سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

2-    اسطوره در ادب فارسی - توسط کورش جهانشیری

آن دسته از کسانی که چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت اسطوره‌ها اشتغال داشته‌اند و دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافته‌اند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگی‌های اجتماعی خویش آن را تعریف کرده‌اند. گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده می‌شود، علت آن این است که آنها به اسطوره از سر اعتقاد و ایمان می‌نگرند. آنان دنبال این اندیشهٔ اشتروس که «برای درک اندیشهٔ وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد،» نه تنها به ساختار، بلکه به عمل کرد جادویی اسطوره درجامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیده‌ای ایمان می‌آورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهم‌تر از نهادهای کهن است.

میرچا الیاده دین شناس رومانیایی اسطوره را چنین تعریف می‌کند: اسطوره نقل‌کنندهٔ سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعه‌ایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده‌است. به بیان دیگر: اسطوره حکایت می‌کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصهٔ وجود نهاده‌است. بنابراین، اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی می‌گوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کرده‌است. اسطوره فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن می‌گوید. شخصیتهای اسطوره موجودات فراطبیعی اند و تنها بدلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده‌اند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را باز می‌نمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.

در مقابل هستند عده دیگری که به اسطوره صرفاً از سر انکار می‌نگرند. این گروه اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا سازواره‌ای کهنه و از کار افتاده می‌بینند که پیشرفت بشر آن را از رده خارج کرده‌است. در نظر یونگ و فروید اسطوره‌شناسی دانشی است که از فرافکنی نمادین تجربیات روانی نوع بشر به وجود آمده‌است. اسطوره، قصه‌ایست با خصلتی خاص، یعنی نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند .اسطوره‌شناسی علمی است که کارش طبقه‌بندی و بررسی مواد و مصالح اسطوره‌شناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همه دیگر علوم تاریخی معمول است. به عبارت دیگر، اسطوره تلاشی برای بیان واقعیت‌های پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیده‌هایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی اورده و این زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست. به عبارت دیگر، انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش اسطوره‌ها را خلق کرده‌است. 

 ***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 918 به تاریخ 900529, کنفرانس ادبی, اسطوره در ادب فارسی, تحقیق کورش جهانشیری
+ نوشته شده در  یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۰ساعت 12:51  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

2-    بررسی و نقدی پیرامون صائب تبریزی - توسط کورش جهانشیری

(زحمت ویراستاری و تایپ مطالب این قسمت را دوست خوبم آقای عباسی به عهده گرفتند که با وجود گرفتاری های زیادی که دارند لطفشان به انجمن را ثابت می کنند و جا دارد از ایشان صمیمانه تشکر کنم.)

میرزا محمد علی بیک (صائب) در اوایل قرن 11 مقارن با سلسله صفوی می زیست و در سال 1081 در اصفهان وفات یافت.

وی با پادشاهان صفوی محشور بوده که بدین وسیله او را ملک الشعرا می نامیدند.صائب در شعر خود از شعرای نامی پیش از خود تاثیر زیادی گرفته است. از لحاظ روانی کلام از سعدی و از لحاظ فخامت و زیبایی سخن از حافظ و از نظر شور و شیدایی از مولانا بهره برده است.

حدود اشعار او را بین 60 هزار تا 120 هزار بیت تخمین زده اند که بیشتر آنها در قالب غزل است. او با اشعار امیر خسرو دهلوی و عطار آشنایی وافر داشته سفرهای زیادی در طول شاعری خود کرده که ابتدا به عربستان و سپس به مشهد الرضا و پس از آن به اصفهان رفته است.

او به دستور شاه عباس صفوی برای تجارت در سال 1034 عازم هند شده و بعد به کابل رفته و در  1039 به ایران باز گشته. چون دوران کودکی خود را در تبریز گذرانده به صائب تبریزی نیز مشهور شده است.

