سیاه‌مشــــــــــــــــــــــــــــــــق

گزارش‌های بهمن صباغ زاده از جلسه‌های شعر

هوای تازه
زینب ناصری

زینب ناصری
زینب ناصری

در گوشی‌اش «قلبم» نوشته
مامان من اسم پدر را

یک قلب خیلی سرخ و زیبا
چسبانده روی عکس بابا

وقتی که قلبش می‌زند زنگ
مامان من خندان و شاد است

با ناز و عشوه می‌زند حرف
عشقش به بابایی زیاد است


#پیام_ولایت
#هوای_تازه
#زینب_ناصری
#شعر_کودک

کانال تلگرامی ما

https://t.me/anjomanghotb

عکس‌ از احسان محسن زاده، آرشیو انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه به تاریخ شنبه ۱۴۰۳/۰۶/۱۰ در اقامتگاه بومگردی تهمینه


برچسب‌ها: زینب ناصری, پروانه ناصری, هوای تازه, پیام ولایت
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۳ساعت 11:49  توسط زینب ناصری  | 

در صفحه‌ی فرهنگ و هنر شماره‌ی ۱۹۷ پیام ولایت که در ۱۸ آبان ۱۴۰۲ منتشر شده، در بخش هوای تازه یک شعر زعفرانی می‌خوانید از زینب ناصری

زینب ناصری
زینب ناصری

تو گُلِ زعفرانی
میونِ دستِ آبان
سوسنی و بنفشی
سوغاتیِ خراسان

تیجای قرمز تو
شبیه شعله گرمه
پیراهن بنفشت
برات لباسِ نرمه

برای چیدنِ تو
دلم شده هوایی
تو سرِ من می‌چرخه
ترانه‌ی نوایی

طلای سرخ ایران
تو بیست و چار عیاری
توی جهان تکی تو
مایه‌ی افتخاری

زینب ناصری
زینب ناصری

#هوای_تازه
#زینب_ناصری

پی‌نوشت:
پرچم‌های گل زعفران را در لهجه‌ی محلی «تیج» (tij) می‌گویند.

کانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb


برچسب‌ها: بهمن صباغ زاده, زینب ناصری, شاعران همشهری, شعر زعفران
+ نوشته شده در  دوشنبه ۶ آذر ۱۴۰۲ساعت 12:19  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

در صفحه‌ی فرهنگ و هنر شماره‌ی ۱۸۴ پیام ولایت که در ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ منتشر شده، در بخش هوای تازه شعری می‌خوانید از شاعر نوجوان همشهری خانم زینب ناصری.

زینب ناصری
زینب ناصری

می‌بینی اشکامو
این آخرین باره
اخماتو جمعش کن
قلبم شده پاره

از چشمم افتادی
همراه با اشکام
دیگه ترک خورده
این عشق بی‌فرجام

می‌رم، نمی‌مونم
این بهترین کاره
می‌خوام برم اما
قلبم نمی‌ذاره

می‌شم یه دیوونه
قلبم یه بیماره
اکسیر عشقت رو
از من طلبکاره

حالا منم موندم
با قلب دیوونه‌م
پامو بذارم روش؟
نه! نه! نمی‌تونم!

#زینب_ناصری

#بهمن_صباغ_زاده

#شاعران_همشهری

#پیام_ولایت

پی نوشت:

عکس‌ از آرشیو انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه به تاریخ یک‌شنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۳
این چهارپاره از اولین اشعار خانم زینب ناصری است.

زینب ناصری
زینب ناصری

کانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب 👇
https://t.me/anjomanghotb


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, پیام ولایت, شاعران همشهری
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۲ساعت 10:43  توسط بهمن صباغ‌ زاده  | 

زهرا آرین نژاد
عنوان

دو غزل برای امام زمان (عج)

۱) آمد برای بار هزارم جواب فال
روزی رسیده می‌شود این سیب‌های کال

آن روز روز خوب ‌و قشنگی است بی‌گمان
وقتی ز شوق آمدنش می‌زنند بال

وقتی که سبز می‌شود این زردهای فصل
وقتی که نور می‌دهد این روزهای سال

یک عمر در تمام غزل‌های ساده‌ام
از عشق و انتظار و رهایی زدم مثال

ای عصرهای آخر هفته دلم خوش است
یک صبح جمعه می‌رسد آن لحظه‌ی وصال

آن باغبان می‌آید و باران می‌آورد
آخر رسیده می‌شود این سیب‌های کال

۲) وقتی بیایی از دل من شور می‌بارد
واژه به واژه شعر من پُرشور می‌بارد

با گام‌های سبز تو ای منجی عالم
از هر کجای کشور من نور می‌بارد

از تاک‌های منتظر با مقدمت آقا
شاخه به شاخه بی‌امان انگور می‌بارد

وقتی بیایی آسمان از شوق بی‌پروا
از بلخ و ری تا شهر نیشابور می‌بارد

اصلا به یُمن مقدمت از آسمان آن روز
آیه به آیه سوره‌ی «والنور» می‌بارد

یک صبح جمعه صبح ندبه صبح آزادی
وقتی بیایی از دل من شور می‌بارد

#زهرا_آرین_نژاد
#هوای_تازه
#پیام_ولایت

کانال تلگرامی انجمن ستاره قطب👇
https://t.me/anjomanghotb

عکس از آرشیو انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۱۰/۲۵


برچسب‌ها: زهرا آرین نژاد, پیام ولایت, هوای تازه, زینب ناصری
+ نوشته شده در  دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲ساعت 12:16  توسط زینب ناصری  | 

زهرا آرین نژاد

گذشته مثل باغی شعله‌ور آب از سرم امشب

میان کوره می‌سوزد چرا سرتاسرم امشب

شبیه شاخه‌های خسته‌ی یک ذهن درگیرم

نشسته کفر و ایمان در تمام پیکرم امشب

جنوب داغ لب‌های تو آن‌سو، آسمان این‌سو

خدایا از کدامین عشق باید بگذرم امشب؟

به روی سایه‌ی شک و یقین گیسو پریشان کن

بزن با خیل مژگانت به سیم آخرم امشب

مرا از کوچه‌های سرد و سر در گم رهایی ده

بزن زنجیر سنگینی به پای باورم امشب

مرا کافر کن و پیغمبرم شو هر چه باداباد

بسوزان با دو چشم شرقی‌ات بال و پرم امشب

میان این همه مرثیه‌ی باران و بی‌آبی

نمی‌دانم چرا زیبای من شاعرترم امشب

دوباره آسمان برقی زد و حال مرا پرسید

خدایا از کدامین عشق باید بگذرم امشب؟

#زهرا_آرین_نژاد

#هوای_تازه

#پیام_ولایت

کانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت: عکس از آرشیو انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۰۸/۲۱ در کتابخانه‌ی شهید بهشتی


برچسب‌ها: زهرا آرین نژاد, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 17:31  توسط زینب ناصری  | 

هوای تازه

نازنین مرادی
نازنین مرادی

پیش پای آرزوهای محال کودکی

خنده و لبخندهای بی‌صدا امضا نشد

ما که از نسلی ترک‌خورده به دنیا آمدیم

نوجوانی قسمت ما بود سهم ما نشد

تارِ رویاهایمان را با هزاران آرزو

اشتباهی لای موهای پریشان بافتیم

هر خیابان یک مسیر از انتهای زندگی‌ست

کوچه‌ای بن‌بست ما از این خیابان ساختیم

ما به فرداها گره خوردیم اما این طناب

ریسمان کهنه و پوسیده‌ای در چاه بود

زندگی‌مان در گلوی داستانی گیر کرد

آخر این قصه جای حرف پایان آه بود

#نازنین_مرادی

#هوای_تازه

#پیام_ولایت

کانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb

عکس از آرشیو انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۰۶/۱۹


برچسب‌ها: نازنین مرادی, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 17:25  توسط زینب ناصری  | 

