شاعر همشهری؛ حسنعلی قهرمان (؟؟13 - ؟؟13)
از زمانی که نوشتن راجع به شاعران تربت حیدریه را شروع کردهام، سعی کردهام تا جایی که میتوانم اطلاعات صحیح جمعآوری کنم و شاعران همشهری را هر چه کاملتر معرفی کنم. در چند ماه اخیر نوبت به معاصرین رسیده است و خوشبختانه به دلیل نزدیکی زمانی، از اغلب این شاعران اطلاعات بیشتری در دسترس است. اما متاسفانه شرح حالی که در فضای مجازی راجع به این شاعران وجود دارد در خیلی از موارد از واقعیت دور است و یا خیلی سطحی و کلی است. نکتهی مهمی که ذکرش لازم است این است که از آنجا که خوانندگان این وبلاگ را بیشتر همشهریان تربتی تشکیل میدهند، ممکن است خیلی از خوانندگان عزیز اطلاعات مهم دیگری راجع به این شاعران داشته باشند که در کتابی نیامده باشد و یا آمده باشد و من ندیده باشم. بسیار لطف خواهند کرد اگر اطلاعات تکمیلی خود را برای من از طریق آدرس siyah_mast@yahoo.com ارسال کنند. امیدوارم این وبلاگ در آینده به منبع قابل اعتمادی راجع به شعر تربت حیدریه و شاعران این خطه تبدیل شود تا راه برای محققانی که در آینده راجع به این موضوعها تحقیق خواهند کرد، هموارتر شود.
در مورد حسنعلی قهرمان چند منبعی که در اختیار داشتم تماما از روی صدسال شعر خراسان اثر زندهیاد گلشن آزادی نوشته شده بود. در کتاب گلشن آزادی نیز از تارخ تولد و فوت این شاعر اطلاعاتی وجود ندارد. حسینعلی میرزا فرزند اسدالله میرزا قهرمان و برادرزادهی مرتضی میرزا قهرمان است که در شعر شکسته تخلص میکرد و از اعیان خراسان بوده است. حسنعلی قهرمان نیز مانند عمویش مرتضی میرزا طبع شعر داشت و این طبع شعر در خانوادهی بزرگ قهرمان موروثی است. او در جوانی از تحصیل بازماند و در نواحی سرخس در املاک پدری خود به کشاورزی مشغول شد و بهآرامی روزگار گذراند. او شعر را از نوجوانی شروع کرده است. وی برادر کوچکتر خسرو قهرمان شاعر است و به احتمال قوی در ابتدای قرن تخیر به دنیا آمده و در حدود سالهای 1370 در گذشته است.
از نمونه آثاری که در سنین آغازین جوانی سروده است میتوان به منظرهی پرده و پرچم اشاره کرد که در پاسخ مناظرهی سعدی سروده است. گلشن آزادی نوشته است که در زمان جمعآوری صد سال شعر خراسان سالها بودهاست که او شعری نسروده بوده و آخرین شعر او شعریست که برای عکس خود سروده است.
مناظره پرده و پرچم
آن شنیدم که باز در بغداد
پرچم و پرده را خلاف افتاد
پرده این بار با دلی پُر غم
گفتوگو تازه کرد با پرچم
گفت: با رنج خدمتی که مراست،
پیش شه عزت تو بیش چراست؟
سرنگون، من، به هر کجاست دری
تو به هرجنگ آیت ِظفری
تو به عزّت روی ز دست به دست
من چرا بر در سرایم پست؟
هر که از در نماید آمد و رفت
تا نراند مرا، نخواهد رفت
من شب و روز خادم درگاه
تو چرا همسفر شوی با شاه؟
گفت: من سر بر آسمان دارم
نه چو تو سر بر آستان دارم
چون نهی سر بر آستان کسان
اینچنین خواری و نگون و نوان
هر که را سر چو من بلندی جست
نشود پست پیش دشمن و دوست
***
عکس
ای یادگار از من و از زندگانیام
ای باقی از جوانیام؛ عکس جوانیم!
مانا که با تو دهر بِهْ از من وفا کند
من ایمن از دو رنگی این بیوفا نیام
با من فلک معامله آسان کند، که تو
با بی زبانیات همه بیچاره خوانیام
یا در جوانیام که بهاران عمرم است
آهنگ بر هلاک کند بهر ِجانیام
یاد داردم چنان که چو ایام کودکی
از کف شود شباب و رسد ناتوانیام
هم سان خاک چون شودم تن، تو عکس را
دارند بس گرامی، یاران جانیام
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 962 به تاریخ 910507, شاعر همشهری, زندگینامه حسنعلی قهرمان