در صفحهی فرهنگ و هنر شمارهی ۱۵۷ پیام ولایت که در ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ منتشر شده، با زندگی و شعر شاعر شاعر همشهری غلامرضا اعتقادی آشنا خواهید شد.
هر وقت غلامرضا اعتقادی را در جلسهی شعر میدیدم ناخودآگاه یاد بیتی از یغمای نیشابوری میافتادم که گفته بود: «من یکی کارگر بیل به دستم، بر من/ نام شاعر مگذارید و حرامم مکنید». وقتی مشغول جمعآوری اشعار اعتقادی برای چاپ کتاب شعرش بودم خودش همین بیت را برای پشت جلد پیشنهاد کرد و من گفتم شما همیشه برای من تداعیگر همین بیت بودهاید. اعتقادی مردی خوشطبع و بذلهگوست و همیشه شعرخوانیاش در جلسات انجمن شعر، همراه با شوخی و خنده است. وقتی شعرش را میخواند به گویش تربتی میگوید: «گودال کِلَر شعرِمارُم وَرگِن دِگَه» و منظورش این است که استادان انجمن اشکالات وزنی شعرش را تذکر دهند.
غلامرضا اعتقادی بیش از آنکه شاعر باشد، کشاورز است. دستی در خاک دارد و دستی در شعر. اعتقادی مانند یغمای خشتمال نیشابوری به کارگر بودنش افتخار میکند. پینههای دستش را نشان میدهد و میگوید از کودکی کار کردهام و تا وقتی بتوانم کار خواهم کرد. غلامرضا اعتقادی را در تربت به نام «شیخ اعتقادی» میشناسند. هر کس که چند جلسهای در نماز جمعه شرکت کرده باشد حتما او را میبیند و شعرهایش را میشنود. اعتقادی که به رسم خراسانیها دستار میبندد معمولا در مراسم مختلف شعری که در تربت و شهرستانهای اطراف تشکیل میشود حضور مییابد و با توجه به مناسبتهای مذهبی اشعاری را میسراید و برای مردم میخواند.
اعتقادی جزو شاعرانی است که تحصیلات چندانی ندارد اما مانند غالب مردم خراسان مایهای برای شعر گفتن دارد و وزن را درک میکند. بد نیست اضافه کنم که ما در خراسان نوعی شعر داریم بیشتر به وزن دوبیتی و ندرتا رباعی که «فریاد» خوانده میشود. در خراسان و مخصوصا در بین قدیمیها به ندرت میتوانید کسی را پیدا کنید که توانایی سرودن فریاد را نداشته باشد. غلامرضا اعتقادی نیز همین مایهی شعر را تقویت کرده است و امروزه میتواند شعرهایی ساده و بدون اشکال یا لااقل کماشکال بسراید.
غلامرضا اعتقادی در اول نوروز سال ۱۳۲۸ در روستای «قلعه نو» واقع در بخش مرکزی تربت به دنیا آمد. پدرش که غلامحسین اعتقادی نام داشت کشاورز بود. خودش میگوید «به تاریخ شناسنامههای زمان ما اعتمادی نیست. مامور ثبت احوال معمولا سالی یکی دو بار به روستاها سر میزده و پدر یا مادرِ کودکان نورسیده را فرا میخوانده و برای نوزادان شناسنامه صادر میکرده است، اما مادرم که در روستا به او «خاله عذرا» میگفتند و زن خوشصحبت و مهربانی بود میگفت اول نوروز به دنیا آمدهام. معمولا کودکانی را که در ایام نوروز به دنیا میآمدند در آن روزگار نوروز نام میگذاشتند اما پدرم به خاطر ارادتی که به امام رضا داشت نام مرا غلامرضا انتخاب کرد.» اعتقادی در مورد مادر و پدرش میگوید «مادرم در روستای قلعهنو به قدر رفع حاجت مردم روستا، قرآن و علوم قرآنی بلد بود، مثلا گاهی به درخواست اهالی بر سر محتضر سورهی یس میخواند و امثال این کارها را انجام میداد، به همین خاطر به او «آتو» هم میگفتند. پدرم آدم مذهبی و اهل دلی بود. شعر زیاد حفظ داشت و با اینکه سواد نداشت میتوانست ساعتها از حافظه شعر بخواند»
غلامرضا هم مثل تمام کودکان روستایی در آن دوره، خیلی زود وارد کار کشاورزی و دامداری شد. اعتقادی میگوید: «در آن زمان در روستا، همین که بچه میتوانست راه برود، کارهای کوچک را به او میسپردند. آب آوردن از قنات یا نهار پدر را مزرعه بردن از کارهایی بود که کودکان انجام میدادند. دخترها دنبال مادر بودند و پسرها دنبال پدر و همه از کودکی اهل کار و تلاش بودند.»