محمد مقدسی
محمد مقدسی

مُویُم نامردِ نامِردایْ زِمَـْنَه

مُو تُر بِدبخت مُنُم مُفتی دِ خَـْنَه

اَگِر رِفتَه رِفیقُم زار رِفتَه

اَگِر دکتر بویَه بیمار رِفتَه

اَگِر شُو۪ا دِ خُو۪ دَم رو طِلا ری

چُنو بِدبخت مُنُم تُر که تِبا ری

چُنو وَردَرُم از سر مُو کُلاتِر

کُنُم بَلِّ صدایْ خاور صداتِر

مُنُم تار و خمار و گَو۪ چِشاتِر

مِنی گم خَنَه‌تِر و جا بِچاتِر

مُو رنگُم زَردَه، وِر بَعدِش سیاهَه

خِدِی هر که رِفِق رُم او تِباهَه

اُمِد دَرُم بِفِهمی که کیُم مُو

رِفِق و همدمِ مردِ نیُم مُو

مُو تِریاکُم، مُو تِریاکُم، مُو تِریاک

مُنُم شاهِر مُو یَک معتادِ بوناک

مُو تِریاکُم مِگیرَن از مُو مورفین

از آمریکا بگیر تا ژاپن و چین

همه‌یْ دنیا به مُو محتاج رِفتَن

وُ بَعضا هُم اَرِب‌قیقاج رِفتَن

مُو دارو بویُم و رَفتُم مخدّر

وُ رو کِردُم مُو کِم‌کم عرضه‌هامِر

مُر اوّل وِر سر سِنجاق کِردَن

وُ سیمِر دَم اَلُو۪ هی داغ کِردَن

مُچُسبُندَن و هِی جیزجیز کِردُم

وُ کِم‌کم غِیرَتِر ریزریز کِردُم

شماها کِم‌کِمَک راهار شناختِن

وُ منقل، اَمبُر و بافور ساختِن

نِرَفتِن نَعشَه از تِریاکِ پختَه

گِریفتِن شیرِه‌ی تِریاکِ سُختَه

نِکِردِک بَعضِهار سِر دودِ تریاک

کوکائین کِردَه دَم کَسِه‌یْ سرش خاک

تو که دَم زِروِرَق کِردَه، مِتی گَل

اَزی کار بیترَه بافور و مِنقَل

کریستال و کِراک و گَرد و شیشَه

مِنَه پودَه تِنَه و برگ و ریشَه

حَشیش و پیپ و سیگار و چِلیمِر

اُجاق و مِنقَل و پِکنیک و سیمِر

وَخِز گم کُ تِمُم نَعشِه‌جاتِر

دِ هم کن او غُل و زِنجیرِ پاتِر

اَگِر وَرگَن بِرارت تیر خُوردَه

بِچَه‌ت از دشمنِت شِمشیر خُوردَه‌

وُ یا که مادرِت الآن مِمیرَه

زنِت رِفتَه طلاق از تو بِگیرَه

مِگی خاب! تا همی بَستُم تِمُم رَه

مِمیری تو اَگِر دودِ حُرُم رَه

اَگِر ترک و اَگِر کرد و بلوچی

مُو غولم، تو دِ بَرجُم یک مَروچی

مُر اندَزِه‌یْ نُخُود چِسبُندَه وِر سیم

اَگِر رُستم بَشی تُر مُو مُنُم نیم

تو پِندَری کیی که مُور کِنی داغ؟

مُو کِردُم صد هزار تا بَلِّ تُر قاق

مُو کِردُم خلقِ دِنیار خاک وِر سر

مُو دایُم مِلک و اُو۪ و خَنِه‌هار پر

مُو رد کِردُم تریلی‌هار بَم زور

وِرَم لولَه و قالِ تنگِ بافور

رِفِق! دل بِکّن از مُو، تُر مُنُم خار

مُنُم دَم رو سرِت دنیارْ آوار

مُنُم قِل مُو کِلَوِه‌یْ زندگی‌تِر

که بُفروشی تو توشلایْ بچّگی‌تر

هدر کِردَه تو آبروتِر خِدِیْ مُو

مِتی خَلَه و خَلوتِر بِرِیْ مُو

تو دَم خَنِه‌یْ بِرارت جا نِدَری

و جایِ دَم دلِ بابا نِدَری

اَگِر دزدی دِ خَنِه‌یْ هر که بویَه

کِلیکاشا فِقَط وِر تو نِشویَه

وَخِز غیرَت کُ تِرقَز تِه دِ مِیدو

وُ بُگذار دستِتِر وِر اِینِه زَنو

وِرَم سوزَه هَمو که تُر تِبا کِرد

هَمو اوّل خِدَم تُر آشنا کِرد

تو وَرگُ «یا علی!» وِر پا خِز ای دوست

اَتیشایْ عالَمِر وِر ما رِز ای دوست

#محمد_مقدسی

#هوای_تازه

#پیام_ولایت

#اعتیاد

کانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb


برچسب‌ها: محمد مقدسی, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 17:17  توسط زینب ناصری  | 

آمنه فرامرزی نژاد
عنوان

کنار پنجره‌ی آخرین شب پاییز

شروع قصه‌ی آشوب چشم‌های کبود

تو شهرزاد غزل‌خوان شهر من بودی

در آن شبی که برایم هزار و یک شب بود

کنار پنجره بودی، دو سیب سرخ و انار

کتاب خواجه‌ی شیراز و راز و دلتنگی

بیا ز تاک غزل شربتی شراب آور

ببر مرا و رها کن از این شب سنگی

«ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است»

چه فال تلخ و غریبی، ببخش بانو جان!

ورق بزن و برو سمتِ فصل تازه‌تری

دلم گرفته از این حجم درد بی‌درمان

تو مکث کردی و آن شب زمان ز پا افتاد

زمین به خلسه فرو رفت، مست شد چرخید

چه رازهای مگویی که فاش و رسوا شد

انارِ سفره‌ی یلدا به بغض من خندید

سکوت کردی و من در جهان خود ماندم

کتاب بسته شد و قلب عاشقم لرزید

کنار دست تو حافظ غزل‌سرایی کرد:

«معاشران گره از زلف یار باز کنید»

#آمنه_فرامرزی_نژاد

#هوای_تازه

#پیام_ولایت

کانال شاعران ستاره قطب در تلگرام👇

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت: عکس از آرشیو انجمن قطب انتخاب شده است.


برچسب‌ها: آمنه فرامرزی نژاد, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 17:12  توسط زینب ناصری  | 

سیدعلی منصوری
عنوان

برگ‌ها از شاخه‌های لاغرم بر باد رفت

در هیاهوها دل خوش‌باورم بر باد رفت

متن اشعارم شبیه خنده‌ی تلخ تو شد

شادی‌ام در شعرهای دفترم بر باد رفت

مادرم روزی برایم گریه کرد و بعد هم

روز های خوب ذهن مادرم بر باد رفت

در مسلمانی خود گاهی مردد می‌شوم

مذهبم برجاست اما باورم بر باد رفت

«آمدی جانم به قربانت» ولی حالا که من

در فراق شانه های تو سرم بر باد رفت

#سید_علی_منصوری

#هوای_تازه

#پیام_ولایت

کانال انجمن شاعران ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb

عکس از آرشیو انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۱۱/۰۸


برچسب‌ها: سیدعلی منصوری, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 17:4  توسط زینب ناصری  | 

معین جلالی
عنوان

به شب بوسیدمت

در مردمک‌های به چشمِ شعله‌ات موزون

در آن تاریکِ مه‌اندودِ با هر روشنی دشمن

تو می‌افروختی آتش

به حوض سرخ لب‌هایم

تنت در آتش سودای من سوزان

فروزان‌تر ز هر نوری دو چشم مست میگونت

پریشان چون دلم در تن، شب زلفت

دمادم رهزن سرخینه‌پوش تو، سبک می‌زد به راه پیچ‌درپیچ نفس‌هایم

غریق شعله‌ی دریای تو در زورق بشکسته‌ی لب‌ها

فرودم‌بسته با خود راز می‌گفتم

«چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون»

الا ای شعله‌ی تیزِ شبانگاهی

تو را از شاخه‌ی پاک نگاهت باز می‌دارم

تویی آن تک‌درخت وادی سینا

به شب روشن‌تر از خورشید دل لٰکن درخت سبز روزان جدایی‌ها

تویی ای همنشین دل

تو ای خورشید!

#معین_جلالی

#هوای_تازه

#پیام_ولایت

کانال انجمن شعر ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb

عکس از آرشیو انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۱۱/۰۸


برچسب‌ها: معین جلالی, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 16:59  توسط زینب ناصری  | 


زهرا آرین نژاد
عنوان

فراهم می‌کند با مَقدمش خوشحالی ما را

کسی که خوب می‌داند پریشان‌حالی ما را

کسی می‌آید از شرقی‌ترین سمت غزل‌خوانی

به هم می‌ریزد این اندیشه‌ی پوشالی ما را

کسی که با دو دست مهربان خویش خواهد شست

تهِ آن کوچه‌ی بن‌بست بداقبالی ما را

کسی که با دو دست مهربانش جمع خواهد کرد

شبی از کوچه‌های درد، دارِ قالی ما را

و بعد از این همه پاییزهای سرد و طولانی

شکوفا می‌کند این جمعه‌های خالی ما را

#زهرا_آرین_نژاد

#هوای_تازه

#شعر_مهدوی

#پیام_ولایت

کانال شاعران انجمن ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb

عکس از آرشیو انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۱۲/۰۶


برچسب‌ها: زهرا آرین نژاد, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, شعر آیینی
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 16:42  توسط زینب ناصری  | 


علی اکبر عباسی
عنوان

شُوِسردِ زِمِستو تا سِحَر رَف

گُلِ اَفتُو ز پوشتِ کو به در رَف

به دَر رَف تا که از تِغ نِـْشِ اَفتُو

دِ لرز و لِقوَه رَف چِلَّه به یِگ‌هُو

اَتیش اُفتی مِگی از چُخت آسْمو

به جونِ خِرمَنِ پُمبَه‌یْ زِمِستو

سِوارِ خر رِسی از راهْ (نوروز)

