۶- شعر طنز؛ از چین بیاریم؛ ناصر فیض؛ گردآورنده علی اکبر عباسی
ناصر فیض در 2 خرداد سال 1338 در قم متولد شده و دارای مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی است. تا سال 1373 ساکن قم بوده و بعد از آن در تهران ساکن شده است، اولین تجربیات ادبی او مربوط به دوران دبیرستان وی میباشد، و اولین آثار چاپشدهاش چند رباعی در اطلاعات هفتگیی در سال 1365 میباشد، اولین کتاب چاپشدهاش، ترجمه اشعار و بیوگرافی 40 شاعر ترک در سال 1380 است که انتشارات مرکز آن را به چاپ رسانده است. اولین اثر وی"گزیدهی ادبیات معاصر"(سال1365) میباشد. املت دسته دار؛ 1384- دستهایم را برای تو میآورم؛ ترجمه - اگر کمونیسم بیاید؛ نویسنده: مظفر ایزگو؛ ترجمه - نامههایی به تارانتا بابو؛ نویسنده: ناظم حکمت؛ ترجمه، از آثار او میباشد. او وبلاگی دارد به نام املت دستهدار http://omlet38.blogfa.com/ که در آن به انتشار اشعار خود میپردازد.
او در مقدمهی این شعر نوشته است: "دوست خوبم استاد احمد (البته خودش هم به نظر مى رسد استاد است امّا اين استاد جزو فاميلى ايشان است و استاد استاد احمد هم كه زياد جالب به نظر نمىرسد مثل اين است كه بگوييم: هواپيماى با سرنشين دار!) شعرى دارد كه رديفش بود «از چين بياريم» استاد احمد پيش بينى كرده بود كه چه چيزهايى از چين خواهد آمد امّا به اين يكى فكر نكرده بود! اين كه روزى كارگر از چين بيايد. خدا به خير كند! وقتى از هر چهار نفر كه از كنار آدم رد مى شوند يكى چينى است چه جماعتى از چين به ايران خواهند آمد. جمعيت ما دم قيچى جمعيت آنهاست. دوستى تعريف مىكرد وقتى هياتى سياسى از لبنان به چين رفته بودند چينىها از جمعيت لبنان سوال مىكنند، لبنانىها كه به تعداد اشاره مىكنند، چينىها مىگويند: خُب همه را مى آورديد! اينها را گفتم كه توجيهى داشته باشم بر شعرى با رديف «چين» همين!
فقط اين مانده بود از چين رسد كارِگرِ چينى
همان كارِگران خوش قد و خوش منظر چينى
همان كارِگرى كه با برادرهاش هم شكل است
و هم شكلند با هم هر چه دارد خواهر چينى
همان كارگرى كه احتمالاً در پكن دارد
زمين و خانه و اهل و عيال و مادر چينى
همان كارگرى كه تيم محبوبش نمىبازد
و آسودهست از دست زبانش داور چينى
همان كارگرى كه در ضرورتها به ناچارى
براى هر چه اگزوز است دارد خاور چينى
همان كارگرى كه در زمين،اجداد داور را
حوالت مىدهد گاهى به شير سمْورِ چينى1
همان كارگرى كه دست و پا و سر اگر دارد
شبيه دست و پا دارد بدون شك سر چينى
همان كارگرى كه با چه منظورى نمىدانم!
چرا آورده اينجا با خودش يك همسر چينى؟!
در ايران انقلابى اقتصادى رخ نخواهد داد
مگر از چين بيايد لاستيك پنچر چينى
پس از اين نرخ هر چيزى كه بالا رفت، بالا رفت
براى آن كه از چين مىرسد بالابر چينى
اگر مشدى حسن امروز با ما بود بىترديد
حياط خانهاش پُر مىشد از گاو نر چينى
اگر هم اين ور او ناگهان از كار مىافتاد
برايش جور مىكردند از چين «اين ور» چينى
و هرگز گاو او - در فيلم - از دنيا نمىرنجيد
اگر مشدى حسن هم داشت كاه و شبدر چينى
چرا مشدى حسن؟! اينقدر آدم هست در دنيا
كه مرده گاوشان چون گاوهاى لاغر چينى
نمى دانم چرا مشدى حسن با گاو مىچسبد؟!
اگر مجبور هم باشم نمىچسبد خر چينى
عزيز كارگر! از چين كه مىآيى محبت كن!
براى آخر شعرم بياور آخر چينى
1- سمْوَر به ضرورت قافيه، محاورهاش آمد.
تاریخ نوشتن شعر در وبلاگ شاعر: سهشنبه 10 مرداد 1391
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 995 به تاریخ 920131, شعر طنز, شعر طنز فیض