در دههی سی در روستای قلعه نو مدارس جدید یا رضاخانی هنوز تشکیل نشده بود و غلامرضا اعتقادی در هفت سالگی برای تحصیل راهی نزدیکترین مدرسهی روستایی شد که در روستای بوریآباد قرار داشت. روستای بوریآباد که هنوز هم از روستاهای آباد منطقه است در فاصلهی سه-چهار کیلومتری قلعه نو قرار دارد. در آن زمان معمولا دانشآموزان چنین مسافتهایی را با پای پیاده میرفتند و غلامرضا هم از این قاعده مستثنی نبود. او میگوید: «خوب یادم است که یکی از وظایف ما دبستانیها این بود که در مسیر برگشت از بوریآباد به قلعهنو از بیابان هیزم جمع کنیم و به خانه بیاوریم تا به مصرف سوخت برسد.»
سال ۱۳۳۵ غلامحسین اعتقادی همزمان با ثبت نام پسرش در دبستان احمدی بوریآباد، او را به «شیخ غلامحسین رجبیان» میسپارد و از شیخ میخواهد که قرآن و گلستان و بوستان و جامعالمقدمات را به وی یاد بدهد. شیخ غلامحسین رجبیان اهل روستای بوریآباد بود اما این زحمت را تحمل میکرد که به روستاهای همجوار برود و به دانشآموزان قرآن بیاموزد. او سعی داشت با این کار، خلاء مکتبخانهها را که در آن تاریخ روز به روز کمتر میشدند جبران کند و تلاش کند که فرزندان روستاییان از تحصیل قرآن و علوم قدیمه باز نمانند. به این طریق کودکان قلعه نو صبحها به دبستان احمدی بوری آباد میرفتند و چند روز در هفته عصرها در مکتبخانهی این مرد بزرگوار در روستای زادگاهشان علوم قرآنی میخواندند. اعتقادی روخوانی قرآن را در مکتبخانه فرا میگیرد و تا کلاس ششم ابتدایی نیز در دبستان احمدی روستای بوریآباد تحصیل میکند. بعد از اخذ گواهینامهی ششم ابتدایی به رسم غالب کودکان آن دوره از تحصیل منع میشود و مشغول به کارهای معمول روستا میشود.
اعتقادی در ۱۴ سالگی یعنی در سال ۱۳۴۲ به تربت حیدریه میآید و در یک نانوایی مشغول به کار میشود اما از آن جا که به علوم دینی احساس علاقه میکرد، وقتی را هم به خدمت برخی روحانیون اختصاص داد و سعی میکرد در معیت علما کمکم مطالب دینی را فرا بگیرد. این مجالست و مؤانست با روحانیون، کمکم اعتقادی را به منبر رفتن و پیشنماز شدن سوق میدهد.
سال ۱۳۴۵ در سن ۱۷ سالگی ازدواج میکند و رسما ساکن تربت میشود. وی همچنین در روستای زادگاهش به کشاورزی میپردازد، در روستاهای اطراف تربت منبر میرود و گاه به عنوان پیشنماز فعالیت میکند. فعالیت به عنوان مبلغ مذهبی را در سالهای بعد از انقلاب جدیتر ادامه میدهد و از طرف سازمان تبلیغات در روستاهای اطراف تربت حیدریه مامور به خدمت میشود. او اکنون در سن ۷۳ سالگی همچنان به کشاورزی و تبلیغ علوم دینی مشغول است.
