانم و این جادوی سخن نظامی بود که همه را سراپا گوش کرده بود.

#انجمن_قطب 

#گزارش

#رضا_وفاپور

 

https://t.me/anjomanghotb


برچسب‌ها: زینب ناصری, رضاوفاپور, احسان نجف زاده, استادنجف زاده
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۱ دی ۱۴۰۰ساعت 1:47  توسط زینب ناصری  |