خِدِیْ ریشِ سِفِـْد و کِلپِچِ سُوز

گِذیشتَه اِینِه‌یِ دَم رویِ شَـْنَه

می‌ییَه و مِرِخصَه و مِخَـْنَه

سلامِ وِر سِه‌قُلَّه کی و پِش‌کو

جِوابِ اور دایَن سِه‌بِرارو

هَفَش مَن خارِ خوشک و چِرخَه جَم کی

بِساطِ چای و قِلیونِر عَلَم کی

مِـْخِ اُوسارِ خَرْشِر وِر زِمی کُفت

نِگا وِر چِلِّه‌خوردی کِرد و وِرگُف

تو که نِه برفِ دَْری و نِه بارو

هَمو بیتَر که وَرگِردی اَزین‌چو

دِ این‌جِه اَستی‌یِی بی‌فِیدَه وِر لیک

خا نِمتَـْنی که وَرجیکّی فُروجیک

تا چَشم چِلَّه رَف خیرَه به نوروز

کِشی از کُرقِ دل آهِ جِگِرسوز

چُِنو که برفِ جونِش پاک اُورف

دِ قَر رَفت و دِ پوشتِ تِـْغ دِ خُورف

دِ مینِ شِـْلَه و کو پیچیَه بو

صدایْ قِلیو و دود و دَمِ قِلیو

شرو کِردَن به خُوندَن دِ سَرِ پَل

چُغوک و سوسِلینگ و توهی و جَل

اَمَه یادُم به یِک‌هُو از سِمِندَر

هَمو وَخ که دِ کوهایِ فِهَندر

دِ او وِر تَر دِ پوشتِ قُلِّه‌یِ کو

عَروسی بو مِگی، ساز و دُهُل بو

دُهُل‌زَن پَـْیَه و دوسَزِه‌زَن باد

دِ بَـْزی رِفتَه بویَن گُندمایْ شاد

نِگا کُ وِر دِرِختایْ باغِ پِش‌کو

سِفِددال و چنار و سُور و نَـْجو

هَمَه‌شا وِر قِطار و وِر رِدیفَن

هَمَه از دَم غِزِل‌خویَن، غِزِل‌خو

عروسیَه دِ نوروزگاه انگار

مِرِخصَه بِـْدِ مِجنو دِ لُو جو

کِمَر خم کِردَه تاک و دِس‌به‌سینَه

خوش‌آمد وِرمِگَه دایِم به مِهمو

دِ سَرْ مِجلِس نِشِستَه بَلِّ خانِ

عمو نوروز پیرِ جِرق و جُمبو

کُت و شِلوارِ سُوزِ رِخ‌رِخی‌شِر

دِ بَر کِردَه و اَستیدَه دِ مِیدو

مِخَـْنَه خطبِه‌یِ عقدِ عروسی‌ر

مِتَه یَک رونِمَـْیی او به هر دو

تا که وِرگُف عروس باغ: بَعلِه

هَمَه شاباش رِختَن وِر سرِ او

به هَم رِخت او رِدیفِ دوقِطارَه

به پا رَف رقصِ وِردورَه دوبَرَه

مثالِ بره‌های از گلَّه سیوا

که بُفتَه چَشمِ‌شا وِر مَـْدِراشا

گِلِه‌یْ بادِ بِهار از دَمَنِ کو

دِ خِز رَف وِر حدِ دشت و بیابو

دِرِختا دست‌ِشا دِ دست هم بو

دِ بَـْزی بویَن و رقصِ حَتَم بو

دِرِختایْ بِـْد به سازِ باد و بِیدَم

مِکِردن رقصِ چُوبَـْزی خِدِیْ هم

درختِ سینجَد و سِـْب از شکوفاش

مِرِختن وِر سرِ داماد شاباش

هَمو بادِ که وِرخِست از سَرِ کو

مِرِخت از دَمَنِش بویِ اَویشو

اَمَه داماد و یَک چَرخِ زَه از نُو

گِریف دستِ عَروسِر دِ میَندو

به فَنِّ جُمبل و جادوگِری، کی

دِ هر انگشتِ او صد تا کِلیکی

کِلیکی که از الماسَه نِگینِش

نِگینِ که عَقیقُم هَس دِ مینِش

به یِک‌بَـْره بِلَن رفت از هَمَه‌جا

صدا و بُنگِ شاباشِ دِرِختا

تا وِرخِست از سرِ جا بادروفَه

هوا یک‌دَفَه رَف پور از شکوفه

رِسی از یارْ دِستِنبو به دستُم

که مُو از بوی دِستنبوشْ مَستُم

سِمِندر مستْ از بویِ بهارش

اَمَه اِنشَست دَم چَـْرِه‌یْ نِگارش

صدا زَه بَم زِبونِ بی‌زِبَـْنی

وَخِز بسَّه دگَه نا‌مِهربَـْنی

قِرارِ ما نِبو که بی‌وِفَـْیی

قِرارِ ما نبِو اِقذِر جِدَْیی

وَخِز از جا که عیدَه، عیدِ نوروز

تِمُم رَف برف و سِرما و یَخ و سوز

دِرِختا از شکوفَه شِتِّه‌بَن رَف

تَهِ نوروزگاها شِستِه‌کَن رَف

نِهالِ سِـْب که ما کیشتِم خِدِیْ هم

مَیَه میوَه بِتَه امسال کِم‌کَم

درختِ سِـْب شکوفَه وَختِ دَْره

تو رِ اِی گُل به یادِ مُو میـْرَه

مُگم وَرخِز نِگا کُ اِی سِمِندر

گُلُو تورِ عروسی کِردَه وِر سر

وَخِز از جا که مِیدونِر بِگردِم

هَمِه‌یْ کوه و بیَـْبونِر بِگردِم

بِرِم جایِ خِدَت که غم نِبَـْشَه

دلِ پورغصَّه و مَـْتَم نِبَـْشَه

نوروز ۱۴۰۲؛ تربت حیدریه

#علی_اکبر_عباسی

#هوای_تازه

#بهاریه

#سمندرخان_سالار

#شعر_گویشی

#تربت_حیدریه

#پیام_ولایت

کانال انجمن شاعران ستاره قطب​​​​​👇

https://t.me/anjomanghotb


برچسب‌ها: علی اکبر عباسی, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 16:31  توسط زینب ناصری  | 

مریم بهنام

محبوب من!

می‌دانم که نیستی

و این روزها شهر زورش می‌آید به جای تو

به همه‌ی عابران اردیبهشت سلام دهد

می‌دانم

که با آمدنت همه‌چیز رو به راه می‌شود

زنان شاعر می‌شوند

و مردان

همه‌ی تکه‌های به جا مانده از گذشته را خاطره می‌کنند

فقط کافی‌ست یک صبح

سرزده همه‌ی شهر را به خیابان بکشانی

آن وقت خواهی دید

لبخند تو

چند عید را پیش‌بینی می‌کند

پس بخند! شاید ماه از لبان تو افتاد

#هوای_تازه

#مریم_بهنام

#اقامتگاه_بومگردی_تهمینه

کانال انجمن شاعران ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb

عکس از آرشیو انجمن قطب به تاریخ ۲۶ فروردین ۱۴۰۲ در اقامتگاه بومگردی تهمینه


برچسب‌ها: مریم بهنام, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 16:15  توسط زینب ناصری  | 

حجت  یدالهی

در دلِ آینه نگاه تو بود: برق چشمان نابِ قاجاری

با همان یک‌نگاه فهمیدم در دلم جای ویژه‌ای داری

بی تو تکرار می‌شوم هر‌‌شب، شاعری در میانِ باران‌ها

«زخمیِ بی‌گناهِ دوران‌ها» عاشقِ بی‌پناهِ تکراری

کوچه‌ها غصه‌ی مرا دارند، عشق در ردپای من جاری‌ست

بی تو در چشمِ من جهان شب شد، ای فروغِ زمانِ بیداری!

با همین چند‌جمله می‌خواهم اسم من توی دفترت باشد

گرچه تو ماه هستی و هر شب سهم من هست آسمان‌داری

#هوای_تازه

#حجت_یدالهی

#اقامتگاه_بومگردی_تهمینه

کانال انجمن شاعران ستاره قطب👇

https://t.me/anjomanghotb

عکس از آرشیو انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۲/۰۲/۳۰


برچسب‌ها: حجت یداللهی, زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن ستاره‌ قطب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 16:2  توسط زینب ناصری  | 

محمود اکبرزاده
عنوان

شعر شماره‌ی یک:

سرت را روی شانه‌ام می‌گذاری و

آرزوهایت را

یکی

یکی

مرور می‌کنی

من اما دوست دارم

کسی موهایم را شانه کند

روپوشم را بپوشد

مرا به مدرسه بفرستد

آرزوهای بزرگ همیشه دست‌نیافتنی بوده‌اند.

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

شعر شماره‌ی دو:

این روزها صدای آژیر که شنیده می‌شود

یقیناً

دلهره‌ای به خیابان رسیده است

دلواپسی به خانه‌ای

چقدر این پنجره غمگین است

وقتی پرنده‌ای پشت آن می‌نشیند.

#هوای_تازه

#محمود_اکبرزاده

کانال تلگرامی انجمن شاعران ستاره قطب

https://t.me/anjomanghotb


برچسب‌ها: محمود اکبرزاده, زینب ناصری, بهمن صباغ‌زاده, انجمن شاعران ستاره قط
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 15:57  توسط زینب ناصری  | 

ناهید زبردست
عنوان

روبروی آینه ایستاده‌ام اما حوصله ندارم به چشم‌هایم نگاه کنم.
حوصله ندارم به سوال‌هایش جواب دهم.
اصلا حوصله‌ی بازخواست شدن را ندارم.