از آقای غلامرضا اعتقادی در مورد گرایشش به شعر سوال میکنم. وی میگوید: «از جوانی طبع شعر را در خود حس کرده بودم و سعی میکردک اشعاری در مدح ائمه بسرایم و بر منبر بخوانم.» سال ۱۳۵۴ اعتقادی روحانی روستای مرغزار میشود و با یکی از ساکنان روستای مرغزار به نام آقای کربلایی رجبعلی رجبی که دستی در شعر دارد آشنا میشود. بعد از مدتی، از طریق کربلایی رجبعلی رجبی با شاعری ساکن روستای صفیآباد به نام حاج حبیب الله جهانشیری آشنا میشود که ایشان وی را به شعر و شاعری تشویق میکند. همچنین سالها بعد یعنی حدود سال ۱۳۶۷ خدمت یکی از شاعران دولتآباد به نام آقای علی اکبر خوشدل که خواهرزادهی شاعر معروف همشهری ذبیح الله صاحبکار است میرسد و او نیز در ادامهی این راه بر وی تاثیر میگذارد.
در حدود سال ۱۳۸۰ غلامرضا اعتقادی با انجمن شعر تربت و استاد احمد نجف زاده، سید علی اکبر بهشتی و سید علی اکبر ضیایی که هر سه از شاعران خوشنام تربت هستند آشنا میشود و سعی میکند با راهنماییهای ایشان عروض و قافیه و دیگر فنون شعری را فرا بگیرد. این آشنایی منجر به شرکت در جلسات شعر تربت میشود و شعر اعتقادی وارد مرحلهی جدیدی میشود که او با آموزشهایی که از اساتید جلسه دریافت میکند اندک اندک کماشکالتر و روانتر شعر میسراید. او در اینباره با خنده میگوید: «با معرفی یکی از دوستان که با انجمن شعر و ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان آشنا بود، شعری برای شرکت در جشنوارهای فرستاده بودم. شب شعر قرار بود در تالار اندیشه برگزار شود و برگزیدگان این جشنواره طبق نظر اساتید انجمن قطب انتخاب میشدند. راستش توقع داشتم من هم جزو برگزیدهها باشم. وقتی رفتم که پرس و جو کنم که جزو برگزیدهها هستم یا نه، گفتند جزو برگزیدهها که نیستید، بماند؛ حتی جزو کسانی که در جلسه شعر میخوانند هم نخواهید بود. میتوانید در سالن باشید و به شعرخوانیها گوش دهید. بعد از جلسه از مسئولین برگزاری خواهش کردم که کسی را که شعرها را انتخاب کرده است به من معرفی کنند. خدمت استاد نجف زاده رسیدم و دلایل رد شدن شعرم را پرسیدم. استاد نجف زاده با این که سرش شلوغ بود اندکی راجع به وزن توضیح دادند و گفتند شنبه نیم ساعت زودتر از دیگران به محل انجمن شعر بیا تا راجع به وزن شعر بیشتر برایت توضیح بدهم. شنبه که شد خدمت استاد رفتم. مهر و محبت استاد باعث شد کمکم یکی از اعضاء انجمن شعر و ادب قطب تربت حیدریه شوم» اعتقادی دربارهی استاد نجف زاده به این نکته هم اشاره میکند که بعد از آشنا شدن با ایشان دیگر دامن دوست را رها نکردم، سعی میکردم پیش از شرکت در جلسه، شعرم را به نظر ایشان برسانم و از راهنمایی و ارشاد ایشان بهره ببرم. استاد نجف زاده هم همیشه با روی باز پذیرایم بودند و با حوصله سوالاتم را جواب میدادند.
