4- شعر محلی تربت؛ گیله از زمنه (پریشو در بوریاباد)؛ استاد محمد مهدی تهرانچی
برای بهتر خواندن شعرهای محلی و دیدن اعراب آن به طور کامل، خوب است از خط هما (b homa) استفاده کنید و برای بازخوانی ادبیات کلاسیک هم خط دوات (b davat) مورد استفاده میگیرد. دوستان عزیز برای دانلود هر خط کافی است روی آن کلیک کنید. پس از دانلود دو فایل با پسوند ttf در اختیار خواهید داشت که آنها را باید به داخل درایو c؛ پوشهی windows؛ پوشهی fonts انتقال دهید. (c:\windows\fonts) پس از انتقال، این خطها (فونتها) در رایانهی شما قابل مشاهده خواهد بود.
این شعر یکی از آشناترین و قدیمیترین اشعار محلی تربت حیدریه است که بیشتر افراد کهنسال در تربت و روستاهای اطراف این شعر را در حافظه دارند. این شعر ساده و صمیمی بیشتر به نام پریشو در بوریاباد شناخته میشود و موضوع آن صحبت و درددل کردن دو پیرزن ساده به نام گلباجی و خالهسکینه است که با هم خواهر هستند و در صحبتهایشان از عجایب پیشرفت تکنولوژی در روزگار خود سخن میگویند و از تغییرات زمانه و عصر جدید شکایت دارند.
پِریشُو دِ بُورْیاباد پِلِّهی کُرسی دِ خَنَه
گُل بَجی لَم دایَه بو با خواهرش خَلَه سِکینَه
پریشب در بوریآباد (روستایی است در 6 کیلومتری جنوب تربت حیدریه به که با داشتن مزار شهره است؛ مزار در گویش خراسانی به محل دفن بزرگان و امام زادگان گفته میشود؛ این روستا مدفن امامزادهای به نام احمدالرضا است) در پای کرسی در خانه / گلباجی (باجی به معنای خواهر است) لم داده بود با خواهرش خاله سکینه.
گُل بَجی از دودِ قِلیو پِندِری
کُهّ و کُهِّ داشت و هِی گیلَه مِکِرد از زِمَنَه
گل باجی انگار (پنداری که در ادبیات کلاسیک هم سابقه دارد به معنای انگاری، گویی و گویا است) از (بر اثر) دود قلیان سرفهای میکرد (کُهّ و کُهّ از اسامی اصوات است به صدایی که از سرفه کردن بلند میشود نسبت داده میشود) و هی از زمانه گله میکرد.
سَرِشِر تیکو مِدا با خواهرش گُف: بَجی جو
مُو که رَفتُم دِگَه از ای روزِگارا دیوَنَه
سرش را تکان میداد و با (به) خواهرش گفت: خواهر جان / من که از این روزگاران دیوانه رفتهام (شدهام).
اَدِمای حالا دِگَه انصاف و ایمو نِدَرَن
نِه دِگَه هیچ کارِشا مِثلِ مُسِلمو مِمَنَه
آدمهای حالا دیگه انصاف و ایمان ندارند / نه دیگر هیچ کارشان مانند مسلمان میماند (شبیه است).
نونِ یَگ مَن یَگ قُرُن روغنِ یَگ مَن صد قُرُن
دِگَه از او اَرزونی هیچِّه مِبینی نِشَنَه؟
نانی یک من (سه کیلوگرم) یک قران، روغنی یک من (سه کیلوگرم) (اشاره به گرانیهای آنروزگار) / دیگر از آن ارزانی هیچ نشانهای میبینی؟
به شِکایت مِری از دستِ کَسِه به عَدلیَه
مِثلِ که وِرمِگیشا اُوسِنِهی کُلثوم نَنَه
به (برای) شکایت میروی از دست کسی به عدلیه / مثل - این است - که برمیگوییشان (میگوییشان، به آنها میگویی) افسانهی (قصهی) ننه کلثوم را. (درست نميدانم اوسنهی کلثوم ننه اشاره به اوسنهی خاصی است و یا منظور در اینجا به طور کلی قصه گفتن است)
هر جِوونِر مِبینی حالا دِگَه اَروا باباش
با پیَر و مَدَرِش لَفظِ قِلَم هی میشکینَه
هر جوانی را میبینی حالا دیگر ارواح بابایش (ارواح بابایش یک اصطلاح است که برای تحقیر به کار میبرند مثلا در موردی که شخصی بخواهد کاری خارج از حیطهی تواناییاش انجام دهد میگویند: "ارواح بابایش میخواهد فلان کار را بکند"؛ مثل آنچه در گویش معیار گفته میشود خیرِ سرش) / با پدر و مادرش هی لفظ قلم میشکند (به لفظ قلم سخن گفتن؛ به زبان نوشتاری سخن گفتن، کنایه از لهجهی شهری داشتن است).
