شاعر همشهری؛ خسرو قهرمان (1389- 1291)
از زمانی که نوشتن راجع به شاعران تربت حیدریه را شروع کردهام، سعی کردهام تا جایی که میتوانم اطلاعات صحیح جمعآوری کنم و شاعران همشهری را هر چه کاملتر معرفی کنم. در چند ماه اخیر نوبت به معاصرین رسیده است و خوشبختانه به دلیل نزدیکی زمانی، از اغلب این شاعران اطلاعات بیشتری در دسترس است. اما متاسفانه شرح حالی که در فضای مجازی راجع به این شاعران وجود دارد در خیلی از موارد از واقعیت دور است و یا خیلی سطحی و کلی است. نکتهی مهمی که ذکرش لازم است این است که از آنجا که خوانندگان این وبلاگ را بیشتر همشهریان تربتی تشکیل میدهند، ممکن است خیلی از خوانندگان عزیز اطلاعات مهم دیگری راجع به این شاعران داشته باشند که در کتابی نیامده باشد و یا آمده باشد و من ندیده باشم. بسیار لطف خواهند کرد اگر اطلاعات تکمیلی خود را برای من از طریق آدرس siyah_mast@yahoo.com ارسال کنند. امیدوارم این وبلاگ در آینده به منبع قابل اعتمادی راجع به شعر تربت حیدریه و شاعران این خطه تبدیل شود تا راه برای محققانی که در آینده راجع به این موضوعها تحقیق خواهند کرد، هموارتر شود.
در مورد خسرو قهرمان نیز اطلاعاتی در اختیارم نبود به جز صد سال شعر خراسان و چند تذکرهی دیگر که از روی همان صد سال شعر خراسان نوشته شده بودند. خسرو قهرمان فرزند اسدالله قهرمان از مردان هوشمند بوده که سالها سمت قضاوت داشته و چند سال هم ریاست دادگستری استان خراسان و کرمانشاه را به عهده داشته است. وی بعد از آن به مرتبه مستشار دیوان عالی کشور میرسد.
به نقل از استاد محمد قهرمان باید عرض کنم که خسرو قهرمان برادر بزرگ حسنعلی قهرمان است که در هفتهی گذشته شرح حالش آمد. وی با اینکه برادر بزرگتر بوده، بیشتر از برادر خود عمر کرده و حدود دو سال پیش (یعنی 1389 هجری شمسی) در سن 98 سالگی از دنیا رفته است. در کتاب صد سال شعر خراسان آمده است که با آنکه طبعی مستعد دارد همانا مدتی است شعری نگفته و این دو غزل را در دورهی دبیرستان سروده که از روزنامهی آزادی نقل میگردد:
تا خون دل بهجاست مرا می به کار نیست
تا نالهی دل است، نیازم به تار نیست
با چشم اشکبار من ای دلبر عزیز
کاری مرا به بهجوی و لب جویبار نیست
جز آب چشم و آتش دل در فراق دوست
چیز دگر نصیب من ِبیقرار نیست
من حلقهی وفای تو در گوش کردهام
ما را به گوش بهتر از این گوشوار نیست
کارم ز جور یار به زاری کشیده است
جز صبر هیچ چاره درین کارزار نیست
خسرو، سحر که چشم امیدش بود به راه
جز بامداد وصل تواش انتظار نیست
***
کام دل از سپهر تقاضا چه میکنی؟
زین روزگار سفله تمنا چه میکنی؟
چون آگهی که عاقبت کار نیستیست
دل خوش بدین دو روزهی دنیا چه میکنی؟
گیرم ز خضر آب بقایی رسد تو را
عمری بدون صحبت دانا چه میکنی؟
گر رام خویشتن نکنی نفس خیره را
نیروی بازوان توانا چه میکنی؟
ای بیخبر ز فایدت ِسیرت نکو
دل بر هوای صورت زیبا چه میکنی؟
خسرو، بگیر دامن دانش به هر دو دست
دست ِتهی تو دعوی بیجا چه میکنی؟
***
برچسبها: گزارش جلسه شماره 963 به تاریخ 910514, شاعر همشهری, زندگینامه خسرو قهرمان