اعتقادی از شاعران پیشین به حافظ و سعدی علاقه دارد. از شاعران معاصر شعرهای پروین اعتصامی را میپسندد و همچنین اشعار استاد علی اکبر ضیایی شاعر همشهری (تربت حیدریه) را دلنشین میداند. او در تعریف شعر میگوید: «شعر باید همهفهم و برای عموم مردم باشد و با هدف نزدیکی به خدا و ائمهی اطهار سروده شود. از یک منظر دیگر شعر باید برانگیزندهی احساسات باشد و در شنونده تاثیر بگذارد.» وی در بیشتر جشنوارههای مذهبی که تشکیل میشود شرکت میکند و در این جشنوارهها مقامهایی را نیز کسب کرده است. از جمله مهمترین مقامهایی که کسب کرده است میتوان به انتخاب شعر او در جشنوارهی شهید مدرس که در شهرستان کاشمر برگزار شد اشاره کرد که شعر ارسالی او توانست بین شاعران استان برگزیده شود و از او تقدیر شد.
از قالبهای شعری، بیشتر شعرهای اعتقادی در قالب مثنوی و غزل است. او شعرهایش را روان، ساده و با صورتهای خیال حداقلی پیش میبرد. سبک و سیاق او اینطور است که یکراست و در اولین مصرع سراغ موضوع میرود و بعد به شکلهای مختلف و با مثالهای مختلف موضوع را بیان میکند.
وی در سال ۱۳۹۰ مجموعهی اشعارش را با عنوان «مناقب» در انتشارات رشید در تربت حیدریه چاپ کرد. کتاب مناقب حاصل شعرهای سرودهشده توسط غلامرضا اعتقادی در فاصلهی سالهای ۸۰ تا ۹۰ است. این شعرها در مناسبتهای مختلف از جمله اعیاد، تولد پیغمبر و ائمه، وفات معصومین، مناسبتهای تاریخی مانند پیروزی انقلاب و ...، و شعرهایی که به افراد حقیقی و حقوقی تقدیم شده است سروده شده است. مجموعهی دوم شعر او «تربت پاک» نام داشت که در سال ۱۳۹۷ به کوشش بهمن صباغ زاده در انتشارات افرا به چاپ رسید. تربت پاک هم کتابیست بیشتر مناسبتی که با مدح خدا و پیغمبر و چهارده معصوم شروع میشود. آقای غلامرضا اعتقادی کتاب تربت پاک را به استاد احمد نجف زاده تقدیم کرده است چرا که معتقد است هر چه در شاعری آموخته است از ایشان و انجمن شعر قطب یاد گرفته است.
از اعتقادی در مورد شعر امروز سوال میکنم. میگوید: «من شعرهای بسیار خوبی از دوستان شاعرم میشنوم و اعتقاد دارم که در شعر هیچ محدودیتی نیست. من به شعرهای مذهبی و مناسبتی علاقه دارم، یکی عاشقانه میگوید، یکی طنز میگوید و خلاصه هر شاعری با سلیقهی خودش شعر میسراید. ما شاعران در کنار هم میتوانم ذوق مخاطب را کامل کنیم تا هر کسی با هر سلیقهای بتواند از باغ رنگین شعر گلی بچیند و برود. برای همهی شاعران احترام قائل هستم و به تعبیر خودمانی هر گلی بویی دارد.»
در ادامه نمونههایی از شعرهای غلامرضا اعتقادی را با هم میخوانیم.
