زندگی و شعر سید علی اکبر ضیایی به قلم بهمن صباغ زاده
استاد علی اکبر ضیایی که در شعر «ضیا» تخلص میکند، از شاعران پیشکسوت تربت حیدریه و از قدیمیترین شاعران انجمن شعر و ادب قطب است. از همان اولین جلساتی که در انجمن قطب شرکت کردم (سالهای ابتدایی دههی هشتاد) افتخار آشنایی با ایشان و شنیدن شعرشان را یافتم. آقای ضیایی هر شنبه در جلسات حضور پیدا میکردند و با صحبت راجع به شعر و شعرخوانی، جوانها را راهنمایی میکردند.
سید علی اکبر ضیایی در دومین روز از دومین ماه سال ۱۳۱۷ در محلهی حُسنی تربت حیدریه به دنیا آمده است. پدرش مرحوم سید محمد ضیایی از بزرگان شهر بود و در آن زمان جزو اولین فرهنگیان و معلمان تربت حیدریه محسوب میشد. او که کوچکترین فرزند خانواده بود کودکی را در خانهباغ پدری و بازی با همسالان گذراند و بعد مثل اغلب کودکان در آن زمان تحصیل را در مکتبخانه شروع کرد.
هشت ساله که شد پدرش او را برای ثبت نام به دبستان بیهقی برد. سید علی اکبر با معلوماتی که در مکتبخانه کسب کرده بود در آزمون ورودی کلاس دوم قبول شد و بعد تا کلاس چهارم را در دبستان بیهقی ماند. کلاس پنجم را در مدرسهی سهیلی و کلاس ششم را هم در مدرسهی گُل گذراند. پس از اتمام دورهی دبستان، او در دبیرستان قطب ثبت نام کرد و کمتر از یک سال را در این دبیرستان گذراند اما به این خاطر که دوست داشت وارد بازار کار شود و به اصطلاح امروز دستش به جیب خودش برود تحصیل را رها کرد.
بعد از ترک تحصیل سید علی اکبر برای کار به نزد برادر بزرگترش سید محمود میرود و در مغازهی قصابی او مشغول به کار میشود. سالهای نوجوانی سید با عشق به خوشنویسی و نقاشی گره میخورد و در نقاشی سیاهقلم استعدادی از خود نشان میدهد. برای تعلیم خط نزد سید محمد قاسمی میرود و سعی میکند در کنار کارهای روزمره از یادگیری ریزهکاریهای خوشنویسی غفلت نکند.
حدود سال ۱۳۳۴ سید علی اکبر که هفده سال بیشتر نداشت برای خدمت نظام داوطلب شد. علیرغم سن کم با اصرار زیاد توانست رخت نظام به تن کند و به ارتش بپیوندد. سالهای خدمت در ارتش در شهرهای مختلفی گذشت و به واسطهی خط خوش در ارتش هم بیشتر در واحدهای فرهنگی مشغول بود. دانشگاه نظامی از دیگر مراحلی بود که جناب ضیایی در ارتش گذراند و بعد برای ادامهی خدمت به زادگاهش تربت حیدریه برگشت. سالهای آخر خدمت در سمت مسئول فروشگاه اتکا مشغول بود و نهایتا بعد از سی و یک سال خدمت صادقانه در ارتش و وزارت دفاع بازنشته شد. بعد از بازنشستگی به علاقهی همیشگی یعنی خوشنویسی برگشت و در خیابان ابوذر تربت حیدریه مغازهی تابلونویسی باز کرد و سالها انیس رنگ و نقش و خط بود.
جناب ضیایی سرودن شعر را از سالهای نوجوانی شروع کرد اما شعرش در معرض قضاوت کسی قرار نگرفت و در جایی خوانده نشد. اشعارش در آن زمان محدود میشد به چند دفترچهی شعر که در خلوت برای دل خودش مینوشت. جناب ضیایی خاطرهای شیرین دارد از اولین جرقههای شعر در زندگیاش و چنین نقل میکند «در سالهای نوجوانی محرمها در هیات ابوالفضلی نوحه میخواندم. در یکی از این مراسم، وسط نوحهخوانی متوجه شدم که کاغذ نوحه نیست و من هم بداهه شروع کردم به همان وزن شعر گفتن و بد هم از کار درنیامد. بزرگترها که متوجه قضیه شدند بعد از مجلس تشویقم کردند»
اولین شعری که آقای ضیایی به عنوان شاعر و در جمع خواند برمیگردد به دوران انقلاب اسلامی و دیماه سال ۱۳۵۷، انقلاب در تربت حیدریه در نهم دیماه ۱۳۵۷ به پیروزی رسید و ارتش به مردم پیوست. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در پایتخت و در بحبوحهی انقلاب، مراسمی از سوی انقلابیون در مسجد جامع تربت حیدریه برگزار شد. آقای ضیایی در آن تاریخ به عنوان شاعر پشت میکروفن رفت و شعری را که برای انقلاب و امام خمینی سروده بود برای جمع قرائت کرد که مورد تشویق بسیار از سوی مردم قرار گرفت.
اشعار انقلابی جناب ضیایی و استقبال مردم از آن باعث شد کم کم سید علی اکبر ضیایی به عنوان یکی از شاعران شاخص استان شناخته شود و در دههی شصت به مناسبتهای مختلف در شهرهای مختلف استان دعوت به شعرخوانی شود. اشعار وی به مناسبتهای مختلف که غالبا مذهبی و انقلابی بودند از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی ایران پخش میشد.