نقدها و گزارشات زیادی درباره ی شعر او نوشته شده که بعضی از آنها عبارتند از :

1-     تذکره ی نصرآبادی از محمد طاهر نصرآبادی

2-     مِرآت الخیال از شیر علی خان لودی

3-     سرو آزاد از میر غلام علی خان آزاد بلگرامی

4-     آتشکده از لطف علی بیگ آذر بیگدلی

سبک او را که سبک هندی گویند از لحاظ ساختاری و سبک شناسی با بقیه سبک های شعری پیش از خود متفاوت است مثلا در سبک عراقی شاعر سعی میکند از دسته ای خاص از واژهای ادبی استفاده کند و وسواسی خاص در به کار بردن و تراشکاری الفاظ دارد، ولی در سبک هندی شاعر وسواسی در این امور ندارد. در این سبک شاعر از روی تعمّق و تفّکر و آگاهی شعر می سراید، بیشتر وقت شاعر به تجّسس و یافتن ارتباط بین دو شئ یا نام خاص می گذرد، او سعی میکند بین دو کلمه ی بيگانه  با هم ارتباطی پیدا کند و آنها را به هم تشبیه کند و بیشتر اتصال عمودی آن بر روی قافیه ها ست و قدرت آن در حرکت افقی و تک بیت ها است او برای یک مضمون  هزاران ارتباط پیدا می کند.

یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت

در بند آن مباش که مضمون نمانده است

مولفه های قدرت شعر صائب:

- داشتن فصاحت بیان و بلاغت

- داشتن مضامین برجسته و خوب

- به کار بردن و به خدمت گرفتن معانی بیگانه

- ایجاد ترکیب های دلنشین

- خیالات دقیق و باریک (نازک خیالی)

او تبحّر زیادی در به کار بردن الفاظ جدید و بیگانه دارد.

فارغم از آشنایان تا بدست آورده ام

دامن لفظ غریب و معنی بیگانه را

فرنگ:

آشنایی ز نگاهش چه توقع دارید

نور اسلام نباشد ز فرنگ آمده را

 

از تنگ دلانی که در این شهر و دیارند

هر کوچه به دیوانه ی ما شهر فرنگی است

عینک – دوربین:

عینک بینایی ما دوربین افتاده است

فیض شنبه از شب آدینه می یابیم ما

 

آرایه های شعری:

غلوّ (که در شعر شاعران هندی، به وفور دیده می شود)

لاله زاری می شود عالم اگر بیرون دهیم

داغهایی کز تو پنهان در جگر داریم ما

 

پارادوکس

ما دماغ خشک را از باده گلشن کرده ایم

بارها این شمع را از آب روشن کرده ایم

 

مراعات نظیر

این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت

و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد

 

تلمیح

طوفان نوح را به نظر در نیاورد

شور محبتی که در آب و گل من است

 

ز مرگ روز هنرور نمی شود تاریک

که برق تیشه چراغ هزار کوهکن است

 

چه حاجت است که عیسی به گفتگو آید

حجاب شاهد عصمت بس است مریم را

 

 ایهام

گریه می آید به منصورم که در دار فنا

گفت چندین حرف حق یک حرف حق نشنید او

 

 

در پایان چند تک بیت از استاد تک بیت های ناب صائب تبریزی را میهمان شوید:

 

در بیابانی که از نقش قدم بیش است چاه

با دو چشم بسته می باید سفر کردن مرا

 

عنان سیل را هرگز شکست پل نمی گیرد

نگردد قدِّ خم مانع، شتابِ زندگانی را

 

رزقِ ما آید به پای میهمان از خانِ غیب

میزبان ماست، هر کس میشود میهمان ما

 

غیر از خدا که هرگز در فکر او نبودی

هر چیز از تو گم شد وقت نماز پیداست

 

ز سادگی ست، ز فرزند هر که خرسند است

که مادر و پدرِِ غم وجود فرزند است

 

در این دو هفته که میهمانِ این چمن شده ای

به خنده لب مگشا، روزگار گلچین است

 

این چه رخسار است گویا چهره پرداز بهار

آب و رنگ صد چمن را صرف یک گل کرده است

 

دل  رمیده ی ما را به چشم خود مسپار

سیاه مست چه داند که نگهبانی چیست

 

در چشم خرده بینان هر نقطه صد کتاب است

آن خال را به صد وجه تفسیر میتوان کرد

 

پیمانه ام ز رعشه ی پیری به خاک ریخت

بعد از هزار دور که نوبت به من رسید

***


برچسب‌ها: گزارش جلسه‌ شماره 911 به تاریخ 900411, کنفرانس ادبی, بررسی و نقدی پیرامون صائب تبریزی, تحقیق کورش جهانشیری
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۰ساعت 13:10  توسط بهمن صباغ‌ زاده  |