دلم دستش را به آینه می‌کوبد
نگاهم به آینه می‌افتد
چشمم بازخواست می‌کند با اخم، با هزاران تشر: «تو عاشق شده‌ای؟»

نگاهم را می‌دزدم.
فایده‌ای ندارد، دلم دستش را دور گلویم فشار می‌دهد، هزارباره می‌پرسد: «عاشق شده‌ای؟»

داس را
خنجری تیز را در خیابانی مرده از سکوت
گلوله‌ای سرخ را در حمام نشانم می‌دهد

مغزم فریاد می‌زند: «همه‌ی این‌ها جزای عاشقی است در سرزمینی که زنانش محکومند به زیستن با جبر زمانه»
دلم دستش را از روی گلویم بر‌می‌دارد.

به چشم‌هایم نگاه می‌کنم
اشک‌هایم سرازیر می‌شود برای گلویی بریده
برای سری چرخان در خیابان
برای سینه‌ای شکافته در حمام
به حکم قاضی که برای همه مردان قاتل رای به «غیرت» صادر می‌کند.

مغزم آرام می‌گوید: «فهمیدی چه شد؟
عشق در این سرزمین مُجازِ مردانی است که استعاره بلدند
عشق ممنوعه‌تر از سیب حوّاست
عشق در آسمانِ آبی خاورمیانه جایی برای زنان ندارد.
دلت را بتکان بانوجان!
دلت را بتکان بانو!»

#هوای_تازه
#ناهید_زبردست

کانال تلگرام انجمن شاعران ستاره قطب 👇
https://t.me/anjomanghotb


برچسب‌ها: ناهید زبردست, بهمن صباغ زاده, زینب ناصری, متن
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۲ساعت 15:51  توسط زینب ناصری  | 

پیش ما رسمِ شکستن نبود عهد وفا را/ الله الله! تو فراموش مکن صحبت ما را/ گر مخیّر بکنندم به قیامت که چه خواهی/ دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را



سه شنبه‌ی تعطیل پشتِ سر هم اتفاق نادری‌ست، اما در بهمن‌ماه ۱۴۰۱ این اتفاق افتاد. بنا بود انجمن شعر قطب هم سه هفته تعطیل باشد اما خیلی از دوستان مهربان‌مان درخواست کردند که به نحوی در این فاصله تشکیل جلسه بدهیم. این‌بار جلسه‌ی انجمن قطب را در دومین روز هفته برگزار می‌کنیم که به فرمایش سعدی: «صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم»

برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب همین که به ادبیات علاقه‌مند باشید، کافی است. یار باقی، دیدار باقی.

🌸 یکشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۳ ساعت ۱۷:۰۰
🌸 باغملی تربت حیدریه، کتابخانه شهید بهشتی

#انجمن_قطب
#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت‌‌ها:
ابیات آغازین از سعدی است.
سال‌هاست اهل قلم تربت حیدریه یک‌شنبه‌ها عصر در انجمن نویسندگان اوسنه شرکت می‌کنند. به خاطر این تداخل برنامه از همه‌ی نویسندگان همشهری عذرخواهی می‌کنیم.
سعدی گفته است: هر نصیحت که کنی بشنوم ای یار عزیز/ صبرم از دوست مفرمای که من نتوانم


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب, کتابخانه بهشتی
+ نوشته شده در  جمعه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ساعت 21:0  توسط زینب ناصری  | 

هر کسی در این دنیا دلخوش است با چیزی
عاشقان به دیدن یار، عابدان به سجاده
دلخوشی من این است عصر شنبه بنشینم
روبروی استادم احمد نجف زاده

شاعر: بهمن صباغ زاده

احمد نجف زاده

.

​​​​سال‌های سال است استاد احمد نجف زاده برای شاعران جوان تربت حیدریه پدری کرده است. روز پدر را به نمایندگی از دوستان شاعرم در انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه به استاد تبریک می‌گویم و برای این پدر مهربان و شاعر بزرگوار آرزوی زندگی‌ای همراه با سعادت و سلامت دارم.


بهمن صباغ زاده
۱۵ بهمن ۱۴۰۱ تربت حیدریه

#انجمن_قطب
#بهمن_صباغ_زاده
#یادداشت_ها
#روز_پدر
#اقامتگاه_بومگردی_تهمینه

https://t.me/bahman_sabaghzade

پی‌نوشت‌ها:
عکس از آرشیو انجمن قطب انتخاب شده است
عکاس: میثم تاتاری
بهار ۱۳۹۹، اقامتگاه بومگردی تهمینه


برچسب‌ها: روز پدر, اجمد نجف زاده, بهمن صباغ زاده, زینب ناصری
+ نوشته شده در  شنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۱ساعت 19:27  توسط زینب ناصری  | 

اسب سفید وحشی/ بر آخور ایستاده گران‌سر/ اندیشناک سینه‌ی مفلوک دشت‌هاست/ اندوهناک قلعه‌ی خورشید سوخته‌ست/ با سر غرورش، اما دل با دریغ، ریش/ عطر قصیل تازه نمی‌گیردش به خویش

تا چشم به هم زدیم تابستان خوش‌نسیم گذشت. خنکای سایه‌سار درختان رباط تهمینه و آجرفرش‌های آب‌زده‌اش عصر شنبه‌های زیبایی را در خاطر شاعران انجمن قطب رقم زد. برای بازسازی بناهای قدیمی و سر پا نگه داشتن‌شان خون دل‌ها خورده می‌شود و امیدوارم چرخ گردشگری در این گوشه‌ی کوچک از خراسان بزرگ همواره بچرخد تا این بناها سر پا بماند.

از اولین جلسه‌ی پاییزی‌مان مهمان کتابداران باصفای کتابخانه‌ی شهید بهشتی خواهیم شد. برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه همین که به ادبیات علاقه‌مند باشید، کافی است.

یار باقی، دیدار باقی.

🌸 شنبه ۱۴۰۱/۰۷/۰۲ ساعت ۱۷:۰۰

🌸 باغملی، کتابخانه‌ی شهید بهشتی

#انجمن_قطب

#کتابخانه_بهشتی

#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت:

شعر آغازین از شادروان منوچهر آتشی است.


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب, کتابخانهٔ بهشتی
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ساعت 11:35  توسط زینب ناصری  | 

شه لب‌تشنگان می‌گفت زیر تیغ قاتل‌ها/ «الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها»/ به غیر از شاه مظلومان نبینی عاشقی صادق/ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها»/ سر شهزاده اکبر چون ز شمشیر ستم بشکافت / «ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها»/ بگو آماده شو زینب که بعدازظهر عاشورا/ «جرس فریاد می‌دارد که بر بندید محمل‌ها»/ نهان شد زیر خاکستر سر شاه شهید اما/ «نهان کی مانَد آن رازی کزو سازند محفل‌ها»/ چو شب شد غرق وحشت در بیابان کودکان گفتند:/ «کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها»

شنبه‌ی گذشته جلسه‌ی انجمن قطب به شعر عاشورایی اختصاص داشت که توصیه می‌کنم دوستان علاقه‌مند به شعر آیینی شعرخوانی‌ها و سخنرانی دکتر علمداران در معرفی «گنجینۃالاسرار» عمان سامانی را در کانال انجمن قطب بشنوند. این شنبه به مناسبت اربعین حسینی تعطیل رسمی است انجمن شعر و ادب قطب برگزار نمی‌شود. به امید دیدار در شنبه‌های بعدی.

#انجمن_قطب
#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت‌:
غزل آغازین از شاعر همشهری محمدحسن حسامی محولاتی است. شادروان حسامی با تضمین مصرع‌های خواجه‌ی شیراز این غزل عاشورایی عالی را سروده است.


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب, کتابخانهٔ بهشتی
+ نوشته شده در  سه شنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ساعت 13:25  توسط زینب ناصری  | 

ای خون اصیلت به شتک‌ها ز غدیران/ افشانده شرف‌ها به بلندای دلیران/ جاری شده از کرب و بلا آمده وانگاه/ آمیخته با خون سیاووش در ایران

بعد از واقعه‌ی عاشورا در سال ۶۱ هجری قمری حدود سه قرن طول کشید تا مراسم عزاداری امام حسین و یارانش به صورت عمومی و آشکار برگزار شود و از قرن چهارم باب شعر عاشورایی به روی شاعران پارسی‌زبان باز شد. شاعرانی چون کسایی مروزی، ناصرخسرو قبادیانی و سنایی غزنوی طلایه‌دارِ این نوع شعر بودند.
در این جلسه می‌خواهیم نگاهی بیندازیم به شعر عاشورایی در طول تاریخ ادب پارسی و به طور ویژه منظومه‌ی «گنجینۃالاسرار» عُمّان سامانی را از نظر بگذرانیم. این جلسه‌ی انجمن قطب با موضوع شعر عاشورایی برگزار می‌کند اما محدود به شعر عاشورایی نیست و شاعران می‌توانند در موضوع آزاد هم شعر بخوانند.

برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه همین که به ادبیات علاقه‌مند باشید، کافی است. یار باقی، دیدار باقی.

🌸 شنبه ۱۴۰۱/۰۶/۱۹ ساعت ۱۸:۰۰
🌸 باغملی، کتابخانه‌ی شهید بهشتی

#انجمن_قطب
#کتابخانه_بهشتی
#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت‌ها:
شعر آغازین از شادروان حسین منزوی است.