دههی شصت از یک جهت دیگر هم در رشد شعر ضیایی مهم بود. آقای آشنایی رئیس ادارهی فرهنگ و ارشاد شهرستان تربت حیدریه با جناب ضیایی آشنا شد و او را به انجمن شعر و ادب قطب و شادروان سید علی اکبر بهشتی معرفی کرد. جلسات انجمن شعر قطب در آن زمان دوشنبهشبها برگزار میشد و هر دوشنبه آقای ضیایی در جمع دوستان شاعرش مینشست و شاعران تازهترین شعرهای خود را برای هم میخواندند. این موانست و دوستی دههها ادامه داشت تا اینکه سالهای اخیر آقای ضیایی از جمع یاران جدا افتاد و ساکن مشهد شد و اکنون مجاور حرم رضوی روزگار میگذراند.
شعر ضیایی شعری روان، ساده و صمیمی است که معمولا بدون حاشیه و مستقیم سراغ موضوع اصلی میرود. در غالب اشعار جناب ضیایی مخاطب با شعر موضوعی سر و کار دارد یعنی به راحتی میشود فهمید که این شعر در چه تاریخی و به چه مناسبتی سروده شده است. این شاعر همشهری در راه شاعری قالبهای مختلفی را آزموده است اما غزل در اشعار وی جایگاه ویژهای دارد. از غزل که بگذریم مثنوی، رباعی، قطعه و حتی قالبهای مهجورتری مثل ترکیببند و ترجیعبند و مسمط هر کدام در دیوان ضیایی جای خود را دارند. از دیگر بخشهای مهم دیوان ضیایی اشعار گویشی وی است. ایشان از همان ابتدای شاعری پیروِ مرحوم تهرانچی و محمد قهرمان شعر گفتن به لهجهی تربتی را هم خیلی دوست داشتند و اشعار گویشی خوبی را در دفتر و دیوان خود ثبت کردهاند.
استاد ضیایی در پاسخ به این پرسش که از شاعران قدیم و جدید کدام را بیشتر میپسندید، میگوید «از شعر معاصران شعر دو شاعر همروزگار و همشهری شادروانان ذبیح الله صاحبکار و محمد قهرمان را میپسندم و از شعر قدما هم حافظ و سعدی را خیلی دوست دارم».
جناب ضیایی با شعر نو شاعران امروز و مخصوصا شعر سپید چندان بر سر مِهر نیست. ایشان معتقد است شعر سپید علیرغم همهی سر و صدایی که کرد کمکم دارد عقب مینشیند و امروز هم شاعران جوان و هم مخاطبان شعر بیشتر به قالبهای کلاسیک برگشتهاند و مخصوصا در غزل با قدرت به مسیر خود ادامه میدهند.
از آقای ضیایی از جایگاه شعر در روزگار معاصر میپرسم و اینطور جواب میشنوم «شعر امروز نیازمند حمایت جدی است، گاهی کسی پیدا میشود که در سطح کلان مثلا وزارتخانه برنامههای خوبی برای شعر در نظر میگیرد و مدتی کوتاه شعر جان میگیرد اما به طور کلی شعر مطرود و معطل مانده است و حامی ندارد»
از آثار چاپ شدهی استاد سید علی اکبر ضیایی میشود به آوای دل (۱۳۷۳)، سیمرغ خیال (۱۳۸۰)، نالهی زنجیر (۱۳۸۳)، بیکران عشق (۱۳۸۵) و دروازهی وصال اشاره کرد، علاوه بر این چهار دفتر شعر دیگر آماده چاپ دارند. از مهمترین فعالیتهای سالهای اخیر ایشان منظوم کردن ترجمهی فارسی قرآن مجید در ۲۱۰۰۰ بیت است که بیش از ده سال روی آن زمان گذاشتهاند و اینک آمادهی چاپ است. برای ایشان آرزوی طول عمر همراه با سعادت و سلامت دارم.
در ادامه نمونههایی از اشعار استاد سید علی اکبر ضیایی را با هم میخوانیم:
خماریام ز سبوی لبان یار شکست
طلسم غصه به حرزِ رُخِ نگار شکست
دمید از افق عشق آفتاب امید
به آب رودِ اَمَل، سدّ انتظار شکست
گشوده شد در توفیق با کرشمهی دوست
به یُمن او، کمر چرخ کجمدار شکست
چنان فتاد گشایش به کار بستهی من
که قلب اهرمن از لطف کردگار شکست
به عهد خویش وفا کن، که در زیان افتاد
هر آنکه خورد شراب و ایاغِ یار شکست
نهال عشق تناور به آب احسان کن
که نخل بیثمر از باد فتنهبار شکست
منه به دوش کسی بار خود، ضیا، بیمزد
که ای بسا کمر و شانه زیر بار شکست
***
بیکرانه دلم از جور زمان طوفانی است
آسمان شب دلتنگی من بارانی است
کاخ آمال و امیدی که به من جان میداد
چون خرابات مغان در خطر ویرانی است
بندیِ قالب تن را مگر این درد کم است
که به کنج قفس رهگذران زندانی است
من چو خار و خسِ افتاده به چنگ یارم
که دوان در ره سرگشتگی و حیرانی است
باید امروز به همدردی دل برخیزم
که جز این هر چه کنم در خط نافرمانی است
بیرضای دل اگر دست به کاری بزنم
سر و کارم به کجاندیشی و بیبرهانی است
گل لبخند به لب گر که نمیبندد نقش
سببش حملهی نیروی غم پنهانی است
کار دنیا بهجز از ماتم و غم نیست ضیا!
فکر زاد سفری کن که رهش طولانی است
بهمن صباغ زاده
بهمنماه ۱۳۹۹ تربت حیدریه
منبع این نوشته مصاحبه با شاعر در بهمنماه ۱۳۹۹ است.
برچسبها: شاعر همشهری, زندگینامه شاعران تربت حیدریه, تربت حیدریه, شاعران تربت حیدریه