کُت و شِلوار دِ بَرِش یَگ کُرامات دِ گِردَنِش
کُوشِ قِرمز دِ پاش و تِسبیحی یُم مِگِردَنَه
کت و شلوار در برش (تنش)، یک کراوات در گردنش / کفش قرمزی در پایش و تسبیحی هم میگرداند.
دِ جِوابِش سِکینَه سُلفِهیِ کِرد و چِنی گُف:
بَجی جان اَدَم بَیَد اینار دِ دنیا ببینَه
در جوابش (در جواب خواهرش گلباجی) سکینه سرفهای کرد و چنین گفت: خواهر جان آدم باید اینها را (اشاره به اوضاعی که در ابیات پیشین شرح داده شد) در دنیا ببیند.
مُو که از فِندایِ دوره، خَلَه جو، پاک پِکَرُم
که فِرِنگی اَخِرِش مَیَه دِگَه چِکار کِنِه
من که از فنهای (کلکها) دوران خاله جان کاملا (پاک در گویش تربتی و خراسانی قید حالت است به معنی بهتمامی، کاملا) پکر هستم / که فرنگی (خارجی) آخرش میخواهد دیگر چکار کند. (در مورد پیشرفت در صنایع)
رادیون رِ مِبینی، جعبِهیِ خوردِ بیش نیَه
پِچِشِر که تُو مِتی هَمسَرِ بلبل مِخَنَه
رادیو را میبینی، جعبهی کوچکی بیش نیست / پیچش را که تاب میدهی همسر (همسان) بلبل میخواند.
چراغای بَرقِرُم، اِی خَلَه، فِکِرش رِ بُکُو
دِ کوچَه روشَن مِرَه از زورِ نفت کَرخَنَه
چراغهای برق را هم، ای خاله، فکرش را بکن / در کوچه روشن میرود (میشود) از (در اثر) زور (فشار) نفت کارخانه.
مو که فِکرُم چِنیَه که مونِ سیما قال دَرَه
روغِنا اَز مونِ سیم میَه چِراغِر مِگِرَنَه
من که فکرم چنین است که میان (داخل) سیمها (مراد سیمهای برق است) قال (سوراخ) دارد / روغها (مراد روغن چراغ است) از آن میان (اشاره به سوراخ فرضی داخل سیمهای برق) میآید، چراغها را میگیراند. (در خراسان به روشن کردن چراغ گیراندن و خاموش کردن آن کُشتن میگفتهاند، به صورت امری میگویند: چِراغِرْ دَگیر یعنی چراغ را بگیران)
مِردُمای ای زِمَنَه هر کارِشا با اُتُورَه
جای گُو دِ بیَوو اُتُور زِمینار مِرَنَه
مردمهای (آدمهای) این زمانه هر کارشان با اتول (ماشین) است / جای (به جای) گاو در بیابان اتول (ماشین، اشاره به تراکتور) زمینها را میراند. (راندن از اصطلاحات کشاورزی است که به گویش تربتی رُندَن گفته میشود و به معنی شیار کردن زمین است)
وَرگُمِت، اِی بَجی جو، حضرتِ صاحب الزِمو
به گِمونُم که دِگَه هَمی روزا ظُهور کِنَه
برگویمت (بگویمت، به تو بگویم) ای خواهر جان حضرت صاحبالزمان / به گمانم که دیگر همین روزها ظهور کند.
محمد مهدی تهرانچی
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 996 به تاریخ 920207, شعر محلی تربت, شعر محلی تهرانچی, پریشو در بوریاباد