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب, واقعه عاشورا
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۱ساعت 17:41  توسط زینب ناصری  | 

گر مرد راه‌بین شده‌ای عیب کس مبین
از زاغ چشم بین و ز طاووس پَر نگر

یکی دیگر از شنبه‌های دوست‌داشتنی کماکان با کوله‌بار شهریوری‌اش از راه می‌رسد.
دعوت هستید به دیدار ادب‌دوستان در خنکای شهریوری رباط تهمینه.🌹

🌸 دعوت‌نامه‌ای به تمام ادب‌دوستان.
🍀 جهت شرکت در جلسات همین‌که به ادبیات علاقه‌مند باشید کافی‌ست!

💎شنبه1400/06/12 ساعت 17:30
⭐️بهشتی ۵ اقامتگاه بومگردی تهمینه

#انجمن_قطب
#اقامتگاه_بومگردی_تهمینه
#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت‌ها:
🦋بیت آغازین سروده عطار است. 🦋


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب, رباط تهمینه
+ نوشته شده در  جمعه ۱۱ شهریور ۱۴۰۱ساعت 16:28  توسط زینب ناصری  | 

بیا ای خسته‌خاطر دوست! ای مانندِ من دل‌کنده و غمگین/ من اینجا بس دلم تنگ است

خاک خراسان همیشه غرق در شعر بوده است اما اغراق نیست اگر بگوییم «امید» نگین شعر خراسان در صد سال اخیر بود. به تعبیر دکتر شفیعی کدکنی: «اخوان در عصر ما بزرگ‌ترین کیمیاگر زبان فارسی بود. کسی بود که با کلمات زبان فارسی طلا می‌ساخت و سکه می‌زد؛ سکه‌هایی که هیچ‌گاه از رواج نخواهد افتاد.»
اخوان ثالث عمری شاعرانه زیست و در خلوتش شاهکارهای شعر معاصر را آفرید. این جلسه‌ی انجمن قطب به یاد مهدی اخوان ثالث برگزار می‌شود.

برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه همین که به ادبیات علاقه‌مند باشید، کافی است. یار باقی، دیدار باقی.

🌸 شنبه ۱۴۰۱/۰۶/۰۵ ساعت ۱۸:۰۰
🌸 شهرک ولیعصر، بلوار شهید چمران، کتابخانه‌ی امام رضا ع

#انجمن_قطب
#کتابخانه_امام_رضا
#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت‌ها:
شعر آغازین از مهدی اخوان ثالث است.
اخوان در چهارم شهریور ۱۳۶۹ درگذشت و پیکرش در آرامگاه فردوسی آرام گرفت.


برچسب‌ها: زینب ناصری, اخوان ثالث, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۱ساعت 9:43  توسط زینب ناصری  | 

نفست اژدرهاست، او کی مرده است؟/ از غم بی‌آلتی افسرده است

انجمن مثنوی خوانان

مولانا در سراسر مثنوی به نفس می‌پردازند و هر بار با تمثیلی و تشبیهی سعی می‌کند ما را با وجه نفسانی‌ خودمان روبه‌رو کند. هرچند مواجهه با این بخش تاریک از وجود ترسناک است اما همین مواجهه راهی خواهد شد به سوی نجات تا به تعبیر مولانا اگر نتوانیم این اژدها را مهار کنیم لااقل بتوانیم در برف فراق نگهش داریم و به خورشید عراق نیاوریمش.

مولانا همیشه حرف‌های تازه‌ای برای گفتن دارد و انجمن مثنوی خوانی تربت حیدریه خانه‌ی تمام علاقه‌مندان کلام مولاناست.

🌸 سه‌شنبه ۱۴۰۱/۰۶/۰۱ ساعت ۲۰:۳۰
🌸 ابریشم ۴ ارکیده پلاک ۵ منزل نجاتیان

#انجمن_مثنوی_خوانی
#اطلاعیه

https://t.me/masnavikhani

پی‌نوشت‌‌ها:
این جلسه در فضای باز برگزار می‌شود.
بیت آغازین از مولانا است.
مولانا گفته است: «کرمک است آن اژدها از دست فقر/ پشه‌ای گردد ز جاه و مال، صَقر/ اژدها را دار در برف فراق/ هین مکش او را به خورشید عراق»


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, رضا نجاتیان, انجمن مثنوی خوانان
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۱ساعت 11:27  توسط زینب ناصری  | 

همواره عشق بی‌خبر از راه می‌رسد/ چونان مسافری که به ناگاه می‌رسد/ وا می‌نهم به اشک و به مژگان تدارکش/ چون وقت آب و جاروی این راه می‌رسد/ هنگام وصل ماست به باغ بزرگ شب/ وقتی که سیب نقره‌ای ماه می‌رسد

جلسه انجمن قطب در رباط تهمینه

در هفته‌های اخیر، غروب‌های شنبه را در رباط تهمینه می‌گذرانیم. غروب‌هایی که اصلا دلگیر نیست وقتی با نسیم خوش تابستان، بوی خشت و شعر گره می‌خورد. با پایین رفتن خورشید و بالا آمدن ماه، گذر زمان بیشتر از همیشه حس می‌شود اما ما در کنار هم زمان را از دست نمی‌دهیم که اوقات خوش عمر همان است که با دوست به سر می‌رود.

برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه همین که به ادبیات علاقه‌مند باشید، کافی است. یار باقی، دیدار باقی.

🌸 شنبه ۱۴۰۱/۰۵/۲۹ ساعت ۱۷:۳۰
🌸 بهشتی ۵ اقامتگاه بومگردی تهمینه

#انجمن_قطب
#اقامتگاه_بومگردی_تهمینه
#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت‌ها:
ابیات آغازین از حسین منزوی است.
حافظ گفته است: «اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت/ باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود»


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب, رباط تهمینه
+ نوشته شده در  جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ساعت 11:23  توسط زینب ناصری  | 

ا#بهمن_صباغ_زاده#محمد_ابراهیم_اکبرزاده

پی‌نوشت: با تشکر از دوست خوبم آقای رضا وفاپور که عکس را ویرایش کرده است.

برای این شماره به دیدار یکی از موسپیدهای شعر تربت حیدریه رفتم. غروب روز دوشنبه بیستم تیرماه در دکانی کوچک در محله‌ی مظفریه‌ی تربت حیدریه به گپ و گفت با آقای محمدابراهیم اکبرزاده نشستم و آن‌چه در ادامه خواهید خواند حاصل این گفتگوی دوستانه است.

بعضی از آدم‌ها در همان نگاه اول با دیگران متفاوتند و تفاوت‌شان به چشم می‌آید. آقای اکبرزاده با ظاهر جدی، لحن محکم و لهجه‌ی تربتی‌اش در اولین برخورد به مخاطبش می‌فهماند که برای خراسان و فرهنگ شفاهی‌اش احترام خاصی قائل است. او مردی باهوش، سخن‌سنج و خوش‌حافظه است. اشاراتی که در سخن به شعر حکیم طوس دارد و واژگان پارسی‌ای که به کار می‌برد همه از دلبستگی آقای اکبرزاده به شاهنامه‌ی فردوسی حکایت می‌کند.

محمد ابراهیم اکبرزاده که در شعر (چوپان) یا (چَپّو) تخلص می‌کند در حوالی نوروز به دنیا آمد. او در ۲۵ اسفندماه سال ۱۳۲۴ در روستای کاظم‌آباد رشتخوار چشم به جهان گشود. پدرش احمد و مادرش فاطمه نام داشتند. روستای کاظم‌آباد یا ریون به رغم کوچکی از روستاهای تاریخی و کهن دیار رشتخوار است. آقای اکبرزاده قلعه‌ی قدیمی ریون را با ۹ برج به خاطر می‌آورد که دورتادور روستا کشیده شده بود و آثار دیوارها و برج‌هایش در زمان کودکی او برجای بوده است. پدرش احمد اکبرزاده از دامداران بزرگ ناحیه‌ی رشتخوار بود و به واسطه‌ی شغل پدر سال‌های کودکی و نوجوانی و جوانی محمدابراهیم با چوپانی و دامداری گره خورد.

از آقای اکبرزاده راجع به درس و مدرسه می‌پرسم. می‌گوید:( در مجموع مدرسه رفتنِ من یک روز بود.)

و در ادامه اضافه می‌کند:(پدرم زمین‌هایی در چند روستا در مه‌ولات اجاره کرده بود. در آن منطقه روستای دوغ‌آباد مدرسه داشت. هفت ساله که بودم پدرم به سفارش مادرم مرا روانه‌ی مدرسه کرد. روز چهارشنبه‌ای به عنوان اولین روز مدرسه قرار شد به دانش‌آموزان دبستان دوغ‌آباد بپیوندم. مدرسه برایم غریب بود، در ذهن کودکانه‌ام نیمکت‌های چوبی شبیه آخور بره‌ها بود و مدرسه شبیه بود به یک آغال بزرگ. تا حالا این همه بچه را یک‌جا ندیده بودم. از بخت من همان‌روز مدرسه بی‌معلم بود. معلم رفته بود به تربت حیدریه که برای بچه‌ها کتاب بیاورد. دانش‌آموزان چند کلمه‌ای که بلد بودند را به دستور مبصر کلاس پای تخته نوشتند و من هم یاد گرفتم.)