به مناسبت فرارسیدن ماه محرم:
غزل
آمد کنون محرم و ماه عزا رسید
ماه عزای سید آل عبا رسید
فریاد یا حسین برآمد ز هر دلی
بس نالههای زار به عرش خدا رسید
زهرا بود غمین و علی غصهدار گشت
گویا هزار غم به دل مصطفی رسید
هر عاشقی که مِهر حسین است در دلش
از مُهر او به گوهر جانش بها رسید
او کشتی نجات و پیامش چراغ راه
دین زنده گشت گرچه به او بس جفا رسید
افسوس هجرتش به دل کعبه ماند و رفت
آب حیات گر به لب کربلا رسید
جان را به کف نهاد و معشوق هدیه کرد
بیمار یار بود و به دردش دوا رسید
آخر ز آتشی که بر آن خیمهگه زدند
دودی به چشم جملهی آن اشقیا رسید
گر نوحهگر زبان و دل اعتقادی است
«زیرا عزای سید آل عبا رسید»
برای آیت الله مدرس:
مثنوی
میدرخشد در دیار کاشمر همچون نگین
مرقد پاک مدرس، افتخار علم و دین
گوهری نورانی از دریای علم مصطفی
گشته پنهان زیر خاک از خدعهی اهل جفا
آنکه در اوج شهادت حرف حق را پاس داشت
گرچه روحی عالی و سرشار از احساس داشت
در بیان وصف او فرمایشی از رهبر است
کو زبانش همچو تیغ ذوالفقار حیدر است
آنکه با خونش نوشته یادگاری بهر ما
هیچگاه از هم مدان دین و سیاست را جدا
تاب او هرگز نمیآورد بر امری چنین
ظالمی حاکم بود بر سرزمین مسلمین
تا شود رفع خطر از گفتههای آن دلیر
کرد تبعیدش رژیم پهلوی سوی کویر
شد شهید و گشت مدفون سید اهل نظر
افتخار جاودانی در دیار کاشمر
رهبر فرزانهی ما پیرو آن سرور است
گر که ایران از وجودش بر همه دنیا سر است
اعتقادی، از حقیقت لب فروبستن خطاست
حرف حق در هر زبانی همچو گوهر پربهاست
در وصف غیرتمندان هشت سال دفاع مقدس و بسیج:
غزل
هر چه گویم کم بود در وصفِ ایمانِ بسیج
ای خوشا بر همّت نابِ دلیرانِ بسیج
فتح آبادان و خرمشهر و بُستان را ببین
تا شوی آگاه از شور فراوان بسیج
کاخ استکبار ویران گردد از تکبیرشان
پُشت آمریکا شده لرزان ز ایران بسیج
گر تو میخواهی بدانی جایگاهِ عاشقان
رو ببین در جبههها مقداد و سلمان بسیج
نیمهشبها همچو مرغِ شب بخوانده تا سحر
میبَرَد دل را ز کف آوای قرآن بسیج
نزد ملّت روسپیدند این عزیزان تا ابد
راضی است از جمعشان پیر جماران بسیج
در رهِ دینِ خدا غسلِ شهادت کردهاند
تا بماند جاودان فتحِ نُمایان بسیج
عشق حق را در حقیقت خود لیاقت لازم است
ره ندارد هر کسی بر عهد و پیمان بسیج
تا نگردی عاشق دیدار رویِ دوست کی
میشود آن گلشنت همچون گلستان بسیج؟
رهبر ما بوسه زد بر دست و بر بازویشان
زین سبب بر کف بود دایم سر و جان بسیج
این سخن را پیرشان در جمعشان فرموده است
کاش میبودم شبی همراه و مهمان بسیج
در پیِ فرمان آقا جان به کف آمادهاند
پیروانِ رهبرند این تیزبینان بسیج
هر چه گویم ای برادر کم بود در وصفشان
سخت باشد وصف صورتهای خندان بسیج
اعتقادی! نیست حدّت وصفِ مردانِ خدا
هر چه گویی کم بُوَد از دین و ایمان بسیج
برای آقای غلامرضا اعتقادی آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم همواره سالم و دلزنده باشد.
منبع این نوشتهها مقدمهی کتاب «تربت پاک» و مصاحبه با شاعر در اردیبهشت ۱۴۰۱ است.
#غلامرضا_اعتقادی
#بهمن_صباغ_زاده
#شاعران_همشهری
#تربت_حیدریه
کانال تلگرامی انجمن شعر قطب
https://t.me/anjomanghotb
برچسبها: غلامرضا اعتقادی, بهمن صباغ زاده, شاعران همشهری, تربت حیدریه