با خنده می‌افزاید: (تمام تحصیلات رسمی من همان یک روز است.)

پدر آقای اکبرزاده از اهالی روستا می‌شنود که بچه‌ها باید شش هفت سال درس بخوانند تا تصدیق ششم دریافت کنند و درس خواندن، بچه‌ها را زرد و زار می‌کند. همین می‌شود که به محمد ابراهیم می‌گوید همین یک روز که رفتی بس است و آرزوی مدرسه در دل محمدابراهیم می‌ماند. در مورد آقای اکبرزاده مدرسه نرفتن به بی‌سوادی منجر نمی‌شود. او با همان یک روز مدرسه‌ی بی‌معلم یاد می‌گیرد که خط چیست و سعی می‌کند از هر کس حرفی از حروف الفبا را بیاموزد. کم‌کم یاد می‌گیرد چطور این حروف را به هم وصل کند و بخواند و بنویسد.

آقای اکبرزاده می‌گوید: (در روستای فلج مه‌ولات ملایی بود که مکتب‌خانه‌ای داشت و به بچه‌ها درس می‌داد. هم‌بازی‌های من بیشتر شاگرد مکتب‌خانه بودند و من سعی می‌کردم هر وقت فرصتی باشد از ایشان راجع به الفبا و حروف سوال کردم. معمولا چوبی در دست داشتم و همان‌طور که مراقب گوسفندان بودم، روی خاک حروف الفبا را می‌نوشتم و سعی می‌کردم کلمه بسازم. بعدها یک کتاب پیدا کردم به نام (انشاء جدید) و این کتاب را در توبره‌ام همیشه همراه داشتم. سعی می‌کردم کلمات را از روی آن بخوانم و بنویسم. کم‌کم خط را شناختم و خواندن و نوشتن آموختم.)

محمد ابراهیم اکبرزاده در ۱۸ سالگی با دختر دایی‌اش ازدواج می‌کند و همراه خانواده‌ی پدر به رشتخوار برمی‌گردد. بعد از چند سالی به ناچار به خدمت اجباری تن می‌دهد و در کرمان و خراسان خدمت می‌کند. بعد از سربازی به پیشنهاد آقای احمد هاشمی که یکی از دوستان پدرش و مردی فهمیده و کاردان بود در تربت حیدریه ماند. در همان زمان سربازی همسر و فرزندانش را به تربت حیدریه آورده بود و خانه‌ای در قندشتن اجاره کرده بود. آقای هاشمی به اکبرزاده می‌گوید استفاده از اتوموبیل روزبه‌روز دارد بیشتر رایج می‌شود و شهر تربت حیدریه مغازه‌ی تعویض روغن ندارد. او خود پیشقدم می‌شود و برای محمدابراهیم جوان مغازه‌ای در خیابان فردوسی باز می‌کند.

از دهه‌ی چهل آقای محمدابراهیم اکبرزاده ساکن مظفریه‌ی تربت حیدریه می‌شود که در آن زمان روستا بود و حالا یکی از محلات تربت حیدریه است. مغازه‌ی تعویض روغن را تا دهه‌ی هشتاد اداره می‌کند و بیست و پنج سال رئیس صنف تعویض‌روغن‌ و لاستیک‌فروش‌های تربت حیدریه بوده است. مدتی هم به عنوان کارشناس تجربی با شرکت نفت تربت حیدریه همکاری کرده است. او در سال‌های اخیر مالک و فروشنده‌ی مغازه‌ای در مظفریه است و به پرستاری از همسرش مشغول است. حاصل زندگی محمدابراهیم اکبرزاده و همسر گرامی‌شان دو دختر و چهار پسر، هفده نوه و هفت نبیره است.

از آقای اکبرزاده می‌پرسم از کی فهمیدید می‌توانید شعر بگویید و اولین جرقه‌های شعر از چه زمان در زندگی شما خورد؟

ایشان می‌گویند: (از همان بچگی دوست داشتم که به صحبت پیرها گوش بدهم و پیرهای روستا هم به من چیزی یاد می‌دادند و وقتی من برای ایشان بازگو می‌کردم لذت می‌بردند. طبع شعر از همان سال‌های کودکی به سراغم آمد. چیزهایی قافیه‌دار و کم و بیش موزون می‌ساختم. مثلا سگ گله را با چند مصرع مقفی معرفی می‌کردم و برای بچه‌ها می‌خواندم. یا برای بچه‌ها چیزهایی سر هم می‌کردم و آن‌ها خوش‌شان می‌آمد.)

آقای اکبرزاده از کودکی استعداد سرودن داشت و گه‌گاه اشعاری به مناسبت‌های مختلف می‌سرود و در دفترش یادداشت می‌کرد بی‌آن‌که این اشعار جایی خوانده شود یا منتشر شود. سال‌های اول انقلاب شعری به مناسبت روز سیزده آبان می‌سراید و آن را برای یکی از مشتری‌هایش که معلم بود می‌خواند. معلم عزیز ما، آقای رضا ایزدی که شعر نظرش را جلب کرده، مسئله را به آموزش و پرورش انتقال می‌دهد. در نهایت تصمیم بر این می‌شود که از آقای محمدابراهیم اکبرزاده دعوت کنند تا این شعر را در روز دانش‌آموز در استادیوم تختی جلو جمعیت بخواند.

وقتی آقای اکبرزاده شعر را در روز دانش‌آموز اجرا می‌کند یکی از شنوندگان استاد محمد رشید است. استاد رشید بعد از جلسه به آقای اکبرزاده می‌گوید شما شعر را بسیار خوب اجرا می‌کنید اما شعرتان را می‌توانید بسیار بیش از این تقویت کنید. استاد رشید همان‌جا از آقای اکبرزاده دعوت می‌کند که شب بعد در شب شعری که به مناسبت میلاد حضرت محمد ص در تربت حیدریه تشکیل می‌شود شرکت کند. آقای اکبرزاده همان‌شب شعری برای میلاد پیغمبر سروده و فردا با دست پر راهی جمع شاعران تربت حیدریه می‌شود. شب شعر میلاد پیامبر در آن‌سال در باغملی تربت حیدریه برگزار شد و جمعیت فراوانی از این شب شعر استقبال کرده بودند. در آن جلسه آقای اکبرزاده شعر می‌خواند و شعر شاعران تربت حیدریه را می‌شنود و می‌شود یکی از اعضای انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه.

آقای اکبرزاده در این خصوص می‌گوید: (یادم است که تمام باغملی را از جلو ساختمان شهرداری تا نزدیک حوض صندلی چیده بودند و تعداد زیادی از مردم حضور داشتند. مجری یکی یکی شاعران را می‌خواند و ایشان می‌رفتند پشت تریبون و شعر می‌خوانند. من حسابی دست و پایم را گم کرده بودم و دنبال راه فراری می‌گشتم که نام مرا خواندند. رفتم شعرم را خواندم. بعد از شعرخوانی دعوتم کردند که در ردیف جلو بنشینم و من کنار پیرمرد مهربانی نشستم که آن‌زمان نمی‌شناختمش و بعد فهمیدم ایشان استاد احمد نجف زاده هستند.

استاد نجف زاده سر پیش آوردند و آرام پرسیدند: (شعری که خواندید در چه قالبی بود؟)

من با تعجب گفتم: (مگر شعر هم قالب دارد؟)

استاد گفتند:

(بله. شما شناختی از قالب‌های شعری ندارید؟)

گفتم: (من از قالب‌ها، فقط قالب خشت‌زنی را می‌شناسم.)

استاد خندیدند و این مکالمه‌ی کوتاه آغاز دوستی من با استاد نجف زاده و شاعران همشهری بود)

از جناب اکبرزاده از مشوقانش در راه شاعری می‌پرسم و ایشان می‌فرمایند: (به طور کلی شاعران تربت حیدریه مشوق من بودند، از هر کدام چیزی آموختم و همه به من لطف داشتند اما اگر به طور اختصاصی بخواهم بگویم باید از استاد محمد رشید و استاد احمد نجف زاده نام ببرم که به مهربانی و لطف همیشه تشویقم کردند و به من انگیزه‌ی سرودن دادند.)

از آقای اکبرزاده راجع به زمینه‌ی مطالعاتش در ادبیات می‌پرسم.

می‌گوید: (به طور کلی به شاعران تاریخ ادبیات فارسی علاقه دارم. حافظ، سعدی، مولانا و فردوسی از شاعران مورد علاقه‌ام هستند و هر کدام را به شکلی دوست دارم. راستش از شعر نو نتوانسته‌ام سر دربیاورم و تنها این بخش از ادبیات را نمی‌پسندم اما شعر شاعران پیشین را بسیار دوست دارم و می‌خوانم.)

می‌پرسم کدام شاعران بر شما تاثیر بیشتری داشته‌اند و آیا اساسا از دیگر شاعران تاثیر پذیرفته‌اید؟

ایشان می‌گویند: (من از شعر شاعران که هیچ، از صدای باد هم تاثیر می‌گیرم. از کودکی عاشق طبیعت بودم. یکی از لذت‌های من تماشای صبح است. بارها و بارها پیش از طلوع خورشید به استقبالش رفته‌ام و رنگ‌های طلوع را به اشتیاق به تماشا نشسته‌ام. صدای بره‌ها و میش‌ها وقتی که یکدیگر را صدا می‌زنند برای من شعر محض است. رقص شاخه‌های درختان در نسیم صبحدم را نمی‌شود دید و تاثیر نگرفت. به نظر من طبیعت بهترین معلم شاعران می‌تواند باشد.)

شعر از نظر محمدابراهیم اکبرزاده همین کلام عادی مردم کوچه و بازار است که شاعران آن را می‌آرایند و به زیبایی در معرض دیدن و شنیدن مردم قرار می‌دهند.

او می‌گوید:(شاعران تنها آرایشگران کلام هستند، آفرینندگان کلام مردم هستند.)

آقای اکبرزاده بیشتر شعرهایش در قالب غزل می‌ریزد. گاهی مثنوی‌ها یا غزل‌هایی هم به گویش محلی می‌سراید و همین‌طور شعر طنز هم در دفتر شعر او جایگاه ویژه‌ای دارد. حتی منظومه‌ی مشهور سمندرخان به نوعی با آقای اکبرزاده ربط و نسبت پیدا می‌کند.

ایشان در این مورد می‌گویند: (سمندرخان مرد بزرگی بود در منطقه‌ی کِیبَر. تعدادی تفنگچی دور و برش بودند. چند زن داشت و خانِ آن منطقه بود. در زمان کودکی من یعنی دهه‌ی سی مردی پنجاه شصت ساله بود، با بزرگان حشر و نشر داشت و خدم و حشم فراوان داشتند. من در سال‌های دهه‌ی هفتاد مثنوی‌ای ساختم حدود شصت- هفتاد بیت که البته اشکالات فراوان داشت و برای شاعران انجمن قطب خواندم. بعدها همین ابیات دستمایه‌ای سرودن منظومه‌های سمندرخان آقای علی اکبر عباسی و آقای اسفندیار جهانشیری شد که بین اهل ادب و مردم شعردوست تربت حیدریه شناخته شده هستند.)

نظر آقای اکبرزاده را راجع به شعر امروز می‌پرسم.

ایشان می‌گویند: (من مطالعه‌ای را در انجمن‌ها شنیده‌ام اگر شعر امروز بدانم، باید بگویم که طبع و ذهن من با شعر کهن خو گرفته است و هنوز نتوانسته‌ام شعر امروز را به خوبی درک کنم.)

می‌پرسم شعر چه جایگاهی در زندگی بشر امروز دارد و چنین پاسخ می‌شنوم: (شعر در سرشت مردم شرق است. نه تنها ایران، که شرق دور هم چنین است. زندگی مردم شرقی با شعر گره خورده است. ممکن است حکام در دوره‌ای بیایند و شعر خاصی را تقویت یا تضعیف کنند اما باز آب به جو برمی‌گردد و شعر جایگاه خودش را پیدا می‌کند. شعر تراوش شعور انسان‌های اندیشمند است.)

در پایان از آقای اکبرزاده خواهش می‌کنم که اگر نکته‌ای می‌خواهند به این مصاحبه اضافه کنند، بفرمایند.

ایشان با فروتنی می‌گویند: ( من در شعر کاری نکرده‌ام و چیزی برای ارائه ندارم. تخلصم را (چوپان) گذاشته‌ام و هنوز همان چوپان کوچک هستم که مثل دوره‌ی کودکی در دشت و صحرا می‌گردم و از طبیعت زیبا لذت می‌برم. در انتخاب این تخلص عمدی در کار من بوده است. زندگی چوپان با طبیعت گره خورده است و این رفاقت با طبیعت، طبع او را هموار و روان بار می‌آورد.)

شعر آقای اکبرزاده روان و ساده است. او به مضامین عرفانی علاقه‌ای خاص دارد و معشوق در غزل‌هایش بین زمین و آسمان در رفت و آمد است. در مورد شعر گویشی ایشان باید گفت که شعر تربتی آقای محمدابراهیم اکبرزاده رنگ و بویی خاص دارد. شعر محلی به طور کلی در تربت حیدریه پرطرفدار است و آقای اکبرزاده از پیشکسوتان شعر گویشی تربت حیدریه است. شعر محلی او اصیل، روان و دل‌نشین است. صورت‌های خیال شعر محلی او برخاسته از دل فرهنگ روستایی است و او در شعر محلی بی هیچ تکلفی زبان‌آوری می‌کند. محمدابراهیم اکبرزاده در شعر محلی بی‌شک یکی از شاعران خوب خراسان است. هرچند او مجموعه‌ی شعر مستقلی چاپ نکرده است اما در کتاب پژوهشی استاد رشید راجع به فرهنگ شفاهی تربت حیدریه با عنوان (فرهنگ عامه تربت حیدریه) تعدادی از شعرهای محلی آقای اکبرزاده چاپ شده است.

در ادامه نمونه‌هایی از شعر آقای محمدابراهیم اکبرزاده را با هم می‌خوانیم:

بتا باده‌ی دل‌گشایی عطا کن
به نای روانم نوایی عطا کن
میی ده ز جودم که سوزد وجودم
وز آن می به جانم جلایی عطا کن
سر خُم گشا، خم به ابرو میفکن
به دُردی به دردم دوایی عطا کن
به گاهِ پگاهی نگاهی بفرما
شمیم خوش جان‌فزایی عطا کن
ز صهبای عشقت به چشم دل من
فروغی ببخشا، ضیایی عطا کن
از این غمزده رفع غم کن به غمزه
به بیمار عشقت شفایی عطا کن
ز چاهم برون آر و جاهم ببخشا
به گرد ره خود بهایی عطا کردن
به چوپان که طوفان به دل دارد از غم
بتا باده‌ی دل‌گشایی عطا کن

ای مُهر غمت بر دل، وی مهر تو در جانم
بنما رخ و جان بستان ای دلبر جانانم
من شور دگر دادم، در سینه شرر دارم
هم شعله به سر دارم، چون شمع فروزانم
نی غصه‌ی نان دارم، نی در پی دینارم
من طالب دیدارم ای یوسف کنعانم
پاکیزه‌روانی تو، آرامش جانی تو
سلطان جهانی تو، من بنده‌ی فرمانم
تو لولو لالایی، تو گوهر یکتایی
سرو چمن‌آرایی، من مرغ غزل‌خوانم
گه تندر غرانم، گه آتش سوزانم
گه واله و حیرانم، سرگشته چو چوپانم

قَتُم از عشقِ دلبر عِینِ دوکَه
دِ مونِ سینَه دل بَلِّ چُغوکَه
غمِش همچو دِ چَشم مُو مِچِغَّه
که دردِش بِدتر از صد چِرخِروکَه
نِماشُم تا سحر اِقذِر مِگِریُم
که مُردُم پِندِرَن اُو۪شُرشُروکَه
چُنو وَل‌وَل مِنَه دل از غمِ او
که شَعلِش تا کِلَفچ و کِرکِنوکَه
مِنَه قُدقُد شُو۪ و روز ای دلِ مُو
مَگِر ای بی‌نِوا مرغِ کُروکَه
بِرَش پَرپَر مِنَه صُحب و نِماشُم
مِگی بُلوَْیَه‌یه یا شُو۪پِروکَه
دلِ مُو صد کِرَت لِخشی، نِفَهمی
که راهِ عَـْشِقی لِخشِندِنوکَه
چُنو اَرمونِ بوساش کِردَه پیرُم
که نِه بُقّ و نِه دِندو، نِه اَروکَه
مُو وِر مُختینِ او یَگ‌بَن مِنَـْلُم
خیال کِردَه که چَپّو کِلِّه‌پوکَه

اِمشُو۪ دِ کِلَّه‌م اُفتیَه از عشق یَگ شورِ دِگِه‌یْ
یَگ‌بَن دِ پیشونِ دلُم وِر سَر میَه نورِ دِگِه‌یْ
مطرب بِنا کُ هِیّ و هو، آواز داوودی بُخو
چون‌که دِ کِلَّه‌م نَـْگِمو واز اُفتیَه شورِ دِگِه‌یْ
بِنچی دو سه فِریاد کُ، یَگ‌دَم دلِ مُر شاد کُ
بُقّ و گُلوتِر باد کُ، با ساز و شِیفورِ دِگِه‌یْ
ساقی! تِقارِر پور کُ، پور از اُو۪ انگور کُ
دِرد و فِراقِر دور کُ با اُو۪ انگورِ دِگِه‌یْ
اِی ساقیِ خوش چَرخ و تُو۪، کِردی تو هوشِ مُر چَپُو۪
زودِ بِتِه یَگ هوشِ اُو۪ تا پَر زِنُم جورِ دِگِه‌یْ
اُو۪های عَنّابی بِتِه، از خُمبِ اربابی بِتِه
بی رسم و آدابی بِتِه یَگ کَـْسِه‌ی پورِ دِگِه‌یْ
اوّل دِماغُم چاق کُ، مست و خوش و قبراق کُ
او دَم دُرُشم و داغ کُ با شعلَه و نورِ دِگِه‌یْ
جِکّیدُم از هر خِیْل و کم، جِکّیدَه از مُو رنج و غم
زوتَر بُکُ عِیشِر عَلَم با تار و تِمبورِ دِگِه‌یْ
عالَم به دُو۪رُم چِرخِیَه، خورشید وِر مُو تُو۪یَه
دلبر به مُو چِشمَک زیَه، با دَأب و دِستورِ دِگِه‌یْ
اِمشُو۪ خِدِیْ او رِقصِیُم، وِر آسمونا پِرّیُم
نَـْدیدِنی خِیلِ دیُم با چَشمِ پورنورِ دِگِه‌یْ
اِن‌دُو۪ دِگَه مِستی مُنُم، ترک سر و هستی مُنُم
دَم گِردَنِش دستی مُنُم اَمبا به مِنظورِ دِگِه‌یْ
چَپّونِ خُـْب و فَهمیَه اِمبار وِر او دَر زیَه
چون‌که دِ کِلَّه‌ش اُفتیَه از عشق یَگ شورِ دِگِه‌یْ

برای دوست خوبم آقای محمدابراهیم اکبرزاده آرزوی موفقیت دارم. امیدوارم حال همسرشان به زودی خوب شود و در کنار خانواده‌ی بزرگ‌شان زندگی سرشار از سلامت و سعادت را از سر بگیرند.

تیرماه ۱۴۰۰ بهمن صباغ زاده- تربت حیدریه
#محمد_ابراهیم_اکبرزاده
#بهمن_صباغ_زاده

#شاعران_همشهری
#تربت_حیدریه

#معین_جلالی

هوای تازه

معین جلالی

نسیمت می‌وزد هرجا
الا ای کشتزار خوشه‌های نازک گندم
الا ای سرو سرسبز کنار رودبار هرچه آزادی
و یا شادی
نسیمت هرکجا -چون گیسویت آزاد-
درون گوش هر گل نغمهٔ امید می‌خواند
تو ای سایه‌فکن، سرو کنار جاده‌های دور
چرایی سبز هر‌لحظه؟
منَت سوگند افکندم
ولیکن تو
چرایی سبز هرلحظه؟
تو دور از خلوت مهمانی جنگل
و دور از دامن گستردهٔ کهسار
کجا شب خواهی آرامید با این وحشت و تنهایی و افکار؟

تو جاویدی
به‌سان رد پای دوره‌های دیرپای دورِ اشکانی و ساسانی
درون تیسفونِ دل
-پس از اعصار طولانی-
یگانه قامت برپا و برجایی
تو ای دخت هنوزم خنده‌ات در گوش...
تو ای آزرمگینِ خفته در شب‌های بیداری
سکوتت در دل و ضربان به پاسَش هردمی آرام می‌خوابد
نفس برکش، فروغ دیده‌های صبح پاییزی
که هم‌چون شمع بسپارم
به بویت جانِ سوزانم...

#معین_جلالی
#هوای_تازه
#پیام_ولایت

پی‌نوشت: عکس از آرشیو انجمن قطب انتخاب شده است.

https://t.me/anjomanghotb

کانال رسمی انجمن شاعران ستاره قطب تربت حیدریه


برچسب‌ها: بهمن صباغ زاده, زینب ناصری, محمد ابراهیم اکبر زاده, معین جلالی
+ نوشته شده در  جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ساعت 11:2  توسط زینب ناصری  | 

گُلعذاری ز گلستان جهان ما را بس/ زین چمن سایه‌ی آن سرو روان ما را بس

#امیر_هوشنگ_ابتهاج

هوشنگ ابتهاج آخرین بازمانده از نسل طلایی شاعران دهه‌ی سی و چهل خورشیدی و یکی از مشهورترین غزل‌سرایان معاصر بود.
وقتی مسعود بهنود از او پرسید نظرت راجع به مرگ چیست؟ گفت "داخل آدم حسابش نمی‌کنم." ابتهاج عاشق زندگی بود و به مرگ فکر نمی‌کرد. او حرف اپیکور فیلسوف یونانی را باور داشت که تا وقتی ما هستیم مرگ نیست و وقتی مرگ بیاید ما نیستیم. حالا او با هفت‌هزار سالگان سربه‌سر است اما غزل‌هایش شوق زندگی را در رگ‌های ما جاری می‌کند.

این جلسه از انجمن شعر و ادب قطب به یاد و به احترام سایه برگزار می‌شود. برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه همین که به ادبیات علاقه‌مند باشید، کافی است. یار باقی، دیدار باقی.

🌸 شنبه ۱۴۰۱/۰۵/۲۲ ساعت ۱۸:۰۰
🌸 بهشتی ۵ اقامتگاه بومگردی تهمینه

#انجمن_قطب
#اقامتگاه_بومگردی_تهمینه
#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت‌ها:
بیت آغازین از حافظ است.
خیام گفته است: "ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم/ وین یک‌دم عمر را غنیمت شمریم/ فردا که ازین دیر فنا درگذریم/ با هفت هزار سالگان سربه‌سری"


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, انجمن قطب, هوشنگ ابتهاج
+ نوشته شده در  جمعه ۲۱ مرداد ۱۴۰۱ساعت 0:47  توسط زینب ناصری  | 

در دل ویران ما گَنجی بیا/ گر چه در عالم نمی‌گُنجی بیا/ تو بیا ای ماهِ مهرآیین ما/ ای تو مولانا جلال‌الدین ما

مراسم سالگرد درگذشت استاد محمود آخوندزاده در تاریخ پنجشنبه ۱۴۰۱/۰۵/۲۰ ساعت ۵ تا ۷ بعدازظهر در تربت حیدریه خیابان کاشانی دارالتبلیغ حسینی برگزار می‌شود.

🌸 پنجشنبه ۱۴۰۱/۰۵/۲۰ ساعت ۱۸:۰۰
🌸 خیابان کاشانی، هیئت دارالتبلیغ حسینی

#انجمن_مثنوی_خوانی
#انجمن_قطب
#اطلاعیه
#تسلیت
#محمود_آخوندزاده

https://t.me/masnavikhani

پی‌نوشت‌‌ها:
شعر آغازین از محمدحسین شهریار است
شادروان استاد محمود آخوندزاده از پیشکسوتان شعر و ادب تربت حیدریه بودند که مردادماه سال گذشته از میان ما پرکشیدند.


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, محمود اخوند زاده, شهریار
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ساعت 12:18  توسط زینب ناصری  | 

 

فی کُلّ صبحٍ و کُلِّ إشراق/ تَبکی عَینی بِدَمعِ مشتاق/ قد لَسعَت حَیَّه الهَوی کَبِدی/ فلا طبیبَ لها و لا راق

شنبه هشتم مردادماه بهانه‌ای است تا به زندگی و آثار شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی نگاهی بیندازیم. از سهروردی به عنوان فیلسوف یاد می‌شود اما اشعاری به عربی و فارسی از وی به یادگار مانده است. بیشتر اشعار فارسی او در قالب قطعه و رباعی است.
شنبه‌ای تازه از راه می‌رسد و قرار است در عصر دل‌انگیز تابستانی کنار هم بنشینیم و از ادبیات بگوییم. برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه همین که به ادبیات علاقه‌مند باشید، کافی است. یار باقی، دیدار باقی.

🌸 شنبه ۱۴۰۱/۰۵/۰۸ ساعت ۱۸:۰۰
🌸 بهشتی ۵ اقامتگاه بومگردی تهمینه

#انجمن_قطب
#اقامتگاه_بومگردی_تهمینه
#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت‌ها:
شعر آغازین که در تیتراژ سریال امام علی ع از آن استفاده شده بود، از اشعار سهروردی است «در هر صبحگاه و همراه با هر طلوعی/ چشمانم عاشقانه برای شما می‌گرید/ افعی عشق، جگرم را نیش زده است/ که نه طبیبی برای درمان هست و نه جادوگری»
مولانا جلال الدین محمد بلخی گفته است: «شهاب آتش ما زنده بادا/ چو القاب شهاب سهروردی»


برچسب‌ها: بهمن صباغ زاده, زینب ناصری, انجمن شعر قطب, انجمن های ادبی
+ نوشته شده در  شنبه ۸ مرداد ۱۴۰۱ساعت 13:2  توسط زینب ناصری  | 

رباط تهمینه

ای لعبت خندان لب لعلت که مزیده‌ست؟/ وی باغ لطافت بهِ رویت که گَزیده‌ست/ زیباتر از این صید همه عمر نکرده‌ست/ شیرین‌تر از این خربزه هرگز نبریده‌ست

شنبه‌های ما همیشه به رنگ شعر و عطر ادبیات آمیخته است. اگر بخواهیم شعر را در شیرینی به چیزی تشبیه کنیم، لااقل در خراسان خربزه دلپذیرتر است از قند. امیدوارم همیشه شعرتان به شیرینی خربزه‌های خراسان باشد.
برای شرکت در جلسات انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه همین که به ادبیات علاقه‌مند باشید، کافی است. یار باقی، دیدار باقی.

🌸 شنبه ۱۴۰۱/۰۵/۰۱ ساعت ۱۸:۰۰
🌸 بهشتی ۵ اقامتگاه بومگردی تهمینه

#انجمن_قطب
#اقامتگاه_بومگردی_تهمینه
#اطلاعیه

https://t.me/anjomanghotb

پی‌نوشت: شعر آغازین از سعدی است


برچسب‌ها: زینب ناصری, بهمن صباغ زاده, محمدرضا کرمانی, رباط تهمینه
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۴۰۱ساعت 21:10  توسط زینب ناصری  | 

مطالب قدیمی‌تر